توحید عملی | قسمت 11

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در روانی زندگی، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:

الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟

ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

فکر کردن و جواب دادن به این سوالات باعث می شود که نقش توحید در روانی زندگی را درک کنی و در همه حال در مقابل خداوند خاشع بمانی و در موضوعات مختلف خواه ساده، خواه مهم، از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی.

منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناعمه احمدی» در این صفحه: 5
  1. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیز و دوستان عزیزم

    روان شدن چرخ زندگی ام و نسبت دادنش ب تواضع در برابر خداوند

    میخوام از روان شدن زندگی ام بنویسم، خدای من اگر تو این بار گران را از دوشم برنمی داشتی من الان کجا بودم؟ اگر خداوند در زندگی ام نبود من الان چه زندگی ای داشتم؟ کجا بودم؟ چه سختی هایی را داشتم تحمل میکردم؟ چه گاری سنگینی بر دوشم بود، هیچ وقت از مسیر آگاهی قوانینش دست برنمیدارم چرا ک میترسم از برگشت ب گذشته، من تاب و توان سختی کشیدن رو ندارم، من فقط میخواهم زندگی ام بهتر و راحت تر شود، فقط میخواهم عشق اش در وجودم بیشتر و بیشتر شود.فقط میخواهم خودم را بیشتر و بیشتر دوست بدارم و از بودن در کنار خودم لذت ببرم، یاد بگیرم قوانین ساده اش را.چرا ک فراموشکارم، قوانینش اش میگه تو فقط از تک تک لحظاتت لذت ببر و شکرگزار باش.همین واقعا چیز سختی نیست.

    همین لحظه ک این کامنت رو مینویسم زیر سایه درختانی روی چمن چهارزانو نشسته ام با سمفونی پرندگان با نسیم بهاری و عطر شکوفه در فضا، با خیالی آسوده و تخت، با ذهنی آرام و آزادی زمانی و فکری معنی سوره های قرآنش رو میخونم ک قلبم را آرام و آرام تر میکنه، انقدر از خواندن قرآن لذت میبرم ک نگم براتون، انگار کتابی سلیس و روان ب طرز عالی ای میره تو مغزم، انگار یک کتاب شسته رفته و برگه تقلب برای زندگی عالی را خلاصه وار میخوانم و لذت میبرم.انگار مستقیم خدا با من داره صحبت میکنه.

    این را قانون تصاعد مینامم، تکاملم از خواندن قرآن را طی کردم، البته هربار بهتر و بهتر میشود،ولی یادم میاد ک قبلا ک قرآن میخوندم هیچی نمی فهمیدم و یا شاید یکی دو آیه اش رو درک میکردم (در حد ظرفم)ولی ادامه دادم و حالا عاشقانه صبح هام رو با قرآن شروع میکنم و بسیار لذت میبرم از درکم.

    استادجان من هرچقدر سپاسگزار شما باشم کمه، متعهدانه پیش میرم و به دنبال نتایج بزرگ تر و بهتر هستم. زندگی ام عالی پیش میره، اطرافیان شاید درک نکنن، شاید براشون یک چیز عادی باشه ولی من میبینم لطف و محبت های خداوند رو در زندگیم، اینکه از خوردن نسیم خنک رو صورتم نهایت لذت رو میبرم و انگار بهشت رو بهم دادن،اینکه با خودم و خودش بهترین لذت هارو میبرم، قلبم سرشار از رضایت و عشق میشه. این شخصیت قدردان بودن رو خیلی سعی میکنم حفظش کنم، در اطرافیان می بینم ک هیچ چیز راضی شان نمیکند، وقتی شخصیت خودم رو مقایسه میکنم با اونها متوجه تفاوت نتایج ام میشم. میبینم با اینکه نعمت های فراوان اطراف شون هست قدرش رو نمیدونن، مثلا در غذا خوردن من چنانم ‌ک برای هرلقمه سپاسگزاری قلبی میکنم و در تک لقمه هایم خدا رو میبینم، در مقابل بقیه درحال گشتن در اینستا قاشق را با فاصله چند دقیقه ای میزارن دهن شون، چندباری تذکر دادم اصلا میفهمی چی داری میخوری؟ گفت یعنی چی منظورت چیه؟ و اونجا بود ک خداروشکر کردم برای برداشتن پرده از چشمان و قلبم.

    شاید این مثال خیلی بدیهی باشه ولی من خیلی دقت میکنم ب رفتار افراد با نتایج شون و دقیقا از اونها قوانین رو یاد میگیرم و باعث میشه دلم برای هیچ کس نسوزه و متوجه شوم اون فرد حتما جای درستش هست، همان ادب از که آموختی است. میبینم ناسپاسی هارو، دعوا و بحث هارو، جنجال هارو، شرک هارو، بت پرستی هارو و خداوند بهم نشون میده نتیجه این رفتارها رو. ک میشه ذهن هایی ناآرام، میشه بدن هایی پر از درد، انواع و اقسام درد ک من اصلا تابحال در زندگی ام تجربه شون نکردم مثل سردرد و معده دردی ک در دوره 12 قدم گفتید.میشه برکت نداشتن پول در زندگی شون، میشه زندگی سخت در سربالایی.

    زندگی ام سرشار از عشق خداوند شده، هر صبح با انرژی و ذوقی بسیار از خواب بلند میشم و میگم خدایا امروز چه میخواهی ب من یاد بدی، امروز چطور یک پله شخصیتم بالا میره؟ مقایسه ای درکار نیست، فقط و فقط برای امروزت زندگی کن و از تک تک لحظاتت لذت ببر. سعی میکنم آرامش داشتن را هر روز سرلوحه رفتارم بزارم، هر موردی پیش میاد ب یاد میارم این دنیا محل گذر است، آیا این مسئله انقدر مهمه در مقابل ابدیتی ک قراره بری؟ همین آرامش رو از تک تک سوره های قرآن میشه درک کرد ک بارها و بارها بهشت و جهنم را یادآوری میکنه.

    زندگی ام بهشتی است ک فقط خودم درک میکنم، خودم میفهمم چه آسانم کرده برای آسانی ها، ک صبح ها با فاصله 5 دقیقه ای ب محل کارم میرم، کاری ک خودش رییسم هست، کسی نیست ک ب او جواب پس بدم، از پتانسیل ام برای رشد خودم و باورهایم استفاده میکنم، آزادی زمانی ک در مغازه دارم ک روی رشد و بهبود شخصیتم کار کنم، ک کتابخانه ای است برام، و بهانه ای میشود برای فرار از افراد غیرهم فرکانس ک هربار میگم خدایا اگر این غار حرا را ب من عطا نمیکردی من چطور میتونستم بمونم خونه و روی خودم کار کنم.

    در آزادی زمانی با روزی 4،5 ساعت کار رزقم رو میده و میگه منم ک هدایت میکنم تو فقط آرام بشین رو صندلی و ب بندگی مشغول باش، روزی تو خودم میدم، چون این کار برای من آسان است، همان حرفی ک مریم از تعجب زکریا زد، گفت این رزق رسانی برای پروردگارم آسان است.

    اینکه چطور جسمی سالم با ورودی سازگار ب بدنم را عطا کرده، هدایتم ب شیوه قانون سلامی ب مدت 2 ماه و نیم، رزقی ک وقتی اطرافیان میبینن از تعجب باور نمیکنن چطور تو این اوضاع؟ ولی مبلغ این رزق برای من چیز خاصی نیست چون ب طور معجزه واری هدایتم کرده ب مکانی عالی ک گوشت باکیفیت و ارزان تری رو تهیه کنم، برای بقیه هضمش سخته ولی هدایت رو خودم میفهمم، یادم میاد روزهای اولی ک من رو می ترساندن و من باوجود نجواها ادامه دادم و گفتم خدا وظیفه اش روزی رسانی منه، من کاری ب این کارا ندارم، و گوشم رو کر میکردم ب روی حرف های شرک آلودشون.و حالا می بینم نتایج ذهنی سالم، بدنی سالم، تمرکز، انرژی، بدن بدون درد، چهره ای درخشان تر، شور و شوقی ک برای زندگی ام دارم،و هزاران مورد دیگه را ک ب دنیا نمیدم اش این موهبت هارو.خداروشکر برای هدایت و روزی رسانی اش تا امروز.

    میبینم چطور مهر مرا در دل بندگانش انداخته، چطور قلب های بندگانش برای من نرم هست، چطور ب من محبت و عشق میورزن، چطور دختربچه های کوچک رو عاشق اجناس من کرده، میبینم چطور برایم تبلیغ دهان ب دهان میشه. حتی این زبان لین و نرم خویی رو هم او ب من یاد داده، هذا من فضل ربی‌. بخاطر این نرم خویی ک خودش در نهادم گذاشته بندگانش ب من لطف دارن.

    مینویسم این نتایج رو این موهبت هاش رو ک روزی آرزوم بود و حالا دارمشون، پس ب خواسته های بعدی هم میرسم نگرانی ای ندارم، نمیدونم من ک بیشتر اوقات فراموش کردم اعلام کنم هیچ بودن خودم رو ولی اون خدا همیشه هوام رو داشته و هیچ وقت سیلی نزده بهم، همیشه نوازشم کرده و سریع منو ب مسیر برگردونده.دمش گرم. خداروشکر برای حضورش در زندگی ام، ک اگر نمیبود جهنم بود زندگی ام. خداروشکر برای حضور شما در زندگی ام استادجان، برای این اگاهی های ناب ک قبل از خطا کردن بهمون یاد میدین.خداروشکر صدهزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیزم

    مثال واضحی این روزها دارم، این بت پدر روزی دهنده را کی میخوام نابود کنم؟ این توقع از بنده اش و وعده ای ک با گوش ظاهر میشنوم، خوب میفهمم شیطان اینجا میاد وسط و میگه ببین تنها راه همینه و بس، غیب کجا بود! از کجا آخه؟

    باید بتونم ب غیب ایمان بیارم، باید بتونم ب چیزی ک نمی بینم اطمینان کنم. باید ب وعده ای ک بنده هاش بهم دادن و نقش برآب شد حساب نکنم، چرا اصن فک کردم دفعات قبل آقای ایکس روزی رسوند نه خودش. هربار این آزمایش رو میشم توی بحث مالی و میبینم ک آرام تر و بی خیال تر هستم و نگرانی کمتری دارم چون میگم وظیفه من نیست، حتی اصراری نمیکنم، زوری نمیزنم، ب بنده هاش یادآوری نمیکنم،و اینها همون پیشرفت های کوچک ان، تاتی تاتی توحید را اول در ذهنم منطقی میکنم ک کارهای قبلی رو چه کسی انجام داد؟ و بعد سعی میکنم در عمل اجرا کنم.

    مهم ترین مشکلم در این برهه توقع رزق داشتن از بنده هاش بجای سپردن ب خودش و نگران نبودن عه. با اینکه با چشم دیدم ک تابحال مرا لنگ نزاشته، باید منطق های قوی ام رو یادآوری و یادآوری کنم.

    باید بهش بفهمونم پدرت سرمایه اولیه تو نشد، پدرت کرایه مغازه رو نداد، پدرت پول جنس نشد، پدرت حتی پول لباس و خوراک تو را از بچگی نشد. این آزادی زمانی و فکری ک عطایم ‌کرده ب لطف و فضلش، اینکه در این آزادی روی قوانین اش کار میکنم و خودش برام مشتری میشه، میگه تو بندگی کن بقیه اش بامن.

    ‏همه اینها خودش بود و خودش، چرا اعتبارش رو ب خودش ندادم؟ بااینکه پدر عزیزم هیچ وقت منتی نزاشته و عاشقانه مثل دستی بسیار مهربان تا جایی ک تونسته ب درخواست های من پاسخ مثبت داده.ولی با چشم دل ندیدم ک اعتبارش رو ب خدایی بدم ک همین پدر را روزی میدهد. هربار آزمایش هایی میشوم و توحیدم را دست و پاشکسته ب رخ ذهنم میکشم و بعد می بینم چه درهای زیبایی باز میشه بروم چه نعمت و برکتی عطا میکنه.

    ‏یکی از مثال های جالب دیگه برای من کوهنوردی هست. قبل از شروع کوهنوردی ب خدا میگم خدایا مثل همیشه مثل تمام دفعات قبل از جان من محافظت کن، از وسایل و اموال من محافظت کن، انرژی من بشو و جالبه هربار اعلام میکنم ب طرز جادویی تیک همه شون خورده میشه و قششنگ بهم میفهمونه ک من هستم ک ازت محافظت میکنم اگر نظر من ثانیه ای از روت برداشته بشه ممکنه پات بلغزه و بیوفتی زمین. چون کمی کله شق بازی درمیارم تو کوه و مسیرهای هیجانی رو انتخاب میکنم، بارها بهم فهمونده شاخ بازی درنیار نگو من بلدم بلدم من حرفه ای شدم، بارها گفته اعتبارش رو ب کفش کوهنوردی مناسب نده، ب یخ شکن نده ک بگی من سر نمیخورم، ب بدن و جسم قوی ات نده. قشنگ گفته منم ک ازت محافظت میکنم. یادم هست آخرین بار ک توی مسیری بودم ک هیچ کس نبود و کوهستانی بود مسیرش، خواستم مسیر برگشت رو از جای دیگه ای برم، ازش پرسیدم گفت برو پایین مسیر سرراست و مستقیم و بگیر برو، بد یه مسیرم جلوم بود ک کمی دشوار تر ولی زودتر میرسیدم، من همین مسیر جلو روم رو انتخاب کردم و با عقل منطقی ام دو دودتا چارتا کردم و جالبه حتی تو قدم دوم ک پامو گذاشتم نزدیک بود ب پشت بیوفتم ولی من ادامه دادم همون مسیرو خخخخ و اصن متوجه نشدم بابا این ی نشانه است، خلاصه رفتیم و رسیدیم ب مسیر اصلی ولی با بدبختی هههه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    سلام سلام ب شما دوست عزیزم، رضاجان

    چقدر زیبا چقدر سلیس و روان درک میکنید قرآن رو، با چه انسجامی مطالب قرآنی و درک تون از قرآن رو ترکیب میکنید، واقعا آدم لذت میبره، چقدر جای تحسین داره این ادراک، سپاسگزارم بابت انتشارشون، لطفا باز هم بنویسید‌. توی این دوره از زندگیم خیلی عاشق خوندن قرآن شدم، احساس میکنم خیلی بهتر از قبل میفهمم، و دقیقا مثل یک کتاب برام گویا و واضح عه و قشنگ متوجه قوانین میشم وقتی میخونم اش، واقعا یک کتاب تقلب برای ساختن زندگی عالی داریم، همین یک کتاب رو بخونم و ب دستوراتش عمل کنم، بهشت رو در همین دنیا تجربه خواهم کرد‌. چی از این ساده تر و لذت بخش تر !؟

    در رابطه با پروفایل تون هدایت شدم ک سرچ کنم این مصراع رو، هدایت شدم ب کل شعر و خواندنش با معنی از سایت دیدارِجان. چقدررر هماهنگ بود با مطالب این فایل.از خونه زدم بیرون گفتم باید درفضای روحانی این شعر و این کامنت را مجدد بخونم، و حالا بالاپشت بوم روبروی ویوی کوه ها و سمفونی پرندگان و نسیم بهاری نوش جان روحم کردم این آگاهی هارو.

    داشتم ب خودم میگفتم خدایا خدایا چه لیاقتی نصیبم کردی، چنین استاد استادی، چنین دوستانی، چنین سایت و آگاهی هایی، چنین قلبی ک پرده از رویش برداشتی، چنین عشقی ک با خواندن مثنوی مرا ب آسمان ها میبری، همان اشعاری ک قبل ترها فکر میکردم من لیاقت درک این اشعار رو ندارم، این اشعار فقط برای روحانیون و عارفان هست و همیشه دوست داشتم درک کنم اون حالت عرفانی و عاشقی رو.جالبه چند شب پیش با آهنگ جدید علیرضا قربانی ک از مثنوی بود حالتی زیبا گرفتم و درک هایی ب قلبم وارد شد و امروز با این شعر.خداروشکر

    این کار برایم لذت بخش ترین کار دنیاست اینکه هرکاری ک مرا ب تو نزدیک تر کند، هر آگاهی ای ک قلبم را ب سوی تو متمایل کند، هر حسی ک مرا یاد تو بی اندازد.

    چه خوشبختیم نه !؟

    چه لیاقتی ک فقط خودمان ارزشش را میدانیم، شاید برای خواهرم ک آماده رفتن ب مهمانی با دوستانش میشد و شادی و خوشی را در بیرون جستجو میکرد نهایت خوشی و لذت اون کار باشه، ولی برای من آماده شدن و بطری آبی برداشتن و ب پشت بام آمدن و نوش جان کردن این شعر و اون حالت عرفانی و نزدیکی ب خدا نهایت رضایت از زندگی باشه. واقعا هرکس خدا را ندارد پس چه دارد !؟؟

    از شما یاد گرفتم کسی را قضاوت نکنم، قاضی فقط خداست. همه ما در مسیر تکامل و دارمای خویش هستیم، و چه مسیری است مسیر عاشقی!!! خوشا ب سعادت ما ک بهشت را در همین دنیا تجربه میکنیم.خدایا شکرت ک مارو با خودت آشنا کردی، شکرت ک اولین کلمات عاشقانه رو ب تو ب خودمون بیان کردیم، اول از عشق درون لبریزمون کردی سیرمون کردی ک کاسه گدایی دست نگیریم پیش بنده هات، این چه توفیقی عه الله اکبر، هرچه سپاس بگی کمه. حال خوبی دارم، حالم عالیه باهاش با خودم، بهش میگم من کنارت حالم خیلی خوبه هاااااا، باهات عاشقی میکنم زندگی میکنم… این اشعار برای امروز من بود قوت قلبی دیگر برای ایمانم.

    جز تو ، پیشِ کی برآرَد بنده دست ؟ / هم دعا و هم اجابت از تو اَست

    هم ز اوّل تو دهی میلِ دعا / تو دهی آخِر دعاها را جزا

    اوّل و آخِر تویی ما در میان / هیچ هیچی که نیاید در بیان

    سیل بود آنکه تنم را در ربود / بُرد سیلم تا لبِ دریایِ جُود

    من به بویِ آب رفتم سویِ سیل / بحر دیدم ، دُر گرفتم کیل کیل

    طاس آوردش که اکنون آب گیر / گفت رَو ، شد آبها پیشم حقیر

    شربتی خوردم ز اَللهَ اشتَری / تا به محشر تشنگی نآید مرا

    آنکه جوی و چشمه ها را آب داد / چشمه یی در اندرونِ من گشاد

    این جگر که بود گرم و آب خوار / گشت پیشِ همّتِ او آب ، خوار

    کافِ کافی آمد او بهرِ عِباد / صدق وعدۀ کهیعص

    کافیَم ، بدهم تو را من جمله خیر / بی سبب ، بی واسطۀ یاریِ غیر

    کافیَم بی نان تو را سیری دهم / بی سپاه و لشکرت میری دهم

    بی بهارت نرگس و نسرین دهم / بی کتاب و اوستا تلقین دهم

    کافیَم بی داروَت درمان کنم / گور را و چاه را میدان کنم

     تا بر آنجایی ببینی خارزار / پُر ز کژدم هایِ خشم و پُر ز مار

    چون فرود آیی ، ببینی رایگان / یک جهان پُر گُل رُخان و دایگان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  4. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    سلام علی آقای خوشدل دوست خوبم، دیدگاه تون در مورد نماز منو ب فکر برد و اومدم نشستم با خودم ب حرف زدن و نوشتم، راستش من هم وقتی وارد سایت شدم دیدم اون روش نماز خوندن بهم حس خوبی نمیده و ترکش کردم( با وجود مادری بسیار مذهبی ک تقریبا هر روز میگه نمازت رو بخون ولی من اعراض میکنم و هیچی نمیگم و تو دلم میگم چشم مادرجانم) ، بجاش نماز من شد روی قوانین کار کردن و اینکه یاد بگیرم صدق بالحسنی بودن رو، یاد بگیرم تقوا رو، کنترل ذهن رو، صبر رو اعراض رو از پای غیبت خانواده بلند شدن و … و در عمل اجراشون کنم.شاید نماز من اون موقع اجرای این کارا بود، این اواخر ک درک بهتری از قرآن دارم و انگار بهتر میفهمم اش ب آیه های سجود و رکوع ک میرسیدم میپرسیدم ک چرا خدا سفارش ب این کار کرده؟ و ب قول شما یه جورایی تنبلی هم میاد سراغ آدم ک بلند شی و بری وضوی بگیری و وایستی برا نماز، میگی خب ول کن دیگه من دارم لحظاتی تو روز توجه میکنم ب خدا همون میشه نمازم.

    بعد اومدم ب خودم گفتم : خب میخوام امتحان کنم این شیوه نماز خوندن رو، ببینم چه حسی می گیرم از این کار

    اون حالت تواضع و خشوع و یاد خدا بودن رو دوست دارم در زمان های بیشتری تجربه کنم، اون حالت هیچ بودن خودم، اون حالت اعتبار تمام نعمت هارو ب خدا دادن، اصن سجده کردن

    حتی دوست دارم وقت هایی نماز بخونم ک هیچ کس منو نبینه در خلوت و تنهایی خودم، شاید اصن وقت هایی ک هیچ کس نماز نمیخونه من برم وضو بگیرم نماز بخونم.

    گفتم باید تجربه کنی و روش نماز و رسیدن ب خداتو خودت پیدا کنی ببینی چی حالت و خوب میکنه، ببینی این کار تو رو ب خدا نزدیک میکنه؟ وقتی درحال انجامش هستی چ حسی داری ؟ از خودت راضی ای ؟ احساس بنده بودن بیشتر بهت دست میده؟

    اصن شاید درحد 2 دیقه بشه 5 دیقه بشه ولی میخوام ب یاد بیارم نعمت هام رو، میخوام بگم خدایا من بدون تو هیچی نیستم، میخوام باهاش حرف بزنم، اون جانماز بشه محراب من، بشه مکان نزدیکتر البته احساس نزدیکتر ب خدا داشتنم.

    اون لحظاتی ک وضو میگیری و آگاهانه از جات بلند میشی و میری برای نماز و وضو یعنی میگی خدایا من ب یادت هستم.و یک نوع یادآوری میشه انگار.

    گفتم ببین از طرفی اینم هست ک نخوای ب خودت بگی خب خدایا ببین من دارم نماز میخونم پس ازت توقع دارم این نماز توی روند درآمد من تاثیر بزاره، من 1 هفته نماز میخونم ولی ریز حواسم ب اینه ک ببینم این نمازه تاثیری تو درآمد من میزاره یا ن، ببینم تو هم برا ما اون پشت کاری میکنی یا ن، درامد مو زیادتر میکنی یا نه

    چقدر باید ب خودم گوشزد کنم ک آقا تو برا خودت داری عبادت میکنی، تو نیازمند خدایی خدا نیازی ب سپاسگزاری و نماز تو نداره اون صبح تا شب فرشته ها دارن تسبیح اش رو میگن، تمام موجودات رو زمین از پرندگان، از درختان، باد و دریا و همه دارن تسبیح خدا رو میگن تو نمیفهمی زباش رو.

    اگرم میخوای این شیوه رو بری باید هزار بار ب خودت بگی من برای بزرگ شدن ظرف وجودی خودم این شیوه رو میرم، انجامش میدم ببینم آیا احساس خوبی پیدا میکنم؟ انجامش میدم ببینم منو ب خدا نزدیک تر میکنه، انجامش میدم ببینم ظرف وجودی ام بزرگتر میشه، چون همه چیز برمیگرده ب احساس خوب و ظرف وجودی.

    باید بگی من برای بزرگ شدن ظرف وجودی ام میخوام این شیوه رو برم، برای خودم خاطر خودم چون منم ک محتاج خدام خدا هیچ نیازی ب عبادت من نداره، نکنه 2 بار نماز خوندی ب خدا بگی ببین من 2 روزه دارم نماز میخونم چی شد پس چرا اون پارنتر نیومد؟ چرا درآمدم ایکس برابر نشد؟ چرا مشتری هام رو زیادتر نکردی؟

    تو باید برای خشوع درمقابل خداوند اینکارو کنی، چون من فکر میکنم گاهی فراموش میکنم و غرور یا فراموشکاری یا ترکیب هردوش میاد سراغم. میخوام با این روش نماز خوندن ب یاد نعمت هام بیوفتم و قلبی سپاسگزاری کنم. احساس میکنم وقتی تو سجده هستی قلبا عبادت میکنی قلبا سپاسگزاری میکنی چون حس خشوع داره.

    واقعا الان ک فکرش رو میکنم وقتی سجده هستم خیلی ب کوچیکی خودم فکر میکنم، و بیشتر یادم میاد ک من هرچی دارم از خداست، وقتی هم تو روزی 3 بار بلند شی برا نماز و تو هربار 5 تا سجده کنی و باهاش حرف بزنی خب عملا خیلی شیوه خوبیه ب نظرم برای انسان فراموشکار.شاید اصن نماز ی روز من 5 دیقه طول بکشه اصن بحث زمانش نیست، شاید تو سجده ذکر توحیدی بگم، شاید صبح تمرین ستاره قطبی و سپاسگزاری مو تو اون حالت بگم یا اینکه بنویسم تو دفترم بهتره؟

    شاید یکی از دلایلی ک بخوایم نماز بخونیم اینکه ک ما انقدر درگیر روزمرگی و پول درآوردن و باورها و خواسته های بیشتر و بیشتر میشیم ک فراموش میکنیم انالله و انا الیه الراجعون واقعا کدوم یک از ما توی روز یادش میوفته ک این دنیا ابدی نیست انقد بهش نچسب، تا ب ی تضاد نخوریم اونچنان یادمون نمی افته.ولی بنظرم نماز میتونه یادآور خوبی در این زمینه هم باشه شاید. چقد خود من به دنبال درآمد بیشتر بودم بجای بهتر کردن کیفیت رابطه ام با خدا، یا بهتر شناختن اش.دقیقا مصداق این جمله تون ک نماز باعث میشه من از کار دست بکشم و ب یاد خدا بیوفتم.

    شما الان دیدگاهت رو در مورد ثروت بدست اوردی ینی خدا رو تو ثروتی ک بهش رسیدی دیدی و حالا میخوای خدا رو بهتر بشناسی و کیفیت رابطه ات با خدارو بهبود ببخشی، ینی میگی خدایا من میخوام بهت نزدیک تر بشم میخوام بیشتر تو زندگیم حست کنم چیکار کنم بهتره؟ من تو رو توی ثروتی ک خلق کردم توی سفرهایی ک رفتم، دوستانی ک ملاقات کردم، رابطه زیبایی ک خلق کردم و…. من تو رو توی تک تک اون لحظات دیدم ولی میخوام عمیق تر کنم این رابطه رو عشقی ترش کنم.

    ممنون برای اشتراک گذاری دیدگاه تون، منم همون صحبت های تو نت ام رو نوشتم برای درک بهتر و اشتراک گذاری با دوستانم. بنظرم نماز یعنی راه پیدا کردن خدا و وصل شدن بهش و همه ما تو یه برهه ای یک سری روش های خاص رو انتخاب میکنیم و مطمئنا میتونه این روش ها بهتر و باکیفیت تر بشه با توجه ب رشد ظرف وجودی مون.

    در پناه الله شاد و موفق و ثروتمند باشید دوست خوبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  5. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ریحانه جانم، سلام عزیزم

    ممنونم بابت محبت ات ک برام پیام گذاشتی، سفر سفر خدای من چقدر دلم برای سفر کردن تنگ شده  شاید نشانه ای باشه و خبری در راه …. :)))

    امسال از خدا سفر در هوای بهاری خواستم منتظر نشانه هاش هستم ک هدایتم کنه، ب آسانی و راحتی.

    البته ک از  سفر قبلی منطق های قدرت وعظمت اش رو ب یاد دارم، معجزه ها و انسان های پاک و خوش نیت اش رو، سفر توحیدی ای بود …یادش بخیر دلم میخواهد باز هم بیشتر و بیشتر

    واقعا چه انرژی ای داره این طبیعت انشالله ک همه مون در آزادی زمانی و مالی بتونیم ب سفرهای زیادی بریم

    عزیزم ب قول خودت نتایج بخاطر چسبیدن ب اصل هست، بخاطر صرف تمرکز و انرژی روی فقط و فقط خودمون

    اتفاقا قدم 5 جلسات ابتدایی اش استاد در این مورد صحبت میکنن. چندین جمله رو می نویسم برای مرور قوانین.

    روی انرژی تون حساس باشید، نخوایید کسی رو قانع کنید، اصلا کاری ب کار هیچ کس، نه خانواده ن پدر ن مادر ن رقیب ن دولت مردا ن انسان های فقیر ن بیمار ن سالم نزارررید فقط و فقط توی دنیای خودتون زندگی کنید.

    توی این دینا همه جور تفکر و عقیده ای باید باشه، همه جور آدمی باید باشه. بزارن باشن و تو فقط نگاه کن و باش هیچ کاری نداشته باش.

    ریحانه جان شک نکن اگر مسیر سایت و آگاهی های استاد رو پیش بریم ب سرراست ترین مسیر دست پیدا کردیم، بخدا وقتی با یه آدم های موفق و حتی باتجربه و بزرگتر از سن خودم صحبت میکنم میگم خدایااااا چقد من شکرت بگم ک من از این حاشیه و فرعیات دور کردی و چسبوندی ب اصل جنس موفقیت.

    اتفاقا امروز یک معاشرت کوتاهی با فردی داشتم و در مورد چاکرا و انرژی درمانی و اینا صحبت کرد و ب من گفت تو خیلی انرژی مثبتی داری و از این حرف های خودشون گفتم بله کاملا درست میفرمایید اما این حرفا حاشیه است و اصل نیست بنظرم.فک کنم متوجه نشد ولی من باهربار شنیدن عقاید افراد خدارو شکر میکنم بابت حضورم بابت لیاقتی ک خدا نصیبم کرده ک آگاهی های سایت رو در اختیار دارم.

    ریحانه جان دوستت دارم در پناه الله باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: