توحید عملی | قسمت ۱

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

یکتاپرستی یعنی بدانی نیرویی مطلق، که بدون اجازه‌اش برگی از درخت نمی‌افتد، صاحب و رئیس ات است. اگر بتوانی تمام لحظات زندگی‌ات، به او اعتماد کنی و یکتاپرست بمانی، آنوقت همان می‌شود که خدا می‌گوید:

آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟

به نظرم تفاوت نتایج ما، تفاوت در میزان توانایی مان در اجرای توحید در عمل است.

اگر یکتاپرست باشی، نمی توانی به چیز دیگری وابسته شوی، زیرا یکتاپرستی آنقدر وابسته‌ات می‌کند که دیگر فضایی نمی‌ماند.

یکتاپرستی یعنی یقین بدانی هیچ چیز به قدر  ذره‌ای، تأثیری بر زندگی‌ات ندارد.  یعنی باور کنی خداوند، همان که من، شما، موسی را هدایت کرد، عشق مسیح را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمد ص جمع کرد،  به اندازه‌ی ایمانم به او‌، حامی‌ام می‌شود و به برکتش دسترسی می‌یابم.

یکتاپرستی یعنی درک قوانین خداوند و اجرای بی چون چرایشان. قوانینی که قدرت زندگی ات را در دست باورها و فرکانس های خودت گذاشته و توحید عملی چیزی نیست جز “منطبق نمودن رفتارت در هر لحظه و در هر شرایطی، با قوانین خداوند

قوانین که می‌گوید تمام اتفاقات زندگی‌ات بدون استثناء نتیجه باورهایت است.

یکتاپرستی آرامش و سلامتی می‌شود در جسم و جانت، سرمایه اولیه می‌شود برای شروع کسب و کارت، جرات و جسارت می‌شود برای حرکت، عزت نفس می‌شود برای درک ارزشمندی و توانایی هایت و خوش بینی و امیدواری می‌شود تا قادر شوی آنچه را دیگران بحران می‌شمارند، فرصتی بدانی که برای رشد تو آمده است.

اگر ایمان بیاوری که تمام آنچه به دنبالش هستی، در توحید عملی است، آنوقت تمام سعی ات ساختن باورهایی می شود که تو را یکتاپرست تر، سپاس گزارتر و ایمان ات را راستین تر و پولادین تر نماید تا ذره‌ای شرک در وجودت راه نیابد.

زیرا شرک یعنی، قدرت دادن به عوامل بیرون از تو، برای خلق خواسته هایت. شرک یعنی تصمیم بگیری قدرتی که خداوند برای خلق زندگی ات بوسیله فرکانس هایت به تو داده است را نادیده بگیری و دو دستی آن را به عواملی بیرون از خود بدهی، که هیچ کنترلی بر آن نداری.

آدم‌های کمی موفق‌اند، زیرا آدمهای کمی قادر به جاری ساختن یکتاپرستی در اعماق وجودشان شده‌اند.

یکتاپرستی  متعلق به یک مذهب خاص نیست. بلکه همان چیزی که یک روز به پشتوانه‌ی آن، تصمیم به ورود به کالبد جسمانی‌مان گرفتیم. ورود به جهانی که هیچ شناختی از آن نداشتیم اما می‌دانستیم قدرتی در وجود ما و با ماست که همه راه حل‌ها را می‌داند و حالا و برای همیشه، تنها کارمان این است که: به یادبیاوریم که باید عملا موحد باشیم.

سید حسین عباس منش


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    289MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۱
    22MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهـره» در این صفحه: 3
  1. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    برگ شصت و پنجم سفرنامه من

    شنبه 1403/5/6

    ساعت 19:23

    خداوند در زمان مناسب هدایت میکند

    کافی است به او ایمان داشته باشی

    و نگران نباشی

    به لطف پروردگار مهربان با هدایت الله یکتا

    تونستم قدم اول دوره دوازده قدم را تهیه کنم

    یک اشتیاق سوزان داشتم برای این دوره

    ک هرروز تشنه تر میشدم

    هروقت از فایل توحیدی استاد را گوش میدم

    میگفتم خدایا میخام دوره دوازده قدم را داشته باشم

    تا به تو برسم

    نمیدونم چرا ولی واقعا همیشه چنین احساسی داشتم که با این دوره

    من به درک واقعی الله میرسم

    از کامنت های دوستان هم بارها خوندم ک با این دوره

    خدا را پیدا کردند

    و من هر روز پریشان تر ک چرا من نمیتونم درک درستی از الله داشته باشم

    چرا نمیتونم واقعی واقعی با خدا دوست بشم

    چرا نمیتونم عاشقش بشم

    اما در کنارش ایمان داشتم با دوره دوازده قدم برام

    این اتفاق زیبا خواهد افتاد

    دیروز من فقط برای بار اول هفت جلسه قدم اول را تمام کردم

    7 روز شروع کردم ب کار کردن روی این دوره

    اما دیروز تونستم یکبار کلشو گوش بدم

    ن نت برداری کردم ن نوشتم

    درکی ک با یکبار گوش دادن این قدم داشتم

    چنان تحول عظیمی در من صورت گرفت

    ک فقط گریه میکردم

    ک فقط میخاستم داد بزنم

    از این درک کوچولویی ک با یکبار گوش دادن نصیبم. شد

    انگار انگار تمام وجودم را تکون داد

    من هاج واج مونده بودم

    خدای من شاهده اصلا نمیتونستم از ساعت سه عصر تا 9 شب ک پشت سرهم هندزفری گوشم بود

    حرف بزنم

    اصلا لال شده بودم

    اصلا زبونم بسته شد

    چیزایی ک گوش میدادم با هر کلمه ش

    ذره ذره وجود منو

    دونه دونه سلول های من به جریان انداخت

    اصلا نمیدونم چطور حال دیروزمو وصف کنم

    برای اولین بار دیروز جور دیگه ای قرآن را باز کردم

    با یک دیدگاه خاص

    با یک قلب باز شده

    با یک احساس نزدیک شدن

    خدای من دیروز تحول عجیبی در من ایجاد شد

    اما سیر نشدم

    سیراب نشدم

    محتاجم نیاز دارم هزار بار بشنوم و ادامه بدم

    تا درکم هزار برابر بشه

    من تصمیم گرفتم تمرکز صدرصدمو بزارم روی

    همین دوره

    چون اصل و مهم اینه ک من اول خدا را بشناسم

    خداشناسی کنم و به خودشناسی برسم

    اصل اینه که من به خدا برسم

    وقتی به خدا برسم

    دیگه میرسم به همین جمله ی استاد

    که در مقدمه ی بالا گفتن

    آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟

    چرا نیست

    هزاران برابر کافی تره

    من خدا را ندارم عزت نفس ندارم

    چون دوره عزت نفس را دوسال پیش تهیه کردم

    من خدا را ندارم ثروت ندارم

    پس تمام تمرکز من باید اول اول اول روی

    قدم ها باشه

    بعد عزت نفس

    من تسلیم خداوند میشم

    و فعلا تمرکزم را

    از این سفرنامه ها بر میدارم

    و با هدایت خداوند از نشانه های امروز من در سایت

    فایل های دانلودی استاد را دنبال میکنم

    چون تمرکزم به چند قسمت میره

    و نمیتونم یعنی واقعا نمیرسم

    ک بخوام هر روز هر روز هم قدم باشم هم عزت نفس هم روز شمار

    و هر قسمت کامنت بزارم

    میتونم اینکارو انجام بدم راحته ک بدون تمرکز

    بدون دقت

    فقط رو حساب اینکه یه کامنتی گذاشته باشم

    دنبال کنم سفرنامه را

    اما نه من متعهد شدم با تمرکز روی خودم کار کنم تا به نتیجه برسم

    حالا فعلا چنین هدایتی از خداوند دریافت کردم

    انشاالله که بتوانم در این مسیر هم موفق باشم …

    روز شمار تحول زندگی من

    روز شصت و پنجم

    1403/5/6

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    بنام تنها معبود من رب العالمین

    سلامی دوباره

    من کامنت روز شمارمو گذاشتم ساعت 18:27

    و الان ساعت 23:49 همین روزه

    یعنی چهارشنبه 1403/3/23

    موضوعی ک من را مجاب کرد بیام دوباره کامنت بزارم

    اینبود کامنت الان ردپایی باشه برای خودم ، بدونم تحول درون من از چه روزی استارت خورد

    درک و فهم خدای درونم از چه روزی استارت خورد

    یه نیم ساعتی میشه ما از بیرون اومدیم

    کجا بودیم ؟

    همونطور که گفتم صبح تو دفترم نوشتم خدایا اگه یماه دیگه ده روز دیگه، میخاد زمان وصال من با تو باشه

    میخام شروعش امروز باشه

    میخام از امروز باورت کنم

    و اعتماد کنم

    خدایا میخام امروز قدرت خودت را بمن نشون بدی .

    اینارو گفتم ک بگم بعد کامنت قبلیم چ اتفاقی افتاده

    ساعت 8/5 ب همسرم زنگ زدم ک بره مغازه

    گفت خانم شامو آماده کن ساعت 9 باید جایی باشیم

    اومد خونه گفتم کجا ؟ گفت بریم خونه ببینیم

    این جریان بطور ناخواسته برای ما شکل گرفت

    ما اصلا اصلا در فکر خرید و فروش خونه نبودیم

    از اونجا همسایه ما خونشو فروخته و خونه متراژ بالاتر گرفته دستی شده از دستان خداوند

    ک همسرمو هدایت کرد برای فروش خونه و خرید خونه متراژ بالاتر

    من اصلا هیچ عکس العملی نشون ندادم ک چرا

    کجا بربم

    میدونستم خداست دیگه

    خدا داره هدایت میکنه

    کار خداست ک ما را داره تو این مسیر قرار میده

    بعد همسرم گفت 68 متره دو خواب

    گفتم 68 متر ؟

    گفت حالا بیا بریم ببینیم

    رفتیم دیدیم

    و وقتی از خونه اومدیم بیرون

    ب دخترم گفتم وااای قربون خونه قشنگ خودم برم

    من چقدر خونه خودمو دوست دارم

    اوووففف خونه ی من صد ها بار می ارزه ب این خونه

    چیه من تو این خونه داشتم خفه میشدم

    اینجا من نشونه هایی از قدرت خداوند دریافت کردم

    همون قدرتی ک صبح خواستم بمن نشون بده

    گفتم خدا قدرتش را بمن نشون داد

    بمن گفت دخترم من را باور کن من تو یک لحظه برات کن فیکون میکنم

    خدا بمن گفت دخترم بمن اعتماد کن من فرش زیر پاتو طلا میکنم

    امروز خدا خواست بمن بگه همه چیز شدنیه

    امروز خواست بمن بگه همون خدایی ک استاد کارورزی شد همون خدایی ک دستان استاد شد

    همون خدا میتونه در آن واحد خونه دلخواهتو بهت بده

    امروز خواست بمن بگه ب مو میرسه ولی پاره نمیشه و پول تو حسابت میشه

    امروز خواست بمن بگه اعتماد کن باورم کن برات نعمت میشم برات ثروت میشم

    دو سال ماشین نداریم و دوساله کافه نرفتیم برگشتنی بعد دوسال رفتیم بستنی و قهوه خوردیم

    و خیلی خوش گذشت و یادآوری از خاطرات گذشته شد

    گفتم خدا خواست امروز بهم بگه میشه مثل قبل حای خیلی خیلی بهتر از قبل برات گردش و لذت و شادی میشه

    خدا خواست بمن بگه قدر نعمتی ک داری بدون

    خدا خواست امروز بمن بگه نعمت و زیبایی ک اطرافت هست را ببین

    اومدیم تو خونمون گفتم آخیش چ خونه ای داریم ما

    خونه ی قشنگم

    چ ساختمون خوبی

    خونه دلباز و شیک من

    با اینکه یک خوابه

    اما بشدت دلباز و باصفاست

    گفتم خدایا امروز خواستی بمن بگی زیبایی های اطرافتو ببین

    نکات مثبت زندگیتو ببین

    هیچوقت مثل امشب قدر خونه قشنگمو نفهمیدم و درک نکردم

    خدا خواست بمن بگه

    درسته الان تو این خونه ک امشب آرامش و لذت این خونه را فهمیدی اما من میتونم این خونه را تبدیل ب کاخ کنم

    کافیه من را باور کنی کافیه بمن اعتماد کنی

    خدا قدرتش را بمن نشون داد نعمت زندگیم را بمن نشون داد

    نشونه بعدیش

    من اونجا یک خانواده ای دیدم دو تا دختر و یک پسر ک اصلا دوست ندارم اوضاع اونجارا بگم

    اصلا حس و حال خوبی نداشتن

    من فقط خواستم فرار کنم

    و اومدم خونه وقتی همسر عزیزم دیدم

    آخ قربون بچه های عزیزم بشم

    چ مهر و محبتی .چ لطف و صفایی تو خونه من هست

    چ لذت و شادی تو خانواده من بود و هست

    ک اونجا ندیدم

    گفتم خدایاااا شکرت

    امروز فقط قدرت خدا بود و بس

    امروز فقط نعمت و بود و زیبایی

    خدایا از این طریق خواستی من را سپاسگزار نعمت ها قرار بدی

    خواستی بمن بگی من غصه چ چیزهای بیخودی را دارم میخورم

    من حرص چ چیزهای بی ارزشی را دارم میخورم .

    جای اینکه شکرگزار نعمت هام باشم

    جای اینکه لذت ببرم و زیبایی را ببینم

    دارم خودم را دور و دورتر از نعمت های خداوند میکنم

    من چشم های خودم را بستم ب روی نعمت ها و زیبایی ها

    من ندیدم من نفهمیدم من درک نکردم

    ک خداوند چقدر من را دوست داره که چقدر عاشق منه

    و من را غرق در نعمت و آرامش و ثروت قرار داد

    اما قلب من بسته بود

    اجازه ورود خداوند را ندادم

    من با خودم قهر بودم

    من با خدای درونم قهر بودم

    و ب همین دلیل فقط نازیبایی می دیدم .

    فقط منفی ها را دیدم

    فقط سختی را دیدم

    فقط نافرمانی دیدم

    فقط کج خلقی دیدم

    بی احترامی دیدم

    بی ارزشی را دیدم

    اما خداوند در زمان مناسب من را هدایت کرد، بیدارم کرد بیدارم کرد قدر کانون گرم خانواده ی عزیزمو بدونم و سپاسگزار خداوندم باشم

    بیدارم کرد قدر مهر و محبت و ارتباط عالی بین خانواده ام را بدونم و سپاسگزار خدایم باشم.

    خدایاااا شکرت از این بیداری ب موقع.

    نشونه بعدی

    اینبود من جدیدا دارم ب این موضوع فکر میکنم ک برم سرکار

    و موضوعی باعث ترمز من شده

    ک بچه هامو چیکار کنم

    و میگفتم خدایا بمن الگو نشون بده خیالم راحت بشه

    این خانم گفت من شاغلم

    و یه دخترش تقریبا 12 سالش بود

    یه دخترش تقریبا 8 سالش

    و یه پسر ک بزرگتر بود

    گفتم ببین خدا الگو هم برا فرستاد

    ک تو هم میتونی

    همون خدایی ک داره از بچه های این خانم حفاظت میکنه

    از بچه های منم حفاظت میکنه حمایت میکنه و هدایتشون میکنه

    و گفتم آره منم میتونم

    منم توانایی انجام هر کاری را دارم

    منم میتونم برم سرکار ،

    و این خانم 400 میلیون هزینه کرده بود برای بازسازی

    گفتم ببین این خانم چقدر توانمنده و ثروتمند و تونیت امروز ب این جایگاه برسه

    پس منم میتونم خدای این خانم خدای منم هست

    کافیه من حرکت کنم

    کافیه نترسم و ب خدا ایمان بیارم

    منم میتونم ثروت بسازم

    و این نشونه هم قدرت خدا بود

    ک بمن قدرت داد برای اینکه منم برم توانایی های خودم را شکوفا کنم .

    امروز یکم داشتم ب این فکر میکردم گفتم خدا همه کس میشود ینی چی ؟

    گفتم خدا امروز برای من استاد شد

    امروز خدا پول تو حسابم شد

    امروز خدا دست استاد شد

    امروز خدا لبخند استاد شد

    امروز خدا نگاه محبت آمیز استاد شد

    امروز خدا قلب پر مهر استاد شد

    امروز خدا آرامش و لذت این خونه شد

    امروز خدا آرامش و لذت تو کافه شد

    امروز خدا همسایه طبقه پایین شد مارا هدایت کرد خونه جدید را ببینیم

    امروز خدا حال خوب من شد

    امروز خدا زیبایی های زندگیم شد و چشم بینای من شد ک ببینم

    امروز خدا مهر و محبت دخترم شد ک یهو اومد بغلم کرد گفت مامانی

    امروز خدا روابط بسیار عالی و خنده های چهار نفره ی ما شد

    امروز خدا برکت سفره ی ما شد

    امروز خدا برکت جیبمون شد

    امروز خدا بمن احازه ی ورود به محفل نورانیش را داد

    امروز خدا برگه ورود من را ب سرزمین نورانی و الهی خودش را امضا کرد

    امروز خدا درک و فهم من شد ک آرام بشم

    امروز خدا ب معنای واقعی همه کس شد برای من

    خدایا من هیچوقت ب اندازه ی امروز قدرت و بزرگی تو را درک نکردم

    خدایا من هیچوقت ب اندازه امروز حضورت را درک نکردم

    خدایا من عشقتو درک کردم

    خواستی هر جوری ک شده هر کاری کنی ک من ، من فاطمه خدای خودم را باور کنم

    گفتی فاطمه عزیزم من هر کاری ک تو بخوای برات انجام میدم فقط باورم کن

    خواستی ب هر طریقی بهت اعتماد کنم

    ک چون من در دفترم نوشتم خدایا میخام امروز بهت اعتماد کنم

    خدایا امروز هر کاری کردی ک بنده ات تو را ببینه

    تو را بفهمه ، بفهمه ک خدا هست

    بفهمه ک همه چیز خداست

    ک قدرت دست خداست

    ک بهت ایمان بیاره

    هر کاری کردی فاطمه تو را ببینه

    آیا من دیدمت ؟

    آیا این دیدن کافیه ؟

    هرگز کافی نیست

    با چشم نمیشه لطف و فضل و بزرگی عظمت کرامت خدا را دید

    دیدن خدا ایمان میخاد ، دیدن خدا اعتماد میخاد

    دیدن خدا سپاسگزاری واقعی میخاد

    دیدن خدا باور میخاد

    کدومشو داری ؟ کدومشو میتونی ثابت نگه داری ؟

    اصلا میتونی نگه داری ؟

    خدایا من ناتوانم در درک بزرگی و عظمت تو

    خدایا من ناتوان و ضعیفم برای درک قدرت و ربوبیت تو

    خدایا من تسلیم تو هستم

    خدایا من تنها تورا میپرستم تنها از تو یاری میجویم

    خدایا من را به راه راست ب راه کسانیکه ب آنها نعمت عطا کردی هدایتم کن و ن گمراهان و ن کسانی ک بر آنها غضب کردی

    خدایا کمکم کن بندگی کنم بندگی الله یکتا

    خدایا دستمو بگیر بنده ی حق باشم

    خدایا شکرت

    خدایا داری جاری میشی در دل و جونم و من خوشحالم از این درکم

    خدایا شکرت

    دارم خودم را پیدا میکنم

    دارم درک میکنم من صاحب دارم

    دارم درک میکنم مالک من خداست

    دارم مالکم را درک میکنم

    دارم به خدا میرسم

    دارم به منبع وصل میشم

    دارم خدا را پیدا میکنم

    و این حق منه …

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    بنام پروردگار رب العالمین

    سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    برگ بیست و سوم سفرنامه من

    چهارشنبه 1403/3/23

    ساعت 18:27

    خدایا! چه یافت آنکه تو را گم کرد

    و چه گم کرد آنکه تو را یافت

    این بیت شعر وصف حال الانمه

    من در پی جستجوی یاری هستم همه ی زندگیم شود

    من در پی جستجوی دلبری هستم که آرام جانم شود

    من در پی جستجوی پادشاهی هستم که همه ی قدرتم شود

    امروز بعد از گوش دادن به این فایل تو دفترم نوشتم خدایا من میخام همین امروز باورت کنم من نمیدونم زمان دقیق وصال یار چه روزیه

    اما میخام شروعش همین امروز باشه

    خدایا میخام امروز نمره کارورزی من 20 بشه

    میخام باورت کنم دیگه

    و نوشتم خدایاا میخام مبلغی بیاد حسابم برای فلان کار

    گفتم خدایا من میخام بهت ایمان بیارم

    میخام باورمو از امروز بسازم

    ببینم چیکار میکنی ؟

    خب راستش من از دیروز ک تصمیم گرفتم برای درسم هیچ استرس و نگرانی نداشته باشم

    و ب خداوند اعتماد کنم

    برای کارورزی هم دقیقا اعتماد کردم و با این فایل

    اعتمادم خیلی بیشتر شد

    اگه یاد کارورزی میفتادم با حس خوب

    بود ک نمره ای ک میخام میگیرم و با حال خوب میام خونه

    ساعت چهار کلاس داشتم

    و مبلغ بایستی قبل کلاس دستم بود

    باخودم میگفتم خدا دیر نمیکنه

    خدا روزی منو میرسونه

    دیدم هرچقدر بیشتر تکرار میکنم نجواها هم داره میاد

    کو پس ؟ ساعت چهار شد ،نیومد حسابت

    برو ب فلانی بگو برات حساب کنه بگو کارتمو جا گذاشتم

    تا اینکه گفتم بابا بیخیال

    هر چی شد ، شد

    من میخام خدا را باور کنم دیگه

    بمن ربطی نداره ک امروز چیکار میکنه

    من ازش خواستم

    حالا دیگه خودش میدونه که باید چیکار کنه ک من بهش اعتماد کنم و باورش کنم

    اینو ک گفتم خیلی آروم شدم .

    بعد تو کارت هایی ک داشتم گشتم مبلغی ک میخاستمو جور کردم

    رفتم سمت دانشگاه

    کارمو با همون مبلغ کم انجام دادم

    نشستم تو کلاس

    صدای ویبرر گوشی اومد

    مبلغ 5 میلیون ریال ب حسابت واریز شد

    من خیلی خیلی کمتر از اینو میخاستم

    اما چندین برابرش اومد حسابم

    گفتم خب این از اولیش

    استاد اومد کلاس نفر اول رفت استاد در مورد کارورزی ازش پرسید

    نفر دوم رفت استاد ازش سوال پرسید

    دوتا از همکلاسیام بهم گفتن خانم فلانی

    بیا یکم بهت در مورد کارورزی بگم چی به چیه

    اگه سوال پرسید بتونی جواب بدی

    گفتم نمیخاد

    ده دیقه گذشت

    گفت بیا بابا باز کن حداقل بگو با چه نرم افزاری بود چیکار میکنه شرکت

    گفتم اصلا ازمن نمیپرسه

    گفت چه اعتماد به نفسی

    اولین بار بود چنین حال و احوالی را تجربه میکردم

    اعتماد به نفس بود

    و یک کوچولو نجوا میومد سوال پرسید نمره تو کم کرد میخای چیکار کنی ؟

    اما اما اما ندای پروردگار عزیزم

    رب العالمین خیلی بلندتر بود

    خیلی زیاد

    ک نجواها را کور میکرد

    حالم خوب بود

    میگفتم قدرت از آن خداست

    میگفتم خدا برای من همه کس میشود

    خدا استاد من میشه

    و من نگران نیستم

    تا اینکه اسممو گفت

    با شجاعت تمام ریلکس و رها رفتم جلو

    گفتم بفرمایید استاد

    گفت شرکت میهن ؟ گفتم بله

    گفت چیکار کنم از دست شماها (بالبخند )

    چون اکثریت کارورزیا شرکت میهن بود در طول ترم

    صفحه ب صفحه امضا شد

    صفحه به صفحه نگاه کرد

    دریغ از یک سوال

    یک دونه سوال ازمن نپرسید

    حتی یکی از همکلاسیام ک کارورزیش پر شده بود اما نرفته کارورزی ، سوالات درسی ازش پرسید مثلا حساب دریافتنی چیه ؟ حساب پرداختنی چیه ؟

    اما از من همونا را هم نپرسید

    و رسید به صفحه ی نمره

    و نمره ی 19/5 برای من ثبت شد.

    من خوشحال بودم اما میدونید

    چون میدونستم چون مطمئن بودم چنین نمره ای میگیرم

    چون اعتماد داشتم ب خداوند

    اصلا دیده بودم این لحظه رو

    تجسم کرده بودم

    هیجان زده نشدم

    میدونید سوپرایز نشدم

    اما حالم یجوری بود

    نمیدونم چطور بیان کنم .همین الانم همون حالت را دارم

    میدونی خدا خودش را خیلی خیلی عالی بمن نشون داد

    خودش خودش را بهم ثابت کرد

    ک من باورش کنم

    ک من بهش اعتماد کنم

    اما من از خودم ناراحتم از اینکه کجای کارم ؟

    من دارم با خودم چیکار میکنم ؟

    شد اونچیزی ک میخاستم شد

    خدا ، پروردگارت ، رب العالمین ، تنها قدرت جهان

    امروز خودش را نشون داد

    حالا نوبت توئه

    میخای چیکار کنی ؟

    از اینکه خدا تونست ، آیا منم میتونم یا نه ؟ حالمو گرفت

    نمیتونم تو روی خدا نگاه کنم

    بگم خدایا چی ؟

    من شرمندتم من را ببخش من توبه میکنم سجده شکر بجا میارم

    خب ک چی ؟ آیا میتونم از فردا اعتماد کنم مثل امروز ؟

    آیا میتونم از فردا خدای خودم را باور کنم و بگم قدرت از آن خداست ؟

    میتونم قدرت خدا را باور کنم از همسرم از خیلیا نترسم ؟

    میتونم خدا را باور کنم تو تربیت بچه هام دخالت نکنم ؟

    میتونم بدون نگرانی خدا را باور کنم بگم شهریه دانشگاه من را میده ؟

    میتونم خدا را باور کنم پا روی ترسم بزارم برم سرکار ؟

    میتونم خدا را باور کنم عصبانی نشم ؟

    میتونم خدا را باور کنم به کسی وابسته نشم ؟

    میتونم خدا را باور منم غیر خودش روی هیچکس حساب نکنم ؟

    میتونم من فقط بندگی خدای واقعی را کنم ؟

    میتونم بندگی کس دیگه را نکنم ؟

    من ب خدای خودم اعتماد کردم

    من نتونستم بخودم اعتماد کنم

    من نمیتونم خودم را باور کنم

    خدایا من امروز استارت زدم که کشفت کنم، استارت زدم ک درکت کنم ، استارت زدم ک بندگیتو کنم

    خدایا از خودت هم میخام قدرت بندگی را بمن عطا کنی

    خدایا از خودت هم میخام من را ب راه راست به را کسانی که ب آنها نعمت عطا کردی هدایتم کنی نه راه گمراهان

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    خدایا امروز خودت را بمون نشون دادی

    خودت را بمن ثابت کردی

    خدایا کمکم کن هدایتم کن ک منم خودم را بهت ثابت کنم .

    دستمو بگیر محکم تر از همیشه که منم بندگیتو کنم که منم خودم را نشون بدم

    خدایا کمکم کن تا لحظه ی مرگم ثابت قدم باشم در مسبر درست الهی

    خدایا سپاسگزارم

    خدایا شکرت

    استاد عزیز ممنونم که هستید

    روز شمار تحول زندگی من

    روز بیست و سوم 1403/3/23

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: