جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.
توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در روانی زندگی، تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین:
به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:
الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟
در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟
ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟
فکر کردن و جواب دادن به این سوالات باعث می شود که نقش توحید در روانی زندگی را درک کنی و در همه حال در مقابل خداوند خاشع بمانی و در موضوعات مختلف خواه ساده، خواه مهم، از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11632MB67 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 1164MB67 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام بر استادِ نازنین و بانو شایسته و همه دوستانِ عزیزم در این مجمع زیبا…
چقدر من این سلسه فایلهای توحید عملی را دوست دارم…
حکایت تواضع در برابر خدا ، مثل همان تواضع ساحران فرعون که تواضع به خرج دادند و….
چقدر من این تواضعِ ساحرانِ فرعون را تحسین میکنم که قدرتِ خدای موسی را دیدند و گفتند….
(قَالُوۤا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَـٰرُونَ)
و ساحران فرعون گفتند که ما به پادشاه جهانیان ایمان آوردیم ، به همان کسی که پادشاهِ موسی و هارون است….
[سوره الشعراء 47- 48]
براستی که آنان در آن لحظه چه دیدند که چنان ایمانی به خدا آوردند که با تهدیدهای فرعون هم متزلزل نشد و این درحالی بود که فرعون هم آنچه را که آنان دیدند ، دید ولی او منیّت به خرج داد و خود را کسی دید در برابر خدای متعال و در گمراهی خویش ، گمراهتر شد؟؟؟!!!
یعنی میشه ما هم یه کوچولو از قدرتِ خدای موسی را ببینیم و مثل آنان ، تسلیم خدای او شویم و….؟؟؟!!!
حضرت موسی کسی است که نامش در قرآن با تعداد 136 دفعه تکرار ، در رنکینگِ نامِ پیامبرانِ ذکر شده در این کتابِ آسمانیِ نازل شده بر حضرت محمد ، با اختلاف زیاد نسبت به شخصِ دومِ حاضر در این رنکینگ ، یعنی حضرت ابراهیم با 69 دفعه تکرار ، در رتبه اول قرار دارد….
این نکته از نام حضرت موسی ، برای ما چه پیام مهمی دارد؟؟؟
چرا خدا نام او را زیاد تکرار کرده است؟؟؟
خب یه کوچولو فکر کنیم در این امر که درس ها و نکته ها در این امر نهفته است…
نام حضرت موسی در قرآنی که بر حضرت محمد نازل شده ، به عنوان یک بِرَند استفاده شده…
حال سوال این است که…
آیا حضرت موسی در سمینار بِرَندینگ شرکت کرده بود و تکنیک یاد گرفته بود تا با استفاده از این تکنیک ها نام خود را بِرَند کند؟
آیا حضرت موسی در کلاس بازاریابی و شیوه های تبلیغات و فروش شرکت کرده بود تا با استفاده از این شیوه ها ، بتواند نام خود را به جهانیان عرضه کند و داستان خود و قومش را به عنوان یک کتاب داستان مشهور به جهانیان عرضه کند؟
او که چوپانی بود که گوسفندانِ حضرتِ شعیب را به چراگاه می برد و از این تکنیک های بِرَندینگ و فروش و بازاریابی خبر نداشت….
بیاییم فکرکنیم که چه شد که اینگونه نامِ او در این کتابِ آسمانی بِرَند شد و کتاب داستانِ او و قومش ؛ یعنی بنی اسرائیل ، عنوانِ پرمخاطب ترین داستان را به خود اختصاص داده؟؟؟
مسلما در این تفکر ، نشانه های زیبا و باورهایِ توحیدیِ قشنگی را کشف میکنیم….
داستان او را در دوران نوزادی اش میدانیم که چگونه خداوند او را از فرعونی نجات داد که همه نوزادان را میکشت و محبت او را در دل همان فرعونی میاندازد که قصد کشتنش را داشت ولی از این کار منصرف میشود و او را مهمان قصر مجلّل و باشکوه خود میکند….
حال او بزرگ میشود و وقتی تکامل خود را طی میکند ، شایسته دریافت حکمت و علم از سمت خدا میشود
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰۤ ءَاتَیۡنَـٰهُ حُکۡمࣰا وَعِلۡمࣰا…
و هنگامی که موسی به بلوغ جسمی رسید و بر قوای نفسانی خود مسلط شد ، به او حکمت و علم عطا کردیم…
[سوره القصص 14]
و در یک روز که در جمع مردم حاضر میشود ، شاهد دعوای دو نفر میشود که یکی از آنها از طرفدارانش است و دیگری از دشمنانش ، حال در این لحظه او وارد عمل میشود و با یک مُشت آن شخص را که از ماموران فرعون بود ، میکشد
…فَوَکَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیۡهِ…
…پس موسی مشتی محکم بر او زد که او را از پای درآورد و کُشت…
[سوره القصص 15]
بعد از این اتفاق از خدا طلب مغفرت میکند و خدا هم او را به سادگی و راحتی میبخشد ، چقدر زیبا….
(قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥۤۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ) [سوره القصص 16]
بعد به او خبر میدهند که بخاطر اینکه مامور فرعون را کُشتی ، الان سخت بدنبال تو هستند تا تو را دستگیر کنند و به حسابت رسیدگی کنند
(وَجَاۤءَ رَجُلࣱ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِینَهِ یَسۡعَىٰ قَالَ یَـٰمُوسَىٰۤ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ یَأۡتَمِرُونَ بِکَ لِیَقۡتُلُوکَ فَٱخۡرُجۡ إِنِّی لَکَ مِنَ ٱلنَّـٰصِحِینَ) [سوره القصص 20]
و او پا به فرار میگذارد و از شهر مصر خارج میشود به امید اینکه جانش در امان باشد و به سمت شهری بنام مَدیَن حرکت میکند….
(وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَاۤءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیۤ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَاۤءَ ٱلسَّبِیلِ) [سوره القصص 22]
در آنجا با گروهی از چوپانانِ مرد مواجه میشود که به گوسفندان خود آب میدادند و در بین آنها دو خانم را مشاهده میکند که در گوشه ای ایستاده اند و منتظرند که همه بروند و بعد آنها وارد عمل شوند تا گوسفندان خود را آب دهند ، موسی که چنین صحنه ای را میبینید از ویژگیِ مرد بودن خودش استفاده میکند و به آنها کمک میکند و گوسفندانشان را آب میدهد و بعد به سمت سایه ای میرود و در آنجا خسته و درمانده خدای خودش را صدا میزند که…
(فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰۤ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ) [سوره القصص 24]
آری ، او خسته و درمانده بود از همه تدبیرهایش برای نجات خودش از دست مامورانِ فرعون و با آن خستگی اش در برابر خدا تسلیم میشود و به او میگوید که “خدایا تو بساز ، تو بسازی قشنگتره”
و همین تسلیم بودنِ او در برابر خدا ، سکوی پرتاب او بود برای بِرَند شدن و معروف شدن تا در تاریخ ماندگار شود و چراغ راهی برای مردم شود
نکته و اصل این است که:
×تسلیمِ جریانِ هدایتِ خدایی باشیم که هدایت را بر خود واجب کرده…
(إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ) [سوره اللیل ١٢]
×تسلیمِ جریانِ هدایتِ خدایی باشیم که زنبور عسل را قدم به قدم هدایت میکند و نتیجه تبعیت از چنین هدایتی ، ماده ای میشود بنام عسل که در قرآن از آن به عنوان “شفاء” یاد میشود…
(وَأَوۡحَىٰ رَبُّکَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتࣰا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا یَعۡرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَ ٰتِ فَٱسۡلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلࣰاۚ یَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابࣱ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَ ٰنُهُۥ فِیهِ شِفَاۤءࣱ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِی ذَ ٰلِکَ لَـَٔایَهࣰ لِّقَوۡمࣲ یَتَفَکَّرُونَ) [سوره النحل 68 – 69]
چه زیبا خدا در انتهای آیه مهرِ “إِنَّ فِی ذَ ٰلِکَ لَـَٔایَهࣰ لِّقَوۡمࣲ یَتَفَکَّرُونَ” میزند تا به ما بگویید که در این نشانه فکر کنید و ببینید که من با زنبور عسل صحبت میکنم و او را هدایت میکنم ، شماها که گل سرسبد مخلوقات من هستید ، با قدرتِ اختیار خویش به سمت من بیایید تا شما را هدایت کنم تا شاهدِ نتایجی شیرین مثل عسل باشید….
×تسلیمِ جریانِ هدایتِ خدایی شویم که با همه ما صحبت میکند ، همانگونه که با حضرت موسی صحبت میکرد…
….وَکَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَکۡلِیمࣰا [سوره النساء ١64]
مثلا چه زیبا با موسی صحبت کرد که برای رهایی از ظلم و ستم فرعونیان ، به او گفت که به سمت دریا برو ، حال موسی از این هدایت اطاعت کرد و به سمت دریا رفت و وقتی که در برابر دریا قرار گرفت ، هدایت بعدی آمد و با او صحبت کرد که عصایت را به دریا بزن…
(فَأَوۡحَیۡنَاۤ إِلَىٰ مُوسَىٰۤ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرۡقࣲ کَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِیمِ) [سوره الشعراء 63]
حال نتیجه همان شد که همه ما میدانیم که او و یارانش به سلامت از دریای شکافته شده عبور کردند و فرعونیان غرق شدند
(در اینجا شایسته است که یک مستند قرآنی را معرفی کنم بنام “فرعون ، رامسس دوم” که دیدنش میتواند برای شما بسیار زیبا و یقین آفرین و باور ساز باشد ، خوشا به حال آنانکه در مدار دیدنش باشند)
پس کل داستان در همین هدایت و صحبت کردن خدا با همه ماست….
آره ، خودِ خودِ خودشه ؛ کل داستان در این نکته است که باور کنیم که خدا با تک تک ما صحبت میکنه و در این صحبت های خود ما را هدایت میکند به قول عطار عزیز….
دوست یک دم نیست خاموش از سخن
گوش کو تا بشنود گفتار او؟
مثلا همانگونه که به موسی گفت به سمت دریا برو ، به ما هم میگوید…
“در لحظه کنونی برو به فلان جا و فلان کار را انجام بده…” یا مثلا میگوید “فلان طراحی را انجام بده و آن را تبدیل به یک کارت ویزیتی برای خود کن و…”
حال اگر من از این هدایت و سخن او تبعیت کنم ، نتیجه ای را میبینم که بسیار شیرین است ، مثلِ شیرینیِ همان عسلی که از زنبوری تولید میشود که در اثر تبعیت از هدایت خدا ، بوده است.
حال سوال این است که او چگونه با ما صحبت میکند و چگونه باید صدای او را بشنویم؟؟؟
جواب این است که…
(وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡیًا أَوۡ مِن وَرَاۤىِٕ حِجَابٍ أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولࣰا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَاۤءُۚ إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمࣱ)
برای هیچ بشری ممکن نیست که مورد خطاب مستقیم خداوند واقع شود مگر از طریق وحی یا از ورای حجاب یا از طریق فرستاده ای که آنچه را که میخواهد بر او وحی کند ، همانا او بلندمرتبه و حکیم است
[سوره الشورى 51]
ما هم از جنس بشر هستیم و با استناد به این آیه ،لایق همصحبتی با خدا هستیم و در اینجا باید دائم این نکته را به خود یادآور باشیم که…
“او اکنون در حال صحبت با من است و من باید حواس خود را جمع کنم تا از برکت این لحظه و هم صحبتی با او غافل نباشم”
آری ، خدا صحبت میکند و بهترین مشاوره ها را به همه ما میدهد…
او با تک تک ما صحبت میکند و میگوید که چه کنیم ، مثلا در داستان هابیل و قابیل تامل کنیم ، وقتی که هابیل توسط قابیل کشته شد ، نمیدانست که با جسد برادرش چه کند؟ در همین لحظه خدا با یک کلاغ با او صحبت میکند که چه رفتاری را انجام بده…
فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابࣰا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَ ٰرِی سَوۡءَهَ أَخِیهِ… [سوره المائده 31]
حال کمی بیشتر تامل کنیم که قابیل در آن لحظه مرتکب گناه شده بود و بخاطر حسادتِ خود ؛ برادرش را کشته بود…
حال زیبایی خدای من در این است که در ان لحظات ، با شخصی که قتل انجام داده بود ، صحبت کرد ؛ حال با کسی که تمام تلاشش این است که در مسیر او باشد و هر لحظه ذکر “یا رب” به لب دارد ، چه میکند؟؟
من در آنجا نبودم و ندیدم ولی قطع به یقین ، در آن لحظات سختی که قابیل در حال تجربه کردن بود و با جسدِ کشته شده ی برادر خود مواجه بود ، از ته دل خدا را صدا زد که الان باید با این جسد چکنم؟! و چون در برابر خدا تواضع به خرج داد ؛ خدا از طریق یک کلاغ ایده ی خاک کردن برادرش را به او الهام کرد….
آری ، او صحبت میکند با ما و خودِ خودِ خودش میداند که چگونه پیامش را به ما برساند ، فقط مساله این است که…
آیا من در حالِ تواضع در برابر خدا هستم یا در حال گردن کشی و منم منم منم کردن در برابر او؟
آیا موج وجودی من بروی الله هرتز تنظیم است یا بروی حواشی هرتز؟؟؟!!!
آیا من در حال کار بروی شخصیت خودم هستم یا درگیر حواشی بدردنخوری هستم که جز خسارت برای من چیزی ندارد؟! ، مثلا بجای تمرکز بروی قدرتِ رزاقیت خدا ، درگیرِ افزایش قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان شده ام و جوری این افزایش قیمت را تحلیل میکنم که انگار کارشناس مسائلِ اقتصادی بانک جهانی هستم….
اگر که فرکانس وجودی ام بروی او تنظیم باشد که نوش جانم ولی اگر که بروی حواشی گمراه کننده تنظیم باشد ، باید خود را آماده کنم که دیر یا زود ؛ طعم جهنمِ این دنیا را بچشم….
و حسن ختامی بر این نوشته ها ، تفکر در این سوال باشد که…
وَمَا لَنَاۤ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَانَا سُبُلَنَا؟؟؟!!!
و چرا ما بر خدا توکل نمیکنیم و به او دل خوش نمکینیم در حالیکه او راه را به ما نشان داده است؟؟؟!!!
[سوره إبراهیم ١٢]
چقدر تفکر در این سوال ، زیباست مخصوصا اگر آمیخته با این مثال از زندگی ما باشد که…
اگر به بانک های موجود در کشورمان دقت کنیم ، متوجه یک امر میشویم و آن این است که…
تمامی بانک ها با ارائه تسهیلات و طرح های سودآفرین ، در حال قدرت نمایی خود هستند برای ما و هدف آنها از این امر این است که اعتماد ما را جلب کنند تا ما به آنها اعتماد کنیم و پولهای خود را به آن بانک ها ، تقدیم کنیم…
و در این جا ما با دیدن قدرت نمایی آن بانک ها ، به آن ها اعتماد میکنیم و حاضر میشویم تا تمامی سرمایه خود را تقدیم آنها کنیم ولی…
ولی مرا چه شده است که قدرت نمایی خدا را در تک تک سلولهای بدنم و گردش خون در رگ هایم و….میبینم ولی حاضر نمیشوم به او اعتماد کنم و از سر راه او کنار روم و تمام وجودم را به او بخشم…
خوش به حال کسی که خودش را تقدیم به او کرد و به او زنده شد…
خوش به حال کسی که در برابر این نیروی قدرتمند ، تواضع به خرج داد و منم منم منم را کنار زد و فقط تو تو تو کرد…
خدایا شکرت…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوست نازنین و بزرگوار…
اول از همه سپاسگزار لطف و محبت شما هستم بابت پیام های زیبایی که برای من مینویسید و در مرحله دوم ، تشنگیِ شما را در راستای درک و فهم معارف قرآنی تحسین میکنم…
در حقیقت همه ما تشنه یِ درک این مفاهیم قرآنی هستیم و تلاش میکنیم تا به اندازه ظرفِ وجودی مان از این اقیانوسِ بی کران علم و آگاهی ، بهره مند شویم…
دوست دارم از اندیشه و باوری که خودم نسبت به مفاهیم قرآنی دارم ، بنویسم و امیدوارم چنین باورهایی برای شما مفید باشد…
قبل از ورود به آن بحث ، لازم است که یک اعترافی را در اینجا ثبت کنم که در 12 سال قبل یعنی در سال 1391 ، من در یک دوراهی گیر کرده بودم که رشته مهندسی نفت را انتخاب کنم یا به رشته علوم قرآن و حدیث بروم
حال از آنجایی که تشنه ی حقیقت معارف قرآنی و دینی بودم ، به رشته مهندسی نفت پُشت کردم و وارد رشته ی علوم قرآن و حدیث شدم…
و در اینجا اعتراف میکنم که در بین آن همه کتابُ و درسُ و بحث و اساتیدِ قرآنی ، چیزِ زیادی یاد نگرفتم و برای همین برخلافِ دیگر دوستانم رفتار کردم و بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد ، در امتحان دکترا شرکت نکردم و مسیرِ خود را جدا کردم….
ولی در یکی از همان شب هایی که در دانشگاه بودم ، یکی از دوستانم که صوت زیبایی در تلاوت قرآن داشت ، یک نکته ای را به من گفت که خیلی به دلم نشست و آن نکته یک سخن زیبا از امام محمد باقر بود که میفرمایند…
مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ عَلَّمَهُ الله ما لا یَعلَمُ
هر که به آنچه مى داند عمل کند، خداوند به او آن بیاموزد که نمى داند
این سخن برایِ من حکم طلا را داشت که بیایم و به آنچه که از قرآن میفهمم عمل کنم تا خدا آن چیزهایی را که از قرآن نمیدانم ، به من بیاموزد…
با خود گفتم که الان من کلاس اولی هستم و باید جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را یاد بگیرم تا آماده شوم برای درس های بالاتر که همان انتگرال و تابع های ریاضی است ، پس اگر من الان معادلاتِ انتگرال و تابع های ریاضی را نمیفهمم ، بدین معنا نیست که هیچ وقت نخواهم فهمید بلکه باید الان با مسائل ساده ای مثل 2 ضربدر 2 که میشود 4 ، خودم را قوی کنم تا آماده دریافت آگاهی های مربوط به معادلات انتگرال شوم
حال یک سری آیات در قرآن برای من قابل فهم است مثل این آیه که میگوید ، غیبت نکنید و پشت سر همدیگر حرف های نازیبا نزنید…
…وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًا… [سوره الحجرات ١٢]
خب این آیه که خیلی ساده است و فهمِ آن نیاز به تفسیر خاصی ندارد و به ما میگوید که پشت سر همدیگر ، حرف های نازیبا نزنید ، پس من الان باید به این آیه عمل کنم و زیپ دهانِ خود را ببندم و جز برای حرف های زیبا باز نکنم تا عمل کننده به این آگاهی باشم تا ظرف خود را بزرگتر کنم برای رفتن به مدارهای بالاتر و درک معانی آیاتی که معانی سخت تری دارند… ، مثل این آیه…
(وَٱلسَّمَاۤءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُکِ)
و سوگند به آسمانِ دارایِ ماهیتِ استحکام و زیبایی
[سوره الذاریات ٧]
خب خدایا یجوری بگو که ما هم بفهمیم ، آخه “ذَاتِ ٱلۡحُبُکِ” در این آیه یعنی چی؟؟؟!!!
و در اینجا باید به خود یادآورم شویم که این آیه ای را که الان من نمیفهمم ، حکم همان معادله انتگرال را دارد و برای دریافت مفاهیم این آیه باید همان مسائل ساده ی ضرب و تقسیم و جمع و تفریق را یاد بگیرم ، مثل همان مسائل غیبت نکردن و…. تا آماده شوم برای فهمِ این مفاهیم بالاتر…
و بعد از عمل به آن آگاهی هایی که میفهمم ، ظرفِ وجودی من بزرگتر میشود و آماده میشوم برای رفتن به کلاسِ بالاتر…
حال وقتی که به کلاسِ بالاتر رفتم ، لایقِ دریافت مفاهیمِ بالاتر میشوم و مساله مهم این است که….
خودِ خودِ خودِ خدا ، از طریق دستانش به من می آموزد مفاهیم بالاتر را….
آری ، همان خدایی که در لحظاتِ اولیه ی ورودم به این سیاره خاکی ، معلم من شد و به من آموخت که چگونه شیرِ مادر را بخورم ، قادر است که در این لحظه هم معلم من شود و مفاهیم نهفته در آیات قرآن را به من بیاموزد
وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَـٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡـࣰٔا…
و این خدا بود که شما را از شکم مادرانتان خارج کرد در حالیکه هیچ چیز نمیدانستید…
[سوره النحل 78]
آری ، همان خدایی که در حال هدایت خون در رگ های من است ، قادر است که وجود مرا هدایت کند به فهمِ دقیق آیات قرآنش…
آری ، همان خدایی که هدایت را بر خودش واجب کرده ، قادر است که هدایتگر من باشد برای آگاهی های ناب قرآنی که برای هدایت بشریت بر حضرت محمد نازل کرده است…
(إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ)
همانا هدایت بر عهده ما می باشد
[سوره اللیل ١٢]
پس باید به او روی آوریم و ساکن کوی او شویم و او را معلمِ خود کنیم تا معارفِ قرآنی را بچشیم…
خدا ، یک معلم توانایی است که از هزاران طریق به من می آموزد ، مثلا از طریق یک کلیپ کوتاهی که در اینستاگرام مشاهده میکنم یا از طریق یک خط نوشته بروی یک دیواری قدیمی یا از طریق حنجره یکی از دوستانم یا…(او خودش میداند که چگونه پیامش را به ما برساند ، به شرطِ اینکه عالم را محضر او بدانیم و خود را در محضرِ او حاضر بدانیم)
اوست خدایی رحمان که مرا خلق کرد و به من شیوه های بیان آموخت….
(ٱلرَّحۡمَـٰنُ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ خَلَقَ ٱلۡإِنسَـٰنَ عَلَّمَهُ ٱلۡبَیَانَ)
[سوره الرحمن 1 – 4]
اوست خدایی که به من آموخت آن چیزهایی را که نمیدانستم…
(عَلَّمَ ٱلۡإِنسَـٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ)
[سوره العلق 5]
او به هزاران طریق در حالِ آموزش به من است و نکته در این است که آیا من شاگرد زرنگِ کلاسِ درس خدا هستم یا نه؟؟؟!!!
نکته در این است که آیا اسمِ من جزو افرادِ حاضرِ کلاسِ خدا ثبت است یا جزو غائبین؟؟؟!!!
خدایا خودت ما را دریاب و به ما بیاموز آن چیزهایی را که نمیدانیم
و در اینجا تشکر میکنم از بزرگوارانی که مرا به درک درستِ قرآن هدایت کردند که مهمترین آنها استاد عباس منش و آقای مسعود ریاعی و مهندس بازرگان بودند…
(آقای مسعود ریاعی یک سایت بسیار زیبایی دارند که ترجمه قرآن را به صورت صوتی و تصویری دارند که جستجو کنید و استفاده کنید و آقای مهندس بازرگان هم یک اپلیکیشن قرآنی بنام قرآن حکیم دارند که میتواند در ترجمه های قرآن یاری بخش شما باشد)
و حسن ختامی بر این نوشته که یک اتفاقی بود که چند روز پیش در ماه رمضان اتفاق افتاد و آن این بود که لحظات قبل از افطار بود و من تلویزیون خانه را همینجوری روشن کردم که با یک برنامه قرآنی مواجه شدم بنام محفل که در آن یک پسر معلول را آورده بودند بنام “پرهام فروتن” که وقتی من او را دیدم که…(خودتان در اینترنت عبارت پرهام فروتن و برنامه محفل را جستجو کنید و ببینید)
فقط مات و مبهوت بودم جلوی تلویزیون که آخه چگونه این بچه ای که معلولیت ذهنی دارد ، بدون هیچ معلم و استادی مسلط به قرآن شده و در آن لحظات این عبارت حافظ جلوی چشمانم بود که
نگارِ من به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید ، اشرف خانم بزرگوار
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوست بزرگوارم ، ناعمه خانم…
ناعمه ، اسمی بسیار زیبا و دارایِ مفهومی والاست که حکایت از گروهی از انسان ها دارد که….
(وُجُوهࣱ یَوۡمَئذࣲ نَّاعِمَهࣱ)
و چهره هایی که در آن روز باطراوت و شاداب و غرق در نعمت هستند…
[سوره الغاشیه 8]
باشد که تمامی لحظاتتان ، به شایستگی نام زیبایتان ؛ غرق در نعمت و فراوانی باشد…
چه لحظاتِ زیبایی را تجربه کردین که با سمفونی خالص فرکانس طبیعیت و چاشنی ابیاتی از مولانا همراه بود…
گاهی اوقات با خودم تفکر میکنم که یک سری لحظات در زندگی انسان ها وجود دارد که به آن لحظات ، لحظات وصل میگویند و این لحظات شیرین هم حاصل نمیشود جز به اذن پروردگار و اذنِ پروردگار زمانی برای ما حاصل میشود که خودمان را به او ثابت کنیم…
مثلا از لذت های نازیبا بخاطر خدا بگذریم و با این کار ؛ این سیگنال را به پیشگاهِ او ارسال کنیم که من میخواهم لذت هم نشینی با تو را تجربه کنم….
مثلا از یک صحبت نازیبا و قضاوت نابجا بگذریم و کنترل ذهن کنیم و دهانِ خود را بسته نگه داریم یا…
و آن موقع است که خدا چنان شیرینی ای را در وجودمان جاری میکند که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست…
و در این لحظات است که یک یا الله گفتنِ ما چنان قدرتی پیدا میکند که قبل تر ها با خواندنِ ختم فلان سوره و فلان دعا و… حاصل نمیشد…
چنین لحظاتی را برای شما و خودم و همه دوستان خواستارم…
و این بیت زیبا از مولانا که از زبان خدا با ما سخن میگوید ، تقدیم به شما…
به ذاتِ پاکِ من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لُطف بردارم
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام و درود فراوان بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم ، سلام و درودی از جنسِ…
هُوَ ٱلَّذِی یُصَلِّی عَلَیۡکُمۡ وَمَلَـٰۤائکَتُهُۥ لِیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَـٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ…
او کسی است که به همراه فرشتگانش ، در هر لحظه و در هر حال ، در حالِ توجه به شماست تا شما را از تاریکی ها به سمت نور خارج کند…
[سوره اﻷحزاب 43]
او در هر لحظه و در هر دم و بازدمِ من حضور دارد ، به شوق یک لبیک شنیدن از من تا دست به کار شود و تاریکی هایِ زندگیِ مرا غرقِ نور کند….
او کسی است که به عنوان یک بیمه نامه ، ذکر مقدسی را با ندای “قُل” بر سرِ زبان حضرت محمد و امّتِ ایشان میاندازد تا آن را بگوییم و در آغوشش آرام شویم…
(وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ)
و از شرِّ هر تاریکی ای که فراگیر میشود ، به من پناه آور
[سوره الفلق ٣]
و چه زیبا شما در آن لحظاتِ سمینار ، رسمِ نعم العبد بودن را بجای آوردید و در آن تکنیک آسانسور شرکت نکردید….
برای من هم قابل درک نیست که چرا دور سَری که درد نمیکند ، باید دستمال پیچید؟؟؟!!!
وقتی که خودِ خودِ خودش ، در هر ثانیه ی من حضور دارد به شوق اینکه مرا غرقِ نور کند ؛ چرا باید خودم را در فضایی تاریک محبوس کنم؟؟؟!!!
آری ، او کریم است و در شان کریم نیست که…
ارتعاشِ نوشته هایِ شما بسیار زیبا و دل نشین است و من چنین خصلتی را در شما تحسین میکنم…
معمولا وقتی کسی به سفر حج میرود و به خانه باز میگردد ، برای او بنری نصب میکنند و بازگشت شکوهمندانه ی او را با عبارت حجُّکم مقبول و سعیکم مشکور ، تبریک و تهنیت میگویند…
حال من هم دوست دارم با تأسی از آن کاری که با آن حاجی از سفر برگشته میکنند ، اینکار را هم با شما انجام دهند و چه زیبا شد که در نامِ شما هم لفظ حاجی هم وجود دارد…
بازگشت شکوهمندانه بانو حاجی محسن را از آن زندگی قبلی به زندگی جدید تبریک و تهنیت عرض میکنیم ، زندگیِ جدیدی که در آن ، بانویِ قصه ی ما قصد این را دارد که حول محور رب العالمین طواف کند و حاجیِ دائمی او باشد…
و بر خود لازم میدانم که صبر و استقامت شما را برای هجرتِ از آن گذشته ، به این آینده تحسین کنم ، صبر و استقامتی که از جنسِ زیر می باشد…
(وَلِرَبِّکَ فَٱصۡبِرۡ)
و بخاطر پروردگارت ، صبر کن…
[سوره المدثر 7]
و نتیجه ی چنین صبری ، چنین پاداشی شده که این پاداش ، حکمِ سوپی را دارد که به عنوان پیش غذا ، تقدیم به شما شده تا غذای اصلی را بیاورند…
و چه غذای اصلی ای هم بشود ، غذای اصلی ای که مخصوص صابران است ؛ همانها که دانه را میبینند ولی در ذهن خود درخت پربار را تجسم میکنند و آن غذای اصلی ، همان رزق بغیر حساب است ؛ رزقی که فقط و فقط برای صابران تهیه دیده شده با یک سند معتبر…
إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّـٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابࣲ
بدون شک صابران پاداش بی حسابِ خود را به صورت تمام و کمال دریافت میکنند
[سوره الزمر 10]
و این معجزه صبر است که در نزد خدا چنین جایگاهی دارد که چقدر به آن اهمیت میدهد با وعده هایی از قبیل
إِنَّ ٱلله مَعَ ٱلصَّـٰبِرِینَ…
همانا خدا با صبر پیشه کنندگان است…
[سوره اﻷنفال 46]
و یا…
وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّـٰبِرِینَ…
و خدا صبر پیشه کنندگان را دوست دارد…
[سوره آل عمران 146]
و یا…
وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِینَ
و به صبر پیشه کنندگان بشارت بده…
[سوره البقره 155]
هم بشارت میدهد و هم دوست میدارد و هم پا به پای آنها حرکت میکند و از همه زیباتر رزق بدون حساب و کتابش را به پای آنها میریزد ، دیگه چی بهتر از این؟؟!!
به قول مولانا…
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمایی همچو صبر آدم ندید
برای شما و خودم و همه دوستان ، بودن و ماندگاریِ در گروه صابران را از آن خدای رحمان خواستارم
و پیشاپیش آینده یِ زیباترِ شما را به شما تبریک میگویم ، آینده ای از جنسِ…
…وَجَنَّهٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَاۤءِ وَٱلۡأَرۡضِ…
…بهشتی که وسعتش به کرانه های آسمان و زمین است
[سوره الحدید ٢١]
آینده ای از جنس چنین بهشتی از ثروت و مُلک و دارایی که دهان همگان را به احترام شما میبنند تا کسی جرات نکند در برابر شما از گرانی و افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان حرف بزند
آینده ای از جنس چنین پاداش های بهشتی که همگان را به سوال میاندازد که آخه خانم حاجی محسن ، اینها را از کجا آوردی؟؟؟!!! و شما جوابی مریم گونه به آنها میدهید و نام خدا را بر هر کوچه و بازاری فریاد میزنید که…
…قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَاۤءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ
و مریم چنین گفت که این از جانب پروردگار من است که او هر که را که تحت مشیتش باشد رزق بدون حساب و کتاب دهد
[سوره آل عمران 37]
آینده ای از جنس استفاده از زینت های حلال خداوند بروی این سیاره خاکی تا به درجه سیرشدن از لذت های آنان شوید و از همه آنان بگذرید و آماده ی یک لذت بالاتر شوید که همان دیدار با خداست و در یک شب آرام و زیبا بعد از اتمامِ ماموریتِ خویش بروی این سیاره خاکی ، با لذت و آمادگی هر چه تمامتر و با ندایی زیبا از سمت او که…
(ٱرۡجِعِیۤ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهࣰ مَّرۡضِیَّهࣰ)
[سوره الفجر ٢٨]
به قول مولانا
خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم
به قول یوسفِ نبی
…تَوَفَّنِی مُسۡلِمࣰا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّـٰلِحِینَ
پروردگارا ، مرا در حال تسلیم بمیران و مرا به صالحان درگاهت ، ملحق کن
[سوره یوسف 101]
در پناه رب العالمین ، غرق در نور باشید
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام و درود مجدد و فراوان بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم ، سلام و درودی بهشتی از جنسِ…
(سَلَـٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ) [سوره الرعد 24]
این داستانی که در جلوی چشمانِ شما اتفاق افتاد که نقشِ اول آن یک سگِ گرسنه یِ بی پناه بود ، چقدر برای من زیبا و درس آموز بود…
بگذارید اینگونه بگویم که…
قابیل بخاطر آتشِ حسادتی که وجودش را میگیرد ، برادرِ خود را میکشد و در لحظاتِ بعد از قتل متحیر و درمانده میماند که الان با این جسدِ برادرم چکنم؟!
حال در اینجا ، یک پرنده بنام کلاغ ، مامورِ الهی میشود که پیامِ خدا را به قابیل برساند…
و آن کلاغ می آید و با پاهای خود زمین را میکند و جسمی را در زیر خاک دفن میکند و با این حرکت خود ، برای قابیل الهام بخش میشود که تو هم اینگونه جسد برادر خود را دفن کن…
فَبَعَثَ ٱلله غُرَابࣰا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَ ٰرِی سَوۡءَهَ أَخِیهِ
*و در آن هنگام ، خدا کلاغی را برانگیخت که برای مخفی کردن طعمه اش ، زمین را می کاوید تا به او نشان دهد که چگونه پیکرِ برادرش را زیرِ خاک پنهان کند؟
[سوره المائده 31]
ولی در ادامه همین آیه ، بعد از اینکه قابیل شاهد رفتار آن کلاغ بود ، از خود سوالی را می پرسد که حُکمِ یک پتک را داشت که بر سرِ خود زد
قَالَ یَـٰوَیۡلَتَىٰۤ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِثۡلَ هَـٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَ ٰرِیَ سَوۡءَهَ أَخِی…
در آن هنگام با خود گفت که وای بر من ، آیا من از یک کلاغ کمترم که نتوانستم مثلِ او ، پیکر برادرم را بپوشانم…
[سوره المائده 31]
حال همه ی اینها را گفتم تا برای خودم به این سوال برسم که…
چرا همان خدایی که کلاغ را برای قابیل میفرستد ، یک سگِ گرسنه ی بی پناه را جلوی چشمانِ بانو حاجی محسنِ بزرگوار ، قرار میدهد و از طریق ایشان این خاطره را برای من بازگو میکند؟؟؟!!!
این سگِ قصه ی ما که در یک مدت کوتاهی از فرش به عرش رسید حامل چه پیامی برای من است؟؟!!
شاید باید اقتدا کنم به قابیل و مانند او از خود بپرسم که
….
آیا منی که مُهرِ اشرف مخلوقات را بر گردنم دارم و طبیعتا جایگاهی والاتر از سگ دارم نمیتوانم مثلِ او از فرش به عرش برسم؟؟!!
آیا آن خدایی که اینگونه و با چنین عزتی ، این سگ را از فرش به عرش میرساند ، با انسانی که اشرف مخلوقاتش است چه میکند؟؟؟!!!
جا دارد لطف خدا را شاکر باشم که در زمان گذشته به عنوان یک نشانه ، شخصیتِ یک سگی را جلوی چشمانم قرار داد که نامش گانتر چهارم نام دارد که داری ثروتی 400 میلیون دلاری است که براحتی هر چه تمامتر به او رسیده…(داستان او در فضای مجازی موجود است)
حال در چنین شبی این خدای رحمن ، با یک نشانه ی زیبا از طریق خانم حاجی محسن بزرگوار ، به من یادآور آن سگ شد تا این عبارت را با خود مرور کنم که…
خدایی که اینگونه با یک سگ رفتار میکند ، با منی که اشرف مخلوقات هستم و تاجِ “وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیۤ ءَادَمَ” را بر سر دارم ، چه میکند؟؟!!
سپاسگزار شما هستم که وقت گذاشتید و برای من چنین خاطره ای را مکتوب کردید تا درس ها بیاموزم…
و اما این دو کلمه فرش و عرشِ موجود در کامنتِ شما که گره خورده با همان حیوانِ باوفا بود ، وجودِ مرا برانگیخته کرد تا باز هم بنویسم از یک داستانِ زیبای قرآنی که من عاشقش هستم ، داستانی که نقش اول آن ساحرانِ فرعون و نقش دوم آن خودِ فرعون و نقش سوم آن حضرت موسی می باشد
قبل از ورودِ به این داستان و درس هایِ زیبایِ نهفته در آن لازم است که اعترافی را بجای آورم که داستان موسی و فرعون برای من قابل فهم نبود که آخه یعنی چی که دریای به این بزرگی ، معبری برای عبورِ یاران موسی و قتلگاهی برای لشکریان فرعون میشود تا اینکه این آیه را خواندم…
فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ…
و ای فرعون ، ما در امروز پیکرِ بی جانِ تو را از دریا نجات میدهیم و به ساحلِ دریا میاندازیم تا نشانه ای برای آیندگان باشی…
[سوره یونس ٩٢]
خب وقتی که من این آیه را خواندم و کلام یکی از دوستانم را که ساکنِ بندرعباس و اهل دریا است ، شنیدم که اینگونه به من گفت که…
ببین ، اگر شخصی در دریا بمیرد و جنازه اش را نهنگ ها و کوسه ها نخورند ، خودِ دریا به صورت خودکار آن جنازه را به ساحل هدایت میکند و…
بیشتر این آیه را باور کردم ولی زمانی به یقین قطعی رسیدم که این عبارت موجود در آیه به من چشمک زد که
لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ….تا نشانه ای برای آیندگان باشی…
و با خود گفتم که الان من جزو آیندگان هستم و اگر این کتاب حقیقت داشته باشد ، باید این نشانه جلوی چشمانِ من باشد
با یک جستجوی ساده به مستندی علمی برخورد کردم بنام “فرعون ، رامسس دوم” که 34 دقیقه بیشتر نبود ولی جلوی آن میخکوب شدم و فهمیدم که بله… ، واقعی است
و وقتی که این کتاب حقیقت داشته باشد ، داستان موسی و ساحران فرعون هم حقیقت دارد و چنان شیفته این داستان شده ام که از تفکر در آن سیر نمیشوم….
و زیباییِ داستان برای من اینجاست که این ساحرانِ فرعون ، در یک لحظه چنان از فرش به عرش رسیدند که هیچ کس احتمالش را نمیداد…
آنها رفته بودند که با شکست دادن موسی ، خود را به فرعون اثبات کنند و ارتقای شغلی دریافت کنند ولی…
ولی آن چنان از درجات پایین کفر و شرک و خداناباوری به درجاتِ بالای ایمان رسیدند که آنایمانشان با تهدیدهای جانی فرعون هم متزلزل نشد….
آخه مگر از جان هم مهمتر داریم که وقتی از سمت فرعون تهدید جانی شدند که دست و پای شما را بر خلاف هم قطع میکنم و به وحشیانه ترین حالت ممکن شما را میکشم تا شما بدون اجازه من دین و آیین خود را به سمت دین و آیین موسی تغییر ندهید ، با هم متحد شدند و چنین جوابی دادند که
(قَالُوا۟ لَا ضَیۡرَۖ إِنَّاۤ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ)
و چنین گفتند که باکی نیست ، بیا و ما را بکش ؛ ما به سمت پروردگارِ خویش منقلب شده ایم….
[سوره الشعراء 50]
واقعا به شدتِ هر چه تمامتر ، این ایمان ساحرانِ فرعون را تحسین میکنم
با خودم فکر میکنم که اگر شخصی بیاید و مرا تهدید مالی کند (تهدید جانی نه ها بلکه تهدید مالی) ، من میترسم و نگران میشوم ؛ حالا چی شد که آنانی که اصلا توی این فضاها نبودند ، در یک لحظه به چنان ایمانی به رب العالمین رسیدند که…
چقدر من این سجده ی ساحران فرعون را دوست دارم که بعد از معجزه موسی…
(فَأُلۡقِیَ ٱلسَّحَرَهُ سَـٰجِدِینَ) [سوره الشعراء 46]
واقعا در آن لحظه آنان چی دیدند که اینگونه به سجده افتادند و….
و این داستانِ ساحران فرعون مرا یادِ یکی از شاگرد زرنگ هایِ خدا میاندازد ، همان که نوه ی حضرت محمد است و در دامان انسان های بزرگی چون علی و فاطمه بزرگ شده است
شاگرد زرنگی که داستانِ موسی و ساحرانِ فرعون را میخواند و زرنگی به خرج میدهد و میگوید که عهه ، پس اینطوریاس ؛ اگر برای آنان شده پس برای من هم باید بشود و در عاشقانه هایش با خدا که کلماتش در دعای عرفه ثبت شده ، اینگونه خدا را صدا میزند که…
یا من استنقذ السحره من بعد طول الجحود وقد غدوا فی نعمته یاکلون رزقه ویعبدون غیره وقد حادوه ونادوه وکذبوا رسله
وای که چقدر این عاشقانه امام حسین علیه السلام دیوانه کننده است…
تفسیر آن عبارتِ عربی ، اینگونه میشود که…
ای کسی که ساحرانِ فرعون را که روزگاری دراز ، رزق و روزی تو را میخوردند و بر علیه تو تبلیغ میکردند و رسولانت را تکذیب میکردند ؛ نجات دادی ، حال با کسی که حداقل در عمرِ خویش نعمتت را خورده و یک خدایاشکرتِ زبانیِ ساده گفته باشد چه میکنی؟؟؟ یا با کسی که حداقل در عمر خویش یا یاالله ساده بر سر زبانش آورده باشد ، چه میکنی؟؟؟
و خدا هم ، عاشقانه هایش خالصانه او را شنید و مهر استجاب بر آنان زد به او چنان ایمانی بخشید که در برابر تهدیدهای یزید و ابن زیاد و عمربن سعد و شمر و… ، ایمانش متزلزل نشد و جانش را هم به قربانگاه برد و هر چه داشت را بپایِ خدا ریخت و خدا هم تمامِ وجود خودش را به او بخشید و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شد
خدایا ، منم یک از فرش تا به عرش میخوام ، لطفا به من بده…
تویی که با ساحرانِ فرعون چنین کردی ، با من هم چنین کن
به قول مولانا ، که از زبان خدا به همه ما میگوید…
زِ خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟
که از کمال کَرَم دستگیر اغیارم
وقتی که با ساحرانِ فرعون چنین کردی ، با کسی که روزش را با یاد و نامِ تو شروع کند چه میکنی؟
خدا رو شاکرم…
لازم است که اعتراف کنم که نمیخواستم در جوابِ شما کامنتی بنویسم و در ذهنم برنامه ای ریخته بودم که میخواستم به آن برنامه ام برسم ولی نفهمیدم که چه شد که آن داستانِ شما از آن سگِ گرسنه ی بی پناه ، آن برنامه ی من را تغییر داد و مرا به مدت نزدیک به سه ساعت غرقِ در تفکر و نوشتن کرد…
و لازم است اعتراف کنم که ارتعاشِ نوشته های شما خیلی خیلی خیلی خاص است ، مثل این چند کلمه ای را که در پاسخ به من به نگارش در آوردید…
حتی قارون هم با علمی که بر او نازل شد به کنز هایی دست یافت که مردان جنگی لازم بود آن را حمل کنند.فقط جای حکمت یا همان نگاه توحیدی خالی بود که از همان خلأ هم ضربه را خورد.
در همین چند خط شما ، یک کتاب هزاران صفحه ای نهفته است
این کلمات بوی ملکوت را میدهد ، از جنس همان ملکوتی که روزی ابراهیم شد…
(وَکَذَ ٰلِکَ نُرِیۤ إِبۡرَ ٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ) [سوره اﻷنعام 75]
این کلمات بوی همان لوح محفوظ و کتاب مکنونی را میدهد که حضرت محمد بدان دست یافت از آنجا قرآن را به عنوان هدایتگر بشریت به ارمغان آورد…
(إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ کَرِیمࣱ فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ) [سوره الواقعه 77 – 78]
(بَلۡ هُوَ قُرۡءَانࣱ مَّجِیدࣱ فِی لَوۡحࣲ مَّحۡفُوظِۭ) [سوره البروج 21 – 22]
حقیقتا که نویسنده ای توانا هستید که خدا از طریقِ قلم شما “عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ”میکند و می آموزد آنچیزهای را که انسان نمیداند و یادآوری میکند به انسان آن چیزهایی را که میدانسته ولی فراموش کرده…
برای شما و خودم و همه دوستانم ، از خداوند متعال تمام علمِ کتاب را خواستارم ، همان علومی که آن مامور دربارِ سلیمان فقط گوشه ای از آن را داشت و به برکت آن علم توانست تختِ ملکه سبا را در یک چشم بر هم زدنی در برابر سلیمانِ نبی حاضر کند…
قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡکِتَـٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡکَ طَرۡفُکَ…
[سوره النمل 40]
و این علوم در هیچ دانشگاه و کلاسی تدریس نمیشود ، مگر همان کلاسی که حضرت محمد در آنجا شرکت کرد و شاگرد آنجا شد و بدون اینکه سوادِ خواندن و نوشتن بداند ، مدرّس همه اساتید و… شد ؛ به قول حافظ شیرازی…
نگارِ من به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
در پناهِ الله یکتا غرقِ در آگاهی و علم الهی باشید…
به نام الله یکتا که بخشاینده و با رحمت است…
سلام بر شما سعیده خانم بزرگوار….
چقدر فامیلِ زیبای شما برای من تحسین برانگیز است…
در زبان فارسی به صورت “آیت” نوشته میشود و در زبان عربی “آیه”…
اصلا در همین آیه ای که به برکت آن ، به مستند “فرعون ، رامسس دوم”هدایت شدم ، ردپایی از فامیلِ زیبای شما هست…
فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ…
و ای فرعون ، ما در امروز پیکرِ بی جانِ تو را از دریا نجات میدهیم و به ساحلِ دریا میاندازیم تا نشانه ای برای آیندگانی باشی که بعد از تو می آیند…
[سوره یونس ٩٢]
آری ، همین عبارتِ “لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ”…
فرق است بین زمانی که من قرآن را به شوق ثواب و رسیدن به پاداش بخوانم با زمانی که به نیت تدبر و تفکر در آیاتش…
نه نه نه ، بهتر است اینگونه بگویم که تعیین ثواب ، برای خواندن قرآن ؛ بهانه ای بوده که ما بیشتر و بیشتر چشمانمان را به آیات قرآن کریم بیاندازیم تا بالاخره به پیام های نهفته در آن آیات پی ببریم که خدا چه ارمغانی را برای ما از طریق حضرت محمد آورده است؟؟؟…
و حال ، تفکر کنیم…
در ادامه همان آیه ای که ذکر شد ، عبارتی آمده است که تفکر و تامل در آن ، نسخه ی بسیار خوبی است تا به درگاهِ باری تعالی اظهار عجز کنیم و درخواستِ عضویت خود را در کلاسِ خصوصی خدا ثبت کنیم به شوق اینکه به آن کلاس راه پیدا کنیم… ، حال انتهای آن آیه چیست؟
…وَإِنَّ کَثِیرࣰا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَـٰتِنَا لَغَـٰفِلُونَ
…و همانا بسیاری از مردم از نشانه های ما غافل هستند.
[سوره یونس 92]
اگر کمی بروی این آیه تامل کنیم ، به چراغ راهنمای خدا در این آیه پی میبریم که در حال هدایتِ ماست که اینگونه از از بخواهیم که…
خدایا ، لطفا مرا جزو انسان های غافل ننویس…
و اما حکایتِ غفلت که باید از آن به سمت خدا فرار کرد… ، به تعبیر قرآن…
فَفِرُّوۤا۟ إِلَى ٱلله
پس به سوی خدا فرار کنید
[سوره الذاریات 50]
واقعا پناه بر خدا از اینکه در زمره غافلین باشم…
پناه بر خدا از اینکه در برابر نشانه های خدا ، کور باشم و پرده ای در برابر چشمانم باشد که نبینم نشانه هایِ خدا را….
پناه بر خدا از اینکه هم نشین انسان هایی شوم که کارِشان تحلیلِ افزایش قیمتِ خیارسبز از کیلویی 10 هزار تومان به 11 هزار تومان است که خیار سبز گران شد و بدبخت شدیم و رفت… و غافل شوم از قدرتِ بی حد و اندازه ی خدایی که “إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّهِ ٱلۡمَتِینُ” است
پناه بر خدا از اینکه هم نشین غافلانی شوم که عظمت خدا را در 37،000،000،000،000،000،000 سلولِ فوقِ هوشمندی که به من عطا کرده نمیبینند و بجای اینکه از این سرمایه یِ عظیمِ خدادادی در مسیر الله یکتا استفاده کنند ، آن را صرفِ تحلیلِ بازار ارز و مَسکن و بورس و… میکنند ، تحلیل های چرت و پرتی که انسان را “وَ یَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَـٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ” میکند و او را با دستانِ خودش به سرزمینِ هلاکت و بدبختی ای میرساند که قرآن ما را از آن نهی کرده است با عبارتِ “وَلَا تُلۡقُوا۟ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَهِ”….
آری ، فرق زیادی است بین زمانی که ما مینشینیم و مستندِ به این عبرت آموزی را میبینم و آن را تحلیل میکنیم با زمانیکه مینشینیم و افزایش قیمتِ قبرِ چندمتری و مراسمات تشییع و تدفینِ اموات را تحلیل میکنیم…
تفاوت این دو تحلیل ، از زمین تا آسمان است ؛ در تحلیل اولی به حالتِ زیبایی عاجز بودن و هیچ بودن در برابر عظمت الله مهربان میرسیم و در تحلیل دوم به حالتی نازیبا که….(تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل)
آری ، فرق زیادی است که بنشینیم و چگونگی ایجاد چرخه باران را تجزیه و تحلیل کنیم و به عظمت نیرویِ پشت پرده این اتفاق پی ببریم و در برابر او سجده کنیم با زمانیکه بشنیم و آخرین مصوبه دولت و مجلس را تحلیل کنیم که آره ، دولت میخواد مالیاتِ بیشتری بگیره ، دیگه بدبخت شدیم و رفت و ایران شده جهنم که هر کس را بخواهند عذاب کنند ، به داخل این کشور تبعید میکنند….
این است داستان غفلت ، که خدا کند جزو آنانی نباشیم که…
ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِی غَفۡلَهࣲ مُّعۡرِضُونَ
لحظاتِ حسابرسی مردم نزدیک است و این در حالی است که مردم با حالتی غافلانه در حالی روی گردانی از آن لحظات هستند…
[سوره اﻷنبیاء ١]
بگذریم…
حقیقتا خیلی خیلی خیلی خوشحالم که دیدنِ چنین مستندی برای شما مفید بوده ، همانگونه که برای خودم هم مفید بوده و الان دوست دارم در موردِ شخصیت نوح بنویسم که نشانه هایش در عصرِ حاضر ما چیست….
با توجه به اینکه این نشانه در سوره ای بنام قمر است ، دوست دارم یک اعجاز لفظی قرآن را که در این سوره است ذکر کنم و بعد وارد آن نشانه شوم
سوره ای در قرآن داریم بنام “قمر” که در زبانِ فارسیِ ما به معنای “ماه” است…
حال اگر به این سوره نگاه کنید ، متوجه میشوید که انتهای همه ی آیاتِ این سوره به حرف “ر” ختم میشود…
حال ما در زبان عربی یک خط داریم بنام “خطِ نسخ” که اگر به این خطِ عرب زبانان مراجعه کنید و حالتِ حرفِ “ر” را ببینید متوجه ارتباطی زیبا میشوید و آن ارتباط این است که…
اگر در اوایل هر ماهِ قمری ، به ماه نگاه کنید ، به صورت هلال است و شکل آن بسیار بسیار شبیه است به همان حالت “ر” که به صورت خطِ نسخ در بینِ خوشنویسانِ عرب زبان ، نوشته میشود…
این نشانه برای من خیلی زیبا بود که چگونه شخصی مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشت ، آیاتی که داری وزنِ مشخصی است و همه آنها به “ر” ختم میشود را در قالب یک سوره می آورد به اسم “قمر” و چنین کلمه ای در زبان فارسی یعنی ماه و…(محاسبات ذهنِ بشری نمیتواند چنین ارتباط هایی را برقرار کند مگر اینکه از جایی دریافت کرده باشد)
و اما آن نشانه ی زیبا که درمورد حضرت نوح و آن کشتی ساخته شده توسط ایشان است ، نشانه ای که جلوی چشمانمان است…
اگر آیاتِ ابتدایی سوره قمر را بخوانیم متوجه میشویم که بخشی از این آیات در مورد قوم نوح و داستانِ آن کشتی است ، مثلا میگوید…
(وَحَمَلۡنَـٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَ ٰحࣲ وَدُسُرࣲ)
و نوح را بر کشتیِ ساخته شده از تخته ها و میخ ها سوار کردیم
[سوره القمر 13]
حال در ادامه همین آیه ، ادعای عجیب را مطرح میکند…
(وَلَقَد تَّرَکۡنَـٰهَاۤ ءَایَهࣰ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرࣲ)
و ما آن کشتی را به عنوان نشانه ای برای آیندگان بر جای گذاشتیم ، آیا هیچ کسی است که از این نشانه پند بگیرد؟
[سوره القمر 15]
خب بسم الله…
خدایا تو داری میگی که آن را به عنوان نشانه ای گذاشتم برای آیندگان و من هم الان جزو آیندگانم ، پس کجاست این نشانه ات؟؟؟!!!
یا در سوره عنکبوت میفرماید…
فَأَنجَیۡنَـٰهُ وَأَصۡحَـٰبَ ٱلسَّفِینَهِ وَجَعَلۡنَـٰهَاۤ ءَایَهࣰ لِّلۡعَـٰلَمِینَ
و سرانجام ما نوح را و اصحاب کشتی را نجات دادیم و آن را نشانه ای عبرت انگیز برای جهانیان قرار دادیم
[سوره العنکبوت 15]
خب خدا ، قربونت برم من ؛ منم که جزو جهانیان هستم ، پس این نشانه ات را جلوی چشمان من قرار بده…، سریع بهم بگو…
و خدا در این لحظه با لبخندی زیبا میگوید…
باشه عزیزم ، بهت میگم ولی کجا با این عجله؟! بیا پیشِ ما یکم بنشین و یه چایی بخور و رنگ و بوی ما را بگیر…
و خدا در ادامه میگوید…
بهت میگویم ولی تو اول باید درمان بشی ، باید گوش و چشمت را درمان کنم ، زیرا که این گوش ها و چشمانِ تو در اثر هم نشینی با انسان هایی که در مورد افزایش قیمت خیار سبز و…صحبت میکردند و قدرت رزاقیت مرا زیر سوال میبردند ، ویروسی شده و الان باید درمان شوند و پاکیزه شوند تا بتوانی ببینی آنچه را که نمیدیدی و بشنوی آنچه را که نمیشنیدی
و خدا در ادامه میگوید…
تا حالا کجا بودی ، خیلی وقت ها بود که منتظرت بودم که بیای به سمت من تا….
بگذریم…
خب مستندی در این عرصه در فضای مجازی هست ، با عنوانِ “مسافرِ طوفان”که میتواند شروعی باشد برای کاوش در این عرصه و البته مستندهای دیگری هم هست ولی در طولِ این تحقیقاتِ خود به این آیه قرآن دقت کنید…
وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّ
و کشتی بر بلندای جودی نشست
[سوره هود 44]
جودی یک نشانه است که به ما کمک میکند تا به آن چه که میخواهیم نزدیک تر شویم و این جودی منطقه ای است در ترکیه که واقع در استانی بنام سیرناک است که در محدوده ی کوه های آرارات است و اگر این عبارتِ زیر را در نرم افزار گوگل ارث سرچ کنید
Noah’s Ark National Park, Turkey, Üzengili Köyü, 04400 Doğubayazıt/Ağrı, ترکیه
متوجه عظمتِ این نشانه میشویم و عجیب تر آن است که اگر از قابلیت های نرم افزار گوگل ارث استفاده کنید ، متوجه میشوید که جهت نوکِ کشتی به گل نشسته ی نوح ؛ به صورتِ بسیار دقیق ، به سمت خانه یِ کعبه که در عربستان است ، قرار گرفته است…(حال فکر کنیم که ترکیه کجا و عربستان کجا و آیا این اتفاق ، همینجوری اتفاقی است یا اینکه…)
اگر به نرم افزار گوگل ارث دسترسی ندارید که چنین امری را بررسی کنید میتوانید عبارت “معجزه قرآن ، کشتی نوح دقیقا به سمت خانه کعبه” را در گوگل سرچ کنید و اولین فیلمی را که برای شما می آورد که دیدنش یک دقیقه و 23 ثانیه از زمانِ شما را میگیرد ، ببینید و…
خدایا شکرت برای چنین نشانه ای… ، نشانه ای که ما را به عظمتِ تو و حقانیت کتاب آسمانی قرآن ؛ هدایت میکند…
و حسن ختامی بر این نوشته ؛ یک نشانه دیگر باشد از این کتاب آسمانی ، نشانی ای از قومِ هم جنس باز حضرت لوط که در قرآن آمده است که…
(وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَاۤ ءَایَهَۢ بَیِّنَهࣰ لِّقَوۡمࣲ یَعۡقِلُونَ)
و ما از آن رویدادِ تاریخی ، نشانه ای روشن برای مردی که اهل اندیشه و تعقل هستند ، باقی گذاشتیم…
[سوره العنکبوت 35]
خب خدایا ، من میخواهم اندیشه و تعقل کنم و بر ایمانم نسبت به عظمت تو و کتابِ آسمانی ات بیفزایم ، میشه لطفا بر مبنای ادعای این آیه ، نشانه ای از آن ها را جلوی چشمانم قرار دهی؟ آخه خودت توی این آیه گفتی که ما از آنان نشانه ای باقی گذاشتیم…
و پیدا کردن حقائق این آیه و کاوش در آن ، بر عهده خود شما….(جهت شروعِ تحقیق خود در این آیات میتوانید از این دو سرنخ و کلید واژه استفاده کنید ، اولین کلید واژه “شهر سدوم واقع در اردن” و دومین کلید واژه “شهر پمپئی واقع در ایتالیا”)
زحمت پیدا کردن چنین نشانه ای به عهده خود شما…
(وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦۤ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَـٰحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدࣲ مِّنَ ٱلۡعَـٰلَمِینَ)
و ای محمد ، حضرت لوط را به خاطر بیاور در هنگامی که به قوم هم جنس باز خود گفت : شما کار زشتی میکنید که هیچ یک از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است
[سوره العنکبوت 18]
خدایا شکرت برای این هدایت هایت
باشد که پند گیریم و جزو گروه “قَلِیلࣰا مَّا تَذَکَّرُونَ” قرار بگیریم
آمین یا رب العالمین
و سپاسگزارم از شما دوست توحیدی و بزرگوارم ، بابت پیامِ اثر بخش شما برای من که وجودم را برانگیخت تا بنویسم
در پناه الله یکتا ، به شایستگی نامِ زیبایتان ، غرق در سعادت و خوشبختی ؛ باشید…