توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی امجدیان گفته:
    مدت عضویت: 3397 روز

    سلام استاد عزیزم خیلی خوشهال شدم که امروز شما رو دیدم بابت فایل جدید از شما و خداوند یکتا سپاسگذارم از وقتی که شما و برنامه هاتونو دنبال کردم دارم زندگی رویایی رو تجربه میکنم به خیلی از خواسته هام رسیدم چیز هایی که یه روزی پیش خودم فکر میکردم آیا میشه مثلا من فلان کارو انجام بدم الان شده جزو بدیهیات زندگیم و این پیشرفت ها رو مدیون یکتا پرستی واقعی میدونم استاد عزیزم نمیتونم حس عالی که دارم رو توصیف کنم واقعا عالیه از شما سپاسگذارم که به عنوان دستان خداوند در این مسیر ما رو راهنمایی میکنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محدثه کلهر گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    استاد عزیزم وقتی که میشینم و فایل ها رو گوش میکنم تنها میتونم گریه کنم از شوق برای این همه رحمت و محبتی که خداوند به ما بنده هاش داره..وقتی این حس محبت عظیمی رو که خداوند به ما داره را حس میکنم واقعا دلم میخواد به سمتش پرواز کنم..

    شاکر پروردگارم هستم برای اینکه منو روز بروز بیشتر از قبل هدایت میکند..من تو یکی از سخت ترین روزهای زندگیم وقتی که خیلی مظطر بودم با تمام وجودم ازش خواستم که منو هدایت کنه و بعد از دعایم تنها کمتر از 3 ساعت با شما اشنا شدم..

    از این وضعیت بسیار خوشحالم و من هم دقیقا میدونم رسالتم و وظیفه ای که روی دوشم هست چیه و دارم در جهت اون رسالت کمک کم حرکت میکنم..

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    ابوالفضل اولیائی گفته:
    مدت عضویت: 2379 روز

    سلام استاد عزیزم

    الان مدتیه خداوند حسابی داره بهم حال میده و هدایتاشو میفهمم .

    همیشه دوست داشتم هدایت خداوند رو ببینم و گاهی از اینکه هدایت ها به همسرم گفته میشد اما من آنها رو درک نمی کردم، بهش حسودیم میشد.

    مثلا خیلی واضح بهش گفته سد که الان باید مهاجرت کنی اونم به یک شهر دیگه تو همون استان ،نه ، بلکه به یک استان دیگه و جالب اینجاست که همون موقع بهترین زمان بود چرا که من از لحاظ ذهنی آماده بودم ، من کارمند بانک هستم و در آن زمان جابجائی ها شروع شده بود و من درخواست جابجائی به یک استان دیگه رو دادم.علیرغم ناراضی بودن مدیران استان و حرف های همکاران که داری اشتباه میکنی و …من روز بعد از هدایت درخواست خودم رو نوشتم و تقریبا یک ماه بعد ما در استان دیگری با فرهنگ متفاوت خونه ای اجاره کرده و جابجا شدیم . باورم نمی شد که از لحاظ مالی وضعم بهتر شد، بیشتر روی رشد شخصی مان متمرکز شدیم ، بسیار بیشتر فراوانی ها رو دیدیم ،بسیار سفر و تفریح کردیم ، وقت ازاد بیشتری بهمون داده شد و…..

    از ابتدای سال ۹۹ دارم هدایت هایی رو به همراه نشونه هاش میبینم و میشنوم و از این بابت بسیار خوشحالم . هرچند شما میگید ما در هر لحظه در حال هدایت هستیم و برای هر چیزی حتی خوردن یا نخوردن یک لیوان آب . اما فکر می کنم باید صبر کنم تا تکاملش طی بشه و خودم رو سرزنش نکنم .

    ابتدای سال به خرید دوره اعتماد به نفس هدایت شدم و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم . همون موقع بود که بهم گفته شد وارد بورس شو . من ۶ ماه بود که برای احساس لیاقت خودم ماهی یک میلیون قبل از هر خرجی برای خودم بر میداشتم و از همین پول هم دوره استاد رو خریدم . متاسفاته این الهام رو بخاطر ترس هام تقریبا ۴۰ روز به تعویق انداختم اما یه روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم بهم گفت اینقدر دس دس نکن و عمل کن و من همون روز با سپردن کل پولم به همکارم که در بورس سرمایه گذاری کرده بود، دادم و باورم نمیشد سهامی رو برام خرید که درست بعد از یک ماه و نیم ۲ میلیون بهم سود داد یعنی ۶ میلیون من شد ۸ میلیون .

    یا یه بار در تفریحاتمون وقتی تونستم عصبانیتم رو کنترل کنم و نجنگم (در مقابل چوپانی که به دلایل نا معقول به کمپ ما اعتراض و سرو صدا میکرد ) بهم گفته شد حرکت کن و در مسیر جای خوبی رو بهت نشون میدم.بهش گفتم باید سایه داشته باشه، پشه نداشته باشه، هیزم در دسترس باشه،سرسبز و زیبا باشه و اون گفت باشه . تو به من اعتماد کن . فقط در اولین پیچ به سمت راست برو. بهش گفتم سمت راست که یک روستا بیشتر نیست و جایی برای اطراق کردن نداره . او به من گفت فقط به حرف من عمل کن و بهم اعتماد داشته باش . و من عمل کردم و خیلی خیلی زود به جایی هدایت شدم که تمام آنچه مبخواستم و یک مسیر پیاده روی بسیار زیبا در امتداد اون که بسیار دنج و رویایی بود نسیبمون شد.

    یا درست بعد از فروش سهامم بهم گفته شد طلا بخر . جالب بود که یکی از مشتری های بانک هم که طلا فروشی داره همون روز اومد اما من توجه نکردم اما با دیدن چند نشانه مثل اقدام همسرم جهت تعویض انگشتر حلقه ش با یک گردن بند و رفتن من و دخترم به یک جای باستانی در شهر و اینکه دختر پرسید این سوراخ ها که ایجاد شده چیه و من گفتم افرادی که دنبال طلا و گنج میگردن اینها رو ایجاد کردن و بالاخره آمدن آن مشتری طلا فروش به بانک و خرید نهایی من انجام شد درست ۳ ال ۴ روز بعد از الهام اولیه . الان داره قیمت میره بالا و حتی زمان فروشش هم بهم گفته شده . و من هم در خرید سهام و هم طلا به اون نچسبیدم و رها هستم یعنی دائما پیگیر افزایش یا کاهش اون نبوده و نیستم.

    اخیرا سرمایه گذاری رو دوست دارم .و این با باورهای جدید من شکل گرفته . من قبلا دنبال کارهای سخت و پیچیده و نیاز به تلاش زیاد بودم اما افکار و باورها و فرکانسم رو تغییر دادم و این خواسته در من شکل گرفته . راحتی با وقت آزاد بیشتر. از همین نقطه ای که هستم و امکانات و منابع و پولی که دارم شروع میکنم و به فضل خداوند امیدوارم . نه تنها امیدوار بلکه مطمئنم در این مسیر لذت بخش هر اتفاقی هر چند ظاهر درستی نداشته باشه ، فقط سوده و سوده و سوده. چون او میخواد که جهان گسترش پیدا کنه . نگاه کن که یک دانه گندم یا جو چگونه حداقل ۱۵۰ دونه میشه یا دانه میوه چند صد میشه و چندین سال بار میده . چگونه هر زوج چند تا بچه میارن . تمام اینها گواه گسترش و افزایشه. امکان نداره من با باورهای درست نسبت به کسب و کار و سرمایه ام و فراوانی و توحیدی عمل کردن متضرر بشم . هرگز. این تو قوانین خداوند نیست .

    خدای عزیز و هدایتگرم از تو بخاطر لطفی که به من داشتی واقعا سپاسگزارم

    یک مورد دیگه در خصوص هدایت خداوند همین دیروز بود که تنهایی به جنگل ابر در شاهرود رفتم ( ۱.۴۵ ساعت از دامغان ) غروب بود و من از مسیر جدیدی به داخل جنگل رفتم . مسیر داشت ناهموار تر میشد اما با دیدن اتومبیل هایی که داشتن بر میگشتن گفتم پس هنوز میتونم جلوتر برم . جایی رسیدم که دیگه اتومبیلی ندیدم و جاده ناهموارتر. گفتم میرم جلوتر . به شیبی تند برخورد کردم که سانتیمتری رفتم پائین و با ناهمواری. آخه آدم عاقل، با ماشین پژو ۴۰۵ هم آفرود سواری میکنن. حالا اومدی پائین چطوری میخوای برگردی . اینها نجواهای ذهنم بود و حسابی از اومدنم در این مسیر جدید پشیمون شده بودم اما به خیال ابنکه ادامه این مسیر منو بجای زیبائی هدایت میکنه یا مسیر برگشت در ادامه این مسیره، جلوتر رفتم و دو شیب بالا و پایین رو رد کردم به جائی رسیدم که هنگام عبور، ماشین کاملا کج شد و با بسم الله بسم الله عبور کردم . بالای همان تپه به روبرو که نگاه کردم دیگه استپ کردم چرا که آنقدر سربالائی تند بود که فقط برای ماشین های آفرود جواب میداد اونم با راننده های کارکشته و جسور. همونجا وایستادم و کمی غذا خوردم اما با عجله و اضطراب. داشت غروب میشد و من باید بر میگشتم . نصف بیشتر غذا رو برای پرنده ها و مورچه ها کنار یک بوته گذاشتم و به خدا گفتم اشتباه کردم . من الان ترسیدم . کمکم کن. هدایتم کن . وسایل رو پشت ماشین گذاشتم و چشمم به نمای زیبای سمت راستم افتاد. یه حسی بهم گفت حالا که تا اینجا ا‌ومدی چن تا عکس زیبا از این منظره بگیر. به اون سمت حرکت کردم و در حین عکاسی با موبایلم به آن منظره توجه میکردم . واقعا زیبا بود . کمی آرامتر شدم . به طرف اتومبیل اومدم و سوار شدم . دور زدم و از خدا کمک خواستم . شیب اول و آن ناهمواری که اتومبیل کج شده بود. یهو نگاهم به راهی افتاد که دقیقا کنار آن ناهمواری بود. چطور موقع اومدن اونو ندیده بودم؟؟؟ خدا رو شکر کردم و گفتم این از هدایت اول اما همش نگران غول آخر بودم . دو تا سر بالائی رو که آخراش ماشین داشت سر میخورد رو گذروندم ( خدا رو شکر) در شیب آخر درست غوله جلوم بود . دقیقا پائین آن سر بالائی یه چوپان با گوسفنداش وایستاده بود. کنارس نگه داشتم و خسته نباشی و خدا قوت گفتم . بهش گفتم : راه ساده و راحت تری از این سر بالایی هست که برگردم؟؟؟؟؟. و او با لبخند گفت هرگز از این سربالائی نرو از این راه که دقیقا کنار آن بود برو. وقتی به راحتی از جاده فرعی که آن تپه رو دور میزد به بالای اون غول رسیدم واقعا خدا رو شکر کردم . از این همزمانی که با لبخند منو هدایت کرد و نگرانی رو از من دور کرد . خدایا بابت هدایتت و حفاظتت سپاسگزارم .

    فهمیدم وقتی ترسیدم باید بری تو دل ترسم و از خدا هدایت بخوام و آرام باشم

    فهمیدم باید به نشونه ها بیشتر توجه کنم

    فهمیدم از جائی کمک میشه که پیش بینی نکردم.

    فهمیدم باید حرکت کنم تا در مسیر هدایت بشم.

    فهمیدم باید نجواهای ترس آلود رو کنترل کنم با توجه به زیبائیها یا هر چیز دیگه و خودم رو به خدا که آرامش میده بسپرم.

    خدایا شکرت . ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3328 روز

    عاشق این مسیرم که دائم با هدایت پیش میرود و هیچ وقت هیچ چیزش تکراری نمی شود.

    اصلا تکراری شدن یک هشدار است که مسیر اشتباه است.

    و گرنه وقتی سکان به دست ان نیروی برتر باشد چه چیزی لذت بخش تر از هماهنگی با ان.

    این شرک است که موجب شده حرکت نکنم این شرک است که موجب شده این نیروی

    توحید گرای درونم را نادیده بگیرم.

    این ذهن هیچ منطقی ندارد و فقط پشت ماسک ترس الکی پنهان شده

    و تا زمانی قدرت دارد که ایمان نباشد.

    به محض اینکه ایمان و عمل همراه شود ترس ناگهان ناپدید میشود و به خودت میخندی که

    که من از چه میترسیدم میگویی ای ترس کجایی پس حالا که من امدم فرار کردی.

    در صورتی که ترس اصلا وجود نداشت. تاریکی اصلا وجود ندارد.

    به محض اینکه نور بیاید تاریکی از بین میرود زیرا از خودش موجودیت ندارد و شکلی

    از انرژی نیست.

    اری برای او نه تنها دست زیاد نشده بلکه فرصت ها هر روز درحال بیشتر شدن و جهان

    هر روز در حال ثروتمند شدن است.

    وقتی رویایی درونم زنده میشودتوانایی تحقق ان پیش تر در در من امده است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    جمال گفته:
    مدت عضویت: 1535 روز

    بنام خداوند یکتا ، تنها خدایی که قدرت مطلق جهان است و تنها خدایی که لایق پرستش است.

    سلام عرض ادب و احترام ، عرض ارادت خدمت استاد بزرگوارم ، خدمت سرکار خانم شایسته گرامی ، و سایر دوستان و همسفران عزیز.

    دل کندن از وابستگی ها و ملحق شدن به خداوند یکتا ، امتناع از تکثر و رسیدن به وحدانیت ، جدا شدن از غیرالله و الهی شدن ، کاری بسیار سخت ولی در عین حال بینهایت آسان است ، سخت زمانیست که ما دلبستگی داریم وابسته هستیم و خدا را آنگونه که باید نشناخته ایم و آسان است وقتی خود را و خدا را بشناسیم و خود را درآغوش پرمهر خداوند منان رها کنیم و رها شویم و پناهنده خدا باشیم، پناه ببریم به اصل ، به منبع ، به تنها قدرت مطلق جهان که جز او هرچه هست پوچ است و وقتی پناه میبریم به خداوند عشق و نعمت و خیر و برکت در ما جاری میشود واین همان است که باید باشد، این رسیدن به خداوند به نظر من مدنظر همگان است حتی مشرکان ولی آنها راه را گم کرده اند و فریب خورده اند ، درحالی که میپندارند راه حق را در پیش گرفته اند ، و من آرزومندم که من و همه و حتی مشرکان بیدار شویم و بتوانیم راه حق را از باطل تشخیص دهیم.

    دل کندن از وابستگیها؛

    یکی از دوستان پدرم در دوران جنگ در جبهه زمانی که باهم بودند خداوند پسری به آنها داده بود که گویا یک ساله بود و یک عکس از او داشت که دائم در جیبش بود و همیشه صبح ظهر شب همه جا هر موقع از جیبش درمی آورد نگاهش میکرد با عکس حرف میزد ، میبوسید و با دوستان با اطرافیان به همه در مورد زیبایی ، شیطنت، و ناز بودن پسرش حرف میزد و همیشه لذت میبرد اشک شوق چشمانش را تر میکرد ولی چون در منطقه جنگی بودند نمیتوانست برود و او را ببیند و بی اندازه دلتنگش بود؛ خلاصه…

    پدرم تعریف میکند وقتی روز موعود فرا رسید و قرار شد صبح ساعت ۴ما بسمت نیروهای عراقی حرکت کنیم و این حرکت کردن به معنی وارد شدن در مسیری بود که شاید برگردی و شاید شهید شوی، این دوست بسیار دو دل بود ، از بابت اعتقاداتی که داشت [بیطرف و خارج از درست و غلط بودنش] میخواست که حتما در جنگ شرکت کند و درضمن مجبورهم بود ولی از طرفی دلش پیش دوردانه اش بود و مدام یکی دو روز با خودش در جنگ بود، کم کم دیگر همرزمان و مافوقش و همه تصمیم گرفتند که او نرود چون دیگر داشت تلف میشد. صبح شد همه دیدند که او نیز دارد آماده رفتن میشود ، کسی چیزی نگفت همه او را زیر نظر داشتند همه متوجه او بودند، باز عکس دوردانه اش را از جیب روی قلبش درآورد با چشمانی اشک آلود نگاهش کرد ، چند کلمه ای صحبت کرد ، بوسید ، ولی ناگهان کاری کرد که همه را متحیر کرد ، او عکس را در مقابل دیدگان همه پاره کرد پاره کرد پاره کرد و از پنجره به آب (کارون) انداخت ، پدرم میگه وقتی عکس را دور انداخت قیافه دوستمان گشوده شد ، رنگ و رخسار از خشم و اضطراب گرفته اش بینهایت باز شد ، لبخندی بر چهره اش نشست و گفت : “آخیییش، خلاص شدم ، خدایا شکر” او حائل بین خودش و خدا را (بدور از قضاوت) برداشت، گفت من پایبند بچه بودم این بود که مرا از مسیرم باز میداشت و با پاره کردن زنجیر وابستگی از پایش خودش را به خدایش رساند؛ در این داستان جدای از قضاوت اینکه آیا خدا در جنگ بود یا نه ، ایشان که متاسفانه شهید هم شده بودند ، راه رسیدن را در دل کندن از وابستگی دید و برای من مثال فوق العاده باارزشی است که خواستم با شما درمیان بگذارم.

    در کتاب “در کربلا چه گذشت” “عاشورا من المهد الی اللحد” آمده است که امام حسین در بین فرزندانش علاقه و تعلق خاطر ویژه ای به پسرشان علی اکبر داشت و این عشق بر کسی پوشیده نبود ولی در روز عاشورا هنگام نبرد قبل از بیشتر پهلوانان و رزمندگان که میتوانست برای جنگ تک به تک با دشمن بفرستد ایشان علی اکبر را انتخاب فرمودند و زمانی که از طرف یاران امام حسین و حضرت ابوالفضل العباس از این اقدام امام حسین انتقاد شد ، امام حسین فرمودند که علی اکبر باید زودتر از همه برود ، چون امام میدانست که علی اکبر زنجیر پاهای ایشان در وابستگی بود و در میان امام و خدایش این پرده جایی نداشت ، ایشان خواستند تا او برود تا ذهنش آزاد شود.

    از خداوند متعال میخواهم تا به ما چگونگی استفاده از قوانین تغییرناپذیر جهان را بیاموزد و هدایتمان فرماید تا توحید را با تمام وجود بیاموزیم و توحیدی فکر کردن و توحیدی عمل کردن در حافظه تک تک سلولهای بدنمان جا باز کند.

    موفق و پیروز باشید🌹💖🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    فاطیما صفایی گفته:
    مدت عضویت: 1679 روز

    سلام آقای عباس منش.

    امیدوارم حالتون خب باشه.

    من سال ها است که به صورت پراکنده شما رو دنبال می کردم. این اواخر تغییراتی را که در شما مشاهده کردم بی نظیر بود. جدیدا شروع کردم به عمل کردن به دانسته هام و به فایل های توحید عملی شما کشیده شدم. بعد این فایل ها رو با فایل های جدید شما مقایسه کردم برای اینکه ایمان خودم رو تقویت کنم و برای ذهن خودم الگو بیارم؛ و دیدم که طی این سال ها علاوه بر ظاهر و دارایی های شما حتی ریتم و آهنگ صدای شما هم تغییر کرده و محکم تر و قاطع تر شده. در این فایل متنی خوندید که در بخشی از آن گفته شده بود:”…توحید و یکتا پرستی یعنی اینکه ما رب واحدی داریم، یعنی همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم، یعنی همه ما برابریم و همه ی ما به یک اندازه به منبع الهی دسترسی داریم….” این متن دو تا چیز مهم رو به من یادآوری کرد؛ اول اینکه باور کمبود رو بزارم کنار و به فراوانی ایمان بیارم و دوم اینکه معنی آیه ای رو برای من هویدا کرد که از نوجوانی دنبال دریافت عمقش بودم: سوره حجرات آیه 13:

    {یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

    ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.}

    من همیشه به اون قسمت “پرهیزکارترین” یا “با تقواترین” فکر می کردم. و الان متوجه شدم این یعنی عمل به آنچه که قلبمون میگه و دوری از آنچه که این روزا بهش میگیم افکار منفی.

    خواستم تشکر کنم که با انتشار لحظه به لحظه پیشرفتتون به من و به خیلی های دیگه کمک کردید.

    امید که تمامی انسان ها این راه سعادت رو پیدا کنن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    امیر شرفی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    سلام روز 65 ام از سفرنامه خداروشکر میکنم که الان در این لحظه در اینجا هستم .توحید مهم ترین نکته ای هست که توی زندگی باید خیلی خیلی بهش توجه کنیم .توحید یعنی این که ما خالق شرایط خودمون هستیم و هیچکس دیگه ای هیچ تاثیری تو زندگی ما نداره .توحید یعنی اینکه هیچکس نمیتونه به ما اسیبی برسونه توحید یعنی اینکه توی زندگی روی هیچکس و هیچ چیز نباید حساب باز کنیم توحید یعنی نه غمی داشته باشیم و نه ترسی و همه چی و بسپریم به خدا و به اون توکل کنیم توحید یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی و گنده نکردن ادم ها به واسطه جایگاه و قدرتی که دارند .توحید ادم و میبره اون بالا بالاها و شرک ادم و پست میکنه .توحید یعنی اینکه به رکود بازار که همیشه خیلیا میگن بازار خرابه توجهی نکنیم و خودمون و خالق شرایط بدونیم یادم نمیاد که از یکی بپرسن بازار چطوره و اون بگه خوبه همیشه همه میگن بازار خیلی خرابه …ایا بازار خرابه یا ما مشرکیم که خدارو روزی رسان نمیدونیم آیا واقعا دولت ها مقصرن یا ما مشرکیم که قدرت و از خدا گرفتیم و دادیم به دولت ها واقعا خنده داره …قدرت مطلق این کیهان کیه؟ایا اون نمیتونه زندگی دلخواه مارو برای ما رقم بزنه؟اذا سالک عبادی فانی قریب …خدا خواسته های مارو اجابت میکنه اماااا فقط ی شرط گزاشته که ما بندگی خدارو کنیم نه غیر خدارو .زندگی توحیدی و رفتار های توحیدی واقعا خیلی لذت بخشهههه حتی فکر کردن بهش هم حس خیلی خوبی میده چه برسه عمل کردن بهش .توحید یعنی خدا قدرت مطلقه و فقط و فقط اونه که میتونه با بی نهایت دستانی که داره به ما کمک کنه هیمن و بسسس هر چقدر در مقابل خدا افتاده تر باشیم سرمون جلوی بقیه بالاتره .توحید یعنی اینکه ما مسئول تمام جنبه های زندگی خودمون هستیم .توحید یعنی اینکه باور کنیم هیچکس ذره ای نمیتونه به ما اسیبی برسونه و هر کاری بر علیه ما کنه به سود ما خواهد بود و به ما خدمت خواهد کرد . امیدوارم همه ما بتونیم زندگی توحیدی واقعی و تجربه کنیم……….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    بنام خالقم وهدایتگرم

    سلام استاد مهربانم وخانم شایسته عزیز

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که به من لیاقت دادی وهدایتم کردی به راه راست

    وبهشت را دراین دنیا بمن هدیه دادی

    وهدایتم کردی به مسیر الهی وسایت استاد عباسمنش تاباقوانین جهان هستی آشنایم کنی وبتوانپ خودم زندگیم راخلق بکنم.

    خدایاشکرت،،

    سالها زندگی کردم با شرکهای بزرگ درزندگیم

    با ایمانی ضعیف به پروردگارم،فقط در حرف وزبان نام پروردگار گفته میشد اما درقلب فقط ترس بودوبی ایمانی

    در رفتارهایم چیزی از خداوندوایمان بهش نبود

    سالها فرمانم از مغزم بود نه ازقلبم

    سالها غرورم اجازه ندادکه هدایتهارو دریافت کنم ومسیردرست زندگی بروم تابه نتیجه های خوبی برسم

    من هم مثل تموم آدمهای گمراه همچنان بدنبال یک راهی بودم برای آرامش ورسیدم به اهداف وخواسته هایم اما بدلیل ترمزهای فراوانم درافکاروباورهایم همچنان درزندگیم درجا میزدم

    واکنون که موردلطف پروردگارم قرارگرفتم وراه ومسیرم مشخص شده وهمچنان هم دارم ادامه میدهم

    وفارق از تمام ادیان ومذهبها وسنت ها فقط بدنبال یکتاپرستی هستم وخدای واقعی خودم روپیداکردم وخودم رودارم پاکسازی میکنم ازتمام اشتباهات درزندگیم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    خداوند درزندگیمان همه چیزه

    فقط باید تسلیم بشیم ودستمون ویدیم بدستش وبهش اعتماد کرد

    ومطمئن باشیم که به تمام نعمتها وثروتهای دنیا درسترسی خواهیم داشت

    زندگی دراین دنیا خیلی آسونه وراحت وبی دغدغه

    ومن واقعا اینو حسش کردم

    منی که سالها در رنج وسختی روزهای زندگیمو سپری میکردم وشبها نمیخوابیدم بخاطر وجود ترسها واسترسهای پوچ درونم

    وهمه این ها بخاطر شرکهای درونم بود،چونکه من عوامل بیرونی را همیشه باعث تمام مشکلاتم میدیدم نه خودم را

    خدایاشکرت

    چه زیباست که هرروز صبح راباصدای دلنواز خداوند ازخواب بیدار میشی باانرژی فوق العاده

    چه زیباست که هرروزت رو بادیدن زیبایی هاوفراوانی های اطرافت سپری میکنی ولذت میبری ازوجود خداونددرزندگیمان

    چه زیباست که آدمهای زندگیت جاشونو عوض کردن ودادن به فرشته هایی که عاشقانه دوستت دارن وبهت احترام میگذارند

    چه زیباست که تمام لحظات زندگیت هرروز درآرامشی وبدون هیچگونه نگرانی

    چه زیباست که خودت رودوست داری وعاشق خودت هستی واولویت زندگیت شدی خودت

    چه زیباست که دستان خداوند همیشه ودرهمه جا هستند برای کمک به رشدوپیشرفتت

    چه زیباست که در تک تک لحظات زندگیت داره باهات حرف میزنه وبهت عشق میده وراه ومسیرونشونت میده

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    ایمان بی عمل حرف مفته

    اگر ازقلبت فرمان میگیری وایمتن داریدبخداوند

    درعمل نشان بده وحرکت کن

    بدون ترس ونگرانی تصمیمات زندگیتو بگیروقدم اول روبردار بقیه راه و حود خدابهت میگه

    دوستتان دارم ودرپناه پروردگارتان شادوپیروز باشید

    استارعزیزم ومریم خانم براتون آرزوی بهترینهارو دارم درزندگی تان

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ریحانه باقریان گفته:
    مدت عضویت: 3211 روز

    به افریدگار م الله که قبل از گفتن هر کلام نام او و شکر او رو بر زبان و قلبم جار ی می کنم ،استاد عزیزم با عرض سلام و دورود فراوان خیلی عالی و بی نظیر بود فایل صوتی با گوش دادن این فایل باز به خداوند و رسالت که به این دنیا امدم به خاطرش نزدیک تر شود م و بیاد اوردم دوباره جایی که خدامن رو حفظ کرده برای رسالتم و می خام از خداوند مثل همیشه کمکم کنه که شکر گذار اوباشم و با عمل به قوانین و بتونم به همه عشق و یکتا پرستی رو بدم با عملم خیلی متشکرم استاد بابت تمام فایل ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3328 روز

    زندگی در لحظه همان کلید خوشبختی است که دنبالش میگردیم.

    چون زندگی بدون هدایت الله امکان پذیر نیست

    خود قران هم مثالشو میزنه .

    همیشه باید سکان را به دست قلب و نیروی درونم بسپارم.

    و از الهامات این رب استفاده کنم.

    برای برداشتن قدم های بعدی نیز حتما باید از او سوال بپرسم.

    زیرا تلاش کردن بی ثمر هیچ فایده ای ندارد.

    این خدایی است که جز او فرماروایی نیست و به محض اتصال به او همه چیز خوشایند

    و لذت بخش میشود مسیر به تو الهام میشود و میتوانی قدم را برداری

    تا قدم بعدی گفته شود یا اینکه شک کنی و دوباره به جای قبلی یا

    پایین تر بازگردی.

    اینقدر راه ها و شیوه های مختلف را امتحان کرده ام که اکنون راهی

    بجز متصل شدن به رب نمیبینم.

    اینقدر روی ادمها حساب بازکردم که اکنون روی کسی جز الله حساب باز نمیکنم.

    اینقدر ادمها را بیخودی بزرگ کردم که الان سعی میکنم تنها رب را در ذهنم

    بنشانم و جز او نباشد.

    بعضی اوقات تلاشمان این است اما شرک ها چنان مخفی هستند که در دل کار و نتیایج

    خودشان را نشان میدهدند.

    اما به محض اینکه پشیمان میشیویم و شرک ها را با توحید شتشو میدهیم

    خداوند عاشقانه مارا میبخشد و هدایت میکند.

    برای بخشش خداوند تنها پشیمانی کافیست.

    این نیروی درون من است که همهچیز را میداند و به قول قران

    خداوند برکار خویش بسیار چیره است اما بیشتر مردم نمیدانند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: