جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.
توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:
- کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
- کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
- کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
- در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
داستان هدایت دوستان به گروه تحقیقاتی عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10421MB54 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 1052MB54 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
عنکبوت:65
فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ
وقتی سوار کشتی میشوند، خدا را، به خالصانهترین شیوه بندگی میخوانند. اما همین که به ساحل نجاتشان رساند، در آن حال شرک میورزند.
سلام
از بنده ی ناسپاس و فراموشکار که در اکثر زمان زندگی خود فقط با عقل ناقص خود پیش رفته و دائما نگاهی شرک آلود به خداوند داشته و تا نعمتی به او رسیده فراری شده و خود را بی نیاز از لطف او دیده این کامنت را می خوانید.
مذهبی بودن و مسلمان بودنش هم زبانی بود و خدا خدایش بر لب بود تا به دل و خودش را به همه کس وصل میکرد تا بتواند به اعتبار و ارزش برسد.خدا را در جیب بغلش گذاشته بود به وقت نعمت و شادی مغرورانه و متکبرانه عمل کرد و تا به واسطه افکار و باورهای شرک آلود خودش به مصیبتی دچار شاد لب به شکایت باز کرد و از زمین و زمان شکایت کرد و گاهی با لج و قهر و عناد بسوی پروردگارش آمد و گفت حالا که حواست به من نیست منم از تو رویگردانم…
شیطان همه ذهنش را گرفت و به او اینگونه القا کرد که این خدایی که حواسش به تو نیست را چرا میخوانی او لابد از تو بیزار است و الا اگه تو را دوست داشت که به این مصیبت ها دچار نمیشدی…
و من گوش به این سخن شیطان سپردم و گفتم آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب….
روزهایی را به همین طریقت پیمودم تا که به خود آمدم و دیدم که این خودم بودم که با دست خودم زندگیم را به گند کشیده بودم….
قبل تر ها هم خدا خیلی از جاها مرا از مهلکه ها بیرون آورد ولی من هیچگاه متذکر نمیشدم و مسیر اشتباه خودم را میرفتم و شنیده بودم که الان باید زرنگ باشی باید برای خودم یه عده طرفدار جمع کنی تا به وقت سختی بیان و بار رو از روی دوست بردارن…
رفتارام و به اصلاح کارای مثبتم همش برای تایید شدن ها و تحسین شدن ها بود .همه تعریف و تمجید و این که انشالله جبران کنیم و از این حرفهایی که همه اش تعارف است تا واقعیت …
همین افراد که وقتی کاری داشتن میومدن و یا با هندونه گذاشتن و تعریف و تمجید ریاکارانه و یا با رو دروایسی قرار دادن من مقاصدشون رو پیش میبرند و من دلم خوش بود که عجب سرمایه گذاری کردم ایناست که برام میمونه و اینا هستن که به وقت سختی بدادم میرسن…
وقتی افتادم توی بزرگترین چالش زندگیم همه از من فرار کردن و من به چشم خودم دیدم که همه چیز جز توهم نبود….
دوستانی که پز شان را میدادم حتی یک تلفن هم نزدن که ببینن آیا من حالم خوبه یا نه…
فامیل در خونه هامون رو بروی من بستن …
آن همه اعتبار و تحسین شدن ها به یکباره تبدیل شد به تشر و قضاوت و توهین و مسخره…
و خدا ب من فهموند که حساب کردن روی دیگران جز توهمی بیش نیست اینقدر غره نشو و فک نکن که اینا میتونن به کارت بیان…
اگه عزت میخوای من بهت میدم .اگه کمک میخوای من کمک کارت میشم…
و من سر به تواضع فرود آوردم که خدایا من کم آوردم .نمیدونم چه کار کنم خودت یه راهی رو بذار جلوی پام …
انی ظلمت نفسی
و خداوند چه قلب هایی رو که برام نرم نکرد که اگه به عقل و منطق بود همه اونا میتونست اتفاق نیفته و من از اون مهلکه بیرون اومدم و اما دیدم که این حرف مردم و تایید طلبی شون باعث شده من از زندگیم لذت نبرم و این اتفاق سبب شد تا من به خودم بیام و روی شخصیتم کار کنم و ارزشمندی خودم رو جدا کنم از عوامل بیرونی…
و این رنج سبب شد تا من بیدار بشم و خدا رو توی زندگیم ببینم و بیام روی خدا حساب کنم.
تا ببینم که اون بود که قلب افراد رو برام نرم کرد…
افراد رو برای کمک به من فرستاد…
و لطفش رو شامل حالم کرد تا من یک زندگی تازه رو برای خودم خلق کنم به وسیلهی افکارم.
و به پاس این لطفش با خودم عهد کردم که از جاهلان نباشم و کارام رو برای رضایت اون انجام بدم گاهی وقتا فراموش میکنم ولی دارم سعیم رو میکنم تا احساس ارزشمندی خودم رو با کارهای جاهلانه لطمه نزنم…
منی که بدنبال نسخه قاچاق هر اطلاعاتی بودم الان حتی کتاب های صوتی داخل اینترنت رو هم بدون اینکه پولش رو بدم استفاده ش نمیکنم.
توی محل کارم با این حال که کارگرم و کسی هم بهم نظارت نداره پول هر چی رو تو مغازه میخورم رو بدون هیچ تخفیفی حساب میکنم.
دوره احساس لیاقت من رو به طریقت رهنمون کرد که دیگران از دست من در امنیت باشند .
گاهی وقتا فراموش میکنم ولی تا متوجه میشم سعی میکنم بیام توی مسیر درست …
واقعاً ایمان دار بودن خیلی سخته …
یه کارایی رو که دوست داری و دلت میخواد رو باید نکنی….
یه کارایی که دوست نداری و میترسی رو هم باید انجامش بدی…
تو این مسیر لغزش های هست برای همینه که قرآن همواره درمورد تذکر میگه چون نفس سر کش هست و به بدی ها فرمان میده و اگه به خودمون یاد آوری نکنیم و بیاد خودمون نیاوریم مسیر رو گم میکنیم.
وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ55_ذاریات
و تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود میبخشد.
دارم سعی میکنم که تو مسیر باشم یه الهامی بهم شده اگه میخوای من کار رو برات انجام بدم باید آرامش داشته باشی و در طریقت صداقت باشی …27سال زندگی خودت رو با عقل خودت رفتی به هیجان نرسیدی بیا و روی من حساب کن تا ببینی که چطور تو رو هدایت میکنم و رهنمونت میکنم.
از دیشب جریان هدایت بهم داره میگه دوره قانون آفرینش رو شرکت کن احساس میکنم درونم به اون آگاهی ها نیاز داره و این دوره میتونه قفل هایی رو از ذهنم باز کنه….
منی که همیشه بدنبال نسخه قاچاقی محصولات بودم الان دارم برای هر محصول و کتابی پول پرداخت میکنم چون میدونم به میزانی که برای خودم ارزش قائل باشم جهان برام ارزش قائل میشه و با این کار دارم ظرفم رو بزرگتر میکنم برای دریافت نعمت های خداوند….
دارم سعی میکنم خدا رو در هر لحظه زندگی خودم ببینم گاهی فراموش میکنم ولی دارم سعی میکنم…
گاهی وقتا حین رفتار اشتباهم متوجه میشم و عقبگرد میکنم…
گاهی وقتا لج میکنم و با وجودی که میدونم اشتباهه انجامش میدم ولی بعد از اینکه به خودم یاد آور میشم سعی میکنم دیگه تکرارش نکنم….
واقعاً صبور بودن سخته ولی ایمان این جاها خودش رو نشون میده ….
اگه پاداش میخوایم باید این اصول رو توی زندگی خودمون پیاده کنیم .
توکل ،ایمان ،الله ،رب واقعا اینا گفتنشون آسونه ولی باور کردنشون یه تذکر و یادآوری همیشگی میخواد.
خدا انشاالله کمک کنه که بتونم زمان های بیشتری رو با خدا زندگی کنم و بتونم در عمل ایماندار باشم…
نمیدونم چطور و چگونه به خواسته هام میرسم ولی میدونم که من باید طرف خودم رو نشون بدم…
ترس ها و شک ها هست ولی تا ازشون نگذرم ظرفم بزرگتر نمیشه من باید ایمانم رو نشون بدم خدا خودش در زمان درستش همه اون خواسته ها رو بهم میده.
من چوب حساب کردن روی دیگران رو زیاد خوردم ولی بازم دنبال این بار جمع کردند هستم .
من باید به خودم هر روز این رو یاد آوری کنم تا این خشیت و تواضع من نسبت به خداوند باشه فقط…
و اون رو منبع قدرت و نعمت بدونم.و به اون وصل بشم و وابسته دیگران نشم.
خداوند به همگی ما برکت بدهد.