مفهوم عملی ایمان به غیب

سلام خدمت استاد بزرگوارم استاد عباسمنش عزیز و مریم جان عزیزم که بی‌نهایت بی‌نهایت دوسش دارم و عاشقشم

هنوز فایل رو تا نصفه دیدم ولی اونقدر هیجان‌زده‌م که این حرفها رو بگم اومدم و شروع به نوشتن کردم

خیلی خیلی هدایتی این فایل رو دیدم

من هر روز به سایت سر میزنم که فایل جدیدی اگه هست ببینم ولی چند روز پشت سرهم فایل جدیدی نبود. همون فایل‌های قبلی که در گوشیم ذخیره کردم رو گوش میدادم و وقتی هم می‌نشستم کامنت دوستانم رو میخوندم. چند دقیقه پیش داشتم کامنت پاکیزه عزیز رو میخوندم و بعد یکی دیگه از دوستان. رفتم که پروفایل این دوستمون رو ببینم که سایت اجازه نداد و گفت باید یا عضو بشی یا ورود رو بزنی. تعجب کردم چون من همین دیشب هم بودم و حتی کامنت گذاشتم و صبح هم کامنت خونده بودم. خلاصه اومدم که دوباره ورود رو بزنم هدایت شدم به صفحه اصلی سایت و … به به دیدم فایل جدید اومده. اونم چی؟ در مورد قانون آفرینش. خیلی برام جالب بود چون من از چند روز پیش داشتم فکر میکردم که دوره قانون آفرینش رو بگیرم چون هر ماه میتونم بخرمش و البته استفاده کنم اما چون به مشکل مالی برخوردم و دوره عزت نفس رو هم دارم و هنوز کامل کار نکردم با خودم گفتم اشکالی نداره فعلا روی دوره عزت نفس کار میکنم بعد دوره قانون آفرینش رو هم میخرم ولی ته دلم خیلی دوس داشتم داشته باشم و روش کار کنم. آخه من بزرگترین نتیجه‌ای که در زندگیم بعد از آشنایی با استاد گرفتم بخاطر یه مقدار کم، کار کردن و شنیدن وویس‌های قانون آفرینش بوده (البته اونموقع یعنی سال97 از یه شخصی خرید کردم که میگفت مجوز فروش از استاد گرفتیم و منم با قیمت کمتر خریدم و گوش میدادم بدون اینکه بدونم از راه غیرقانونی به دستم رسیده) اون روزها من برای آزمون استخدامی آماده میشدم و همش صدای استاد توی گوشم بود که میگفت اگر 99 و 9دهم درصد مطمئنی به خواسته‌ت میرسی تو به خواسته‌ت نمیرسی اما اگه 100در 100 مطمئنی به خواسته‌ت میرسی و من یکسره با خدا حرف میزدم با اشتیاق فراوان میگفتم خدایا من میدونم تو منو به خواسته‌م میرسونی. من ایمان دارم من به تو توکل کردم و خوندن کتابهای آزمون برای این هست که روند اداریش طی بشه وگرنه من قبولم و استخدام شدم. و من با عشق و با اشتیاق فراوان درس میخوندم و چقدر راحت مراحل استخدامی رو طی کردم اصلا اونی که با پارتی آدمها هم استخدام میشه فکر نمیکنم به این راحتی و با این حد از لذت قبول شده باشه. چون پارتی من خدا بود. خیلیا میگفتن بیا سفارشتو بکنیم اما من گفتم فقط میخوام زیر منّت خدا باشم اگر خیرش در این باشه که استخدام بشم به راحتی قبول میشم اگر نه میرم سراغ کار دیگه. اما واااقعا اشتیاق داشتم با تمممام وجودم دوس داشتم معلم بشم و معلم درسهایی شدم که خیلی دوسشون داشتم به راحتی. و خداروشکر بعد از یکسال در کارم پیشرفت کردم. گرچه الان توی همون مرحله موندم و باز جلوتر نرفتم و این بخاطر … نمیدونم شاید ناامیدی از اینکه این کار نتونه منو به ثروت برسونه شاید ندیدن توانایی‌هام و علاقه به گذروندن بیهوده وقتم که البته دارم چک و لگدهاش رو از جهان میخورم.‌طوری که از دیروز غروب چنان حس و حالم دگرگون شده که فقط خودمو غرق سایت و فایل‌ها کردم که فقط احساسم خوب بشه و قلبم رو از ناامیدی پاک کنم که زندگی من‌تغییر میکنه و من میتونم به خواسته‌هام برسم

مریم جان عزیزم وقتی از قانون درخواست و اینکه خداوند خودش رو به این صورت معرفی میکنه که من نزدیکم گفتی … دیگه اشکم دراومد و دیگه نتونستم ادامه فایل رو ببینم چون آنچنان اشکهام میومد که صفحه گوشی رو نمی‌دیدم. گفتم خدایا چرا من از تو غافلم چرا روزی صدها بار میگم خدایا شکرت ولی توی چنین مواقعی متوجه میشم چقدر از تو دورم. بارها گفتم خدایا شرمنده‌م که قَدرِ تو رو نمیدونم. خدایا منو ببخش. خدایا خیلی دوسِت دارم قربونت برم من عاشقتم. من عاشقتم خدای بزرگ و مهربونم فدات بشم دورت بگردم آخه چرا تو در وجود منی و من از تو دورم؟ چرا؟

رفتم صورتم رو شستم و با خودم گفتم این یه نشانه‌ست که من این محصول رو تهیه کنم بخصوص وقتی شما و استاد تاکید خیلی زیاد داشتین که حتما این محصول رو بخریم. با خودم گفتم حداقل میتونم جلسه اولش رو بخرم اگر تونستم به تعهدم عمل کنم جلسات بعدی رو هم تهبه میکنم اگر نه… که نشون میدم که من برای خودم ارزش قائل نیستم و نمیخوام زندگیم بهبود پیدا کنه و در اون صورت ادامه نمیدم و مجبورم زندگی پر از تضادی که هر روز شیب سقوطم داره تندتر میشه رو ادامه بدم تا وقتی که نابود بشم.

اما من میخوام تغییر کنم میخوام به خواسته‌هام برسم. میخوام عزت نفس بالایی داشته باشم میخوام حس و حالم عالی باشه همیشه. میخوام هر لحظه خودم رو در آغوش خداوند ببینم و اون کارها رو برام انجام بده و من آسون بشم برای آسونی‌ها. میخوام به راحتی صاحب خونه بشم خونه‌ای که مال خود خودم باشه صاحب ماشین بشم میخوام بدون دغدغه مالی و بدون عذاب وجدان از اینکه مادرم در خونه تنهاست برم مسافرت. میخوام با همسر الهی و عباسمنشی که پر از ایمان و توکل هست (به امید خدا در فرکانس چنین انسانی قرار میگیرم) به شهرهای شمالی مسافرت کنم و همونجا توی جاده‌های شمالی با صدای بلند در حالی سرمو از ماشین بیرون اوردم و باد میخوره به موهام داد بزنم بگم خدایاااااا شککککرتتتتت. خدااااایااااا دوووووسسسستتتتت دااااارم. وااای من چقققدر خوشششششبختتتتتم

استاد عزیزم مریم عزیزتر از جانم بی نهایت سپاسگزارم که نور امید رو هر لحظه در قلب من روشن نگه می‌دارید. خیر دنیا و آخرت نصیب شما باد. فداتون بشم. بوس بوس به روی ماهتون