توحید عملی | قسمت 11

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در روانی زندگی، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:

الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟

ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

فکر کردن و جواب دادن به این سوالات باعث می شود که نقش توحید در روانی زندگی را درک کنی و در همه حال در مقابل خداوند خاشع بمانی و در موضوعات مختلف خواه ساده، خواه مهم، از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی.

منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهره» در این صفحه: 2
  1. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    سلام به استادعباسمنش عزیزوتمامی دوستان عزیزم

    درموردتجربه ی خودم بگم که یادآوری باشه برام وتجربه ای باشه برای عزیزان

    البته میخواستم این تجربه رودرفایل قبلی توحید10 بگم وهمینطورگربه ی چکمه پوش و..هی اومدم بنویسم ولی امادش نبودم ودوس نداشتم یادآوری کنم حالم بدمیشدگریم میگرفت

    که دیگه هدایت شدم وگوش کردم که بنویسم ازجایی که روی خودم ودیگران حساب کردم چه بلاهایی سرم اومد

    من ازبچگی متوجه شدم که نقاشی روخیلی دوس دارم چون خواهرمم نقاشیش عالی بوداولین بارازشوق نقاشی های اون علاقه مندشدم واصرارمیکردم برام بکشه

    ذهنی یه دخترپیرهن بلندکفش پاشنه بلندکه روی یه نیم تنه ی یه درخت بریده شده نشسته باموهای بلندمیکشیدتواون سن یه همچین نقاشی واقعامحشربودنه تنهامن واقعاهمه لذت میبردن ازنقاشی هاش ومن وقتی مدرسه رفتم همین ذوق وشوق ادامه پیداکرد اززنگ ریاضی فراری بودم وبرعکس لحظه شماری میکردم برای زنگ نقاشی ونمراتم 20 میشد طوری بودکه توجه معلم وبچه هاکاملاجلب میشد به نقاشییم ودورمومیگرفتن ومتحیرمیشذن چرامااینطوری نمیکشیم وازم درخواست میکردن که براشون بکشم ودرازاش بهم پول میدادن واین الگو توهرمرحله هر کلاسی ازنقاشی ثبت نام میکردم واقعابی اغراق وغروربگم بهترین شاگرداون کلاس میشدم کم کم دیگه یع غروری میومدکه تویه فرقی داری بابقیه پس چرابقیع نمیتونن اینجوری بکشن قبل ازاین که غروربیادواقعابالذت ورهایی میکشیدم هنوزم اون نقاشی هارودارم ارتعاش اون عشق ولذت قشنگ دریافت میکنم بااین الان قابل مقایسه نیس ازلحاظ مهارتی ولی اون عشق وشادی که اون موقع میدیدمونمیبینم

    ولی بعدش باغرورازبالابه پایین نگاه کردن به بقیه ومن چقدرهوش هنریم بالا قشنگ خودمومتفاوت میدیم وازیه جایی به بعددیگه فقط خودمومیدیدم کارهیچ کس نمیدیدم وتااین که پس گردنی که دیگه گذشته بودباچکش خیلی بزرگ خدابرداشت زدپس گردنم بلندشوبسه دیگه

    من اینونقطه قوت میدیدم که من سوپراستعدادم تواین زمینه باورم شکل گرفت ودیگه خداکناررفته بود وبه جای لذت بردن وازخداهدایت خواستن تمام تلاش های شده بود تقلابرای نشون دادن توانایی هام خودموثابت کنم به استادم به بقیه ومرتب تعریف وتمجیددریافت می‌کردم ودوباره بهترین شاگردبین 6000هنرجوبودم واین برام خیلی طبیعی بوددیگه واستادممیگفتم من ندیدم تابه حال بین این همه هنرحوهایی که داشتم وایشون خودش بهترین استادهایپررئال نقاشی درایران هستن وخلاصه احساس نیازبه توجه تاییدشدن جلب توجه کردنو وحساب کردن روی خودم به حداعلارسیده بود که دیگه باتمام تمرکزقدرت و حرص ووابستگی کارمیکردم وهرباربهتروسریع ترازقبل پیشرفت میکردم تابه نقطه ای رسیدکه دیگه من استادمون هم حتی دیگه نمیدیدم ومیگفتم زبونی خدا ولی قلبا باورم این بودخودم همه کاره ام اگه اون موقع این فایل گوش میکردم متوجه نبودم استادعباسمنش داره چی میگه هرچندبازم الانم نمیفهم ولی تجربه انقدرواضح وملموس بود ازاین که روی خودت ودیگران حساب کنی چه توگوشی های محکمی میخوری که نمیتونم فراموش کنم وانکارکنم که چقدردقیق این صحبت هایی استادعباسمنش میگفت واون موقع که توسیلی های پشت سرهم که میخوردم یادفایل های توحیدی میوفتدم که وقتی استادمیگفت وقتی روی دیکران حساب میکنی چطوری پشتتوخالی میکنن وتمام اون تحسین هایی که میشدم برعکس شدبخاطرچندروزتاخیری که من بخاطرتشکر استادمون ازکارهام داشت که ازروی عمدنبود 180 درجه رفتارش تغییرکرد ومن دیگه شروع کردم به ثابت کردن این که من قصدی نداشتم و…واصلاتا6 ماه که بازم خودم پیام دادم جواب من نمیداد وای کاش هیچ وقت پیام دیگه نمی‌دادم مخصوصاجواب نمیدادکه بگه توبااین آموزش هاو‌‌‌اینجوری شدی وببینه من تواین مدت که جلسه هاروندارم چندمرد حلاجم درصورتی که من حتی تمریناتم انجام داده بودم اصلادیگه انکارمیکردشزوع کردبه تحقیرکردن به تعمت زدن قضاوت کردن که حالااینجوری نبوده من خیلی گندت کرده بودمووووبخوادبقیع هنرجوهاشوبه رخ بکشه همش کارهای اونارونشون بده وتیکه بندازه و‌‌‌..

    هربارکه منوقضاوت میکردانگارکه یکی داره بااسلحه بع من داره شلیک میکنه اصلاباورم نمیشدم چون من خودم وابسته تعریف وتمجیدشده بودم انقدرسقوط کردم وانگیزه هام تمرکزم تلاش هام اعتمادبه‌نفس ذره ذره کم کم میشد کشیده کیشدپایین من که بالای 12 تا13 ساعت کارمیکردم به یه ساعت درروزرسیده بودکه به جایی رسید2 سه هفته ای دیگه مدادبر نداشتم

    اون بت خودم ودیگران که ساخته بودمدرواقع داشت ذره ذره خردمیشد باتوهین هاوتحقیروحتی تهمت میزد قضاوتم میکردنقاشی هاموباتمسخرتمجیدمیکردمیگفت توبزرگ ترین نقاش حهانی ایناکارنیس شاهکارن و..

    وچیزی کهه خودم ساخته بودم توذهنم یه آدمی که که خیلی بزرگ شده بود اینجوری داشت منوله میکرد وچقدرلاغرشدم نمیتونستم غذابخورم احساس کردم تمام برنامه های منوازعمدریخت بهم که منواینجوری ببینه فکرمیکرددم داشت پیشرفت منومیدیداحساس خطرکردکه من دارم بهترمیشم ازخودشم حالاداره ج نمیده یا نه دوس نداره من برسم به اون جایگاه بامن لج کرده وواقعاهم تلاشش این بودکه بقیه هنرجوهاشو بکشه بالا ومنوبکشه پایین باجواب ندادن و…ایناهمون قدرت هایی که من داشتم توذهنم میدادم بهش واون همین کارم کرد

    به جایی رسیدم که باصدای بلندگریه میکردموخداروصدامیزدم خدایاکجایی نجاتم بده

    یادمه پارسال ماه رمضون بود وقتی دعای جوشن کبیر کتاب صوتی بودمعنیشوگوش میکردم نمیتونستم جلواشکاموبگیرم به پهنای صورت اشک میریختم که انگاراین دعاداشت به من میگفت خدابرات همه چیزمیشه همه کس مامانم اینایه جوری نگاه میکردن ماهم داریم اینومیخونیم این چش شده چراانقدرلاغرشدی چرازیادحرف نمیزنی

    دست خودم نبود نمیتونستم همینطوری اشکم سرازیرمیشد قدرت خداوکوچیکی حقیری خودم داشتم میدیدم ازاینکه بقیه چقدرراحت میتونن پشتت خالی کنن و180 درجه تغییرکنن

    چقدرمسیرم سخت وطولانی وکندشده تمام وجودم پرشده بودازترس ازرقبا ترس ازقضاوت ها وحرف وکارهایی که استاد داشت انجام میدادو

    نقاشی که باارامش بااعتمادبع نفس وراحت انحام میدادمش

    باترس وناتوانی به سختی وکندی جلومیرفت واین مقایسه داغونم میکردواحساس عجزوناتوانی که تابه حالاتوکارم به این وضوح درک نکرده بودم وقشنگ ندایی درونم همه ی اون غرورهامنم منم کردن هاروبخاطرمیاوردکه برای خداکاری نداره ازعرش به فرش بکشونه حالم کم کم بهترشد بافایل های توحیدی بادعاوقران هایی که میخوندم که البته بگم من کامل گم شده بودم تواون چک ولقدها مثل کسی بودم توبیابونی بی آب وعلفی که نمیدونه کجابایدبره وواقعاسردرگم وناتوان شدم گفتم خدایامنوهدایت کنن گریه میکردم وذکرشبانه روزیم شده بود میگفت خدایامنوهدایت کن بعدش اروم اروم هدایت شدم به قرآن خوندن وفایل های توحیدی استادخیلی گوش میکردم واشک می‌ریختم ومیگفتم چقدردقیق آخه اون موقع هامن اینارومیشنیذم ولی الان دارم درک میکنم استادچی میگه من پربودم ازشرک وکفر خودمم حالیم نبودالکی زبونی هی خدا خدامیکردی

    تواین چالش متوجه شدم که یادته تواون روزای موفقیتت مینوشتی ومیگفتی من ازپس هرجالشی برمیام هیچ چیزنمیتونه جلومنوبگیره من سوپراستعدادم هرروزایناروباخودم تکرارمیکردم وکارای بقیه وتلاشاشون یه جوری نگاه میکردم که من خیلی بااینافرق دارم وجالب این که من فکرمیکردم مقایسه نمیکنم خودموچون ازفضای مجازی خودمودورکرده بودم خیلی کم میومدچک میکردم بقیه ولی توذهن خودم باخودم حرف میزدم به کسی نمی‌رفتم ایناروبگم دل بسوزونم یعنی غرورم درخلوت خودم بودم به کسی آسیب نرسونده بودم ولی استادم این نگاه داشت نمیدونم خودش میدونه نمیدونم اون مدتی که من توکلاس نبودم چه اتفاقاتی افتاده بودولی حرفاش این بودمن جلورشدبقیه گرفتم که خلاصه ی همه این حرف ها واتفاقاتی بودکه خودم باشرک ،احساس قربانی شدن حس گناه ازاین که من اشتباه کردم باسرزنش کردن خودم جذب کرده بودم ووقتی میرفتم تودل جزییات این قضاوت هادوباره انگارکشیده میشدم ازدل اتفاقات که کلیت قضیه روببین که همه ی ایناروخودت ساختی طبیعی که اینجوری بشه بااین افکاروفرکانس هایی که داشتی خیلی دیپ نشو نره ترجزییات ماجرا کلیت ماجراببین وواقعاخداوندبودکه منواینجوری اروم می‌کرد بااین الهامات وچقدرقشنگ ارتباط بین اتفاقات وافکارمنونشون میداد

    وقتی فایل گربه چکمه پوش گوش کردم هربارکه استادفایل هایی میزاشتن ازاین دست انگارخدا همش داشت بامن صحبت می‌کرد وبه من میگفت که خودت خالق زندگیت بودی کسی رومقصرنبین درس هاتوبگیر ایناتومراحل بعدی اگه درساشوبگیری خیلی پیشرفت میکنی قوی ترشدی قانون بهتردرک کردی چون من خیلی دوس داشتم بدونم خودم خالق زندگیم هستم قشنگ بهم نشون دادودرس سنگینی بودبرام ولی خودموبهترشناختم نقاط ضعم که فکرمیکردم نقطع قوتم هست که ازبچگی شکل گرفته بود که هی میگفتن تومدرسه ،خانواده و..که تو خیلی بااستعدادی هزارباراینوشنیدم وتکرارکردمش باعث شده بود که اصلادیگه ازخداکمک نخوام خودم متفکرباهوش بااستعدادمیدونستم درصورتی همه ی اوناروخدابوده مه منوهدایت میکرده بهم نشون دادکه هوش واستعداد همه ی ایناروخداداده هرچی داری ونداری خداداده بهت وبراش کاری نداره که باخاک یکسان همه چیو تازه بازم سپاس گزارباش بلایی جسمی نبوده چون من یه سری افرادی تجربیات دراین رابطه داشتن بخاطرغروردیگه نمیتونن راه برن ازحالت طبیعی جسمی خارج شدن

    انقدرخودت بزرگ کردی بقیه بزرگ کردی وخدابع کلی بیرون رفته زبونی هی خداخدامیکنی دلیل این که نمیتونی به نتایجی که میخوای برسی بالاپایین شدنات ایناس

    هی داره یادم میادمن وقتی هدف گذاریی می کردم من ازخداخواستم من دوس دارم بهترین باشم درکشوروفراتر وواقعاخداهم بانشونه هادلشت هدایت می‌کرد که راه داری درست میری وقراربودمسیرمن عوض بشه که همین اتفاق که جواب منوندادراه دیگه ای میخواست بازبشه ولی من اصرارمیکردم ازاین راه به چطوری خیلی فکرمیکردم باورم نمیشدبعترازاین فرد کسی باشه ومن اگه احساسم خوب میکردم ومیگفتم حتماخیری هست که این شخص جواب نمیده راهی رومیخوادبازکنه که البته اون موقع این فکرها میومدولی چون باورهای توحیدی فراوانی قوی نبودنمیتونستم ازپس ذهنم برمیام واون جایی استاذمیگفت که فکرمیکنی فقط این ادمه فقط این مسییر خدامیگه باشه بروبعدمیبینی چه بلایی سرت میاد من اینوقشنگ درک کردم یعنی چی

    یعنی اگه من همین اتفاق خیرمیدیدیم وتسلیم بود قطعا خداراه های بهتری بازمیکردکه خیلی بهترازاین مسیرواین کلاس بود که به خواستم زودتروبه نتایح بهتری میرسییدم نه این که انقدرتحقیرمیشدم انقدرپیشرفتم به تعویق نمی‌افتاد

    خب دقیقا مشکل همین بودکه من ایمان نداشتم واین درس هاروبایدمیگرفتم وایشالاکه واقعا تکرارنشه نمیدونم

    ماجراهای بعدش که هی دنبال ثابت کردن این بودکه ازتوبهتر هم پیداکردم ومن ازاین میترسیدم که کسی بهترازمن نباشه این برام سخت بود ودیگه کاربه جایی رسوندم که دیگه اصلاجواب پیام منونداد وطوری نشون میدادکه آره من بهترازتوپیداکردم میخوای بمون میخوای برو که من دیگه هیچ تمرینی نفرستادم قبلش تمرین هامومیفرستادم ولی این احساس دریافت میکردم که اصلاحوصله ی خودم کارهام و..نداره ومن که قبلابالاترین الویت میزاشتم جواب منوبده پایین ترین الویت بودکه حتی مطالب درسی بهم به زور بده ومن تااین حدلطمه زدم به احساس ارزشمندی ولیاقت و..همه چی پایمال شدتازه متوجه شدم وقتی که فایل های احساس لیاقت گوش میکردم که همه ی این مقایسه کردن های خودم بادیگران ،چراانقدرپیشرفتم مثل اول سریع وباکیفیت نبود،چراانقدردنبال تاییدوتوجه بودم ،اصلاحتی متوجه شدم من تکنیک سیاه قلم دوس ندارم رنگ بیشتر دوس دارم نقاشی رودوس دارم ولی اصلاتکنیکشو دوس نداشتم ،چراهی نگران یکی بهترازمن پیدابشع انقدرکنجکاوبودم وحتی بخاطراین کنجکاوی خودم دورکردم که نبینم ازاون فضا وکلاس اصلانمیدونم دارن چکارمیکنن ،ایناهمه ازعدم لیاقت وبی ارزش دونستن خودم بوده

    من خودمو ارزشمندیمو گره بستم باعوامل بیرونی به مهارت هام به تاییدوتوجه به نتایج بقیه به مالی و.ووقتی این هاروازدست دادم به شدت احساس بی ارزش کردم وقتی دیدم دیگه اون تایید توجه اون نتایج نمیگیرم همش نگران قضاوت های عوامل بیرونی بودم به شدت ارزشمندیم خودمو داشتم له میکردم وخودم نمیفهمیدم که دوباره روکردم به خداکه خدایامنوازاین چرخه ی تموم نشدنی احساس بی ارزشی احساس قربانی شدن احساس شرک ناتوانی بیاربیرون که ازهمون لحظه خداروشاهدمیگیرم احساس من بهترشد هرروزحالم بهترمیشد آرامشم بهترمیشردتلاشم بهترشددیگه نزدیک بع دوماهه وبیشترنرفتم چک کنم که بقیه دارن چکارمیکنن یااین بخوام گذشته رومرو کنم واشک بریزم الان که دارم میگم فقط بخاطر ردپاگذاشتن ازخودم هست وگرنه هیچ تمایلی نداشتم یادآوری کنم

    امسال حتی برای هدف گزاری خدابهم گفت وقتی فایل هدفی متفاوت برای سال جدیدگوش کردم گفت اینوبزارهدفت نمیخوادبزاری من رتبه یک کشور و..بشم بزاراحساس لیاقت چون این ریشه ی تمام اتفاقات زندگیت بوده ووقتی دیدم حتی هدف گذاریم خدابرام تعیین کردگفتم پس قدم های بعدیشم خودش هدایت میکنه که چکارکنم که بازدوباره میگفت کامنت هاروبخون فایل های احساس لیاقت گوش کن حتی دسته بعدی‌شان کردم فایل ضبط کردم ازازمون احساس لیاقت که آدمی که برای خودش ارزش‌ قائله مثلا این که درحال چک کردن دیگران نیس دنبال تاییدوتوجه نیس ورزش میکنه خیلی هاشودارم انجام میدم حتی موهاموکوتاه کردم تااحساس راحتی بیشتری کنم تاموهام راحت ترشونه بشه وچقدرحس خوبیه موکوتاه رفتم پوستم پاکسازی کردم پولشم بانقاشی هام تعویض کردم ومابقی پول پرداخت کردم وچقدرحال کردم صورتمو توایینع دیدم پوستم شفاف وتمیزوروشن شده بود وهرچی لباسی حس شل وارفتگی کهنه بود ریختم دوروکشولباس هام مرتب خلوت کردم همیشع ورزش میکردم ولی برای این که تمرکزی کارکنم ورزش گذاشتم کنارولی دوباره شروع کردم هرروزدارم ورزش میکنم وماه رمضون دوس داشتم وروزه میگرفتم نه به خاطرثوابش بخاطر حس وحال ماه رمضون دوس دارم منویادبچگی هام میندازه صدای ربناکه میادوافطار میکنی خیلی دوس دارم حال وهواشو وازیه بابت دیگه تعدادوعده های غذایی کم میشه وبرای سلامتی خوبه روزه میگرفتم ودوس داشتم همین عادت حفظ بشه حتی بعدازماه رمضون که هرغذایی نخورم وعده های غذای زیادنباشه که خداروشکرمراعات کردم خیلی برام مهم نیس هردوساعت یه باریه چیزی بخورم سعی میکنم وعده هارویکی کنم وانصافااگه قبلا 10 11 وعده میخورم الان شده 4 و5 وعده وهرروزمینویسم تمرین ستاره قطبی که دوس دارن امروزقانون سلامتی امروزازسایت بخرم چون خیلی دوس دارم نه که برای الان باشع کلاغذای سالم ورزش کردن آب زیادخوردن میوه هاوسبزسجات بخورم غذاهای سرخ کردنی دوس نداشتم وندارم ونزدیک به چندسال نوشابه لب نزدم این اهرم هیلی خوب توذهنم ساختم که لذت میبرم ازسلامتی وزیبایی وهمیشه مراقبت میکنم ازپوست مواندام تغذیه ولی دوس دارم خیلی بهتروبیشتروبااستانداردهای بالاتری باشه که ان شالاخدایاهدایتم کنه به دوره ی قانون سلامتی چون من لیاقتشو دارم

    ودوس دارم دوره ی قانون سلامتی ودوره ی لیاقت داشته باشم نمیدونم چجوری ولی گوش می‌کنم عمل میکنم تاتومدارش قراربگیرم مطمئنم همون خدایی که هدایتم کرده تابع این جاچقدراحساس آرامش وارزشمندی باکنترل ورودی هام بیشترشده خودش به قدم های بعدی هدایتم میکنه

    ازوقتی ورودی هاموکنترل کردم به همون نسبت ارزشمندی ولیاقت وارامشم بیشترشده دیگه نگاه نمی‌کنم که داره چکارمیکنه یاکذشته هرروزیاداوری کنم واحساس قربانی شدن کنم واشک بریزم حال روحیم چقدرباگوش کردن بافایل های رایگان احساس لیاقت وخوندن کامنت ها وفایل های توحیدی ودوره ی عزت نفس که اولین خریدمن ازدوره های شمابوده خیلی بهترازقبل شدم وتمریناتشم عمل کردم به غیرازاگهی بازرگانی که میترسم انجامش بدم که اونم انجامش میدم البته اززاویه دیدکه بقیه چه نگاهی دارن که مثلا درخواست خوراکی بیشترکنم ومیدیدم بقیه هم دارن یه جوری نگاه میکنن که چه خبر روش شد این درخواستوکردم ومیگفتین خوردنشم حال میده واقعاخوردنشم حال داد

    وحتی ماه رمضون اصلافکرشم نمیکردم که همچین کاری بکنم که این هم صدرصدهدایت خدابودکه من خودمووکسی که منوانقدرقضاوت کردوموردتوهین وتهمت قراردادببخشم فقط فقط بخاطرخودم منطقش هم این بود که من وقتی نبخشم وحالت بدباشع وکینه داشته باشم قطعا به جایی هدایت میشم که بدترازاین شرایط تجربه میکنم احساس بداتفاقات بد

    تنهازمانی اتفاقات خوب ازراه می‌رسن که قلبت راپاک کرده باشی خدا‌وقتی همه کس وهمه چیزمیشه که ایمان داشته باشی شرک نورزی به شرط پاکی دل

    ووقتی میبخشی قطعاپاداشش بهتروبزرگ ترهست

    بیشتروبهترشوخدابهت میده ومن این تصمیم برای بخشش وقتی گرفتم که داشتم زندگی پس اززندگی که دنیای پس ازمرگ که ماه رمضون هاپخش میشه نگاه میکردم که هرروزدوتافرشته ساعت 4ونیم صبح رزق وروزی هرکسی میارن که بهش بدن ولی هرشخصی باباورهاش برعملکردش به اندازه ی ظرفش دریافت میکنه ومیگفت مثلاکسی که کینه داره تاوقتی نبخشه نعمت هارودریافت نمیکنه من خیلی تحت تاثیر قرارگرفتم وایمان داشتم که همینطورهست وسحر که شد دقیقاراس همون ساعت باایمان ویقین گفتم ومیدونستم که صدای منومیشنون گفتم من میبخشم بخاطرخودم چون بهترین تصمیم بود واین که حسی درونم میگفت قطعابیشتروبعترش بهت داده میشع واین منوخیلی اروم کردمنوخیلی خوشحال کردوصبح که ازخواب بیدارشدم یه دعای عربی روی صفحه ی گوشیم ازپینترست بود که من که خیلی پیگیرنبودم پیام هایی اینجوری بخونم یه حسی گفت اینو بازش کن وبخون وخدایامن چی دیدم انقدردقیق

    اللهم انک عفو تحب العفو فاعف عنی

    خداونداتوبخشنده ای ،عفووبخشش رودوس داری

    پس مراموردعفووبخشش قرابده

    وچقدرخوشحال بودم ازاین که خداانقدرمستقیم دعای منوشنیده وپاسخ داده که چقدرازاین کارم خشنودشده که قطعابه نفع خودم بوده پاداش خیلی بهتروبیشتری بهت میده

    وهمین کاربعم کمک کرده که دیگه خاطرات گذشته روبه یادنیارم چون به نفع خودت هست واولین وبهترین پاداشش الان آرامشی که دارم وخدامیدونه بعدش چه اتفاقاتی خوبی منتظرمه

    یه نکته ای دیگه ای هم بگم وقتی من این برنامه رودنبال میکردم انگاریع مکملی هست که فایل هایی که استادعباسمنش می‌شنوم بهتردرک کنم نمیدونم شایدبرای من اینطوری هست که ایمان ویقینم بیشترمیکنه به قوانین زندگی ،جهان ،به دنیای پس ازمرگ حالموخیلی خوب میکنه ایمانموبیشترمیشه

    تجربه گران این برنامه خیلی هاشون یه اشتراک ویژه ای داشتن که ماخودمون همه ی این اتفاقات خلق کردیم چه مثبت چه منفی وهرکی این جاخوب زندگی کرده اون جابهتربوذه وبرعکسش

    این که زبان خداوند زبان قلب خدا باقلبت صحبت میکنه زبان که ماداریم مخصوص این دنیای مادی

    همه ی پیغام هایی که درزندگی دوم تجربه میکنیم ازجنس گفتارنبس جنسش قلب احساس هست

    وافرادی که تجربه ی منفی داشتن همشون پرازترس ونگرانی بودن من چندبارشنیدم که میگفتن یه ندایی میگفت نگران نباش همین جمله ی کلیدی که استاداشاره میکنن خداوندمیگه غمگین نباش وگرنه اتفاقات بدی تجربه میکنی

    وهم زمان که داشتم روی احساس ارزشمندی کارمیکردم پیغام هایی که شنیدم ازاین برنامه این بود نه تنها بخاطر عذاب های روحی بازخواست میشی بلکه بخاطر آسیب هایی که به جسمت واردکردی که بامنطقش هاکه چراخالکبوبی کردی بخاطر آسیبی که به سلول های بدنت وپوست واردکردی عذاب میبینی چون توخودتودوس نداشتی وگرنه این بلاهاروسرجسمت نمی آوردی،چرا وقتی میری بیرون ضدآفتاب نمیزنی لباسی نمیپوشی که ازپوست مراقبت کنی که آفتاب سوزبشع یابرعکس زمستون چرالباس گرم نپوشییدی اگرخودتودوس داری ازخودت مراقبت کن

    چرا قلبت روانقدربهش نگرانی واضطراب و…دادی باعصبانیت ها،پرخاشگری ها ،کینه ،غم وعین همین جمله حسرت چیزای نداشتتوخوردی درصورتی که خیلی نعمت های دیگه داشتی که سپاس کزارباشی که خوشحال بشع تودرقبال همه ی اینامسئولی

    وایناروبرای خودم میگم وهمه ی این چیزایی بودکه احساس کردم بهم کمک میکنه بیشترازخودم مراقبت کنم وخودم بیشتردوس داشته باشم

    یه مثال دیگه دررابطه باتحسین زیبایی هابگم که شخص تجربه گرمیگفت وقتی من خونه زنبورهارونگاه میکردم ومیگفتم خدایاچقدراین زیباس چقدردقیق منظم من اون لحظه ذکرخدارومیگفتم واین برای من پاداشش خیلی بزرگ بود اونجا چون داشتم خدارویادمیکردم من خودم فکرمیکردم ذکرخدایعنی مثلانمازفقط یا مثل افرادمذهبی ترکه یه تسبیح بگیری وهمش بگی الله اکبر و…درسته همه ایناهمه هست ولی به قول استادکه اززبون قرآن صحبت میکنه هرکسی به یه طریقی خدارویادمیکنه مثلاخوداستاد به همین شکل که زیبایی هاروداره تحسین میکنه ازدریا ،گل ،اب ،اسمون پاک ،آبی،حیوانات ،مشتری ها،و……داره سپاس گزاری میکنه ذکرخدارومیگه وبه این شکل نمازخودشوبه جامیاره

    وچقدرشباهت ها پیداکردم بین این برنامه که ازدنیای پس ازمرگ بودوقوانینی وخدایی که اززبان استادجاری میشد وایمان ویقین من چندبرابرمیکرد چون من شکاک بودم وقتی این فایل روگوش میکردم وازخداهدایت خواستم یقین منوبیشترکنه که برای من به این شکل بوده که این درک پیدامیکنم وقتی ایناروگوش میکنم قشنگ جنسش فرق میکنه این آگاهی داره ازیه عالم فراتری میاد ایناخیلی ارزشمند خیلی دقیق چقدرشبیه انگارهمشون مکملی هست برام که باورم به خدا بع جهان هستی به خودم به دنیای پس ازمرگ بیشترکنه

    ازخداسپاس گزارم به خاطرهدایت هایی که درهرلحظه میشم بعضی هاشو میفهمم خیلی هاشم نفهمیدم ان شالا بعدامیفهم یادراین دنیا یادنیای دیگه .

    وهمچنین ازشماداستادعزیزم وخانم شایسته مهربون وهمه ی دوستان عزیزسایت سپاس گزارم وازخدایی که فرصت ولیاقت دیدن وشنیدن ونوشتن این کامنت که دراین روزواین لحظه بهم دادسپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    سلام روزتون بخیر آقای بختیار پور

    سپاس گزارم ازلطفتون

    خوشحالم که کامنتی که گذاشتم تاثیرگزاربوده واون قسمتی که الان بهش احتیاج داشتین رودریافت کردین تاارتقاپیداکنین به مراحل بالاتر

    واین رومدیون خداوندی هستیم که درمسیرزندگی کمک میکنه بااستفاده ازاین اگاهی ها درجریان ارتباط افکارواتفاقات زندگی‌مون باشیم ونتایجش روبیایم بنویسم که اینطوری به رشدهمدیگه کمک کنیم

    چون بازتاب همین عمل به خودممون داره برمیگرده

    چون باخوندن کامنت شما من هم این رودریافت کردم که خداوندمنوبه آرامشی ورشدی که تاالان دارم رسونده وبایدسپاس گزارترباشم وبیشتروبهترورودی هاموکنترل کنم تاصعودکنم به مدارهای بالاتر.

    فقط وقتی تونستم بیام بالاترکه باتمام وجودازش هدایت خواستم که کمکم کنه وواقعابهم کمک کرد این یعنی بایدهمیشه به یادخداباشم همیشه بایدنیازمنداون باشم وهمیشه برای همه چیزازش کمک بخوام همیشه بایدفایل های توحیدی خصوصاهمین فایلی که اومدم کامنت گذاشتم گوش کنم

    هرچندکه فکرمیکنم دارم گوش میکنم ولی باتمام وجودنیس

    یه حس سیری وبی نیازی هست که خطرناکه

    ولی پیام شما یه هشداری بود که بیشترگوش بده گشنه ترباش

    تادرمسیرمستقیم باشم درمسیر کسانی که به آن هانعمت داده نه کسانی که برآن ها خشم گرفته ونه گمراهان .

    من هم ازشما بی نهایت ممنونم تاالارمی شدین که بیشتربه یادخداباشم وسپاس گزارترباشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: