توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نجمه رضائی» در این صفحه: 1
  1. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خداوند مهربان

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؟

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؟

    «ن و القلم و ما یسطرون »

    …همیشه با خودم تکرار میکنم «به مو میرسه ولی پاره نمیشه»

    خدا برای بدست آوردن شغل خیلی بهم کمک کرده چون بهش امید داشتم ، تو روزایی که هیچ پولی درنمیاوردم امیدم رو از دست ندادم ،وقتی به بالاترین طبقه برج در حال ساختی که اونجا کار میکردم، میرسیدم با خدا خلوت میکردم و ازش حمایت میخواستم و احساسم خوب بود ، پاهام از خستگی به دلیل پایین اومدن از پله های 21 طبقه تجاری و نظارت در تموم اون طبقات نای حرکت نداشت اما من شور و هیجان داشتم، ته دلم گرم بود میدونستم قرار نیست همیشه اینجوری پیش بره، روزی که حتی پول نداشتم کرایه بدم خیلی سختم بود ولی انگار امیدم محکم بود ، بعد از مدت کمی شغل خوبی سراغم اومد چشمام برق زد و لبم خندون شد هنوز یادمه چه حس خوبی داشتم چون در سختترین لحظاتم امیدم رو از دست ندادم ،خدا بود که برام شغل شده بود.

    … تو محیط کار با همکارم بحث و تنشی داشتم حق با من بود ولی به دلیل سابقه اش نمیخاست قبول کنه و از راه دیگه ای وارد شد یعنی تهدیدم کرد با اینکه کمی نگران شدم(چون همکارم آقا بود، من تو اون شهر غریب بودم و اینجور افکار تو ذهنم رژه میرفت) اما خودمو آروم کردم و سعی کردم فقط به خدا توکل کنم و از چیزی نترسم،شرایط جوری پیش رفت که چندنفر از مدیران و مسئولین در جریان بحث ما قرار بگیرند و تموم اونها بدون اینکه من بدونم در جریان حرفهای منطقی ام ،همکارم رو متقاعد کرده بودن که اشتباه رفتار کرده و باید کوتاه بیاد و دیگه نباید ادامه بده ،تو این شرایط خداوند مهربان، حامی و‌پشتیبانم بود .

    …در جریان سوتفاهمی که تو محیط کارم پیش اومده بود به شدت حالم روحیم خراب بود و نگران قضاوتها بودم با اینکه میدونستم فقط سوتفاهمه ولی نگرانیم تمومی داشت ، با خدای خوبم خلوت کردم و خواسته سلول به سلول وجودم بود که خدایا کمکم کن فقط خودت میتونی درستش کنی، و مجدد این اتفاق اونقدر قشنگ پیش رفت که هیچ آسیبی بهم وارد نشد و واقعا در نوع خودش ی معجزه بود.

    …خیلی جاها به خدا توکل کردم و کارها عالی پیش رفته و برنامه ریزیش عالی بوده مثلا وقتی خودمو کاملا به خدا سپردم و هرجا هدایتم کرد قدم برداشتم، تو بهترین نقطه تهران تو ولنجک ی خونه عالی فول امکانات برای اقامتم فراهم کرد ولی وقتی خودم منم منم کردم و خواستم شرایط رو مدیریت کنم ی خونه تو جای پایینتر با کلی دردسر گیرم اومد و خیابونش انقد شلوغ بود که شبا از سروصدای ماشینا خوابم نمیبرد و هندزفری میذاشتم تا بتونم کمی بخوابم!

    …وقتی تموم نشونه ها حاکی ازاین بود که باید حواسمو جمع کنم و به هرفردی الکی اعتماد نکنم ، من نخاستم به نشونه ها اهمیت بدم و روی اون فرد حساب کردم ،نتیجه این شد که بهش پول قرض داده بودم بدون مدرک و درنتیجه پولمو برد و کلا ناپدید شد.

    حتی تو آشپزی وقتی به خدا توکل میکردم بهترین مزه ها رو در میاوردم ولی وقتی غرورم غالب میشد غذا مزه خوبی نمیداد و این مورد خیلی خیلی ملموسه برام .

    …در جریان ی ورزشی خدا بهم گفت برای امروز بسه چندساعته روی پاهاتی،خسته شدی ادامه نده ولی من احساس غرور داشتم و گفتم نه من پرانرژی ام من خسته نمیشم خدارو فراموش کردمو خودمو فقط دیدم ، فقط نیم ساعت بعد از اون الهام، ورزش رو ادامه دادم و نتیجه این شد که پام آسیب دید و یکماه استراحت مطلق بودم!

    در پناه رب تعالی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای: