توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مجتبی» در این صفحه: 2
  1. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4027 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد توحیدی و عزیزم

    استاد نمیدونم چی بگم ؛ چندین و چند بار وسط فایل اشک تو چشام جمع شد ، چون یاد اتفاقات مختلف تو زندگی خودم افتادم از لطف هایی که خدا بمن داشت ؛

    هزاران بار توی رانندگی به من لطف داشت و نزاشت تصادف ک اتفاق وحشتناک رو تجربه کنم ؛

    چندین بار که واقعا باید میمردم ، معجزه وار جونم رو نجات داد که میخوام یکی از مهمترین هاش رو اینجا بگم که باز به خودم یادآوری کنم که کی جونمو نجات داد ؛

    پارسال یه سفر چند روزه به استانبول داشتم با یکی از دوستام ؛ روز اول یا دوم قرار بود عصر بریم میدون تکسیم ، به دوستم گفتم ظهر نخوابیم و زودتر راه بیفتیم بریم ، اول گفت باشه ولی بعدش یه چرت کوتاهی دوستم زد ، خلاصه عصر با مترو رفتیم سمت میدون تکسیم ، وقتی رسیدیم اونجا دیدیم خیلی شلوغه ، گفتیم شاید بخاطر یکشنبه که تعطیله اینقدر شلوغه ؛ ولی بعد دیدیم کلی ماشین پلیس و آمبولانس داره با سرعت زیاد وارد میدون میشه و چنتا هلیکوپتر هم توی آسمون داره میچرخه ؛

    و پلیس داشت مردم رو از اون منطقه دور میکرد ، ما متوجه نشدیم جریان چیه و بیخیال شدیم و برگشتیم هتل ؛

    شب که توی هتل بودیم از ایران پیام دادن که اخبار گفته توی میدون تکسیم خیابون استقلال بمب گذاری شده ؛

    بعد تازه متوجه شدیم که که خدا از طریق همون چرت کوتاه ظهر ، باعث شد ما حدود نیم ساعت دیرتر برسیم اونجا ؛ و اگه این چرت نبود هزار در صد ما توی اون حادثه بمب گذاری مرده بودیم و خدا اینجوری جون ما رو معجزه وار نجات داد ؛

    اینقدر این اتفاق برامون بزرگ و عجیب بود که هر وقت یادش میفتم دیوانه میشم ؛

    یا یدفعه دیگه توی اتاقم سرم گیج رفت و خوردم زمین و سرم خورد گوشه میز و خونریزی کرد ، من توی اون اتفاق باید میمردم چون قاعدتا باید بیهوش میشدم ، ولی به طرز عجیبی همون ضربه باعث شد به هوش بیام و مادرم رو صدا کنم و اون کمک کرد تا مرگ جلوگیری بشه ؛ وگرنه من بیهوش میموندم و هیچکس هم تو اتاق نبود که بخواد کمکی کنه و بخاطر خونریزی زیاد حتما مرگ من قطعی بود ؛

    یا توی دوره نوجوونی خیلی از اتفاقات عجیب رو خدا برام رقم میزد که خمه چیز بنفع من پیش بره ؛

    واقعا بعضی وقتا وقتی مرور میکنم که اگه خدا این سالها کنار من نبود ، من واقعا هیچ کاری نمیتونستم با عقل خودم بکنم ؛

    خیلی جاها هم بوده که منم منم کردم و اتفاقا نه تنها گره افتاد توی کارم ، که هر چقدر تقلا میکردم و زور میزدم با عقل خودم نتونستم چیزی رو درست کنم ؛

    دوباره یادم میاد تو بحث رابطه عاشقانه ، همیشه دوستای من و کلا پسرا این باور رو دارن که باید بری کلی وقت بزاری و رو مخ دخترا کار کنی تا بتونی با یکی دوست بشی ؛

    ولی چند سال پیش به طرز عجیبی یه خانم دکتر با شخصیت خودشششش وارد زندگی من شد ، منی که فقط دیپلم دارم ؛

    فقط 3 روز قبلش گفتم خدایا من یه ادم درست حسابی و با شخصیت میخوام ، خودت جورش کن ؛

    بعد از 3 روز دیدم یه پیام برای من اومد و یه دکتر نازنین و خوش قلب بود که بررراحتی ، بدون اینکه من قدمی بردارم خدا هدایتش کرد به سمت من و رابطه شکل گرفت ؛

    که هرکس میفهمید اصلا باورش نمیشد که من با مدرک دیپلم چطور با دکتر متخصص وارد رابطه شدم ، البته خودمم باورم نمیشدااا ولی خدا براش نشد وجود نداره ؛

    اگه ذهنم یادش بیاد از این موارد زیاد بوده تو زندگیم و واقعا هیچ قدرتی جز خدا نبوده که اینا رو برا من رقم‌زده ؛

    ازت ممنونم استاد جان بابت این فایلهای توحیدی که باعث میشه چقدر بهتر به خدای خودمون وصل بشیم ، عاشقتم

    خدایا شکررررررت فقط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  2. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4027 روز

    به نام خدا

    سلام به دوستم عزیزم امیر حسین جان

    این مستند خیلی معروف و جالبه کلا ؛ ازت ممنونم که این‌مطلب رو ذکر‌کردی و توضیحش دادی که درکمون از توحید بیشتر و بیشتر بشه ؛

    اینو که گفتی یاد یه مطلب دیگه افتادم که گفتم اینجا بگمش خیلی جالبه ؛

    توی بحث جاذبه زمین هم دقیقا این نظم وجود داره و خدا داره مدیریت میکنه ؛ اینجور که میگفتن اگه جاذبه زمین فقط یکم کمتر و بیشتر بشه ما همه میمیریم ؛

    اگه جاذبه کم بشه ما مثه آدمهایی که میرن فضا ، تو هوا معلق میشیم ؛

    اگه جاذبه بیشتر بشه تمام اجزای بدن ما بخاطر فشار بیش از حد متلاشی میشه ؛

    این خدا چجوری داره اینو مدیریت میکنه که ذره ای کم و زیاد نشه ؟؟؟

    واقعا خدایی کردن برازندشه ؛

    بازم مرسی دوست خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: