نکته:
بخش اصلی این فایل چندین سال پیش ضبط شد اما تدوین نشد و بر روی سایت قرارنگرفت. در طی کار کردن روی فایلهای بخش “خانه تکانی ذهن”، به این فایل هدایت شدم و از روی کنجکاوی پای آگاهی های آن نشستم و آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که تصمیم به ویرایش این فایل و به اشتراک گذاشتن آن با شما دوستان عزیزم گرفتم. در زمان تدوین فایل، بخش هایی از پشت صحنه بروزرسانی دوره قانون آفرینش و تغییراتی که در طی بروز رسانی در این دوره ایجاد شده را نیز به این فایل اضافه کردم.
آگاهی های این فایل، با زبان ساده اصل اساسی را توضیح می دهد که لازمه تجربه خوشبختی در تمام جنبه های زندگی است. این آگاهی ها، به دوستان عزیزی که به تازگی دوره قانون آفرینش را خریده اند، یا قصد خرید این دوره را دارند، ایده های سازنده می دهد تا بیشترین بهره برداری را در عمل از آگاهی های این دوره داشته باشند. زیرا در بخش هایی از این فایل خواه از زبان تصاویر خواه از خلال توضیحات استاد، به خوبی می توانیم رد پاهای استاد عباس منش در مسیر تغییر زندگی را به صورت واضح ببینیم و آنها را در مسیر تغییر زندگی خود، دنبال کنیم.
این آگاهی ها به ما کمک می کند تا بفهمیم بذر نتایج کنونی در زندگی استاد عباس منش به چه شکل کاشته شده، ریشه های عمیق این نتایج، از کجا سرچشمه گرفته و تا به امروز به چه شکل در حال تغذیه است.
همچنین بخشی از فایل نیز بخشی از تمرینات شخصی استاد عباس منش در عمل به قانون را نشان می دهد. من جمله dream board ای که ایشان 12 سال پیش در راستای عمل به قوانین آفرینش ساخته بود را نیز پیدا کردم و به محتوای این فایل اضافه کردم تا شاهدی باشد از اینکه آرزوها محقق می شوند اگر قانون را به صورت مستمر دنبال کنیم.
در یک کلام، این فایل مفهوم عملی ایمان به غیب را به ما نشان می دهد. یعنی ایمان به نتیجه ای که هنوز در شرایط زندگی ما ظاهر نشده اما قوانین آفرینش این اطمینان را به ما می دهد که اگر در مسیر هماهنگ با آن قوانین به صورت مستمر حرکت کنیم، به طور قطع، آن نتایج وارد تجربه زندگی مان می شوند آن هم از مسیر لذت بخش.
آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید و در بخش نظرات این فایل، درباره آگاهی هایی بنویسید که زنگ های امیدوار کننده ای در وجود شما به صدا در آورده تا آماده ورود به مسیر تحقق آرزوهای تان شوید.
منتظر خواندن نظرات تأثیر گذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مفهوم عملی ایمان به غیب303MB56 دقیقه
- فایل صوتی مفهوم عملی ایمان به غیب55MB56 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا ۚ وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ ۚ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا(40 فاطر)
محققا خدا آسمانها و زمین را از اینکه از جای خود بلغزند نگاه میدارد، و اگر رو به لغزش و انحراف از مسیر خود نهند گذشته از او هیچ کس آنها را محفوظ نتواند داشت،که خدا بسیار بردبار و آمرزنده است.
===================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به یاران غار حرا
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله بر بندگان توحیدی خداوند
اینجاست که شاعر میگه :
یک صبح دیگه!
یک صدایی توی گوشم میگه!
امروز رو زندگی کن…
فردا دیگه دیره!
با اینکه دیشب دیر خوابیدم ولی ساعت 6ونیم صبح خدا بیدارم کرد،اولش ذهنم مقاومت میکرد میگفت بخواب بابا،کجا چه خبره؟!ولی قلبم میگفت پاشو خدا بیدارت کرده،پاشو ببین چیکارت داره …
در جدال همیشگی ذهن و قلبم،قلبم پیروز شد…پاشدم یک قهوه ی کافئین بالا به سلول های مغزم رسوندم و نشستم جلوی پنجره ی خونه…زل زدم به آسمون و دریا و نور طلایی خورشید که ابرهارو سفید طلایی کرده بود …
اولین چیزی که شنیدم این بود :
ساعت هنوز ٧ نشده،تو هم بیداری،ولی دیگه نیاز نیست بری سرکار،تو آزادی !
یادم اومد چه صبح هایی بیدار میشدم تند تند قهوه م رو میخوردم و بعد سریع شروع میکردم تو دفترم شکرگزاری نوشتن و ستاره ی قطبی …اصلا انگار بدون این دوتا اهرم من فلج بودم،حاضر بودم دیر برسم شیفت ولی بدون این دوتا رفیق،از جام تکون نخورم …بعد کل مسیر خونه تا بیمارستان رو آهنگ میزاشتم و غرق تجسمات و عشق بازی با خدا میشدم …
باز اون صداهه اومد :
دیگه نیاز نیست بری icu,نیاز نیست کلی مریض از شیفت شب تحویل بگیری،نیاز نیست پرونده چک کنی،دارو بچینی،با دکترها سرو کله بزنی،نیاز نیست هی شیت هارو بالاوپایین کنی یک وقت چیزی جانمونه،نیاز نیست به ساکشن دست بزنی،نیاز نیست ٣ تا ماسک رو روی هم بزنی برای اینکه به راند مریض ها کمک کنی …تو کارمند من شدی سعیده!
خدا خیر بده به شهرزاد جان که این کلمه رو یادم داد…به جانم نشست…آره من کارمند خدا شدم …
براش توی دفترم نوشتم،خدایا تو منو ازون محیط جدا کردی،تو دستمو گرفتی،تو منو نجات دادی،به عظمت خودت قسم به عقل من اگر بود الان باید میرفتم شیفت …این دختر هایی که الان آروم و بی دغدغه خوابیدن و دیگه نگرانِ نبودنِ من نیستن رو هم معلوم نیست باید به کی میسپردمشون…
واقعا از هر طرف به زندگیم نگاه میکنم میبینم من هیچ کاری نکردم ،خدا همه کار کرده،استاد میگه مگه ازین بهترم داریم که آدم از هرجایی که توی زندگیش هست لذت ببره و بعد آروم آروم ،سوت زنان و به راحتی به خواسته هاش برسه؟
وقتی به خودم و به رفتارم تو محل کار فکر میکنم میبینم من واقعا از تموم وقتایی که داشتم کار میکردم لذت بردم،تو همون محیط بیمارستان،تو icu که دیگه هرچی مریض بدحال اونجاست،که کارشم سخته!که ملک الموت هم زیاد به اونجا سر میزنه….من همون جا میخندیدم،همون جا حالمو خوب نگه میداشتم،همونجا کامنت میخوندم ،کامنت مینوشتم،همونجا آهنگ میزاشتم و حتی میرقصیدم :))) به خدا :)))
یعنی الان من هرچی خاطره یادمه همه ش خاطرات خوشه،من انقدر با محیط کارم در صلح درومده بودم که دیگه اصلا انگار به جای شیفت رفتن، میخواستم برم مهمونی…
چقدر خوبه آدم مسیر رسیدن به خواسته هاش رو فراموش نکنه ،همون رو هی بزاره روی تکرار….تکرار وتکرار وتکرار!
چقدر خوبه که نتایجش براش عادی نشه و نزاره ذهنش همه چیز رو یک جوری جلوه بده که انگار همیشه اینجوری بوده ! نههههه هیچ وقت نبوده هیچ وقت !!!!
من دوتا فیلم دارم از خودم ،یکیش همینجا،جلوی همین پنجره نشسته بودم،از نتایجم برای استاد میگفتم و یک جایی میگم الان بچه هام گرگانند،نمیدونم کی قراره انتقالیم درست بشه وما دوباره کنار هم جمع بشیم ولی میدونم این اتفاق میافته و خدا قولش رو بهم داده!
یکیشم ساعت١ صبح تو icu,سال تحویل ١4٠٢ کنار میز هفت سینی که خودم با عشق چیدم برای استاد فیلم گرفتم وگفتم به امید خدا امسال سال آخری که من کارمندم و میخوام بیزنس و کسب و کار خودمو شروع کنم!
برای هیچ کدومش هیییچ ایده ای نداشتم ..نه رقم خوردن انتقالی ..نه انصراف از کارمندی !
به الله قسم هیییییچ ایده ای نداشتم …
ولی خدا همه کار کرد کرد…خدا تموم پلن هارو چید!!!
استاد تو توحید عملی ١٠ یا ١١میگه :
آدم عاقل کسی که بزاره کارها رو خدا انجام بده!
شاید ظاهرش خیلی تنبلوارانه به نظر برسه …ولی من ترجیح میدم آدم تنبلی باشم ولی از زندگیم لذت ببرم…
واقعا چرا ما انقدر کم از قدرت خدا استفاده میکنیم؟چرا کم روش حساب میکنیم؟چرا ازش کمک نمیگیریم؟یا همه چیز رو بهش نمیسپاریم!؟
اصلا همین آیه ای که من بهش هدایت شدم و اول کامنتم نوشتم چقدر شگفت انگیزه !!!!
این چه قدرتیه که میگه من آسمون ها و زمین رو نگه داشتم که تکون نخورند؟! بعد من برای چی نگران میشم اگر دارم برای رسیدن به خواسته هام،ازین خدا کمک میگیرم؟!
استاد تو فایل تسلیم در برابر خداوند میگه :
باید بدونی داری از چه قدرتی کمک میگیری!
باید بدونی !باید بدونی !باید بدونی!
تموم نگرانی های ما ازین ندونستنست!
از حساب کردن روی عقل پوک خودمون به جای قدرتی که آسمون ها و زمین رو نگه داشته …
وقتی این فایل اومد روی بنر سایت،چشم هام قلبی شد ازین همه زیبایی های استاد جانام…بعد که رسید به دریم بورد استاد اصلا دیوانه شدم ازین همه قدرت خداوند …ازین همه ایمانِ استاد …
استاد توی فایل آیا خداوند مثل مادر مهربان عمل میکند یک جمله گفت که اون شد سر لوحه ی زندگی من،نوشتم چسبوندمش به پیشونیم! به خدا !
بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!
راست میگه !راست میگه ! راست میگه !
این قدرتی که داره کیهان هارو مدیریت میکنه،از پس مدیریت زندگی من برنمیاد ؟!
من توکل نمیکنم !من ایمان ندارم !
پس من زجر میکشم!
وسطنوشت: [پاشم برم شیرکاکائو نیلا نیکارو بهشون بدم برمیگردم:)]
خب برگشتم!آره خلاصه داشتم میگفتم :)
هرجا ایمانمو حفظ کردم فقط از زندگیم لذت بردموراحت به خواسته هام رسیدم،هرجا هم رنج کشیدم فقط از بی ایمانی خودم بود!
این کل بازی بود که من توی این ٣ سال درکش کردم،ولی درک خالی مهم نیست،مهم اینکه چقدر بهش عمل میکنی.
به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است!
همین ساختن دریم بورد خودش نشون دادن یک پله ایمانه،همین نوشتن آرزو ها،همون فیلم هایی که من از خودم گرفتم درحالیکه نمیدونستم چطور به این خواسته هام میرسم …
خب چرا همون مسیر رو ادامه نمیدم؟!
چرا بعد دیدن این فایل نرفتم دوباره دریم بوردم رو بسازم یا آرزوهای جدیدمو بنویسم؟!
نکنه خدا عوض شده؟!یا خدا خسته شده؟!یا خدا کنتور میندازه؟! یا خدا میگه بسه دیگه پرو نشو !؟
خو هیچ کدوم!
فقط من درگیر ذهن منطقی شدم و یادم رفته همین زندگی که الان دارم رو یک روزی آرزوش رو داشتم ولی نمیدونستم چه جوری بهش میرسم …
ولی رسیدم! آقا بهش رسیدم!
من این همه نتیجه توی دستمه دیگه!پس این ذهن باید ساکت بمونه!بایدیه!بایدی!
الان که این کامنت رو تموم کردم میرم دوباره شروع میکنم به نوشتن آرزوهام،با این ایمان که خدا هم کنارم نشسته و داره لبخند میزنه و میگه بنویس !با فراغ بال بنویس …زیاد بنویس …از من بخواه !من بهت میدم !بهترشو میدم!تو فقط هرچی میخوای بنویس …
استاد من خیلی با خدا حرف میزنم،خیلی توی دفترم مینویسم،دفترهای من ازین دفتر بزرگ های صد برگ و دویست برگه …ولی …هربار که قلبم میگه به جای دفترت توی سایت بنویس حس میکنم دستام با یک نوری به کیبورد گوشی یا لپ تاپ وصل میشه که با نوشتن هر خط قلبم رو روشن و روشن تر میکنه …نمیدونم چه جوری ولی این اتفاق همیشه میفته…اینم از خاصیت دیوارهای غار حراست …
کامنتم رو با ایه ای که دیشب هدایتی اومد روی صفحه ی گوشیم تموم میکنم و از خداوند برای هممون ایمانِ بیشتر میطلبم ….ایمان ایمان ایمان … ایمانی که عمل بیاورد …
قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ(64 انعام)
بگو: «خداست که شما را از آن [تاریکیها] و از هر اندوهى مىرهاند، باز شما شرک مىورزید.»
خداروشکر برای فرصت یک صلات دیگه …برای هماهنگی روحم با خداوند …خدایا من خودمو باهات هماهنگ کردم ،هماهنگ کردن جهان طبق خواسته های من با تو !
دوستت دارم خدا!
دوستت دارم استاد!
دوستون دارم رفیق های غار حرا
در پناه نور میسپارمتون…خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
سلام به حمیدرضای عزیز
ازت بی نهایت سپاسگزارم که از روشنی قلبت برام نوشتی،فرکانسش کاملا دریافت شد.
شما هم واقعا برای من همیشه تحسین برانگیزی،هربار پاسخ ها و یا کامنت هات رو میخونم،میگم این پسر چقدر خوب روی خودش کار کرده،چقدر قشنگ همه چیز رو تغییر داده ،چقدر خوب قرآن رو درک کرده …
میدونی ؟اینجا،این سایت،این محفل برای من محفل السابقون السابقون قرآنه،اونجا که میگه:
لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا ﴿٢5﴾
در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند، نه کلام گناه آلودی،
إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿٢6﴾
مگر سخنی که سلام است و سلام،
خداروصد هزار مرتبه شکر که قبل مردنمون هدایت شدیم،خداروشکر که کر و کور و نافهم از دنیا نرفتیم…
آقا حمید ،تو کامنت های بی نظیری که نوشتی متوجه شدم که درحال تحقیق درمورد حضرت سلیمانی،قلبم گفت این آگاهی رو برای تکرار و تمرین خودم،برات اینجا بنویسم:
وقتی من میخواستم طبق الهاماتم از کارم انصراف بدم،خدا گفت قبلش تموم تمرکزت رو بزار روی دوره ی روانشناسی ثروت…منم یک عادتی دارم هرجا میخوام شروع کنم به نوشتن از قرآن هدایت میگیرم…خیلی شگفت انگیزه که همیشه یک آیه ای بهم میده که یک ربطی به نوشته هام داره،وقتی میخواستم دفتر روانشناسی ثروتم رو هم شروع کنم ازش هدایت گرفتم و این آیه رو گذاشت تو دستام :
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ
پروردگارا! به من الهام کن تا نعمتت را که بر من و پدر و مادرم عطا کرده ای سپاس گزارم، و کار شایسته ای که آن را می پسندی انجام دهم و ذریه و نسل مرا برای من صالح و شایسته گردان که من به سوی تو بازگشتم و به یقین از تسلیم شدگان [به فرمان ها و احکام] توام.
این یک تیکه از آیه ی شگفت انگیز سوره ی احقاف که مخصوصا این تیکه ش: وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ خیلی با شروع دوره ی ثروت هم خونی داشت.
ولی ببین موضوع به همین جا ختم نشد !
من توی سرچ های قرآنیم به یک آگاهی شگفت انگیز دیگه رسیدم،اونم اینکه این دعا که :از خدا درخواست کنی خدایا من کاری رو انجام بدم که تو ازش راضی باشی،فقط یک بار دیگه توی قرآن تکرار شده و تنها پیامبری که اون رو درخواست کرده ،حضرت سلیمانه!
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿١٩نمل﴾
پس سلیمان از گفته اش با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور.
ببین خیلی باحاله نه؟!
شروع دفتر روانشناسی ثروتم،با دعایی شروع شد که فقط حضرت سلیمان،اینو از خداوند درخواستش کرده و سلیمان تنها پیامبری که به داشتن ثروت و نعمت و فراوانی معروفه …
حالا بیا یک آگاهی از دوره ی احساس لیاقت رو بچسبونیمش تنگش!
استاد تو دوره ی احساس لیاقت میگه بگردید استعداد ها و علایقتون رو پیدا کنید و روش سرمایه گزاری کنید و توی مسیرش حرکت کنید ،این بزرگترین سپاسگزاری شما از خداونده که از استعدادهایی که بهتون داده استفاده کنید برای گسترش جهان …و بعد ثروت و نعمت به دنبال شما میاد!نه فقط تو دوره ی احساس لیاقت که این حرف رو استاد تو تموم دوره ها و فایل های دانلودی فریاد میزنه!
برگردیم به دعای حضرت سلیمان ؟!
وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ
و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم
کار شایسته برای من که هم خدا ازش راضی باشه و هم من ازش لذت ببرم و هم ثروت و نعمت به دنبالم بیاد چیه ؟! نویسندگی!
برای شمای حمید رضا چیه؟! معماری !
برای ساراجان چیه ؟اگرمن اشتباهنگم!یوگا!
برای حسن آقای گرامی چیه؟!کد نویسی!
برای آقا افلاطون چیه؟!ساخت و ساز !
برای حمیدِحنیف چیه؟!صنعت هواپیما
و ….
هرکسی به هرچیزی که علاقه داره و احساس میکنه از بچگی توی این موضوع خدادادی استعداد داشته و وقتی داره اون کار رو انجام میده،متوجه ی گذر زمان نمیشه…و حاضره حتی اگر هیچ پولی بهش ندن اون کار رو انجام بده…
و بعد به قول استاد باورهات رو درمورد ثروت درست کن،ثروت به دنبال تو میاد …
واقعا خداروصدهزار مرتبه شکر برای این همه آسونی جهان…برای این خدا قشنگ و وهاب …برای هدایت شدنمون به این سایت و آموزش ها…برای نعمت قرآن …
ازت ممنونم حمید جان که برام نوشتی،دعا میکنم در اینتمرین وتکرار قانون برای من که باعث روشن تر شدن قلبم شد،برای شماهم بنفیتی بوده باشه …
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت …
در پناه نور میسپارمت …
سلام به آقا افلاطون،چطوری مرد بزررگ؟!
مرررسی که برام نوشتی!
بزار برات تعریف کنم چی شد!
خب میدونی من از وقتی کامنتات رو میخونم که روی پروفایت عکس یک آقا افلاطون بود با یک لبخند اگر اشتباه نکنم کنار دریا …ولی در استایل استاد عباسمنش قبل قانون سلامتی :))
اون موقع ها تو روانشناسی ثروت کامنت میزاشتی و من همیشه تحسینت میکردم که انقدر داری خوب روی خودت کار میکنی …شما همینجوری پیش رفتی وپیش رفتی وپیش رفتی و مدار به مدار تحسین برانگیز تر شدی…
همین چند روز پیش دیدم دیگه نمیشه فقط بهش فایو استار بدم،بزار به این پسر بگم چقدر تحسین برانگیزه!
خلاصه شروع کردم برات نوشتن!تحسین پشت تحسین ..
تحسینت میکنم برای این رشد مالی عالیت…
تحسینت میکنم برای این رابطه ی عاطفی فوق العاده ت
تحسینت میکنم برای این همه استمرارت در اجرای قانون
تحسینت میکنم برای این همه تسلط کاریت…
خلااصه!
اَزینجه بَنویشتمه،تا شِمه کوچه سَر :)))
ولی تا فرستادمش ،کامنتم پرید!الکی الکی!گفتم بِببیییین…معلوم نیست این پسر تو چه فرکانسی هست که من بهش دسترسی ندارم!
امروز دیدم که ازت نقطه ی آبی دارم کلی خوشحال شدم…گفتم پس مدارم اومده بالاتر…
ممنونم ازت و برات موفقیت های بیشترو بیشتر و بیشتر آرزو میکنم ….
همیشه بنویس که خیییلی خوب مینویسی!
کله ی مبارک مریم جانم ببوس:)
در پناه نور میسپارمتون…عشق و خوشبختی وثروتتون روووز افزززون
سلام ساناز قشنگم
چنین مهربان و دلبرا چرایی دختر؟!
مرسی که برام نوشتی رفیق،از قلبت براومد و به قلبم نشست.
یادم اومد من هم بهت هم تحسین بدهکارم هم تشکر …
تحسین بابت شرایط مالی عالی که برای خودت ساختی،تشکر بابت کامنتی که درمورد اعتصاب پرستارها توی بیمارستان نوشتی…نمیدونی با خوندن اون کامنت چقدر بیشتر قدر توحید خودم رو دونستم…
آره جانم…منم یک روز هایی شیفت های سنگین میرفتم،اعزام و cpr،کارتو icu ,تحقیر و توهین از مافوق و …
ولی تسلیم نشدم.حرکت کردم،شرایط رو عوض کردم…
و حالا فقط اندازه ی یک ماه حقوقم،دیشب حسابم شارژ شد ساناز جان
این پاداش توحیده…
یک چیز جالبه دیگه،یک جمله هست که خیلی بهم آرامش میده و بارهای سنگین رو از روی دوشم برمیداره…
اینکه تا میبینم شرایط یکم سخت پیش میره و ذهنم میخواد بازی دربیاره بخاطر فلانی اینجوری شد،بخاطر فلان شرایط این اتفاق افتاد…
سریع میگم:
این شرایط هرچی هست،خودم به وجودش آوردم.خودمم میتونم تغییرش بدم…
تا میام مسئولیت همه چیز رو گردن میگیرم،خدا از همه طرف کمک هاشو میفرسته….
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾
هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
ساناز قشنگم،ازت ممنونم که برام نوشتی و باعث وبانی این صلات شدی.
بوس به کله ت از شمال تا شیراز…
انشالله ببینمت …عاشق شیرازم و شیرازی ها …
درپناه نور میسپارمت. خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
سلام زهرای قشنگم
چقدر تلگرافت پر از آرامش ونور بود دختر!تو کدوم مدار سِیر میکنی؟!
مرسی رفیق که برام نوشتی.
کامنت اولت هنوز به دستم نرسیده،مطمئنم اونم در بهترین زمان میاد.
قلبِ مهربونت رو میبوسم و برات از الله،بهترین ها رو میخوام.از هرچیزی که خودت میخوای،به قول آیه ی 102 انبیا:
لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ
آنها هرگز آواز جهنم را نخواهند شنید و به آنچه مشتاق و مایل آنند تا ابد متنعّمند.
دوستت دارم ودر پناه نور میسپارمت.