مفهوم عملی ایمان به غیب

سلام خدا جونم

خاستم تو دفترم بنویسم

اما قلبم گفت اینجا بنویس

میخاستم برم 2 رکعت نماز بخونم میدونم ک مثل همیشه ک سر جانماز وامیستم جانماز خیس میشه اینبار هم همین اتفاق میوفته

میدونی خدایا

هرچقدر میگذره بیشتر به این قضیه میرسم که فقط تویی

خاسته من از زندگی همین حسیه ک الان دارم

خداجونم تو اینقدر خوب و مهربونی ک هرموقع به سمتت میام منو با آغوش باز بغل میکنی میبوسی نازم میکنی اخه من دختر توام

من مال توام تو همه چیز منی تو همه زندگی منی

من این زندگی رو حتی 1 ثانیه بدون تو تحمل نمیتونم بکنم

(همین الان در بین کامنتم داداشم اومد بوسم کرد اینه و میگم خدایا توجقدر خوبی از همه طرف بمن عشق میدی )

خدایا رفیق خوبم منو ببخش بخاطر روزهایی ک بهت اعتماد نکردم

میدونی اخه من بی نقص ک نیستم خودتم میدونی چقدر تلاش میکنم ک عمل کنم به دانسته هام

میدونم که وقتی رو شونه توام چقدر همه چیزو برام عالی انجام میدی اما من با غر زدن دخالت میکنم به پلنهای قشنگی ک برام چیدی

رفیق خوب من بهترین دوست من تو از من بمن نزدیک تری توجون منی تو عمر منی

خدایا دوری هرکسیو میتونم بپذیرم من دیوانه توام

هرروز تشنه ترم توچا کردی با من اخه؟!

اینقدر دیوانه این احساسم که دلم نمیاد بخابم

امشب اومدم دوباره سوار دوشت شدم و تسلیم وار به مسیر زیبای توحید برگشتم

راهی ک ذهنم با جفتک انداختن داشت مسیر کجو بهم نشون میداد

برگشتم به آغوشت و چه آغوش گرمی

ازین جا به بعدش دیگه دلم قرصه ک تو برام عالیترین هارو میچینی دیگه نگران نیستم

میدونم میدونم میدونم ک تو فقط تو فقط تو زندگی منو تغییر میدی

به خودت قسم که تسلیمتم

به خودت قسم ک هرچی تو بگی همون

تو بهتر از چیزی ک من میخامو برام کنار گذاشتی

میدونم که عاشقانه همه چیو در بهترین زمان برام اوکی میکنی

بهت اعتماد دارم .ببخش منو بخاطر بی ایمانی هام

ببخش منو بخاطر شرک هام

ببخش منو ک فکر کردم تو دوست نداری من برم و جای بهتر زندگی کنم

درواقع بخاطر چسبیدن به خاسته ام ازش دور شدم ولی الان دیگه میگم رفیق!هرچی توبگی

باشه؟

میخام لذت ببرم و پیش برم و بسپارم به تو

تو بهترین مدیر عامل زندگی منی

خیلی دوستت دارم

مرسی برای همه چیز!

سلام به قلب پراز عشق شما

سلام به وجود ارزشمند و پر برکت شما

سپاس خدارو بجامیارم وقول میدم بعد از نوشتن این کامنت برم و 2 رکعت نماز سپاسگزاری و سجدا بخونم.

اینقدر قلبم باز شده که اشکام بزور بند میاد

باخودم میگم بزاربریزه

و ریخت!

داستان ازینجا شروع شد

ذهنم شروع به مقایسه کردن من کرد

همین امروز جلسه 1 دوره شگفت انگیز احساس لیاقت رو گوش میدادم .

باخودم گفتم نباید خودم رو مقایسه کنم اصلا شاید مسیر زندگی من خیلی راحت تر از اون بنده خدا میخاد پیش بره امامن بستم دستان خدارو و گیر دادم به این خاسته کوچولو شاید خدامیخاو بهترشو بهم‌بده!

چقدر قلبم‌باز شد

چقدر حالم بهتر شد

دیگه مقایسه نکرد ذهنم

کامنت شما قلبم‌رو بیشتر باز کرد

درود بر شما

عاشقتونم

خدا یاور همه ما باشه

خدا کمکمون کنه بیشتر با قلب ببینیم و سپاسگزاری کنیم