توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 67
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/09/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-09-07 23:58:492022-09-24 08:54:32توحید عملی | قسمت ۱شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای جان..سلام به همه دوستانم واستاد عزیزم ومریم بانوی گل..روز23سفر..امروز از خدا هدایت بیشتری خواستم برای درک خودش وزندگیم اینکه هدفش از اوردن من به زمین چی بوده و هزاران سوال دیگه خدا هدایتم کرد به این فایل ..استاد ایمان دارم همه چیز تکاملیه حتی خود ایمدن وتوکل به خدا استاد قبلا این فایل رو گو ش دادم ولی انگار این حرفا رو نشنیده بودم.باید هزاران بار گوش بدم به این اگاهی ها..ایمان دارم اگه با خدا همگام بشم وبخوام هر چیزی رو میشود..ولی میدونم باید تکاملم هم طی بشه دیگه عجله ای ندارم..فقط ثابت قدم خواهم بود تا پیش برم میدونم مسیرن درسته پس با ایمان روز افزون حرکت میکنم..خدایا شکرت که تو رو دارم ..خدایا شکرت استاد رو دارم ومنو باخودم باخدای خودم بیشتر اشنا میکنه..استاد ازتون سپاسگزارم
سلام به همه دوستان عزیزم در سفرنامه …
روز 65 از سفر نامه …
توحید عملی …
داشتم فایل استادو که گوش میدادم یاد یه داستانی افتادم که شاید شنیده باشین …
با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن …
داستان کاملشو براتون میزارم …
در زمانهای قدیم در یکی از بلاد پیر مردی با زنش زندگی میکرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری میرفت و ماهیهایی را که میگرفت برای مصرف خودشان به خونه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود همه اهل شهر احترام خاصی بهش قائل میشدند چنان که از شهرهای دیگه هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند بهشون نان میداد .هر وقت به خون وارد میشد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم بهش خوش آمد میگفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش میگرفت و در تنور سرخ میکرد و باهم میخوردند.تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم میاد و به وزیرش میگه باید کاری کنیم تا این پیرمر در پیش مردم اعتبار خودش و از دست بده چرا که مردم اعتمادی که به اون دارند من که شاهشون هستم به من ندارند .وزیر نقشه میکشه تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد میشن و چند تا نون ازش میخرند .دست توی جیب خود برده و میگویند که ما پول همراه خود نیاوردیم بهش میگویند ما تاجر هستیم و از دیار دیگری اومدیم .پیرمرد میگه اشکالی نداره شما نون ها را ببرید هر موقع اومدید این طرف پولش و میدید.وزیر میگه نه اصلا نمیشه شاید نیومدیم .پیرمردمیگه باشه در اون صورت حلالتون میکنم .شاه از دستش انگشتری که نشان پادشاهی او بود از انگشتش در آورد و به پیرمرد داد و گفت این پیشت باشه هروقت ما پول تو را دادیم این و ازت پس میگیری ولی مواظب باش گمش نکنی چون خیلی گران بهاست .پیرمرد قبول نکرد .ولی وزیر و شاه به اصرار بهش دادند. وقتی کارش تموم شد و به خونه رفت زنش از دیدن انگشتر تعجب کرد و پرسید این کجا بود و اون هم تمام ماجرا را برایش تعریف کرد .زنش گفت نباید قبول میکردی اگه خدای نا کرده گم بشه چی ؟ ما توان مالی اون و نداریم که جبرانش کنیم . خلاصه اون شب پیرمرد انگشتر و میندازه به انگشتش و میگیره میخوابه . وزیر و شاه شاه که برای پیرمرد بیچاره نقشه کشیده بودند .شبانه چند مامور و مخفیانه به خونه پیرمرد می فرستند تا اون انگشتر را ازش بدزدند . ماموران این کار و را با موفقت انجام میدن و انگشتر و از پیرمرد میدزدند و تحویل پادشاه میدهند . بیچاره پیرمرد وقتی صبح بلند شد دید انگشتر نیست . همه جای خونه را زیر و رو کرد ولی اثری از انگشتر نبود زنش گفت حالا چه کار میکنی گفت نمیدونم فلا برم مغازه اگه اومدند ماجرای دزدیده شدنش و بهشون میگم .پیرمرد وقتی مغازه را باز کرد وزیر اومد و تقاضای امانتشون و کرد وپول نون ها را بهش داد پیرمرد ماجرا را بهش گفت که آره دیشب انگشتر را ازم دزدیدند و وزیر عصبانی شده اون بیچاره را کشان کشان به قصر شاه برد وقتی وارد قصر شد در جا خشکش زد چون دید کسی که ازش نون خریده بود شاه بود .شاه با عصبانیت بهش گفت اگه تا یک هفته نتونی انگشتر را پیدا کنی گردنت را میزنم فقط یک هفته . پیرمرد با ناراحتی قصر را ترک کرد و به خونه اش رفت زنش وقتی ناراحتی او را دید ازش پرسید چه شده . پیرمرد گفت بیچاره شدیم زن کسی که انگشتر را بهم داده بود شاه بوده و یک هفته بهم مهلت داده تا براش پیدا کنم و گر نه اعدامم میکنه خلاصه هر روز با ناراحتی میرفت سر کار و برمیگشت تا اینکه پنج روز از مهلتش گذشته بود که که زنش بهش گفت ببین من اون روز خوب به اون انگشتر نگاه کردم و مدلش دقیقا یادمه میتونیم سفارش ساخت بدلش و بدیم برامون بسازند و ببری تحویل شاه بدی بعد یواشکی از این شهر کوچ میکنیم تا اونها بیان بفهمن اون انگشتر بدل است ما از اینجا فرسنگها دور شده ایم پیرمرد گفت نه زن با این کارم و فرار مهر تائید دزدی را به پیشانی خود میزنم فقط به خدا توکل میکنم و بس چرا باید از کاری که نکردم فرار کنم خدا خودش بزرگه خودش کمکم میکنه فرداصبح بلند شد و رفت سر کار . ششمین روز بود شاه و وزیر خوشحال از این که فردا گردن پیرمرد را میزنیم میرند کنار رود خانه برای ماهگیری شاه یه ماهیه بزرگ از آب داشت میکشید بیرون که یه دفعه پاش سر میخوره می افته رودخونه ملاظمان وقتی شاه را از آب میکشند بیرون شاه متوجه میشه که انگشتر در انگشتش نیست به ملاظمان دستور میده که اون و برام پیدا کنید هر چه میگردند کمتر می یابند انگار که آب شده رفته بود توی زمین شاه با ناراحتی تما به قصرش برمیگرده .پیرمرد غروب روز ششم وارد خونه اش شد با یک ماهی کوچک در دستش زنش گفت امروز ماهیه بزرگی به تورت نخورده . پیرمرد گفت خوب قسمت آخرین شب زندگیم همین اندازه بود پا شو چاقو را بیار .زنش چاقو را آورد و دست شوهرش داد و اون هم شروع به پاک کردن ماهی کرد وقتی داشت شکمش و خالی میکرد متوجهه یک شیئ عجیب شد وقتی اون و دراورد و تمیزش کرد دید همون انگشتر شاهه خیلی خوشحال شد و خدا را شکر کرد و به زنش گفت دیدی گفتم زن ، توکلت به خدا باشه ؛ خداوند ارحم الراحمینه …
این داستان خیلی برام درس داشت …
رها باشیو توکل کنی به خودش …
ایمان قلبی داشته باشی در اوج نا امیدی ….
فقط از خودش بخوای ….
.
.
.
.
.
.
دوستتون دارم … موفق باشید …
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی جان مظهر صلح درون
خدایا سپاسگزارم ک متعهدانه شصت و پنجمین رد مای سفرنامم رو بنویسم.
امروز برای شاگردهام یک کتاب خوندم به نام تو بی نظیر هستی…و موضوعش دقیقا همین توحید بود…مضمونش این بود که فقط منم که مهمم و هر چقدر که با من ارتباطت بیشتر باشه آرامش بیشتری داری و ازحس بد به دور هستی…
واقعا ک توحید یعنی عدم وابستگی به غیر…یعنی فقط خداوند با قوانین ثابتش می تواند زندگی من را بسازد…
بله هر کدام از آدما که واقعا معنای توحید واقعی رو فهمیدند و توی زندگیشون اعمال کردند اونا به آرامش کامل و به تمام خواسته هاشون رسیدند…چون فهمیدند قدرت مطلق خداوند هستش…
خدایا با تمام وجود به خاطر اینکه لحظه ب لحظه امروز در کنارم بودی و خواسته هام رو برآورده کردی سپاسگزارم
خدایا منو به توحید واقعی هدایت کن
خدایا کمکن کن با تمام وحود قلب و ذهن و زندگیم رو به تو بسپارم و رها باشم
سلام خدمت شما دوست عزیز
ردپای 23
واقعا قدم به قدم دارم چیز های بهتری یاد میگیرم توی این مسیر و سپاس گذار خداوند هستم جایی که استاد گفت توی یک شب درآمد من 8 برابر شد واقعا منو تحت تاثیر قرار داد یادمه استاد یه جایی در مورد همین داستان سیل صحبت میکرد که چه نعمتی هست به نظرم معرفی دوره دوازده قدم بود که میگفت خدا میتونه یک شبه همه چیز رو و همه خشکسالی های گذشته رو جبران کنه
و واقعا این باور رفت توی ذهن من که خداوند همه چیز رو میتونه جبران کنه مهم نیست که چقدر راه رو اشتباه رفتی و مهم نیست چقدر مسیر رو کج رفتی خدا حتی کسایی هم که روی خودشون کار نمیکنند و شاید ناسپاس باشند هم به مسیر خوب هدایت میکنه
مثال این حرف من چیه؟ اینکه حتی فقیر ها هم هر روز داره وضعشون بهتر میشه درسته که اون فاصله هست افرادی که خودشون میخواهند فقیر باشند با افراد ثروتمند هم هنوز فاصله دارند اما شرایطشون از گذشته بهتر شده و زندگی براشون یکم راحت تره و این باور باعث شد که من بسیار احساس گناه از من دور بشه و هر وقت جایی احساس این میکنم که دیگه دیره و…
این جمله به ذهنم میاد که خدا میتونه توی خیلی زمان کم همه چیز رو جبران کنه نگران نباش و ادامه بده و بی نهایت مثال توی ذهنم از این موضوع هست از کسایی که یک پیج اینستاگرام راه انداختند و با باور های درست بعد از طی کردن تکامل پیجشون توی زمان کم از صفر به چندین میلیون رسیده و درآمد های قابل توجهی دارند
واقعا یکی دیگر از سپاس گذاری هایی که دارم و یه بار دیگه هم توی کامنت ها گفتم اینکه من با شما خدا رو شناختم اصلن بقیه نتیجه های قابل توجهی که گرفتم و خیلی زیباست و زندگی رو برای من راحت کرده به کنار این با ارزش ترین چیز به نظرم تو زندگی من چون اعتبار و کردیت همون نتیجه ها هم بر میگرده با خدا و خیلی از شما سپسا گذارم که من رو با این خدای رحمان و صاحب فضل عظیم آشنا کردید و مطمئن هستم که هزاران برابرش به خودتون بر میگرده به قول خودتون توی فایل درآمد سه برابریی میگفتید که ما توی یک رابطه بده بستانی با خدا هستیم و فک کنم منظورتون این بود که خوبی ها بسیار زیاد به ما بر میگرده اگر کمکی میکنیم برای خودمونه اگر بدی هم میکنیم به خودمون بر میگرده
و بدوون با این خدا یعنی سعادت دنیا و آخرت یعنی نمونه ای میشی مثل سید حسین عباسمنش که الگوی هزاران نفر هست یعنی کسب و کارت اینقدر پر رونق میشه بدون هیچ پروموت خاصی بدون اینکه مثلا فلان بازیگر رو کلی پول بدی تبلیغ تو رو بکنه و کلی هزینه بیلبورد و تبلیغات و…. رو انجام بدی ،بدون اینکه حتی اصرار کنی و وعده الکی درآمد چند صد میلیونی توی چند ماه بدی به مخاطب بدون اینکه تیپ های الکی بزنی و فقط به خاطر اینکه داشته هایی که داری رو هی به رخ مردم بکشی و هی من من کنی بگی بگی من فلان چیز رو دارم و کلی نتایج که
فقط با وجود خداست که آدم میتونه به اونها برسه حتی این جریان مهاجرت شما که واقعا من رو تحت تاثیر قرار داد که چقدر شما استادانه تونستید ذهنتون رو کنترل کنید و در کشور غریب درآمدی که داشتید و منبع درآمد شما عملا از بین رفته بود و شما پول نداشتید و به ظاهر همه چیزتون از بین رفت ولی ذهنتون رو کنترل کردید و به آمریکا هدایت شدیدو لایقش بودید
همیشه این برام قابل تحسین بود که یک نفر داره روی باور های خودش کار میکنه به اسم عباسمنش همون کار هایی رو انجام داده رو میاد میگه و ازش پول میسازه و چقدر فراوانی وجود داره توی جهان چقدر راه های ثرروتمند شدن هر روز داره ساده تر میشه چقدر همه چیز راحته و واقعا منهم درآمد از طریق اینترنت رو خیلی دوست دارم و عاشق فضای تکنولوژی واینا هستم و خیلی به ولاگری تو زمینه تکنولوژی علاقه دارم و در راستای اون یه سری کار هایی رو هم انجام میدم چقدر راحت شده و یکی از باور هایی که خیلی بهم کمک میکنه و توی ذهنم ساختم میگم ببین جهان اینقدر فراوانیه داخلش که
میتونی فقط با یه گوشی متصل به اینترنت و داشتن یه کارت بانکی با باور های درست تو هر نقطه ای از دنیا پول بسازی خیلی قابل تحسینه برام خدایا شکرت که هر روز داره کار ها راحت تر میشه
کلی سپاس گذاری دارم به خاطر اینکه این سایت هست و دیگه نمیخواد ما مثل مشا آزمون و خطا انجام بدیم و فقط بحث باور کردن و ایمان به این مطالبی هست که شما میزارید و خیلی راحته که یک مسیر هموار رو شما ساختید و اینهمه آدم دارن تو این مسیر قدم بر میدارن خدا شما رو استاد برای ما حفظ کنه خیلی دوستتون دارم امیدوارم یک روز از نزدیک شما رو ببینم خیلی دوستتون دارم .
خدایا شکرت که الگویی مثل شما هست که همه چیز رو با هم داره چیز هایی مثل آزادی زمانی و مکانی و مالی که هیچکس ندیدم در موردش این موضوع از استاد های موفقیت حرف بزنه یاد اون فایل نهج البلاغه خودتون نامه 31 میوفتم که حضرت علی میگفت چیز هایی رو از خدا بخواه که بقیه نمیخوان مثل سلامتی و عمر بیشتر و…. و این بهم میگه که چقدر این حرفای شما توحیدی هست ، اینکه از شما نام بدی نیست توی اینترنت اصلن حاشیه ندارید و دارید کار خودتون رو انجام میدهید با اینکه آدم های تاثیر گذار و
معروف رو خیلی ها میزنند که خودشون با این حاشیه ها فالور بگیرند و معروف بشند و وقتی اینگونه افراد رو میبینم به خودم میگم ببین خدا تور رو توی چه مسیری اورد و بقیه چقدر توی در و دیوار هستند من هم اول مسیر هستم اما خدا رو شکر که توی بهترین مسیر هستم همیشه کتابی یا دوره ای رو از بقیه میدیدم دنبال یه نکته یا تکنیک خاص بودم اما از وقتی که با حقیقت آشنا شدم همه چیز وارد زندگیم شد به راحتی حالا نتایج بیشتر میخوام پس روی اصل پا فشاری میکنم
این کامنت کلش از وجود من اومد و من هیچ ایده ای نداشتم اولش و بهم گفته شد و اینقدر نوشتم خدایا شکرت
به نام یکتا خالق زیبایی ها.
الهی تو را تا بینهایت ها سپاسگزارم بابت 65مین روز از سفرنامه ام.
خدای من، ای قدرت نامحدود عالم از تو ممنونم که مرا به این مسیر زیبا هدایت کرده ای. از تو خواسته ام که مرا به بهترین مسیر الهی و راه کسانی که با آنها نعمت داده ای، راه کسانی که تو را در اعماق وجودشان یافته اند، هدایت کنی و ایمان دارم هر روز که به این راه ادامه می دهم زیبایی های بیشتری میبینم و آرامش عمیق تری در من شکل میگیرد. میخواهم اینقدر با تو باشم و در تک تک لحظاتم با تو سر کنم که فقط از زندگی کردن لذت ببرم و دیگر نگران هیچ لحظه ای و هیچ فردای نیامده ای نباشم. دلم میخواهد اینقدر عشقم به تو هر روز زیادتر شود که حریص تر شوم و مدام احساس کنم هنوز خیلییییی کم است. هنوز مانده تا به تو نزدیک شوم. الهی از خودت میخواهم که در این راه کمکم کنی. 🙏🙏🙏🙏🙏🙏.
بنام خدای یکتا
روز۲۳ سفر….
با خدا باش وپادشاهی کن ، بی خدا باش هرچه خواهی کن
واقعا خدا کیه ؟! خدا چیه؟!
خیلی وقتا این سوالو از خودم میپرسم بعد حرفای استاد یادم میاد خدا همه چیزه نوره .. نمیتونم بگم فقط در قلبمه ، اون هم در قلبمه هم در بیرون من …چون اون هممممه چیو فرا گرفته هم بالا هم پایین…خیییلی وسیعتر از چیزی که من فکرشو میکنم .اعتراف میکنم هنوز به اندازه کافی نشناختمش که اگه بیشتر بشناسم زندگی بهتری رو خواهم داشت .
اون همیشه و در هر لحظه حاضره در قلبم این منم که با کانون توجهم به نجوای شیطان گوش میکنم و تمرکزمو به نازیباییها میبرم اگه همیشه به صدای درونم گوش کنم زندگی عالی خواهم داشت . ما میگیم باید باور درست بسازیم ؛ دلیلش اینه که قلب میدونه همه نعمتها به اندازه بینهایت موجوده اما ذهن بخاطر تجربیات گذشته اش از پدران و پدارن ، باورهای غلطی داره و نعمات رو پس میزنه ! پس باید بیاییم باور درست رو به ذهنمون بدیم تا باقلبمون هم راستا بشه و بتونیم به خواسته برسیم . دلیل اینکه میگیم همه چیز باوره و باید باورقدرتمند کننده به ذهن بدیم ، اینه که ذهن جایگاه شیطانه و اون قسم خورده که مارو گمراه کنه از طریق نجوا و وسوسه میتونه روی ما تاثیر بزاره !!ما دستشو خوندیم فقط میمونه ایمان به خدا و ایمان به همه این حرفها که با پذیرفتن اینها باید اقدام عملی انجام بدیم بیاییم اگاهانه افکارمونو انتخاب کنیم و اونو نسپاریم به روزمرگی چون روزنه نفوذ برای شیطان باز میشه .
این همون صراط مستقیمیه که توی نمازهامون از خدا میخوایم که مارو هدایت کنه به اون مسیر
فقط میمونه اقدام و عمل
بسم الله …….
سفرنامه روز بیست و سوم
خدایا هزاران بار ممنونم بابت راهنمایی ها و هدایتهات
سلام به دوستان عزیز و استاد عباسمنش بزرگ
امیدوارم خداوند توانایی تسلیم شدن رو درمقابل خواسته ها و هدایتهای که من ازش بی خبرم رو بهم بده و با تمام وجودم بگم هر چی پیش بیاد قطعا خیره و با تمام وجودم بپذیرم و مقاومت نکنم
خداوند مهربون همیشه درحال هدایت هست اما ما اجازه نمیدیم و بسته ایم خدای مهربونم ازت میخوام کمکم کنی تا بشنوم و اطلاعت کنم و تسلیم تسلیم باشم
سفر نامه روز بیست و سوم
تمرکز برزیبایی ها
چرا که نه وقتی خدای مهربون این همه زیبایی خلق کرده چرا نبینیم و دعوت نکنیم از وقتی حواسم راجمع کردم که زیبایی هارو بیشتر ببینم خدا میدونه که چقد هما چی رو روال افتاده و هر روز داره بهتر و بهتر میشه الهی شکر ،قطعا هر کدوم از ما دعوت شدیم برای کاری در جهان که هرروز جهانمون رو بهتر و بهتر کنیم و خدارو هزاران بار شکر میکنم که من هم جز ابن افراد هستم
سفر نامه روز بیست و سوم
تمرکز بر نکات مثبت و زیبایی ها
چرا که نه وقتی خدای مهربون این همه زیبایی خلق کرده چرا نبینیم و دعوت نکنیم از وقتی حواسم راجمع کردم که زیبایی هارو بیشتر ببینم خدا میدونه که چقد هما چی رو روال افتاده و هر روز داره بهتر و بهتر میشه الهی شکر ،قطعا هر کدوم از ما دعوت شدیم برای کاری در جهان که هرروز جهانمون رو بهتر و بهتر کنیم و خدارو هزاران بار شکر میکنم که من هم جز ابن افراد هستم
سلام استاد
سفر روز بیست و سوم
واقعا خداوند رو شکر میکنم که منو تو این مسیر قرار داد واقعا منم تو شرایطی بودم و اگه خداوند کمکم نمیکرد تو جریانی از وحشت و … میوفتادم و خدایا سپاسگزارم تو دوست داشتی که من بفهمم این قانون رو و دوست داری که منم خوب زندگی کنم تو دنیات بهشتتو ببینم خدایم شکرت که نجاتم دادی و منو به این مسیر زیبا هدایت کردی خدایا هر لحظه هدایتم کن میدونم هر لحظه هدایتم میکنی اما یه وقتهایی من نمیشنوم هدایتتو، نمیبینم و سپاسگزارت نیستم ، خدایم مثلا چند روزه با وجود اینکه هر روز فایل سفر نامه رو گوش میدم و مینویسم و کامنت میزارم باز لحظه ای نگران اجاره خونه ، نگران هزینه هام ، نگران اینکه چرا خدایا من درآمدی ندارم ، خدایم شکرت که این فایل استاد رو شنیدم و دوباره مغزم ریکاوری شد که بهم میگی آرام باش و همه چی رو دست خودم بسپار و رها باش و کافیه باورم کنی کافیه با من باشی با تمام وجود، به قول استاد خدای واقعی رو باید تو وجودم پیدا کنم ، خدایم همه چی رو به خودت میسپارم واقعا من تسلیمم و ناتوانم در برابر تو و قلبم رو باز کردم منو ببر به مسیر شادی و خوشبختی و ثروت 💖💖💖💖💖💖💖💖💖