جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.
توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:
- کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
- کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
- کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
- در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
داستان هدایت دوستان به گروه تحقیقاتی عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10421MB54 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 1052MB54 دقیقه
به نام اللهِ یکتا
سلام.
1- کجاها بوده که تسلیم بودم، سپردم به خدا، شاهدِ گشایشِ گره هام بودم؟
2- کجاها بوده که مغرور بودم، با سر رفتم تو دیوار؟
استاد جان و مریم جان، مرسی از سوالات هر فایل.
باعث میشه سفر کنم داخل خودم.
سفرِ خودشناسی، که این اواخر راحت تر شدم باهاش.
– موقعی که میخواستیم جهیزیه تهیه کنیم یه مقدار از لحاظ مالی و زمان به استرس برخورد کردیم با مادرم.
بعد جفتمون سپردیم به الله با قلبمون…
نتیجه معلومه…
گشایشِ مالی به گونه ای رقم خورد که عزت نفسم مون حفظ شد.
موجودیِ مالی داشتیم که در بهترین زمان، رسید دستمون.
همه چی عالی جلو رفت، نه فقط خریدِ جهیزیه، هر چی تو پروسه ی عروسی بود عالی بود و لذت بخش.
آرایشگاه، لباس عروس، دسته گل عروس، ماشین و تزیینِ گل ماشین، تالارِ عروسی، ، آتلیه و باغِ عکاسی و فیلمبرداری، خوش گذشتن به خودم در کنار مهمونها و …
پکیجی عالی بود از همه مدل.
همیشه هر وقت یادِ عروسی مون میوفتم، یا یه ماشین عروس میبینم تو خیابون، گل از گلم میشکفه و خاطراتِ خوشی برام زنده میشه.
از خداوند سپاس گزارم برای این چیدمانِ زیباش.
از چیزی که من شاید فکرش رو می کردم، زیباتر شد همه چیز.
هر کسی اون شب تو عروسیِ ما بود حسابی بهش خوش گذشت.
به خودم کلی خوش گذشت، انقدر که راحت بودم با خودم و پیرامونم…
هم اون شب، هم بعدش کاملاً حس کردم نگاهِ خداوند گوشه به گوشه ی مراسمِ ماست.
نگاهِ خداوند قبل از مراسم، تو خریدها، تو هماهنگی ها و …با من بود، تا مراسم و بعدش.
من کلی عشق هم دریافت کردم از همه.
یادمه سالها قبل که به مراسم ازدواجم فکر میکردم، انگار خجالت میکشیدم چی میشه، چطوری جلو میره، خوش میگذره یا نه، مهمونا چطوری هستن، خودم بهم خوش میگذره یا نه و …
بعدا یاد این افکارم افتادم و دیدم، مراسمِ ازدواجم به زیباترین حالتِ ممکن برگزار شد و بسیار باکیفیت و لذت بخش.
از فضلِ خداوند بود و هست.
– یه پروژه ی مالیِ خانوادگی داشتیم سالها پیش، که به خاطر اختلاف نظر با یکی از اعضای خانواده، دچار استرس بودم همیشه…
میترسیدم چی میشه؟
اگه بخواد لجبازی کنه، راه نیاد چی میشه و …
سپردم به الله…
تو تک تک جلسه هایی که دور هم جمع میشدیم گشایش رو از خدا میخواستم…
و به چشم دیدم خداوند اون پروسه ی سنگینِ ذهنی رو چطور نرم و اسان جلو برد تا انتها.
– یه پروسه مالیِ دیگه داشتیم در رابطه با فروشِ مغازه مون.
به گره خورد…
سپردیم به الله…
دقیقا از وقتی تسلیم شدیم و سپردیم به الله، گره ها به شیرینی دونه دونه باز شدن…
اینا مثالهای بزرگ زندگیِ من هستن که یاداوری شون خوشحالم میکنه حسابی.
– سر مسیله ی خریدِ خونه مون، من دچار شرک بودم، روی دیگری حساب میکردم نه خدا…
با همه ی مثالهای قبلی، یادم رفت از خدا بخوام به عنوان منبعِ قدرت و نور…
حسابی حرص خوردم، مضطرب شدم، تو در و دیوار رفتم، به چالش های سخت خوردم، باز هم خدا دستمون رو گرفت و ختم به خیر شد.
حالا اگه از اول میسپردم، انقدر اذیت نمیشدم.
در خلال اون مدت این نبود که شرک مطلق باشم، گاهی رو به خدا میاوردم ولی قوی نبودم توش…
اما باز خدا خودش از فضلش دستمون رو گرفت و اورد بهترین محلی که میتونستیم خونه بگیریم، با مبلغی که داشتیم و امکانات عالیِ اطرافمون و فضای سبز عالی.
الان هم تو مثالهای زندگی شخصی و روزانه ام هر وقت روی خدا حساب میکنم و تسلیمم، نتیجه عالیه.
– در مورد مامانم (بیماری پندمیک) و نی نی (جواب یکی از سونوگرافی هاش) دچار استرس و ترس شدم.
بعد از ترس هام، رسیدم به مرحله ی تسلیم، معجزه اتفاق افتاد.
سلامتی و شادی و حال خوب.
– در رابطه با شغل همسرم، چند سال پیش دقیقا اسفند پس از پایان سال، تعدیل نیرو شد…
خیلی ریلکس گفتم هیچ ایرادی نداره، خدا هست، خودش درستش میکنه…
همینم شد، در بهترین زمان هدایت شد به شغلِ دیگری خیلی بهتر از قبلی.
یادمه اون سال عید کنترل ذهن عالی داشتیم.
کلی هم طبیعت گردی و گردش داشتیم با هم.
کنترل ذهنی که کردیم واقعا تحسین برانگیز بود.
تازه بعدش کلی برکت جدید اومد، رفتیم به سمتِ خریدِ خونه و نعماتِ بی شمارِ دیگه.
فقط باید دایم این مثال ها رو تو ذهنم یاداوری کنم که یادم بمونه چقدر حساب کردن فقط روی خدا، نتایج عالی میده تو زندگیم.
یه جاهایی درس ها رو به روش سختی یاد گرفتم، ولی ارزشش رو داشت که یاد بگیرم.
– سال 90، 10 فروردین، که پدرم که فوت شد، جهانِ همه مون عوض شد…
شوکه شدیم…
قلبِ من همیشه اعتقاد داشته و داره به خدا.
همون خدا و فضلِ خدا، به من قدرتی داد تا بلند شم و بشم یکی از بازوهای خانواده ی سه نفری مون…
مادرم که تا قبل استرس داشت گاهی، یهو تبدیل شد به یه مادر عینِ کوه، یعنی هم مادر شد واسمون هم پدر…
خواهرام که واسمون سنگ تموم گذاشتن از همراهی و دلجویی و …
همه ی اینا از کجا بود؟
اعتبارش از الله بود.
ما اب تو دلمون تکون نخورد بعد از بابا…
عزت مون حفظ شد، مستقل بودیم، خودمون اموراتمون رو رسیدگی میکردیم.
همه اش از خدا بود…
پدر نبود ولی همیشه حمایتهاشو حس میکردیم.
خدا بیامرز پدربزرگ همسرم همیشه میگفت:
با خدا باش پادشاهی کن، بی خدا باش هر چه خواهی کن.
– الان یاد خروجی های موفقیت امیز دیگه تو زندگیم افتادم که همشون از فضلِ خدا بودن برام:
* کاهش وزن فوق العاده چندین بار.
* قبولیم در رشته گرافیک و خوندن کارشناسی گرافیک و اینکه چقدر خوش گذشت بهم با درس هاش.
* پروژه پایان نامه ام، پوستر فیلم، که عالی شد.
* تمام باشگاه ورزشی هایی که رفتم، پیاده روی هایی که رفتم.
* موقعیت های شغلی که تجربه کردم.
* دوره های اوریگامی ام.
* تمام دوستانِ نابی که وارد زندگیم شدن و میشن.
* صاحبخانه شدن خودمون و همه ی عزیزانم.
* همسایه های خوبمون همیشه.
* نعمت های فراوانی که وارد خونه زندگیمون میشه همیشه، پول هایی که واریز میشه به کارتم، طلاهایی که هدیه میگیرم یا میخرم.
* وسایلِ بیشماری که خریدم و میخرم.
* امکانات زندگیم.
* رانندگی کردنم.
و …
سمانه جون یادت باشه و بمونه:
همه ی موفقیت هات، دستاوردهات، داشته های مادی و معنویت، رشدها و بهبودهات، پیشرفت هات، حالِ خوبت، سلامتیت، کلاً و همه چیزِ تو، از خدا بوده و بس.
میدونم گاهی ممکنه یادت بره و اعتبارش رو بچسبونی به خودت یا دیگران.
اما نترس، خدا یادت میندازه و برمیگردی تو مسیر.
الهی شکرت برای حضورت در زندگیم، شکرت برای این فایلِ ناب.
به نام اللهِ یکتا
سلام.
خدایا هر آنچه دارم، از آنِ توست.
جمله ای که استاد اول سپاس گزاری هاشون مینوشتن…
خداوندا تو شگفت انگیزی…
سورپرایز شدم، ذوق زده شدم، لبخند اومد روی صورتم وقتی دیدم فایل جدید اومده، اونم با چه عنوانی…
توحید عملی 10
دوره ی هدیه ای توحید عملی، که من عاشقشم.
اتصال من با سایت با همین فایلهای توحید عملی سفت و محکم شد…
هنوز حلاوت و شیرینیِ فایل توحید که شعر پروین اعتصامی عزیز رو خوندین و شرح دادین، زیر زبونمه…
باورهای جذابِ این فایلِ ناب:
1- هر موفقیت و خیری، اعتبارش از اللهِ یکتاست.
2- خدایا من به هر خیری از جانب تو، فقیر و محتاجم.
3- هر چقدر متواضع تر باشی در برابر خدا، بیشتر هدایت های خدا رو دریافت میکنی.
4- خدا همه ی کارها رو انجام میده نه من (هوش، قدرت، مهرت و منطقم)
5- خدایا من نمیدونم، تو میدونی.
6- من تسلیم خدا هستم.
7- خدایا هر آنچه دارم، از آنِ توست.
8- وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ
9- خداوند در زمان مناسب (که ظرفم اماده شده باشه)، منو هدایت میکنه که چه کاری رو چه زمانی انجام بدم.
10- هر خیری از جانب خداست، هر شری از ناآگاهی های خودمه.
11- فقط یه منبع وجود داره، منبع نور، ثروت و …
تنها منبعِ جهان هستی، فقط خداست.
تاریکی، یعنی من ترمز گذاشتم و دسترسیمو قطع کردم به نور و ثروت و شادی و آرامش و …
12- تنها وابستگی، فقط به خداست ولاغیر.
…
من بی نهایت عاشقِ آیه وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ هستم، وقتی استاد گفتن از قلبم اومد گفتم عزیزم…
خداوند به پیامبر میفرماید که تو در جنگ با کفار تیر پرتاب نمیکنی بلکه این خداست که به سمت دشمنان تیر پرتاب میکند.
قلبم شکفته شد با این فایل…
صحبت از مدارها و فرکانس، برام جذابیت بالایی داره.
بارها شده این روزها به دوستانی فکر میکنم که دور شدیم از هم…
به خودم میگفتم مدارمون جدا شده.
درسته ارتباطمون خوب بوده، اما به هر دلیلی از مدار هم خارج شدیم که دیگه ارتباطی شکل نمیگیره…
قبلا میگفتم چرا من پیام میدم هر از چند گاهی، و بعد جوابمو میدادن. چرا این ادامه دار نمیشه؟ دوستان پیام نمیدن و …
الان راحت تر شدم و دندونِ لقِ این توقع رو کشیدم، چون درک کردم مدارمون جدا شده…
کلی شارژ شدم با این فایل.
سپاس گزارم استاد جان که توحیدی هستین و توحید رو بسیار زیبا معرفی میکنین.
آدم دلش قنج میره برای این توحید.
امروز صبح، داشتم تو دفترم از خداوند مینوشتم که همیشه حواسش هست، منو هدایت میکنه، من بلد نیستم یادم میره، خودش راهنماییم میکنه.
دلم قرص هست به خدا.
ترس، از نجواهای شیطانی میاد با خدا جای هیچ ترس و نگرانی نیست، با خدا هیچ تاریکی و ترسی وجود نداره …
و بعد فایلی اومد که تاکیید شدیدِ همین باورها هستن.
الهی شکرت.
برای من نشانه است…
من چندین مورد دارم تو ذهنم که الان دقیقا متوجه شدم کار خوب اینه که رهاشون کنم، پامو بکشم بیرون از ماجرا، اجازه بدم خداوند کار خودشو انجام میده.
نترسم که چی میشه.
چه باید کرد؟
سکوت کنم، تسلیم باشم، خدا خودش هدایتم میکنه.
برام حل یکی از این مسائلی که تو ذهنمه، نیاز به جهادِ فکری دارم که خودم پای خودم رو بکشم بیرون، آخه عادت کردم به یه روشِ خاص حل کنم این جنس از مسایل رو…
پیام واضحی اومد که من هیچ کاره ام.
پس قشنگ ترش اینه خودم زودتر بیام بیرون و اجازه بدم خدا حلش کنه.
(نی نی هم سلام میرسونه استاد جان بهتون، همینطور به دوستان عزیزم)
سپاس گزارم که با الهاماتتون زندگی میکنین.
چون نتیجه اش دسترسیِ ما به فایلهای شگفت انگیزی هست که روحمون نیاز داره.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
صبح بعد از چند روز نشستم پای دفتری که تدارک دیده بودمش برای نوشتن از چالش هام، و حل و فصلشون.
استارت زدم، اولین مورد رو نوشتم، کلی هم صحبت کردم شفاف با خودم، به دو تا راهکار هم رسیدم…
انقدر جالب سوال و جواب میکردم، دقیقا انگار رفتم مشاوره و دارن ازم سوال های درست میپرسن که رجوع کنم به داخلم و حس و حالم…
این از خدا بوده و هست که انقدر کمکم میکنه خوب با خودم صحبت کنم و نتیجه بخش.
راهکارهام:
1- من ادمها رو دوست دارم، بهشون مهربونی میکنم، اما وابسته شون نمیشم.
2- عینکِ بی طرفی بزنم در مورد مسایلی که بوی مذهب یا تربیتِ مذهبی میدن.
3- من مسیول هیچکسی در این جهان نیستم، فقط مسیول خودمم و افکار و رفتار و اعمالم.
فقط همراه هستم در مسیر زندگی با ادمها وگرنه مسیولیتی در برابر افکار، گفتار و اعمالشون ندارم.
نوشتم که تکاملی به بهبود میرسم در این چالش، با تمرین اهسته و پیوسته ی این راهکارها.
داشتم سوال جواب میکردم، دقیقا یاد استاد افتادم و سوال هایی که تو هر فایل مطرح میکنن و از ما میخوان مشارکت کنیم برای خودشناسیِ خودمون.
دعای خیر من و نی نی، برای استاد نازنینم و دوستان خوبم.
خدایا شکرت که تو زندگیم هستی.
یا الله، یا ارحم الراحمین
سلام به فرشته جانم، که هر بار پروفایلتو میبینم میگم چه قشنگی تو دختر.
چه تعبیر جالبی نوشتی:
مثل کسی شدم که با نور گوشیش دنبال گوشیشه
این عشق و عاشقی های توی مسیر قشنگه…
با همه ی نوسان هاش قشنگه…
این بالا پایین شدن ها هم طبیعیه، تا مدارمون بالاتر بره و به ثُباتِ فرکانسی برسیم…
همه اش قشنگه.
خیلی جالبه که هر کدوم مون تو زندگی هامون، شرایط و احوالات متفاوتی داریم، ولی فرکانس مشابهی همه مون رو میاره و میرسونه به فایلها…
فایل توحید عملی برای من شگفت انگیزه.
کلا هر کلامی که استاد میگن از خدا خیلی شگفت انگیزه، انرژی و فرکانسش بسیار بالاست…
فرشته خانمِ ارزشمند، به هر چی دوست داری برسی از فضلِ خدا.
همه مون برسیم.
در پناه خدا باشی عزیزم.
نترس از اینکه گاهی توحید یادت بره، خدا خودش به یاد تو و همه مون میاره.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که تو زندگیم هستی هر لحظه.
سلام به کوثرِ عزیز.
چقدر این آیه ای که نوشتی یاداوریِ خوبی بود برای من:
بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
ممنونم ازت برای کامنت خوبت.
الان یهو دلم خواست بیام از اول کامنتهای این صفحه رو بخونم، شما اولین کامنت این فایل هستی و ممنونم ازت که هم از تجربه ی شخصی ات نسبت به هدایت نوشتی و هم آیه های زیبای سوره حج رو نوشتی.
سلامت و برقرار و شاداب باشی همیشه کوثرِ زیبا.
خدایا ازت سپاس گزارم که هدایتم میکنی به خوندنِ کامنتهای خوب و کاربردی و حال خوب کن.
یا الله
سلام به نسیمِ عزیز.
چقدر کامنتت و یاداوری ها و بولد کردن باورهای نابِ استاد، شیرین بود.
به دلم نشست حسابی.
مرسی از کامنتت.
با قسمت نریختن ماستها تو قیمه ها هم موافقم کاملا.
شاد شدم خوندمش :)))
قسمتِ خلاقیت رو از کامنتِ شما برداشتم و اضافه کردم به لیستِ خودم:
سمانه جون یادت باشه و بمونه:
همه ی موفقیت هات، دستاوردهات، داشته های مادی و معنویت، رشدها و بهبودهات، پیشرفت هات، حالِ خوبت، سلامتیت، خلاقیتت، هنرت، استعدادهات، کلاً همه چیزِ تو، از خدا بوده و بس.
در پناه خدا باشی عزیزم.
همه مون باشیم.
خدایا شکرت برای همه چیز، برای همیشه.
سلام مجدد نسیم جانم.
الان داشتم مینوشتم تو دفتر سپاس گزاریم، یهو یاد این قسمتِ کامنتت افتادم که صبح خوندم:
که متواضع تر باشیم فقط در مقابل خدا
جاهای دیگه که استاد میگه قدر خودتونو بدونین، بیخودی و زیادی متواضع نباشین، اون به جای خودش و در مقام خودش هست، در مقابل آدما.
و اونی که باید حواسمون باشه در مقابلش متواضع باشیم فقط خداست، نه رییس و وزیر و رییس جمهور و اینا… ازونور هم باز اینکه در مقابل دیگران نباید زیادی متواضع باشیم به معنی بی احترامی کردن نیست اصلا، یا به معنی تشکر نکردن، یا به معنی باارزش نبودن بقیه، فقط به معنی باارزش بودن خودمونه…
خلاصه که قیمه ها رو نریزیم تو ماستا:))
خُب یه لحظه داشتم چیزهایی مینوشتم و اعتبارشون رو میدادم به الله…
بعد واسم یاداوری شد اعتبارشون رو به قول استاد در قلبت بده به خدا، از دست های خدا هم تشکر کن…
به عبارتی ادب داشته باش :)))
سپاس گزاری از مخلوق، سپاس گزاری از خالقه.
پس به قول شما دقت کنم افراط و تفریط نکنم.
مغزِ حرفِ استاد رو درک کنم و عمل کنم.
به عبارتی سطح حرف رو برندارم و سلیقه ای اجراش کنم.
این خیلی مهمه.
برای همین چند دقیقه پیش که ذهنم رفت سراغِ مبحثِ شفاعت، گفتم سمانه جون عجله نکن.
اجازه بده بهتر درک کنی منظور اصلی استاد رو، لایه ی رویی رو نگیر و اقدام کن…
ممکنه درک و برداشتت از حرف استاد غلط بشه.
استادی که برای شخصیت امام علی ع انقدر احترام قایله، منظورش چیزی فراتر از چیزیه که بخوای سطحی برداشتش کنی.
سمانه جونم میدونم باورهای مذهبیِ گذشته و الانت، تو رو تو تضاد میندازه بعضی جاها، چون قدرت تمیز و تشخیصت هنوز ضعیفه…
اما نگران نباش، بهت نوید میدم که کم کم به درک میرسی.
خودت به درک میرسی.
از اون رباتی که فقط میشنید و قبول میکرد داری خارج میشی.
خدا داره بهت یاد میده.
تو این کلاسِ درس، صبور باش و امیدوار…
لازمه باز به خودم و دوستانی از جنسِ خودم یاداوری کنم خیلی خیالِ خامی هست که حرفِ استاد رو بشنویم و بلافاصله بگیم فهمیدم، حالا میرم عمل کنم…
نه جانم. نه سمانه جان…
به گوش، ذهن، قلبت فرصت بده مزه مزه کنی صحبت های استاد رو تا بتونی به فهم و درک درست تری برسی…
شتابزده عمل نکن جانِ دلم.
بوس برای سمانه و بهبودگرایی که در افکارش رخ نشون میدن.
همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم، اعلانِ ایمیلم داره میاد و میگه کامنتهای دوستهای نازنینم که پیگیریشون میکنم اومده روی سایت و داخل ایمیلم.
اخ جون که بعد از این کامنت، میرم سراغشون با عشق و لذت.
چه لذتی داره دیدن اسم دوست های نازنینت در ایمیلت.
ماچ بهت نسیم جان.
الهی شکر برای نوشتن، یاداوری هایی که با نوشتن تشدید میشن.
هو الرزاق
سلام به آقا احسانِ عزیز.
برام جالبه که یه بار این کامنت رو خوندم، جلب توجه کرد برام.
گذشت…
دیشب یادش افتادم و کیف کردم که افرین که این قسمت رو تو کامنتتون نوشتین:
شاید خیلی از ماها وقتی صحبت از روزی میشه فقط به پول فکر میکنیم اما حقیقت اینکه همه چیز میتونه روزی باشه
آگاهی، ایمان و یقین، سلامتی، دوستان خوب، تضاد، قبل و زندگی سرشار از حضور خدا و بیشمار دیگه همش روزیه
چون خودمم متمرکز شدم روی روزی های حساب و غیر حساب این مدت…
مثالهاشو تو زندگیم مرور میکنم، مینویسم، تشکر می کنم و …
بعد، الان، دقیقا هدایت شدم مجدد به این کامنت، این بار از طریقِ ایمیلم…
انگار که باید دوباره توجه کنم…
مرسی از کامنت های خوبتون.
مثالتون خیلی برام جذاب بود که نوشتین تو شلوغی بودین و هدایت شدین به سمت یه بچه ی شاد که بهش اندازه درآمد اون روزش هدیه بدین…
این مثال های بچه ها تو کامنت هاشون، از درک و شهودشون تو زندگیِ حقیقی، میره میشینه روی قلبم و حسابی کیف میکنم.
براتون نور و سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم.
برای همه مون.
الهی شکر که کامنت خوندن و نوشتن رو روزیِ من قرار میدی.
سلام آقای تجلیِ عزیز.
ممنونم از کامنتِ مهربان و قشنگتون.
الان که دایره آبی رو کنار پروفایلم دیدم سورپرایز شدم و بسیار خوشحال شدم پیام سراسر مهرِ شما رو خوندم.
سپاس گزارم برای تحسین هاتون.
براتون بهترین ها رو از همه ی ابعاد ارزو میکنم.
در پناه خداوند، پر روزی و سلامت و شاداب باشین همیشه.
همه مون باشیم.
الهی شکر برای این سایت خوب و دوستانِ ارزشمندم.