توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/09/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-09-07 23:58:492022-09-24 08:54:32توحید عملی | قسمت ۱شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به خانواده ی عباسمنش عزیزم و استاد گرانقدر وخانم شایسته عزیز
توی سفری که شروع کردم کند پیش میرم اما هر بار بر میگیردم باز فایل ها رو گوش میدم و باز میبینم یه جایش رو نشنیدم هر چی میرم جلو تر بیشتر و بیشتر تشنه ی یاد گیری و دانستن میشم و تمام سعیم رو میکنم که به دانسته هام عمل کنم
استاد عزیزم امروز که این فایل رو گوش دادم تمام وجودم سرشاراز از عشق به خدا شده بازم و سپاسگذارم از خدای عزیزم که شما رو زنده نگه داشت تا دستی بشید از دستان خودش تا من و خیلی از آدمای دیگه رو بیشتر با خودش آشنا کنه و بهمون بفهمونه که من در وجود همه ی شما هستم
یه جایی خانم شایسته نوشته بودند( توی قسمت راهکار برای حل مسائل)که خدا عشقش رو از طریق فرزندت وقتی بغلش میکنی، از طریق همسرت و کنارته وبهت عشق میده و از طریق دوستاد و..بهت میده از اون موقعه من تجربه ای از آرامش رو دارم که وصف ناپذیره، عشقی رو با همسر و پسرم تجربه میکنم که عاشقانه اس و آدما رو فقط برای انسان بودنشون دوس دارم چون الان میدونم که قسمتی از خدا رو با خودش داره و این خیلی ارزشمنده
بابت تمام این آگاهی ها یی که به من دادی و بابت تمام این حس آرامش قلبم زنده ای استاد عزیزم
از خدا ممنونم که چون شمایی رو برای ما نگه داشته تا هدایت گر راه ما باشید و خدا این شکلی با زبان یک انسان من رو راهنمایی کرد چون همیشه بهش میگفتم خدایا من خیلی اینا رو که تو قرآن گفتی نمیفهمم والان خدا بهم اینجوری فهموند ه
ممنون که هستید استاد عزیزم و ممنون خانم شایسته ی عزیز که در این مسیر همراهی میکنید برای هدایت بهتر ما
خدایا شکرت بابت تمام این نعمت های بزرگ
سلام
روز 23 ام سفر
من بعد از آشنا شدن با استاد و یادگیری مطالب ایشون کلا دیدگاهم نسبت به خداوند عوض شد تا قبل اون اصلا بهش فکر نمیکردم و همیشه میدونستم این باورایی که مردم نسبت به خدا دارند اشتباه ولی نمیدونستم درستش هم چیه تا این که با استاد آشنا شدم. و تازه فهمیدم حقیقت خداوند چی هست و دیگه فکر نمیکردم خدا از من خیلی دور بلکه همیشه فکر می کنم خدا نزدیکمه و هر لحظه خدا رو شکر میکنم دیدگاهم کلا نسبت به خداوند عوض شده و اولین نشانش احساس آرامش است. خدایاشکرت من فکر میکنم استاد به اون چیزی که میخواسته رسیده و دستاوردی از این بالاتر که همه اعضای سایت تونستن خدا رو پیدا کنن. استاد عباسمنش عزیز واقعا ازت ممنونیم که ما رو با حقیقت خداوند آشنا کردی. ?
مرسی از این سفرنامه زیبا
سلام به همه اعضای خانواده ای صمیمی ام
رد پای من در ۲۳ امین روز این سفر پر برکت
فایل توحید عملی قسمت ۱
من یاد گرفتم که همه قدرت را به خداوند بدهم و تنها خداوند است فرمانروای تمام جهان هستی و تنها از او کمک می خواهم و قتی که به خداوند تکیه میکنم به آرامش عمیق درونی میرسم و احساس خیلی ها عالی را میداشته باشم و دارم٫ خدا را بی نهایت زیاد سپاس گزارم٫ توحید عملی یعنی عملی کردن قوانین خداوند در تک تک لحظات زندگی مان٫ وقتی به این حد از توکل و ایمان به خداوند برسیم و خودمان را به خدای یکتا بسپاریم و تسلیم او باشیم دیگه همه کار ها را او خودش برای مان درست میکند٫ خدایا سپاس گزارم٫
تشکر میکنم از استاد دوست داشتنی ام استاد سید حسین عباس منش که همه حرف هایش بوی خدا میدهد و ما را به سمت یکتاپرستی و توحید عملی راهنمایی میکند٫
من عبدالخلیل داودی خودم را رها کردم به امید خدای مهربانم و همه چیز را به او سپردم و تسلیم خدای یکتا و خدای مهربان خودم هستم٫
این چیز ها در ذهنم آمد که نوشتم٫
ممنون تان دوستان عزیزم
من تازه الان این فایل رو گوش دادم، خیلی گریه کردم ،استاد که اشتن حرف میزدن راجع به توحید و یکتاپرستی اشکام فقط میریخت ، قلبم تکون خورد، همیشه این موضوع توحید بمن قدرت میداد و این فایل کلا دگرگونم کرد…
با سلام . روز 22 م سفر به یاد ماندنی
بیشترین چیزی که در خودم پیدا میکنم با اومدن به این سایت ،وقت هایی هست که شرک ورزیدم . قبل از گوش دادن دوباره این فایل داشتم در مورد زمانی حرف میزدم که در شغلم امیدم به آدمها بود و چقدر باعث خفتم شده بود … چقدر کوچیک شدم ، چقدر توهین شنیدم ، چقدر منت … و در عجب بودم چرا این اتفاقات میفته ، غافل از اینکه راه رو اشتباه میرفتم. از خدا میخوام که هدایتم کنه ، همون جور که رسالت استاد رو بهش گفت منم بدونم چرا پا به این جهان گذاشتم و قراره چه کاری در اون انجام بدم
شاد باشید در پناه الله یکتا
خداوند رو سپاسگزارم که منو با استاد عزیز و سایت خوبش آشنا کرد تا معنی زنده بودن و زندگی کردن رو بفههم تا خودشناسی و خداشناسی رو به طرزی زیبا و لذت بخشی شروع کنم تا امید و انگیزه ای را برای خوب زندگی کردن پیدا کنم٫ منی که به پوچی و بی هدفی در زندگی رسیده بودم و حتی بعضی وقتها به خودکشی هم فکر میکردم!!!!!!!!!!! الان زندگی اونقدر برام زیبا شده که نمیتونم توصیفش کنم اونم فقط در پنج شش ماهی که فایلهای رایگان رو دارم گوش میدم٫ الان که دارم این فایل رو گوش میدم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که دوست دارم سیر گریه کنم اونهم گریه ی شوق از اینکه بالاخره بعد از چهل سال تازه دارم میفهمم زندگی یعنی چی٫ گریه شوق برا تشکر از خداوندی که منو با استاد آشنا کرد کسی که صداش برای من انگیزه و امیده برای من همه کس شده جوری که هرشب باید حتما ی فایل ازش گوش بدم تا آرامش پیدا کنم جوری که اگه ی روز ی فایل ازش گوش ندم انگار ی چیزی رو گم کردم اگرچه باورهای من در یک محیط فوق العاده منفی شکل گرفته و بقول استاد به یک جهاد اکبر و بقول خودم سوپر اکبر نیاز دارم که این باورهای غلط رو جایگزین کنم اما با تلاش تو همین چند ماه هم تغییراتی خوبی رو در زندگیم ایجاد کردم٫ از خدواند مهربان میخام که کمکم کنه این مسیری رو که شروع کردم با کمک استاد عزیزم ادامه بدم و بهمه چیزایی که میخوام تو همه زمینه ها برسم٫ دوستتون دارم استاد عزیز و دوستان خوبم
به نام خدای یکتا
روز ۲۳ ام سفر من
سلام ?
استاد کاملا درست می گید جنس کامت هایی که تو سایت عباسمنش هست کاملا با بقیه سایت ها فرق داره ، با اینکه اینجا درمورد همه مسائل و زمینه ها بحث می شه ، درمورد سلامتی ، ثروت … اما تهش همه ی دوستان می گن خداروشکر ، همه این ها رو از خدا می دونن ، این نشون دهنده ی اینه که اصل اینجا توحیده ، اصل خداست ، اصل آموزه های عباسمنش توحیده ، همون چیزی که احساس کرد براش رسالت داره.
به جرعت می شه گفت این سایت توحیدی ترین محیطی هست که در زمین وجود داره.
وقتی میای می بینی در عرض چند ساعت فقط بیش از ۳۰۰ تا کامنت روی یک فایل قرار می گیره (روی همین فایل که به مناسبت تولد استاد قرار داده شده) می شه فهمید که اینجا داره اتفاقات متفاوتی میوفته که همش ریشه در توحید داره…
استاد بسیار سپاس گزارم به خاطر این رسالت بی نظیرت ، خداروسپاس گزارم که به وسیله شما ما رو با خودش آشنا کرد بهترین نعمت رو به ما داد.
در پنا خدا باشید دوستان ?
سلام به معبودی که زیباست و زیبای را دوست دارد انگار دیگر تمام وجودم به شکر گزاریت و یه ماشین شکر کزاریت تبدیل شده
قلبم دیگر ندای بیرونی را نمی شنود تمام وجودم و با هر ضربان و تپشی که مرا به عشقی زیبا متصل میکند و اورا می خواند رب خدای آسمانها و زمین و هر ثانیه که باهاش حرف می زنم و با تمام وجود ازش خواسته ای دارم بهم سلام میکنه میگه اومدی خوش آمادی اجابت می کنه دارم می نویسم با تمام وجودم و دارم اشک می ریزم که چرا انقدر ازش دور بودم و چرا تا حالا با توحید زندگی نکردم و چه گنج بزرگی رو از دست دادم چرا از گوهر الهی که در درونم بوده دور بودم و چرا باهاش دشمنی می کردم چه عشقی داره با یادش زندگی کردن و چه احساس عالی داره با تمام وجودم در قلبم احساسش کردم خدای من دوست دارم و ثروت و گنج واقی توی و رسیدن به توست
بسم الله الرحمن الرحیم
10 اسفند 1397
ردپای روز بیست و سوم سَفرِ پُر خیر و برکتم
خداوند در نسیمی است که میوزد
خداوند پروانه ایست که در باد میرقصد
خداوند قلمیست که عشق را مینویسد
خداوند سراسر زیبایی و عشق است
خداوند در قلبیست که عشق میورزد
خداوند طلوع خورشید است
خداوند نور آسمان ها و زمین است
من دستان خداوند هستم، که مینویسد
زبان خداوند هستم که سخن میگوید
قلب خداوند هستم که عشق می پراکند
من دستان سخاوتمند خدا هستم که میبخشد
این خداست که در من تجلی یافته
آمده بودم میلیاردر شوم عاشق سرگشته و کویت شدم
آمده بودم تا اسرار ثروت را بیاموزم، قرآن را در دستانم قرار دادی
گفتی بخوان کلید گنج های زمین و آسمان را در درون کتاب خواهی یافت
بخوان اما با قلبت نه با ذهنت
گفتی بخوان و به دستورات عمل کن
دستورالعمل ثروت و خوشبختیت در تمام جنبه های زندگی در این کتاب نگاشته شده است
این کتاب یک گنج نامه است
اما باید رمز گشایی کنی تا مسیر گنج ها بر تو آشکار شود
باید قلبت را پاک کنی از هر احساس ناروا
خواندم تو را و اجابت کردی مرا، ادعونی استیجیب لکم
تو حکمت را بر قلبم جاری کردی، گفتی از “توحید و یکتاپرستی ” شروع کن
از ابراهیم شروع کن و او را بشناس، شناخت ابراهیم یعنی شناخت اسلام حقیقی
معنای بت شکنی ابراهیم چه بوده است؟
ابراهیم بیان گذار نهضتی است که میخواهد بشریت را نجات دهد
افتخار پیامبر اسلام، انتصاب به مذهب حضرت ابراهیم است، ابراهیم حنیف
بت پرستی، پرستش مجسمه ای با یاقوت و سنگ نیست
بت پرستی توجیه وضعیت اجتماعی اسف بار کنونیست ونسبت دادن است آن به مشیت الهی است. به تقدیر و سرنوشت است
بت پرستی قدرت دادن به شیطان و هر عامل بیرونیست برای تاثیر بر زندگیت
بت پرستی پذیرفتن نیرویی به نام شر است که زندگی تو را احاطه کرده و قدرت خلق زندگیت را از تو سلب کرده است.
بت پرستی و شرک یعنی قدرت دادن به هر کسی و هر چیزی برای تاثیر در زندگیت.
توحید و یکتاپرستی یعنی اینکه همه ی ما رب واحدی داریم یعنی همه ی ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم.
یعنی همه ی ما برابریم و به یک منبع الهی دسترسی داریم
یعنی همه ی ما به یک اندازه به قدرت الهی دسترسی داریم
یعنی همه ی ما یک خدا داریم همه ی ما یکی هستیم
تفاوت انسان ها به علت تفاوت باورهای آن ها نسبت به قدرت خداوند است.
” تفاوت انسان ها به علت تفاوت باورهای آن ها نسبت به قدرت خداوند است ”
الله اکبر
سلام استاد خبرایی برات دارم که تو را خوشحال تر از همیشه میکنه.
چند ساعتی هست از سفر برگشتم کاری که داشتم را به خوبی انجام رسوندم همون ایده همون الهام یکی یکی همه را تایید کردم و به خاطرشون از خدای مهربونم سپاس گزار بودم، نشانه ها بزرگتر میشد قلبم و ایمانم به خدای یکتا هم بیشتر و بیشتر
اول کدوم را بگم، از چی بگم؟! از آب و هوا از ثروت از دوستای جدید، چی؟!
استاد فقط بگم پنج شنبه 9 اسفند ساعت 2،3 بود هنوز ایمانم به کاری که میخواستم بکنم یکم معلل بودم (99.9%) تا اینکه یک نشانه دیگه اومد که گفت حرکت کن، برادرم میخواست به اون شهری بره که بهم الهام شده بود برم و قرار بود فردای اون روز به طبیعت بینظیر اونجا برم و چند روزی را به تنهایی کمپ بزنم.
سریع وسایلم را جمع کردم انداختم تو کوله ام و آماده سفر، تمام کارهای دستی که با عشق روزهای گذشته درستشون کرده بودم ( حتی همون لحظه هم شیطان ول ن نبود، چرا میخوای ببریشون بیخیال بذار دفعه ی بعد ) اما این محمد با محمد قبلی حتی همین چند روز قبل تفاوت کرده، تفاوتش باورهای قوی ترش نسبت به خداوند بود.
تمام دریم کچرها نزدیک به 50 تا، تمام دستبندهام، پابند بردم با خودم.
گوشیمم از صبحش صفحه اش بالا نمیومد! دقیقا همون روزی که میخواستم برم ولی مطمئن بودم به نفع من شده این کار ( باور اینکه، هر اتفاقی بیافته به نفع منه و باور، من همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب هستم. )
فایل های سفرنامه را تا روز 27 ام توی فلشی انداختم حالا که از گوشیم نمیتونستم استفاده کنم، اینکار را کردم تا با اسپیکرم با جان و دل سفرنامه ی هر روزو گوش کنم./
هوا ابری بود میدونستم بارون داره و منم عاشقققق بارون و کمپ زدن و قدم زدن و حرف زدن و کلا عشق ورزیدن توی بارون هستم.
داداشم هنوز مثل همیشه یادته قبلا در موردش گفتم فکر کنم فایل، “رویاهایت را باور داشته باش قسمت اول ” بود، منتظر اینه که روز خوب خودش بیاد.
تو مسیر داشت از نگرانی هاش نسبت به من و مشخص نشدن سربازی و … چیزای دیگه میگفت، ولی من فکرم جای دیگه بود، اونجا که توی فایل” ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است!! ” همونجا که میگفتی، ” من وقتی فهمیدم ااین افکار منه که انقدرررر قدرتمنده که زندگیم را خلق میکنه” هموجا بود، دیدی تا حالا استاد به یک چیز زل میزنی و به یک چیز مدام فکر میکنی؟
منم به بیرون پنجره به یک نقطه زل زده بودم گوشام یک چیزایی میشنید ولی تمام سلول هام به فکر اتفاقی بود که قراره بیافته.
رسیدیم به اون شهر
بارون زد، هوا عجیب شد یک جای آسمون آفتابی بود یک جای دیگه بارونی دقیقا ما هم زیرش بودیم، و یک جای دیگه ابری. قدرت خداست
کلوچه ی این شهر معروفه، داداشم ایستاد و من رفتم یک مقداری کلوچه ی خرمایی گرفتم از معروفترین کلوچه فروشی این شهر توی استان ثروتمند و زیبای خوزستان
بعد از اون منو داداشم به جایی رسوند که بهم الهام شده بود اونجا بایستی بساط کنم وسایلم را، ساعت نزدیکای 5:15 عصر بود دیگه نگران اینکه داره شب میشه نیستم چون اون باور را تا حد زیادی ساختم و باورهای دیگه ای که میگمشون.
اون خیابان اصلی شهر را دو بار رفتم و اومدم جاهای مناسب را توی ذهنم نگه داشتم، مردم اون شهر یک لبخند از دمم همشون کم داشتن
خلاصه
نیاز به یک ماژیک داشتم اینکارو بعد از 25 دقیقه هایکینگ کردن با کوله ای که تقریبا 10 کیلو پشتم بود و یک کوله ی کوچیک 15 لیتری که کارهای دستیم توش بود. انجام دادم.
از خدا خواستم دوباره که جای مناسبم را بهم بگه، همونجایی که قراره عشق بورزیم به ..
اونجا را دیدم یک احساس خیلی بهتر نسبت به جاهای دیگه ای که از قبل دیده بودم، اونجا را اولین بار دیده بودم. کنار یک بانک ولی توی محوطه ی بیرونی آن.
اول با یک آقای مهربون و سبیل کلفتی که 10 متر اون ورتر من بود سلام و خوش بش کردم و براش آرزوی موفقیت کردم.
کوله را انداخختم زمین یکی یکی وسایلم را درآوردم هنوزززز بخدااا هنوز کارام را درست و مرتب نکرده بودم نمیدونییی استاد چندتااا مشترییی اومد میگم هنوززز دریم کچرهام را درست نکرده بودم کامل بودند ولی اینکه بخوام از بالا به پایین درست بذارم روی پارچه ای که آورده بودم اینکارو نکرده بودم که دستای خدا یکی یکی میومدند، توی تخته کارم، فکر کنم همین ها را نوشته بودم :یکی :
سلامم
من محمد هستم ایران گرد امروز، جهان گرد فردا، با درست کردن کارام هزینه ی سفرهام را در میارم.
خط پایینی این نوشته کانال تلگرام و آدرس اینستام را نوشتم.
یکی:
میگن سلام دروازه ی یک آشنایی است، پس سلام
من محمد هستم و ایران گردی میکنم و هزینه ی سفرهام را با خلق دست سازه هام در میارم.
بالای سمت چپ، کانال من و ادرس اینستا
گوشیم که کار نمیکرد روشن بود ولی صفحه اش بالا نمیومد، فکرش را کن از صبح که این اتفاق افتاده بود من تا موقع حرکتم چندین بار (” تجسمش “) کرده بودم و اتفاقا توی تجسماتم این تصویر را داشتم که، چند نفری میان و خودشون عکس میگیرن از خودم خودشون و کارام و برام میفرستن.
چی شد، همین شد استتاد جان
اومدن عکس گرفتند براشوننن جدای از جالب بودن و جذابیت، و البته جذبه ی خاص و چهره ی زیبا و دوست داشتنی من، همش کار” باورهام ” بود و هست.
کارام را کامل گذاشتم، مرتب و منظم
پوللللل بود که میذاشتم توی جیبم یک جایی احساس کردم وقتی که مینشستم، یک سمتی شدم
دیدم که انقدرررر پول توی جیب عقب سمت راستم بود که نمیشد درست نشت همه را انتقال دادم توی کیف پول زیبام، و بعد دوباره این اتفاق دوباره افتاد. ( خدای من
استادددد بذار از دنیای خودم بهت بگم که چه دنیای زیبا و شگفت انگیزی شده،
استاد یکی برامم چایی میوورد و با عشققق چه کلمات زیباایی به کار میکرد چقدررر لبخندش شیرین بود، این آقا دقیقا عروس سرای نبش همون کوچه ی شیک بود، برام چایی آورد، بهم شماره اش را داد گفتتت هر چییی میخوای فقط توروخدا بهم بگو، رفتی طبیعت بهم بگو خودم برات میارم. هر از گاهی هم میومد و بهم میگفت، ای بابا چراا تو هنوززز چیزی نذاشتی زیر پات بابا خب سردههه ای بابا
سه بار فکر کنم میرفت و میومد این را بهم میگفت،
یک نفر بهم خرمای معروف همین شهر را داد چقدرررر زیادد بود، ازم یک دریم کچر زیبا هم گرفت، تاره از کاارام عکس هم گرفت و گفت میخوام برات تبیلغ کنم( اما همون لحظه که این حرف را زد توی ذهنم با لبخند به خدای خودم میگفتم، خدایا اگر داره تبلیغ میکنه برام اگر داره همه جوره حمایتم میکنه این او نیست، این همش لطف تو هست و خواهد بود. از تو ممنونم )
یک نفر دیگه بهم عطری داد انقدرررر خوش بوووو وای خدای من الان این عطر را جلوی خودم گذاشتم عشق میکنم باهاش لبخند دختری زیبا به همراه مادر گلش را یادمه که این عطر خوش بو را بهم با عشق داد، نگاهش هیچ وقت فراموش نمیکنم، چون اون نگاه نگاه انسان نبود! اون مادر و دختر بهم در مورد سفرهام پرسیدن و گفتن چقدررر دوست دارن برن بلوچستان زیبا با مردی خون گرم و من هم توی سفر اولم 15 روز را اونجا به صورتتتت عالی گذروندم و آشنا بودم تتمام خط ساحلی از بندر گواتر نقطه صفر مرزی تا خود بندرعباس را گشتم، از همه چی میگفت و منم از باورهام میگفتم، اون مادر جوون میگفت تو مجردی میتونی بری بگردی ولی من چی که با همین دختر قشنگ و همسرم، بحث همسرمه نمیشه نمیشه! ولی خیلی دوست دارم بریم بلوچستنا را بگردیم.
منم بهش گفتم، بهترین راه اینه که شما دوتا همسرو پدرتون را یک هدف کنید تا زودتر به چیزی که میخواید برسید. ادامش را در مورد باورهام گفتم، در مورد اینکه آدم نمیتونه با بیشتر کردن یا کم کردن یک کار فیزیکی به نتیجه ی خاصی برسه، اما زمانی این اتفاق به بهترین شکل میافته که، ” باورهات را شناسایی کنی و اون جوری که میخوای تغییرشون بدی چون ما هستیم که خالق 100% شرایط تک تک لحظه های زندگی زیبامون هستیم. و نه کسی دیگه)
یک نفر دیگه، یعنی اینجور بگم که
همه ی اون افراد با لبخند بهم نگاه میکردند، با عشق حرف میزدند و از من خرید میکردند و عکس میگرفتند و تبیلغ میکردند و …
به اتفاق یک دوستی جدید دیدم، با خواهرش اومده بود، اسم اون دوست مرجان بود
یک هیچ هایکر مثل خودم، استاددد انقدررر ذوق زده شده بود آخه اولین نفری بودم که توی اون شهر به اون بزرگی و زیبایی اومدم به عنوان یک بک پکر دارم بساط میکنم. و این همه حالممم اساسی خوبه
کلیی با هم حرف زدیم تازه به خاطر اینکه حمایتم کنه ازم کاری هم خرید و بقیه اش را خودتون میدونید، تازه وقتی اسم شوهرش را آورد شناختم اون فرد را و بهش گفتم این فرد امیشناسی خلاصه دوستای مشترک زیادی داشتیم و پیدا کردیم تا تونستیم خندیدیم، آخه بار اول نبود همچین اتفاقی فکرش را کن استد یکبار توی جنگل های گیلان رفته بودیم و صبح یک دوست جدید پیدا شد وقتی باهاش حرف زدم دوستای مشترک خیلییی مشترک پیدا کردیم اونجا توی اون ساعت توی اون جنگل، مگه داریم ؟! مگه میشه؟!
انقدررر دنیا کوچیکه.
هنوز مونده میخوام بیشتر برات تعریف کنم استاد جان تا بهت بگم چقدررر فروش رفت کارهای زیباممم. ( چشمک)
اتفاقات دیگ]،
تو اون بازار دوتا از دختر عمه های زیبام منو دیدن اونا که باورشون نمیشد!!
دو تا از دوستای دیگه ام دیدم.
غیر از این ها، کلییی سفارش گرفتم از پسر و دختر اینجور بگم دستان خدا، که به صورت اختصاصی بهم بگن چی را دیگه میخوان همون براشون بسازم و بار دیگه که رفتم اون شهر بهشون تحویل بدم نزدیک 300 هزار تومن!
خب بذار بگم بهت استاد، همین شب از ساعت 5:30 تا 10:30 شب بساط کردم، و 525000 هزار تومان کارام به طرز عالی فروش رفت!! هورااااا تبریک تبریک بوس بوس وای خدای من شکرت خیللییی ممنونم
من باور کرده بودم به فراوانی خدا به فراوانی مشتری، حتی باور کرده بودم
“خداوند بزرگترین و قدرتمندترین و سریع ترین و وسیع ترین کمپانی تبلیغاتی منه
“خداوند صاحب همه قلب هاست، خداوند صاحب همه دل هاست، و به راحتی مستری ها را در هر جایی (((((( که یکی از خریدهام همینطوری شد من رفتم پیش دوستم محل کارش که توی یک کباب ترکسی کار میکنه همونجا هم وقتی براشون تعریف کردم کجاها بود اینا چیه، یکی به راحتی ازم خرید کرد تازه پول غذام که 25000 هزار بود را هم نذاشتند پرداخت کنم و تازه اینکه یک سفارش تخصصی هم همونجا از یک دوست جدید که دوست مشترک همین رفیق من بود، گرفتم و تازه یک چیز خفن تر بگم استاد جان من تا چند روز قبل داشتم به ماساژ فکر میکردم و توی همین اتفاقات و روزها یک خانم که توی اینستا منو دنبال کرده بود، ماساژور بود و منم همون لحظه یک تجسماتی داشتم و یک احساس خوب و.. تا اینکه سعید جان دوست رفیقم، ماساژور بود! و بعد خرید بچه ها از من بعد از خوردن یک پیتزای خوشمزه و یک چایی مشتی، منو دعوت کرد ههمون لحظه که برم کلینیکش که روبه روی همون کباب ترکسی بود، تا ماساژم بده! واییییییی خداییییی من شکرتتتتت
انقدر که تمام اتفاقات خوب یکی یکی پشت سر هم اتفاق میافتن بخدا.
اینکه منو ماساژ سودی داد که و ماساژ تخصیی سر و صورت وایی خدای من احساس میکردم انرژی مثبت داره از تمام دستاش با تمام قدرت به من منتقل میشه خودم بمب انرژی چه شد !! دیگه.
تازه بهت نگفتم استاد چطوری اومدم پیش دوستم من خوب نه شماره ی دوستم را داشتم نه باهاش از قبل هماهنگی کرده بود – هفته ی قبلش بهش یکبار گفته بودم که میخوام بیام و شب را پیشت بمونم تا فردا با هم بریم طبیعت. خلاصه همون حوالی 10:15 بود که دوتا پسر گل اومند و از غذا بچه های مدیر یک گروه ایونت و هیچ هایکر معروف بودند، به واسطه یهمونا من را رسوند از آدرسی که چند سال قبل اومده بودم خانه ی همین دوستم ( مهرداد) بردند دقیقا 100 متر اون ورتر این خانه یک هایپرررر مارکت و یک ساختماننن خیلیییی بزرگ هست ما سه تا رفتیم اونجا داستان را براش گفتم از قبل که من الان هاست ندارم و گوشیم همچین موضعیتی براش افتاده و من یک آدرس میدونم از همین دوستم گفتند که بیا میرسونیمت قبلشهم کلیی به بچه های دیگه همون شهر زنگ زد تا برای من یک هاست پیدا کنه – دستای خدارو ببین استادد جووون چطورر کار میکنند – واییی اون فروشگاه چقدرررر جنس توش بوددد چقدررر ثروتت چقدررر آدم یک نومنه بارز فراوانیییی واییی خدای من فقط خداروشکر میکردم اولین وبار و آخرین بار دو سال قبلش یک بار رفتم ولی الان چطور بود دو سال قبل! مثل فروشگاه های بزرگ Walmart
خلاصه باهشون خداحافظی کردم و خونه دوستم را پیدا کردم و … )))))) با هر شرایطی به سمتم هدایت میکنه به سمت کسب و کارم.
“خداوند قدرتمندترین اینترنت مارکتینگ جهان
“خداوند که نیاز هر کسی را میدونه و افرادی که به کسب و کار من نیاز دارن و بابتش پول خوبی پرداخت میکنن قطعا به سمت من هدایت میکنه و تعدادشون هم خیلی زیاده.
“خداوند قدررتمندین کمپانی و بنگاه کاملا رایگان تبلیغاتی منه که بازخورد 100% داره و هیچ درصد خطایی نداره.
” خداوند بهترین کییه که فقط مشتری ها دست به نقد و کسایی که به صورت آنی خرید میکنند به سمت من هدایت میکنه (( همینم شددد استادد جان یا نقد بودن یا از بانکی که جفت من بودند میرفتن پول در میاوردن اونم به صورت آنی تا خرید کنن )
“هر مشتری من مشتری های دیگه ای را با خودش میاره و کار من به قدری ارزشمنده که افراد با شور و هیجان از خدمات من برای هم تعریف و تبلیغ میکنند.
…
چقدررر میتونم بگم جیز این باورهای هم راستای خواسته ام و ثروت ساز، چقدرر باور “فراوانی ” و” عزت نفس و توحیدی کاررررر کرد” چقدررر توحیدی . خدایا شکرت
الان فهمیدم پاداش اون کسی که به خدا به غیب چیزی که وجود نداره توی دنیای حقیقی ولی براش حرکت میکنه، فهمیدم “ایمان چی ”
الان
یادته چند بار گفتم این کلمه را این چند روز
“خدا گونه تر شدم خداگونه تر عمل کردم خدا گونه تر دیدم خداگونه تر خدا گونه تر .. ”
خداگونه تر شدم
دوست دارم خدای یکتا، یار بینظیر و همیشه همراه من، دوست صمیمی من، بخدا دوستت دارم، توی وجودی خودم را محکم بغل میکنم و دیگه هرگز دستم را رها نمیکنم چون گرمای تو گرمی هر سرماییه. دوست دارم و عاشقتم تویی که باهام میخندی تووی باهام میرصی تویی که باهام مینوازی میخوانی، تویی که باهام حرف میزنی مینویسی برام، همش تویی توو توی لایتناهی
دوستون دارم
سلام مارکوپولوی چقدر قشنگ و زیبا از تجربه هاتون حرف میزنین آدم هوس میکنه اونجا باشه و شوق و ذوق شما رو ببینه. درود بر شما که اینقدر خوب قوانین رو درک کردین و بکار میبرین .احسنت
سلام محمد عزیزم
نمیدونی با خوندن دلنوشته هات چقدر حالم خوب میشه…چقدر قشنگ نوشتی خودمو اونجا تجسم میکردم و لبخند میزدم…
خداروشکر بخاطر این همه ثروت و نعمت و فراوانی…خداروشکر بخاطر فروش کارهای زیبات که با عشق درستشون میکنی…
بهت تبریک میگم وخداروشکر میکنم که با خوندن سفرنامه هات ایمانم قوی تر میشه..??
سلام محمد جوووووووونمممم
وای نمیدونی چه حسی داره وقتی میشینم نوشتههاتو میخونم و حال خوبتو میفهمم و خدارو به خاطرش سپاسگزارم.
لعنتی تو اخه چقدر خوبی پسسسسسر
وقتی که کارتو دوست داشته باشی و باورهای مناسبیهم در مورد ثروت داشته باشی معلومه اینجوری برات میباره رفیق مهربونم
هرچی که در میاری به هر خواستهای که میرسی واقعا از ته قلب میگم نوش جونت
تو لنگه نداری محشری
خداروسپاس که افرادی مثل تو افریده و خداروشکر که تونستی راه درست رو پیدا کنی و موفق بشی
خوشحالم که میبینم اینجوری با زندگیت حال میکنی و حالت خوبه!
امیدوارم به هرچی که میخوای برسی و همیشه حالت اینجوری خوب باشه
پیروز و موفق باشی رفیق من
ای جانم چه حالی میده تو فایل توحیدی هم کامنت محمد عزیز را بخونی
محمد جان اینجا که بیشتر توضیح دادی فکر میکنم من شما را تو یکی از سفرام دیدم
تو دو تا زمستون ۹۷ و ۹۸ هرمز و قشم بودم حسم میگه هرمز دیدمت
و شایدم تابستون ۹۷ آبشار آنجلیکا
البته الان مثل داداشمی صددرصد
چون اینجا همه از یک خونواده ایم
بغض وقتا میگم کاش میشد از نزدیک ببینم خیلی از بچه ها را ولی بعد به خودم میگم اصلا این نزدیکی مدار و قلبامونه که اصله و از این نظر روز به روز داریم به هم نزدیک تر میشیم
ولی در عین حال امیدوارم یه روزی از نزدیک استاد و خانم شایسته و شما و بقیه دوستان را از نزدیک ببینم اون وقت حسابی بغلت میکنم
دوست دارم ثروتمند واقعی
به امید موفقیت های بیشتر و سفر های جذابتر
علی اکبر تو دستِ خدا شدی برای اینکه خداوند به من گفت این نشانه را داد .. که اون چیزی که میخوام خیلی نزدیکه
ازت ممنونم که حال خوبت را حفظ کردی و ادامه دادی و به اینجا هدایت شدی و این هدایت را با احساس خوبت با تمام وجود ارزشمندت درک کردی و بازم هدایت خدا را شنیدی و نوشتی این بار برای من ..
و حالا این پیام را میخوانم در بامداد 16 دی 99 در حالی که صبح روز 15ام هم یک پیامی را در جلسه سه قدم اول دریافت میکنم که دقیقا دقیقااا با همین پیام یکیه .. سفر .. جهانگردی … کسب و کار موفق … توحید .. توحید عملـــــی
خواستم ازت تشکر کنم و نخواستم بخوابم و این تشکر توی دلم از روح والا و بالای تو باشه .. خواستم بنویسمم با قلمم که باور دارم قلمِ رب العالمین .. دوست دارم هم پاره ی ارزشمند من ..
دیدن ما کاری نداره .. بسپر به خودش، اوس کریم استاد برنامه ریزی برای من و شما و تمام موجودات .. تنها کاری که باید بکنی اینه که در صلح باشی و هماهنگ به خودش متصل به خودش وقتی هستی الهامات را دریافت میکنی وقتی دریافت میکنی باید عمل کنی .. حالا اادامه بده بازم ادامه بده بازم ادامه بده .. خبر خوب .. زمان مرگ تو فرا رسیده .. و حالا مرگی را تجربه میکنی تویی که توحید عملی داشتی تا پایان زندگیت در این دنیا .. مرگی که از عسللل هم برای تو شیرین تر است .. شیرین تر …
خدایا شکرت.
محمد عزیز
من کلام و قلمم هنوز به خوبی شما نیست که جواب بدم
اما خدا را شکر میکنم که نشونه ای شدم برات که بازم بهت یادآوری کنم که خدا بی نهایت نزدیکه
پس رسیدن به خواسته ات هم به همون اندازه نزدیکه
هر چند میدونم که خودت میدونی
اما ماها خیلی نیاز به تکرار داریم
امیدوارم تا آخرین نفس همین طور با خودت در صلح باشی
و دستت تو دستاش
دوست دارم🌹
سلام محمد عزیز
میشه درباره این بخش از کامنتت
بیشتر توضیح بدی
امروز هدایت شدم اینجا
و این بخش از کامنتت
انگار می خواد چیزهایی بمن بگه
ممنون
⬇️
حالا اادامه بده بازم ادامه بده بازم ادامه بده .. خبر خوب .. زمان مرگ تو فرا رسیده .. و حالا مرگی را تجربه میکنی تویی که توحید عملی داشتی تا پایان زندگیت در این دنیا .. مرگی که از عسللل هم برای تو شیرین تر است .. شیرین تر
سلام.
روز ۲۳ وم از سفرنامه
توحید عملی ۱
شایسته جان ..نوشته هات به عمق جانم نفوذ کرد.تا این لحظه از زندگیم رو برنامه ریزی ذهنم حساب کردم…بااون مشورت کردم و همیشه در تصمیمانم مستاصل بودم.
هیچ وقت نتونستم باارامش قلبی راه درست رو از نادرست تشخیص بدم و چقدر سرم به سنگ خورد…و ما چقدر خوشبختیم که به یاد اوردیم خداوند در کنار ماست .با ماست و ما خوده خداوندیم.خداوند ما روخالق زندگیمون افرید ولی ما هر جای زندگیمون که میلنگید مقصر خدارومیدونستیم در صورتی که اگه هر جای زندکی مون نقص داره اونجا بی خداشدیم و تو اون نقطه شرک داریم
چقدر بی خدایی داشتم و دارم تو زندگیم که هنوز ثروت ندارم..هنوز نگران میشم و اینده منو می ترسونه.هر چند از زمانی که با سایت اشنا شدم کلا ادم دیگه ای شدم و مطمئنم با طی شدن سیر تکاملم خداوند رو خیلی بهتر درک میکنم و می تونم عمیق تر احساس ش کنم و ازش کمک بخوام.
خدای مهربانی که هیچ وقت ترکم نکرده و نمی کنه و همواره در حال هدایت منه.
چقدر این شرک پنهانه و تو لایه های زیرین ذهن هر بار به شکلی خودش رو نشون میده.
تو تک تک ترس های ریز ودرشت که خیلی وقتها اصلا نمی تونیم تصور کنیم که این نوع فکر کردن شرکه و روی غیر خداوند داری حساب میکنی.
یکتا پرستی یعنی کار کردن روی خودت و ایجادهماهنگی بین ذهن و روحت…
یکتاپرستی یعنی اینکه عزیز ترین ادم زندگیت خودت باشی عزیز دل خودت باشی و اشتباهاتت رو ببخشی
یکتا پرستی یعنی کمبود رو باور نکنی و فراوانی رو ببینی و با باور فراوانی عمل کنی..
فرق ادمها در مقدار نتیجه شون بخاطره نوع عملکرد اونها در اجرای توحیده عملیه…
هر جا تونستی خدا گونه عمل کنی بردی…
واقعا وقتی فک میکنم چقدر از جاها رفتارها و افکارمون آعشته به شرکه.
چقدر خداوند عاشقانه منتظره به شکل ثروت سلامتی عشق و ارامش و سعادت وارد زندگیمون بشه ولی ما درو بستیم و پشتشم آجرچیدیم و اجازه نمیدیم این در ذره ای باز بشه و برکت و نعمت خداوند که همیشه در حال باریدنه وارد زندگیمون بشه.
چقدر این جمله رو دوست داشتم…
اگر یکتا پرست باشی نمی توانی به چیز دیگه ای وابسته باشی زیرا یکتا پرستی انقدر وابسته ات میکند که دیگر فضایی نمی ماند
خدایا شکرت
?????????
دیدگاهتون فوق العاده بود
پنج ستاره هم براش کم بود
بهترینها برای شما دوست عزیز
سلام 💜💜💜
خداروشکر واقعا
که با چشمایِ سالم و عزیزم که بهم دادی
دارم این مطالب رو میخونم که بوی تورو میده
اینم ی نشونس
از طرف خودت
منو تو یکی هستیم
پاره ای از وجود هم
مریم جانم
عشقم تو پاره ای از منی
واسه همینه که من عاشقتممممم
و میدونم روح الهیت چقد با ذهنت هماهنگ شده
و من تحسینت میکنم زیاااااااد💙
و تشکر میکنم ازت که تو این مسیر ثابت قدم بودی
خدایاسپاسگزارم
پروردگارت شکست ناپذیر و مهربانست
از خودش برات عشق سلامتی شادی و هرچیزی که خوبه رو میخوام💖