توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فیروزه» در این صفحه: 1
  1. -
    فیروزه گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    سلام بریگانه‌ معبود عالم هستی

    به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

    عاشقم بر همه عالم  که همه عالم از اوست

    خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان

    اما بقدر فهم تو کوچک می شود

    و بقدر نیاز تو فرود می آید

    و بقدر آرزوی تو گسترده می شود

    و بقدر ایمان تو کارگشا می شود

    و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می شود

    و به قدر دل امیدواران گرم می شود

    یتیمان را پدر می شود و مادر

    بی برادران را برادر می شود

    بی همسرماندگان را همسر می شود

    عقیمان را فرزند می شود

    ناامیدان را امید می شود

    گمگشتگان را راه می شود

    در تاریکی ماندگان را نور می شود

    رزمندگان را شمشیر می شود

    پیران را عصا می شود

    و محتاجان به عشق را عشق می شود

    خداوند همه چیز می شود همه کس را

    به شرط اعتقاد

    به شرط پاکی دل

    به شرط طهارت روح

    به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

    بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

    و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف

    و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

    و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

    و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا

    ناراستی ها، نامردمی ها!

    چنین کنید تا ببینید که خداوند

    چگونه بر سر سفره ی شما

    با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

    و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد

    و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند

    و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

    مگر از زندگی چه میخواهید

    که در خدایی خدا یافت نمیشود؟

    که به شیطان پناه میبرید؟

    که در عشق یافت نمیشود؟

    که به نفرت پناه میبرید؟

    که در حقیقت یافت نمیشود؟

    که به دروغ پناه میبرید؟

    که در سلامت یافت نمیشود؟

    که به خلاف پناه میبرید؟

    و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید؟

    که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

    سلام  بر سعیده جانم در مسیر نور

    سعیده جانم چند شب پیش پیامت را تو دوره هم جهت با خدا جلسه  هفت خواندم  و فقط سعیده تو ذهنم‌تکرار میشود  نوشتن برای تو و بارها مقاومت کردم که چی بگم ……و باید زیر این فایل مینوشتم،امشب لبیک گفتم….

    abasmanesh.com

    آمدم بهت بگم اون چیزی که دنبالشی اون چیزی که قبلا داشتی حالا نداری عشقه عشق عشق  ،یادت میاد وسط سخت ها میرقصیدی  چرا؟؟؟؟؟چون خودت را تو آغوش مهربان ترین مهربان  ها میدیدی ،لحظه به لحظمون با خدا بود  همچیز را هدیه عشق او می‌دیدیم ،حتی در یک گل خدا را  میدیدیم ،انگار رو تخت پادشاهی  باشیم، در این جهان فقط باید عاشق شد.‌‌‌..

    سعیده جونم شروع کن شروع کن عاشقی  با خدا دوباره بخواه ازش هر خواست تو  که میده اون موج عشق را بهت میده باید باهاش زندگی کرد….باید سر مست حضورش و عشقش شد باید خدا را عاشق واقعی خودت  ببینی تا به اون سر مستی برسی ..‌باید با خدا ناهار خورد و شام خورد آره عزیزم  باید نفس به نفس  خدا بود،باید دستات را بسپاری به خودش میبرمت جایی که بهت خوش بگذره..‌‌‌‌.

    حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو.

    و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو.

    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛

    گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛

    پشو پشو برقص پشووووو در دنیا هیچ خبری جز عشق نیست  مگه خدا هزارتا خواسته ما را نداد باز که پنچر شدیم از عشق ،باز که فراموش کردیم،باز که شوقمون کمرنگ شد…..اون عشق هست که وجود ما را پر میکنه از حال خوب اون دوستی با خداست  که شکرگزاری ها عمیق و مناجات  های با عشق  و حرف های عاشقانه  با خدا میزنیم اون عشق که درون ما جاری بشه خودش میجوشه…..آه خدای خوبم مرا ببر تا بر خودت  من من بدون تو فقط ی مرده بی جانم خدایا مرا مثل ماهی موسی زنده کن  ببر مجمع البحرین ببر سمت خودت سمت دریای نعمت و ثروت و فراونی ….‌‌

    خدایا قسمت میدم به ماه و خورشید به روز و شب به تمام کهکشان‌ها  هر لحظه مرا از عشق خودت زنده کن ،خدایا بزار  همچیز در من زنده بشه حتی تششعشعه نور خورشیدت برام دوست داشتنی بشه …..بزار اشک شوق حضورت در وجودم  زنده بشه..‌.‌‌

    این روزها میرم بیرون   درخت ها چطور بذر عشق می‌پاشند نعمت ها در هر لحظه در حال باریدن هست  به فراوانی و میچرخن دور هم  من امروز مثل بچه ها رفتم وسط. چرخششون وایسادم  دوست داشتم باهاشون یکی بشم و بگم از عشق چه خبر هان چه خبر آوردی. دلم میخواست تمام ادم هایی که نمیشناسم  باهاشون برقصم ……‌‌درحالی برات  مینویسم که فواره ای آب و ی عالم  بنفشه رنگ رنگی و کلاغی که با بی خیالی روی لبه قدم میزنه …اگر عشق را از ما بگیرن  چیزی نداریم چیزی نداریم …..

    باید عاشق خدای شکوفه های صورتی شد باید عاشق خدای بوی بهار نارنج شد باید عاشق خدای قاصدک ها شد باید عاشق خدای سبزی چمن ها شد  باید عاشق خدای صدای پرنده  ها  شد،باید اینقدر بهش نزدیک بشیم که باهاش بریم پیاده روی. باهاش بستنی بخوریم باهاش از کوچک ترین حرف ها تا بزرگترین ها را گفت اونم بخنده بگه من هستم با من..‌

    ما در هر لحظه داریم کلی نعمت و ثروت و عشق را از دست میدیم چرا چون خدا را باور نداریم چون ایمان  واقعی کم رنگ شده چون عشق تو. وجودمون کم رنگ شده .‌‌.‌

    ذوق صدای یا کریم ها پشت پنجره ،ذوق نور آفتاب پشت شیشه ،ذوق نفس کشیدن در بهار کم رنگ شده،خدایا کمکم کن و ایمانی بهم بده که تو را در آغوش بکشم  من فقط با تو به آرامش به سرمستی میرسم بقیه آرزوهام با تو زنده میشن‌‌‌…

    چند مدت پیش ی فیلم دیدم که ی سری روح ها هستن که مدتها تو صف هستن و دلشون میخواد بیان رو زمین تا انسان بودن تا در جسم بودن  تا لمس کردن را  تجربه کنند..

    .امروز به خودم گفتم نکنه در دنیای بعدی من نتونم  برگ های بنفشه را لمس کنم‌، نکنه  نتونم بوی بهار  نارنج را تا جان نفس بکشم چنان نفس میکشیدم که ذخیره کنم  یادم نره،نکنه دنیای بعدی نتونم کسی را ببوسم،نکنه دنیای بعدی نتونم رنگهای زیبای بنفشه را ببینم،نکنه نتونم شبووووووو را بو بکشم رنگهاش وای چه حیف میشه اگر نتونم از هر روزم استفاده کنم ذخیره کنم ،نکنه در دنیای بعدی نتونم اینقدر با احساس پیاده روی کنم نتونم از صدای فورارها لذت ببرم،خدایا بزار بزار عاشقت بشم و تک تک اون عشقو خوشبختی را تجربه. کنم با جانم  با جسمم،نکنه فقط تو این جسم حق عشق و انتخاب داشته باشم.نکنه فقط تو این جسم بتونم مادرم و خانوادم و عزیزانم را به آغوش بکشم ‌‌‌…

    خدایا من چه این دنیا چه هر دنیایی دیگه ای میخوام خودتا انتخاب کنم  حضورت ،عشقت  میخوام هم نفس من باشی هر جا هر جا

    امروز  سر قرار توحیدیم با معبودم ،خانمی را دیدم که برام شمع روشن کرد به نیت روشنایی  اینا خود زندگیه کار خداست.‌.‌. و قرآن کوچیکی که فقط عربی بود گذاشت بود کنارش و دعاهای  که بهم داد بخونم  و شمع های که چیده بود دور و برش من قرآن را برداشتم  تا  مثل همیشه بازش کنم. خدا  باهام حرف بزنه ولی تا بازش کردم آخر جلد  کتاب منا گرفت و آیه نوشته‌ بود با دستخط خودش که مدتهاس دارم با همین آیه زندگی میکنم و نشانه ای واضح و روشن

    فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩﴾

    پس اگر [منافقان] از حق روی گرداندند، بگو: خدا مرا بس است، هیچ معبودی جز او نیست، فقط بر او توکل کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است. (129)

    از این واضح تر اینکه برای من از ترجمه دعاها در وصف عشق خدا بگه ، اینکه برام دعا کنه ، دیروز ازش شقایق خواستم تو مسیرم بین ی عالم گل نرگس که خشک شده‌بودند  بهم شقایق نشون داد جایی که فکرشم نمیکردم باشه، اینا کار کیه ،اینا را چه کسی برای من انجام میده همین  همین  نشانه ها همین دیدنها میشه دیدن یار میشه عشق میشه حال خوب من با معبودم، مگه دیگه چی میخوام که در خدا پیدا نشه……که به همه پناه میبرم جز خدا

    در سفر چند مدت پیشم به بوشهر چندین کافه بودن که خیام خوانی داشتن و من ی کافه به شدت جذبش شدم و گفتم چه حس خوبی داره و خانم گفت ایام عید سخت بلیطش اوکی میشه گفتم اوکی ولی میبینمت،تا اینکه یکی از دوستان که همراهمون بود با ی خانم که ی شغل مهم داشت زنگ زد که میخوایم بریم خیام خوانی و گفتن که چندین مهمان مهم دارن و ی کافه عالی قرار ببریمشون شما هم بیاید اونجا،گفتم هر جا باشه خوش بگذره فقط ،از کافه گذشتیم رفتیم ی کافه طبقه بالا تو صف طولانی ،بعد اون کسی که هماهنگ کرده گفت اینجا نیست برید کافه فلان،آمدیم پایین دیدیم بله همون کافه،همون خانم ،همون که من شب قبلش گفتم دوست دارم برم …‌.نباید عاشق همچی خدای شد،نباید از عشقش مرد ….. باید دیوانه شد از این همه قدرت از این همه دلبری،از این همه شنوا بودنش،که تا بخوایم میگه جانم بفرما

    خداست که همه کارها را داره میکنه من فقط میخوام همین قدرت دست خداست،صاحب جهان خداست،مدیر خداست،پادشاه جهان فقط خداست که ازش درخواست میکنیم.

    با  حال و هوای این اهنگ برات  کامنت میزارم  عزیزم….

    به والله که جانانم تویی تو…

    به سلطان عرب آی جانم تویی تو!

    تو دوری از برم دل در برم نیست…

    هوای دیگری اندر سرم نیسـت…

    نگار تازه خیز من کجایی آی کجایی!

    به چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی

    نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیده

    سعیده جون نیمه شب نوشتم را کامل کردم خودمم نمیدونم چی شود ،فقط لبیک گفتم بوس به قلب مهربونت عزیزم  هر جایی پر از عشق باشی‌.

    در پناه رب عاشق  شاد باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: