توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 4
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    بنام تنها فرمانروا و مالک و صاحب اختیار همه چیز و همه کس

    بنام اون که قهارِ

    بنام او که جبارِ

    بنام اویی که رفیقِ

    بنام اویی که قادرِ

    بنام اویی که تواناست

    بنام اویی که شاکرِ

    بنام اویی که بخشنده است

    بنام اویی که رزاقِ

    بنام اویی که بی انتهاست

    بنام اویی که اول و آخر همه چیزه

    بنام اویی که منو خلق کرده و به توانایی هایی داده تا بشم اشرف مخلوقات تا بشم خالق زندگی خودم.

    بنام اویی که نیست هیچ جا نیست ولی همه جا هست، اون خدای که هم میتونه پنهان باشه هم پیدا.

    بنام اویی که صاحب همه چیزه و همه چیز در اختیار و تحت فرمان اون هست.

    بنام اویی که قوانینــی داره ثابت و بدون تغییر و هیچ وقت تبدیلی در اونها نبوده، از ازل تا ابد بوده.

    خدایی که از هیچ منو آفریده.

    خدایی که از هیچ این جهان شکوهمند و در حال گسترش رو با اشاره کوچیکش با یک بیگ بنگ و یک انفجار کوچولو خلق کرد.

    بنام خدایی که در وصف و تصور نمیگنجه و اصلا نمیشه دیدش اینقدر که همه جا هست اینقدر که هم میتونه کوچیکه کوچیک باشه قدِ یک اتم هم میتونه اینقدر بزرگ باشه که اینقدر ما رو دربرگرفته که نمی تونیم ببینیمش اصلا این خدا چقدر عاشق ماست.چقدر خوبه چقدر عشقه چقدر کارش درسته، چقدر بی خطا بذل و بخشش میکنه چقدر بی خطا همه چی رو مدیریت میکنه همه چی رو هدایت میکنه. این “یکی” چقدر زیاده و من میخوام فقط با این “یک بزرگ” باشم. میخوام سرم جلوش پایین باشه و همیشه از اون کمک بخوام و دستم رو بزارم توی دستان هدایتگر و تواناش.

    من خدا جونم تسلیم تمام توام. خودت منو درست کن و ازم یک ورژن جدید یک “منِ جدید” شگفت انگیز بساز. یک منی که ناخالصی و منیت و غرور نداره. منی که هیچی نداره جز تــو. تویی که همه چیز میشوی و همه کس میشوی برای من.

    خدایا قلبم رو باز کن و عقلم رو خاموش چون وقتی هنگ میکنه کم میاره و منو گمراه میکنه. خدایا قلبم را بگشا و اجازه میدم که هدایتم کنی میخوام که هدایتم کنی اصلا محتاجم که هدایتم کنی، اصلا مگر هدایت کار منه کارخودته پس هدایتم کن و منو آسان کن برای آسانی ها…

    خدایا عاشقانه عاشقتم که همیشه هستی همیشه ی همیشه حتی اگر من یادم بره که گاهی میره.

    خدایا من اصلا یادم رفت اومدم اینجا چی بنویسم و انگار تو گفتی بیخیال اونا که میخواستی بنویسی، اینا رو بنویس. خدایا من از خودم هیچیِ هیچی ندارم و همه تویی که باید اجازه بدم تجلی پیدا کنی در من پس سکوت میکنم که بشنوم و با من حرف بزنی…خدایا بی اختیار اشک هام میان، اصلا قرار نبوده الان اشک بیاد اصلا چه وقته اشک اومدنِ.(میگی چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.) خدایا تو داری خودتو در من میباری و سرشارم میکنی و من در لحظه اکنون سرشارترینم.خدایا چقدر من فقیرم به هرخیری که از سمتت برام میفرستی. من بدون تو هیچی نیستم هیچی.اعتراف میکنم که هر چه دارم همه از آن توست و تو به من دادی اعتراف میکنم همه از آن توست…این کامنت نتونستن تموم کردن و اینجوری نوشتنم مال توء اعتبارش به من نمیرسه واقعا من چی دارم از خودم…

    خدا جون تسلیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    بنام یگانه فرمانروای کل کیهان

    سلام به استاد عزیز و گرانقدر و توحیدی ام

    سلام به هم مسیران من در این جاده جنگلی زیبا و توحیدی که ردپاهای مرد عمل رو دنبال میکنیم و هربار ما رو میخکوب میکنه و شگفت زده. سلام به عزیزدل استاد که دیشب باهاش تو خواب کلی رفتم اینور و اونور و تفریح کردیم و لذت بردیم و بالا پایین پریدیم.(مریم جان تو خوابم من بودم و شما و کلی لذت بردن انگار اومده بودی ایران و داشتم زیبایی ها و جاهای قشنگ رو بهت نشون میدادم و چیزهایی که تغییر کرده و یکهو گفتیم خیلی تنها بودیم بریم پیش عزیزدل هامون باز با اونا هم بیایم دور بزنیم وای چه خواب شفافی بود و چقدر حس خوب بود چقدر خنده و قهقه داشت توی خوابم و چقدر خوشحال بودم. چقدر برام عجیب نبود انگار واقعا دوست چندساله من بودی ک باهات دارم راه میرم تو چمن ها میرم، کنجکاوی میکنم بهت چیزهایی رو نشون میدم. و یک گوشه خوابم یادم اومد پس کو استاد کو حسین(همسرم). وای چه جالب این مریم شایسته اینقدر من باهاش دوست بودم یعنی خبر نداشتم. چه جالب من چقدر باهاش صمیمی هستم و نزدیک و خودمو ازش دور میدیدم و تو خواب از این همه تعجب کردم و میگفتم چه جالب و قانون رو یادم میومد که هرچیز چیزی را جذب کرد…خلاصه علاوه بر استاد دیگه شما هم تو خواب هام ورود کردی اونم به عنوان رفیق فابریک من.)

    خدایا شــکـرت برای این همه خیری که داری به من میرسونی

    خدایا شکرت که جواب سوال های این چند روزم رو بهم دادی. اصلا هی استپ میکردم هی هنگ بودم. از کجا چه جوری. خدا گفت این منم که دارم برای تو حرف میزنم سووال داشتی و اینم جواب هات. نشانه میخواستی که در مسیر درستی اینم جوابت بــله که درست به چی شک میکنی. حتی به همین عقل کوچیکی هم که داری شک میکنی. خودت خواستی خودت فایل توحیدی و درک بهتر توحید و عملت رو توحیدی کردن رو خواستی. خودت گفتی چطور بازم توحیدی عمل کنم تو درس خوندن و ادامه دادن و در مسیر خواسته قرار گرفتنم. خودت خواستی بدونی چطور باید چرخ زندگیت رو روان تر کنی. حودت برات سوال پیش اومد که بدونی “ایگو” چیه و میخواستی بری سرچ کنی و یادت رفت و خدا از زبان بهترین معل و استاد دنیا ساده و روان بهت گفت و گفت اصلا زیاد دنبال اینجور مفاهیم نباش حالا یکی هم بهت بگه ایگو قوی داری اصلا مهم نباشه و الان که مینویسم متوجه میشم اونم نشونه بود تا به یاد بیارم خیلی رو عقل خودم دارم حساب میکنم. خیلی دارم روی منطق خودم حساب میکنم و اعتبارها رو دارم به خودم نسبت میدم. فهیمه خودت خواستی بری پیش مربی یوگات و دیداری تازه کنی و ازش بخوای بهت یک مدیتشین یاد بده تا استرس و اضطراب هایی که شاید بیاد بتونی بهتر کنترل کنی و بازم خدا خودش اینجوری بهت جواب دادکه بهترین مدیتیشن چیه ایـــنــه که در برابر خداوند متواضع باشی. خودت از خدا خواستی باور محدودکننده و مانع رو بهت نشون بده. غرور داره میگیرت که مثلا خیلی زحمت کشیدی و درس ها رو داری یاد میگیری. و منم منم داشت میکرد داشت ذهنت جفتک مینداخت. بیا ببین این شــرک رو. این مورچه ریز و سیاه رو ببین داره راه میره. بدون تو هیچی نیستی تو عدی نیستی هر چی الان هستی خدا بهت داده، هر ایده درس خوندن حتی همین الهام کنکور شرکت کردن بعد 12 سال رو خدا بهت داده، خدا جسارت رو در تو بیدار کرد. فکر کردی خودت فکر کردی با عقل خودت نه اصلا اینطور نیست سخت در اشتباهی. اینا همش ایده های خداست. اینا همش از طرف خداست. تو ازش خواستی و اون در این غالب ها خودشو بهت نشون داده و بت گفته اینجوری پیش برو اینجوری درس بخون. اینجوری امسال رو تموم کن. اینجوری قوانین رو درک کن. اینجوری به قوانین عمل کن. این فایل رو هم خدا خواسته ضبط بشه میبینی استاد هم گفت نمیدونه نمیدون چی شد. اینا همش کار خداست. خدا گفت استاد حاضره شاگرد مشتاق هم حاضر خب الان تو گوشی هم خورده میفهمه ایراد کارش رو. میفهمه شرک هاشو. میفهمه چطوری توحیدی تر عمل کنه. این شرک ریزه خودشه. این شرک در درون و عقل و منطق های خودش نهفته. داره به خودش و توانایی های نسبی که بدست یاره مشرک میشه و دار غرور میگیش، داره مغزت جفتک میندازه و منم منم راه انداخته بــیا حالا که هی چند روزه داره درخواست میکنه بهش بگیم از زبان سید حسین عباس منش بهش حالی کنیم. آخه نفهمید اون روزی که خوب پیش رفت و چندتا تست رو خوب زد در درونش خیلی ریز غره شده بود و میگفت ببین چقدر خوب پیش رفتم، چقدر خوب یاد گرفتم و بعد یکهو مهمون های بی موقع و یکهویی اومد و تمام برنامه هاش رو ریختم بهم. اصلا از همه افتاد. بازدهی اش کم شد. اینا هم منم بودم ولی نفهمید حالا بزار بگم بنده ی خوب و مخلصم، بنده موحد که هدایتی آموزش میده بهش بگه ایراد کارش رو…خداجونم خیلی قشنگ پس گردنی بهم زدی گرفتم کجای درس رو نگرفته بودم، آره من رو خوم خیلی حساب داشتم میکردم، خیلی روی توانایی خودم، عقل خودم حساب میکرد، روی کتاب ها و چیزهایی که خوندم و باید میخوندم خیلی حساب میکردم خدایا چشم غلط کردم. اینا همش تویی، اینا همش علم تو بوده، اینا همش ایده هایی از سمت تو بوده، خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم اصل رو میخواستم تشخیص بدم میخواستم بدونم روی چی کار کنم بهم اینقدر بلند و واضح گفتی.

    آره اون اتفاق بده اون اتفاق به ظاهر بد که اومد وقت منو گرفت، تمرکز منو گرفت و برنامه های منو ریخت بهم خیری بود از سمت تو به من. آگاهی بود تا درس رو بگیرم.اون مسافر یکهویی تو خونمون، اون مهمون های یکهویی همش نشانه بود همش استپی بود که یکم فکر کنم کجای کارم کجای کارم ایراد داره و چقدر قشنگ درس و آگاهی رو به من گفتی خدا جون. خداجون چطور ازت سپاسگزاری کنم که اینجوری منو از خواب غفلت بیدار میکنی.اینجوری منو بینا میکنی هوشیار میکنی به خودم به شرک هایی که مانع های مسیر موفقیت و خوشبختی من هستند.خدایا عاشقتم که اینقدر هوامو داری و منو میذاری روی شانه هات و خودت منو میبری.چقدر حس بیدار شدن و آگاه شدن خوبه. چه حس خوبیه وقتی بینا میشی و میبینی.

    خدایا منو بیناتــر کن.

    خدایا منو بیـدارتــر کن.

    خدایا منو آگــاه تـــر کـن.

    خدایا منو به خودم هوشیارتر کن.

    ===============================================================

    تمرین:

    در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛

    در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟

    کــجاها خداوند درها رو برام باز کرده:

    ^ همون جایی که قصد کردم که زندگیمو تغییر بدم و قانون خدا محک بزنم و جوری شرایط اون روزها که میخواستیم مهاجرت کنیم پیش رفت که واقعا با منطق جور در نمیومد و مسیر اینقدر هموار. اینقدر که در ظرف یک هفته کل وسایل خونه از دست و پامون رها شد، سبک بارتر کوچ کردیم از دیار خودمون 23 دیماه1399. خدا درها باز کرد و چنان هموار مسیر و جریان ها پیش میرفت که تو ابرا بودیم انگار.

    ^ همون جایی که میخواستیم از اولین خونمون جابجا بشیم و تسلیم خدا شدیم و احساس مون رو خوب کردیم و دقیقا فقیر بودیم به هر خیری که بهمون برسونه و فقط راه افتادیم پیاده روی کردیم بدون اینکه دنبال خونه باشیم، بریم املاکی یا اصلا تو فکر خونه گرفتن باشیم و بعد خدا ایده نگاه کردن گوگل و آدرس رو بهمون الهام کرد و بعد گفت همی آدرس رو توی دیوار سرچ کن و بعد آگهی رو ببینیم که فقط کمتر از دوساعت روی دیوار اومده و اون بشه همین خونه ایی توش هستیم. این خونه رو خدا پیدا کرد ما چقدر فراموشکاریم.چقدر یادمون میره خدا همه کارها رو میتونه برامون انجام بده ولی هی یادمون میره اینا رو دارم با خودم بلند بلند حرف میزنم بیام این فایل و این کامنت ها و یادآوری ها رو به یاد بیارم و به خودم میگم فهیمه چرا یادت میره. به یاد بیار هر وقت عقلت رو خاموش کردی و تسلیم خدا و محتاج خیر خدا شدی خدا چنان برات درست کرد و چنان راه هموار شد که اصلا هیچ کسی نمیتونست اینجوری برات درست کنه. از کجای خونمون بگم از پنجره های بزرگ و پرنورش، از دسترسی داشتن مون به مترو و بزرگراه محلاتی و امام علی، از صاحبخونه عالی و همسایه های عالی مون، از فراوانی پارک و فضاهای سبز اطراف خونمون، از محله امن و آروم و قشنگ مون، از دسترسی خوب و نزدیک مون به بازار گل و بازار بزرگ. از چی بگم. اینا رو ما چطور میخواستیم پیدا کنیم اونم با اون پول کمی که داشتیم. ما که اصلا بلد نبودیم اصلا بچه و بزرگ شده این شهر نیستیم.چطوری اینجا هستیم همش اعتبارش به خدا میرسه حالا من چطور یادم میره و اعتماد نمیکنم تا همه امور زندگی ام را به خدا بسپارم. واقعا چرا فراموش میکنم. همینه خدا هی گفته تکرار چون میدونه منـه انسان فراموشکارم و به تکرار برای یادآوری نیاز دارم و کار من به یادآوردن و تکرار کردنه. میخوام به یاد بیارم که هرجا دست هام رو بردم بالا و گفتم خدایا من تسلیم خدا برام کولاک کرده. سورپرایزم کرده. حالا بازم میخوای سورپرایز بشی چشم هاتو ببند و دستاتو ببر بالا بگو من تسلیمم.

    آقاجان من تسلیمم.

    آقاجان من فقیر و محتاجم به تو.

    آقاجان من عقلم نمیکشه من چیزی درک نمیکنم تو میدونی تو بلدی تو همه کاره ایی. من فقط باید بندگی ام رو بکنم. خدایا تو 99% خدایی ات رو بکن و منم قول میدم سمت خودم و اون 1% که سپردی به خودم رو درست انجام بدم و بندگی ام رو بکنم. بنده محض تو باشم. بنده مخلص تو باشم. بنده تسلیم تو باشم. بنده سر به زیر و تسلیم امر تو باشم. بنده ایی باشم به اربابش اعتماد داره به اربابش جز چشم چیزی نمیگه.خدایا کمکم کن راه بندگی کردن رو یاد بگیرم. خدایا میخوام بنده خوب تو باشم بنده ایی که تسلیمه؛ متواضع و سر به زیره. بنده ایی که جو نمیگیرش حالا یک جای خواب خوب بهش دادی، غذای سالم و عالی بهش دادی فکر کرده کی هست حالا جو بگیرش بخواد قلدری کنه و بگه منم کسی هستم. نه بابا بشین سرجات تو چیکاره ایی تو این ذره هایی ک داری از فضل اربابته، تو هر چی داری مال اونه چطور جرآت میکنی در برابر محضر اون منم منم کنی. هر چی هست مال اونه و اون بتو بخشیده پس فکر نکن خودت کاره ایی هستی. خدایا غلط کردم هرجایی یادم رفت تو همه کاره ایی، همه چیه من مالِ تو بوده و تو به من بخشیدی.خدایا اشتباه کردم غلط کردم سعی میکنم یادم نره و این اشتباه فراموشکاری ام رو تکرار نمیکنم اما خدا جون تو که میدونی ذات من فراموشکاره پس همینجوری خودت کمکم کن و با پس گردنی واضح یادم بنداز تا برگردم درست بندگی کنم و همیشه و همواره متواضع در برابر تو و در محضرتو و در عالم تو قدم بردارم. و حتی در مسیر قدم برداشتن به سمت خواسته هامم گام هایی متواضع و خاشعانه بردارم با کبر و غرور قدم هام رو پیش نرم. فکر نکنم الان واسه خودم عقلی دارم و خودم واس خودم کاره ایی هستم.

    ^ خدایا چطور یادم میره دستانی که اومدن برام پول شدن و بدهی های بنده هاتو پرداخت کردن.

    ^کجاها بود خیلی جاها بود. اصلا همین عروسی شگفت انگیزمون سراسر دست خدا بود چون اون موقع من کم آورده بودم بعد 6 سال در عقد بودن و بی پولی و ورشکستگی و خودش برام چنان عروسی و جشنی گرفت که باید یادم بیاد. اون موقع قانون رو نمیدونتم ولی یادمه شبی که با تمام قلبم گفتم به من چه خودت میدونی خودت درست کن، جور کن و نمیدونم چطوری و من چگونگی اش کار نداشتم چنان کمتر از یکماه همه چی درست شد که شد به یادماندنی ترین جشن عروسی و پیوند برامون.

    خدایا شکرت که منو در مسیر خواسته هام اینگونه هدایت میکنی.خدایا سپاسگزارم برای هدایت های بی وقفه ات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    بنام تنها و تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    بنام اون تنها قدرت هستی

    بنام اون تنها مدیر و مدبر جهان و گیتی

    بنام اون یگانه جوهره هوشمند

    بنام اون تنها قادر مطلق

    بنام اون که نهان و آشکار آگاهه

    بنام اونی بر قلب های ما بینا و شنواست

    بنام اون که قلب منو به تپش میندازه وقتی میخوام یک ذره ازش تشکر کنم و حسش میکنم خدایی که همه چیز من شده همه کس برای من شده. و به موقع هزاران دست هزاران آگاهی رو در به موقع ترین و مناسب ترینش به من میرسونه.خدایی که همین نزدیکیه، همین حوالیه، خدایی که میگه برو جلو و شجاعت و جسارت و ایمان میشه برام و منو به سمت خواسته هام هدایت میکنه و اون از من مشاق تره برای رسیدن من به خواسته هام اینو دارم حس میکنم. اصلا اشک دارم میریزم اشک شوق، اشک شوق اشک عشق. اشک نزدیک و حس خدا. اصلا تازه دانلود شد و تازه میخوام ببینم این فایل و میذونم بازم اینم یک هدیه از طرف خداست ب من. قلبم میگه ببین ببین چقدر همزمانی چقدر نشونه. تو هر چی لازم داشتی به آنــی خدا فراهم میکنه. استاد حاضر شاگرد حاضر و خدا هم حاضر و ناظر و چقدر من عاشق این خدام و چقدر سپاسگزارم چقدر چقدر چقدر من در این لحظه سپاسگزارترین و سرشارترین خودم هستم و اکنون در لحظه اکنون از خدا میخوام این لحظه ها رو بازم برام تکرار کنه و من سیر نمیشم از عشقش از این همزمانی ها از این نشونه ها، از بودن هاش. از این همه. خدایا چطور بپرستمت که الحق تو تنها چیزی که هستی که با تممام عقل نداشته و قلب داشته ام میپرستمت. تنها تو شایسته پرستیدن و ستودنی. تنها و تنها تو…خدایا به یگانه بودنت به قدرتمند بودنت به همه چی و همه جا بودنتت به هیچی نبودنت شهادت میدم و اعتراف میکنم تو هیچی همه چی هستی و میشی برام و شدی و اینگونه است که میشم تسلیم ترین. اینجوریه که قلبم میکه اونو بچسب و عقلم کم میاره از توصیف میخوام تسلیم ترین خودم باشم. میخوام بشم فهیمه تسلیمه اونی که تو مواجه با چالش ها تسلیم نشد و فقط یکجا همیشه تسلیم بود اونم در برابر تو که همیشه و همواره هستی و همیشه و همواره میخوام تسلیمت باشم پس کمکم کن تنها از تو یگانه معبودم که تسلیمم کنی منو در برابر خودت. تو فقط از پس این مــنِ سرکش فراموشکار برمیای پس تسلیمم کن.خدایا تنها از تو یاری میجویم تنها وتنها…. عاشقتم خدا جونم که کمک میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    سلام به مامان فاطمه قشنگم

    سلام دوست ارزشمندم

    من از شما بیشتر سپاسگزارم که خوندی.که برام نوشتی و نقطه آبی رنگ رو بهم هدیه کردی. که اینجایی که روی خودت اینقدر قشنگ کار میکنی. از کامنت من کلی درس و نکته برداشت میکنی و مرور میکنی و مرور و مرور. باید و باید تکرار کنیم ما فراموشکاریم و انسان. ما باید تکرارکنیم چون موجوداتی فرکانسی هستیم و فرکانس هم اصلش تکراره.

    خودم این کامنت رو تا الان سه بار خوندم و باعث شدی سریع پیداش کنم و یکبار دیگه هم قبل خوابم بخونم و متواضع بشم و یادم باشه این کارها و درسهایی که میخونم اعتبارش رو بدم به خدا و اینقدر روی عقل کوچیکم حساب نکنم.

    فاطمه جان اصلا اینا نصف اون چیزایی نبود که باید میگفتم و نوشتم یعنی یادم نبود اون روز. اما خداروشکر شاخک هام فعال شده و دارم به یاد میارم و هی سپاسگزاری میکنم که هرجا موفقیتی بود واقعا جایی بود که قلبا تسلیم شدم، دستام رو بردم بالا. اما متاسفانه خیلی زود یادم میره و شیطان هم کور خونده فکر کرده نقطه ضعفم رو پیدا کرده اما من چون خدا رو دوباره دارم شیطان نمیتونه بیاد و بذر شرک و نجواهای اضطراب و نگرانی تو گوشم زمزمه کنه. البته اون کار خودش رو میکنه و منم کار خودمه.والا من چیکار دارمم به کار شیطان من سرم به زندگی خودم گرمه به زندگی وکار شیطان چیکار دارم. من نه ترسی دارم نه غمی وقتی خدا رو دارم و یادم هست که همیشه خدا بامنه و به من نزدیکه…

    امروز دوباره فصل4 کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خوندم. اصلا معرکه بود معرکه…

    راستی کامنت خودتم یادمه خوندم خیلی حال کردم اونجوری هدایت شدی تا مهمونی نری، واقعا دمت گرم خیلی تحسینت کردم عزیزم میخواستم برات بنویسم نمیدونم چی شد نشد. ولی انگار باید اینجوری میشد تا اینجا تحسینت کنم عزیزم. تو واقعا بینظیری…

    منم برای تو و تمام اعضای خانواده پر از عشق و صفاتون بهترین ها رو از الله یکتا میخوام.

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: