توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سنا حسنی آذر» در این صفحه: 2
  1. -
    سنا حسنی آذر گفته:
    مدت عضویت: 2893 روز

    سلام به استاد عزیزدلم و مریم جانم و تک تک دوستان عزیزم

    استاد نمیدونم چجوری شروع کنم از کجا بگم از چی بگم فقط میدونم همین الان که دارم‌ تایپ میکنم دلم‌پر از پروانه هاست از شادی و فقط اومدم بنویسم و بگم که تونستم و شد

    این لینکی که میذارم کامنت قبلی من هست که تو اسفند 1402 نوشتم و گفتم که جهان منو مجبور به تغییر کرد و تعهد میدم که تغییر کنم

    abasmanesh.com

    و تونستم…به خودم افتخار میکنم که تونستم…البته هنوز اول راهم و خیلی از اهدافم دورم ولی امروز اتفاقاتی افتاد که از ته دلم گفتم احسنت سنا…

    من بعد از کامنت قبلیم یعنی اسفند ماه به طور خیلی خیلی جدی تر شروع کردم به کار کردن روی باور هام و به اصطلاح جهادی اکبر راه انداختم برای حذف ترمز های ذهنیم در هر زمینه ای و رسیدن به خواسته هام…

    البته که اولش برام خیلی سخت بود و یه جورایی مغزم به تنبلی عادت کرده بود ولی با کمک اهرم رنج و لذت خیلی بهتر تونستم ادامه بدم…

    البته تو این مدت کوتاه 3 ماهه من فقط به طور همزمان جلسات 1و 2و3 عشق و مودت و عزت نفس و روانشناسی ثروت 1 رو کار کردم و همین 9 جلسه از این 3 دوره برام معجزه کرد….و البته بیشتر تمرکزم روی روانشناسی ثروت 1 بود…

    استاد نمبدونی چه نشونه هایی اومد برام…من یه قدم رفتم خدا کیلومتر ها اومد سمتم…

    آرامش روحی که دارم با قبل قابل مقایسه نیست…

    بهبود رابطه ام با همسرم که به اوجش رسیده و اووونقدر عاشقانه و زیباتر شده که حد نداره…

    در کسب و کارم اولین مشتری غریبه ی خودم رو جذب کردم که از کیفیت کارم بینهایت راضی بود و فقط به خاطر کیفیت اومد سمتم نه به خاطر آشنایی قبلی…

    در مورد سلامتی که حالم فوق العاده هست…

    اصلا نمیدونم چجوری بگم واقعا هر روز که بیدار میشم یه مرحله رشد کردم و به وضوح نشونه های بیشتری رو میبینم و هر روز خدا داره بهم میگه محکم تر ادامه بده سنا…

    رابطه ام با خودم و خدای خودم بی نظیر شده…عزت نفسم فوق العاده شده…خیلی خیلی بیشتر وجود خدا رو حس میکنم و تو هر قدم از زندگیم هدایت میخوام و واقعا یاری و هدایتش رو حس میکنم‌…

    درصد های ستاره ی قطبیم همش بالای 70 درصد شده و روز به روز دارم خالق تر میشم‌..

    خلاصه بگم خدا دستمو گرفته و داره منو از اون جاده آسفالت وسط طبیعت به سمت خواسته هام میبره…

    واقعا نمیدونم چجوری تشکر کنم ازتون استاد برای تک تک کلماتتون که زندگی رو یاد داد بهم…

    و اینم بگم دلیل اینکه امروز اومدم این کامنت رو بنویسم این بود که امروز 1403/3/21 تولد منه

    مدت هاست برای این روز تجسم کردم از خدا خواستم و به یکی از خواسته هام رسیدم…

    استاد به قدریییی ذهنم مقاومت داشت برای این خواسته که حد نداره….و واقعا نجواهای شیطان تموم سعیشونو کردن که منحرفم کنن…‌اووونقدر نشونه ها دیدم از نشدن این موضوع ولی هر بار محکم تر و متعهد تر ذهنم رو کنترل کردم و با نجوا ها جنگیدم هی حسم رو خوب کردم و سپردم به خدا…و 100 البته مثل همیشه خدا همه کاره بود و سلطان محمود دیگه کی باشه

    اصلا الان باورم نمیشه دارم مینویسم و میگم که آقا شد بخدا شد…من امروز بهترین تولد عمرم بود…با بهترین هدیه تا الان از همسرم عشق دلم….میدونی چرا بهترین چون ساخته ی خودم بود…چون این هدیه رو با تمام وجودم با تمام کنترل های ذهنیم و جنگیدن با نجوا ها ساختم و اووونقدر برام لذت بخشه که حد نداره….

    خواستم بیام بنویسم و تشکر کنم و این خبر رو بدم که به تعهدم عمل کردم استاد…با کمک شما و آموزش هاتون و با هدایت الله تونستم…و میام و بیشتر و بیشتر از نتایجم میگم براتون…به امید روزی که بیام پیشتون و به جفتتون بگم که چجوری زندگیم رو تغییر دادین….چجوری باعث شدین تا خدای خودم رو بشناسم و خالق زندگیم بشم….

    مریم عزیز اگر بدونی چقدرررر دوستت دارم و چقدر شدی الگوی زندگیم…امیدوارم یه روزی ببینمت فرشته ی زیبا…

    مرسی که هستین استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    سنا حسنی آذر گفته:
    مدت عضویت: 2893 روز

    سلام به استاد عزیز و بزرگوار و مریم جان فرشته

    قبل از هر حرفی باید بگم که بینهایت تشکر میکنم ازتون برای همه چیز…وجودتون یکی از بزرگترین نعمت های زندگیمه و مرسی که هستین و مرسی که زندگی رو به ما یاد دادین…

    منو مادرم با پروفایل ایشون دوره هارو خریداری میکنیم و دوتایی از یک پروفایل کامنت میذاریم همیشه ولی دیروز یه اتفاقی افتاد که دوست داشتم این بار با پروفایل خودم بنویسم تا رد پایی بشه از خودم که هیچ وقت فراموشش نکنم…

    دیروز 4 اسفند ماه 1402 شد نقطه عطفی تو زندگیم که نباید فراموش بشه و باید برام درسی بشه تا آیندمو بسازم و انگیزه برای جهادی اکبر برای تغییر…

    استاد از وقتی با شما آشنا شدم همیشه سعی کردم قبل از آسیب دیدن تغییر کنم یا نهایتا به محض متوجه شدن اشتباه تغییر کنم…ولی این بار درگیر روزمرگی شدم و اشتباه کردم…فکر کردم دارم رو خودم کار میکنم درحالی که دیگه مثل قبل تلاش و انگیزه ای در کار نبود و فقط داشتم سر خودم کلاه میذاشتم…چشم بسته بدون کنترل باورهام ماه ها زندگی کردم و بالاخره جهان با یه چک و لگد محکم بیدارم کرد…البته بینهایت شکر که بیدارم کرد وگرنه وضعیت خیلی بدتر میشد و بینهایت شکر که این بار متوجه شدم هدایت خداوند رو…

    من با کمک آموزه های شما و هدایت خدای مهربون تونستم رابطه ی عاشقانه ای بسازم که هر لحظه بابتش شاکرم…تونستم کار پیدا کنم و به درامد برسم….تونستم سلامتیمو بسازم…و فکر میکردم خیلی شاگرد زرنگی هستم…

    ولی قضیه از این قراره که باور های کمبود جوری تو مغز من جاساز شده که حتی آرزوهام محدوده…و بعد رسیدن به یه هدف دیگه تلاش نمیکنم و انگار به همه چی رسیدم درحالی که هنوز هزاران تا هدف دارم که حتی نزدیک نشدم بهشون…ولی خیلی راحت فراموش میشه…ذهن جوری تورو مشغول روزمرگی میکنه که تک تکشون فراموش میشه…و یه جایی تو یه نقطه ای یهو چشمتو باز میکنی و میبینی خیلی از ارزوهات دور شدی و دیگه خبری از اون سنای پر انگیزه قبلی نیست…

    راستش خیلی برام سنگین بود که قبول کنم اشتباه خودم بود…حتی یه جورایی گفتم برم کامنت بذارم که چی بشه و خجالت کشیدم چون تاحالا همیشه از دستاورد هام نوشته بودم…ولی یاد حرف شما استاد عزیز افتادم که بارها گفتین قبول کردن مسئولیت خودش اولین و بزرگترین قدم تو مسیر تغییره….و منم گفتم بیام بنویسم تا ردپایی بشه تا در آینده درسی بشه که دوباره این اشتباه رو تکرار نکنم…

    دلیل اینکه تو این فایل نوشتم این کامنت رو ،این بود که دقیقا فردای گوش کردن به این فایل بود که ذهنم رو درگیر کرد و یه سری از تصمیماتم باعث شد تا به اشتباهم پی ببرم…واقعا تک تک جملات این فایل مثل پتک خورد وصل باورهای محدود کننده ی من و امیدوارم خیلی خیلی زود بیام بنویسم که تونستم و تغییر دادم و ساختم…

    استاد مهربون و مریم جان نازنین واقعا ممنونم برای تک تک راهنمایی هاتون…خیلی دوستتون دارم و امیدوارم یه روزی بتونم با سربلندی و افتخار حضوری ملاقاتتون کنم و تشکر کنم و از نتایجم براتون بگم…

    خدا یار و نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: