جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.
توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:
- کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
- کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
- کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
- در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
داستان هدایت دوستان به گروه تحقیقاتی عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10421MB54 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 1052MB54 دقیقه
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته ی گلم سلام دوستان هم فرکانسیم که عاشقتونم
استاد خاطره ای که دارم و هیچ وقت یادم نمیره واسه زمانیه که هنوز تو در و دیوار بودم هنوز توحید و خدا و سایت رو پیدا نکرده بودم و تو شرک دست و پا میزدم
یه روز که بیرون بودم رمز کارتم رو اشتباه زدم چندبار و کارتم سوخت و هیچ پولی هم نداشتم میخواستم برگردم خونه و تاکسی بگیرم ولی یه قرونم نداشتم به شوهرم زنگ زدم گفت به تاکسی که از در خونه ی مادرشینا رد میشه بگم وایسه اونجا شوهرم به برادرش زنگ میزنه بیاد وایسه اونجا به من پول بده تا من پول تاکسی رو بدم برسم خونه
منم با خیال راحت رفتم تاکسی گرفتم و نشستم و رسید در خونه ی مادرشوهرم دیدم برادرشوهرم جلودر وایساده به تاکسی گفتم وایسته پیاده شدم ازش پول رو گرفتم دیدم یکم تعجب کرد ولی دوزاریم نیفتاد منم سوار ماشین شدم رفتم وقتی رسیدم خونه به شوهرم گفتم تو زنگ زده بودی به برادرت گفتم نههههه یادم رفت
من مات و مبهوت بودم از کار خدا انقد تحت تاثیر قرار گرفتم که اشکم بند نمیومد گفتم خدایا از هر کسی بیشتر به فکر منی چطوری شکرگذارت باشم چرا من رو کسی غیر از تو حساب کردم اخه تو چقدر منو دوست داری ولی من بهت بی توجهم
ولی وقتی گوش به فرمان شیطان باشی اونم این الطاف الله رو زود از یادت میبره و منم یادم رفت
چند روز پیش کاملا هدایتی تلوزیونو روشن کردم دقیقا وقتی روشن شد داشت یه اقا درمورد پدرش که روحانی متدینی بود صحبت میکرد و میگفت نظر پدرم این بود که خدا مثل خورشیده به همه روزی میده حالا یکی خفاشه میره تو غار قایم میشه یکی افتابگردونه از افتاب بهره میبره اون که خفاشه باید خودش رو درمان کنه
خدایا شکرت که هر اتفاقی بیفته به نفعمه
وقتی فقط به همین جمله دقت میکنم دیگه انگار غمی ندارم دیگه اصلا اتفاق بدی وجود نداره وقتی به اتفاقات زندگیم دقت میکنم میبینم هر اتفاق به ظاهر بدی که افتاده بهترین اتفاق بوده برام مثلا ما حدود 6سال بچه دار نشدیم تو این مدت به زمین و زمان گیر میدادم به هر دری زدم ولی نشد اگر میشد قرار بود بچهامو چطور بار بیارم؟؟؟؟ ولی وقتی با استاد اشنا شدم یکماه بعد دوقلو باردار شدم یاد حرف استاد تو قانون افرینش افتادم که میگن اونایی که یه مدت دنبال بچه دار شدن هستن ولی نشدن وقتی رها میکنن خدا چنتا چنتا میده بهشون دقیقا همینطوره
در کل هر اتفاقی که برام افتاده رو مرور میکنم میبینم خیرش خیلی بیشتر از شر های ظاهریشه حالا این یه نمونش بود
سلام دوست عزیز
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
شیطان ذهن میخواد کاری کنه که ما خودمون رو جدا از ذات الله ببینیم ولی درستش اینه که ما جدا از اون نیستیم
وقتی برای کارتون پیشرفت میکنید و مطالعه میکنید چه کسی به چشم و گوش و سلامتی داده چه کسی به شما توانایی مطالعه داده چه کسی به شما ابزار پیشرفت داده چه کسی نفس های شما و ضربان قلبتون رو کنترل میکنه وقتی دقیق میشیم میفهمیم ما هیچی نیستیم و هیچ کاری نمیکنیم
همه کارهارو خودش داره انجام میده
حتی فکر نکن شما داری مطالعه میکنی اونه که داره این کارو میکنه
جسمت رو مثل یه ماشین ببین که ذهنت هم البته جزو اون ماشینه و راننده ی این ماشین ذات الله و خودِ خداست ذهن همیشه توهم میزنه و فکر میکنه خودش کسیه و چیزیه در حالی که وقتی به ذات خدایی برمیگردیم و بهش وصل میشیم اونو احساس میکنیم و میفهمیم خودش درون این ماشین نشسته
شاید برای خیلی ها هم این اتصال عمیق شکل گرفته باشه و برای منم یبار اوایل که رو خودم کار میکردم پیش اومد و من دیدم که هیچی نیستم و اصلا وجودی ندارم و خودشه و زیر پوستم حس میکردم
کاش به جایی برسیم بشیم مثل منصور حلاج که فریاد بزنیم اناالحق
سلام سارای عزیز
اون قسمت که از مسیح(ع) نوشتین منو یاد این ایه انداخت ایه 105 سوره انبیا
و ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد.
چند روز پیش رفته بودیم یه پارک خیلی تمیزی و روبروش چنتا ساختمون بود خیلی محیط دنج و خوبی بود همسرم گفت خوش بحال اونایی که تو این ساختمون ها میشینن باغ اختصاصی دارن این پارک حیاط خونشونه من گفتم تو دلم نه بابا ادم مال خودش باشه فرق داره یه چیز دیگس
الان یاد اون افتادم و دیدم ادم اگر همه چیز رو از خدا بدونه میبینه که خدا همه چیزو برای اون افریده و از ته دلش شکرگذاری میکنه حتی واسه درختای تو خیابون واسه خیابونها عمیقا شکر گذاری میکنه و اونارو از خودش و برای خودش میدونه و حس کردم معنی این ایه هم دقیقا همینه زمین رو بندگان صالح به ارث میبرند بندگانی که میدونن خدا همه چیز رو برای اونها خلق کرده و همه چیزو نعمتی از طرف خدا میدونن و ازش سپاسگذاری میکنن