توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «روح اله عبداللهی» در این صفحه: 1
  1. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 4048 روز

    سلام عرض می‌کنم خدمت استاد عزیزم و مریم مهربان و دوستان مهربانم در این سایت. اینکه خداوند کارها را انجام می‌دهد را کسی می‌تواند درک کند که افسردگی را با تمام وجودش احساس کرده و تا شدیدترین حالت افسردگی پیش رفته است. من این را تجربه کردم زمانی که آنقدر احساسم بد بود و آنقدر رابطه ام با خدای درونم ضعیف شده بود که مثل یک جسد روی زمین افتاده بودم و حتی توانایی راه رفتن و تکان خوردن و صحبت کردن را هم نداشتم. یکبار چند روز پشت سر هم تمرکزم را روی این گذاشتم که قیمت سهام و سکه را بررسی کنم. البته موضوع این است که آن قدر احساس ارزشمندی‌ام پایین بود که فکر می‌کردم تنها راه موفقیت مالی ام تغییر قیمت سهام و سکه است. ارزش قائل نشدن به توانایی‌ هایم و شرک ورزیدن و قدرت دادن به دیگران در زندگی ام و احساس وابستگی به دیگران و تصمیمات آنها و توانایی‌های آنها باعث می‌شد که من مدام قیمت سکه و بورس را بررسی کنم. چند روز که این کار را کردم یک روز صبح از خواب بلند شدم و دیدم که احساسم آنقدر بد است و افسرده‌ام که نمی‌توانم از جایم تکان بخورم. به من گفتند که چرا بلند نمی‌شوی سر کارت بروی. نمی‌توانستم جوابشان را بدهم. انرژی برای حرف زدن نداشتم. آنها موضوع را نمی‌فهمیدند و از دستم عصبانی بودند بعد از مدتی مقداری حالم بهتر شد و توانستم از جایم بلند شوم و راه بروم آن روز سر کارم نرفتم. چون نمی‌توانستم کار کنم. چند بار این اتفاق برای من رخ داده. این که استاد می‌گوید تمام کارها را خدا انجام می‌دهد و روی خودت و توانایت عقلت و تجربه‌ات حساب نکن من این موضوع را با تمام وجودم درک کردم و فهمیدم که وقتی رابطه‌ام با خدای درونم ضعیف می‌شود توانایی انجام هیچ کاری را در خودم احساس نمی‌کنم آن وقت می‌فهمم که چرا خداوند به پیامبر می‌گوید که تو تیر نینداختی خدا تیر انداخت. چون اگر انرژی خداوند در وجود پیامبر نبود اصلاً نمی‌توانست از جایش تکان بخورد چه برسد به اینکه تیر بیندازد. اما نکته مقابل افسردگی را هم دیده‌ام زمانی که آنقدر احساسم خوب شده که جلو کامپیوتر نشسته بودم و ایده‌ها مدام به ذهنم می‌رسید و من کارها را پشت سر هم انجام می‌دادم. البته خدا کارها را پشت سر هم انجام می‌داد. من فقط داشتم از زیبایی‌هایی که خلق می‌شد لذت می‌بردم. استاد در یکی از فایل‌هایش گفت من و خدا با هم تقسیم کار کرده‌ایم. وظیفه من این است که لذت ببرم و وظیفه خدا این است که کارها را انجام دهد . تقسیم کارمان به این شکل است. کاری که من کرده بودم شجاعت و ایمان و اقدام کردن بود. اگر به توانایی‌های خودم ایمان نداشتم و به آنها ارزش قائل نبودم و اگر به خدای خودم اعتماد نداشتم و هدایتش را باور نداشتم نمی‌رفتم ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسید را پیاده کنم. بعد آنقدر کار زیبا و فوق العاده می‌شد که تحسین همه را بر می‌انگیخت. ایده‌ها آنقدر پشت سر هم به ذهنم می‌رسیدند که اصلاً من نمی‌رسیدم آنها را انجام دهم. موقعی که حضور خداوند در قلب و ذهنم را با تمام وجودم احساس می‌کردم و آن وقت می‌فهمیدم که خدا برای من کافی است. من کارها را انجام نمی‌دهم و دیگران کارها را انجام نمی‌دهند. آن دیگرانی که روی کمک و حمایت آنها حساب کرده‌ام کارهایشان را خدا برایشان انجام می‌دهد. از خودشان هیچ انرژی و توانایی ندارند.

    آن موقع که یک نوزاد ناتوان در آغوش پدر و مادرت بودی و نه توانایی حرف زدن نه راه رفتن نه هیچ توانایی دیگری نداشتی چه کسی از تو نگهداری کرد؟ خدا بود. خدا عشق تو و محبت تو را به دل پدر و مادرت انداخت و دل آنها را به سمت تو نرم کرد که به تو غذا بدهند و فضای زندگی و پوشاک برای تو فراهم کنند. بعد خدا بدن تو را رشد داد و تو را به سمت تجربیات مختلف هدایت کرد و قدرت یادگیری و تفکر به تو داد و قوانین ثابت برای زندگی ات وضع کرد و آنها را به تو شناساند و قدرت خلق زندگیت را به تو داد تا زندگی ات را آنطور که می‌خواهی رقم بزنی.

    من دیدم آن موقع که روی باورهایم کار نکردم و احساسم بد شد مشتریانم از من دور شدند و انگار که دیگر من را نمی‌شناختند و مشتریان با کارهای بی‌ارزش نزد من آمدند و من برای همان کارها هم ایده‌ای به ذهنم نمی‌رسید. اما موقعی که روی باورهایم کار کردم اعتماد به نفسم بالاتر رفت و احساسم خوب شد مشتریان خوب با کارهای با ارزش نزد من آمدند و با عشق و احترام با من رفتار کردند و ایده‌های ارزشمندی برای انجام کارهایشان به ذهنم رسید مبالغ بالایی را برای انجام کارشان به من پرداخت کردند. خدا داشت کارها را انجام می‌داد. آن موقعی که احساسم خوب نبود آن مشتری‌ها کجا بودند؟ پس چرا نمی‌آمدند؟ من همان آدم بودم با همان توانایی و تجربه و عقل. پس چرا هیچ ایده خوبی برای انجام دادن کار آنها به ذهنم نمی‌رسید؟ اما موقعی که حالم خوب شد خدا وارد زندگی ام شد و مشتریان را برایم آورد ایده‌های فوق العاده برای انجام کارهای آنها به ذهنم رساند.

    با آیاتی از سوره علق که نشان می‌دهد خداوند می‌گوید معلمت به تو یاد نداد بلکه من بودم که به تو یاد دادم دیدگاهم را به پایان می‌رسانم:

    ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ.(3)

    ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﻠﻢ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩ،(4)

    ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﻴﺎﻣﻮﺧﺖ.(5)

    ﺣﻘﺎ ﻛﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ،(6)

    ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻴﻨﺪ.(7)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: