جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.
توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:
- کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
- کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
- کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
- در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
داستان هدایت دوستان به گروه تحقیقاتی عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10421MB54 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 1052MB54 دقیقه
سلام به استاد عزیزم
من همین الان فایل رو گوش دادم و واقعا میگم انگار قلبم باز شد ارام تر شدم خیلی حالم بهتر شد
و گفتین مثال بزنین از خودتون که کجاها خداوند براتون کار انجام داده؟ تو نبودی بلکه خداوند بود؟
اولین مثال واضح و روشنی که به ذهنم اومد گواهی نامه گرفتنم بود که بارها به خودم یاداوریش کردم و الان میخواستم توی دفترم دوباره به خودم بگم و شکرگزاری کنم که ایده اومد بیا توی سایت بنویس که همیشه با همین حزئیات برای یاداوری بهت موندگار باشه
استاد من حقیقتا راننده خوبی نیستم ، نمیگم افتضاحم اما خودم اگاهم که هنوز اون تجربه کافی رو ندارم ، خب من یه دور ازمون کتبی رو رد شدم بعدش رفتم واسه ازمون شهر
همون ازمون کتبی هم بار اولش کتاب خوندم و بار دومش کار خاصی نکردم فقط یه سری نمونه سوالات دیگه حل کردم و یادمه که تو خونه داشتم به نمونه سوال حل میکردم که انگار این سوال اشتباه حل شده بود و من با خواهرم صحبت کردم که اونم گفت به نظرم این گزینه جوابش نیست و اشتباهه ، همون سوال دقیقا همون سوالی که من به این شکل بهش توجه کرده بودم در روز ازمونم اومد ک من نمیدونستم کدوم جواب بدم در نهایت همون گزینه که پاسخ نامه گفته بود زدم( نه اونی که فکر میکردم درسته) نمیدونم واقعا شاید همین سوال بود که باعث شد حد نصاب نمره ی قبولی به دست بیارم و قبول شدم. واسه ازمون شهری یه باور محدود کننده ای بود که “افسر ها به دلایل متعدد شاید جنبه مالی شاید اخلاق بد و… بار اولی های ازمون رو رد میکنن و شما امبد است بار سوم و چهارم مثلا قبول شی”
من هفته قبل از ازمون اصلی خودم رفتم محل ازمون هم اینکه ببینم چه خبره چطوریه و هم همراه خواهرم بودم که ازمون شهر داشت
و اونجا با توجه به جو جماعت و اینکه دیدم خواهرم با اینکه از من حرفه ای تر بود و رد شد یه سری باور ها درونم ایجاد شد
این طور برداشت کردم که اگه افسر تو رو رد کرد این به معنای بی کفایتی تو نیست تو خیلی ام عالی هستی بلکه شاید اون با خودش درگیر باشه و حالا یه کاریش میکنیم
روز ازمونم با این باور رفتم که امروز اگه رد شدی شکست نخوردی بلکه میری که جلسه بعد قبول شی
به من گفته بودن هفت و نیم صبح باید توی محل ازمون اماده باشی و ممکنه اسمت بخونن و نباشی و ازمونت از دست بره
من تازه اون ساعت با مربی ام سر پارک قرار گذاشتم که یه دور تمرینی قبل ازمون برم
لحظه ای که کفشام میپوشیدم که برم یه لحظه مکث کردم انگار ته دلم قنج رفت یه لحظه پر از شوق شدم که اگه برگشتی و این کفشات دراوردی اگه قبول شده بودی چی؟ فکر کردن بهش خیلی لذت بخش بود حتی با اینکه چند ثانیه بود
من رفتم و مربی ام یکم دیر کرد خودم تمرینم کلا خراب کردم ،مربی ام گفت واسه جلسه تکمیلی خبرم کن تایم بدم بهت(اگه رد میشدم بابد جلسه تکمیلی میگرفتم ) ولی بازم همه چی اوکی بود برام
رفتم محل ازمون دو تا از دوستام با یه همزمانی زیبا همون روز ازمون داشتن و من اونارو دیدم
صحبت کردیم و خندیدیم
هدایتی اومد که اسمت خوندن تو نفر اول برو صندلی راننده بشین و تمومش کن بره
یه مدت کوتاهی من انتظار کشبدم که اونم مشغول دوستام بودم بعدش اسمم صدا زدن و من متوجه شدم امروز نمیدونم چطور ولی از ابتدای لیست میخوندن هر کی بود ازمون میداد هر کی نبود بعدا دوباره اسمش میخوندن
در صورتی که قبلا اینطوری نبود
طوری شد که من خیلی راحت داشتم میرفتم سمت ماشبن ازمون و دیدم که بقیه دخترا انگار ترسیدن نفر اول ازمون بدن و 4 نفر پشت نشستن و صندلی جلو فقط خالیه و منتظر منن تا بیام
اون ماشین برای حرکت منتظر من بود ، و من به شوخی در جواب یکی از دخترا گفتم مگه جای دیگه ای هم برای نشستن من هست؟
در صورتی که خودم فکر میکردم بدو بدو که صندلی اول رو بگیرم
بعدش خیلی راحت وقتی نشستم دیدم راحت نبستم، چطور؟ طرفای زمستون بود و من ماسک زده بودم و چون هوای ماشین گرم تر از بیرون بود عینک من بخار میکرد و نمی دیدم
به راحتی به افسر گفتم من این مشکل دارم و اونم راحت گفت ماسکت در بیار
ماسکی که واسه پندمیک الزامی بود
بعد زیباترین پارک دوبل زندگیم زدم
یه دور دو فرمانه و ماشیندکلا 10 متر راه رفت بهم گفت بزن بغل
ناخوداگاه گفتم توقف کامل یا همینطوری؟
گفت کامل
من اصلا نه از حفظ زاویه و چمیدونم پارک 45 سانت و فلان هیچی نمیدونستم اصلا بلدم نبودم
ولی خیلی فیت و قشنگ هم پارک دوبل زدم هم توقف کردم
من اصلا دنده عقب بلد نبودم و اصلا از من همچین ازمونی گرفته نشد در صورتی که دوست خودم یه مسافتی بهش گفتن دنده عقب بره فقط و چون لاستیکش یکم سابیده شده بود به جدول رد شد
من اصلا به این دقت نکردم که افسر ممکنه گمراهت کنه و از این طریق تو باید ممانعت کنی و دقیق ازش بپرسی که چیکار کنم؟ یا این خلافه بازم انجام بدم؟
و من ناخواداگاه پرسیدم چطور توقف کنم؟
واسه بقیه توی شهر در حین رانندگی و حتی توی جاهای تپه مانند. یا حتی توی مسیر های ترافیکی و سر چهار راه ازمون میگرفتن
در صورتی که ازمون من تو یه خیابون فرعی بی رفت امد که میشد اسمش بزاری کوچه که کلا 10 متر هم بیشد نشد ، زمین کاملا صاف و اسفالت
و از ماشین پیاده شدم افسر گفت بیا سمت شاگرد وایسا ، گفت ماسکتو دربیار. شناسنامه ات بده و دیدم برگه رو ار کارتکس جدا کرد
من شکه شده که چرا برگه رو کند یعنی قبول شدم؟
ازش پرسیدم گفت اره
گفتم واقعا؟
گفت اگه دوست داری ردت کنم :)
بعدا فهمیدم که بقیه میگفتن ایتدافسر ازمون من مثلا ادم خوبیه و دعا میکنن گه با ایشون ازمون بدن
و من ازمون دادم در حالی که این اقا اصلا نمبشناختم
و تمام شد
من گواهی نامه ام گرفتم همون بار اول
درسته که راننده پبست نبودم ولی به راحتی انجامش دادم و الان با خیال اسوده هر وقت بخوام برم تمرین کنم و راننده بهتری بشم و هبچ نگرانی وجود نداره
هیچ نگرانی بابت تبعات قانوی وجود نداره انگار من ازادم
و بعدش باید میرفتم اموزشگاه که اطلاع بدم قبول شدم و کارهای نهایی بکنم
فاصله بود ببن اموزشگاه و محل ازمون و خواستم برگردم همون دوستم که رد شد از اموزشگاه من بود و دیدم پدرش ماشین داره و با هم اومدن و به همین راحتی من با ماشین پدر دوستم رسیدم اموزشگاه و تمام
نشستم تو خونه منتظر پست که گواهی نامه ام بیاره
این تجربه اینقدر برام واضح بود اصلا راهی نداشت کریدیتش به خدا ندم
خیلی به خودم یاداوریش کردم و ریز جزئیاتش توی ذهنم نگه داشتم ، دو سال پبش این اتفاق افتاد ولی به یادم نگه داشتم
و دوستداشتم این تجربه رو به اشتراک بزارم
واقعا خیلی از فایل لذت بردم و باهاش ارتباط گرفتم بی نهایت مچکر و سپاسگزارم استاد
الان جدیدا وقتی از خداوند درخواست میکنم میگم خدایا مثل گواهی نامه ام بهم بده
اتفاقات دیگه ای که اخیرا افتاده و خداوند انجامش داد ، یکی شرکت توی دوره احساس لیاقت من ارزوم بود شرایطی داشته باشم بتونم دوره های استاد تهیه کنم
یکمط بعد تر با فاصله زمانی کوتاه من دوره زبانی که ارزوم بود به دست اوردم و موقع به دست اوردمش یه شرایطی پیش اومد که من احساس کردم حالا یکم دیگه صبر مبکنم عجله ای نیست ولی انگار جهان برای رسوندنش به من عجله داشت و شرایط جوری رقم خورد که من هیچوقت فکر نمیکردم دقیقا اون شب و با این شرایط میتونم تهیه اش کنم و فکر میکنم در دوره احساس لیاقت در موردش کامنت گذاشتمش
یه جمله ای شما دارین استاد ” اتفاقات پشت سر هم … بوووممم …. بوووممم …بوووممم” واقعا احساس میکنم در این مسیر.دارم قرار میگیرم
” موفقیت امسالتون به اندازه تمام سال های گذشته اتون و موففیت سال بعدتون به اندازه تمام سال های قبلی است و حجم موفقیت به این اندا ه میتونه باشه” احساس میکنم میتونم خیلی حیلی زود اینو تجربه کنم و احساس نزدیکی دارم بهش
سپاسگزارم بابت این فایل پر اگاهی و ارامش دهنده
سلام به دوست عزیز و دوست داشتنی ام سعیده خانوم
چقدر لز خوندن کامنت شما لذت بردم
کامنتی که واسه این فایل گذاشته بودین جنس متفاوتی داشت اما دستم نرفت که کامنت بنویسم
الان دوست دارم بگم که چقدر شجاع هستید میرید توی قبرستان و ارامش دارید اونجا با خداوند صحبت میکنید ، لونجا با دیدن قبر ها چقدر درخواست های زیبا از خدلوند می کنید که من نمیخوام زمانی که وقت تموم شد تورو بشناسم
زمانی اربابم بشناسم که وقتی برای بندگی نیست
خیلی به دلم نشست این جمله
گفته بودین که با خداوند رفتین پیاده روی؟ برای اولین حس کردم منم همین دیروز غروب با خودش رفتم بیرون
همه چی متفاوت بود خیلی اروم بودم ، انگار همه چیز زیبا تر شده بود و من شجاع تر بودم
بعدش که برگشتم به مامانم گفتم خیلی حال و هوای بازار خوب بود
گفت شلوغ بود؟ گفتم نه
بعد گشتم دنبال دلیل منطفی که چرا خوب بود؟ پیدا نکردم و فقط میدونم که خوب بودنش رو حس کردم
گفتین که خدلوند ترس هاتون رو گرفته؟ میخوام بگم دقیقا چند ساعت پیش همین حس عمیق تجربه کردم ، دیشب قبل خواب یه تصمیمی گرفتم که همونم بعد از شنیدن هدایتی یکی از فایل های استاد تصمیم گرفتم و صبح توی دفترم نوشتم خدایا تو گفتی انجامش بده و من عید انجامش میدم ، بعد از خودم پرسیدم چرا الان انجامش نمیدم؟ جواب خودمو دادم که میترسم حقیقتا
بعدش این شهامت اومد و پاشدم با ایمان رفتم انجامش دادم و جمله بعدی که توی دفترم نوشتم این بود: من این قدم رو برای تو برداشتم.
بعد یاد زمانی افتادم که برای لولین بار رفتم اتاق فرار ، خیلی ترسیده بودم و از بغل دوستم تکون نمیخوردم ، و اون موقع با خده حرف میزدم که تو مراقبم باش
روال بازی این بود که تک نفره هم باید میرفتیم تو یه اتاق و من اصلا جرعت اینو نداشتم خیلی میترسیدم
برای اینکه ترسم بریزه از اون دختری که تنها رفته بود توی اتاق پرسیدم رفتی اونجا چیکار کردی و چطور باید انجامش داد؟
اقا یهو کلید صندوق دادن به من و هولم دادن و یهو دیدم باید برم تنهایی برم تو بازی !!!
فضا تاریک و ترسناک اصلا نمیدونستم حتی از کدوم سمت باید برم ، نمیدونم چطور شد من قدم برداشتم شجاع شدم گفتم انجامش میدم و زمانی که اون اکتور اتاق فرار با اون قیافه وحشتناکش اومد جلوم ، من در لحظه ترسم ریخت و اون فقط یه ماسک بود و قلبم بهم گفت برو جلو و همین اکتور رو دنبال کن تا مسیر رو بهت نشون بده
منی که گرخیده بودم قبلش الان داشتم اکتور رو دنبال میکردم تا به اتاق اول برسم
واقعا خداوند ترس هارو میگیره خداوند شجاعت میده
چقدر لذت میبرم وقتی اینقدر زیبا خداوند رو از کلام خودش از قران خودش شناختید چقدر اگاهی زیبایی از قران دارید چقدر زیبا همون لحظه تو کامنتتون به ایه استناد میکنیدو خیلی ازش لذت بردم
“هروقت نگران شدی،دستت رو بزار روی رگ گردنت تا نبضش رو حس کنی…
بعد به خودت بگو…خدا ازین نبض هم نزدیکتره. ”
چقدر پاسخی که دادید این جمله اتون برام زیبا بود
گفتین که یه ستاره تو اسمون پیدا کردین که هر شب باهاش حرف میزدید و این ستاره نشونه ی شما بوده
به این فکر کردم منم باید نشونه ای بزارم که یادم بمونه
و بعدش که رگ گردن رو مثال زدین و فوق العاده بود
در دسترس ترین نشانه و خالص ترینش که دقیقا ابنجا بود که دلم خواست براتون بنویسم و تشکر کنم
خیلی راه حل عالی به من دادین و امبدوارم در اینده بیشتر از کامنت های زیباتون بهره مند باشم
در پناه و اغوش پر مهر خداوند باشین
سلام به شما دوست عزیز و بزرگوارم
چقدر کامنت زیبا و فوق العاده ای داشتین و از خوندنش بی نهایت لذت بردم و خیلی خوشحالم براتون
چه زیبا خداوند براتون اتفاقات رو چیده و خدایی کرده
” وقتی که خدا میگه هر خیری تو زندگیته از منه، این یعنی جریان خیر بر جهان حاکمه ، وه اینکه هرچقدر نعمت بیشتری تو زندگی من باشه این یعنی خداوند حضور بیشتری تو زندگیم داره ”
“ولی مگه نبوده بهترین فوتبالیستا که باعث حذف تیمشون شدن با خراب کردن موقعیت صد در صد گل؟ یا پنالتی خراب کردن، یا بهترین دکتر جراح که مردم ماه ها تو نوبت بودن براش نتونسته کارشو خوب انجام بده، یا کسی که خیلی ادعای رانندگی داشته ولی بد تصادف کرده و کلی مثال دیگه”
این دو قسمتی که از کامنت شما ابنجا قرار دادم خیلی برام تاثیر گذاره و بابت اینکه این اگاهی رو به اشتراک گذاشتین واقعا ممنونم
مثال و توضیح شما درک فایل اصلی و صحبت های استاد رو برام راحت تر کرد
درک این رابطه دوسویه برام راحت تر شد که هرچی ثروت بیشتر یعنی حضور خدا بیشتر و هرچه حضور خدا ببشتر یعنی ثروت بیشتر و برام قبول کردنش یه قدم راحت تر شد و خداوند به اندازه همین قدم حضورش بیشتر میشه خوی زندگیم
چه زیبا گفتین که مگه نبوده بهترین ها هم یه جایی کارشون رو خراب کردن؟
خیلی وقتا شده بود میشنیدم فلانی که دست فرمونش عالیه تصادف کرده و بازم به خودش افتخار میکرد که اگه دست فرمونم این نبود جای شاسی کل ماشین نابود میشد
یا اینکه خیلی ها مثلا توی جاده صاف صاف خلوت یهویی ماشبن زیر و رو شده و دلیل میاوردن خوابمون برد
من همیشه فکر میکردم دیگه اتفاقه پیش میاد حتی واسه خفن ها ، و اگه تو مهارت داشته باشی اگه تو حرفه ای بشی اینطوری در زمان اتفاقات میتونی باعث بشی خسارت کمتری به بار بیاد
هیچوقت اینطور بهش نگاه نکرده بودم که اگه مهارت کار انجام میده پس چرا بعضی وقتا تو ساده ترین شرایط مهارتت به کار نمیاد؟
حتی الانم که دارم مینویسم این جمله رو راستش رو بگم یقین ندارم بهش ولی انگار دارم برای اولین بار از یه زاویه دید متفاوت نگاه میکنم و میبینم از این زاویه هم حضور خدا میتونه تایید بشه
چه قشنگ گفتین روزانه 300 تا ساندویچ فروش میره ، یکی بعد از یکی و من حدس میزنم که شما اخر شب با شمردن بسته نان ساندویچ های باقی مونده میفهمین چند تا فروش رفته بعد 4 تا دونه میمونه و اونا فروش نمیره
این مثال 4 تا نان خیلی برام تفکر برانگیز بود
خیلی وقتا شده مثلا اون جنسی که تو بازار مد بوده تو بعد از چند ماه میری میخری مغازه دار بهت میگه فقط این یه دونه مونده
من خودم یه بار یه کیف خیلی زیبا توی ویترین مغازه دیدم و اون لحظه نخریدم و دلم پبشش مونده بود ، فرداش رفتم خریدم و دیدم تیف بغلی اش فروش رفته ولی اونی که من دوست داشتم هنوز بود و خریدمش
یه بار یه جفت کفش اینترنتی سفارش دادم و وقتی زسید دستم دیدم سایزم نیست و موندم چیکارش گنم مرجوع کردنش یکم داستان داشت. من به چند نفر گفتم حتی با اینکه سایز پای یکیشون بود گفت من نمیخوام. گفتم اشکالی نداره تو دیوار اگهی کردم و باور کنید هیچ کس حتی پیام هم نداد بعد ایده اومد اگهی ویرایش کن که سایزی که کفی کفش زده درست نیست و در واقعا سایز 42 کفش معمولی هست و یکم بعدش یه نفر پیام داد و فقط همون یه نفر هم فردا اومد خریدش
من هیچ مشتری دیگه ای نداشتم هیچ مشتری ، و جالبه بگم نقد خریدش دقبقا همون قیمتی که من گفته بودم و اصرار چندانی هم به تخفیف نکرد و خیلی شاد از خریدش رفت و چقدر محترمانه برخورد میکرد و اجازه گرفت که میشه کفش رو بپوشم اجازه هست امتحاتش کنم؟
و من نه تنها ضرر نکردم بابت اون کفش بلکه پول پستش هم جبران شد و یه کوچولو هم سود کردم
ولی بخدا یه جفت کفش دیگه مال خواهرم بود ماه ها من اگهی میکردم میومدن قیمت میپرسیدن میرفتن و حتی اگه قرار حضوری هم میزاشتم جور نمیشد و اون کفشا فروش نرفت با اینکه خیلی زیبا و نو بودن
وقتی شما مثال زدین منم این مثال ها از خودم یادم اومد
من نمیدونم شما کی ازدواج کردین اما از صمیم قلبم دوست دارم الان بهتون تبریک بگم هم بابت ازدواجتون و هم بابت جشن زیبایی که خدا مهمونش بود خدا صاحب مجلسش بود خدا ارایشگرش بود و باز هم خدا صاحب خونه اش بود
امیدوارم این جنس زیبا از حضور خداوند رو هم من و هم شما دوست عریزم بیشتر توی زندگیمون تجربه اش کنیم
سپاسگزارم
سلام به شما دوست عزیزم
سپاسگزارم بابت کامنتی که به اشتراک گذاشتین و باعث شد که من یه بار دیگه برم فایلی که نام بردین رو گوش بدم و عمیق تر بهش فکر کنم
و دوست داشتم نایجه این تفکر درونی خودم رو باهاتون به اشتراک بگذارم
برداشت و درک من اینه که ادم باید خودش رو بروز بده و محصولش رو بتونه معرفی کنه ، من تا ندونم فلان مدل جاروبرقی وجود داره که خواسته در من شکل نمیگیره که برم بخرمش
این اطلاع رسانی و معرفی باید توی بیزنس باشه وگرنه رشد نمیکنه
دقتی تو نگی من فلان محصول دارم چطور کسی میخرتش؟
‘ من خودم تجربه شاغل بودن ندارم اما این درک منه که دارم بهتون توضیحش میدم’
اما به نظرم این روش معرفی و برزو دادن محصول و توانایی ها ، میتونه زوش های متفاوتی داشته باشه
یکی یه اکهی درست میکنه و پول میده به تلویزیون که پخشش کنه
یکی تو دیوار اگهی میکنه
یکی مثلا بروشور درست میکنه میزاره توی محل کار و هر مشتری اومد اون بروشور بهش میده که طرف بدونه چه خدمات دیگه ای هم توی اون مکان انجام میشه
و یه نفر به صورت کلامی و شخصا خودش انجام میده
در این بین ممکنه این سوتفاهم پیش بیاد و فراموش کنیم که قراره محصول رو معرفی کنیم و کیفیت کار رو حفظ کنیم و بقیه اش درست میشه
کلمه درست از نظز من معرفیه نه تبلیغ
و جامعه به روشی از معرقی که فقط به پول گره خورده میگه تبلیغ
من نمیتونم مثل خود استاد این موضوع رو درست توضیح بدم و فکر میکنم فایل قدرت اراده در برابر نحوه عملکرد مغز انسان ، خصوصا دقیقه 45 به بعد و اگه وقت داشتبن به نظرم فایل کامل گوش بدین
توی این فایل استاد میگن منظور از تبلیغ و منطق رد کردنش چیه
من تا همینجا میتونم توضیح بدم و افکارم رو به نوشته در بیارم
امیدولرم براتون کمک کننده باشه
سلام به معصومه خانوم عزیز و دوست داشتنی
چقدر کامنت زیبا و دلنشینی داشتین ، موقع خوندن انگار قلبم باز شد و یه لبخند گمرنگ روی لبام احساس میکردم
نمیدونم از کجای کامنت شما شروع به تحسین کنم که همه اش رو گفته باشم
چقدر محل ازمون شهری شما بهشت بود چه زیبا توصیف کرده بودین هر انچه که بود ، مدل ابرها ، پیرمرد هایی با اسپیکر … واقعا تجسمش کردم لمسش کردم و لذت بردم . یاد ازمون گواهینامه خودم افتادم
abasmanesh.com
توی این کامنت راجبش نوشتم و زمانی که گفتین سوالات رو قبل ازمون یه نفر توضیح داده براتون خیلی تاثیر گذار بود برام
چه باور قشنگی ساخته بودین که خداوند هر انچه نیاز باشه شما بدونی بهت میگه
امروز داشتم برای اولین بار این جمله رو توی دفترم مینوشتم که خدایا من هر چی نیاز باشه تا کنکور قبول بشم رو بهم یاد میدی ، اون مقدار که کافی باشه که به اون ارزوم برسم.
بعدش این تیکه کامنت شمارو دیدم بعدش رفتم دوباره کامنت خودم رو خوندم و دیدم اونجا نوشتم که قبل ازمون کتبی ائین نامه چطور توجه ام به یه سوال جلب شد و ممکنه واقعا همون سوال حد نصاب نمره قبولی به من داده باشه
این جملات و همزمانی ها زنجیره وار شروع کردن به تایید کردن همدیگه و خیلی حالم بهتر کرد
تحسینتون میکنم که خدارو بهترین نقاشی میدونین که با دستان شما طرح میزنه و چطور دوباره روی این باور کار کردین و در مسیر پیشرفت و اسانی قرار گرفتین
من چقدر میتونم از این باور شما الگو بگیرم
یه برداشت دیگه دارم در مورد اینکه خداوند هر چی نیاز داشته باشم به من میگه
واسه من این جمله در لحظه جاری شد و من نوشتمش ، یه حسی داشت که انگار یهویی به این جمله رسیدم و احساس ارامش لحظه ای داشتم و این جمله به شما هم گفته شده بود و شما هم دقیقا بهش اشاره کردین ، انگار که خدا خیلی اروم تو گوش هر کسی که میخواد تغییر کنه و داره به خداوند نزدیک تر میشه ، بهش یه سری چیز هارو میگه ، نمیدونم چطور توصیفش کنم اما این تجربه ی مشابه من و شما خیلی برام زیبا بود
و از همه زببا تر و از همه زیباتر اون سپاسگزاری های اول کامنت که چقدر به دلم نشست و دوسشون داشتم خیلی ممنونم که اون هارو نوشتین و ازشون بی نهایت لذت بردم و ارام شدم
همیشه وقتی یه نفر از معجزاتی که توی زندگی رخ داده برام حرف میزد من ارام میشدم سبک میشدم امید میگرفتم و تشنه ی شنیدن این چیزا بودم و ارزو میکردم یه نقر باشه مدام راجب معجزات زندگی اش با من حرف بزنه تا منم انگیزه بگیرم و واقعا 6م میگرفتم ولی دوباره زود موتورم برای عمل کردن خاموش میشد بعد ها با است و استاد اشنا شدم و تکاملم یواش یواش طی شد تا رسیدم به اینجا و به لطف خداکند این فایل روی سایت قرار گرفت و جنس کامنت ها خیلی دلنشینه برام
یه عالمه مردمی که من نمیشناسم و دادن از معجزات خداونو میگن ، خوندن کامنت ها برام مثل اینه که دنبال این میگردم که خدایا تو دیگه چه کار هایی میتونی بکنی؟ قدرت خدا رو بیشتر دارم جیشناسم ، مثلا خدایی که گواهی نامه میده چه جالبه که ابرو و احترام هم میتونه بده ، قدرت نقاشی کشیدن هم میتونه بده ، قدرت فرستادن به دانشگاه رو هم داره و…
کامنت شما اون جنس اون حالی بود که من خیلی تشنه اش هستم و ممنونم بابتش
منتظر خوندن باز شدن درهای رحمت خداوند به زندگیتون هستم و خیلی امیدوارم بتونم در اینده منم از موفقیت و عزتی که خداوند بهم داده براتون بنویسم
در پناه خدا باشین
سلام به شما دوست عزیزم
چندین باره این کامنت شمارو میخوندم 6م الان و هم قبل تر
خیلی احساس خوبی به ادم میده که تو دو ماه تونستید انجامش بدین و کنکور پشت سر بزارین
منم دقیقا توی وضعیت مشابه پشت کنکور بودن شما هستم و منم دارم درجا میزنم
به عنوان کسی که این راه رو پشت سر گذاشته میخوام ازتون بپرسم از لحاظ روند درسی چیکار کردین که ازش رد شدین؟ اگه اون روزها خاطرتون هست میشه برام بگین؟
و ابنکه من یکم گیج شدم از یه طرف تاکید به طی کردن تکامل و قدم به قدم پیش رفتن و اینکه از راه طبیعی موفق میشی
از یه طرف اینکه خداوند همه کار برات میکنه و خدا معجزه میکنه که باورش برای خودت و دیگران سخته
استاد توی فایل توحید عملی 11 گفتن بدون هیچ خوندن و فقط پاسخ نامه رو پر کردن به راحتی دانشگاه قبول شدن
سوالم اینه که مرز بین توهم زدن و اینکه چطور از قوانین خدا استفاده کنم و بسپرم به خودش، چیه؟
بی نهایت سپاسگزار خواهم بود اگر از طرف شما راهنمایی باشه کخ بتونه درگیری فکری منو بهبود ببخشه
سلام به شما دوست عزیزم
خیلی خیلی ممنونم برای اینکه وقت گذاشتین و به سوالم پاسخ دادین
با خوندن این کامنت خیلی دلم خواست که برای منم اینطور پیش بره
و خداروشکر که اینطور به خدا نزدیک شدین انشالله نزدیک تر بشین
به تازگی شروع کردم به خوندن قران و خیلی سریع دیدم 5 جز قران خوندم و به ایات 123_126 ال عمران رسیدم
وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ١٢٣
خدا شما را در جنگ بدر یارى کرد در حالى که ناتوان بودید، از خدا بترسید باشد که شکر نعمت او را به جا آورید
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلَاثَهِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُنزَلِینَ١٢4
آن گاه که به مؤمنان گفتى: «آیا کافى نیست که پروردگار شما را با فرستادن سه هزار فرشته یارى کند؟»
بَلَىٰ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُسَوِّمِینَ١٢5
آرى اگر استقامت و تقوا پیشه کنید در اثنایى که دشمن به سراغ شما بیاید خداوند شما را با پنج هزار فرشتۀ نشان دار یارى خواهد کرد
وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ١٢6
خداوند این کار را جز براى بشارت و اطمینان خاطر شما نکرد و پیروزى تنها از جانب خداوند توانمند فرزانه است
طَائِفَهً مِنکُمْ وَ طَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِمْ مَا لَا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ١54 ال عمران
آن گاه پس از اندوه، آرامشى بر شما فرستاد، این آرامش خلسه مانند، جمعى از شما را فرا گرفت و دیگران در فکر جان خویش بودند، آنها دربارۀ خدا گمانهاى نادرستى همچون گمانهاى دوران جاهلیت داشتند و مى گفتند: «آیا کار به دست ما مى افتد؟» بگو: «همۀ کارها به دست خداست » آنان در دل خود امورى را پنهان مى دارند و آن را بر تو آشکار نمى کنند، مى گویند: «اگر اختیارى داشتیم در اینجا کشته نمى شدیم » بگو: «اگر در خانه هایتان هم بودید آنهایى که سرنوشتشان کشته شدن بود به قتلگاه خود مى رفتند، و خداوند آنچه را در سینه پنهان دارید مى آزماید و آنچه را در دل دارید پاک مى گرداند و خداوند از راز دلها با خبر است »
اینکه یک جنگ صورت بگیره و خداوند سپاهی از 5 هزار فرشته نشان دار برای یاری بفرسته
این روزا حالم مدام خوب و بد میشه ولی هر بار که نگران و ناامید مبشم انگار از یه حدی بیشتر طول نمیکشه ، منظورم اینه در نهایت دوباره ارام میشم
و دیروز اینو به چشم دبدم که تو ایه 154 ال عمران خداوند میگه بعد از اندوه شما را ارامش می دیهیم و این چیزی شبیه خلسه است
دیروز اینقدر بهم ریخته بودم که نمیدونم بگم چقدر بعدش شروع کردم به قران خوندن و این ایات رو خوندم و بعدش چنان راحت و عمیق خوابم برد که چیزی جز خلسه نبود واقعا
دارم سعی میکنم تمرین کنم هر چقدر که درس میخونم بگم خدایا من چه میدونم تو این بدن رو خلق کردی تو به من بگو چه خبره تو بگو این تست زیست چی میگه
دارم اینارو اینجا توی کامنتم ثبت میکنم که اگر واقعا از این مرحله زندگیم گذشتم و امسال قبول شدم ،مسیر رو یادم باشه و فراموش نکنم
من اینطور فکر میکردم که باید خدارو اجابت کنم که اونم درخواستم رو اجابت کنه و مدام تو این فکر بودم که خدایا برات چیکار کنم که در عوض تو درخواستم اجابت کنی؟
و الان توی این ایات میبینم که خدا فقط به خاطر بشارت و ارامش خاطر بنده اش اونا رو پیروز و 5 هزار فرشته به یاری فرستاده
نمیدونم واقعا ، انشالله خودش به مفهوم اصلی هدایتم کنه ولی الان این برداشت رو کردم که اون فقط به خاطر ارامش خاطرم میتونه یاری کنه
باز هم سپاسگزارم که لطف کردین و اینقدر زیبا پاسخم دادین
سلام به شما دوست عزیزم
بی نهایت سپاسگزارم بابت کامنت فوق العاده زیبایی که نوشتین
چه زیبا اشاره کرده بودین که کار کردن روی باور توحیدی و روی خدا حساب باز کردن ، خود به خود یه سری مسائل حل میکنه
من احساس میکنم روی خدا حشاب کردن به ادم جرعت میده برای عمل کردن
یعنی از یه طرف باید عمل کنیم تا ایمان قوی بشه و همین ایمان دوباره جرعت میده برای حرکت و این تیکه اش خیلی برای من زیبا رخ داده
درست میگین شما. تجسم کردن خواسته ها خیلی راحت تر و واضح تر میشه
یه اعتماد به نفسی میاره که خدایا تو میتونی برام انجامش بدی. مخصوصا در مورد مسائلی که قبلا تجربه خوبی نداشتی یا توش شکست خوردی و من اینطور مواقع میدونم که خدایا من نمیتونم من قبلا نتیجه خودمو گرفتم و اگر توانایی داشتم که موفق میشدم و بعد میگی خدایا خودت کمکم کن و چون دیگه روی خودم حساب نمیکنم با یه ذهن پاک تر میرم اون کار انجام میدم و میبینم واقعا راحت تر از تصورم داره پیش میره
لحظاتی که حس میکنم کار به خدا سپردم ذهنم ارامه ، حالا یه چیزی پیش میاد که باید پیش بیاد و حکمتی داره
ولی بقیه موارد این ذهن همیش اذیت میکنه که نباید میکردی باید فلان میکردی الان میخوای چیکار کنی واسه اون چه برنامه ای داری دیدی وقتت رفت و… ، و وقتی بهش دقت میکنم الان دیگه به خودم نمیگم چقدر دست و پا چلفتی و فلانی که فلان ساختمون پیدا نکردی و به خودم میگم اشکالی نداره در نهایت پیداش کردم و در عوض فلان رفتار خوب نوقع ادرس پرسیدن تجربه کردم و عینا به راحتی گفت و گو های ذهنی واقعا جهت مثبت گرفتن و من الان متوجه این تغییر شدم
واقعا ترمز هایی اوی ذهن برطرف میشه که برای شناسایی باید خیلی عمیق بشیم و کار کنیم، یعنی برطرف میشه بدون اینکه اگاهانه قصد برطرف کردنش دلشته باشیم
و چقدر حمله زیبایی داخل دفترتون نوشتین که هر وقت این دفتر باز کردی و گفتی بابا من که میدونم دقیقا همون لحظه ایه که از مسیر خارج شدی
منم تصمیم گرفتم از این جمله شما استفده کنم و جایی در دفترم بنویسمش و اینکه برگردم روی دوره احساس لیاقت و اونجایی که مطمئنم میدونم استاد چی گفتن رو دوباره گوش بدم چون دقیقا همونجا رو نمیدونم
سپاسگزارم بابت کامنت زیبایی که داشتین دو ممنونمدکه به اشتراک گذاشتین
در پناه خداوند باشین
سلام به شما دوست عزیزم
خدارو شکر که شرایط اینقدر. داره خوب براتون پیش میره
از کلامتون من امید و اطمینان، رضایت حس کردم و خیلی به دلم نشست
براتون شادی ببشتر و شرایط بهتر رو ارزو میکنم و هنیشه همینطور پر نشاط باشین الهی
خداروشکر
مبشه درخواست کنم راجب چند تا همزمانی زیبایی که براتون پیش اومده بگین؟
این درخواست رو برای این مطرح میکنم که خیلی دلم خواست دوباره بنویسین و من بخونم و لذت ببرم و بعدش منصرف شدم که بگم چون به خودم گفتموای الان بقیه چی میگن؟ استاد که این کامنت میخونن چی میگن؟
و متوجه شدم بااید این درخواست رو بکنم ازتون و خوشحال میشم اگه شرایطش داشتین و دوست داشتبن برام بنویسین
خیلی خوشحال شدم بابت اتفاقت زیبایی که براتون رقم خورده و انشالله فزونی نعمت بیشتری داشته باشین
سلام به شما دوست عزیزم
بی نهایت سپاسگزارم بابت کامنت زیبایی که برام نوشتین
خیلی ازش لذت بردم و چقدر عالی این نکته هارو توی کامنتتون گفتین و در کنارش راه حل هم دادین
واقعا خیلی قشنگ توضیح دادین
چون منم دارم روی همزمانی کار میکنم ، توضبحات شما خیلی گمک کرد خصوصا راه حل هایی که داده بودین که فقط باید از خودمون بپرسیم پس چرا همین شخص/شرایط من قبلا نتونستم نتیجه بگیرم؟ چرا الان؟
خداروشکر میکنم بابت تمام نعمت هایی که از خدا دریافت میکنید و انشاله بیشتر و ببشتر و شرایط بهتر و بهتر بشه براتون
خیلی خوشحال شدم که همزمانی رخ داد و باعث شد شما ابن کامنت اموزنده رو برای من بنویسید
اخیرا درخواست هایی که میکنم خیلی راحت تر پاسخ داده مبشن
و اینکه شما هم به همزمانی اشاده کردین که چطور این کامنت نوشتین خیلی به باورم کمک کرد که زهرا ببین؟ خداوند چطوری انجام میده؟
از نظر من این فقط یه همزمانی نیست ، خدایی که من. دارم میسازم چرحه ای از میلیون ها همزمانی کنار هم میاره تا یه اتفاقی یا شرایطی دقیقا اونطور گه باید رخ بده
چطور میشه دقیقا من توی اون رمان کامنت مینویسم بعد خوی رمان خاص منتشر میشه بعد چه اتفاقاتب افتاده که شما تصمبم گرفتین همون لحظه به نکات مثبت توجه کنید و زمان و شرایط نوشتن هم داشتبن بعد میاین داخل اسیت و به جای هر فایل و کامنت دیگه ای داخل سایت ، کامنت منو میخونید و باز هم شرایط پاسخ دادن به کامنت من رو داربن و توی شرایط روحی و فرکانسی هستین که با توضیحات زیبا راجبش مینویسین و حتی یه سری اگاهی ها 6م میدین که من نیاز داشتم بشنوم و چقدر کار منو راحت کردین که راه حل هم در کنارش گفتین و دوباره در زمان خاص کامنت ارستل بشه و منم در زمان خاص این کامنت بخونم که درکش کنم
در این بین اگر هدایت و قدرت خداوند نبود کو0کترین عاملی میتونست تمام این چرخه رو بهم بزنه ، فقط کافی بود در حد نیم ثانیه اینترنت قطع میشد و کامنت ارسال نمیشد و کار در لحظه ای متوقف میشد که به نظر میرسبد تمومه
لینگه چطور مبشه و چقدر خداوند اتفاقات جوری مچینه که من میرم بیرون و سلامت برمیگردم خونه؟ چقدر خداوند 6مزمانی ها برام رخ داده که من توی موفعیت اسیب زا قرار نگیرم
من دارم روی این باور کار میگنم و خیلی سپاسگزارم که توضیحات شما به بهتر عمل کردنم کمک میکنه
در پناه خدا باشین