توحید عملی | قسمت 11

سلام استادجان

چقدر این کلاه بلوز به جانتون میاد .

داشتم در میان افکار جور واجور مانده بودم آمدم سایت یک فایل دیگر استادم و دیدم .

واقعا این تسلیم بودن خیلی مارا به راه های سر راست هدایت می کند یادم است زمانی نو جوانیم که دو چرخه یا موتور سوار می شدم چقدر دعا می کردم که خدایا کمکم کن خوب موتور را یا بگیرم پیش ازینکه سوار شوم قرآن را دستم می گرفتم زیارت می کردم ولی زمانی کمی راهم را یافتم بلد شدم دیگه اون دعا ها کم شد واین شد که چندین بار حادثه کردم دست وپا م آسیب دید در جا جا دیگر که مربوط بود به سرمایه‌گذاری که با پیش فرض های زهنی ام پیش رفتم یعنی فکر کردم اگر این پول را از فلانی با هر ترفندی بگیرم و سر مایه گذاری کنم در فلان جا نتیجه اش میشه اینقدر ومن اینقدر سود می کنم و بعدش آن پول های مردم باد هوا شد من ماندم بدهی و اعصاب درب داغون .

یک داستان دیگر مربوط به کانکور م این بود که من هیچ درسی نخوانده بودم بقییه هم صنفام رفتن در شهر بزرگ بخاطر آماده گی خواندن در جاهای خوب هم قبول شدن من هیچ درسی نخواند ه بودم موقع امتحان کنکور این‌طور بود به طرف سوالات نگاه می کردم و یکی از جوابات انتخاب می کردم تقریبا هشتاد فی‌صد آن جوابات را همینطوری انتخاب کردم زمانی که نتیجه ها اعلام شد من در رشته مورد علاقه ام کامیاب شدم اون موقع این آگاهی را نمی دانستم حالا با گوش دادن این سخنان الهی استاد این حرفا به یادم آمد که چقدر دو تا چارتا کردن ادم حاشیه می بردو چقدر این آگاهی ها زود از یادمان میره اون شیطان که دشمن قسم خورده مان است با اندک ترین غفلت مارا به سمت براه می برد در مورد تمرین ستاره قطبی چقدر تنبلی میکنم این را فهمیدم بای هر لحظه‌ این تسلیم بودن را به یادم بیاورم

باز هم این فایل چقدر به موقع امد که یادم بیاورم همه این آگاهی از طرف خودش می آید نه جایی دیگر خدا یا کمکم کن که این آگاهی ها را در عمل پیاده کنم در پناه حق باشید