توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی مکتبی» در این صفحه: 1
  1. -
    علی مکتبی گفته:
    مدت عضویت: 426 روز

    بنام خداوند مهربان

    با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان عزیز و اعضای محترم سایت.

    من یه پسر 25 ساله بندرعباسی هستم که چند سالی هست به لطف خدا و از طریق پدرم در مسیر آگاهی حرکت می‌کنم.

    میلیون‌ها میلیون عقیده و اطلاعات متفاوت از هر جهتی به من در این مسیر رسیده.

    اینم بگم که در ابتدا هدف اصلی من از پیگیری این موضوعات رسیدن به پول و ثروت بود و حتی هنوزم فکرم گاهاً درگیر مسئله‌ی اشتغال و پول می‌شه اما دیگه نه به اون صورتی که باعث عذاب و آزارم باشه مثل قبل.

    یه جایی توی همین مسیر در یک برهه‌ی زمانی من تمارین کتابی در زمینه‌ی قانون جذب رو انجام دادم و شغل آزادی رو جذب کردم که من رو به نقطه‌ای رسوند که روزی از روی غرور و تکبر بی حد و مرزم روبه پدرم کردم و گفتم:«پدر الان تو نقطه‌ای هستم که توپ تکونم نمی‌ده،خدا رو بنده نیستم انقد خوبم.»

    این دیالوگم رو هیچوقت فراموش نکردم و بارها و بارها بهش فکر کردم.

    طولی نکشید که اوضاع بهم ریخت.

    تمارین رو رها کرده بودم.

    درگیر مواد شده بودم.

    اوضاع کاری بهم ریخت و مجبور شدم از اون کار خارج بشم.

    بعد از ترک مواد و آغاز ورزش و بهبود افسردگیم لحظه‌ای که با هزاران امید رفتم تهران که کار جدیدی رو شروع کنم،یک‌ روز صبح که به قصد انجام دادن کارام از خونه‌ی دوستم خارج شده بودم با پیام شکواییه روی موبایلم مواجه شدم.

    وقتی متنشو گرفتم و خوندم متوجه شدم یه پرونده با 6 اتهام و کلاهبرداری 20و چند میلیارد تومانی بیخ گردنمه.

    دنیا رو سرم خراب شد.

    من یه دانشجوی جوون که یه خونواده ی کارمند داره و تا اونجا که مطلعه هیچوقت حقی از کسی نخورده حالا باید با یه غول بی شاخ و دم سروکله میزدم.

    من بارها و بارها مجبور شدم قرض بگیرم به دادسرا برسم برای جوابگو بودن.

    هیچکسی جز خدا برام نمونده بود.

    نه توان وکیل گرفتن داشتم نه علم حقوقی.

    وکیل شکات با من از قبل آشنا بود.

    اولین کسی بود که بهم کمک کرد لایحه‌ی دفاعیه‌م رو بنویسم.

    بعد از اون خواهرزاده‌ی بهترین دوستم که دانشجوی حقوق بود هرلحظه بهم اطلاعات داد و راهنماییم کرد.

    بازپرس پرونده به شدت مرد خوب و عادلی از آب در اومد و من حتی اون موقع هم با اینکه میفهمیدم اینها دستان خداوند هستند شیوه‌ی سازوکار رو به اندازه‌ی الآن درک نمی‌کردم و ایمان نداشتم..

    سه سال از اون موضوع گذشت.

    تو این سه سال یه رابطه‌ی عاطفی داشتم که سال اولش مصادف با شروع تمام این اتفاقات بود و میشه گفت آرامترین سال رابطم بود.

    از سال دوم به یه کابوس وحشتناک تبدیل شد.

    بماند که نه عزت نفس و حرمتی برام موند نه تلاش‌هام برای کار نتیجه میداد و هرروز بیشتر غرق مشکلات مالی میشدم و نه دیگه آرامشی در اون رابطه وجود داشت.

    حتی الان که دارم اینارو مینویسم شغلی ندارم و تصمیم گرفتیم با دوس دخترم یه تایمی رو از هم فاصله داشته باشیم و در ارتباط نباشیم چون حالا اون دچار افسردگی شده.

    اما اینم بگم این آدم تنها کسی بود که وقتی هیچکس در زندگیم نبود تجلی وجود خداوند و مهر و محبتش به من روی کره زمین بود و به همین خاطر ارزش زیادی برام داره و همچنان تلاش میکنم رابطمو به سلامتی برسونم.

    اصلاً رابطه‌ی من یکی از دلایل بهم ریختگیش مسائل مالی‌ای هست که باهاشون همچنان مواجهم..

    اما میخوام برسم به چند هفته پیش..

    چندهفته پیش بعد از سه سال برای من احضاریه‌ای اومد که شوک شدیدی بهم وارد کرد.

    میدونستم باید برم‌ و تمام نشانه‌ها اینو میرسوندن که من کارم‌ حله و تبرئه میشم از اتهامات.

    خیلی اون لحظه‌ی تبرئه شدنم رو تصور میکردم و واقعاً ذوق زده میشدم.

    چندباری پیش خودم گفتم خدایا یعنی میشه یهو یه اتفاقی بیوفته بیان بگن تو تبرئه شدی دیگه نیازی نیست بری تهران و بری دادگاه.

    این فکر چندباری تو ذهن من تکرار شد و چندباری به زبون اوردمش و تصورشم باعث ذوق کردنم میشد.

    به طرز عجیبی یک هفته قبل از زمان دادگاهم با یه وکیل تو‌ کافه‌ی دوستم که همیشه اونجا قهوه‌ میخورم هم صحبت شدم.

    خیلی اتفاقی باهاش در میون گذاشتم و رندوم رفت توی سامانه‌ی ابلاغ و دادنامه و قرارنهایی دادسرای منو دراورد نشونم‌ داد و گفت پسر تو که پارسال تبرئه شدی و پروندت بسته شده و اصلا اون احضاریه یه اشتباه دفتری بوده فقط.

    میخواستم اشک بریزم از شوق.

    باورم نمیشد.

    همین شد که ایمانم به طرز عجیبی تغییر کرد..

    همین شد که تمام منابع و اطلاعاتمو کنار گذاشتم و توی این سایت موندمو هرروز و هرشب میام و ویدئو‌های بیشتری میبینم تا بتونم باورهامو تغییر بدم.

    خدا از راهی که ما تصورشم نمیکنیم مارو در آغوش میگیره.

    امیدوارم به زودی بتونم دوره‌هایی که میخوام رو بخرم و ازشون استفاده کنم.

    سپاسگزارم از خداوند عزیزم که منو‌ به اینجا هدایت کرد.

    از خداوند قدرت و شجاعت تغییر باورها و زندگیم رو میخوام.

    سپاسگزارم از استاد عزیز و بزرگوار بابت تمام وقت و ارزشی که برای مخاطبین و همراهانشون قائلند.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: