نگاهی به اسطورهها بیاندازید:
وقتی مایکل فلپس آن همه طلای المپیک را کسب کرد، تنها او نبود که موفق شده بود، بلکه با شکستنِ محدودیتهای ذهنِ هزاران نفر که چنین موفقیتی را محال می دانستند، انگیزه ای برای حرکت آنها نیز به سمت موفقیت شد.
هنری فورد با تحقق رویایش، داستانِ منحصر به فرد بودنِ تجربه اتومبیل شخصی را پایان داد.
برایان چسکی با تحقق رویایش، رویای سفرِ افراد زیادی را تبدیل به بخشی بدیهی از تجربه زندگیشان کرد… چه اتفاقاتی که در این مسیر رخ داد. چه تجارتها که در این جریان شکل گرفت و چه رویاهای دیگری که محقق شد.
و هزاران نمونهی دیگر که نه تنها خودشان با رسیدن به رویاهای خود، به شهرت و ثروت رسیدند، بلکه امید میلیونها نفرِ دیگر را برای جدی گرفتنِ رویاهاشان، زنده کردند و آنها نیز با این امید به رویاهایشان دست یافتند.
تحققِ هر رؤیا، دری به سوی برآورده شدنِ رویاهای افرادِ بی شماری گشوده و آنها را مصصم به تکاپو میکند تا ایمان شان به توانایی درونی را باز شناخته و حرکت کنند.
در جریانِ رسیدن هر فردی به رویایش، باورهای محدود کنندهی زیادی شکسته و باورهای قدرتمند کنندهی زیادی ساخته میشود.
«مأموریت دوره راهنمای عملی رسیدن به رویاها»، معنوی است. چون همهی رویاها معنویاند چون جهان را گسترش میدهند. چون با تحقق شان گویاترین، شیواترین و نفوذ پذیر ترین پیامِ جهان را فریاد میزنند که:
اگر آرزویی در دلت متولد شده، یعنی خداوند قبل از آن آرزو، توانایی تحقق آن رؤیا را نیز به تو داده است…
اگر این افراد به رویای خود رسیده اند پس تو هم می توانی
در این دوره قصد دارم با بررسی عینی زندگی ام و تحلیل چگونگی دست یابی به رویاهای چند سال اخیرِ زندگی ام، سهمی در جدی گرفتن رویایت داشته باشم و انگیزه بخش تو باشم تا نه تنها رویاهایت را آرزوهای دور از دسترس ندانی، نه تنها عطایشان را به لقایشان نبخشی، بکله اشتیاقی سوزان را در وجودت زنده کنی که تو را مشتاقِ حرکت در مسیر تحقق آن رویا و تجربه ی لحظه به لحظه ی این مسیر سازنده و لذت بخش نماید.
زیرا مهم ترین لحظه های رشدِ ظرف وجود ما، در لحظاتِ حرکت در مسیر تحقق خواسته هایمان است.
ظرف وجود ما با تک تک قدم هایی رشد می کند که برای تحقق هر خواسته ای هرچند کوچک بر می داریم و با واقعیت بخشیدن به آن خواسته ی کوچک، ظرف وجودمان را رشد می دهیم و آماده ی تحقق خواسته های جدی تر می شویم.
این روند تکاملیِ رشدمان است.
پس همهی محدودیتهای وضعیت کنونیات را نادیده بگیر و با اشتیاق و امید پای صحبتهایی بنشین که با تمام ایمانم می خواهم با تو در میان بگذارم و با راه کارها، قوانین و آگاهیهای این دوره، الهامِ بخشِ واقعیت دادن به رویاهایت باشم…
توضیحات “دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها”
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD346MB29 دقیقه
- فایل صوتی مقدمه دوره «راهنمای عملی دستیابی به رویاها»26MB29 دقیقه
سلام ودرود به استاد عزیز ومریم عزیز.
مقدمه دوره «راهنمایی عملی دستیابی به رویاها».
من این دوره روکار نکردم ولی دوره های مختلف زیادی از استاد رودارم که هر کدوم به یه شکلی روح وقلب منو جلا دادن.
مطمئنم این دوره هم یکی از دوره های بینظیر استاد هستش.
استاد عزیز مثل همیشه با صحبتهاشون به آدم دلگرمی وانگیزه وشور وشوق وهیجان میدن .
کلا انقد انرژی مثبتن که کلام وصدای گرمشون نگرشتو بی نهایت تغییر میده .
منم به بن بست رسیده بود یه جورایی ته خط ،که وجود استاد عزیز نجاتم دادونگاهمو به زندگی تغییر داد.
قبل از آشنایی چیز زیادی از قوانین جهان نمیدونستم .با مطالعه کتابهای زیاد ،به یه درکهایی رسیده بودم اما نمیدونستم چطور واز کجا شروع کنم .
انگار آدم وقتی یه نفر از خودشو میبینه به یه جایی رسیده بیشتر باورش میکنه .
استاد عزیز هم نمونه ی بارزی از الگوی مناسب ما بودن و هستن!
خوشحالم که با استاد هم مسیر شدم .تو این چند سالی که گذشته اتفاقات خوب زیادی افتاده .
رشد خودم که کاملا واضح و مشخصه .
کلی از افکار وباور هام تغییر کردن.
افکار وباورهایی که خیلی منفی بودن .علاوه بر منفی بودنشون منو تو احساس بد نگه داشته بودن .
اجازه ی لذت بردن از چیزی بهم نمیدان .
چنان غرق این افکار بودم که دنیای بیرونم رو درست نمیدیدم .
فکر میکردم دنیا همین چیزایی هستش که ما صبح تا شب باهاش درگیریم .
بنابراین زندگی من بویی از آرامش نبرده بود.مدام جنگ وجدل .بحث و گفتگو .
سلب آرامش .
کنترل کردن و امر و نهی کردن.
زور گفتن و زور زدن وتقلای بیش از حد.
مقایسه کردن .
صحبت کردن از ناخواسته هاوتمرکز روی نازیبایی ها.
باورهای کمبود.
دیدن الگوهای نامناسب .
تصمیمات غلط از سر خود خواهی .
فرار از تضادها.
ندیدن خدا و باورنکردنش.
پذیرفتن مسولیتهای دیگران .
درست مراقبت کردن از خودم.
نادیده گرفتن خودم .
مهم بودن قضاوت دیگران .
دنبال تایید وتحسین بقیه .
ندیدن توانمندیها وارزشهای خودم.
عجول بودنم .
کمال گرا بودنمون .
دنبال کشف بی عدالتی خدا.
کلا تو مسیر غلط واشتباه بودن .چرا چون هیچ وقت احساس خوب وآرامشی نداشتم .
خوشبختی وآرامش را میخاستم اما تو عوامل بیرونی دنبالش میگشتم .
بیشترین ومخربترین باورم این بود که وظیفه ی همسرمه که منو خوشبخت کنه .
به همین منظور،تمام کنترلام رو ایشون بود .
بی اندازه توقع میکردم ووقتی برآورده نمیشد،رفتارهای نامناسب باهمسرم ازم دیده میشد.
هیچ وقت نگاهم به تفکرات ورفتارهای خودم نبود.
بهمون گفته بودن وقتی ازدواج کردید وظیفه ی مرد،هستش که تو رو به تمام خواسته ها ونیازهات برسونه .
ومنم با توجه به این باور،علاوه بر توقع کردن وانتظار داشتن، همیشه همسرمو با دیگران مقایسه میکردم وچون همیشه عقب تر از این واون بودیم ،میرفت قسمت سرزنش واحساس گناه دادن وسرکوفت زدن به همسر.
چرا واقعن این به ذهنم خطور نمیکرد که این جنجالها قبل از اینکه اونو از پا بندازه واذیتش کنه داره خودمو از پا میندازه ومنو آزارمیکنه ؟!!!
وااااای خدای من چ افکارهای مخربی !!!
حدودا 4یا5ساله از اون جریانا میگذره وخداروشکر هر سه ماه یه بار که خودمو چک میکنم میبینم به نسبت قبل بهتر شدم .
با روند تکاملی پیش رفتم اگرچه اولش برای تغییر عجله داشتم .اما اینم با روند تکاملی متوجه شدم نیازی به عجله نیست وبا عجله کردن کاری از پیش نمیره.
باید هر مطلبی که یاد میگیرم در موردش فکر کنم ،بفهممش ،درکش کنم ،تجربش کنم تا بهم ثابت بشه که نیاز به این تغییر دارم .
بله کمکم وبا انتخاب هردفه یه نقص یا ضعفی در وجودم اومدم شروع به این تغییرات کردم.
تصمیم گرفتم به خودم زمان وفرصت بدم.
خوب یادمه خیلی از صحبتهای استاد و میشنیدم ومیفهمیدم که درسته اما در عمل نمیتونستماجراش کنم .
دقیقا افکاری داشتم که باعث ایجاد یه سری از ترمزها ومقاومتهایی دردرونم میشد که مانع انجامشون میشد.
اینجور وقتا گاهی از دست خودم عصبانی میشدم وسرزنش میومد سراغم که چرا باوجود قبول وباورت بازم کاری که نباید رو انجاممیدی ؟!!!
واقعن متوجه نمیشدم چرا ؟!
تا اینکه انقد اشتباه کردم وکردم تا بالاخره فهمیدم باید طبق اصول قوانین جهان پیش برم .
وهیچ شوخی یا پارتی در کار نیست که بخام ازش قسر در برم.
قانون برای همه به یک شکل عمل میکنه .
اگه میخام به رشد وپیشرفتی برسم باید طبق قوانین پیش برم.اینکه من کیم و چ شرایطی دارم وچ توقعاتی دارم تو کت قانون نمیره .
دلایل منطقی وتوجیهات منطقی من به درد خودم میخوره وقوانین جهان هستی هیچ درکی از این موضوعات نداره .اون فقط احساس خوب منو میخواد که باید یاد بگیرم به هر طریقی که میتونم احساسم روخوب نگه دارم .
همین سند روگذاشتم مبنای اصلی رسیدن به خواسته هام.
حالا دیگه هر جا به هر علتی حالم بد بشه اینو به خودم متذکر میشم حواست هست؟ تو باید الان حالتو خوب کنی .
چطوری ؟!
خب خیلی جاها ودر خیلی از شرایط باورهای کمبود باعث اذیتم میشد.
که از طریق تقویت باورهای توحیدی و ایمان به خدا تونستم تا حدودی بهشون غلبه کنم .
اول از همه که تمام کنترلها وتوقعاتم رو از روی همسرم برداشتم .واین نگاه رو که ایشون باید عامل خوشبختی من باشه رو کنار گذاشتم .
هرچند برام خیلی سخت بود اما بالاخره موفق شدم .طوری که کلامی ازش نه میپرسم ونه کاری دارم .
اومدم نگاهم رو به این شکل کردمکه همسرم دستی از دستان خداوند هستش که در صورت نیازهای من ،اومده بهم کمک کنه .
دیگه اون ناهیدی که مدام از سمت همسرش توقع میکرد،
کی فلان چیزو میخریم؟ کی به فلان چیز میرسیم ،تموم شد؟
هر خواسته یا حتی نیازی که دارم از خداوند میخام وبه عینه خیلی تجربه کردم که وقتی باورش میکنم خیلی راحت منو به خواسته هام میرسونه .
درک قوانین جهان بی نهایت تو همه ی امور وزمینه ها بهت کمک میکنه .
اولا که خیلی صبورترت میکنه .
دوما که پذیرشت رو نسبت به اتفاقات وتضادها بالا میبره.
پذیرش آدمها رو بهت میده.
جذب تو برای هر چیز مثبت وخوب وزیبایی بالا میره.
تسلیم هستی .
احساست خوبه .
چون اعتماد داری که قانون داره درست عمل میکنه .
این اعتماد به من خیلی کمک کرده ومنو خیلی رهاتر کرده .
کلا با این اعتماد دارم پیش میرم .اعتماد وایمان به خدارو کنار هم گذاشتن وطبق این قاعده و قانون دارم سعی میکنم عملکردهای درستی داشته باشم.
خطا واشتباه مثل همیشه ازم سر میزنه .منکرشون نیستم .اما من دیگه مثل ناهید قبلی نیستمکه بخام تو اون اشتباه بمونم ومدام خودمو سرزنش کنم .
خودمو زود میبخشم ومیرم دنبال کارای دیگم .
حوصله ی یدک کشیدن احساس بد رو ندارم .
الویتم داشتن حال خوبمه .
تمام سعیم بر اینه .
خیلی چیزا برام بی معنی شدن .ودست از خیلی از کارام برداشتم .
دیگه دنبال تایید دیگران وقضاوتهای اونا نیستم .
حتی اگه به گوشم برسه که علنی چی گفتن.
سعی میکنم کانون توجهم به فراوونی ها ونعمتها وزیبایی های که خداوند خلق کرده باشه .
همه برام عزیز ومحترمن .همه رو دوست دارم.
با تنهاییم یه جور حال میکنم .با بودن تو هر جمعی جور دیگه .
دیگه خود خواه نیستم فقط خودمو ببینم .
با وجود اینکه کار خاصی برای کسی نمیکنم اما همین که احساس میکنم با کلامم یا رفتارم به کسی آسیبی نمیزنم برام ارزش داره.
چیزی که همیشه درگیرش بودم واصلا اهمیتی بهش نمیدادم .
وچقدربا این حرکتم به این واون آسیب زدم.
کلام قدرت بالایی داره .
ما سالها روی خودمون کار کردیم تا بتونیم در مقابل کلام وحرفها وقضاوتهای بقیه ،دووم بیاریم وبرامون بی اهمیت بشه .
پس متقابلاباید نسبت به دیگران حواسمون باشه که با کلاممون چکار با درونشون میکنیم.
خداروشکر حالا یاد گرفتم تمرکزم روی مثبتهای بقیه باشه .
مثبتها وزیبایی هاشونو ببینم .
یاد گرفتم توانمندیها ویا هرچیز دیگه ای ازشون میبینم که برام جالبه ،تحسینشونکنم .
در همه حالی بهشون احترام بزارم .حتی مواقعی که ازم انتقاد میکنن .
درسته من شما خودمم ودیگه اونطور که اونا میخان نیستم اما لازم نیست با بی احترامی وتشنج متوجشون کنم .
هرآنچه درونا برای خودم میخام همونو برای دیگران هم طلب میکنم .
خبر خوب اینه که با همه این تغییراتم ،به ندرت پیش میاد از کسی چیزی ببینم که حالمو بد کنه .
تمام وجه خوب ومثبت ووزیبایی هاشون برام پررنگه .
برای تغییر تو هر زمینه ای میشه دنبالش رفت واونچیزیو که میخای بدست اوورد.
اینم از باورهای ضعیفم بود که فکر میکردم نه بابا ماها نمیتونیم .برای ما نمیشه !
که دیدمو وتجربه کردم که میشود.
تو حوضه ی سلامتی یه جور تغییرات لازمه .
تو زمینه روابط با همسر با دیگران یه شکل.
وتو زمینه ی مالی به یک شکل دیگه .
اما قانون در مورد همشون یکسانه و یه مسیرو نشون میده .
کل قانون رو که متوجه بشی ،میتونی تو همه ی زمینه ها پیادش کنی .
اصل قانون :
احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب.
حالا دیگه بقیش کار خودته که چطور و به چطریقی واز چ راهی ودر چ شرایطی این احساستو خوب نگه داری .
همه چیز دردرون ما ودر افکار وباور های ماست.
به میزان تغییرات مثبت از سمت اونها ما هم زودتر به خواسته هامون میرسیم.
یه مطلب ارزشمند دیگه ای که یادگرفتم اینه که دنبال مقصر نگردم .
حتی تا وقتی که خودم در مسیر درست نیستم از خدا توقع نکنم .
این درک خیلی بهم کمک کرده تا قویتر از قبل بشم .
اینکه تمام نگاهم به خودم باشه !
حالا در چ وضعیت وشرایطی هستم ودر چ حدی به خواسته هام نزدیکتر شدم همه وهمه به خودم بر میگرده .
تازه خودمم سرزنش نمیکنم که چرا نمیرسم چون احساس میکنم هرچیزی در وقت وزمان خودش رخ میده .
این افکارم از این جهت که دارم میبینم هرروز دارم رو خودم کار میکنم میاد.
اگه تلاش خودمو نمیدیدم این حرفو نمیزدم.
چون دارم تلاش خودمو میکنم و وقت وزمان خاصیو برای تمرکز به این تغییرات میزارم به همین جهت به خودم ورسیدن خواسته هام فرصت میدم .
تو دوره های زیادی استاد عرض کردن که خوشبختی مسیر نه مقصد.
واین که سعی کنید از لحظه هاتون استفاده ببرید.
واین که لذت تو مسیر هستش.
بازم با این باور سعیم بر اینه که امروزمو خوب سپری کنم طوری که از خودم احساس رضایت داشته باشم.
با توجه به احساسم ،فکر میکنم خوبو و درست عمل میکنم .
موارد خیلی زیادی هستن که عامل حال خوبی هامون میشن که باید به تک تکشون توجه داشته باشیم .
به قول استاد داری به چی توجه میکنی از همون جنس اتفاقات روجذب میکنی .
کانون توجهت به چیه ؟!
زیبایی ها ،مثبتهای افراد .هرچیزی که بهت حس خوب بده .خبرای خوب ومسرت بخش.
آفرین پس مسیرت درسته !
در مورد چی حرف میزنی ؟!
آیا از حرفایی که میزنی انرژی میگیری ؟!
بله امروز یاد گرفتم در مورد مطالبی صحبت کنم واز چیزهایی بگم که حالمو بهتر کنه .شادم کنه .
وقتی تضادی میبینی چطور برخورد میکنی ؟!
میپذیرم .به عنوان یک درس وتجربه نگاش میکنم .
اینو فهمیدمکهمن مسئول خودم هستم وبس!
دیگران هم مسئول خودشون هستن وبس!
کمال گرا نیستم دیگه توقعی چیز نشدنی از خودم ندارم.
من همینم با این ویژگیها وتوانمندیها .
من به خودی خود با ارزشم .وخودمو بی هیچ دلیلی دوست دارم .
همه جا برای خودم ارزش قائلم.
برای دیگران هم ارزش قائلم.امروز دیگران رو بهتر درک میکنم .
در صورت نیاز درخاست میکنم .
در صورت توانم به درخواستهای دیگران توجه میکنم .
به چیزی یا کسی وابستگی ندارم.
میدونم وابستگی ینی اسارت .پس به هیچ چیز دل نمیبندم.
امروز بیشتر سپاسگزار خداوند هستم وبیشتر نعمات وداشته هامو میبینم.
هنوز صددرصد به صلح درون نرسیدم ولی دارم روی خودم کار میکنم .
هنوز به اون هماهنگی بین ذهن وروحم نرسیدم .
اینم دارم تمرین میکنم .
به امید روزایی که بگم از امروزم خیلی بهتر شدم .
بایدم مقایسه ی من به این شکل باشه که امروزو با دیروز خودم مقایسه کنم تا کم کم به بلوغ فکری برسم.
استاد جونم ممنونم از شما که وجود شما عامل همه ی حال خوبی های منه !
عاشقتم خیلی دوستت دارم .
به نام خدای بینظیر.
سلام به استاد نازنین.
این دوره روهنوزخریداری نکردم ولی مطمئنم مثل دوره های دیگتون عالی خواهد بود.انشالله بعدازاتمام دوره ی درحال خریدم ،ازاین دوره،هم استفاده خواهم کرد.
استادشمامیگیدهمه چیزداده میشود وقتی که شماروی خودتون کارکنید.
الان 3ساله که من باشماهستم منتهی یکساله که تمرکزموگذاشتم برای تغییر.
ومتعهدانه دارم روی تغییرافکاروباورهام کارمیکنم .
میدونم عجله میکنم ، میدونم روندتکاملی روبایدطی کنم .دلیل این عجله هم ،ب خاطرسنمه .
همش میگم کاش زیر40بودم بالاخره چندسال هم که صبرمیکردم دیگه تا45سالگی به خواسته هام میرسیدم .میدونیدهمیشه دوست داشتم تو دوران جوانی به خواسته هام برسم چون طبیعتاتوسن جوانی رسیدن به خواسته هالذت بیشتری داره.وازاینکه الان 44سالمه وهنوزبه خواسته هام نرسیدم بالاخره کمی ناراحت میشم .
میدونیدشایدازغرورم باشه شایدم نباشه ولی به هر صورت من خیلی حق هارابه خودم میدم .
من خودمولایق خیلی چیزها میدونم .
این حق منه که ازروابط با همسرم لذت ببرم .امانمیبرم .همسرمن ،مردخوبیه ،البته درجه یک نیس ،وازلحاظ مالی هم هنوزکارخاصی توزندگی نکرده.
ولی خوبی هاومثبتهاش بیشترازمنفی هاشه.
ببخشیدعذرمیخام ،استادبارهاوبارهاگفتن که درون مهمه .اما ازنظرمن ظاهرهم خیلی مهمه .
طبیعتاهرکسی در مقایسه باخودش ازظاهرطرف مقابلش توقع داره .
سالهاس تواین قسمت زندگیم گیرکردم.
همسرمن انتخاب خودم بوده ولی 30سال پیش .
نمیدونم چ نگاهی میتونیدبه من داشته باشید،این همه سال درکنارش زندگی کردم ولی صادقانه بگم امسال تونستم ازهرسال دیگه ای ،براش بهترباشم .
اونم فقط ب خاطربودنم دراین برنامس.فقط ب دلیل رعایت قوانین جهان وگفته هاوشنیده های استاد.
چکارکنم به هردری میزنم وهررفتارمثبتی که دارم بازمیرسم سرخونه ی اولم .
دوست ندارم خودخواهانه تصمیم بگیرم چون ازعذاب وجدان بیزارم.
دارم زندگیمومیکنم وب نظرخودم یه خانوم موجه وخوبی هستم .حتی همسرخوبی برای همسرم .تنهاگله ی ایشون وناراحتی ایشون ازمن همینه که چرانسبت بهش بروزاحساس نمیکنم .ومن ودرجواب میگم بروزاحساس دست من نیس ،خودش بایدبیاد.من نمیتونم بانقاب یافیلم بازی کردن فکررضایت ایشون باشم .واقعن بلدنیستم .
اگه بخام خودم نباشم ،بایدخیلی بیشترازاین حرفاعذاب بکشم .
ولی راه چاره راهم نمیدونم .
یه جورایی هم خودمواذیت میکنم هم ایشون رو.
ب چ دلیلی جدانمیشم ؟نمیدونم .
ب چ دلیلی ایشون هم ازمن جدانمیشن راهم نمیدونم .
البته ایشون میگن من ازتوراضی هستم وتوهمون چیزوهمون کسی هستی که من میخام .ولی توقع دریافت محبت عاطفی ازجانب من خیلی دارن.منم ظاهرن کمش نمیزارم ولی مثلن مثل مریم جون یاخیلی ازخانومای دیگه که ازته دل همسراشونو،دوست دارن ،نیستم .
خب این وسط احساس من چی ؟ من مدام این احساسموسرکوب میکنم .همیشه بایدحواسم باشه که چکارکنم حداقل اون راضی باشه .
اینجااحساس قربانی بودن میکنم .و هیچ پلنی برای خودم ندارم .جزتسلیم بودنم وتوکل کردنم وصبرکردنم.
هم دلم برای خودم میسوزه هم دلم برای همسرم میسوزه .
من هرراهی وهرکاری روانجام میدادم ومیدم که بتونم این موضوع رابپذیرم وهمسرمودوست داشته باشم ولی تاحالاموفق نبودم .
تنها چیزی که هست اینه که تواین یکسال اخیرهردومون خیلی تغییرات خوبی کردیم .انصافاهمسرمم خیلی رشدکرده.
ایشون خیلی مقاومتها برای خیلی از کارهای شخصی من داشتن اماالان خیلی خیلی بهترشدن.
خودمم خیلی زیاد به ایشون سخت میگرفتم وایشونواذیت میکردم .اماامسال همه ی رفتارهای اشتباهم راکه جزعه باورهای محدودکنندم بود،کنارگذاشتم وتمام سعیموکردم که خودموتغییربدم وخودمواصلاح کنم ومنم انصافاتونستم .
الان میبینم که چقدبا،زنهای دیگه فرق دارم . وبارهااززبون همسرم شنیدم که گفتن ازمن خیلی راضی هستن .
ولی هیچ کدوم ازایناباعث جبران اون کمبودمن نمیشه .البته توقعات بیشتری بابت رشدمالی ازایشون داشتم که اونم چون استادگفتن هرکسی نتیجه ی فرکانس خودشومیگیره وهرکدوم خدای خودمونوداریم .این نگاه وتوقع راازهمسرم برداشتم و دیگه حتی کنترلش هم نکردم و نمیکنم .
روزانه بارفع احتیاجات وخواسته های کوچیکی که میشه براوردشون کرد،سرمیکنم .
همیشه سعیم براینه که احساسموخوب نگه دارم .وازمسیردرست خارج نشم .
همیشه ازخداهدایتش رامیخام .
خیلی بدکه آدم تودوراهی گیرکنه .
دقیقن تومسیری هستم که نه راه پس دارم نه راه پیش .
به عقل خودم نمیتونم اعتمادکنم .فقط به خدااعتمادکردم .ولی ایمانم انگارتواین زمینه ضعیفه .
باورتون نمیشه حتی دوست ندارم بنویسم چون به هیچ وجه این حس و حال رودوست ندارم .
منم دوست دارم مثل خانومای دیگه قربون صدقه ی همسرم برم .ذوق کنم خوشحال باشم .هرجا که ایشون هست به خودم ببالم.دلتنگش بشم .
سربه سجده بزارم بگم خدایاشکرت که همچین همسری دارم .
منظورم باهمین همسرمه .دوست دارم منم نسبت بهش،این حسهارا داشته باشم .
چکارکنم که داشته باشم .؟
توجه وتمرکزبه مثبتهاش.
کنترل نکردنش.
سپاسگزارازکارای خوبش.
قدردان محبتهاش .
دادن ورودیهای مناسب .
باورکنیدهمه ی ایناراانجام میدم .امااون احساسی که میخام نمیاد.
اتفاقامنم دوست دارم طوری رشدکنم که چندسال دیگه اطرافیانم یافرزندانم به من ببالن وازمن الگوی مناسبی بگیرن.
واقعن گیجم بازنمیفهمم کجای کارم ایرادداره.؟
شخصیتم طوریه که بتونم ازپس مشکلات بربیام اماازپس این موضوع برنیومدم.
از اینکه همچین ضعفی دارم ،دلگیرمیشم .امانمیدونم این قلبم روچطوربه سمتش ببرم .
چرانمیره به سمتش.؟
خودش گاهی میگه اگه این موضوع راحل میکردی ،زندگیمون گلستون میشد.
بنده خدا خودش متوجه میشه البته نه به این واضحی که من به شما گفتم .بالاخره زن ومردحسهای همومیفهمن .
ازخداوندبزرگ ومهربونمیخام منوبه درکی برسونه که این چیزابراممهم نباشه.
من ازخدامه که بتونم باحس خوب به همسرم عشق بورزم .اماهمیشه زورمیزنم وبرخلاف میلم رفتارمیکنم .همیشه ادا،درمیارم.
ازخدامیخام منوهدایت کنه به هرمسیری که خودش مصلحت میدونه .
من که ناآگاهم ،خودممیپذیرمکه این احساس نبایدوجودداشته باشه اماازطرفی هم واقعن نمیدونم چطوربدسش بیارم .فک میکنم حس به تمرین یاروش خاصی مربوط نمیشه .
یه چیزیه که ازوجودخود،آدم بایدبیادتابتونه بروزش بده.
استادجان در مقایسه با سال گذشته من نشونه های زیادی دیدم چون تغییرات زیادی داشتیم .اگه هنوز به خواسته های مالی هم نرسیدم شایدب خاطراین باشه که خیلی خرابکاری کردم .
خداروشکرکنترلی به این موضوع ندارم و همه چیوسپردم دست خدا.ومن فقط باورهاموتقویت میکنم
ممنون از اینکه یه جایی هست که خودمونو،خالی کنیم وازتجربه های دوستان واستادعزیزمون استفاده کنیم .
استادجان عاشقتم
سلام به شمادوست هم فرکانسی عزیز.
اول ازهمه به شما تبریک میگم که تونستید سلامتی خودتون رابدست بیاریدوازاون وضعیت بدنجات پیداکنید.این یه گام مثبت هستش برای حرکت به جلو.
سعی کنید خودتون رادوست داشته باشیدوتمرکزتون روازروی گذشته ای که تموم شده بردارید.
الان خداروشکرحال شما خوبه ومیتونیدبااین احساس خوب به خواسته های درونیتون برسید.
گذشته ای که گذشته ،دیگه نمیشه کاریش کرد.
الان هم میشه بارسیدن به خواسته ها،لذتهای زیادی برد.
بهتره فرصتهای الان روازدست ندیم وتمرکزمون روبرای دریافت نعمتهاوالطاف خداوندی بزاریم تاکم کم چیزهایی که دلمون میخادرابدست بیاریم .
حتی اگه الان هم توشرایطی بودیدکه احساس رضایت نداشتیدبازصبوری کنیدومنتظراتفاقات خوب باشید.البته شمامردهستیدوحتمن بایداشتغال به یه حرفه ای داشته باشید.
نمیدونم شاغل هستیدیانه .اگرهستیدکه خداروشکر.اگرم نیستیدحتمن اقدام کنید.
تاحرکت نکنیداتفاق خاصی توزندگیتون نمیفته که منجر به آسایش وآرامش شمابشه.
اینکه گفتید تمرین ستاره قطبی رادارید،عالیه .
منم هرروز این تمرین رو انجاممیدم..خوداین تمرین به شماانگیزه وحرکت زیادی میده ب شرط اینکه خودتون رامتعهدکنید.
آرزو میکنم بهترینها نصیب قلب مهربونتون بشه .
ماصبر میکنیم تاروزای خوبم بیاد.روزای خوب رامامیسازیم .ببینیدبه چه چیزهایی علاقه دارید،چ کارهایی خوشحالتون میکنه .باکی باشید خوشحال ترید.اوناراانجام بدید.
روی باورها وایمانتون به خدای مهربون خیلی کارکنید.
هرچقدباورشماقلبی باشه نه کلامی ،زودتربه خواسته هاتون دست پیدامیکنید.
ایمان واعتمادبه خدا،شماروتومسیرهدایتش قرار میده ومنجربه اتفاقات خوب میشه .
به چطوروچ جوریش هم فکرنکنیدکه خارج حیطه ی من وشماس.
خودش گفته شمادرخاست کنیدتااجابت کنم .
باورش کنیدتابدسش بیارید.