توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا سهیلی» در این صفحه: 2
  1. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    سلام به استاد عزیز استاد دیگه خودتونم تو فایل گفتین که الان یه سریا میگن چه قدر این فایل به موقع بود و منم جزو همون یه سریا هستم

    داشتم میرفتم تو اون مسیری که حساب کنم رو خودم نه خداوند

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛

    استاد من سال پیش دیگه واقعا خسته شده بودم که نمیتونم از لحاظ مالی از کار خودم پول بسازم و خیلییی راحت بهم ایده داد چنتا اگهی رو بهم نشون داد و یادمه قشنگ چنتاییشونو گفت بعدن زنگ بزن و یکیشون بود حسم خیلی بیشتر میگفت باید با این شخص صحبت کنی اللن که بیرونی و من این کارو کردم و دقیقا همون تایم یه کلاس آموزشی کوچیک داشتن در مورد اون کار که اگر من اون روز نمیرسیدم به اون کلاس تا 3 4 ماه آینده کسی نبود که اون کار رو بیاد به من از صفر صفر یاد بده

    همون روز نمیستم ولی چند ماه بعدش فهمیدم

    و استاد من هر ماه به محض اینکه اولین پولم رو آگاهانه ساختم هدف گزاری میکردم که ماه بعدی به رقم های بعدی برسم

    و خداروشکر خداروشکر میرسیدم هر بار و حتی از اون هدفهایی هم که نوشته بودم جلو میزدم

    و یادمه قشنگ میگفتم با خودم من سهم خودمو رو دارم سعی میکنم درست و صادقانه جواب بدم خدام سهم خودشو انجام میده

    و هر بار هدایتم میکرد به اون شرایط کاری دلخواهتری که با تصادهام فهمیده بودم

    کار دومم سال پیش منو از اونجا بدون اینکه صحبتی بکنن من رو انداختن بیرون با اینکه یکی از بهترین نیروهاشون شده بودم تو کمتر از دو سه ماه

    و من یادمه میگفتم من درخواست حقوق بهتر و بیشتر میخواستم خدام داره کمکم میکنه

    این باورا رو من دقیقا همون چند ماه پیشش خبر نداشتم ازشون اون بهم میگفت همشونو

    و دقیقاااا کمتر از یکماه باز رفتم سر کار سومم

    تو اون مدتی که کار نداشتم باید درآمد حدود 7 ملیون رو میدیدم تو زندگیم ولی خب کاری نداشتم پول از کجا بیاد آخه!

    ولی اومد 4 ملیون نقد و 20 ملیون یه گوشی ای که یهو برام خریداری شد و همون گوشی خواسته هام بود

    ماه بعدش رفتم سر کار حقوق اون شرکت خیلی خیلی خوب میشد در نهایت 3 ملیون بود اگه هر روز میرفتی ولی اون شرکته حقوقمم دیر میداد بدتر

    ولی دقیقا همون 3 ماه اخری که من کارمند بودم و شرکت بهم بعصی وقتا چندهفته بعد حقوق ماه قبلی رو پرداخت میکرد درآمدم رفت بالاتر

    تو این زمانها من نه دنبال پارتی گشتم که بزارتم سرکار

    همشونو از تو سایت دیوار پیدا کردم خودم

    میگشتم دنبالشون

    نه چاپلوسی میکردم بعضی وقتا حتی ریسمم راهنمایی میکرد اقا فلان کارت اشتباهه اینکارو بکنی بهتری که حالا کاری ندارم این رفتارم درست بوده یا نه

    نه میرفتم فلان کارها و مهارت های خاص رو بکنم خودم بودم و خدا واقعا

    چه قدر هدایتم کرد هر بار شرایطی که فهمیدم دوست دارم کار کنم رو برام به وجود اورد هربار

    خدا این کارا رو برام کرده

    همین الانم داره میکنه اگه من خودم نگم نه اینطوری خوب نیست فلان طور خوبه

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛

    تو یکی از کارها که من بودم تازه واردش شده بودم شاید کمتر از یک هفته بود و وارد گروهی شده بودم که واقعا کار فیزیکی زیادی داشتن و خیلی هم رفتار اون گروه خوب نبود اگر اشتباهی انجام میشد

    منم تازه کار بودم

    تازه یک هفته بود با این اشنا شده بودم که این کارم وجود داره و انجامش میدن

    من داشتم اون کاره رو با یه گروه دیگه که خیلی دوست داشتم عضوشون باشم انجام میدادم یهو گفتم من از این کار واقعا بدم میاد خیلی خوب نیست برای من

    تقریبا کمتر از 3 4 روز بعدش به من گفتن باید بری سر یه پروژه دیگه و یک کار دیگه انجام بدی با فلانی

    اون پروزه دیگه دقیقا همون مسیر رفت و آمدی که میخواستم رو داشت

    جای بینهایت باصفا تری بود کلی رفت و برگشتم بهم خوش میگدشت اونجا

    دقیقا با شخصی همکار شدم که خیلی دوست داشتم باهاش کار کنم و ازش یاد بگیرم

    و دقیقا از اون فضای مسموم کاری پروژه قبلی جدا میشدم

    و کارمم دقیقا میشد همون کاری که دو ست داشتم امتحان کنم

    حالا چی شد که این شد یهو تو 3 4 روز در صورتی که منو برای اون کاری که دوست نداشتم استخدام کرده بودن؟

    اون حرف منو سرگروه گروه دیگه شنیده بود و به رییس اصلی یه جورایی گفته بود من میخوام با سارا برم تو پروزه بعدی و اون یاد میگیره اکیه

    بعدش دقیقا همین ادم به رییس اصلی گفته بود سارا کارش خوبه کارو یاد گرفته و حقوق من یکماه بعدش رفت بالاتر

    در صورتی که بهم گفته بودن چون کاری بلد نیستی ما خقوق پایین بهت میدیم و منم قبول کرده بودم

    کی آخه یهو یه موقعیت اینقدر طبیعی رو میتونه پیش بیاره که من با یه جمله اینطوری درامدم بره بالاتر

    بعد الان من دارم فکر میکنم ایده هام چرتن جواب نمیدن

    استاد من کارم الان جوریه که ایده و داستان سازی برای کارم بیس اصلی کارمه

    خود خدا بهتر میدونه من هیچ کدوم از اونهمه ایده رو خودم تو ذهن خودم نتونستم بسازم

    هر موقع اومدم زور بزنم بسازم وسفارش مشتریمو آماده کنم همون نیم ساعت اول فهمیدم گفتم این درست نیست

    بارها و بارها پیش اومده نقاشی هام فوقالعاده شدن گفتم خدایا تو قلمو دستت بگیر تو بگو چیکار کنم که باز این کارم بهتر از این بشه هر بار گفته

    همیشه گفته

    دیروز داشتم یه قسمتی از مجسممو میساختم و داشتم خمیر میزاشتم رو اسکلت کارم

    بعد بهم گفت لوله کن خمیرتو با کف دستت که بهتر بهم بچسبه بعدم بزار رو اسکلت

    همین کارو کردم و بوممم باز همون شد که یک کار فوقالعاده بازم فوقالعاده تر بشه

    من میدونم هیچ کدوم از این نقاشی ها تصویر سازی ها ایده ها و داستان ها ، طراحی ها ، انتخاب رنگ ها سایه ها نورها یا هر چیز دیگه ای واقعا از خودم نیست همشو اون بهم گفته همیشه

    همشو ازش خواستم برای همینه به نظر خودم واقعا کارم داره با سرعت سرسام آوری پیشرفت میکنه

    واقعا تو این مسیر پیدا کردن سبک شخصیم توی کارم مسیرم بینهایت و همیشه هموار بوده خداروشکر و هربار خودم مقاومت های خودمو کمتر کردم

    گفتم چرا انجام ندم این ایده رو؟ چرا جلو خودم رو بگیرم آخه؟

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛

    یکی از بزرگترین مسائل من مربوط به دو سال پیشه واقعا داشتم به این نتیجه میرسیدم که من کلن نمیتونم پول بسازم و دقیقا توی آخرین تلاش هام بودم که اولین پولم رو ساختم

    و همون اتفاقاتی که اون بالا گفتم برام پیش اومد

    کارها پیدا شدن

    افراد اومدن

    حقوق ها افزایش داده میشد بدون درخواست خودم

    البته حتی به موهم نرسیدم من خداروشکر چون یه پول تو جیبی مختصری هم داشتم اون موقع ها

    در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟

    من اعتراف میکنم که این چند وقته داشت آروم آروم این اتفاق برام میافتاد

    مگ میگفتم من دوره حل مسائل و کشف قوانین رو باهم دارم و حله دیگه خودم راه حل این مسئلمم پیدا میکنم و حلش میکنم

    میدونید خیلی رو دورهایی که داشتم داشتم حساب میکردم

    این بین اینطوری نبود بگم من هدایت میشم این مسئلمم حل میکنم

    میگفتم اکیه سارا حلش میکنیم

    استاد واقعا ممنونم ازتون بابت این فایلها و این باورها

    نمیدونم واقعا اگر صحبتهاتون نبود من هنوزم همون سارایی بودم که زندگی ای که دیگران ازش میخواستن رو داشت زندگی میکرد

    سارایی که نقاب داشت و هیچ وقت نمیدونست خودش چی میخواد نه بقیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    سلام به دوست عزیز خیلی جالبه چندین روزه منم این فایل رو دارم گوش میدم و میدونستم صحبتهای این فایل شامل حال من هم میشه ولی نمیتونستم جمله بندیش کنم و اکیش کنم همش به صورت حسی بود که از زبون شما شنیدم

    اینکه فکر میکردم منم که دارم با ستاره قطبی با کارکردن رو باورهام با کارکردن رو دوره ها زندگیمو خلق میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: