مفهوم عملی ایمان به غیب

سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز

و سلامی گرم به دوستان نازنینم

استاد نمیدونم از کجا شروع کنم ولی میخام بگم چقد این بخش از سایت که نشانه مون رو میزنیم بی نظیره.

یه اتفاقی هست که چند بار برام رخ داده ( جا گذاشتن کلید محل کار)جوری که سر و صدای همه رو در آورده ( خانواده ، صاحب کار، مشتری و خودم) که واقعا خستع شدم از این موضوع.

امروز طبق عادتم از خواب که بیدار شدم شروع به مرتب کردن خونه کردم و نمیخاستم خونه انرژی منفی ای داشته باشه. خونه ها رو مرتب کردم، ظرف ها رو شستم، اپن رو دستمال کشیدم و … کارم که تموم شد مثل همیشه حاضر شدم بیام سرکار که یادم اومد امروز یه جلسه داریم توی حرم امام رضا و از اونجایی که من همیشه کوله پشتی همراهمه امروز به خودم گفتم بخاطر اینکه اونجا اذیت نشم یه کیف دوشی بردارم و اومدم تمام وسایلامو گذاشتم داخل کیف بعد یهو یادم اومد امروز قطعی برق داریم و من اونجا کاری نمیتونم انجام بدم جز نوت برداری جلسه ششم دوره هم جهت با جریان خداوند دوباره دفتر دورمو با دفتر تمرین هام و وسایل دیگه امو گذاشتم داخل کوله پشتی و اصلا حواسم به کلیدای خونه و محل کار نبود، و از اونجایی که بهم گفته بودن امروز سرده پافرم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون که دیدم فقط من پافر تنمه و هوا هم گرم از عزت نفس پایین احساس میکردم همه دارن طرفم نگاه میکنن که یکم حالم بد شد. مثل همیشه نبودم سعی میکردم با فایل ها با اهنگ های شاد کنترل ذهن داشته باشم و نذارم به قول استاد عزیز حتی با فکر کردن بهش مومنتوم منفی بدم و حتی نخام در رابطه با این موضوع با خداوند صحبت کنم . فایل جلسه ششم دوره هم جهت رو پلی کردم تا رسیدن به محل کار.

رسیدم محل کار اصن حالم خوب نبود وارد مزون خواهرم که شدم یادم اومد وااای من کلیدامو جا گذاشتم ، و از اونجایی هم که خواهر گرامی رفته بودن رو مبمر برای اینکه یه جلسه کامل رو برام بدن دیگ نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه و سرم درد گرفته بود. نمیدونستم باید چیکار کنم دیگه روم نمیشد به صاحب کارم زنگ بزنم بگم کلیدا رو جا گذاشتم و از این طرفم خواهرم رفته بود رو اعصابم که باهم دعوا کردیم و گفت از مزونم برو بیرون و حق نداری حالمو خراب کنی و کاملا هم حق با اون بود اومدم تو راهرو پاساژ نشستم

و بازم از خدا ممنونم که راهکار برام داد که زنگ بزنم به داداشم حتما امروز خواب مونده و هنوز خونس زنگ زدم و خدا خواست که این همه راه رو برنگردم دیدم خونس با گریه واقعا دیگ سخت بود برام کنترل کنم خودمو گفتم برام اسنپ میگیری کلیدامو جا گذاشتم همونا رو برام بفرستی ؟ و اونم دوباره منو مسخره کرد و به قول استاد بنزینی بود روی اتیش دوباره نتونستم خودمو تحمل کنم با اونم دعوا کردم‍️ ولی خوب خدا در هر شرایطی حواسش بهم هست( جمله ای که توی تمام تمرین هام مینویسم و ارامش خاصشو میگیرم )کلیدو برام فرستاد.

من توی این بازه نمیدونستم چیکار کنم دیگه نه دوست داشتم توی سایت باشم و کامنت بخونم نه جلسه ششم ارومم میکرد و نه هیچ فایل دیگه ای و اما باز به خودم گفتم یکاری کن نباید بزاری نخ باریک به طناب تبدیل بشه ( مثال زیبای استاد در جلسه ششم دوره هم جهت) نشانه امروزم رو زدم و به خدای عزیزم گفتم خدایا نشانه این اتفاقی که بیشتر از دو سه بار افتاده چیه خودت بهم بگو واضح باشه لطفا

میدونم باید از این محل کار بیام بیرون ولی صاحب کارم گفته باید تا اخر قراردادت وایستی من روت حساب باز کردم و نمیزارم بری و من لحظه شماری دارم تا این دوماه تموم بشه

این فایل زیبا اومد برام دانلودش کردم و شروع کردم به گوش دادن این فایل زیبا ،دیدم ارومم نمیکنه همینطوری که ایرپاد داخل گوشم بود گفتم فک کن استاد چه راهکاری داده برای کنترل ذهن خدا بهم یاداوری کرد بازی .شروع کردم به پیدا کردن یه بازی تا حواسمو پرت کنه ، به هرحال همزمان هم بازی میکردم هم فایل گوش میکردم تا رسیدم به دقیقه 16:39 که فقط یه کلمه رو شنیدم اگاهی هایی که داره در لحظه گفته میشه. فایل رو استپ کردم، و همزمان شد با رسیدن اسنپ رفتم تا کلیدو تحویل بگیرم یه شرایطی داشت که نگم براتون بهتره اومدم بالا درو باز کردم دوباره اون بخش از فایل رو پلی کردم و فکر کردم چه اگاهی در حال حاضر به من گفته میشه اینکه هر شری به تو میرسه از طرف خودته و هر خیری میرسه از طرف خداونده ، اینکه مقصر تمام این اتفاقات خودتی خودتی خودتی زهرا که من نسبت به این جمله گارد بسیار بسیار بالایی دارم .

در نتیجه خیلی خوشحال شدم که تونستم یه آگاهی دیگه رو متوجه بشم و یه حرکت رو به جلو داشته باشم.

خیلی خیلی سپاس گذارم از استاد عزیزم و استاد شایسته مهربون بخاطر این سایت زیبا و خدا رو شاکرم که در این روز زیبا منو هدایت کرد به بهترین فایل و ناب ترین اگاهی ها.

در پناه حق.