توحید عملی | قسمت 11

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در روانی زندگی، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:

الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟

ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

فکر کردن و جواب دادن به این سوالات باعث می شود که نقش توحید در روانی زندگی را درک کنی و در همه حال در مقابل خداوند خاشع بمانی و در موضوعات مختلف خواه ساده، خواه مهم، از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی.

منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فرشته شریفی» در این صفحه: 8
  1. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    بنام خدا

    سلام

    حسم رو نمیتونم تایپ کنم

    مطمعنن اونایی که این حسو داشتن درکم میکنن

    ولی امروز میخام با خدا صحبت کنم

    سلام خدای خوبم

    میدونی چند روزه دارم باخودم میگم فرشته خدا داره طبق قوانینش پیش میره

    خودت میدونی دیگه چندروزیه ک باهات درد و دل نمیکنم

    میدونم مدارم بالاتر رفته و اینکه اصلا دلم نمیگیره ک بخام درد و دل کنم

    خداجونم تو بهم گفتی صبر کن

    بهم گفتی این قدمی ک برداشتی خیلی شجاعانه و بزرگ بود گفتی بقیش با من

    امروز خیلی درک نکرده بودم این قضیه رو اما بااین فایل کاملا قلبم محکم شد

    چقدر خوبه که بشینم رو دوش تو و تو منو ببری

    چند روزیه ک انگار دنبال همین قضیه بودم

    که چطور کارام رو به تو بسپرم

    امشب فهمیدم نیازی نیست حرکتی بزنم

    فقط نیازه خودباوریمو ببرم بالا لایق بدونم خودم رو و بقیه کارهارو بسپرم به تو

    دیگه واقعن چطور باید باورت کنم؟

    کم نتیجه گرفتم ازت؟

    کم اتفاقات عجیب غریبی برام رقم زدی؟

    من و هیچکسی هیچ قدرتی نداریم تنها قدرت تویی

    دست تو بالاترین دست هاست

    وظیفه من اعتماد به تو و چنگ زدن به ریسمان توعه

    هرموقع خودم خاستم کاری رو انجام بدم پدرم دراومده اما هروقت خودمو سپردم به تو دیدم چقدر شگفت انگیز پیش بردی منو

    با چه احترام و عزتی با چه زیبایی

    چرا دروغ بگم تازه قانون تکامل رو درک کردم تازه فهمیدم تسلیم بودن در برابر تو یعنی چی

    آره من امروز اعتراف میکنم ک تا به امروز حتی 1درصد قانون تکامل رو درک نکرده بودم

    و چقدر خوشبختم چقدر خوشبختم که میتونم با حس خوب روزهامو زندگی کنم و به اینده ای امیدوار باشم ک سپردمش دست تو

    رفیق من فرشته خوشبختی رو با تو پیدا کرده

    سکان زندگیم‌رو دادم دست تو و چقدر من خوشبختم که خدایی چون تو دارم(:

    مرسی ک هستی رفیق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و همه دوستان

    اسفند ماه 401 که رفتم برای کلاس شنیون میکاپ ثبت نام کنم 5میلیون بیشتر نداشتم

    هزینه کلاسهام 6تومن میشد

    1 تومن از ابجیم قرض گرفتم و رفتم ثبت نام کردم

    اردیبهشت ماه که برای دستیاری میرفتم حتی اسم کاتالوگ رنگ رو تودفترم نوشتم که یادم بمونه از بس هیچی نمیدونستم

    احساس میکردم بین اون ادمها من هیچی نیستم

    احساس ضعف احساس پوچی و بی ارزشی خیلییی زیادی داشتم از طرفی هم از همشون پرانرژی تر و پرذوق تر من بودم

    اونموقع همه پولهایی که داشتم 800هزار بود اونم از پسته پاک کردن جمع کرده بودم تو 2 ماه اینقدر شده بود

    خخخ توهمون ماه اول اون800 هزار تموم شد

    ظهرا سالن رو میبستن و من هیچ جایی نداشتم که برم (خونمون تو روستا بود و من هزینه رفت و برگشت نداشتم روزی 20تومن میشد و اگه ظهر ها میومدم باید روزی 40تومن میدادم که ترجیحم بود نیام خونه)

    ظهرای بهار من ی کلاه رو سرم بود با یک مشمبایی ک توش بطری و ظرف غذاش بود و فقط قدم میزدم

    حدود 3ساعت اینا رو تو کوچه خیابون میگذروندم

    هدایت شدم به پارک بانوان اونجا دیگ خیلی راحت تر بودم خداروشکر

    هدایت شدم به یک فروشگاه که به یک کارگر نیاز داشت در خرداد ماه شروع به کار کردم

    ماهانه 1400بهم میدادن

    ولی من چه ذوقی داشتم که خدایا شکرت مسیر رو برام باز کردی

    اخرای مرداد ماه بود از فروشگاه اومدم بیرون

    از سالنی ک مفت میرفتم و هیچی نصیبم نمیشد اومدم بیرون

    کلاسهای شنیونم شروع شد

    هیچجایی نبود ک منو برای دستیاری قبول کنن

    ازونور من هنوز ذوق و شوق داشتم که میشود

    بابام بهم 500 تومن داد سرجمع حدود 1500داشتم برای رفتن به کلاسهام

    اینقدر سطلم سوراخ بود نمیتونستم پول جمع کنم

    حالا مدل نداشتم از خداپرسیدم چیکار کنم؟

    گفت برو تو پارک به دخترا بگو ک مدل میخایی و درخاست کن

    رفتم و اینکارو کردم

    یچیزی مثل تمرین آگهی تبلیغاتی

    اولین نفری ک بهش گفتم دقیقا یادمه

    بهش گفتم”سلام خانوم حالتون خوبه ؟ من مدرس شنیون هستم و مدل میخام برا شنیونهام میتونید مدل من بشید؟ “اونم گفت نه و من رد شدم

    یکم‌اینورتر اومدم/: ای وای بر من

    من دانشجوعه شنیونم نه مدرس ((((: خدا تو دهنم انداخته بود دیگ انشالله میشم

    خلاصه ی 5_6تایی مدل پیدا کردم

    با چندتاشونم دوست شدم و هنوزم دوستیم

    گذشت تا مهر حالا کلاسهام تموم شده بود و من جایی هم نداشتم برم هرجایی هم رفته بودم گفته بودن خبر میدیم ولی دیگ خبری ازشون نمیشد

    دقیقا اونشب به خدا گفتم :

    فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِـمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ

    و سپس [در اثر خستگی و گرما] به سمت سایه [درختی که قبلا استراحت می‌کرد] برگشت و [در حالت در به دری و بی‌پناهی] گفت: پروردگارا، من به هر خیری که بر من فرو فرستی سخت نیازمندم.

    .

    بخدا قسم همون دقیقه یادم اومد ی شماره از ی سالنی گرفته بودم رفتم دیدم حذف کردم گشتم‌دیدم تو سطل زباله گوشیم بود

    زنگ‌زدم بهش

    بخدا دقیقا همینو گفت من 5شنبه بهش زنگ زدم

    گفت :اتفاقا من شاگردم همین دو سه روز پیش رفته و برای شیفت صبح شاگرد میخام

    خدای من من بودم و اشک من بودم قربون صدقه خدا میرفتم

    گفت از شنبه شروع به کار کن

    یعنی چی؟ بابا طرف حتی منو ندیده

    خلاصه که ما از شنبه رفتیم

    اولین مشتریم رو اصلاح کردم خانومه 10تومن انعام بهم داد

    جهان داشت پاداش میداد

    خدایییییییی مننننننننن شکرتتتتتتتت

    من 21مهرماه شروع به کار کردم و اوایل دی ماه بود که …..((((:

    خلاصه رفتیم و از هر اصلاح 15 تومن بمن میداد و منو میگی روزی که 5تا اصلاح داشتم انگار رو آسمون بود

    اون موقع هردوفته پولمو میگرفتم

    بیشتر پولی ک دراوردم تودو هفته 780 بود که 10درصدش رو صدقه میدادم

    یکروز صبح آذر ماه ساعت 8ونیم سر سفره بودم

    داداشم مدرسه نرفته بود

    گوشیم رو نگاه کردم دیدم اعع مدیر داداشم زنگ‌زده بهش زنگ زدم جواب نداد

    خودشون تماس گرفتن

    احوال پرسی کردم و گفتم داداشم یکم حالش خوب نبود برای همین نیومد مدرسه

    گفت خانوم شریفی من از بانک تماس گرفتم

    گفتم اعع عذرخاهی میکنم و خلاصه

    گفت شما چقدر تو حسابتون پول دارید؟

    گفتم فک میکنم 100تومن باشه (اونم‌برا بابام بود)

    گفت چرا حسابتون خالیه؟

    گفتم برااینکه شما پر کنیدش

    خندید گفت دوست داری از بانک ما چقدر یرنده بشی؟

    گفتم 100میلیون باشه خوبه

    گفت تبریک میگم شما برنده جایزه مهربانی 100میلیونی ما شدید

    منو میگی؟؟؟؟ ؟؟

    دیوانه شدم

    باورم نمیشد

    دقیقا همه روزهایی که باامید و توکل به خدا رفتم‌جلو یادم اومد و همون جا بهش گفتم ممنونم

    ایمانم اگه 1 بود همون روز شد 99

    من تو تمام این مدت که تو سالن بودم داشتم رو خودم کارمیکردم پولهام رو جمع کردا بودم که دوره احساس لیاقت رو بخرم 2ماه جمع کرده بودم شده بود 2 تومن از ابجیم قرض گرفته بودم یچیزی درونم همش میگفت قرضتو بده قرضتو بده

    من میگفتم خدایا قرضمو میدم ولی این پول دوره‌ست

    ولی نذاشت و من قرض ابجیم رو دادم تمام فکر و خیالم باز شد و الان 100میلیون اومده بود حسابم

    من الان خیلی راحت دوره روانشناسی ثروت 1 دوره احساس لیاقت دوره عزت نفس رو خریدم

    همون روزها یهو از ی سالن خیلی خوب بامن تماس گرفتن و گفتن ما شاگرد میخاییم و درامدش هم بیشتر بود

    خلاصه در یک ماهی ک بودم کلیییی اتفاقات خوب میوفتاد

    حقیقتا هنوز نمیدونستم چرااین اتفاقات میوفته

    .

    همه اینا فقط ذره ای از اتفاقاتی بود که تو این یکسالی که رفتم برام افتاد

    راستی درمورد عزت نفس بگم

    من دختری ک بشدت احساس پوچی و بی ارزشی میکردم با ی عالم خانومای بینظیر باهم رفتیم کوه و کلییی خوشگذشت

    الان از اون احساس بی ارزشی بقدری کم شده ک میتونم بگم واقعن دیده نمیشه

    .

    همه این اتفاقات رو نوشتم که بگم تابه امروز خدا بوده که همه چیزو پیش برده

    تنها دلیلش این بود ک من کار خودم رو انجام میدادم و فوضولی کار خدارو نمیکردم

    الان که دفترم رو باز میکنم تا ببینم مسیرم رو و به خاطر میارم

    میبینم و من تمام تمرکزم رو زیبایی ها بود رو ثروتها و رو فراوانی ها و داشتم کارخودم‌رو انجام میدادم

    خدا کارشو عالیی انجام داد

    درواقع 1 درصد کار رو من انجام‌میدادم اونم بودن دراحساس خوب و دیدن اگاهانه زیبایی ها بود

    و 99درصد کارارو خدا انجام داد

    .

    اونموقعی که دوره احساس لیاقت رو سایت اومد من از خدا خاستم‌خودش پولش رو جور کنه و خودمم داشتم جمع میکردم نگو خدا برام برنامه داشته

    .

    بخدا تمام این مسیر رو کسی خدا کمکم نکرده

    امکان نداره من بتونم از اون مساعل بگذرم

    همه اون روزها خدابود که داشت کارامو میکرد

    بخدا ازین به بعد هم کسی جز خودش نیست

    خدایا کمکم کن تسلیم تو باشم

    که سخت به تو نیازمندم

    خدایا کمکم کن نفسم رو کنترل کنم و بتونم همه جوره تسلیم تو باشم

    خدایا خودم رو به تو میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام من از یک شب بینظیر و زیبا از شهرستان زیبای بویین زهرا

    امیدوارم همگی در احساس شادی و احساس خضوع باشید و رو به رشد

    امروز قسمت 10و11 رو گوش میدادم و باخودم مدام میگفتم فرشته ببین در مسیر درستی هستی

    من هیچ از فردای خودم خبر ندارم زندگیم رو کاملا ول کردم و خودم نشستم و دارم بستنی میخورم و به خدا میگم خدای توانا میدونم هواس تو هست دیگه من کاری ندارم

    خیلی جالبه یکهو یه الهامی رو بمن کرد بعد من حرکت کردم رفتم تو دل ترسم

    اون احساس اطمینان به خدا از همون روز اول که اون الهام رو به من گفت تابه این لحظه بامنه

    ذهنم میگه خوب الان چی میشه؟

    خوب میخایی چیکار کنی؟

    خوب چرا خبری نمیشه؟

    خوب اینبارم نشد ؟

    خوب و مرز وقتی من حالم خوبه توام یدقه بشین و از خوردن این بستنی لذت ببر حرف نزنی نمیگن لالی /: والا

    خوب حالا قضیه این هست که من ی کار شجاعانه و بهتره بگم ی ریسک کردم و بعد از اون رو واقعا نمیدونم

    من به خدا گفتم خودم و تمام زندگیم رو به تو سپردم خودت میدونی

    خدام یهو ساکت شد(:

    فکنم داره میبینه به این ارامشم چی بده که بتونه تلافی ایمانی که بهش دارم رو بکنه

    واقعن درلحظه میتونم بگم حتی تلافی نمیخام اینقدر که غرق خدام ولی چیکنم که دوست دارم همه کارامو عالیی انجام بده

    ی متنی امروز توگوشم زنگ زد و فکر میکنم که من باید اون متن رو به خدا بگم و شاید خدا بمن گفت که اینجوری باش نمیدونم(:

    .

    اگه به خدا تکیه کنی کارها از اونی ک فکرشو میکنی هم بهتر برات انجام میشه (:

    خوب من که حالم اینقدر خوبه چرا از اون چیزی ک میخام بیشتر نخام؟

    اگه من کارمو درست انجام بدم انتظار باید داشته باشم ک خدا کارارو بهتر از چیزی ک وعدشو داده یا من میخام برام انجام‌بده)

    .

    و درنهایت فرشته ای که تمام تلاشش در شبانه روز قوی کردن این عضلس

    بکار گرفتن این عضله در زندگیش

    سکوت فکر کردن گوش دادن و صحبت کردن با خودش

    این دختر برای رسیدن به خودش از همه دور شد ….

    این دختر قید مهمونی رفتن رو زد

    این دختر قید دورهمی هارو زد

    این دختر توی هرجمعی ک بود ایرپاد گذاشت

    این دختر تو تنهایی هاش دفترها نوشت

    این دختر شبا رو به آسمان کرد و اشک ریخت و به خدا گفت صدامو میشنوی؟ و همون لحظه ستاره دنباله دار اومد و رد شد و لبخند رو لباش نشست

    این دختر هرروز سعی کرد تمرین کنه و عادات بدش رو ترک کنه

    روزهایی بود که اول صبح شروع میکرد به نوشتن تغییراتی ک در درونش باید ایجاد میکرد

    روزه سکوت حرفای مثبت قربون صدقه خودت رفتن فایل گوش دادن کامنت نوشتن کامنت خوندن ایمان به خدا و تکرار اتفاقات مثبت توجه به نکات مثبت

    .

    این دختر یک سال تمام تلاشش رو کرد که بتونه در مسیر توحید باشه و تواین یک سال من هرروز داشتم رو خودم کارمیکردم اما ذهنم میگفت نه توکار نمیکنی

    من دقیقا اون روزی فهمیدم ک روشم درست بوده که با دوستان عباسمنشی عزیز آشنا شدم و دیدم چه جالب کارکردن من چقدر تحسین برانگیزه

    خدارو سپاسگزارم برای همه روزهایی که کنارم بود هست و خاهد بود

    من امسالم 10برابر پارسال بیشتر قوانین رو درک کردم و احساسم بهتره پس امسال 10 ها برابر و بیشتر باید نتیجه بگیرم

    وقتی به عقب نگاه میکنم و میبینم که خدا منو از گجا به کجا اورد تمام وجودم وگرگون میشه

    من با تمام وجودم روی توحید کار میکنم

    و بازم اشک میریزم

    استاد شما راست میگی

    وقتی که کارها و زندگیت رو بهش میسپاری همه چی روان و اروم میش میره

    خیلی خوشحالم که به این درک رسیدم

    خداروشکر میکنم که به درک توحید رسیدم و دارم عمل میکنم و میخام و تلاش میکنم که بیشتر روش حساب کنم

    من‌میخام دختر زرنگی باشم

    زندگی خیلی رنگارنگه وقتی که اجازه میدی خدا ببرتت

    بیایید به خدا اعتماد کنیم

    بیایید بسپاریم و بشینیم رو دوشش

    من که حالم خیلی خوبه

    حال خوب رو براتون میخام

    دوستتون دارم(:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1294 روز

      بنام خدای توانا

      فرشته قشنگم عشق من زندگیه من

      بهت تبریک میگم

      بهت افتخار میکنم

      تو دختر بینظیری هستی و نوش جونت باشه این احساس خوب

      نوش جونت باشه احساس وصل بودن به خدانوش جونت باشه اشکهایی که به خاطر لطافت روحت میریزی

      نوش جونت باشه هرانچه چیزی که از طرف خدا بهت داده میشه

      من دیشب اومدم و اینجا یک کامنتی گذاشتم

      گفتم اون جمله استاد که گفته:وقتی متواضعی و کاراتو به خدا میسپاری از اون چیزی ک فکرشو میکردی هم ببشتر دریافت میکنی رو گفته بودم برام چشمک زده

      و اما امروز من 2برابر چیزی که قرار بود بهم داده بشه بهم داده شده

      نمیگم همه اون قضیه ای که باید حل میشد حل شده

      امااااااااااااا بخدا قسم دلم‌میخاد پرواز کنم

      چقدر عاشق خودم میشم وقتی میبینم اینقدر دارم به خدا اعتماد میکنم

      چقدر خودم رو دوست دارم چقدر از خودم تشکری میکنم که تسلیمم

      چقدر سپاسگزار خودمم و به خودم افرین میگم

      امروز با صحبت کردن با خودم و به یاداوردن نعمتهای خدای مهربان خودم رو دراحساس خوب نگه داشتم چون باز نجواها داشت میومد ک چرا هیچ خبری نمیشه

      یهو سرظهر بود یهو پیامک واریزی اومد دیدم 2برابر اون پولی ک کارکردم رو خانومه زده

      چقدر خوشحال شدم (((((:

      چقدر به خودم تبریک میگم

      ازون وقت دیگه باز اون ارامشه سراسر وجودم‌رو گرفت

      هرچند من برای داشتن ایمان به خدای مهربان به اندازه کافی منطق داشتم اما هرچی بیشتر میگذره خدا داره شگفت زده ترم میکنه

      خدایاااا ممنونم ازت

      انگار خدا بهم گفت فرشته دارم هواتو باهمین انرژیی پیش برو قربونت برم

      مرسییییییییییی

      خیلیییی خوشحالممممم

      خدایااااااشکرتتتتتتتتتتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام عرض میکنم به استاد گلم و خانوم شایسته

    و سلام خدمت دوستان عزیزم

    .

    من از صبح ی بغض شادیی تو گلوم بود دقیقا 5دقیقه قبل از دیدن این فایل داشتم به خدا میگفتم :

    (خدایا من ی خلوت و ی گریه حسابی میخام )

    چون واقعن اینقدر حالم خوبه که دلم میخاد بااشک هیجانم رو تخلیه کنم

    با دیدن اسم فایل یهو انگا خالی شدم و شروع کردم به گریه

    وای چقدر ک قشنگ بود

    استاد من ی عالمههههههه ازین مثالها دارم

    منم مثل شمام که دقیقا همون لحظه پس کله ایه رو میخورم و بعدش میگم خدایا دمت گرم فهمیدم

    .

    یک ماه پیش یکی از فامیلا گوشیشو داد بمن گفت میتونی اینستامو نصب کنی

    گفتم آره بابا من بلدم بده

    1ساعت زور زدم تلاش کردم‌ایمیل زدم هرکاریییییییییی کردم نشد که نشد

    فقط به این دلیل که ب حسی بهم گفت از خدا بخاه کمکت کنه بهش گفتم بابا اینستا زدن ک کاری نداره خودم میزنم

    و اونشب من نتونستم اینستا رو نصب کنم و قشنگ فهمیدم از کجا خوردم

    اون قبلنا ک خیلی نمیدونستم متواضع بودن رو

    گاهی میشد مشتری میومد و من به توانایی هام ک مغرور میشدم مشتری همش از کارم ایراد میگرفت

    ولی بارها بیشتر شد ک من با نام و یاد خدا شروع کردم و در طول انجام کارمم باخدا حرف میزدم و درعرض20 دقیقه کارم رو انجام میدادم و مشتری هم راضیی بود از کارم

    من تو کارم خیلی این قضیه رو درک کردم

    و هرروز دارم سعی میکنم بهتر کنم خودم رو

    واییی خدای مهربان من سپاسگزارم ازت برای این فایل عالییییی

    .

    درمورد رانندگی من عاشق رانندگی هستم ولی بشدت میترسم

    بارها شده نشسته بودم تو ماشین وقتی یکی رد میشه فک میکنم الان میخوره به ماشین بااینکه من راننده نیستم و تابحال رانندگی نکردم

    ولی صدرصد به ترسم غلبه میکنم فقط منتظر زمان و مکان درستشم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    خدایا کمکم کن که متواضع تر باشم و الکی فاز برندارم

    چون بارها دیدم وقتی رو خودم و دیگران حساب میکنم چقد محکم با کله میرم تو دیوار

    وقتی هم که به خدای توانا حساب میکنم یهو میبینم اع؟ چطور شد؟ بعد میفهمم خدای قدرتمندم خدای مهربانم برای فرشتش سنگ تموم گذاشته

    عاشقتم خدای مهربانم

    عاشقتم بهترین استاد

    عاشقتونم من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    بنام خدای مهربان و فراوانی ها

    سلام عمو رضا فوق‌العاده

    چقدر کامنتی ک نوشتین وصف حال منه امروز

    من خوب تازه به درامد رسیدم و به لطف خدا تونستم 1 میلیون پس انداز کنم

    از وقتی این 1 میلیون رو پس انداز کردم از در و دیوار پول وارد زندگیم‌میشه

    بعد امروز یهو به ذهنم رسید اون پولهایی ک برای لباسهام و وسایلی ک میخاستم تهیه کنم کنار گذاشتم رو بزارم روی پس اندازم و اولین سرمایه گذاریم رو برم یک گرم سکه بخرم

    بعد چشمام برق زد ک دیگ اخ جون من میخام پولامو زیادتر کنم

    همونطورم ک گفتید الان دلار میره بالا طلا میره بالا ومن گفتم مول بمونه تو حسابم ارزشش میاد پایین طلا بخرم بهتره برام

    خیلی جالبه بعد 5دقیقه همه افکار از ذهنم پاک شد و گفتم بیخیال فرشته این قضیه برا الان تو نیست تو باید امدازه‌ی جیبت پس انداز کنی ن ک پولایی ک واس خرید وسایل دلخواهت هست رو بری جمع کنی

    اصلا میخایی جمع کنی ک چی بشه

    میخایی ماشین بخری

    چون فلانی ماشین خریده ؟

    گفتم اصلا و خط قرمزم مقایسه خودم با دیگران شده تصمیم گرفتم به هیچ وجه اینجوری بااین احساس عجله کاری نکنم

    خلاصه من بیخیال این داستان شدم و نشونه ها اومد مشتری ها اومدن و بمن پول میدادن به عنوان شیرینی عروسی و عیدی

    گفتم خدایا شکرت وقتی جلوی نفستو میگیری خداهم بهت پاداش میده

    و قول دادم به خودم ک فارغ از شرایط بیرونی مثل قبلم پس انداز کنم و به خودم فشار نیارم

    سپاسگزارم برای کامنت ارزشمندتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  6. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    سلام امیرحسین عزیز

    سپاسگزارم که اینقدر اقا هستید

    خداروشکر که اولین قدم برای شکستن پاشنه آشیلتون رو برداشتید

    تحسین برانگیز و شگفت انگیز هستید

    خیلی خوشحال میشم که دوستانی دارم ک از جوونی تو مسیر درست افتادن و دارن دنیا رو قشنگ‌تر میکنن

    .

    این وظیفه ماست که زیبا زندگی‌کنیم

    خداوند مارو افریده که زیبا زندگی کنیم باید وظیفمونو درست عمل کنیم اونوقت میبینیم که خدا چجوری درهارو باز میکنه.

    .

    امروز از ارایشگاهمون اومدم بیرون آرایشگرمون بمن گفت تو هیچی بلد نیستی کسی رات نمیده به سالنش

    میدونی من چیگفتم؟

    گفتم من انتظار ندارم بنده های خدا برام در رو باز کنه انتظار دارم خدا برام درارو باز کنه

    منو مسخره کردن

    اما من میدونم کجا دارم میرم

    من به چیزهای کوچیک فکر نمیکنم که بخام در منطقه امنم بمونم

    و دراومدن از این سالن برای من یک ریسک بود

    من و شما میتونیم این جهان رو زیباتر کنیم

    نترسیم و پیش بریم خدا باهامونه

    خیلیییی دوستت دارم دوست عزیزم

    خیلی ارتباط گرفتم با کامنتتون

    سپاسگزارم ازتون(:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    سلام دوست عزیزم

    چقدر زیبا گفتید

    من تا به حال به لین رفتارم که چطور از گوشی و وسایلم استفاده میکنم میکنم فکر نکرده بودم

    من بیش از 4 ساله گوشیم آ20اس هست

    و از همون روز اول تا به امروز که خریدمش فقط یک کابل عوض کردم و دوتا گلس

    کسایی که با من گوشی خریدن توهمون یکی دوسال اول گوشیشون خراب شد

    اما برا من هنوز حتی هنگ نمیکنه

    و به نسبت چیزی که ازش استفاده میکنم عالیی کارمیکنه

    حالا دلیلش رو هم بنویسم

    من تو این 4 سال همیشه تو شارژ بودن گوشیم برام محم بوده

    مثلا 2:45دقیقه شارژش پرمیشه

    من هواسم هست که تایمم دقیق باشه

    شبا میزارمش رو هشدار و از خداوند میخام بیدارم کنه ک از شارژ درش بیارم

    و خداوند بیدارم میکنه

    خیلی جالب بود برام

    من همیشه سپاسگزاری میکنم برای بودن این نعمتهام اما در عمل هم با حس قدردانی ازشون استفاده میکنم

    مثلا ایرپادم رو 1 ساعت گفته شارژ باشه تواین چندماهی که خریدمش هواسم بوده که بیشتر از 1 ساعت تو شارژ نباشه

    شده بعضی وقتا یادم رفته اما همیشه به خدا میسپارم و اون یادم میاره

    واقعا سپاسگزارتونم که موضوعی به این محمی رو بمن یاداوری کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: