توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 62
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/09/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-09-07 23:58:492022-09-24 08:54:32توحید عملی | قسمت ۱شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
روز ۲۳ سفرنامه ام ❤️
حسی که بعد گوش دادن به این فایل بهم دست داد باورنکردنی بود
چقد همه جیز این دنیا رو یه حساب کتاب هست
استاد گفتن ۲ ماه تمام سر سجاده بودن ……
منم با استاد زمانی آشنا شدم که ۲ ماه با خدا خلوت کرده بودم و سر سجاده بودم 💚💚
اون موقع همین فایل استاد رو مرتب گوش می دادم …. آمده بودم میلیاردر شوم ، عاشق و سرگشته کویت شدم ، الان که فکر میکنم اولین چیزی که من دنبالش بودم وباعث شد جذب استاد بشم و تو کلام استاد حس کردم خدا بود
توحید و پیدا کردن خدا بود
یه نیرویی بود که هر لحظه دوست داشتم بهش وصل باشم
یه حسی ازش می گرفتم که همیشه دنبالش بودم منو نگه می داشت که هر روز و هر روز به فایل ها گوش بدم و ….
امروز هم دوبار این فایل رو گوش دادم و انرژی خاص الهی رو کاملا و عمیقا تو وجودم احساس کردم …..
هر موقع که کارم سپردم و با ایمان مطمئن بودم ورق برگشت
هر موقع که همه گفتن نمیشه و من ایمان داشتم که خدا می تونه، شد
هر موقع که ایمان رو با شجاعت انتخاب کردم خدا از همه چیز و همه کس استفاده کرد تا خواسته من رو به من بده ❤️❤️❤️
خدا جون دوست دارم که انقد قوی هستی ❤️❤️
مهمترین الویت تو زندگی وصل شدن به این نیروئه
وقتی مریم جان گفتن اول سفرنامه رفتن برنامه ریزی کردن که چه فایلی با چه متنی بزارن و …..
بعد متوجه شدن اون نیرو خودش می خواد سکان رو به
دست بگیره
اونم نه با حساب کتاب ذهنش بلکه با نیروی الهی که به قلب آدم وصل میشه
این حس خیلی واسم آشناست
بارها و بارها سعی کردم کارها رو با روش خودم حل کنم
کلی انرژی گذاشتم و برنامه ریزی کردم ، کلی فکر کردم که بهترین بهترین حالت بشه ….
بعد کلی سختی و زمان و انرژی …….به خیال خودم که کارمو عالی انجام دادم 😅
یه هو میدیدم برنامه ریزیم مناسب نبوده و کاری که من با هزار مکافات و زمان و …. خوب انجام ندادم
خدا یه لحظه خیلی راحت با یه روش خیلی راحت طوری انجام داده که من اگه می خواستم سال ها فکر و برنامه ریزی کنم نمی تونستم ….
واسه همین تجربه ها که اونم خدا می خواست بهم یاد بده ، یاد گرفتم که سعی کنم کمتر از مغزم استفاده کنم و بیشتر از قلبم
و هر وقت این کار رو کردم نتیجش عالی شد
مگه میشه چیزی به خدا بسپاری و عالی نشه
خدای ما خدای معجزه هاست
خدای کهکشان و سیاره ها …..❤️❤️❤️
به نام خدای مهربان
سلام خدمت دوستان
روز ۶۵از سفر
خدایا شکرت که وقتی به یاد تو می افتم از ته دل ارام میشم وقتی که به یاد تو می افتم انرژی و انگیزم اینقدری میشه که فکرمیکنم یه کوه را میتونم جابه جاکنم.
باز هم فایل توحیدی خدایا شکرت خدارا هزاران بار شاکرم که تنها انگیزه دهنده من خودشه یعنی من مثلا به یه اهنگی گوش نمیدم که انرژی بگیرم یا تو فکر جیزی نمیرم که انرژی بگیرم وقتی خدارا کنار خودم میبینم به شکل معجزه اسایی انرژیم و انگیزم بالا میره و خدارا شکر میکنم که تنها حامی و بزرگترین پشتیبان منه و من فقط باید قدم بردارم و حرکت کنم و ایمان داشته باشم و باورش کنم تا کارهارا به بهترین شکل برام انجام بده و منا به همه خواسته هام برسونه خدایا شکرتتتت🌷⚘🌷⚘🌷⚘❤🧡❤🧡❤🧡❤
بنام خدای مهربان
سلام بر استاد عزیز وهمراهان گرامی
روز بیست و سوم
استاد از هدایت فرمودند از یکتا پرستی گفتن من هم درک خود را میگویم
در ظاهر همه ما از اول خدا را میشناسیم ودر ظاهر یکتا پرستیم اما زمانی که به نتایج زندگی نگاه میکنیم میبینیم که فقط اسمی از خدا هست و او را مالک زندگی خود نمیدانیم که همه کاره اوست واین برمیگرده به باورها ودیدگاه های اشتباه ما ونیز کلا باور درستی منتقل نشده ما هم پیگیر نبوده ایم ومحدودیت ها نگزاشتن که رو به جلو حرکت کنیم ومنطق را اساس تمام کارهایمان کردیم
ونفهمیدیم اشرف مخلوقات بودن یعنی چه وجواب همه به این سوال همیشه این بود که ما انسانها قدرت تفکر داریم وکسی نگفت برای لذت بردن وتجربه امده ایم نه زجر کشیدن
پس سخت کار کردیم واموزش دیدیم ودر نهایت استعدادها هم ره به جایی نبرد وهمان سیکل قدیمی ترس ونگرانی برقرار بود در جایی به این نتیجه رسیدیم مذهب هم جواب نمیده
بعضی گفتن فقط خدا وان هم ظاهری بود وبعضی هم همه چیز را انکار کردن
معنی خداوند برای ما همان دیانت شد که از ان گریزان بودیم
در چند سال اخیر افراد فرهیخته از هر قوم ونژاد پیدا شدن که خدا رو جور دیگر دیدن مثل خانم اسکاول شین .دبی فورد…..
اما نتوانستیم با این افراد خارجی زیاد وصل بشیم گفتیم اینم خوبه ولی جواب نمیده
تا امروز که خداوند را از دریچه باورهای استاد عباس منش بزرگ دیدیم انسانی والا که به نظر من بدون تعصب و ریا اغراق نمیکنم هر کدام ازما این را درک کردیم در این زمانه بی هویتی
به هویت رسیدیم و به غریب ترین واژه
خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا
معنی بخشید خدایی که نیتش که همان عزمت وراحتی ما تجربه دنیای مادی بود
وما بر تمام کائنات سروری داد وما مثل خودش وشاید همان خودش بودیم خالق باشیم وخلق کنیم بدون منطق ،نادیده گرفتیم
من امروز دارم میفهمم کی هستم وبرای چه امده ام واین استاد عباسمنش بود که دریچه ذهنم را گشود
لایق پرستش فقط اوست فرمانروای مقتدر ودانا خداوند بلند مرتبه
دوستان حرف های بالا حرف من نبود از قلبم جاری شد خودم هم شوکه شدم وخجالت کشیدم در گسترش وترویج یکتا پرستی نکوشم
و تمام توان خود را نگزارم ان هم با نتایجم
وقتی موحد باشی همه چیز میاد سلامتی ثروت روابط عالی وهر انچه بخواهی میاید واین را از استادم اموختم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به روی ماهت استاد عزیز و خانم شایسته
و دوستان هم فرکانسی خودم
سفر نامه روز ۲۳
موضوع توحید عملی
همیشه برای از کودکی سوال بود چرا افراد من میشناسم از نظر نماز قرآن روزه همیشه به موقع بودن اما حال و احساس خیلی منفی با خودشون حمل میکنند
اما مقابل این افراد میدیدم هیچ کدوم از این کار های مذهبی انجام نمیدادن اما همیشه در سفر و شادی سلامتی کامل بودن
این همیشه برام سوال بود چرا خداوند افراد مذهبی کمک نمیکنه به سلامتی خیلی چیز دیگ برسن اما مقابل این افراد هیچ مشکل نداشتن همیشه لذت تجربه میکردن
این سوال تو مدرسه برایم اینجوری جواب داده شد که امامان تو این دنیا جزر کشیدن تا اون دنیا به بهشت وارد بشن اما میدونستم من چشم بسته دارم قبول میکنم قلبم با این جواب آروم نگرفت
خیلی خانواده خودم بهم بابت نماز نخوندن بهم احساس گناه دادن که قرآن گفته اینجور بار ها پدر با جملات آزار دهنده جلو دیگران بهم احساس گناه میداد تا من بلکه نماز عبادت انجام بدم چند بار رفتم سراغش واقعیت اما هیچ ارتباط نگرفتم تازه احساس میکردم گناه میکنم به خاطر تلفظ آیه ها خلاصه خیلی از خدای خودم پرسیدیم تا سن ۲۷سالگی خداوند من راهدایت کرد به سمت این سایت و یکی از دستانش تا دلیل و جواب سوال چندین ساله خودم پیدا کنم من آنقدر جلسه اول صدای استاد شنیدم از فایل به دست رسیده بود یه ارامش تو قلب حاکم شد خیلی تجربه قشنگ برام بود اما حدود یکسال زمان تکامل طول کشید تا مفهوم توحید به اندازه ظرفم بفهم
الان مطمئن خیلی راه دارم تا خدا درون خودم بشناسم اما از خودم تا این اندازه راضی هستم هر روز انرژی اشتیاقم بیشتر میشه برای درک قوانین
الان پله اولم اون احساس خوب و ارامش استاد تو فایل میگن دارم
خدایا شکرت بازم به مسیر درست هدایت کردی
ادامه دارد…
پیش از اینها فکر میکردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه میپرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود میگفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خطاست
هرچه میپرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت میکند
تا شدی نزدیک، دورت میکند
کج گشودی دست، سنگت میکند
کج نهادی پای، لنگت میکند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب میدیدم که غرق آتشم
در دهان اژدهای سرکشم
در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو میشد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا …
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه میکردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
…
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟
گفت، اینجا خانهی خوب خداست!
گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی میدهد
قهر هم با دوست معنی میدهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است…
…
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
میتوانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
میتوان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
میتوان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
میتوان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
میتوان درباره ی هر چیز گفت
میتوان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا!
قیصر امین پور
سلام به همه عزیزان دلم و همسفران راه نورانی و خدایی
روز ۲۳ سفرنامه
قصیرامین پور عزیزم خیلیییی زیبا خدا رو توصیف کرده و وقتی این فایل روگوش کردم این شعر از قیصر امین پور تو ذهنم مرور شد، واقعا بزرگترین دستاورد این مسیر این کار کردن روزانه بر روی خودم نزدیک شدن بخدا و خدایی شدنه ک ارامش عظیمی رو با خودش همراه داره من از وقتی وارد این مسیر شدم دنبال خودش بودم من همیشه ادم وابسته ای بودم به دیگران الان هم هستم اما خیلییییی خیلیییی درصدش پایین اومده و وابستگیم به خداا بیشتر شده هرروز دوست دارم بیشتر بشناسمش بیشتر بهش نزدیک بشم دوست دارم وقتی حرف میزنه باهام بشنوم سعی میکنم با انجام تمرینات و مراقبه کردن از خودم و افکارم بیشتر بهش نزدیک بشم چون ارامشی ک تو زندگیم دارم هیچوقت هیچوققققت تو زندگیم تجربه نکرده بودم و میدونم قراره خیلییی ارامش بیشتر معجزات بیشتری رو تجربه کنم هرچی بیشتر رو خودم کار کنم بیشتر بهش نزدیک میشم منم هرروز میپرسم وااااقعا رسالتم چیه؟ علت و هدف وجودی من در این دنیا چیه؟! من نمیدونم خدااا جون خودت نشانه هات رو بفرست خودت بهم بگو من فقط میخوام تسلیم تو باشم تسلیم انچه ک برای من بهترینه چون من لیاااااقت بهترین اتفاقات رو دارم چون من جزیی از خودت هستم و لاااایق بالاترین مراتب رو دارم و فقط هم تسلیم تو میشم🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻💚💚💚💚💚💚💚 عاااااااشققققققققققتمممممم خداااا جونم😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
خدارو هزاااار بااار شاکرم ک استاد عزیزم رو از هر اتفاقناخوشایندی دور کرده و باعث شده ووسیله ای شده برای هدایت ما💚💚💚 خدا رو هزاااار بار شاااکرم ک مریم جون عزیزم رو با استاد هم مسیر کرده ک باعث و وسیله ای شده برای بهتر درک کردن ما برای هدایت ما💚💚💚
استاد عزیزم مریم جون مهربونم وااااقعااا سپاسگزارم هرروز و هر لحظه حال من احساس من در حال بهبودیه هرروز احساس شادی دارم هرروز احساس سپاسگزاری دارم واقعااا ممنونم برای اگاهی های نابی ک در اختیار ما گذاشتین💚💚😘😘😘
به نام تنها معبود جهانیان
بیست و سومین روز سفر نامه
جهان بینی توحیدی یعنی جهان را از دریچه چشمان خدا دیدن و تسلیم محض در مقابل خدا بودن و از جلوی مسیر خدا کنار رفتن و اجازه دادن به خدا برای انجام کارها ،وقتی تو به خدا اعتماد کنی و اجازه بدی کاراتو انجام بده خودش می برتت همون جایی که باید باشی ، کافیه بهش اعتماد کنی و سر تعظیم به پیشگاهش فرود آریم .
خدا جونم یاریم کن توحیدی تر عمل کنم و در مسیر توحید باقی بمانم
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی جان مظهر صلح درون
خدایا سپاسگزارم ک متعهدانه رد پای روز بیست و سوم سفرنامم رو می نویسم..
اولین نکته ای ک به ذهنم رسید اینه ک هر کدوم از ما باید از خودمون این سوال رو بکنیم ک چرا ما به این دنیا اومدیم…چرا تا الان عمرمون ادامه داشته مگه قراره چه رسالتی رو انجام بدیم…
و مطمئن باشیم ک تک تکمون برای اهداف بزرگی و برای رسالتی پا به این دنیا گذاشتیم …
دقیقا اون هفته این موقع فایلی ک در روزشمارم اومده بود در مورد شرک خفی و توحید واقعی بود و من توی اون رد پام نوشتم ک تمام ناراحتی ها و مشکلاتمون از شرک های خفی هست ک می ورزیم و به خودم قول دادم سعی کنم توحید واقعی رو در زندگیم پیاده کنم…
منم واقعا مثل همین دوستمون ک کامنت گذاشته بود برای کسب ثروت و برای فراموش کردن چیزی ک آزارم میداد وارد این سایت شدم و فکر نمیکردم ادامه دار باشه…اما واقعا جلد شدم…جلد وجود خدایی ک مدتها بود گم کرده بودم..عاشق قوانین خدا شدم…از شرک هایی ک می ورزیدم اما متوجه نبودم آگاه شدم…
الان فهمیدم وقتی ذهنم با روحم هماهنگ بشه به هر چی می خوام میرسم..و روحم چیزی جز وجود خداوند نیست چون روح من جزیی از خداوند است
وقتی عشق الهی در روابطم و زندگیم جاری بشه دیگه هر چیزی حل میشه..
اکنون از خداوند یک تعریف متفاوت دارم..یک سیستم…
قوانین ثابت…
طبیعت…ثروت…سلامتی..روابط…عشق
این تمام معنی خداوند هستش…الان در تک تک موجودات خدا را می بینم..و خداراشاکرم
خداوند چیزی جز زیبایی دیدن نیست…وقتی توحید واقعی داشته باشیم در هر چیزی فقط حس زیبایی می بینیم
خدایا سپاسگزارم..خدایا در مسیر درست و یکتا پرستی و توحید ابراهیم گونه هدایتمون بکن
تنهاکارمان این است که: به یادبیاوریم که باید عملا موحد باشیم.
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که منوبه این مسیرتوحیدیِ با شکوه هدایت کرد
ردپای۲۳💚✅
راسش امروز خیلی خستم وبه شدت خوابم میاد وتمرکز ندارم امااومدم تعهدموبنویسموبرم🙈
امیدوارم روزی انقدر توحیدی وموحدبشم که مثل استاد انقدر باعشق وآرامش از خداوند حرف بزنم
امیدوارم انقدر این آگاهی هارو نوش جان کنم تا همه ی عوامل بیرونی رو بتونم بزارم کنار وتنهاوتنها قدرت رو به خداوند وخودم بدم
شب بخیر تا فردا😴
سپاس برای خداوند بخشاینده موهبتها
سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و اعضای سایت عقل کل
ردپای ۶۵
خدایا سپاسگذارم که همیشه و در همه حال و همه جا کنار من بودی و مرا تنها نگذاشته ای .
به خاطر این حال خوب که در تمام لحظات حسم خوب است و احساس آرامش درونی دارم.
به خاطر این که خلق زندگیم را در دستان خودم قرار داده ای و تمام اتفاقات زندگی را فرکانسهای خودمان میسازند.
خدایا سپاسگذارم تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می جویم.
خدایا کمکم کن تا در تمام مراحل زندگی یکتا پرست بمانم و از شرک دوری کنم.
امیدوارم که همیشه در زندگی موفق و پیروز باشید
خدانگهدار
تمام
سلام به همه دوستان و استاد عباسمنش عزیز
یکتاپرستی یعنی عشق الهی
یکتاپرستی یعنی زنده ابدی
یکتاپرستی یعنی وفور نعمت
واقعا اگر تمام عمرمون رو با خودِ خدا باشیم و فقط به خودش کارامون رو بسپاریم چقدر خوب میشه
اگر بتونم تمرین کنم که من کسی رو توی درون و بیرونم دارم که هر لحظه توجه اش به من هست و کمکم میکنه چقدر زندگی کردن برام راحتتر میشه چقدر نعمت های فراوانی وارد زندگیم میشه
چون واقعا انگار خداست که توسط من داره زندگی میکنه پس خودش هم برکت توی زندگی میاره
خدایا از ممنون بابت این هدیه ی گران قدری که به بخشیدی هدیه ای بسیار با ارزش به نام زندگی چیزی که تا قبل از این یادم رفته بود اینکه من چه چیز با ارزشی از خدای خودم دریافت کردم
خدایا تو تنها قدرت یکتای عالمی من یادم نمیره زمانیکه بچه بودم تو بودی که با من بازی میکردی وقتی خواستم راه برم تو قدرت پاهایم شدی
خدای عزیزم وقتی خواستم به علم و دانش بپردازم تو در قامت معلمی شدی که به من دانش یاد بده
خدای مهربونم تو بودی که من بتونم سلامتیمو بدست بیارم
خدایا تو هستی که به من نفس میدی ، به جون میدی جان جانان
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
در پناه الله یکتا ❤