توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    بنام خداوند هدایت گرم به سمت زیبایی ها و نعمت ها و فراوانی ها

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان گلم

    خداوند را سپاسگذارم که به این فایل بسیار لذت بخش و پر از آگاهی هدایتم کردی

    چقدر این فایل جذاب و رویایی بود

    من امروز منتظر بودم که قسمت بعدی تفاوت ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده بیاید روی سایت

    اما وقتی به این فایل بر خوردم و عنوان فایل را نگاه کردم

    با خودم گفتم خدایا داری چی کار می کنی با ما

    من دیروز فایل جلسه ششم قرآنی قدم دهم را چند بار گوش دادم

    اما کامنت نگذاشتم

    چون به دلیل که می گفتم خوب درک نکرده ام و باید چند بار بشتر گوش بدهم بعدا از آن برداشت هایم را کامنت کنم

    این قدم نهم و ده هم چی کاری کرده با ذهن من

    اینقدر شرین و واضح که این قدم ها برایم بوده و اینکه درک خلی جذاب و عالی داشته ام

    وقتی این فایل را دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن و نت برداری

    همان جوری فقط نگاه می کردم که خدایا تو چقدر خوب هوای ما را داری و هر لحظه توسط استاد عزیزم این گونه داری ما را بشتر خوشحال می سازی

    من قبلا درک بهتری نسبت به باور های توحیدی نداشتم

    و همان آگاهی نامناسب که در گذشته ها از خداوند به ما گفته بودند به جای اینکه ما علاقمند شویم به سمت خداوند و درخواست کنیم از این خدای وهاب و رحمن

    تازه ما ترس داشتیم از خداوند و احساس می کردیم که ما با یک خدای ترسناک و‌ خشین طرف هستیم .

    پس بهتر است که به سمت شأن نرویم

    چون در فایل های متعدد که در بخش های باور های توحیدی بوده این گذشته خودم را نوشتم

    اما از موقع که با استاد عباس منش و فایل های شأن و صحبت های قشنگ شأن آشنا شدم نگرشم نسبت به خداوند کلا تغیر کرده است

    حالا خداوند را دوست دارم

    حالا خداوند را خلی نزدیک به خودم احساس می کنم

    حالا خداوند را بسیار رزاق می بینم

    حالا خداوند را عادل و مهربان می بینم

    حالا ارتباط برقرار کردن با خداوند را کار راحت و ساده می بینم

    و نیاز نیست که حتما فرد خاصی باشد که تا مرا نزد خداوند شفاعت کند

    بلکه این به خودم بستگی دارد که چقدر با این خدای مهربان و بزرگ خودم را راحت احساس می کنم

    خداوند همیشه آماده و خاطر است که مرا کمک و راهنمایی یا هدایت کند

    و این من هستم که حالا قلبم را باز نگهدارم و قدرت های که به جای خداوند در ذهنم بزرگ کرده بودم را رها کنم و فقط به خداوند اعتماد کنم

    و خداوند را تنها قدرت در این جهان هستی بدانم

    از شرک ورزیدن دوری کنم

    فقط به خداوند اعتماد کنم و فقط روی خداوند حساب کنم اگر می خواهم در زندگیم نعمت و برکت و ثروت بی نهایت وارد شود

    من زمان های بود که تمام فکر مان این بود که اگر می خواهم به جای برسم و در زندگی ام سر و سامان بیگرم باید با فلان آدمها بشتر خودم را نزدیک سازم

    و احساس می کردم که این آدمها می تواند به من عزت و اقتدار می دهد

    و مرا به جای بهتری برساند

    و این چنین آدمها را من در زندگیم بت ساخته بودم

    و می گفتم اگر اینها کدام لطفی در حق من داشته باشد می شود و اگر اینها من را فراموش کند من دیگر توانی حرکت کردن و تغیر دادن زندگیم را ندارم

    من در این چنین یک شرایط بزرگ شدم

    و چون دیدگاه خلی از افراد دور و بر من این چنین بود

    و من فکر می کردم تنها راه که می توانیم زندگی مان را تغیر دهیم فقط همین راه است

    بدلیلی که خلی زیادی از آدمهای جامعه من این رویش را دنبال می کردند

    و من راه متفاوت را نمی دیدم و نمی دانستم

    و حتی قدرت خداوند را احساس نمی کردم

    و فکر می کردم خداوند اگر بدهد فقط به افراد خاص می دهد

    چون این را هم شنیده بودم که خداوند در قرآن گفته ما هر کسی را که بی خواهیم رزق و روزی می دهیم

    و با این چنین یک آگاهی و شناخت من خودم را از این لیست که محروم می دیدم

    چون من خودم را لایق نمی دیدم

    چون من خودم را ضعیف و ناتوان می دیدم

    چون من خودم را پست و خار می دیدم

    چون من از نظر خودم فردی بودم که هیچ کاری را توانای انجام دادن ندارد و لیاقت و شایستگی داشتن هیچ‌چیزی را هم ندارد

    چون از بس که من در کودکی مورد مقایسه قرار گرفته بودم

    از بس که مورد تحقیر قرار گرفته بودم

    از بس که مورد توهین قرار گرفته بودم

    از بس که بقیه هم سن و سال های من بهتر تواناتر و قوی تر بودند و حتی در جلوی خلی از این افراد من محکوم شدم به نا توانی

    و من با این چنین یک‌پیشنه حتی لطف و مرحمت خداوند را شامل حال خودم نمی دیدم

    چون آن حرف های که از خداوند می گفتند با این شرایط های من زمین تا آسمان تفاوت داشت

    این در حالی بود که بعدها من یکسری کار های را انجام دادم که حتی این جایگاه و موقعیت که من داشتم برای خلی از افراد آرزو یا رویا بود

    که این موقعیت و جایگاه را داشته باشد

    اما من این چنین موقعیت ها را مهم نمی دانستم و خودم و توانای های خودم را مهم نمی دانستم

    حتی اگر یکسری کار ها را می توانستم انجام دهم اما بازهم از نگاه خودم کم ارزش بود

    چون من خودم را دوست نداشتم

    چون من خودم را مهم نمی دیدم

    چون من خودم را ارزشمند حساب نمی کردم

    چون من خودم را لایق نمی دیدم

    چون من خودم را بنده خوب خداوند نمی دیدم

    و هزاران فکر های غلط و ناجالبی که داشتم

    و بعد ها این چنین یک شرایط و وضعیت برای من بعنوان یک عقده در درون من بود

    خلی خودم را به در و دیوار می زدم

    خلی تلاش می کردم که یکسری کار های را انجام دهم و به دیگران ثابت سازم که من اینقدر بی عرضه و ناتوان نیستم

    و در یک بخش زندگیم هم به این چنین خواسته هایم رسیدم فقط بدلیل که برای دیگران نشان دهم من هم می توانم

    و حالا که در این شرایط و موقعیت قرار دارم بهتر می خواهم خداوند را بیشناسیم و درک بهتری داشته باشم

    حالا با خداوند بهتر و بشتر و راحت حرف می زنم

    حالا خلی خوب از خدای مهربانم درخواست ها می کنم

    چند مدت است که هر روز صبح وقتی به سمت کارمی روم

    دستم را به دست قدرتمند خدای خوبم می دهم و می گویم که من توانای انجام دادن فلان کار ها را ندارم

    من نمی دانم

    من تسلیم هستم

    من ضعیف و ناتوان هستم

    و از تو خدای خوبم می خواهم که امروز کارهای من را انجام دهی

    چون تو فرمانروای کل کیهان هستی چون تو قدرتمند و توانمند هستی

    خدای خوبم من به هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم

    و خلی احساس خوبی به من دست می دهد و شروع بکار می کنم

    چون من هر صبح تمرین ستاره قطبی ام را انجام می دهم

    و این حرف ها در مسیر راه پله تا آشپزخونه بیان می کنم .

    و خلی با حس شرین شروع بکار می کنم

    و جالب اینکه آن روز قشنگ و‌لذت بخش و خوشایند سپری می شود

    و شب هم اینها را مرور می کنم و لذت می برم

    این کامنت از درون به من گفته شد و من نوشتم

    چقدر احساس خوشایند و لذت بخش داشتم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    فرشته گفته:
    مدت عضویت: 2243 روز

    استاد عزیزم

    چقد خوب توضیح دادید ک ما مسیر رو گم میکنیم و هر لحظه باید ب خودمون یادآور باشیم ک هرچی داریم از خدا داریم

    ی مدتی بود مسیر رو گم کرده بودم ک این فایل واسه هدایت من بود

    دقیقا چیزی ک گفتید

    استاد جان میفهمی بزرگترین مشکل من ک شرک هست اینکه من بغیر از خدا دنبال کمک هستم و میخام مسائل من حل بشن چ دعا باشه چ نذر و نیاز و گریه و زاری..من فهمیدم ک نمیخام و نمیتونم از اون خدای اشتباه قبلی و زندگی ب شیوه ی بد قبلیم جدا بشم..باید اراده قوی نشون بدم و یکبار برای همیشه فقط خدا را تنها قدرت بدونم و از اون همیشه کمک بخام. باید با توجه ب طبیعت و خودبخود انجام شدن کارها و اینکه ماهم جزو همین طبیعت هستیم و طبیعت و خدا و سیستم خیر مطلق است تسلیم خدا شوم.

    من ب خودم خیلی مغرور میشم استاد این اولین باریه ک دارم اعتراف میکنم اینو مخصوصا ک میگم من از قانون اطلاع دارم و ب همه از بالا نگاه میکنم

    من اینم متوجه شدم ک جدیدا فکر میکردم ک اره من خودم همه چیزو درست کردم و هی تقلا داشتم برای هدف های بعدیم.. ک خداروشکر الان اشتباه خودمو درک کردم. از غرورم گرفته تا لطف های خدارو ب خودم نسبت دادن و متواضع نبودن..

    با مثال هایی ک از یوسف و قارون زدید دیدم منم انگار دارم کارهای همونا رو میکنم

    ممنونم ازت استاد مهربونم

    خداروشکر ک ب راه راست دوباره هدایت شدم و خداوند خودش نگهدار من تو مسیر درستی و خیر باشه آمین

    من فرشته ب خودم قول میدم ک روی متواضع بودن خودم کار کنم و هر لحظه ب خودم یاداور بشم ک خداوند خیر مطلق است و هرچی ب من میرسه از لطف اونه و هر بدی ب من میرسه از دست خودمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    مهرداد گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    بنام خداوند مهربان

    الان که دارم این فایل رو مینویسم غرق در احساس خوب هستم در هوای ابری و بارانی که هوای مورد علاقه ی من هست و این کامنت رو که مینویسم تو ماشین نشستم و فایل توحید عملی 10 در حال پخش شدن هست

    یک سال پیش خداوند من رو هدایت کرد تا دوره ی 12 قدم رو تهیه کنم و شروع کنم به تغییر زندگیم

    البته من سالهای زیادی هست که با هدایت خداوند استاد عباسمنش عزیز رو میشناسم

    به قدم 7 که رسیدم احساس کردم یک یا چند ترمز بزرگ دارم که نتیجه هایی که به دست میاد اونجور که باید و شاید خوب نیست

    از خداوند خواستم تا من رو هدایت کنه تا بتونم نتیجه های عالی تر رو بدست بیارم

    تا اینکه فایل های تفاوت ذهن قدرت مند کننده در برابر محدود کننده رو شنیدم و در نهایت فایل توحید عملی 10

    فهمیدم تو مسیری که میخوام با سرعت بالا به موفقیت برسم

    ترمز هایی دارم که سرعت رو بسیار کاهش میده

    ترمز هایی به نام حسادت،توقع داشتن از دیگران،شرک بسیار زیاد(که فلان آشنا کار منو راه میندازه)،حس کمبود،حس خود ضعیف بینی وبدشناسی و…

    فایل شماره ذهنیت قدرتمند کننده باعث شد تا با فقط شنیدن و کمی عمل کردن به این فایل،بسیاری از آدمها بهم زنگ بزنن (در یک روز به صورت معجزه آسا)که هم پیشنهاد های مالی بدن و هم در خواست ملاقات دیداری

    و بعد فایل توحید عملی قسمت 10

    بعد از شنیدن این فایل فهمیدم که چه شرک بزرگی رو به دنبال خودم میکشیدم و از اون خبر نداشتم

    شرک ها و ذهنیت هایی که من رو از هدایت خداوند دور میکرد

    بعد از این فایل ها متوجه شدم که خداوند فقط با شنیدن فایل ها به من نعمت نمیده

    من باید شخصیتم عوض بشه

    به قول استاد در دوره 12 قدم خدا با ادا کاری نداره شخصیت باید به صورت بنیادین عوض بشه

    چقدر بعد از شنیدن این فایل احساس روحانی و فوق العاده در من شکل گرفت

    احساس ثروت،احساس قدرت،احساس روابط خوب،احساس اینکه خداوند پاسخ میدهد به تمام درخواست های ما به شرطی که فقط و فقط از اون بخوایم

    این فایل من رو یاد صحبت های دکتر اله ی قمشه ای انداخت که مثالی رو زدن در رابطه با اینکه شخصی به خداوند گله میکرد که چرا ما هرچی تورو لبیک میگیم تو پاسخی نمیدی و خداوند پاسخ داد ما تورا لبیک گفتیم تا تو تونستی مارا لبیک بگی… که اشاره شد در این فایل که تو تیر نزدی خدا تیر زد…

    چقدر آگاهی های این فایل حس و حالم رو فوق العاده کرد

    خداوند به شکل چه نعمت هایی تو زندگی ماست و همه چیز اونه و ما باید همیشه به خودمون یادآوری کنیم

    بعد از شنیدن این فایل خیلی بهتر متوجه شدم که چجوری از خداوند درخواست کنم الان بهتر متوجه میشم که خداوند همه ی کارهارو انجام میده یعنی چی

    خداوند در هر لحظه در حال هدایت ماست و امیدوارم تکامل این هدایت به گونه ای پیش بره که مثل استاد عباسمنش عزیز حتی اسم سهم چادر ملو که بهشون گفته شد،به همه ی ما گفته شه که چجوری از این هدایت استفاده کنیم

    خداوندا مارو جوری هدایت کن تا همیشه در مسیر تو باشیم و بنده ی تو ،زندگی برامون بساز پر از ثروت و روابط فوق العاده و سلامتی و اتفاقات فوق العاده قشنگ

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1212 روز

    درود بر استاد عزیز و خانم شایسته

    اوایل که وارد سایت شدم بخاطر مسائل مالی وارد شدم و ثروتمند شدن ولی به مرور درک کردم توحید واقعی یعنی چی و همه چیز خداست . حتی برای درک مفاهیم ثروت باید خدارو درک کنیم و ایمان و عمل داشته باشیم. اروم اروم قلبم اروم شد و صبور و صبورتر شدم و به میزان خیلی کم خودم رو سپردم به خدا چون واقعاً با باورهای من که از قدیم داشتم و اخبارو ورودی های نادرست خیلی سخت بود رها باشم.

    این فایل خیلی زیاد آرومم کرد و یک درجه توکل من رو زیاد کرد. خیلی حالم خوب شد و بقول استاد قلبم باز شد. هر روز حداقل یکبار این فایل رو گوش میدم و بعضی روزا چندین بار گوش میدم و اتفاقات عالی برام رخ داد. مشتری های خوب به سمتم اومدن و خریدهای پرسودی داشتم. هر روز تو دفترم مینویسم خدایا هرچه دارم از تو دارم و هرچه بدست می اورم برای تو هستش. استاد فایلهای توحید عملی همه عالی هستند ، کلاً فایلهای توحیدی ی جور دیگه هستند ولی این فایل خیلی خاص بود و حتی زمانی که این فایل رو میگفتین انگار گذشته تو ذهن شما شبیه فیلم رد میشد و شما تعریف میکردین ، انگار از روزایی حرف میزدین که با خدا ملاقات کرده بودین . این فایل احساس بینظیری رو به من انتقال داد طوری که یک روز در حال درست کردن غذا بودم گفتم خدایا غذای امروز رو تو بپز و بگو چکار کنم ، واقعاً میگفت چکار کنم و چه ادویه ای رو چه موقع بریزم و یک غذای بینظیر اماده شد. استاد واقعاً همونطور که که تو فایل هم گفتین این فایل برای این روزای من بود تا ارامش بیشتری داشته باشم و توکلم قویتر بشه .

    از شما سپاسگزارم که باعث شدین خدارو درست بشناسم و فقط بندگی خدارو کنم.

    شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    به نام رب العالمین

    معبود من

    معشوق من

    چگونه شکر نعماتت را به جا بیاورم؟!!!!

    بی شک که در این امر ناتوانم

    بی شک در تمام امورم ناتوانم

    اگر توانی هست از توست

    اگر قدرتی هست از توست

    اگر دستاوردی هست از توست

    اگر امیدی در زندگی‌ام هست بذرش را تو کاشتی

    اگر لبخندی بر لبانم می آید تو را دیدم

    اگر تو اجازه ندهی تو را ببینم و پرده بر چشمانم و گوش‌هایم قرار دهی چگونه میتوانم زندگی را زندگی کنم؟!

    اگر تو هر روز فرصت زندگی کردن را به من ندهی یا جسمم زنده نخواهد ماند یا روحم…

    اگر تو خون را در رگ‌هایم جاری نسازی چه کسی این قدرت را دارد که آن را برایم انجام دهد؟؟؟

    اگر ضربان قلبم را کوک نکنی،تنظیمش نکنی، از چه کسی بخواهم این کار را برایم انجام دهد؟؟؟

    اگر در نفس‌هایم حضور نداشته باشی آیا باز هم میتوانم نفس بکشم؟!!!!

    اگر مرا متوجه نشانه‌ها و هدایت‌هایت نکنی آیا قادر خواهم بود که در مسیر درست، مسیر انعمت علیهم گام بردارم؟!!!!

    اگر در مسیر توحید حمایتم نکنی توان حل کدام مسئله‌ام را دارم؟!!!!

    اگر روزیم را نرسانی کجا به دنبال آن بگردم؟! از چه کسی آن را طلب کنم؟! همان روزی که علی (ع) می فرماید: نوعی روزی هست که خودش به دنبال تو می آید!

    معبود من اعتراف میکنم بنده‌ی ناسپاس تو هستم…هیچگاه به این سوالات فکر نکردم!!! هیچگاه ندانستم که هر آنچه دارم و ندارم، هر آنچه هست و نیست در دست قدرت توست پس آرام بگیرم و انقدر دست و پا نزنم!!!

    حال تو خود دعوتم کردی

    تو خود این سوالات را مطرح کردی

    تو خود عاشق بنده‌ات هستی با تمام غفلت‌ها و شرک‌ها و ترس‌هایش

    به راستی که مجنون هم به گرد‌ِ پایت نمی رسد!!!

    مجنون کیلویی چند است؟؟؟

    تو خدایی

    تو خالقی

    تو فرمانروایی

    با این همه دبدبه و کب‌کبه عاشق منی!

    وقتی میپرسم آخر چرا عاشقم هستی؟! میگویی چرا عاشقت نباشم؟! و اینجاست که پاسخی ندارم وقتی میبینم از مادرم بیشتر مرا پاره‌ی تنت میدانی

    مرسی واقعن مرسی که هر لحظه با من حرف میزنی و تمام لحظاتم را با نور قدسی‌ات مقدس میکنی

    مرسی که همیشه به یادمی حتی اگه نخوامت…

    شرمنده‌ام که بار‌ها با قلبم تماس گرفتی و من رد تماس زدم،

    بار‌ها پیام دادی و نخوانده آنها را به سطل زباله انداختم و هیچوقت سراغشان نرفتم،

    بار‌ها در قلبم را زدی و من پنبه در گوش‌هایم قرار داده بودم و کر و کور و لال بودم….ولی تو آنقدر با مرامی، آنقدر با معرفتی که بی‌معرفتی‌هایم را ندید گرفتی!!!

    میدانستی روزی از دوری‌ات قلبم به درد می آید، چشم‌هایم بارانی می‌شود، از آدم ها فراری میشوم، تنهایی را برمی‌گزینم و تُهی میشوم….

    تهی شدنم مقدمه‌ی آشتی من با تو می‌شود….پیام هایت را می‌بینم و اندک اندک پاسخ می‌دهم، کم لطفی میکنم اما بهتر از قبل بهت محل می‌گذارم!!! گوشه‌ای از در خانه‌ات که آن را با بدترین شمایل از تو پُر کرده‌ام باز میکنم، تو از لای در داخل میایی خانه‌ات یعنی قلبم را نگاهی میندازی که من امیدی به بازسازی آن ندارم…لبخند میزنی و شروع میکنی به خانه تکانی!!!

    آرام آرام هدایتم میکنی به سمت انتخاب‌های جدیدم… یادم میدهی تا کینه‌ها را با نوری از تو به نام بخشش و توحید بشویم،

    غم و ترس را با بخشی از نور وجودت به نام (زندگی در لحظه) بشویم،

    مار و موش‌هایی به نام حسادت را با سمی به نام فراوانی از بین ببرم!!!

    تمام چیزی هایی که یادم میدهی شاید متفاوت به نظر بیایند اما همه و همه زیر مجموعه‌ی توحیدند!

    آرام آرام میشوری و میبری!! به خودت در زندگیم شکل دیگری میدهی!

    آخَر خودت به من آموختی تمام بالا پایینی‌های زندگی‌ام،

    تمام تلخی و شیرینی‌های زندگیم،

    تمام سختی و آسانی‌ها،

    تمام تضاد‌ها،

    تمام آنچه را که من با عقل کوچکم که تا نوک دماغم را بیشتر نمی‌بیند!!! برچسب بد بودن یا خوب بودن زدم…..غافل از اینکه تو در تمام اینها حضور داشتی و من به خواست تو قدرت انتخاب دارم،، برای همین قبلن از انرژی تو، از نور تو، آنطور زندگی برای خودم ساختم و الان اینطور زندگی ساختم

    البته پشیمان نیستم…. تجربه‌ی آن جهنم خودساخته باعث شده که الان بهشت‌ خودساخته را بهتر درک کنم

    تاریکی باعث شد روشنایی را تشخیص بدهم

    اگر صد بار دیگر به دنیا بیایم این زندگی را انتخاب میکنم و همین راه را می‌روم

    سال‌ها دل طلبِ جامِ جَم از ما می‌کرد

    وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

    گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    حمید و سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان به حق شایسته، سمانه هستم استاد باید بگم قبل از شما خیلی ازین حرفها می‌شنیدم مثل شکر خدا کردن، مثل قرآن برای همه چیز زندگی برنامه داره، مثل همه چیز رو خدا میده ولی همه اش جملاتی بود که می‌شنیدم و هیچوقت به جانم و عملم نمی‌نشست، وقتی با شما آشنا شدم اونم از طریقی که هنوز خودم نمیدونم از کجا و چه وقت!!دارم معنی همه چیز رو از کلام شما میفهمم، کلام شما برای من صدای خداست ،انگار بیان مثنوی معنوی و شاهنامه رو برات به جای نثر و شعر مثل قصه بگن که همه رو بفهمی، و اینقدر قابل درک و آسان بیان میکنید که حرفهاتون رومیتونم در دونه دونه کارهای روزانه و اعمال و رفتارم ، تراز قرار بدم و بفهمم که کجای کارم درست و کجا اشتباه هست،

    در مورد سوال اول میتونم بگم همه ی درهای بسته ای که سپردم به خود خدا، حالا یا از عجز و یا بی خیالی همه باز شدن اونم به روشی که من اصلا باورم نمیشد ، آسان و با عزت، و هر دری رو که خودم خواستم با منم منم و آگاهی های خودم و فقط اتکا به تلاش خودم بدون در نظر گرفتن خدا ، باز کنم ، باز که نشد هیچ ،صد تا گره دیگه هم کارم خورد و انگار مشغول شدم به گره زدن و باز گردن و عدم پیشرفت

    درمورد سوال دوم هم همینطور، یکیش آشنایی با سایت شما، من در بدترین شرایط رابطه ای، مالی و احساسی بودم و واقعا دیگه هیچ راهی نداشتم برای امتحان کردن حتی،و نمیدونم چطور با شما آشنا شدم و دقیقا همسرم که این حرفها رو قبول نداشت و من اصلا اصراری نداشتم ‌که دیگه بخوام چیزی رو بهش بقبولونم، و فقط به خاطر خودم با شما همراه شدم ولی اینقدر صحبت‌های شما دلنشین بود که گاهی بعضی از فایلهاتون که در گروه‌های تلگرامی نشر داده می‌شد رو براش می‌فرستادم ،و تنها چیزی که توی ذهنم نبود تغییر همسرم بود ، ولی همسرم شد عضو سایت و طوری پیش رفت که اون دوره ها رو می‌خرد و من هم گوش میدم و در شاگردی شما خیلی خیلی از من جلوتر هست، شاید بگم من این رو یک معجزه ی الهی میدونم ، و تغییراتی کرد که یک هزارمش رو هم ، من به عقلم نمی‌رسید که اصلا از خدا بخوام

    و وقتی شما شدین دست خداوند، صدای خداوند و نعمت بی حد و بی وصف خداوند در زندگی ما؛ دیگه دستان الهی جریان پیدا کرد در زندگی ما، موفقیت‌های مالی، عاطفی و سلامتی بدن و روان

    و انگار از وقتی قانون رو درک کردیم به اندازه ای که عمل می‌کنیم خداوند دستانش رو به حرکت در میاره تا رشدمون بدهند اونم به آسانی و با عزت

    در مورد سوال سوم، وقتی به پشت سرم نگاه میکنم همه چیز رو لطف الهی میبینم چه اون زمان برام خوب بوده یا بد، میبینم نتیجه همه خیر و رشد بوده یعنی زمان بدهی اگر گونی طلا خدا بهم میداد اینقدر رشد نمیکردم اونم رشد رو به پیشرفت که اون اتفاقات باعث رشد فکری و نزدیک شدن به خدا و سپردن کار به دست خداوند شد و باعث شد نه تنها بدهی ها رو بدیم بلکه مهمتر که دیگه بدهی هم نسازیم،و اشتباهات تکرار نشوند،

    در مورد سوال چهارمتون میتونم بگم قبلا هم معتقد بودم برگ درختی نمی‌افته مگر به اذن خدا و همه‌چیز به دست اوست ولی این تو عملم نبود مثلا اگر ازم میپرسیدین چی شد توی فلان کار موفق هستی هزار دلیل براتون می‌آوردم غیر از اینکه بگم خدا خواست و سپردم به خدا، و انجامش داد برام، ولی اگر اتفاق بدی بود میگفتم خدا خواست این جوری شد ، در واقع خدا رو یک جوری معنا کرده بودن برام و یاد گرفته بودم که کمبودها و اتفاقات ناخواسته رو میگفتم خدا کرده و صبر باید کرد یا امتحانمون میکنه اینجوری و وقتی هم میخواستم حالا خودم اون مشکل رو حل کنم ، حل که نمیشد هیچ چهار تا گره دیگه هم زده بودم که باید فکر باز کردن اونا هم میبودم، حتی وقتی مسئله رو با کسی مطرح میکردم و میخواستم با همکاری و هم فکری اون حل بشه یک نفراتی جذبم میشدن که با حرفهای گنده و راههاییی که نشونم میدادن هی اوضاع بدتر میشد،ولی در مورد موفقیتها یادم نبود خدا کرده؛ الان با شما میدونم خداوند رحمان و رحیم هست یعنی چی، عادل هست یعنی هر کس به اندازه ی ظرفش، خدا ممتحن نیست خدا گیرنده ی نعمت نیست و فقط بخشنده ست ، خدا خالق فراوانی ها و نعمتهاست،و فقط میتونم بگم هر آنچه خواستم خدا چندین برابر بهتر و از راه‌های آسان‌تر و با عزت تر بهم داد چیزهایی که یک ذره هم به فکرم نمی‌رسید و راه‌هایی که اصلا نمیدونستم

    یکی از سپاسگزاری های هر روزم این هست که خدایا سپاسگزارتم که تو رو شناختم و اینقدر آرامش بودن با تو رو درک کردم و سپاسگزار تمام دستانی هستم که برکت رو از طریق آنها جاری میکنی در زندگیم مثل استاد عباسمنش و برای همشون آرزوی سلامت و عمر طولانی دارم

    استاد کلام شما، یکی ازهمان راه های آسانی ست که خداوند هدایتم کرد بهش، تا قوانین دنیا رو بفهمم و قرآن و قوانینش جاری بشن در زندگیم و من بتونم درک کنم و عمل کنم بهش و لذت ببرم از لحظات زندگیم

    براتون آرزو میکنم خداوند بهترین نعمتهاش رو ببخشه بهتون و همیشه ببینمتون و لذت ببریم از شاگردی شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3214 روز

    سلام به استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز

    سلام به تمامی همراهان این سایت بی نظیر

    سلام بر تمامی موحدان این سایت بی نظیر

    اول حمد و ثنای رب العالمین و سپس سپاسگزاریم از استاد زیبایی ها که این چنین کلام حق را بر قلب های ما جاری میسازند و نور حق را در دل های ما روشن میکنند و جهان را جایی بهتر برای زندگی مینمایند.

    اللهی هزاران مرتبه تو را بخاطر استاد عباسمنش عزیز شکر…

    چقدر استاد نورانی هستند در فایل های توحید عملی و چقدر خداوند از زبان استاد با ما سخن میگوید و چقدر دلنشین هست این صحبت ها و چقدر این حرفها از جان آمده و بجان مینشیند…

    چقدر به موقع گفته شد این سخنان به استاد زیبایی ها و چقدر این حرف ها لازمه همین الان من و تمامی بچه های این سایت زیبا هست…

    – روزی که خداوند در سن 15 یا 16 سالگی به قلبم ندا داد که رشته مهندسی معدن را برای خود انتخاب کن نه ایده ای داشتم و نه میدونستم میخوام بکجا برسم و تا دوران کارشناسی هیییچ ایده ای نداشتم و او بود هادی راه من،در طول تمامی سال های تحصیلم نمره الف کلاس بودم و مورد احترام بچه های کلاس و اساتید.آخرای ترم آخر بودیم که یکی از بچه ها گف بهروز تو که اینقده ذهنت خوبه چرا اومدی معدن چرا نرفتی دکتر بشی یا استاد و یکی از بچه های شهر خواف گف خب معلومه بهروز میره تو شهرش معدن ثبت میکنه و میفروشه و پولدار میشه.

    خدا شاهده تا اون لحظه که این حرفو نشنیده بودن ایده ای برای زندگی کاریم نداشتم و رفتم از هفته بعد دنبال ثبت محدوده های معدنی و الان در سن 33 سالگی جزو معدنداران این مرز و بوم هستم و از 20 سالگی معدن دارم کرد خداوند و هیچ سختی در کاری که میگن سخت ترین کار دنیاست ندیدم و تمامی این سالها پر از خاطرات عالی هست.ایده کاری و مالی من رو خداوند اون روز از زبان اون دوستم بهم گفت و منم گفتم سمعا و طاعتا…

    تا سن 31 سالگی در مجردی به سر میبردم و روی خودم و باورهام کار میکردم و تمام اقوام و دنیا میگفتن پیر شدی پسر و کسی باهات ازدواج نمیکنه و داری از کت و کول میفتی و هزار باور مخرب دیگه!!!خب چی شد نتیجه توکل و توحید؟!!

    در سن 31 سالگی یه شب بعد مهاجرتم از شهرم به مرکز استانمون ساعت 2 شب بود ندایی از عمق جان بهم گف فلانی!!!برو خواستگاری فلانی…و من چند روزی بود که از خداوند درخواست داده بودم خدایا خودت هدایتم کن و یکی رو بهم الهام بنما…

    دختری متولد 1380 که 11 سال از من بچه تر بود…هیچ منطقی،هیچ کسی تحت هیچ شرایطی و البته خانوادا ام این ازدواج را تایید نکرد و همه متحدالقول میگفتند سرانجامی نخواهی داشت!!!

    دو سال از اون ندا و ازدواجم گذشته و در هر دو طایفه وقتی میخوان مثال بزنند کیا خوشبختن میگن بهروز و زهرا…همون هایی که میگفتند نکن اشتباست و زمین میخوری!!!!

    برا مراسم ازدواجم پول کم داشتم ولی با توکل روز مراسم رو تعیین کردم و درحالیکه از لحاظ منطقی اصلا کار درستی نبود و نجواها میگفتم چطوری میخوای پول مراسم رو جور کنی….شرک میگفت بیا و مراسم رو عقب بنداز و توحید در عمل میگف تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس….

    7 روز مونده به مراسم یکی از دوستان قدیمی در حالیکه با ال 90 اسنپ کار میکردم بهم زنگ زد و پیشنهاد مشاوره معدنی بهم داد و به درخواست خودش 40 میلیون پول پیش بهم داد و تمامی مراسم من در اوج شکوه برگزار شد و نتیجه توحید در عمل از جایی که بوالله روحمم خبر نداشت،یرزقه فمن حیث لایحتسب شدم و روزی داد رب العرش العظیم.

    بعد زندگی مشترک یه معدن آهن ثبت کردم و روش یه عالمه خرج کردم و تنهایی در دل کوه میرفتم و کاراشو میکردم و آخرش هیچی نشد و پولم بفنا رفت ولی گفتم خدایا من نباید تعیین کنم دقیقا چه شکلی میخوان موفق شم پس دفترمو برداشتم و گفتم خدایا یه معدن بده که 7 میلیون تن ذخیره داشته باشه و عیارش عالی باشه و مسیرشم خوب باشه و کاربرد داشته باشه و پولدارم کنه…

    این درخواست رو برج 2 سال 1401 نوشتم…اگر این درخواستمو برا هریک از معدنی های ایران بخونید میتونه ساعت ها بخنده و مسخره کنه و نیش و کنایه بزنه که فلاین همه دنبال همچین معدنی هستند یه وقت ترشت نکنه!!!!

    بوالله کمتر از دو ماه بعد من معدن دولومیت با عیار عالی و ذخیره 15 میلیون تنی در طبس گلشن ثبت کردم و تمامی امورات اداریش رو تا بهره برداری خداوند برام انجام داد و خودم که بخودم اومدم دیدم خداوند بیش از اونی که فکرشو میکردم بهم داده!!!

    اللهی شکرا شکرا شکراااا

    خدایا ممنونتم که اگر سر بر استانت نهیم و توکل کنیم و صدای مغز رو کم و صدای قلب رو بالا ببریم بهشت رو درهمین دنیا عرضه خواهی نمود…رسد آدمی بجایی که بجز خدا نباشد!

    الان چند وقته که جلسات متعدد در تهران و مشهد دارم و با افراد زیادی سروکله میزنم برای فروش یا راه اندازی این معدن و هر بار کارم گره میخوره و داشتم تز فریمان مشهد برمیگشتم که تو مسیر دیدم استاد فایل توحید عملی 10 رو دادن…

    چشمام برق زد و گفتم ایییینه این اومده که مشکل از کارم بگشاید…

    اللهی الحمدالله که اینقدر هوای بنده هاتو داری.

    فکر کنم ازدوشنبه صبح تا الان بیش از 25 بار فایل رو گوش دادم وحرص و طمع من نمیذاره بیخیال شم.

    کامنتهای بچه ها دیوانم میکنه و میدونم این شدت از تسلیم بودنم و دراز بودن دست های گداییم پیش ربم نتایجی خواهد داد که میام و میگم ازشون ان شالله عمری باقی باشه.

    این چند روز نه زنگ زدم به کسی و نه زنگ خواهم زد و چند اگهی رایگان معدنم رو که تو سه تا سایت گذاشته بودمم رو پاکشون کردم و گفتم خدایا خودت درستش کن آگهی کیلو چند؟!

    صبح تاشب تواضع پیشه کردم و فقط روی نیازم بسوی استان مقدس خودش هست و همش بهش میگم خدایا چرا من زنگ بزنم و درمورد معدنم پیگیر بشم تو که بیشتر از من شماره های افراد رو داری تو زنگ بزن تو واسطه شو و کارم رو از بینهایت دستانت راه بنداز و تقسیم کار کردم با ربم

    من احساس خوب میفرستم و عشق و حال میکنم واون هم پیگیری میکنه کارهامو و دستاشو میفرسته برا رفع نیازهام….

    اللهی شکرت بخاطر هدایتت به‌این فایل طلایی

    ممنونم از استاد زیبایی ها و مریم عزیز

    روی ماهتون رو میبوسم از دور

    الذین قالوا حسبنا الله ثم استقاموا لاخوف علیهم و لا هم یحزنون.

    ارادتمند شما بهروز مروی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      عباس کریمی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2648 روز

      استاد و برادر عزیز آن شاءالله همیشه خدا پشت و پناهت باشه حالا که داری نتیجه میگیری استپ نکن و تلاش سخت و بی پایانی انجام بده

      و مطمن باش خدا کمکت میکنه

      اینکه فقط منتظر بمونی و هیچ تلاشی نکنی شکستت حتمیه شک نکن

      .

      .

      .

      موفق باشی داداش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 505 روز

    به نام خداوندی که هر انچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد ماهم

    سلام به دوستان فوق العادم

    استاد فایلای توحیدیو که نگاه میکنم اشک از چشمام جاری میشه قلبم مثل رود زلال میشه

    سپاسگزارم

    میخواستم کامنت برای توحید عملی 9 بزارم اما الهامی برام نیومد .

    این فایلو دیگه تک تک سلولای بدنم کامنت نوشتنو رد پا گذاشتنو طلب داشتند .

    سپاسگزارم خداوندی هستم که 21 سال عمر بهم داد و منو با این سایت الهی اشنا کرد

    منی که دیروز تولد 21 سالگیم بود .

    همه چیز ما از خداونده:)

    فاطمه اینکه تو الان درک داری عقل داری حافظه داری سلامتی داری قلب داری اینارو کی برات اورده؟ کاری براشون انجام دادی؟

    خداوندم بهم هدیه داده

    فاطمه اینکه تو وارد این سایت شدی تویی که اصلا نمیدونستی ایمیل ساختن یعنی چی

    کی هدایتت کرد ؟

    خداوند عاشقانه منو به این مسیر اورد

    الله اکبر

    فاطمه اینکه تو امروز از زبون همکار عزیز و دوست داشتنیت درباره قضاوت نکردن مسخره نکردن دل نشکوندن و نفرین نکردن شنیدی

    کدوم دستی این همکارو اورد توی زندگیت ؟

    خداوندم :)

    یه قدم بیایم عقب تر

    کی واست کار شد؟ شغل شد؟

    چجوری کار پیدا کردی

    غیر ازینکه تو هیچ کاری نکردی و همه چیز خودش جور شد ؟

    باز هم خداوند

    تویی که اولین درامدت 600 هزار بود

    کی قلب مدیر مدرسه رو واست نرم کرد که عاشقانه به تو اعتماد کنه و حقوقتو بالا ببره پول و شهریه اون همه دانش اموزو بده دستت بدون اینکه حتی ازت حساب رسی کنه بدون اینکه حتی بپرسه پول کجاست و بدون اینکه حتی بدونه کسی پول داده یا نداده تو پول دستت هست یا نه

    باز هم خداوند

    میایم جلوتر میخواستی النگو بخری

    کی بهت رزق داد؟ کی بهت مزد کار داد؟

    باز هم خداوند

    کی بهت عشق داد پسر خوب اورد توی زندگیت ؟

    باز هم خداوند

    درسته که الان توی رابطه نیستی ولی دیدی که پسرانی که واقعا باهاش خوش بودی

    فاطمه یادته شال مشکی دوست داشتی بخری هم تو وهم ابجیت

    میخواستی تولد ابجیت شال مشکی براش بخری ولی چشمت پلاک زنجیرو گرفت و اونو واسش خریدی

    و روز تولدت شاگرد عزیزت کسی که دوهفته است میاد مدرسه بدون اینکه ازش درخواستی کنی واست دقیقا شال مشکی کادو بیاره :)

    کدوم قدرتی اینارو رقم زده ؟؟

    بازهم خداوند

    خداوندی که منو از هیچ خلق کرده

    الله اکبر

    الحمدلله

    خدایا مارا به راه راست هدایت کن یا راه راستو به سمت ما کج کن :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    به نام یگانه بزرگ هستی

    که در هیبت ودر تمام درجات مانندی ندارد وما فقط میتوانیم مثالی وجلوه ای از ذات پاکش باشیم ما باورهای درست وحرکت کردن درمسیرعلایقمان

    دیدم میان سبزه ها رنگ تو را

    در جای جویبار اهنگ تورا

    دریا که به صخره میخورد با هرموج

    انگار به سینه میزند سنگ تورا

    نظرمن

    توحید این نیست که خدا یکی هست یا دوتا یا هرچیزی که بهش کلمه یا اعداد بگم.

    توحید یعنی او یک چیزی یا بگم یک نفر اگربگم بهتر برایم جا می افتد، او یک شخصی هست که همانندش در هیچ کجای جهان هستی پیدا نمیشود.

    یعنی همانندی نیست

    واین درک فقط درصورت اینکه من اگاهنه در مسیر علایقم حرکت کنم ومدام ببینم که اوست که همه کارمیکند ولاغیر واین ایمان وعمل صالح لازم دارد که من در یک مسیر. درمسیر، توحیدرا درک خواهم کرد چون بعضی چیزها از درک من خارج هست

    وبا گذر زمان وحرکت کردن اگاهانه با استفاده از قوانین الهی توحید رشد میکند

    چون من از اشعار وایات اینقدر فهمیدم که توحید یک جرقه برای شروع هست وکم کم این زیاد وزیادتر میشود

    یک خط ایات قران از زبان حضرت حافظ

    با مدعی نگویید اسرار عشق ومستی

    تابی خبر بمیرد در درد خودپرستی.

    عاشق شو ارنه روزی کار جهان سراید

    ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

    عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ

    چون برقی از این کشاکش پنداشتی که رستی

    اینجا جناب حافظ گفته

    انسان پر غرور، را خداکاری ندارد غروری که تورو از خود تو دورکند وگرنه غرور الهی میشود سلیمان

    که به گفته استاد قمشه ای

    او دیو های درونش رابه تسخیر دراورد به لطف رب

    وداره میگه که عاشقان وعابدان

    وعارفان وساجدان و… همه برای این داستان یکجا ننشستندکه اتفاقی بیفته

    دراین طوفان قرار گرفته اند تا به این مرتبه برسند. حرکت کردنند. تضاد داشتن

    میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست

    حجاب خودی حافظ ازمیان برخیز

    واستاد شما خیلی قشنگ گفتید که اگر یک نفر تمام کلمه به کلمه سایت وحفظ کنه ونفهمه که منظور من حرکت کردن هست وعمل کردن اون فقط اب در هاون کوبیده واصلا نفهمیده داستان قانون چی هست.

    مثال ازخودم

    در قدیم هر زمان به طرف اینها رفتم به مشکل خوردم

    وام

    قرض

    هدیه

    و..

    همش شرک بود وبا شما استاد، وازقران فهمیدم واموزهای شما، که همین شرک یعنی توحید نداشتن

    واز روزی که تمرین درست کردم برای خودم وهرروز چند دقیقه نه چند ساعت شروع کردم به شناخت شرک نه شناخت توحید گفتم من باید شرک وبشناسم توحید خودش تجلی خواهد کرد

    چقدر این اشعار بوی توحید داره

    اشک دیده است از فراق تو دوان * آه آه است از میان جان روان

    ما چو طفلانیم و ما را دایه تو * بر سر ما گستران آن سایه تو

    طفل با دایه نه استیزد، ولیک * گرید او، گرچه نه بد داند نه نیک

    ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی * زاری از ما نه تو زاری می‌کنی

    ما چو ناییم و نوا در ما ز توست * ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

    ما چو شطرنجیم اندر برد و مات * برد و مات ما ز توست‌ای خوش صفات

    ما که باشیم‌ای تو ما را جان و جان * تا که ما باشیم با تو در میان

    ما عدم‌هاییم و هستی‌های ما * تو وجود مطلقی فانی ما

    میگه همه چیز تویی فقط باید دیدو عوض کرد

    انیشتین

    این مرد الهی وبزرگ

    که پرفسور حسابی میگند من به خاطر نظریه بینهایت بودن ذرات با ایشان ملاقات داشتم

    واین مرد یک ارامش خاص یک لحن زیبا با من داشت که فراموش کردم این نفر

    فرد اول جهان در فیزیک هست

    بروسلی جالب میگه

    میگه اگه من 1000فن بلد هستم 3000ضدفن بلد بودم که رشد کردم

    . این حرفهای

    بزرگان نعمت هست.

    من با خودم میگم توحید مخففش هست اینها

    ت. توکل به یکتا خدای عالم

    و. یعنی ورودیهای بد وکنترل کردن

    ح. کمک از هدایت والهاماتم بگیرم

    ی. یاد اوردن اینکه همش خودش هست همه چیز اوهست ومادرپیشگاهش هیچ

    د. داوری نکردن خلق خدا وسرمون به کار خودمون باشه

    وجمله اخرم

    این جمله هزارن مرتبه به خودم میگم تا وقتی که شرک دروجودم هست

    بیمعنی هست که من توحیدی هستم اگه هنوز درگیر عوامل بیرونی هستم

    هنوز میخواهم همسرم فرزندم وبقیه رو من اصلاح کنم نمیشه توحیدی بشم

    در عمل توحید رشد میکند

    وشما میگید هرچه دارم ازخاالی کردن وجودم ازشرک هست

    واینکه خدا خیلی با ماهست دیشب تا ساعت 2 باهمسرم قران معنی میکردیم ومثال بعد به جایی رسیدیم که ایشون گفتش تو اگه احساست خوب باشه بسه دیگه نیازی نیست بگی

    من گفتم باید این مکالمه باشه جدا ازاحساس

    بگی برای هرکار به نام تو ای نازنین ای بهترین

    وازخدا کمک بخواهی که پناه ببری از شر شیطان.

    وشما در این فایل جوابمونو دادید ازشما تشکر میکنم این فایل وبرای من ضبط کردید واقعا لذت بردم واز خدای خودم خیلی تشکر کردم

    وچقد. با من هست اونجا که گفتید بهش بگید باهاش حرف بزنید همین چند ثانیه کتابها میشه نوشت کتابها واقعا ثانیه ثانیه فایلهای توحیدی وقتی کنار فایلهای دیگه میزاری رنگ وبوی دیگری دارد

    به خدا قسم که این جملات الکی نیستند وهرکدومش یک نت موسیقایی هست.

    یا اینکه تودلم سر سفره یا سر کار یه درخواستی میکنم به خدا بعد چند ثانیه میبینم دخترم رفت وگفت بابا اینو برات اوردم گفتم منکه نگفتم یا اینکه همسرم اجابت میکنه وخیلی جالب هست انشاالله روزی بشه که بتونم درخواستهای بزرگمو به این سرعت اجابت بشه

    واین بستگی داره چقدر خودمو بشناسم وخدای خودم رو وعمل کنم

    خرقانی

    عارف وفیلسوف ودانشمند بزرگ

    میگه مسیر بنده به طرف خدا گمراهی هست

    ومسیر خدا به طرف بنده سعادت وفیروزی.

    بعد همینو به همسرم گفتم

    وایشون گفت اتفاقا استاد همینو گفتند

    استاد گفت شما به طرف نعمتها حرکت نمیکنی نعمتها به طرف تو میان

    بعد دیدیم که شما در دورهاتونم همینو میگید که تو بلند بلند نشو وروزی برسه از سوالات خودت تعجب کنی..

    خیلی عالی هست که معیار تمام کارهات قران قوانین عمل باشه بعد حرف تو با خرقانی وپیامبر ومولانا دریک مسیر هست واز یه دوست ومعشوقی پیام برسونه

    واینکه باعشق کارمیکنیم واین فایلها مارو مجبور میکنه دراینترنت وکتابها بگردم وبخونم تا مطالب خوبی بنویسم وهمین کار هم جزئی از توحید عملی هست

    خدایار ونگهدار همه دوستان عزیز واستاد بینظیر

    ومریم بانو که احترام مادر این سایت و واسطه خلق خیلی از اتفاقات الهی رو برای من دارند

    یکشنبه

    22 بهمن 1402

    استاد همین فایل چند ساعت من و وادار کرد که بشینم وازتوحید بنویسم

    افرین به من که میخوام شاگرد اول بشم

    تا تمرینات بیشتری بهم بدید ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    سلام و عرض عشق به همه عزیزان

    توحید عملی 10

    استاد خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی عنوان این فایل رو دیدم و متوجه شدم نزدیک 1 ساعت طول فایل هست‌. ازتون سپاسگزارم

    یک مثال جدید از دریافت الهامات از خداوند در زندگیم. در روند تحقیق کیفی پایان نامه ام که به این صورت هست که باید برای قسمتی از یک متن یک سری لیبل و عنوان مشخص بشه که یه جورایی شعرگونه باشه، من واقعا هیچی به ذهنم نمی رسید و برام خیلی سخت بود اولش خیلی تقلا کردم که عناوین خوب و مناسب پیدا کنم. اما اصلا زیبا نمیشدن خیلی تکراری و بی روح بودن. به خدا گفتم من هیچی نمی دونم و هیچی به ذهنم نمیرسه خودت بهم بگو و عناوین زیبا رو بهم الهام کن. و بعد هر وقت که در آرامش بودم و ایمان داشتم که بهم گفته میشه، عناوینی به ذهنم میومد که چندین بار باعث شد اشک شوق بریزم از تناسب و زیبایی این عناوین. حتی میرفتم سرچ میکردم ببینم نکنه همچین چیزی رو قبلا در یک مقاله ای یا جایی خوندم. اما متوجه میشدم که خیر اینها از حافظه و مغز کوچیک من نیست. این ها همه از منبع الهیه. وقتی لیبل ها رو به اساتیدم نشون میدادم در تعجب بودن که چقدر قشنگه چقدر پر معنیه و خیلی منو تحسین می کردن. حتی استاد راهنمام میگفت اینقدر که عناوینت عالی شده ممکنه داورها باور نکنن خودت به اینا رسیدی!!! منم گفتم استاد من از خدا خواستم که بهم بگه و اینا کار خداست! الانم دارم با کمک و هدایت خودش اون عناوین رو به انگلیسی بر میگردونم و مقاله اش رو می نویسم. حتی لغات انگلیسی هم خدا بهم میگه چی جایگزین کنم که اون حالت ادبی و انتزاعی حفظ بشه!

    واقعا اگه همه جا همینطوری به خدا اعتماد داشته باشم مطمئنا زندگیم بهشت میشه.

    متوجه شدم که باید یه سری چیزا رو به خودم یادآوری کنم که مغرور نشم نسبت به دیگران و نسبت به ربم:

    من نبودم که دانشگاه قبول شدم کار خدا بوده خدا منو به اینجا رسونده من هیچ کار خاصی نکردم. من از خودم هیچی ندارم من تا اینجا که اومدم به خاطر هوش و استعداد خاصم نبوده به خاطر لطف و حمایت ربم بوده پس هیچ جایی برای غرور نیست هر آنچه دارم از طرف خداست. من هیچ برتری نسبت به هیچکس هم ندارم.

    خداوند متون منو مینویسه من هیچی نمی دونم مغز من هیچ ظرفیتی برای ایده نداره تمام ایده ها از طرف خداونده. مقاله هایی که نوشته میشه تماما با نیروی علم و خلاقیت رب هست من چیزی نمی دونم. و باید یادم باشه هر وقت تقلا کردم که با مغز خودم پیش برم هیچ نتیجه ای حاصلم نشد به جز هدر زمان و احساس بد. هر پیشرفتی که بوده به خاطر خیر از طرف ربم بوده نه خودم. هر چیزی که مقبول دیگران شده به خاطر این بوده که روح خدا در اون جاری بوده نه مغز کوچک من.

    خداوند به من عزت و احترام داده من در مقابل اون هیچم. اون دل هارو برای من نرم کرده. اون محبت دیگران رو برای من برانگیخته میکنه نه خودم. باید یادم باشه وقتی با راهکارای مغز خودم پیش میرفتم برخورد دیگران با من چی بود. اما وقتی تونستم یه ذرررررره قدرت رب رو باور کنم و نترسم از آدم ها چطوری همه رفتارها تغییر کرد و همه شروع به تعریف و تحسین از من کردن.

    خداوند قدرت دست و پای من میشه که ورزش می کنم اینم از خودم نیست. سلامت جسم من از لطف و فضل خداست. هر چه در زندگیم دارم از فضل و رحمت خداست. من هیچ از خودم ندارم. جسمم روحم موفقیت هام و هر چه دارم همه از طرف خدایی هست که منو خلق کرده و منو هدایت میکنه. بدون هدایت و حمایت خدا من هیچم من نیستم.

    امیدوارم کاملا درک کنم و همیشه یادم بمونه که من کاملا و صد درصد محتاجم به هر خیری از طرف خداوند.

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: