اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ودرود خدمت استاد عزیز دلم و خانم شایسه فوق العاده
امروز تا چشمانم باز کردم یک جور که حتی الان یادم نمیاد چطوری هدایت شدم به سایت تا وارد شدم چهره دلنشین استاد عزیزمو دیدم گفتم عه فایل جدید با ذوق زدم رو فایل و دانلود کردم و گفتم حتما امروز بشنومش .
امروز یک سری جریانات داشت که بظاهر ناجالب بود و باعث شد باتوجه به مواردی که ازچند وقت اخیر پیش اومد دیگه اون تضاد مهرشو زد تو مغزم اولش واکنشم خیلی تند بود هرچند من با این جریان همیشه سرکله میزنم ولی هیچوقت بدید اینکه این تضاده و در ادامه قراره متوجه خواسته ات بشی ، بعد از شنیدن فایل استاد قشنگ همونطور که خودشونم زیبا فرمودند امروز واقعااااا تمام حرف هاشون برای من بود تک تک کلماتشون جوری بود که انگار خدا دست استاد گرفته گفته بیا این کلمات رو به این دختر بگو براش بازگو کن(بعد از شنیدن فایل درک کردم دلیل هدایتم به این فایل رو) که متوجه بشه که هدا ببین این حال بدت این جریان به ظاهر ناجالب تضاده ، و در دل اون تضاد خواسته توئه بفهمش درکش کن و با عشق درخواست کن بگو خواسته ات اینه که من رو به یک محیط زیباتر آرامش بیشتر آزادی بیشتر مملو از عشق، جایی که من راحت صب بیدار بشم صورتم بشورم و بلوز شلوار راحت بپوشم و برم بدوم(عاشق دویدنم) بدون فکر به اینکه وای ملت چپ نگاه میکنن خانوادت چی میکن ، بقیه تعجب کنن از اینکه یه دختر درحال دویدنه اونم با تیپ راحتی و …. جای باشه سر سبز ساعتها با عشق بدوم و لذت ببر و افرادی که وقتی کنارشون باشم نگم دارم تایمم رو هدر میدم بلکه انقدر از زیبایی ثروت فراوانی سلامتی صحبت کنیم من با عشق در مکالمه شرکت کنم با عشق بشینم چایمو بخورم بدون اینکه ارپاد در گوشم باشه که نکنه چرت پرت بگن ورودی نا مناسب دریافت کنم یا نکنه از کمبود ، فقر یا بیماری صحبت بشه و حالم بد کنه ، جایی که افراد به رفت آمدم به پوششم به شخصیتم به هدا بودنم گیر ندن و در یک کلمه آزادی سرشار از آرامش .
و زیباترین موردی که اشکم رو در اورد واقعا اون شدت اعتمادی که استاد به خداش داره بخدا که ستودنیه یعنی من همیشه هرفایلی که میشنیدم و مثال های بدون رد خور استاد برای اون بحث ها میکرد میگفتم یعنی استاد چطور این همه مثال اینجورییی قشنگ میزنه، الان فهمیدم که اون همه اتفاقای که میفته هدایت خداست و البته اون اعتماد و عشقی که استاد به خدا داره که انقدر راحت و زیبا دریافت میکنه هدایت ها رو و جوری برای مخاطب بیان میکنه که الله اکبر، این فایل قدرت و ایمان فوق العاده بهم داد استاد سپاس گذارم برای این همه زیبا صحبت کردن آرامش و طمئنیه که در صحبتهاتون وجود داره باورتون نمیشه من خیلی تند صحبت میکنم اما انقدر فایل های شما رو گوش داد انقدر لذت بردم از لحن و بیانتون که جدیدا هرکسی من قدیمم رو میشناسه متوجه این آروم تر شدنم میشه ، معجزه، اگر بخوام تعریفش کنم میگم وجودتون در زندگی من معجزه است.
تمرین
هروقت من بدون تقلا بدون مقاومت به خدا سپردم و هدایت خواستم به زیباترین نحو ممکن پاسخم داد جوری که انقدر با عشق بود و انقدر راحت و جوری شد که انگار یک اتفاق روز مره بود ولی من آگاه بودم دیدم این عشق خدا رو این پاسخ به ایمانم رو نمیدونید چقدر زیبا بود الان تک تک لحظاتی که ترس داشتم ولی گفتم خدا درستش میکنه خدا درها رو باز میکنه هرچند در بسته نبود اون مغز من بود که دربسته میدید.
قسمت اخر تمرین
من کلا آدم مغروری نیستم همیشه سعی کردم مهربون باشم ، متواضع باشم در برخورد هام ، و از وقتی با شما آشنا شدم قبلش جوری دیگه دیدم نسبت به خدای که قبلا در کتاب ها و مدرسه ها و خانواده و شهرمون میدم یه شعر فک میکنم جلسه سه عزت نفس استاد سرودند شعر خانه خدا از قیصر امین پور ، قشنگ دیدم نسبت به خدای قبل از استاد عباسمنش و بعد از استاد عباسمنش رو توصیف میکنه، بعد از خدای که باهام آشنا کردین ،دیگه ترسناک نبود شد یه خدای که میشه همه چی بهش بگم بدون اینکه بترسم میتونم هرچیزی که دوست دارم ازش بخوام بدون اینکه بگم حرامه یا حلاله واز جهنمش بترسم قشنگ خودم باشم جلوش خود واقعیم بدون هیچ پرده ای.
بحث خشوع در برابر خدا من هیچوقت به این بعد نگاه نکردم همیشه برای داشته هام سپاس گذار بودم و هستم و همیشه سعی کردم متواضع باشم ، نمیگم مواردی از این قبل نبود نه ولی من دقت نکردم چون هیچوقت به این بعد قضیه نگاه نکردم به اینکه همه چیزمون از آن خداس وقتی اینو شنیدم گفتم خب منطقیه ما وجودمون هم از آن خداس چون از روحش در وجودمون دمیده و ما رو فرستاد این جهان که لذت ببریم از این سفر و برگردیم پیشش جایگاه ابدیمون با این دیدگاه کاملا منطقی به نظر میاد که هر چه در این سفر تجربه کردیم هرچه بدست اوردیم همه همه از آن اوست.
سپاس گذارم از استادم برای تک تک اعتمادی که به هدایت های الله داشتین و این هدایت ها سایت عباسمنش دات کام بشه،و ملجاء آرامش حس خوب و آرزوهام باشه . استاد نمیدونم چقدر بهتون گفتن ولی من عاشقتونم به اندازه تک تک امید های که تو دونه دونه صحبتهاتون هست و تک تک انرژی و قدرت و ایمانی که بهم دادین به اندازه همه بهبود هایم عاشقتونم .
در پناه الله همیشه سر حال در انرژی و سلامت باشید .
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام اعضای خانواده عباس منشی ،
واقعا که فایل بینظیری بود
اصلا تا دیدم توحید عملی دیگه از خود بی خود شده بودم و فقط میخواستم وقتما خالی کنم تا با تمرکز گوش بدم آخه عاشق توحید عملی هستم
اصلا به نظرم اصل بازی بازی ایمان و شرک
واقعا که استاد چقدر خوب توضیح دادید
چقدر زود فراموش میکنیم ،چقدر زود مغرور میشیم ویادمون میره که هر چیزی که داریم از آن اوست و هر خیری که بهمون میرسه از آن خداست
چون اونه که خیر مطلق،و هر سری که بهمون میرسه صد در صد از طرف خودمون و افکار و باورهامون هستش
من دقیقا تو قانون سلامتی اینا درک کردم
خداوند یک بدن سالم با تک تک سلولات و قسمت ها به ما داده ولی ما با باورهای نامناسب اونا نابود میکنیم و جالب اینکه بعدش میگیم خدایا چرا من مریض شدم،چرا این اتفاق افتاد
در صورتی که خداوند کاری ندارم این ماییم که با ورودیهای نامناسب داریم این اتفاقات را خلق میکنیم
این ماییم که کنترل نمیکنم
توی بحث ذهن هم همینه
صبح تا شب دروغ میگیم
غیبت میکنیم
تهمت میزنیم
و هزاران افکار و شرکای دیگه و میگیم چرا زندگیم عوض نمیشه
تا من تغییر نکنم هیچی عوض نمیشه و الهامات خداوندا به وضوح دریافت نمیکنیم
این مسخره تمرین فکره اگه تقصیرا گردن خدا بندازیم،کاری که من قبلاً زیاد میکردم
خدا کارش درست این ماییم که اشتباهیم
اون بی عیب و نقصی این ماییم که نقص داریم
این ماییم که نمیخوایم عوض بشیم
پس باید همیشه یادمون باشه که به هر موفقیتی برسم این را خداوند بهم داده و نباید به خودم مغرور بشم
و همیشه با خودم تکرار کنم تا فراموش نکنم و به راحتی مغرور نشم
به قول خودتون استاد عزیزم
توی قرآن هم چقدر خداوند قشنگ به این موضوعات اشاره کرده
همون جایی که موسی به جایی رسیده که میگه
من به هر خیری که از جانب تو بهم برسه فقیرم و بعد از اونه که خداوند هدایتش میکنه و زندگیش عوض میشه
یا اونجایی که میگه شما نکشتید خداوند کشته
دقیقا توی انجمن معتادان گمنام هم همینه
اولین قدم اینه که ناتوانی خودتا بپذیری و قبول کنی که ناتوانی و به این باور برسی که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را برگرداند
و ما انسانها چقدر راحت فریب میخوریم و عوامل بیرونی را دخیل میدانیم
هوش،استعداد،مهارت و هزاران موضوع دیگه
در صورتی که خداوند که همه اینا را مدیریت میکنه و همه این کارها را انجام داده
این رمز،این اصل داستان،بازی شرک و ایمان
از همون اول بوده و تا ابدم هست
تنها چیزی که دلیل آرامش میشه ایمان و افکار خوبه و نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای
این که یادمون باشه که خداوند غفور ،رحیم،داناست و تمام کارها را اون انجام میده و مدیریت میکنه
تا مغرور نشین و مواظب نفس اماره باشیم
هر کجا که به الهامات گوش دادم و آرامش و ایمان داشتم درهای نعمت و اتفاقات خوب به روم باز شد
و جاهایی که شرک ورزیدم و مغرور شدم اتفاقات بد افتاد و ضربه خوردم
واقعا استاد ازتون ممنونم بابت این فایل بی نظیر و یادآوری این نکات ارزشمند
امیدوارم که بتونم در این مسیر بمونم و همیشه این نکات را به خودم یاد أوری کنم
از شما دوستان عزیزم هم ممنونم که با کامنت های فوق العادتون کلی انرژی و باور خوب بهم میدید
دیشب که فایلو تو سایت قرار دادین همون موقع برادرم بهم پیام داد گفت استاد فایل جدید گذاشته این در حالی بود که من لپتاپو خاموش کرده بودم که بخوابم و ساعت ده شب بود. ولی چون چند روز بود که خیلی تضاد داشتم و سردرگم بودم و خیلی منتظر خدا بودم که راهنماییم کنه دوباره لپتاپو روشن کردم و فایلو شروع کردم.
استاد گوش دادن همانا و یک ذره آرام شدن همانا… بعد از اینکه چند بار فایلو پاز میکردم و به یاد میاوردم گذشته خودم رو؛ تمام شد و من به خواب رفتم. ساعت سه و نیم صبح از خواب بیدار شدم و تمام نجواهای ذهنیم شروع شدن. مثل صدای وز وز شدید زنبورها. شروع کردم یه چیزهایی که از فایل یادم بود رو خطاب به خدا گفتم. استاد دیشب اولین شبی بود که خدا رو اینقدر نزدیک به خودم دیدم… و باهام حرف زد… قبلا تا جایی که یادم میاد فقط سه بار الهام از درون داشتم و بقیش همش نشانه های خارجی بود. دیشب اول خدا آرامم کرد. چنان انرژی وصف نشدنی رو تجربه کردم هرگز تا حالا اون فرکانس قدرتمند رو تجربه نکرده بودم. فاصله میان قلب و گردنم ؛ خیلی این فرکانس شدید بود. شروع کردم ازش سوال پرسیدن. و اون یکی یکی جوابمو داد. حتی ازش پرسیدم برای من با این وضعیتی که توش قرار دادم, چه باوری چه ذکری رو مدام به خودم بگم؟ گفت به خودت بگو “تو بهترینی”. استاد بهش گفتم میخوام پولی که دارم رو دو برابر کنم. گفت راهنماییت میکنم. گفتم دوشنبه با استادمشاورم میتینگ دارم و هیچکاری نکردم. چیکار کنم؟ گفت فردا فلان کارو بکن فقط؛ خودم کمکت میکنم. صبح پاشدم اومدم سراغ این قسمتی که خدا گفته بود و کار تمام شده هست الان. استاد یک ساعت تمام حرف زدیم و منی که بیدار شده بودم و نجواهای ذهنیم حمله کرده بودن بهم، تقریبا یک ساعت تمام تو حالت بی ذهنی بودم. دو سه بار سوال پرسیدم ولی ذهنم یه کم بیدار شد و دوباره صبر کردم ذهنم آرام شد و پاسخ ها رو دریافت کردم.
این معجزه دیشب من بود استاد. گاهی دلم میخواد فریاد بزنم بگم خدا منو رها نکرده. خدا خود خودش منو آرام کرد. ولی میگم مردم فکر میکنن من دیوانه شدم. ولی خود خودش بود. حتی من بهش گفتم تو این همه راه اومدی منو آروم کنی. گفت من جایی نرفته بودم. استاد؛ من هنوز بلد نشدم با خدای جدید ارتباط برقرار کنم. وقتی میگید خداوند در خدمت شماست، خداوند وظیفشه پاسخ ما رو بده و هدایتمون کنه، ما فقط باید بندگی کنیم؛ وقتی میگید خداوند انرژی که کل جهان از اون شکل گرفته و ما هم از اون هستیم. وقتی میگید باید ویژگی های مثبت خودمون رو باور کنیم. توانایی های خودمون رو باور کنیم. وقتی تمام روز تواناییها و موفقیتهارو بخوای به خودت بگی بلکه باورت بشن چقدر سخته که این وسط یادت نره به خدا هم بگی هر چی دارم از تو دارم. من اینارو فقط شنیدم و نمیدونم چطوری باید عملشون کنم. قبلا ها شب و روز از خدا میخواستم. همش خواسته هامو بهش میگفتم. انگار اون خودش ندونه! تازه با التماس و زاری میگفتم. یه روز که واقعا دیگه کم آوردم بهش گفتم ببین همین امروز باید بمن جواب بدی. پس تو کجایی من اینقدر صدات میزنم. دو ساعت بعدش یه دوست آمریکاییمون اومد خونمون و برای من یه کتاب فارسی هدیه آورد. بازش که کردم اولین جمله ای که دیدم این بود: “مرا با سرود و شادی بخوان!” گفتم پس خدا صدای آه و ناله رو نمیشنوه. خدا دوست داره صدای شادی بنده ش رو بشنوه. از اونور از شما یاد گرفتم گفتین خدا میگه تو بمن بگو چی میخوای ولی با فرکانسهات بگو نه با کلامت.
هنوز این مبحث جدید خدا و ارتباط باهاش رو کامل متوجه نشدم. و برام گنگه. کی باید بگم من میتوانم کی باید بگم هر چی دارم از خداعه و کی باید بگم من از جزئی از خدا هستم. من این وسط فقط یه چیزو خوب میدونم: همه حرفهای شما حقیقت هستند چون قلب من گواهی میده با حس خوب.
استاد؛ هر چی میرم جلو شرک های مخفی تری پیدا میکنم. فکر میکنم تمام شده باز میبینم نه هنوز مشرکم. هنوز ترس دارم. تو یه فایلی میگید اگر با این نیت با افراد ارتباط برقرار میکنید که یه روزی یه جایی دستتون رو بگیرن شما دارید با سرعت هر چه تمام تر خودتون رو از خوشبختی دور میکنید. استاد من اومدم این بخش رو برای خودم شخصی سازی کنم دیدم من وقتی با افراد ارتباط برقرار میکنم قشنگ منتظرم ببینم از من خوششون میاد! منو تحسین میکنن یا نه؟ این شرک خالصه.
حالا از اینها بگذریم استاد. چقدر سوال دارم در مورد خدا استاد. تو فایلتون گفتین تو تیر نزدی خداوند تیر را زد. استاد من امتحان تافل داشتم. تو امریکا هم بودم. 8 روز بعدش باید میرفتم سرکلاس مینشستم و نتیجه امتحانم خیلی حیاتی بود. رفتم سر جلسه، همون موقع که شروع کردم دستشوییم گرفت از استرس و نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم از شدت دستشویی. تو امتحان آنلاین هم هیچ جا نمیتونی بری موقع امتحان. بعد همینطور که رفتم جلو رسیدم به بخش رایتینگ صفحه من فریز شد. گفتم خدایا من تسلیم توام. و حسمو بد نکردم. تازه داشتم میترکیدم. دیگه یه نفر کانکت شد و یه کاری کرد من بتونم ادامه امتحانو بدم. وقتی تمام شد من دیدم که نمره م 58 از 60 شد برا دوبخش امتحان. باورم نمیشد. میگفتم این معجزه خدا بوده. خدا دیده که من گفتم تسلیم توام. تو داری امتحانو میدی. تو نمره رو میگیری برام.
استاد؛ با دوره احساس لیاقت گفتین موفقیت هاتون رو بنویسید و مرورشون کنید. نوشتم ولی ته دلم میگفتم اعتبارو داری میدی به خودت؟ اخه تو اصلا سر جلسه میدونستی داری چیکار میکنی فقط خدا بخاطر باورهات اومد کمکت.
کاش یه مرز واضح و ثابتی باشه. من قبلا متواضعتر بودم در برابر خدا. همیشه بهش میگفتم من نیازمند توام. من بدون تو یه روزم نمیتونم زندگی کنم. ولی چی شد که کج فهمی کردم و گفتم خدا سیستمه کامله. من فقط باید باورهامو درست کنم و عمل کنم، کافیه همین. ایا واقعا کافیه؟ نه، به قول شما قارون هم باورهاش درست بود هم کار میکرد، ولی خاشع نبود در برابر خداوند. یادمه شما گفتین همه پیامبرا دعاهاشون با ربنا شروع میشه. همشون به خدا میگن تو اربابی.
استاد با تمام وجودم میفهمم این صحبت های شما رو. من چه میدونستم آمریکا چیه؟ خدا بمن تضاد داد من مطمئن شدم در مورد خواسته م. به وضوح رسیدم. و خودش منو آورد آمریکا.
میخواستم ازدواج کنم بهش گفتم تو منبع عشقی قلبمو پر از عشق کن. خودش یه انسانیو فرستاد سمت من که تا حالا اسمم رو صدا نزده و گاهی دلم برای اسمم تنگ میشه. همیشه میگه عزیزم.
میخواستم برم بهترین مدارس شهرمون درس بخونم؛ میخواستم کلاس زبان برم پولشو میفرستاد وگرنه بابا مامان من که پولی نداشتند.
میخواستم حقیقت رو بفهمم، منو با شما آشنا کرد. میخواستم خودمو دوست داشته باشم؛ ادمایی رو فرستاد تو زندگیم تا با رفتار بدشون متوجه بشم، بیشتر از اینها ارزشمندم.
استاد هر وقت رو برگردوندم، خدا بجام مبارزه کرد. هرجا رو زور خودم حساب کردم؛ خورد و خاکشیر شدم.
استاد یه جا تو فایلهاتون گفتین من همه کارهایی که تو زندگیم کردم رو با همین قوانین تونستم خلق کنم. من این جمله به دلم نشست هی میام به خودم میگم من این کارایی که کردم…!!!! ای دل غافل! حالا شما شاید دویست بار تو ذهنتون گفتین خدایا تو همه کارهارو برای من انجام دادی؛ من چی؟ من فقط دنبال اینم که یه جوری خودمو باور کنم. نمیدونم باید خودمو باور کنم تا به خداشناسی و خداباوری برسم. یا باید خدا رو باور کنم تا به خود باوری برسم. پناه میبرم به خداوند از کج فهمی هام.
استاد، تمام وقت هایی که بهش گفتم خدایا همه چیز بین من و توعه من از دیگران انتظاری ندارم، برام همه کاری کرد. هر وقت یادم رفت و به خودم یا به ادما تکیه کردم ناامید شدم و احساس عجز و ناتوانی کردم. هر وقت ترسیدم از کس دیگه، جهنم رو به معنای واقعی تجربه کردم. استاد؛ چقدر خوب میشه اگر بتونم باور کنم هر کسی تو جهان خودشه و نمیتونه بیاد تو جهان من چیزی خلق کنه. دیشب اینطور تصور کردم، که هر کسی یه جهانی داره که خودش مرکز اون جهانه و نمیتونه بره تو جهان ادم دیگه ای و براش کاری بکنه یا بهش اسیبی بزنه. حتی نیت کنه به کسی آسیب بزنه، تو جهان خودش له میشه و خارج هم نمیشه از جهان خودش. و این دیدگاه کمی به افزایش درکم از توحید کمک کرد. استاد من آرزو دارم روی شونه های خدابشینم و سوت بزنم و لذت ببرم و ستایشش کنم.
استاد تو این فایل گفتین من رفتم سهام خریدم تا ایمانم قوی تر بشه به هدایت خدا. چندین روزه میگم چطور ایمانمو بیشتر کنم و حالا تو این جمله شما فهمیدم. باید عمل کنم به هدایت های خدا. تا بیشتر باورش کنم. تا بیشتر تسلیم بشم. چند روز پیش در راستای همین موضوع گفتم خب حضرت ابراهیم چطوری ایمانشو قوی کرد. یادم اومد که حضرت ابراهیم به خدا گفت چطوری مرده ها رو زنده میکنی و خدا نشونش داد. همون روز گلدون گل رزمون مرده بود عملا. من اصلا بلد نبودم چطوری باید به گل و گیاه برسم. یه کم قربون صدقه گله رفتم و گذاشتمش کنار پنجره یه کم نور بخوره. امروز رفتم دیدم برگای ریز جدید زده بیرون و انگار از اون حالت مرگ یه کم برگشته! ولی هنوز تو کما هست. خلاصه گفتم به همین راحتی که گل رو زنده میکنه، مرده ها رو هم زنده میکنه.
ای خدای آسمانها و زمین، ای بی نهایت من، بازگشت دوباره مرا به سوی خودت بپذیر… پروردگارا… تو نور زندگی منی و من هرگز لحظه ای بی نیاز از تو نبوده ام و نیستم… جاویدان من، تو ربی… تو قدرتمندی… لطف تو بمن بی نهایت است… تو از میان تمام موجودات مرا گرامی داشتی… بمن کرامت دادی… مرا خلیفه خودت روی زمین قرار دادی… آسمان و زمین را به خدمت من درآوردی… پروردگارا… کمکم کن هر روز ایمانم به تو از روز قبلم بیشتر شود… تو برای من کافی هستی… من با تو پرواز میکنم…
ممنونم که برام نوشتی… و خوشحالم که کامنتم مفید بوده برات.
استاد خیلی خوب توضیح دادن بخش توحید رو، ما فراموشکاریم. ولی من هنوز ارتباط سیستم و خاشع بودن و تسلیم هدایت بودن و عزت نفس رو کامل درک نکردم که به مرحله اجرا درش بیارم. امیدوار استاد عزیزمون، بیشتر برامون توضیح بدن. شاید اون نمازهای یومیه برا این بودن که من یادم نره خدا همه کارامو میکنه. ولی من با بدبینی نمازو کنار گذاشتم فکر کردم اینها هیچ احساسی توش نیست و یه سری کلمه هست فقط و تاثیری نداره تو زندگیم.
چقدر من راه نرفته دارم… خدایا خودت بمن بصیرت بده…
استاد عزیزم ممنونم بابت این فایلهای ارزشمند و گرانبها
خدایا شکرت که گوشم لایق بود این آگاهی ها رو بشنوه.
ممنونم از کامنتت محبوبه عزیزم. امیدوارم بتونیم مثالهامون رو تبادل کنیم با هم و به درک بهتری برسیم تو این زمینه.
سلام استاد عزیزم، بی نهایت از شما و خدای مهربونم سپاسگزارم به خاطر این هدایت به موقع….
چقدر استاد دقیقه این قوانین، چقدر در لحظه خدا جواب آدم رو میده. دقیقا استاد سوال من این روزها همین بود، دلم میخواست از خودتون بپرسم و نمیدونستم که کی به جواب میرسم…
وقتی فایل های سفر به دور آمریکا رو میدیدم همه ش این سوال برام پیش میومد که چجوری اینقدر شما متواضع هستید، چجوریه که خودتون رو نمیگیرد… چجوری اینقدر خووووبید و خوووب درک کردید قوانین خداوند رو… و اینکه همه ی فایل هاتون به دل میشینه…
البته فکر میکنم این ها همش به خاطر باورهای اشتباهم در مورد انسانهای موفق و ثروتمنده…
هزاران بار خداروشکر میکنم که الگوی درست و فوقالعاده تأثیر گذار رو سر راهم قرار داد تا با چشمان خودم ببینم که میشود…
شگفت زده شدم وقتی که فایل رو گوش دادم… و فقط خدارو سپاسگزاری کردم که چه زود جواب سوالاتم رو داد…
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم به خاطر تمام فایل های زیبا و مخصوصاً فایل های توحید عملی تون
خدا حفظتون کنه و عمر طولانی و همچنان پربار و پر بارتر نصیبتون کنه
سلام به استاد عزیزی که همیشه در بهترین زمان ارزشمند ترین فایل ها رو آماده میکنی
امشب تولد 31 سالگی منه و این فایل بهترین کادوی خداوند بمن بود
وقتی عنوان فایل رو دیدم واقعا اشک توی چشمام جمع شد “توحید عملی” چیزی که توی این روزها واقعا بهش نیاز داشتم
5 سال پیش زمانی که تازه با شما آشنا شدم توی خونه ای زندگی میکردیم که البته خونه نبود بیشتر شبیه زیرزمینی بود تا خونه
پر بود از موریانههایی که بیشتر وسایلمون رو نابود کرده بودن
داشتیم به این فکر میکردیم که چطوری میشه از اینجا بریم و توی ی خونه بهتر زندگی کنیم
اونموقع اصلا به اینکه خونه چقدر بزرگ یا کوچیک باشه فکر نمیکردم فقط دلم میخاست جایی باشه که حداقل بشه توش زندگی کرد چون ما اونجا واقعا زندگی نمیکردیم.
همین موقع ها بود که همسرم شغلشو از دست داد و بیکار شد
دخترم تازه بدنیا اومده بود و واقعا کنترل احساس تقریبا غیرممکن بود و مجبور شدیم برای اینکه زندگیمون بگذره ماشینمون رو بفروشیم
اون زمان ی فایلی ازتون دیدیم که مثال اون مرد رو زدید که به شاگردش میگه برای کمک به زنی که شب بهشون پناه داده بُزش رو بکشه
اونجا گفتید خدا بعضی مواقع داشته ها رو ازتون میگیره تا پایه ای محکم تر بسازه برای اینکه نعمت های بیشتری بهتون بده
همسرم خیلی تحت تأثیر فایل قرار گرفت و من ته دلم بهش میخندیدم(اینم بگم که همسرم در عمل به قوانین و کنترل احساسش واقعا از من بهتره )
اون موقع ها همش میگفت بیا چیز هایی که دوست داریم داشته باشیم رو بگیم
میگفت دلم میخاد شغلم جوری باشه که بتونم توی خونه انجامش بدم، دلم میخاد هر لحظه واسم پیامک واریز بیاد، دلم میخاد آزادی زمانی داشته باشم که هروقت هرجا دلم خواست برم، دلم میخاد سالی چند بار ماشینمو عوض کنم و یکی از ویژگی هاش این باشه که حتماصفر کیلومتر باشه
منم با اینکه اصلا امیدی نداشتم ولی میگفتم دوس دارم خونمون بزرگ باشه، حیاط داشته باشه، فضای نشیمن و پذیرایی جدا باشه، آشپزخونش پنجره بزرگ داشته باشه که بتونم بیرونو ببینم، دلم میخاد خونه غرق نور باشه و هر روز با نور خورشید از خواب بیدار شم
الان بعد پنج سال تک تک چیزایی که هرروز بهم میگفتیم رو داریم
همسرم به آزادی کامل زمانی رسیده، توی خونه با گوشی کارشو انجام میده،و توی همین یک سال چندین بار ماشینشو عوض کرده، حتی تونسته چند تا مغازه و زمین دیگه هم که حتی بهشون فکر نمیکرد رو بخره
الان 3 ساله که توی همون خونه ای که هر روز راجع بهش حرف میزدم زندگی میکنم و تک تک اون ویژگی ها رو هم داره
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
چه کسی غیر از تو میتونست این کارها رو برامون انجام بده؟
چه کسی غیر از تو توانایی و قدرتشو داشت ؟
ما سال های قبلش خیلی تلاش کرده بودیم ولی هیچ پیشرفتی نکردیم اما وقتی تسلیم شدیم (البته خیلی کم ) و پذیرفتیم که هر اتفاقی بیفته بنفع ماست شرایط هم به همون اندازه بنفع ما تغییر کرد
این ها رو برای خودم نوشتم چون ذهنم ای روزها کنترلش کمی سخت شده ، نوشتم که یادم نره از کجا به کجا رسیدیم، اگه تونستیم از اون مرحله بگذریم قطعا بازم میشه فقط باید تسلیم باشیم و صبور
خدای عزیزم همه این ها از لطف و مهربانی تو بوده و کمکمون کن تا همیشه در برابر تو تسلیم و متواضع باشیم
این اولین مشارکت من هست در مسیر هدایت الهی که راهنمای این مسیر زیبا شما و مریم عزیز هستید خیلی وقت که دلم میخواست مثل همه دوستان از تجربیات خودم بنویسم ولی واقعا هیچی برای گفتن به ذهنم نمیاومد تا این که تقریلا یک هفته است که مردد شده بودم که آیا مسیری که دارم میرم درسته ؟؟؟ و از خدا خواستم که من رو با نشانهای هدایت کنه… تا امشب که این پیغام خدارو از طریق شما شنیدم شاید باور نکنید که حتی نوشتن همین تجربه و احساسی که دارم برام خیلی سخته ولی حتی همین الان از اعماق وجودم از خدا خواستم که کمکم کنه تا بتونم من هم نشون بدم که چقدر صحبتهای شما باعث تغییرات مثبت در من شده
البته شاید خیلیها دنبال تغییر شرایط مالی باشن که خوب برای من هم مهم ولی قبل از اون باید بگم که من حتی مسیر ذهنیم رو هم گم کرده بود من یک پسر 4 ساله دارم که بعد از تولد پسرم دچار وسواسهای شدید ذهنی و ترسهای خیلی بزرگی شده بودم که حتی باعث شده بود به جای لذت بردن از بزرگ شدن این فرشته زیبا که بزرگترین نعمت خدا به من هستش به گفته خود استاد مدام شرک بورزم و همیشه ترسهام من رو از زیباییهای زندگیم محروم کنه تا با راهنماییهای استاد عزیز متوجه اشتباهم شدم و تونستم به همه اونها غلبه کنم و متوجه شدم که خدای من چقدر بزرگ و بخشنده است به طوری که خیلی از زمانها اونقدر غرق در ستایش خدا و قدرتش میشدم که فراموش میکردم که خواستهای داشته باشم و از خدا خواستم که باز هم من رو در مسیر درست هدایت کنه که بعد از 5 یا 6 روز امشب این هدایت شما رو شنیدم در حالی که به خاطر شرایط جسمیم که شاید هر کسی جای من بود ترجیح میداد استراحت کنه ولی چیزی به من گفتم که وارد سایت بشم و قبل از خوابم یکی از درسهای استاد رو گوش بدم این فایل شما روی صفحه اول باز شد و درسی که باید یاد میگرفتم رو یاد گرفتم و بفهمم همه تغییرات خوب خواسته خود خداست و باز هم سر تا پا شاکر خود خدا باشم.
خدایا شکرت به خاطر استاد عزیز و مریم عزیز و میکایل عزیز که الگویی شدن برای من و یاد گرفتم که مادر بهتری باشم برای پسرم که بفهمم چه جوری فرزندم شادتر و خوشبختر باشه خدایا شکرت
چی شد؟ الان من قدرتمند شدم ک دنبال راه بگردم ک پول جور کنم؟؟
خودش فرستاد همین پولارو
منک درخواست نکردم از ادما
خودش جور کرد خودشم بقیشو اک میکنه
خودش منو میبره ی جای قشنگترو ازادتر
ی جای ازاد و سرسبزو خنکو افتابیو تمیز
خودش زندگیمو میچینه من فقط باید اروم باشمو شکرش کنم و حرفاشو بفهمم.
ندا:
وقتی با خدا حرف میزنیم،نباید از رو درموندگی باشه
بلکه باید تو اوج پیشرفتو عالی بودنمون باشه.
من:
ندا تو حرفای من با خدا درماندگی بود؟
خودم میگم فقط تسلیم شدم فقیر شدم به اونچه که اون میتونه ومیدونه ومن نه
نه به اندازه ی اون
من واقعا محتاج وفقیرم به تمام تواناییهای خدا
من عاجزم نسبت به اونچه که خدا میتونه انجام بده
من نمیتونم من نمیدونم من بلد نیستم برای من سخته مغز من کوچیکه ولی همین خدا هم هدایتم میکنه هم قدرت خلق رو با فرکانسام به خودم داده حالا این فرکانس یا احساس یا ارتعاش یا پیام یا سیستم اصلا هرچی میگه وقتی تو همه چی رو بسپاری به یه قدرت وآگاهی برتر خیالت راحته همین خیال راحت همه کار میکنه واست همین میشه فرکانس نعمت وثروت وخوشبختی .
ندا:
چرا اینارو میگی؟
مگه خدا نمیدونه؟
همین ک ی تلنگر خوردی فهمیدی داشتی ب منم منم میرسیدی و قدرتو تقسیم کرده بودیکافیه
اون الان دلتنگ بوده و حالا ک برگشتی،میبرتت میذاره همون جایی ک دوس داشتی باشی
من:
اره دقیقا همین حسو دارم اصلا یه انرژی دوباره گرفتم. اصلا بوی خوش تمام اتفاقات به مشامم میرسه .احسان با یه انرژی عالی پاشد رفت مغازه .دیگه مطمعن هستم از همه چی .اصلا کاری به نتایج ندارم .تو لحظه هستم .چون میدونم همه چی چون سپرده شد به خودش اوکیه…
آخ که چقدر این غرور مخفی بود ومن نمیفهمیدم
خدا با توقف سود میخواست حالیم کنه
ولی من نمیفهمیدم
با مثال استاد مو به تنم راست شد
گفتم عه همینه
میخواد بهم بگه زدی جاده خاکی تو مسیر نیستی خبر نداری .
بجای اینکه بگی خدا هدایتم کن میگفتی بذره کاشتم داره رشد میکنه دارم تکامل طی میکنم.
مگه جیگرگی رو گرفتی مشتریا صف وایستادن اون موقع تکامل کجا بود پس.
انقده فیش میزدی گلوت خشک میشد بذر کجا بود.
نه اون موقع فقط خودت رو ناتوان میدونستی وهمه چی رو از خدا میخواستی .
حتی غرورت تو کترینگ روی اونیکی مغازه هم تاثیر گذاشته .
وندا دیگه چیزی نفرستاد …
ومن قلبم انقده روشن شده انقده قلبم باز شده دلم میخواد فقط یه جایی باشه فقط اشک بریزم و شمر کنم که دوباره هدایتم کرد دوباره از طریق استاد هدایتم کرد ..
منو از فراموشی وغرور مخفی کشید بیرون ونجاتم داد.
ولی یه چیزی بگم ..
این اتفاقات تو بعد مالی ومادی منه…
اما من عمیقا حتی بدون این سود مالی عاشقانه کار میکردم.بدون هیچ عجله وچطور وچگونگی.
من اصلا بیشتر روز رو در حال عشق بازی با خدای درونم هستم .بی هیچ دلیل وبهانه خوشحالم.
بی هیچ دلیل وبهانه از درون راضی وخوشنودم.
از هر موقعیت و رابطه و شرایط بیرون از خودم بی نیازم .خودم رو به منبع عشق بی نهایت متصل میدونم .این عشق رو در وجودم حس میکنم.
از این عشق لبریزم.پرم. حتی اگه یه روزی از خواب بیدارشم ببینم همه کس وهمه چیزم رو ازدست دادم فکر میکنم خیلی زود با دلخوشی قلبیم با همون انرژی عشقی که از درون بامنه بتونم خودمو اروم کنم.
به خودش قسم که اینها شعار نیست.
من انسانم .
با ذهنی نجواگر که قسم خورده تا لحظه ی مرگم دست از نجوا برنداره ومنو گمراه کنه.
چند روز پیش باهمسرم وبچه هام قرار شد بریم دریاچه..
همسرم رفت تا به هردو مجموعه رستوران وکترینگ یه سر کوچیک بزنه وبیاد بریم گفت ده دیقه دیگه اینجام وده دیقه شد یک ساعت.
وذهن من گفت همسرت برای تو ارزش قاعل نیست .
همین یه جمله صدبار در ذهنم تکرار شد .
تا اینکه همسرم اومد . ومن همین رو بهش گفتم .
وایشون گفتن من داشتم پخش ماشین رو اوکی میکردم تا در مسیر لذت ببریم .
ولی من دوباره با یه جمله ی دیگه به ایشون گفتم تو برای من ارزش قاعل نیستی اگه بودی سرتایم میومدی.
ایشون از همون لحظه از حرف من ناراحت شد ودیگه بامن حرف نزد .
من از اینکه توی ماشین سکوت بود وحتی بچه ها متوجه ناراحتی پدرشون شدند ورفتن توی خودشون شروع کردم خودمو سرزنش کردن که چرا اینجوری شد .اولش همسرم رو توی ذهنم مقصر کردم و تو ذهنم با ایشون جنگیدم . بعد با خودم جنگیدم که چرا اعتراض کردی واعراض نکردی؟
خلاصه این جنگها توی سرم بود وجو ماشین خیلی سنگین. من چندبار خواستم جو رو اوکی کنم با هم حرف بزنیم ولی چون این جنگها با خودم وبا همسرم در سرم بود بیرون از من اتفاق خوب وجالبی رخ نمیداد وتلاشم بیهوده بود.
رسیدیم دریاچه …
دخترم گفت میرم کافه
همسرم وپسرم دوچرخه گرفتند ورفتن دور دریاچه
ومن هم فایل جلسه تکمیلی احساس لیاقت 2 رو گذاشتم توی گوشم وشروع کردم به پیاده روی.
ولی صادقانه بگم دقایق ابتدایی فایل رو اصلا نشنیدم چون صدای ذهنم خیلی بلند بود.
یه جا وایستادم .
گفتم لیلا جانم عزیزم به خودت سخت نگیر .
فقط مسؤلیت این اتفاق رو قبول کن وخودت رو ببخش .
بله درسته تو میتونستی اعراض کنی از دیر آمدن همسرت میتونستی توجهت رو بزاری روی اینکه خواسته خیلی بهتون خوش بگذره رفته سیستم پخش ماشین رو اوکی کنه پس تو احساست رو بد کردی وحالا نتیجه این شد که دیدی ..
از این اتفاق درس بگیر .
تو هر احساس بدی که قرار میگیری اصلا مهم نیست که چقدر حق داشته باشی ناراحت بشی وحست بد بشه مهم اینه که یه راهی پیدا کنی یا به یه موضوعی توجه کنی که احساست یکم بهتر بشه.خوب درست رو گرفتی حالا عاشق خودت باش و دور دریاچه پیاده روی کن واز زیباییها لذت ببر واز کنار آدمها با لبخند رد شو و وقتی حالت بهتر شد فایل رو پلی کن و به استاد گوش کن .چند دیقه تمرکز به مرغهای دریایی واسمون آبی با ابرهای پفکی وصحبت با اون نیروی درونم با همون که داشت قربون صدقم میرفت چنان ارامش بهم داد که یک دور کامل ویک نصفه دور زدم وکل فایل رو گوش کردم وبعد با تماس باهم همگی رسیدیم کنار ماشین توی پارکینگ اما همسرم همچنان در قیافه وناراحت.
ذهن اومد شروع کنه …
نگاهم به آسمون آبی عشق بازی با الله شروع شد ..
گفتم خداجون تا وقتی توجه ومحبت وعشق تورو در سینه دارم از توجه وعشق ورزی ومحبت هرکسی حتی همسرم بی نیازم .
انقده خالص شدم که قطرات اشکم از گونه هام بی اختیار میلغزید .انقده توی قلبم عشقش رو حس میکردم بهش میگفتم خداجون تو با تمام خطاهای من عاشقمی .تو بی قید وشرط عاشقمی .ازت ممنونم که این همه زیبایی رو مهمون چشمهام کردی .خلاصه بخاطر تمام زیباییها ونعمتهای زندگیم ازش تشکر کردم و به یک چیز رسیدم اونم اینکه من بدون هیچ شخصی وهیچ چیزی حتی در خلأ وهیچ خوشبختم وراضیم وخوشنودم وخوشحالم.چون از وجود خداوند لبریزم .چون به منبع نوروعشق وآگاهی متصلم .
بی نیازم بینیاز از هرچی که بیرون از منه .چه خوب چه ناخوب من ازدرون وجود خداوند رو حس میکنم …
ما رسیدیم وهمسرم رفت مغازه..
منم بعد یه استراحت کوتاه رفتم کترینگ.
یه ارامش عجیبی سرتاسر وجودم رو فراگرفته بود.
ساعت ده شب دیدم همسرم اومد کترینگ با یه لبخند زیبا وپراز معنی…
بهم گفت حساب وکتاب کترینگ رو زودتر انجام بدم ورفت.
من یه نگاهی به گل قشنگ روی میزم کردم و دستم رو گذاشتم روی قلبم گفتم من باتو خوشبختم .
یک ساعت بعد دوباره همسرم اومد خوشحالتر لز قبل باهم کترینگ رو تعطیل کردیم گفت برم بشینم تو ماشین.
فهمیدم جایی قرار هست بریم ..
واون شب همون بی نیازی از توجه ومحبت و وصل شدن به عشق بی نهایت الله در وجود همسرم به شکل یک عشق زمینی متجلی شد .
باهم به ابشار تهران رفتیم وتا ساعت دوشب باهم راه رفتیم .وچه شب زیبا وعاشقانه ای شد .همون خدایی که باهاش پر شدم و ازدیگران بی نیاز همون این حس زیبا در همسرم واین شب زیبارو رقم زد .همون خدا ساخت . همون خدا همون انرژی عاشق خودش رو بهم نشون داد.
این خدا بود که بامن راه میرفت وزیر اسمون شب توی مسیر پیاده روی کوهستانی دست منو گرفته بود وبرای من حرفهای عاشقانه میزد .همون خدا بود که اون وقت شب مارو به یک کافه با موزیک زنده وفضای رویایی بر فراز تهران غرق در نور دعوت کرد .
وخلاصه ….
چند وقته درونم یه ارامش وخوشحالیه عجیبی حس میکنم .
خیلی به نتایج فکر نمیکنم.
مثلا اگه یه جایی مثل سایت صحبت از ترمز وباور و شخصیت ونتیجه باشه میام فکر میکنم ومیگم اما واقعا از عمق وجودم احساس خوشبختی وبی نیازی میکنم . حالا فارغ از اینکه چطور عمل میکنم چطور باور دارم وچه نتایجی داره در راستای باورهام خلق میشه ویا شده .
به قول استاد همین نتیجه هایی که هست هم مال خداست مگه من ساختمش نه خدا هدایتم کرده خدا همه رو هدایت میکنه به شرطی که در هدایت رو باز بزاریم تا خداوند وارد بشه .
هممون صدای خدارو میشنویم زمانی که صدای ذهن ساکت باشه.
خواهر گلم خیلی لذت گرفتم از کامنتت ابجی واقعا اشک در چشم هایم جاری شد که چه خوب گفتی وقتی از عشق های زمینی دل بکنی وبه عشق واقعی متصل شوی چه لذتی داره واقعا خیلی عالی توضیح دادی کاملا درک کردم وآگاهی کردیم من رو تازه فهمیدم نبایددر جنگ با خودمون باشیم نباید به کسی قدرت بدیم بعضی وقت ها باید احراز کنیم که این ترمز منه باید خیلی روش کارکنم واز همه بهتر که با عشق واقعی خودم عشق ورزی کنم با خدای خودم ممنون عزیزم از کامنت زیبات
خدایا ازت ممنونم که هر لحظه و هر جا نور ایمانت رو بر دلها جاری میکنی، این فایل خیلی برام همزمانی داشت، خیلی خوشحالم دارم با استادی کار میکنم که وصله به نور توحید، امشب که هدایت شدم به این فایل بسیار زیبا، فقط از شدت شوق هنگ بودم از این هماهنگی خداوند، خیلی جالبه این چند وقت بطرز عجیبی تمرکزم روی رفاقت بیشتر با خداونده، هی این سوال تو ذهنم میچرخید که خدایا چطور رابطمو بیشتر ودلی کنم باهات، این سوال که فقط خداوند برای بنده خویش کافیست، رو ذهنم بسختی قبول میکنه، خیلی دوست دارم ارتباطمون دلی تر باشه، تو این چندوقته اصلا این جمله رو میگم، خدایا من مستاصلم در مقابل عظمت تو، این جسمم این دستانم همه اش رو تو خلق کردی، قدرت تویی، من تا الان فکر میکردم باهات رفیقم ولی هر جا نتیجه داشتم ذهنم اعتبارشو و هیجانش رو بخودش میداد، چه جاها که کلا مغرور بودم و چه جاها که عاشقانه دستم رو گرفتی، ولی زودی فراموشت کردم، چه جاها که قدرت تورو نادیده گرفتم وقدرت رو به دستانت میدادم. این فایل واقعا، از قلبی نشات گرفته که وصل به منبع نور وهدایت، دقیقا تواین چند وقت که دارم از خداوند هدایت میخوام و تصمیم گرفتم بیشتر بودنش رو درک کنم، بعدش این فایل آماده شه، چه هدایتی از این واضحتر، استاد عزیز بینهایت ازت ممنونم که یکی از دستان پر قدرت خداوند شدی و اجازه دادی این جریان هدایت در بهترین زمان و مکان شکوفاتر بشه.
خداوندا هرلحظه مارو وابسته و نیازمند خودت کن و همیشه بتونیم تسلیم قدرت وعظمتت باشیم.
سلام استاد خوبم خیلی خوشحالم که امشب با شنیدن این فایل میخوابم.
نمیدونم از کجا باید بگم میخوام راحت حرف بزنم تمام حرفهایی که امشب زدین به دردم میخورد شدید اصلاً امشب اومدم بعد مدتها توی سایت تا یکم آرامش بگیرم وقتی اومدم دیدم توحید عملی قسمت 10 شدیداً خوشحال شدم گفتم این چیزیه که من میخواستم
من تقریباً 10 ماه است که با سایت شما آشنا شدم
من از طریق خواهرم که سالهاست شما رو به من معرفی میکرد آشنا شدم ولی سالهای گذشته میگفتم نمیخوام این سایتو این آقایی که توی آمریکا زندگی میکنه نمیدونه مشکلات ما تو ایران رو ببخشید استاد رک حرف میزنم گفتم این آقا مرفه بی درده .
ولی یه روزی زندگیم به جاهای سختش رسیده بود هم از لحاظ رابطه کلاً به هم ریخته بودم هم از لحاظ روحی روانی و واقعاً روزای سختی رو داشتم و هم اینکه خیلی به خودم قره شده بودم و یادم شده بود شکر خدا رو من آدمی بودم که هیچ وقت خدایا شکرت از دهنش نمیافتاد و همیشه بیدلیل چپ و راست میگفتم خدایا شکرت.
تا اینکه یه روز با ماشین یه تصادف کردیم که خطر مرگ به اندازه مویی از سرمون گذشت و بعد از اون حادثه یاد خدا افتادم دوباره و یادم افتاد که خدایی هست و هرچی دارم از اون دارم
یه شبی که خیلی بیش از حد ناراحت و دلگیر بودم خواهرم فایلی از فایلهای شما را برای من فرستاد و گفت اگه دوست داشتی گوش بده وقتی گوش کردم خیلی به دلم نشست اون فایل در مورد رابطهها بود
از اون به بعد بود که مشتاق شدم سایت شما رو روی گوشیم نصب کنم نصب کردم و هر روز صبح ظهر شب گوش دادم هر فرصتی که گیر میآوردم هندزفری میذاشتم و گوش میکردم خیلی حالم بهتر شده بود انقدر در مورد خدا منطقی حرف میزدید که حرفاتون شدید به دلم مینشست
نظرم راجع به همه چیز عوض شده بود راجع به زندگی کارهای اشتباهی که کردم کارهایی که میتونستم بکنم و نکردم در مورد رابطه با دیگران با چه آدمهایی باشم با چه آدمهایی نباشم
و خیلی چیزهای دیگه که هممون به اونها آگاهیم. از شما یاد گرفتم و تصمیم گرفتم دیگه اون آدم سابق نباشم و واقعاً هم تغییر کردم و الان رابطه مون بهتر شده
و کاری که سالها دوست داشتم انجام بدم رو بالاخره شروع کردم شروع کردم به پختن کیک و تزییناتش یعنی کار کیک خونگی و شیرینی و آشپزی و….. و الان سه ماه ه که به صورت جدی تمرین و کار میکنم و صفحهای در اینستاگرام راه اندازی کردم و شروع به کار کردم با توکل بر خدا
ولی چون کارمو جدی گرفتم فکر میکنم همین اول باید خیلی خوب و سریع جلو برم
میخواستم برای خودم تبلیغات کنم تا شاید زودتر سریعتر تو کارم پیشرفت کنم ولی حرفهای امشب شما باعث شد از این کار صرف نظر کنم دقیقاً حرفتون درسته که میگید خدا در زمان درست به آدم کمک میکنه من هنوز ظرفم کامل نشده و هنوز باید آموزش ببینم.
اگه الان تبلیغات کنم و مشتری کیک خاصی بخواد و من نتونم اونو آماده کنم به کارم و روحیم لطمه میخوره. خدا را شکر میکنم که امشب این فایلو روی سایت گذاشتید واقعاً به شنیدن این حرفها نیاز داشتم بدجور سردرگم بودم یه احساس بیقراری داشتم ولی الان آروم آرومم خدایا شکرت
امشب اومدم که فایل ذهن قدرتمند کننده رو گوش بدم ولی یهو دیدم توحید عملی قسمت 10 چه ذوقی روی دلم نشست گفتم اینو گوش بدم بعد برم فایل قبلی و چه خوب که این فایلو گوش دادم خیلی ممنون استاد خدا را شکر که این حرفا رو خدا از زبون شما به من رسوند
باید از شما یاد بگیرم و هر روز توی هر کاری که انجام میدم و به موفقیت میرسم اونو به خدا وصلش کنم و از خودم ندونم و این باعث پیشرفتم میشه.
خدایا هزاران بار شکرت که حرفای منو شنیدی و منو با این سایت آشنا کردی و کاریو که سالها دوست داشتم انجام بدم رو کمکم کردی تا بتونم انجام بدم پس توی این راه کمکم کن و هیچ وقت تنهام نذار
استاد خوب و مهربونم امیدوارم سالهای طولانی زنده باشید بتونید آدمهای بیشتری رو به زندگی و خدا و آینده و بهشت وصل و امیدوار کنید
استاد جان دقیقا این حرفتون ک گفتین دوستانمون میگن شما ازکجا میدونستین ک دغدغه ی منه ک درموردش فایل گذاشتین برا منم صدق کرد
امروز صبح من سایت رو باز کردم بااینک تودلم گفتم من ک تمرین قسمت دو رو انجام ندادم ولی بازم ببینم سایت رو ک دیدم شما فایل جدید با موضوع توحید گذاشتید ک البته باید بگم بازم بله پاشنه آشیل چن روزه منه ک تو تمرین ستاره قطبی از خدا میخوام ک مسئله ی اصلی منو ک مانع رسیدن من ب هدف مهمم و بقیه ی خواسته های ریز و درشتم میشه رو بهم بگو و هدایتم کن ک حلش کنم ک امروز در قالب این فایل مقدس بهم گفته شد توسط شخصی پاک ک خودشون عامل ب این مبحث هستن
ازتون تشکر میکنم ک این فایل رو آماده کردید ممنونتون هستم
شاکر پروردگار خودمم هستم ربّ عالم و دانای خودم 🫀🫀🫀
بنام خداوندی که هرچه دارم از آن اوست
سلام ودرود خدمت استاد عزیز دلم و خانم شایسه فوق العاده
امروز تا چشمانم باز کردم یک جور که حتی الان یادم نمیاد چطوری هدایت شدم به سایت تا وارد شدم چهره دلنشین استاد عزیزمو دیدم گفتم عه فایل جدید با ذوق زدم رو فایل و دانلود کردم و گفتم حتما امروز بشنومش .
امروز یک سری جریانات داشت که بظاهر ناجالب بود و باعث شد باتوجه به مواردی که ازچند وقت اخیر پیش اومد دیگه اون تضاد مهرشو زد تو مغزم اولش واکنشم خیلی تند بود هرچند من با این جریان همیشه سرکله میزنم ولی هیچوقت بدید اینکه این تضاده و در ادامه قراره متوجه خواسته ات بشی ، بعد از شنیدن فایل استاد قشنگ همونطور که خودشونم زیبا فرمودند امروز واقعااااا تمام حرف هاشون برای من بود تک تک کلماتشون جوری بود که انگار خدا دست استاد گرفته گفته بیا این کلمات رو به این دختر بگو براش بازگو کن(بعد از شنیدن فایل درک کردم دلیل هدایتم به این فایل رو) که متوجه بشه که هدا ببین این حال بدت این جریان به ظاهر ناجالب تضاده ، و در دل اون تضاد خواسته توئه بفهمش درکش کن و با عشق درخواست کن بگو خواسته ات اینه که من رو به یک محیط زیباتر آرامش بیشتر آزادی بیشتر مملو از عشق، جایی که من راحت صب بیدار بشم صورتم بشورم و بلوز شلوار راحت بپوشم و برم بدوم(عاشق دویدنم) بدون فکر به اینکه وای ملت چپ نگاه میکنن خانوادت چی میکن ، بقیه تعجب کنن از اینکه یه دختر درحال دویدنه اونم با تیپ راحتی و …. جای باشه سر سبز ساعتها با عشق بدوم و لذت ببر و افرادی که وقتی کنارشون باشم نگم دارم تایمم رو هدر میدم بلکه انقدر از زیبایی ثروت فراوانی سلامتی صحبت کنیم من با عشق در مکالمه شرکت کنم با عشق بشینم چایمو بخورم بدون اینکه ارپاد در گوشم باشه که نکنه چرت پرت بگن ورودی نا مناسب دریافت کنم یا نکنه از کمبود ، فقر یا بیماری صحبت بشه و حالم بد کنه ، جایی که افراد به رفت آمدم به پوششم به شخصیتم به هدا بودنم گیر ندن و در یک کلمه آزادی سرشار از آرامش .
و زیباترین موردی که اشکم رو در اورد واقعا اون شدت اعتمادی که استاد به خداش داره بخدا که ستودنیه یعنی من همیشه هرفایلی که میشنیدم و مثال های بدون رد خور استاد برای اون بحث ها میکرد میگفتم یعنی استاد چطور این همه مثال اینجورییی قشنگ میزنه، الان فهمیدم که اون همه اتفاقای که میفته هدایت خداست و البته اون اعتماد و عشقی که استاد به خدا داره که انقدر راحت و زیبا دریافت میکنه هدایت ها رو و جوری برای مخاطب بیان میکنه که الله اکبر، این فایل قدرت و ایمان فوق العاده بهم داد استاد سپاس گذارم برای این همه زیبا صحبت کردن آرامش و طمئنیه که در صحبتهاتون وجود داره باورتون نمیشه من خیلی تند صحبت میکنم اما انقدر فایل های شما رو گوش داد انقدر لذت بردم از لحن و بیانتون که جدیدا هرکسی من قدیمم رو میشناسه متوجه این آروم تر شدنم میشه ، معجزه، اگر بخوام تعریفش کنم میگم وجودتون در زندگی من معجزه است.
تمرین
هروقت من بدون تقلا بدون مقاومت به خدا سپردم و هدایت خواستم به زیباترین نحو ممکن پاسخم داد جوری که انقدر با عشق بود و انقدر راحت و جوری شد که انگار یک اتفاق روز مره بود ولی من آگاه بودم دیدم این عشق خدا رو این پاسخ به ایمانم رو نمیدونید چقدر زیبا بود الان تک تک لحظاتی که ترس داشتم ولی گفتم خدا درستش میکنه خدا درها رو باز میکنه هرچند در بسته نبود اون مغز من بود که دربسته میدید.
قسمت اخر تمرین
من کلا آدم مغروری نیستم همیشه سعی کردم مهربون باشم ، متواضع باشم در برخورد هام ، و از وقتی با شما آشنا شدم قبلش جوری دیگه دیدم نسبت به خدای که قبلا در کتاب ها و مدرسه ها و خانواده و شهرمون میدم یه شعر فک میکنم جلسه سه عزت نفس استاد سرودند شعر خانه خدا از قیصر امین پور ، قشنگ دیدم نسبت به خدای قبل از استاد عباسمنش و بعد از استاد عباسمنش رو توصیف میکنه، بعد از خدای که باهام آشنا کردین ،دیگه ترسناک نبود شد یه خدای که میشه همه چی بهش بگم بدون اینکه بترسم میتونم هرچیزی که دوست دارم ازش بخوام بدون اینکه بگم حرامه یا حلاله واز جهنمش بترسم قشنگ خودم باشم جلوش خود واقعیم بدون هیچ پرده ای.
بحث خشوع در برابر خدا من هیچوقت به این بعد نگاه نکردم همیشه برای داشته هام سپاس گذار بودم و هستم و همیشه سعی کردم متواضع باشم ، نمیگم مواردی از این قبل نبود نه ولی من دقت نکردم چون هیچوقت به این بعد قضیه نگاه نکردم به اینکه همه چیزمون از آن خداس وقتی اینو شنیدم گفتم خب منطقیه ما وجودمون هم از آن خداس چون از روحش در وجودمون دمیده و ما رو فرستاد این جهان که لذت ببریم از این سفر و برگردیم پیشش جایگاه ابدیمون با این دیدگاه کاملا منطقی به نظر میاد که هر چه در این سفر تجربه کردیم هرچه بدست اوردیم همه همه از آن اوست.
سپاس گذارم از استادم برای تک تک اعتمادی که به هدایت های الله داشتین و این هدایت ها سایت عباسمنش دات کام بشه،و ملجاء آرامش حس خوب و آرزوهام باشه . استاد نمیدونم چقدر بهتون گفتن ولی من عاشقتونم به اندازه تک تک امید های که تو دونه دونه صحبتهاتون هست و تک تک انرژی و قدرت و ایمانی که بهم دادین به اندازه همه بهبود هایم عاشقتونم .
در پناه الله همیشه سر حال در انرژی و سلامت باشید .
in God we trust
بنام خداوند بخشنده و مهربان
بنام خدایی که هر آنچه داریم از اوست
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام اعضای خانواده عباس منشی ،
واقعا که فایل بینظیری بود
اصلا تا دیدم توحید عملی دیگه از خود بی خود شده بودم و فقط میخواستم وقتما خالی کنم تا با تمرکز گوش بدم آخه عاشق توحید عملی هستم
اصلا به نظرم اصل بازی بازی ایمان و شرک
واقعا که استاد چقدر خوب توضیح دادید
چقدر زود فراموش میکنیم ،چقدر زود مغرور میشیم ویادمون میره که هر چیزی که داریم از آن اوست و هر خیری که بهمون میرسه از آن خداست
چون اونه که خیر مطلق،و هر سری که بهمون میرسه صد در صد از طرف خودمون و افکار و باورهامون هستش
من دقیقا تو قانون سلامتی اینا درک کردم
خداوند یک بدن سالم با تک تک سلولات و قسمت ها به ما داده ولی ما با باورهای نامناسب اونا نابود میکنیم و جالب اینکه بعدش میگیم خدایا چرا من مریض شدم،چرا این اتفاق افتاد
در صورتی که خداوند کاری ندارم این ماییم که با ورودیهای نامناسب داریم این اتفاقات را خلق میکنیم
این ماییم که کنترل نمیکنم
توی بحث ذهن هم همینه
صبح تا شب دروغ میگیم
غیبت میکنیم
تهمت میزنیم
و هزاران افکار و شرکای دیگه و میگیم چرا زندگیم عوض نمیشه
تا من تغییر نکنم هیچی عوض نمیشه و الهامات خداوندا به وضوح دریافت نمیکنیم
این مسخره تمرین فکره اگه تقصیرا گردن خدا بندازیم،کاری که من قبلاً زیاد میکردم
خدا کارش درست این ماییم که اشتباهیم
اون بی عیب و نقصی این ماییم که نقص داریم
این ماییم که نمیخوایم عوض بشیم
پس باید همیشه یادمون باشه که به هر موفقیتی برسم این را خداوند بهم داده و نباید به خودم مغرور بشم
و همیشه با خودم تکرار کنم تا فراموش نکنم و به راحتی مغرور نشم
به قول خودتون استاد عزیزم
توی قرآن هم چقدر خداوند قشنگ به این موضوعات اشاره کرده
همون جایی که موسی به جایی رسیده که میگه
من به هر خیری که از جانب تو بهم برسه فقیرم و بعد از اونه که خداوند هدایتش میکنه و زندگیش عوض میشه
یا اونجایی که میگه شما نکشتید خداوند کشته
دقیقا توی انجمن معتادان گمنام هم همینه
اولین قدم اینه که ناتوانی خودتا بپذیری و قبول کنی که ناتوانی و به این باور برسی که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را برگرداند
و ما انسانها چقدر راحت فریب میخوریم و عوامل بیرونی را دخیل میدانیم
هوش،استعداد،مهارت و هزاران موضوع دیگه
در صورتی که خداوند که همه اینا را مدیریت میکنه و همه این کارها را انجام داده
این رمز،این اصل داستان،بازی شرک و ایمان
از همون اول بوده و تا ابدم هست
تنها چیزی که دلیل آرامش میشه ایمان و افکار خوبه و نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای
این که یادمون باشه که خداوند غفور ،رحیم،داناست و تمام کارها را اون انجام میده و مدیریت میکنه
تا مغرور نشین و مواظب نفس اماره باشیم
هر کجا که به الهامات گوش دادم و آرامش و ایمان داشتم درهای نعمت و اتفاقات خوب به روم باز شد
و جاهایی که شرک ورزیدم و مغرور شدم اتفاقات بد افتاد و ضربه خوردم
واقعا استاد ازتون ممنونم بابت این فایل بی نظیر و یادآوری این نکات ارزشمند
امیدوارم که بتونم در این مسیر بمونم و همیشه این نکات را به خودم یاد أوری کنم
از شما دوستان عزیزم هم ممنونم که با کامنت های فوق العادتون کلی انرژی و باور خوب بهم میدید
عااااااااشق تک تکتون هستم
میسپارمتون به خداوند قشنگ و زیبا و دوست داشتنی
بنام احسن الخالقین
سلام به بهترین استاد دنیا و خانم شایسته ی عزیزم
من زهرا هستم.
استاد سپاسگزارم بابت این فایل به موقع
دیشب که فایلو تو سایت قرار دادین همون موقع برادرم بهم پیام داد گفت استاد فایل جدید گذاشته این در حالی بود که من لپتاپو خاموش کرده بودم که بخوابم و ساعت ده شب بود. ولی چون چند روز بود که خیلی تضاد داشتم و سردرگم بودم و خیلی منتظر خدا بودم که راهنماییم کنه دوباره لپتاپو روشن کردم و فایلو شروع کردم.
استاد گوش دادن همانا و یک ذره آرام شدن همانا… بعد از اینکه چند بار فایلو پاز میکردم و به یاد میاوردم گذشته خودم رو؛ تمام شد و من به خواب رفتم. ساعت سه و نیم صبح از خواب بیدار شدم و تمام نجواهای ذهنیم شروع شدن. مثل صدای وز وز شدید زنبورها. شروع کردم یه چیزهایی که از فایل یادم بود رو خطاب به خدا گفتم. استاد دیشب اولین شبی بود که خدا رو اینقدر نزدیک به خودم دیدم… و باهام حرف زد… قبلا تا جایی که یادم میاد فقط سه بار الهام از درون داشتم و بقیش همش نشانه های خارجی بود. دیشب اول خدا آرامم کرد. چنان انرژی وصف نشدنی رو تجربه کردم هرگز تا حالا اون فرکانس قدرتمند رو تجربه نکرده بودم. فاصله میان قلب و گردنم ؛ خیلی این فرکانس شدید بود. شروع کردم ازش سوال پرسیدن. و اون یکی یکی جوابمو داد. حتی ازش پرسیدم برای من با این وضعیتی که توش قرار دادم, چه باوری چه ذکری رو مدام به خودم بگم؟ گفت به خودت بگو “تو بهترینی”. استاد بهش گفتم میخوام پولی که دارم رو دو برابر کنم. گفت راهنماییت میکنم. گفتم دوشنبه با استادمشاورم میتینگ دارم و هیچکاری نکردم. چیکار کنم؟ گفت فردا فلان کارو بکن فقط؛ خودم کمکت میکنم. صبح پاشدم اومدم سراغ این قسمتی که خدا گفته بود و کار تمام شده هست الان. استاد یک ساعت تمام حرف زدیم و منی که بیدار شده بودم و نجواهای ذهنیم حمله کرده بودن بهم، تقریبا یک ساعت تمام تو حالت بی ذهنی بودم. دو سه بار سوال پرسیدم ولی ذهنم یه کم بیدار شد و دوباره صبر کردم ذهنم آرام شد و پاسخ ها رو دریافت کردم.
این معجزه دیشب من بود استاد. گاهی دلم میخواد فریاد بزنم بگم خدا منو رها نکرده. خدا خود خودش منو آرام کرد. ولی میگم مردم فکر میکنن من دیوانه شدم. ولی خود خودش بود. حتی من بهش گفتم تو این همه راه اومدی منو آروم کنی. گفت من جایی نرفته بودم. استاد؛ من هنوز بلد نشدم با خدای جدید ارتباط برقرار کنم. وقتی میگید خداوند در خدمت شماست، خداوند وظیفشه پاسخ ما رو بده و هدایتمون کنه، ما فقط باید بندگی کنیم؛ وقتی میگید خداوند انرژی که کل جهان از اون شکل گرفته و ما هم از اون هستیم. وقتی میگید باید ویژگی های مثبت خودمون رو باور کنیم. توانایی های خودمون رو باور کنیم. وقتی تمام روز تواناییها و موفقیتهارو بخوای به خودت بگی بلکه باورت بشن چقدر سخته که این وسط یادت نره به خدا هم بگی هر چی دارم از تو دارم. من اینارو فقط شنیدم و نمیدونم چطوری باید عملشون کنم. قبلا ها شب و روز از خدا میخواستم. همش خواسته هامو بهش میگفتم. انگار اون خودش ندونه! تازه با التماس و زاری میگفتم. یه روز که واقعا دیگه کم آوردم بهش گفتم ببین همین امروز باید بمن جواب بدی. پس تو کجایی من اینقدر صدات میزنم. دو ساعت بعدش یه دوست آمریکاییمون اومد خونمون و برای من یه کتاب فارسی هدیه آورد. بازش که کردم اولین جمله ای که دیدم این بود: “مرا با سرود و شادی بخوان!” گفتم پس خدا صدای آه و ناله رو نمیشنوه. خدا دوست داره صدای شادی بنده ش رو بشنوه. از اونور از شما یاد گرفتم گفتین خدا میگه تو بمن بگو چی میخوای ولی با فرکانسهات بگو نه با کلامت.
هنوز این مبحث جدید خدا و ارتباط باهاش رو کامل متوجه نشدم. و برام گنگه. کی باید بگم من میتوانم کی باید بگم هر چی دارم از خداعه و کی باید بگم من از جزئی از خدا هستم. من این وسط فقط یه چیزو خوب میدونم: همه حرفهای شما حقیقت هستند چون قلب من گواهی میده با حس خوب.
استاد؛ هر چی میرم جلو شرک های مخفی تری پیدا میکنم. فکر میکنم تمام شده باز میبینم نه هنوز مشرکم. هنوز ترس دارم. تو یه فایلی میگید اگر با این نیت با افراد ارتباط برقرار میکنید که یه روزی یه جایی دستتون رو بگیرن شما دارید با سرعت هر چه تمام تر خودتون رو از خوشبختی دور میکنید. استاد من اومدم این بخش رو برای خودم شخصی سازی کنم دیدم من وقتی با افراد ارتباط برقرار میکنم قشنگ منتظرم ببینم از من خوششون میاد! منو تحسین میکنن یا نه؟ این شرک خالصه.
حالا از اینها بگذریم استاد. چقدر سوال دارم در مورد خدا استاد. تو فایلتون گفتین تو تیر نزدی خداوند تیر را زد. استاد من امتحان تافل داشتم. تو امریکا هم بودم. 8 روز بعدش باید میرفتم سرکلاس مینشستم و نتیجه امتحانم خیلی حیاتی بود. رفتم سر جلسه، همون موقع که شروع کردم دستشوییم گرفت از استرس و نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم از شدت دستشویی. تو امتحان آنلاین هم هیچ جا نمیتونی بری موقع امتحان. بعد همینطور که رفتم جلو رسیدم به بخش رایتینگ صفحه من فریز شد. گفتم خدایا من تسلیم توام. و حسمو بد نکردم. تازه داشتم میترکیدم. دیگه یه نفر کانکت شد و یه کاری کرد من بتونم ادامه امتحانو بدم. وقتی تمام شد من دیدم که نمره م 58 از 60 شد برا دوبخش امتحان. باورم نمیشد. میگفتم این معجزه خدا بوده. خدا دیده که من گفتم تسلیم توام. تو داری امتحانو میدی. تو نمره رو میگیری برام.
استاد؛ با دوره احساس لیاقت گفتین موفقیت هاتون رو بنویسید و مرورشون کنید. نوشتم ولی ته دلم میگفتم اعتبارو داری میدی به خودت؟ اخه تو اصلا سر جلسه میدونستی داری چیکار میکنی فقط خدا بخاطر باورهات اومد کمکت.
کاش یه مرز واضح و ثابتی باشه. من قبلا متواضعتر بودم در برابر خدا. همیشه بهش میگفتم من نیازمند توام. من بدون تو یه روزم نمیتونم زندگی کنم. ولی چی شد که کج فهمی کردم و گفتم خدا سیستمه کامله. من فقط باید باورهامو درست کنم و عمل کنم، کافیه همین. ایا واقعا کافیه؟ نه، به قول شما قارون هم باورهاش درست بود هم کار میکرد، ولی خاشع نبود در برابر خداوند. یادمه شما گفتین همه پیامبرا دعاهاشون با ربنا شروع میشه. همشون به خدا میگن تو اربابی.
استاد با تمام وجودم میفهمم این صحبت های شما رو. من چه میدونستم آمریکا چیه؟ خدا بمن تضاد داد من مطمئن شدم در مورد خواسته م. به وضوح رسیدم. و خودش منو آورد آمریکا.
میخواستم ازدواج کنم بهش گفتم تو منبع عشقی قلبمو پر از عشق کن. خودش یه انسانیو فرستاد سمت من که تا حالا اسمم رو صدا نزده و گاهی دلم برای اسمم تنگ میشه. همیشه میگه عزیزم.
میخواستم برم بهترین مدارس شهرمون درس بخونم؛ میخواستم کلاس زبان برم پولشو میفرستاد وگرنه بابا مامان من که پولی نداشتند.
میخواستم حقیقت رو بفهمم، منو با شما آشنا کرد. میخواستم خودمو دوست داشته باشم؛ ادمایی رو فرستاد تو زندگیم تا با رفتار بدشون متوجه بشم، بیشتر از اینها ارزشمندم.
استاد هر وقت رو برگردوندم، خدا بجام مبارزه کرد. هرجا رو زور خودم حساب کردم؛ خورد و خاکشیر شدم.
استاد یه جا تو فایلهاتون گفتین من همه کارهایی که تو زندگیم کردم رو با همین قوانین تونستم خلق کنم. من این جمله به دلم نشست هی میام به خودم میگم من این کارایی که کردم…!!!! ای دل غافل! حالا شما شاید دویست بار تو ذهنتون گفتین خدایا تو همه کارهارو برای من انجام دادی؛ من چی؟ من فقط دنبال اینم که یه جوری خودمو باور کنم. نمیدونم باید خودمو باور کنم تا به خداشناسی و خداباوری برسم. یا باید خدا رو باور کنم تا به خود باوری برسم. پناه میبرم به خداوند از کج فهمی هام.
استاد، تمام وقت هایی که بهش گفتم خدایا همه چیز بین من و توعه من از دیگران انتظاری ندارم، برام همه کاری کرد. هر وقت یادم رفت و به خودم یا به ادما تکیه کردم ناامید شدم و احساس عجز و ناتوانی کردم. هر وقت ترسیدم از کس دیگه، جهنم رو به معنای واقعی تجربه کردم. استاد؛ چقدر خوب میشه اگر بتونم باور کنم هر کسی تو جهان خودشه و نمیتونه بیاد تو جهان من چیزی خلق کنه. دیشب اینطور تصور کردم، که هر کسی یه جهانی داره که خودش مرکز اون جهانه و نمیتونه بره تو جهان ادم دیگه ای و براش کاری بکنه یا بهش اسیبی بزنه. حتی نیت کنه به کسی آسیب بزنه، تو جهان خودش له میشه و خارج هم نمیشه از جهان خودش. و این دیدگاه کمی به افزایش درکم از توحید کمک کرد. استاد من آرزو دارم روی شونه های خدابشینم و سوت بزنم و لذت ببرم و ستایشش کنم.
استاد تو این فایل گفتین من رفتم سهام خریدم تا ایمانم قوی تر بشه به هدایت خدا. چندین روزه میگم چطور ایمانمو بیشتر کنم و حالا تو این جمله شما فهمیدم. باید عمل کنم به هدایت های خدا. تا بیشتر باورش کنم. تا بیشتر تسلیم بشم. چند روز پیش در راستای همین موضوع گفتم خب حضرت ابراهیم چطوری ایمانشو قوی کرد. یادم اومد که حضرت ابراهیم به خدا گفت چطوری مرده ها رو زنده میکنی و خدا نشونش داد. همون روز گلدون گل رزمون مرده بود عملا. من اصلا بلد نبودم چطوری باید به گل و گیاه برسم. یه کم قربون صدقه گله رفتم و گذاشتمش کنار پنجره یه کم نور بخوره. امروز رفتم دیدم برگای ریز جدید زده بیرون و انگار از اون حالت مرگ یه کم برگشته! ولی هنوز تو کما هست. خلاصه گفتم به همین راحتی که گل رو زنده میکنه، مرده ها رو هم زنده میکنه.
ای خدای آسمانها و زمین، ای بی نهایت من، بازگشت دوباره مرا به سوی خودت بپذیر… پروردگارا… تو نور زندگی منی و من هرگز لحظه ای بی نیاز از تو نبوده ام و نیستم… جاویدان من، تو ربی… تو قدرتمندی… لطف تو بمن بی نهایت است… تو از میان تمام موجودات مرا گرامی داشتی… بمن کرامت دادی… مرا خلیفه خودت روی زمین قرار دادی… آسمان و زمین را به خدمت من درآوردی… پروردگارا… کمکم کن هر روز ایمانم به تو از روز قبلم بیشتر شود… تو برای من کافی هستی… من با تو پرواز میکنم…
سلام زهرا جان چقدر کامنتی که نوشتی خوب بود چقدر دیدم منم مثل شما فکر میکنم
منم دچار این کج فهمی شدم که من افکار باورهام درست کنم دیگه کافیه
چقدر اون مثال استاد درمورد قارون شما خوب متوجه شدی
باور خوبم خداست که میاره توذهن ما همون افکار درست درادامه اون توکل به خداوند ودرجهت خواسته هامونه
خداست که باور افکار خوب میاره تو ذهنمون بعد احساس خوبی که بما میده وفرکانسهای که میفرستیم تبدیل میشه به اون خواسته
خیلی جاها باور کردیم وازخودش خواستیم اونم سریع راحت برامون انجام داده
ولی جاهای بوده که ربط دادیم به عوامل بیرون خدارو ضعیف کردیم به اون خواستمون نرسیدیم
یا مغرور شدیم
وقتی کامنت شما روخوندم یه چیزی تو ذهنم روشن شد و چقدر فهمیدم منم گاهی این کج فهمی ها رو دارم
یا گفتین میخواستم ازدواج کنم
گفتم خدایا تو منبع عشقی چقدر شده فکر کردیم یکی دیگه میتونه به ما عشق بده نمیدونستیم این خداست که عشقش رو از طریق این بنده اش داره بما میده
کاش همیشه یادمون بمونه که همچی خداونده
چرا گاهی فراموش میکنیم و غرق میشیم تو زندگی روزمره
دوست عزیزم سپاسگزارم از کامنتت شاد موفق باشی
سلام دوست خوبم.. محبوبه عزیزم…
ممنونم که برام نوشتی… و خوشحالم که کامنتم مفید بوده برات.
استاد خیلی خوب توضیح دادن بخش توحید رو، ما فراموشکاریم. ولی من هنوز ارتباط سیستم و خاشع بودن و تسلیم هدایت بودن و عزت نفس رو کامل درک نکردم که به مرحله اجرا درش بیارم. امیدوار استاد عزیزمون، بیشتر برامون توضیح بدن. شاید اون نمازهای یومیه برا این بودن که من یادم نره خدا همه کارامو میکنه. ولی من با بدبینی نمازو کنار گذاشتم فکر کردم اینها هیچ احساسی توش نیست و یه سری کلمه هست فقط و تاثیری نداره تو زندگیم.
چقدر من راه نرفته دارم… خدایا خودت بمن بصیرت بده…
استاد عزیزم ممنونم بابت این فایلهای ارزشمند و گرانبها
خدایا شکرت که گوشم لایق بود این آگاهی ها رو بشنوه.
ممنونم از کامنتت محبوبه عزیزم. امیدوارم بتونیم مثالهامون رو تبادل کنیم با هم و به درک بهتری برسیم تو این زمینه.
ممنونم دوست گلم
در پناه خداوند یکتا و مهربان باشی…
سلام استاد عزیزم، بی نهایت از شما و خدای مهربونم سپاسگزارم به خاطر این هدایت به موقع….
چقدر استاد دقیقه این قوانین، چقدر در لحظه خدا جواب آدم رو میده. دقیقا استاد سوال من این روزها همین بود، دلم میخواست از خودتون بپرسم و نمیدونستم که کی به جواب میرسم…
وقتی فایل های سفر به دور آمریکا رو میدیدم همه ش این سوال برام پیش میومد که چجوری اینقدر شما متواضع هستید، چجوریه که خودتون رو نمیگیرد… چجوری اینقدر خووووبید و خوووب درک کردید قوانین خداوند رو… و اینکه همه ی فایل هاتون به دل میشینه…
البته فکر میکنم این ها همش به خاطر باورهای اشتباهم در مورد انسانهای موفق و ثروتمنده…
هزاران بار خداروشکر میکنم که الگوی درست و فوقالعاده تأثیر گذار رو سر راهم قرار داد تا با چشمان خودم ببینم که میشود…
شگفت زده شدم وقتی که فایل رو گوش دادم… و فقط خدارو سپاسگزاری کردم که چه زود جواب سوالاتم رو داد…
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم به خاطر تمام فایل های زیبا و مخصوصاً فایل های توحید عملی تون
خدا حفظتون کنه و عمر طولانی و همچنان پربار و پر بارتر نصیبتون کنه
عااشقتونم
بنام خدای مهربانی که هرچه داریم از اوست
سلام به استاد عزیزی که همیشه در بهترین زمان ارزشمند ترین فایل ها رو آماده میکنی
امشب تولد 31 سالگی منه و این فایل بهترین کادوی خداوند بمن بود
وقتی عنوان فایل رو دیدم واقعا اشک توی چشمام جمع شد “توحید عملی” چیزی که توی این روزها واقعا بهش نیاز داشتم
5 سال پیش زمانی که تازه با شما آشنا شدم توی خونه ای زندگی میکردیم که البته خونه نبود بیشتر شبیه زیرزمینی بود تا خونه
پر بود از موریانههایی که بیشتر وسایلمون رو نابود کرده بودن
داشتیم به این فکر میکردیم که چطوری میشه از اینجا بریم و توی ی خونه بهتر زندگی کنیم
اونموقع اصلا به اینکه خونه چقدر بزرگ یا کوچیک باشه فکر نمیکردم فقط دلم میخاست جایی باشه که حداقل بشه توش زندگی کرد چون ما اونجا واقعا زندگی نمیکردیم.
همین موقع ها بود که همسرم شغلشو از دست داد و بیکار شد
دخترم تازه بدنیا اومده بود و واقعا کنترل احساس تقریبا غیرممکن بود و مجبور شدیم برای اینکه زندگیمون بگذره ماشینمون رو بفروشیم
اون زمان ی فایلی ازتون دیدیم که مثال اون مرد رو زدید که به شاگردش میگه برای کمک به زنی که شب بهشون پناه داده بُزش رو بکشه
اونجا گفتید خدا بعضی مواقع داشته ها رو ازتون میگیره تا پایه ای محکم تر بسازه برای اینکه نعمت های بیشتری بهتون بده
همسرم خیلی تحت تأثیر فایل قرار گرفت و من ته دلم بهش میخندیدم(اینم بگم که همسرم در عمل به قوانین و کنترل احساسش واقعا از من بهتره )
اون موقع ها همش میگفت بیا چیز هایی که دوست داریم داشته باشیم رو بگیم
میگفت دلم میخاد شغلم جوری باشه که بتونم توی خونه انجامش بدم، دلم میخاد هر لحظه واسم پیامک واریز بیاد، دلم میخاد آزادی زمانی داشته باشم که هروقت هرجا دلم خواست برم، دلم میخاد سالی چند بار ماشینمو عوض کنم و یکی از ویژگی هاش این باشه که حتماصفر کیلومتر باشه
منم با اینکه اصلا امیدی نداشتم ولی میگفتم دوس دارم خونمون بزرگ باشه، حیاط داشته باشه، فضای نشیمن و پذیرایی جدا باشه، آشپزخونش پنجره بزرگ داشته باشه که بتونم بیرونو ببینم، دلم میخاد خونه غرق نور باشه و هر روز با نور خورشید از خواب بیدار شم
الان بعد پنج سال تک تک چیزایی که هرروز بهم میگفتیم رو داریم
همسرم به آزادی کامل زمانی رسیده، توی خونه با گوشی کارشو انجام میده،و توی همین یک سال چندین بار ماشینشو عوض کرده، حتی تونسته چند تا مغازه و زمین دیگه هم که حتی بهشون فکر نمیکرد رو بخره
الان 3 ساله که توی همون خونه ای که هر روز راجع بهش حرف میزدم زندگی میکنم و تک تک اون ویژگی ها رو هم داره
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
چه کسی غیر از تو میتونست این کارها رو برامون انجام بده؟
چه کسی غیر از تو توانایی و قدرتشو داشت ؟
ما سال های قبلش خیلی تلاش کرده بودیم ولی هیچ پیشرفتی نکردیم اما وقتی تسلیم شدیم (البته خیلی کم ) و پذیرفتیم که هر اتفاقی بیفته بنفع ماست شرایط هم به همون اندازه بنفع ما تغییر کرد
این ها رو برای خودم نوشتم چون ذهنم ای روزها کنترلش کمی سخت شده ، نوشتم که یادم نره از کجا به کجا رسیدیم، اگه تونستیم از اون مرحله بگذریم قطعا بازم میشه فقط باید تسلیم باشیم و صبور
خدای عزیزم همه این ها از لطف و مهربانی تو بوده و کمکمون کن تا همیشه در برابر تو تسلیم و متواضع باشیم
استاد عزیز از شما هم بسیار ممنونم و سپاسگزارم
دوستون دارم
سلام به استاد عزیز
این اولین مشارکت من هست در مسیر هدایت الهی که راهنمای این مسیر زیبا شما و مریم عزیز هستید خیلی وقت که دلم میخواست مثل همه دوستان از تجربیات خودم بنویسم ولی واقعا هیچی برای گفتن به ذهنم نمیاومد تا این که تقریلا یک هفته است که مردد شده بودم که آیا مسیری که دارم میرم درسته ؟؟؟ و از خدا خواستم که من رو با نشانهای هدایت کنه… تا امشب که این پیغام خدارو از طریق شما شنیدم شاید باور نکنید که حتی نوشتن همین تجربه و احساسی که دارم برام خیلی سخته ولی حتی همین الان از اعماق وجودم از خدا خواستم که کمکم کنه تا بتونم من هم نشون بدم که چقدر صحبتهای شما باعث تغییرات مثبت در من شده
البته شاید خیلیها دنبال تغییر شرایط مالی باشن که خوب برای من هم مهم ولی قبل از اون باید بگم که من حتی مسیر ذهنیم رو هم گم کرده بود من یک پسر 4 ساله دارم که بعد از تولد پسرم دچار وسواسهای شدید ذهنی و ترسهای خیلی بزرگی شده بودم که حتی باعث شده بود به جای لذت بردن از بزرگ شدن این فرشته زیبا که بزرگترین نعمت خدا به من هستش به گفته خود استاد مدام شرک بورزم و همیشه ترسهام من رو از زیباییهای زندگیم محروم کنه تا با راهنماییهای استاد عزیز متوجه اشتباهم شدم و تونستم به همه اونها غلبه کنم و متوجه شدم که خدای من چقدر بزرگ و بخشنده است به طوری که خیلی از زمانها اونقدر غرق در ستایش خدا و قدرتش میشدم که فراموش میکردم که خواستهای داشته باشم و از خدا خواستم که باز هم من رو در مسیر درست هدایت کنه که بعد از 5 یا 6 روز امشب این هدایت شما رو شنیدم در حالی که به خاطر شرایط جسمیم که شاید هر کسی جای من بود ترجیح میداد استراحت کنه ولی چیزی به من گفتم که وارد سایت بشم و قبل از خوابم یکی از درسهای استاد رو گوش بدم این فایل شما روی صفحه اول باز شد و درسی که باید یاد میگرفتم رو یاد گرفتم و بفهمم همه تغییرات خوب خواسته خود خداست و باز هم سر تا پا شاکر خود خدا باشم.
خدایا شکرت به خاطر استاد عزیز و مریم عزیز و میکایل عزیز که الگویی شدن برای من و یاد گرفتم که مادر بهتری باشم برای پسرم که بفهمم چه جوری فرزندم شادتر و خوشبختر باشه خدایا شکرت
به نام خدا
این بخشی از چت های من با ندا خواهرمه
که ایشون هم با عنوان ندا طلایی در این مسیره زیباست.وما محصولات استاد رو باهم استفاده میکنیم.
ندا:
همون خدایی ک باشگامو چید،همون خدایی ک طلاقمو اککرد،الان منم ک میگم باید پول بابامو جور کنم؟؟
چی شد؟ الان من قدرتمند شدم ک دنبال راه بگردم ک پول جور کنم؟؟
خودش فرستاد همین پولارو
منک درخواست نکردم از ادما
خودش جور کرد خودشم بقیشو اک میکنه
خودش منو میبره ی جای قشنگترو ازادتر
ی جای ازاد و سرسبزو خنکو افتابیو تمیز
خودش زندگیمو میچینه من فقط باید اروم باشمو شکرش کنم و حرفاشو بفهمم.
ندا:
وقتی با خدا حرف میزنیم،نباید از رو درموندگی باشه
بلکه باید تو اوج پیشرفتو عالی بودنمون باشه.
من:
ندا تو حرفای من با خدا درماندگی بود؟
خودم میگم فقط تسلیم شدم فقیر شدم به اونچه که اون میتونه ومیدونه ومن نه
نه به اندازه ی اون
من واقعا محتاج وفقیرم به تمام تواناییهای خدا
من عاجزم نسبت به اونچه که خدا میتونه انجام بده
من نمیتونم من نمیدونم من بلد نیستم برای من سخته مغز من کوچیکه ولی همین خدا هم هدایتم میکنه هم قدرت خلق رو با فرکانسام به خودم داده حالا این فرکانس یا احساس یا ارتعاش یا پیام یا سیستم اصلا هرچی میگه وقتی تو همه چی رو بسپاری به یه قدرت وآگاهی برتر خیالت راحته همین خیال راحت همه کار میکنه واست همین میشه فرکانس نعمت وثروت وخوشبختی .
ندا:
چرا اینارو میگی؟
مگه خدا نمیدونه؟
همین ک ی تلنگر خوردی فهمیدی داشتی ب منم منم میرسیدی و قدرتو تقسیم کرده بودیکافیه
خدا اصلن احتیاج نداره ک ما هی بخوایم اینارو بگیم
فرکانست تنظیم شده الان
خدا انسان نیس ک هی بخوایم بگیم اقا فهمیدیم اشتباه اومدیم ی ذره
با همون ی تلنگر،کل جهانو لرزوند برای مسیرت
الان دوباره افتادی توی همون مسیری ک بودی
احساس عالی
انگار اون انرژی روشو چرخونده هی داره بهت نور میزنه پوستت گرم بشه بخاطر سرمایی کبودی
اون الان دلتنگ بوده و حالا ک برگشتی،میبرتت میذاره همون جایی ک دوس داشتی باشی
من:
اره دقیقا همین حسو دارم اصلا یه انرژی دوباره گرفتم. اصلا بوی خوش تمام اتفاقات به مشامم میرسه .احسان با یه انرژی عالی پاشد رفت مغازه .دیگه مطمعن هستم از همه چی .اصلا کاری به نتایج ندارم .تو لحظه هستم .چون میدونم همه چی چون سپرده شد به خودش اوکیه…
آخ که چقدر این غرور مخفی بود ومن نمیفهمیدم
خدا با توقف سود میخواست حالیم کنه
ولی من نمیفهمیدم
با مثال استاد مو به تنم راست شد
گفتم عه همینه
میخواد بهم بگه زدی جاده خاکی تو مسیر نیستی خبر نداری .
بجای اینکه بگی خدا هدایتم کن میگفتی بذره کاشتم داره رشد میکنه دارم تکامل طی میکنم.
مگه جیگرگی رو گرفتی مشتریا صف وایستادن اون موقع تکامل کجا بود پس.
انقده فیش میزدی گلوت خشک میشد بذر کجا بود.
نه اون موقع فقط خودت رو ناتوان میدونستی وهمه چی رو از خدا میخواستی .
اما تو کترینگ گفتی معروفم گفتی بلدم .گفتی کترینگ قشنگه مشتری میاد اسنپ فود داریم .غذا پک میشه اینا مشتری میاره.
نه بابا اینا مشتری نمیاره.
خدا میاره.
واسه همینه 6ماه هیچ پیشرفت نداشتی سرب سر شدی.
حتی غرورت تو کترینگ روی اونیکی مغازه هم تاثیر گذاشته .
وندا دیگه چیزی نفرستاد …
ومن قلبم انقده روشن شده انقده قلبم باز شده دلم میخواد فقط یه جایی باشه فقط اشک بریزم و شمر کنم که دوباره هدایتم کرد دوباره از طریق استاد هدایتم کرد ..
منو از فراموشی وغرور مخفی کشید بیرون ونجاتم داد.
ولی یه چیزی بگم ..
این اتفاقات تو بعد مالی ومادی منه…
اما من عمیقا حتی بدون این سود مالی عاشقانه کار میکردم.بدون هیچ عجله وچطور وچگونگی.
من اصلا بیشتر روز رو در حال عشق بازی با خدای درونم هستم .بی هیچ دلیل وبهانه خوشحالم.
بی هیچ دلیل وبهانه از درون راضی وخوشنودم.
از هر موقعیت و رابطه و شرایط بیرون از خودم بی نیازم .خودم رو به منبع عشق بی نهایت متصل میدونم .این عشق رو در وجودم حس میکنم.
از این عشق لبریزم.پرم. حتی اگه یه روزی از خواب بیدارشم ببینم همه کس وهمه چیزم رو ازدست دادم فکر میکنم خیلی زود با دلخوشی قلبیم با همون انرژی عشقی که از درون بامنه بتونم خودمو اروم کنم.
به خودش قسم که اینها شعار نیست.
من انسانم .
با ذهنی نجواگر که قسم خورده تا لحظه ی مرگم دست از نجوا برنداره ومنو گمراه کنه.
چند روز پیش باهمسرم وبچه هام قرار شد بریم دریاچه..
همسرم رفت تا به هردو مجموعه رستوران وکترینگ یه سر کوچیک بزنه وبیاد بریم گفت ده دیقه دیگه اینجام وده دیقه شد یک ساعت.
وذهن من گفت همسرت برای تو ارزش قاعل نیست .
همین یه جمله صدبار در ذهنم تکرار شد .
تا اینکه همسرم اومد . ومن همین رو بهش گفتم .
وایشون گفتن من داشتم پخش ماشین رو اوکی میکردم تا در مسیر لذت ببریم .
ولی من دوباره با یه جمله ی دیگه به ایشون گفتم تو برای من ارزش قاعل نیستی اگه بودی سرتایم میومدی.
ایشون از همون لحظه از حرف من ناراحت شد ودیگه بامن حرف نزد .
من از اینکه توی ماشین سکوت بود وحتی بچه ها متوجه ناراحتی پدرشون شدند ورفتن توی خودشون شروع کردم خودمو سرزنش کردن که چرا اینجوری شد .اولش همسرم رو توی ذهنم مقصر کردم و تو ذهنم با ایشون جنگیدم . بعد با خودم جنگیدم که چرا اعتراض کردی واعراض نکردی؟
خلاصه این جنگها توی سرم بود وجو ماشین خیلی سنگین. من چندبار خواستم جو رو اوکی کنم با هم حرف بزنیم ولی چون این جنگها با خودم وبا همسرم در سرم بود بیرون از من اتفاق خوب وجالبی رخ نمیداد وتلاشم بیهوده بود.
رسیدیم دریاچه …
دخترم گفت میرم کافه
همسرم وپسرم دوچرخه گرفتند ورفتن دور دریاچه
ومن هم فایل جلسه تکمیلی احساس لیاقت 2 رو گذاشتم توی گوشم وشروع کردم به پیاده روی.
ولی صادقانه بگم دقایق ابتدایی فایل رو اصلا نشنیدم چون صدای ذهنم خیلی بلند بود.
یه جا وایستادم .
گفتم لیلا جانم عزیزم به خودت سخت نگیر .
فقط مسؤلیت این اتفاق رو قبول کن وخودت رو ببخش .
بله درسته تو میتونستی اعراض کنی از دیر آمدن همسرت میتونستی توجهت رو بزاری روی اینکه خواسته خیلی بهتون خوش بگذره رفته سیستم پخش ماشین رو اوکی کنه پس تو احساست رو بد کردی وحالا نتیجه این شد که دیدی ..
از این اتفاق درس بگیر .
تو هر احساس بدی که قرار میگیری اصلا مهم نیست که چقدر حق داشته باشی ناراحت بشی وحست بد بشه مهم اینه که یه راهی پیدا کنی یا به یه موضوعی توجه کنی که احساست یکم بهتر بشه.خوب درست رو گرفتی حالا عاشق خودت باش و دور دریاچه پیاده روی کن واز زیباییها لذت ببر واز کنار آدمها با لبخند رد شو و وقتی حالت بهتر شد فایل رو پلی کن و به استاد گوش کن .چند دیقه تمرکز به مرغهای دریایی واسمون آبی با ابرهای پفکی وصحبت با اون نیروی درونم با همون که داشت قربون صدقم میرفت چنان ارامش بهم داد که یک دور کامل ویک نصفه دور زدم وکل فایل رو گوش کردم وبعد با تماس باهم همگی رسیدیم کنار ماشین توی پارکینگ اما همسرم همچنان در قیافه وناراحت.
ذهن اومد شروع کنه …
نگاهم به آسمون آبی عشق بازی با الله شروع شد ..
گفتم خداجون تا وقتی توجه ومحبت وعشق تورو در سینه دارم از توجه وعشق ورزی ومحبت هرکسی حتی همسرم بی نیازم .
انقده خالص شدم که قطرات اشکم از گونه هام بی اختیار میلغزید .انقده توی قلبم عشقش رو حس میکردم بهش میگفتم خداجون تو با تمام خطاهای من عاشقمی .تو بی قید وشرط عاشقمی .ازت ممنونم که این همه زیبایی رو مهمون چشمهام کردی .خلاصه بخاطر تمام زیباییها ونعمتهای زندگیم ازش تشکر کردم و به یک چیز رسیدم اونم اینکه من بدون هیچ شخصی وهیچ چیزی حتی در خلأ وهیچ خوشبختم وراضیم وخوشنودم وخوشحالم.چون از وجود خداوند لبریزم .چون به منبع نوروعشق وآگاهی متصلم .
بی نیازم بینیاز از هرچی که بیرون از منه .چه خوب چه ناخوب من ازدرون وجود خداوند رو حس میکنم …
ما رسیدیم وهمسرم رفت مغازه..
منم بعد یه استراحت کوتاه رفتم کترینگ.
یه ارامش عجیبی سرتاسر وجودم رو فراگرفته بود.
ساعت ده شب دیدم همسرم اومد کترینگ با یه لبخند زیبا وپراز معنی…
بهم گفت حساب وکتاب کترینگ رو زودتر انجام بدم ورفت.
من یه نگاهی به گل قشنگ روی میزم کردم و دستم رو گذاشتم روی قلبم گفتم من باتو خوشبختم .
یک ساعت بعد دوباره همسرم اومد خوشحالتر لز قبل باهم کترینگ رو تعطیل کردیم گفت برم بشینم تو ماشین.
فهمیدم جایی قرار هست بریم ..
واون شب همون بی نیازی از توجه ومحبت و وصل شدن به عشق بی نهایت الله در وجود همسرم به شکل یک عشق زمینی متجلی شد .
باهم به ابشار تهران رفتیم وتا ساعت دوشب باهم راه رفتیم .وچه شب زیبا وعاشقانه ای شد .همون خدایی که باهاش پر شدم و ازدیگران بی نیاز همون این حس زیبا در همسرم واین شب زیبارو رقم زد .همون خدا ساخت . همون خدا همون انرژی عاشق خودش رو بهم نشون داد.
این خدا بود که بامن راه میرفت وزیر اسمون شب توی مسیر پیاده روی کوهستانی دست منو گرفته بود وبرای من حرفهای عاشقانه میزد .همون خدا بود که اون وقت شب مارو به یک کافه با موزیک زنده وفضای رویایی بر فراز تهران غرق در نور دعوت کرد .
وخلاصه ….
چند وقته درونم یه ارامش وخوشحالیه عجیبی حس میکنم .
خیلی به نتایج فکر نمیکنم.
مثلا اگه یه جایی مثل سایت صحبت از ترمز وباور و شخصیت ونتیجه باشه میام فکر میکنم ومیگم اما واقعا از عمق وجودم احساس خوشبختی وبی نیازی میکنم . حالا فارغ از اینکه چطور عمل میکنم چطور باور دارم وچه نتایجی داره در راستای باورهام خلق میشه ویا شده .
به قول استاد همین نتیجه هایی که هست هم مال خداست مگه من ساختمش نه خدا هدایتم کرده خدا همه رو هدایت میکنه به شرطی که در هدایت رو باز بزاریم تا خداوند وارد بشه .
هممون صدای خدارو میشنویم زمانی که صدای ذهن ساکت باشه.
عاشقتونم .
من خواهر لیلا ی عزیزم هستم
خواهر گلم خیلی لذت گرفتم از کامنتت ابجی واقعا اشک در چشم هایم جاری شد که چه خوب گفتی وقتی از عشق های زمینی دل بکنی وبه عشق واقعی متصل شوی چه لذتی داره واقعا خیلی عالی توضیح دادی کاملا درک کردم وآگاهی کردیم من رو تازه فهمیدم نبایددر جنگ با خودمون باشیم نباید به کسی قدرت بدیم بعضی وقت ها باید احراز کنیم که این ترمز منه باید خیلی روش کارکنم واز همه بهتر که با عشق واقعی خودم عشق ورزی کنم با خدای خودم ممنون عزیزم از کامنت زیبات
سلااام لیلا خانوم
سلام خواهر عالی و دوست داشتنی خودم
سلامی گرم و پرمهر از شهر زیبا و قشنگ نایین به شما
حتما الان سر کار هستید و دارید از کارتون و علاقتون لذت میبرید
خیلی خوشحالم وقتی میبینم که چقدر خوب دارید توی مسیر میمونید بخصوص اینکه با خواهرتون هم میبرید
آخه منم اینجا با خانومم کنار هم هستیم و هر کجا که از مسیر خارج میشیم اون یکی یاد آوری میکنه،واقعا لذت بخش
از خوندن کامنتتون لذت بردم و واقعا بهتون تبریک میگم از این همه ایمان و توحید و ماندن در مسیر درست
شما فوقالعاده ای خانم بشارتی، امیدوارم یک روزی بیام کترینگتون و از نزدیک ببینمتون
چون منم آشپزم و لذت میبرم از بوی غذا،طعم غذا،از اینکه هر روز یک غذای خوب و خوشمزه خلق کنم،
دوستتون دارم
امیدوارم که در تمام جنبه های زندگیتون موفق باشید
ب امید دیدار
سلام به یدالله عزیز
چقدر از خوندن کامنتت خوشحال شدم وانرژی گرفتم .
من از شما سپاسگزارم برای این حس قشنگی که به من منتقل کردید.
والبته که من هم دریافت کننده ی خوبی بودم.
عزیز هم فرکانس وهم کار دنیای ما دنیای خیلی قشنگیه وتو این دنیای خیلی قشنگ اتفاقات جالب وقشنگی هم میوفته هم زمانیها اتفاق میافته .
چه بسا من وشماهم روزی باهم ملاقات کنیم واز همکاری باهم لذت ببریم .
من برای شما وهمسر گرامیتون آرزوی خوشبختی در هر دو جهان رو دارم.
به نام خداوند زیبایی ها
سلام خدمت دوست عزبزم خانم لیلا
واقعا لذت بردم از متن زیبا شما به دید
من شما زیبا هستین وزیبا نوشتین
واحساس وانرژی شما رو دریافت کردم
اگر واقعا بتونمیم خودمان را رها کنیم
و بسپاریم به خدای بزرگ میشود که
تمام کار های مان به درستی که ما فکرش را هم نمیکنیم انجام شود
البته که تکامل جز اصلی برنامه است
واقعا رها بودن ادم رو به همه چیز های
که میخواد میرسونه
چون برام اتفاق افتاد تا وقتی که چسبیده بودم هرچه زور زدم درست نشد
وقتی گفتم خدایا من دیگه نمیدانم
ونمی توانم به سرعت چشم بهم زدن درست شد
با ارزوی توفیق ثروت سلامتی ارامش
برای همه عباس منشی ها
در پناه حق
یارب العالمین
سلام به دو زوج خوشبخت بهشتی
سلام به همه همسفران عشق
خدایا ازت ممنونم که هر لحظه و هر جا نور ایمانت رو بر دلها جاری میکنی، این فایل خیلی برام همزمانی داشت، خیلی خوشحالم دارم با استادی کار میکنم که وصله به نور توحید، امشب که هدایت شدم به این فایل بسیار زیبا، فقط از شدت شوق هنگ بودم از این هماهنگی خداوند، خیلی جالبه این چند وقت بطرز عجیبی تمرکزم روی رفاقت بیشتر با خداونده، هی این سوال تو ذهنم میچرخید که خدایا چطور رابطمو بیشتر ودلی کنم باهات، این سوال که فقط خداوند برای بنده خویش کافیست، رو ذهنم بسختی قبول میکنه، خیلی دوست دارم ارتباطمون دلی تر باشه، تو این چندوقته اصلا این جمله رو میگم، خدایا من مستاصلم در مقابل عظمت تو، این جسمم این دستانم همه اش رو تو خلق کردی، قدرت تویی، من تا الان فکر میکردم باهات رفیقم ولی هر جا نتیجه داشتم ذهنم اعتبارشو و هیجانش رو بخودش میداد، چه جاها که کلا مغرور بودم و چه جاها که عاشقانه دستم رو گرفتی، ولی زودی فراموشت کردم، چه جاها که قدرت تورو نادیده گرفتم وقدرت رو به دستانت میدادم. این فایل واقعا، از قلبی نشات گرفته که وصل به منبع نور وهدایت، دقیقا تواین چند وقت که دارم از خداوند هدایت میخوام و تصمیم گرفتم بیشتر بودنش رو درک کنم، بعدش این فایل آماده شه، چه هدایتی از این واضحتر، استاد عزیز بینهایت ازت ممنونم که یکی از دستان پر قدرت خداوند شدی و اجازه دادی این جریان هدایت در بهترین زمان و مکان شکوفاتر بشه.
خداوندا هرلحظه مارو وابسته و نیازمند خودت کن و همیشه بتونیم تسلیم قدرت وعظمتت باشیم.
سلام استاد خوبم خیلی خوشحالم که امشب با شنیدن این فایل میخوابم.
نمیدونم از کجا باید بگم میخوام راحت حرف بزنم تمام حرفهایی که امشب زدین به دردم میخورد شدید اصلاً امشب اومدم بعد مدتها توی سایت تا یکم آرامش بگیرم وقتی اومدم دیدم توحید عملی قسمت 10 شدیداً خوشحال شدم گفتم این چیزیه که من میخواستم
من تقریباً 10 ماه است که با سایت شما آشنا شدم
من از طریق خواهرم که سالهاست شما رو به من معرفی میکرد آشنا شدم ولی سالهای گذشته میگفتم نمیخوام این سایتو این آقایی که توی آمریکا زندگی میکنه نمیدونه مشکلات ما تو ایران رو ببخشید استاد رک حرف میزنم گفتم این آقا مرفه بی درده .
ولی یه روزی زندگیم به جاهای سختش رسیده بود هم از لحاظ رابطه کلاً به هم ریخته بودم هم از لحاظ روحی روانی و واقعاً روزای سختی رو داشتم و هم اینکه خیلی به خودم قره شده بودم و یادم شده بود شکر خدا رو من آدمی بودم که هیچ وقت خدایا شکرت از دهنش نمیافتاد و همیشه بیدلیل چپ و راست میگفتم خدایا شکرت.
تا اینکه یه روز با ماشین یه تصادف کردیم که خطر مرگ به اندازه مویی از سرمون گذشت و بعد از اون حادثه یاد خدا افتادم دوباره و یادم افتاد که خدایی هست و هرچی دارم از اون دارم
یه شبی که خیلی بیش از حد ناراحت و دلگیر بودم خواهرم فایلی از فایلهای شما را برای من فرستاد و گفت اگه دوست داشتی گوش بده وقتی گوش کردم خیلی به دلم نشست اون فایل در مورد رابطهها بود
از اون به بعد بود که مشتاق شدم سایت شما رو روی گوشیم نصب کنم نصب کردم و هر روز صبح ظهر شب گوش دادم هر فرصتی که گیر میآوردم هندزفری میذاشتم و گوش میکردم خیلی حالم بهتر شده بود انقدر در مورد خدا منطقی حرف میزدید که حرفاتون شدید به دلم مینشست
نظرم راجع به همه چیز عوض شده بود راجع به زندگی کارهای اشتباهی که کردم کارهایی که میتونستم بکنم و نکردم در مورد رابطه با دیگران با چه آدمهایی باشم با چه آدمهایی نباشم
و خیلی چیزهای دیگه که هممون به اونها آگاهیم. از شما یاد گرفتم و تصمیم گرفتم دیگه اون آدم سابق نباشم و واقعاً هم تغییر کردم و الان رابطه مون بهتر شده
و کاری که سالها دوست داشتم انجام بدم رو بالاخره شروع کردم شروع کردم به پختن کیک و تزییناتش یعنی کار کیک خونگی و شیرینی و آشپزی و….. و الان سه ماه ه که به صورت جدی تمرین و کار میکنم و صفحهای در اینستاگرام راه اندازی کردم و شروع به کار کردم با توکل بر خدا
ولی چون کارمو جدی گرفتم فکر میکنم همین اول باید خیلی خوب و سریع جلو برم
میخواستم برای خودم تبلیغات کنم تا شاید زودتر سریعتر تو کارم پیشرفت کنم ولی حرفهای امشب شما باعث شد از این کار صرف نظر کنم دقیقاً حرفتون درسته که میگید خدا در زمان درست به آدم کمک میکنه من هنوز ظرفم کامل نشده و هنوز باید آموزش ببینم.
اگه الان تبلیغات کنم و مشتری کیک خاصی بخواد و من نتونم اونو آماده کنم به کارم و روحیم لطمه میخوره. خدا را شکر میکنم که امشب این فایلو روی سایت گذاشتید واقعاً به شنیدن این حرفها نیاز داشتم بدجور سردرگم بودم یه احساس بیقراری داشتم ولی الان آروم آرومم خدایا شکرت
امشب اومدم که فایل ذهن قدرتمند کننده رو گوش بدم ولی یهو دیدم توحید عملی قسمت 10 چه ذوقی روی دلم نشست گفتم اینو گوش بدم بعد برم فایل قبلی و چه خوب که این فایلو گوش دادم خیلی ممنون استاد خدا را شکر که این حرفا رو خدا از زبون شما به من رسوند
باید از شما یاد بگیرم و هر روز توی هر کاری که انجام میدم و به موفقیت میرسم اونو به خدا وصلش کنم و از خودم ندونم و این باعث پیشرفتم میشه.
خدایا هزاران بار شکرت که حرفای منو شنیدی و منو با این سایت آشنا کردی و کاریو که سالها دوست داشتم انجام بدم رو کمکم کردی تا بتونم انجام بدم پس توی این راه کمکم کن و هیچ وقت تنهام نذار
استاد خوب و مهربونم امیدوارم سالهای طولانی زنده باشید بتونید آدمهای بیشتری رو به زندگی و خدا و آینده و بهشت وصل و امیدوار کنید
درپناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.یاحق
سلام ب استاد عزیزو مریم عزیزم و دوستان همراه
استاد جان دقیقا این حرفتون ک گفتین دوستانمون میگن شما ازکجا میدونستین ک دغدغه ی منه ک درموردش فایل گذاشتین برا منم صدق کرد
امروز صبح من سایت رو باز کردم بااینک تودلم گفتم من ک تمرین قسمت دو رو انجام ندادم ولی بازم ببینم سایت رو ک دیدم شما فایل جدید با موضوع توحید گذاشتید ک البته باید بگم بازم بله پاشنه آشیل چن روزه منه ک تو تمرین ستاره قطبی از خدا میخوام ک مسئله ی اصلی منو ک مانع رسیدن من ب هدف مهمم و بقیه ی خواسته های ریز و درشتم میشه رو بهم بگو و هدایتم کن ک حلش کنم ک امروز در قالب این فایل مقدس بهم گفته شد توسط شخصی پاک ک خودشون عامل ب این مبحث هستن
ازتون تشکر میکنم ک این فایل رو آماده کردید ممنونتون هستم
شاکر پروردگار خودمم هستم ربّ عالم و دانای خودم 🫀🫀🫀