جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.
توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در روانی زندگی، تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین:
به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:
الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟
در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟
ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟
فکر کردن و جواب دادن به این سوالات باعث می شود که نقش توحید در روانی زندگی را درک کنی و در همه حال در مقابل خداوند خاشع بمانی و در موضوعات مختلف خواه ساده، خواه مهم، از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11632MB67 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 1164MB67 دقیقه
سلام استاد
امیدوارم شما و خانوم شایسته و تمامی دوستان عزیزم در پناه یگانه معمار عاشقی حالتون عالی باشه
نمیدونم چی بگم ، هیچ ایده ای برای نوشتن ندارم ، هدایت شدم به قسمت دیدگاه ها و وقتی پیام های دوستانو خوندم دوباره اون احساس درپناهِ خدا بودن در وجودم زنده شد ، دوباره دلم خواست با تایپ کردن راجب خدا یکم معنوی تر بشم ، دلم خدا و آغوششو خواست
من یه کامنتی در فایل هدف گذاری سال جدید نوشتم ، احساس خالصی رو داشتم که فقط و فقط خدا میدونه چقدر ذوق داشتم ، چقدر عاشقش شده بودم.
تو اون کامنتم بهتون گفتم چه اگه شما خودتو جای خدا بذاری چی میشه
وای که چقدر حالم خوب بود ، با ذوق و شوق از کارم استعفا دادم ، بدون یک درصد شک از چیزی که هیچی از بعدش نمیدونستم ، فقط مطمئن بودم این هدایت خداست ، ولی استاد ، این انسان خیلی فراموشکاره ، روزمرگی دور میکنه آدمو از اصل خودش از هدف خودش ، در اصل عدم تمرکز انسانو گمراه میکنه ،من دقیقا دو سه روز بعد از اون کامنت و استعفا از شغل نادلخواهم به مسیر مورد علاقم هدایت شدم ، تاریخ و جغرافیای قدیم ، از خدا خواسته بودم معامله کرده بودم که خدایا من بی هیچ فکری دست به استعفا زدم ، کاریو کردم که هدایتم کردی ، الان وقتشه بهم بگی و یادم بیاری چی هست که من عاشق انجام دادنشم، به ولله قسم منی که چند سال بود این مسئله سرطان ذهنیم شده بود(یعنی دیگه وقتی به این موضوع که علاقم چیه فکر میکردم خودمو میباختم و افکار منفی شروع میشد) به اسم نیکش قسم تصویری جلوی چشمام آورد که دیگه اصلا نفهمیدم چی شد!
دیدم من تو دوران تحصیلم از ابتدا تا جایی که درس تاریخ رو داشتیم عاشقانه مطالبو میخوندم و اصلا عاشق درس تاریخ بودم و عاشق این بودم شاهان قدیم رو بشناسم و….
یجوری این تصویر واضح بود برام که اصلا شکی در دنبال کردنش نداشتم ، مطمئن شدم همینه ، این چیزیه که من بشدت عاشقشم ، و با خودم میگفتم این ابتدای مسیره و امکان داره به چیزهای مورد علاقه بیشتری هدایت بشم که الان هیچ ایده ای دربارهش ندارم، خلاصه این انسان فراموشکار خودشو گم کرد
استاد من وقتی مسیر مورد علاقمو شناختم خودمو گم کردم ، انگار مدال افتخار بهم دادن و غرور مخفی منو از ادامه دادن مسیر گمراه کرد ، اصلا فکر کردم دیگه تمومه! من که قانون خلق رو بلدم قانون تحقق خواسته ها رو بلدم ، مسیر مورد علاقمم بلدم ، پس هرموقع بخوام اوکی میشه دیگه ، هرموقع بخوام میتونم به چیزایی که دوست دارم برسم ، ولی این باور مخفی منو از ادامه دادن منصرف کرد و دیگع درگیر روزمرگی شدم
آنقدر این غرور مخفیو بعد دیدن فایل جدید شما درک کردم که الان فهمیدم چقدر مشرک شدم به خدا
یعنی تا توی هرزمینه ای دوهزاریم میفته یه باوری میاد جلو و میگه تمومه دیگه تو یاد گرفتی و الان دیگه بلدیو و…
این درک و این فهمیدن رو برای خودم اصل داستان میدونستم و عمل کردن بهشون و اعتماد و توکل به انرژیای که خالق این درکِ جدید منه رو یادم میرفت
چون روزای اولی که استعفا دادم یه مقدار ناچیز پول داشتم تا امورات حداقل دو هفته زندگیمو بگذرونم ، یکمی آرامش داشتم و توانایی کنترل ذهنم خوب بود و رو خودم کار میکردم ، اما
اما تا پولم تموم شد بقول خودت استاد تق دوباره شدم همون آدم قبلی ، دوباره بی توجه به خواسته هام و علایقم و متمرکز بر نداشته ها و ناخواسته هام
همون جمله ای که میگی آدمی که ادعا میکنه تغییر کردهرو اگه یکم تو مشکلات ببینی و یکم مثل لباس خیس بچلونیش ، همونی درمیاد که قبلا بوده و عملا هیچ تغییری نکرده
دوباره این خدای خوبمو از یاد بردم ، درگیر شدم چجوری الان پوشک بچمو تهیه کنم ، چجوری پول قهوهمو دربیارم ، نیازمند این و اون شدم ، دوباره قرض گرفتم ، دوباره شرکی رو مرتکب شدم که قبلا که ناآگاه بودم مرتکب میشدم، یه حس خیییلی بد و منزجر کننده بهم دست داد که بابا تو که با اون احساس خوب با اون لطافتِ دل که تجربه کردی و از کار اومدی بیرون چیشد که دوباره برگشتی به فرمت قبلیه خودت؟ داری چیکار میکنی با خودت؟
با خودم میگفتم اشتباه کردم از کار اومدم بیرون ، اشتباه کردم که بدهیامو نداده از کار زدم بیرون و هیچ اعتمادی به خدایی نداشتم که خودش هدایتم کرد بزنم بیرون ، خب بطور قطع به یقین خدا رو حساب کتاب هدایتم کرد ، باهاش معامله کرده بودم ولی اعتمادی بهش نداشتم و سمت خودمو خوب انجام ندادم و رها کردم و انتظار اجابت خواسته هامو ، انتظار عمل به قرارداد از سمت کسیو داشتم که خودم سمت معامله خودمو انجام نداده بودم
بعد کلی درگیری با همسر و بی پولی و حسرت خوردن ، دوباره خدای بخشنده دستمو گرفت ، با یه تضاد
با یه تضاد راه زندگیمو میخواست صاف کنه ، یه سلسله دعوای مرتبی با همسرم داشتم که دیگه از ادامه زندگی ناامید شده بودم و میخواستم قطع رابطه کنم ، دیگه دعواها جوری صدای خدارو درآورده بود که خودش علنا بهم گفت که بابا فکر کن چرا اینطور شدی؟چرا حاضری زندگیتو به باد بدی وقتی خودت نمیدونی مشکل کجاست ، بهم گفت پاشنه آشیلِ اصلی تو ، همین روابطع
استاد خیلی قشنگ خدا هدایتم کرد. از خشم و حسرت زندگی نادلخواه ، آروم شدم به سمت بهبود شرایط بد زندگیم
با این که دوره روانشناسی ثروت رو کار میکردم (اونم به زعم خودم) نمیدونستم مشکل پولی زندگیم از کجا نشأت میگیره ، اما دیگه خدا علتشو با تضاد دعوا با همسرم بهم نشون داد که تو باید اول بیای این تضادو بشناسی و از دل این تضاد خواسته خودتو بفهمی و بیای هدفگذاری کنی و باورسازی کنی و در بهبود این پاشنه آشیل قدم برداری
اولین ایده ای که به ذهنم عطا کرد سوال از دوستان در عقل کل بود ، خدای من ، استاد نمیدونی دوستان چه پاسخ های زیبایی به سوال من دادن
همه وقت گذاشتن و مو به مو هدایت ها و کلام خدا رو بهم گفتن
از وقتی پاسخهارو خوندم از همون لحظه رابطم رو به بهبودی پیش رفت
فقط با خوندن اون پاسخ ها که یه دنیا از دوستان عزیزم بابت این محبتشون ممنونم
خلاصه استاد دوباره گذشت و این انسان دوباره نسیان کرد
دوباره یادم رفت چیشد خوب شد رابطمون
دوباره خدای وهاب یه تضاد دیگع برام ایجاد کرد ، جوابشم دوستان برام در پاسخهای سوالم در عقل کل بهم داده بودن کافی بود دوباره برم و تجربه دوستانمو بخونم. همین بود که دوباره با کمک خدا برگشتم به مسیر اما مسئله پولی هنوز بهبود نیافته
به رفتارهام دقت کردم. من نیازمند خیر از خدا نبودم. من به تعهدات خودم در قرار داد با خدا عمل نکرده بودم و ورژن قبلی خودمو دوباره داشتم میدیدم ، دوباره معتاد شدم و دوباره برگشتم سرکاری که هشت سال مصرف میکردم و هشت سال نابود شده بودم از اعتیاد و باورهای مخرب
چشمم به دست صاحب مغازه بود که پول بهم بده منم چند روز کمکش کنم و بعدش خودمو تو دلش جا کنم که شاید منو دائمی نگهداره ، و فکر میکردم اگه اوکی بشه بخاطر بیکاری هایی که سرکار داشتم وقت دارم روی دوره ها کار کنم
استاد خیلی ضعیف شده بودم ، اصلا خودمو با قانون گول میزدم و اسم خدا حتی یکبارم به ذهنم نمیومد و دچار سوء برداشت از قوانین شده بودم و فکر میکردم اینبار دیگه قوانینو بلدم همه چیو درک کردم کافیه که این مغازه دار بهم اوکی بده
(اینم بگم نحوه خلق سلامتی و باورهای مرتبط با اون رو هم فکر میکردم خودم یاد گرفتم و این معتادی عیبی نداره و دوباره برمیگیردم به سلامتی قبلم)
استاد ، 607مین روز زندگیم در سایت بود که جیمیلمو باز کردم به امید اینکه بچها کامنتی گذاشتن یا نه. که دیگه گیج شدم ، دیدم یه ایمیل برام اومده که نوشته پیام ویژه برای امیرحسین بابایی از طرف tasvirkhani.com
دیدم استادم برام پیام فرستاده و دعوتم کرده به راه حق ، به راهی که راه خداست ، دعوتم کردید دوباره بیام دوره دوازده قدم رو کار کنم ، دوره ای که با ذوق و شوق فراوان هنگام خریدنش چند رنگ خودکار برداشتم و دونه به دونه نکته هارو مینوشتم
توی ایمیل گفتید که
استاد: ما از مطالعه و بررسی صدها هزار نظر از تجربیات دانشجویان سایت، به این نتیجه رسیدهایم که گاهی اوقات دانشجو با تعهد و اشتیاق مسیر بهبود زندگیاش را شروع می کند. به همین دلیل چرخ زندگیاش روان میشود و شرایط شروع به بهبود میکند. اما از جایی به بعد، دانشجو مسیر را ادامه نمیدهد و نتایج نیز آرام آرام کمرنگ میشود.
به همین دلیل مهم است دانشجو بداند که دلیل آن پیشرفتها، احاطه کردن ذهنش با آگاهیهای خالصی بوده که کانون توجه او را در مسیر خواستههایش جهتدهی میکرده و اجازه نمیداده که فرد در هیاهوی نجواهای ذهنش گم شود.
طبق ساز و کاری که خداوند بر این جهان مقرر کرده، اگر بخواهیم عوامل تجربه خوشبختی در تمام جنبهها را در یک اصل ساده خلاصه کنیم، آن اصل، «توانایی کنترل ذهن» و «مراقبت دائمی از کانون توجهمان» است.
می توانی به یاد بیاوری زمانی که ذهن خود را با آگاهیهای دوره 12 قدم احاطه کرده بودی، چرخ زندگیات در تمام ابعاد، به صورت واضح روانتر شده بود
استاد دوباره توسط خدا هدایت شدم ، پیام شما پیام خدا بود بهم ، نمیتونم هضم کنم این پیام رو خودتون فرستادید چون قلبم میگه کار کار خداست
یعنی یک درصد مونده بود که کلا از مسیر خارج شم اما خدا دستمو گرفت ، با اینکه من صدبار بهش پشت کردم ، با اینکه ازش نخواسته بودم هدایتم کنه هدایتم کرد ، پس حتما من انسان ارزشمندیم
دوباره اومدم روی دوره کار میکنم و الان میفهمم بزرگترین دشمن انسان ادعا کردن در درک کردن و فهمیدن قوانینه
چون همین قسمت اول قدم اول رو که گوش کردم دیدم هیچی نمیدونستم و چی گوش داده بودم و الان چی دارم درک میکنم ، با اینکه هنوز کامل نفهمیدم داستانو، پلی اینو فهمیدم و مطمئنم که دیگه نباید چیزیو تو ذهن خودم دونسته بدونم و همیشه باید عاجز باشم به خدا که بهم درک بیشتری از قوانینش بده ، عزت دست خداست و اونه که عالم به علم جهانه ، سررشته علم از سمت خداست ، نویسنده قوانین جهان خداست و من محتاج به درک این قوانین از سمت خودشم
بعد دیدن ایمیل شما دوباره حالم خوب شده و دوباره دارم سعی میکنم روی خودم کار کنم
الان تازه میفهمم کامنتی که روی فایل قبلی گذاشتم قدم اول بوده. اون اقدامم قدم اوله من بوده ، اونموقع گفته بودم من بازی این دنیارو فهمیدم ، اینو ادعا کردم ولی خدا تق زد پس کلهام و گفت ادعا نکن تو هنوز هیچی نمیدونی
این واژه که من بازیو بلد شدم خیلی فریبندهست
باعث میشه دیگه روی خدا حساب نکنی. درحالی که تو فقط و فقط قدم اول رو فهمیدی و باید محتاج خدا باشی باید سرت به سجده درگاه خدا باشه باید سپاسگزار باشی تا قدم بعدیتو بهت بگه و همینطور تا اخر
الان اومدم استاد بیرون از اون کار ، و دیگه توی سایت ها دنبال کار نیستم ، دیگه به جایی رزومه نمیفرستم ، دیگه محتاج و نیازمند کار نیستم ، خدا با درگوشی ها بهم فهمونده باید روی پاشنه آشیل هام(سلامتی و بهبود روابط) کار کنم ، من الان فقط اینو میدونم قدم اولم اینه ، پول خودش میاد اگه من به تعهداتم در برابر خدا عمل کنم ، خدا دیگه با ایمیل شما علنا حکمت رو به روم باز کرده و خیلی واضح گفته دوره دوازده قدم رو کار کن ،
خدایا ، من با تمام ادعایم در دانسته های خودم ، خودم رو در برابر علم و دانش تو هیچ میدونم، خودم رو یک الکترون بسیار هیچ در برابر قدرت کیهانی تو میدونم ، من میدونم تو خیر منو میخوای و من محتاجم به این ، قدم اولو بهم گفتی ، تمام سعی خودمو میکنم به اولین بند قراردادمون عمل کنم، سعی خودمو میکنم تو این مسیر دوباره زندگی کنم و بندگی تورو کنم، اما من بدون کمک تو هیچی نیستم ، تو آفریننده قوانین، تو نویسنده علم جهان، تو باید کمکم کنی ، کمک کن از وجودت لحظه ای غافل نشم ، کمکم کن ناچیز بودن خودم در برابر تو را فراموش نکنم. تو دستمو بگیر ، من بدون تو هیچی نیستم ، بدون تو حتی از الکترون هم کوچکترم ، من خواهان بندگی تو هستم ، در این مسیر هدایتگر تویی ، دستگیر من تویی، رهبر و راهنمای من تویی ، کمکم کن در دام روزمرگی های زندگی نیوفتم، کمکم کن در هر زمان و هر لحظه ای تسلیم تو باشم ، خدایا من بدون تو، توانایی قدم برداشتن رو ندارم. بدون تو حتی از نفسی که به وجودم تزریق میشود هم ناتوانم ، نبض ضربان قلبم دست توست ، نبض ضربان زندگیم را دست بگیر و مرا ببر هرجا که برایم بهتراست
استاد
میدونی یه شرک مخفی هم پیدا کردم چندروزه
خیلی دلم میخواست اونو بیان کنم اما فرصت پیش نمیومد و چه فرصتی از این توحید عملی بهتر
میدونی استاد ، من در برخورد با مشکلات همیشه کارم اینه به سایت سر میزنم و هرروز سر ساعت نشانه روزانه ام رو نگاه میکنم. این یک ماهی که فایلی نذاشته بودید هم منو دیوانه کرده بود ، هرروز میومدم به ذوق و شوق دیدن فایل جدید اما هرروز میدیدم خبری نیستت، حتی روزی ده بار برای دیدن فایل جدید میومدم سایت اما خبری نبود ، نشونه های خدا رو هم وصل کرده بودم به گزینه نشانه من در سایت
انگار هدایت خدا فقط از سمت سایت و شماست ، انگار شما اگه نباشی و فایل نذاری من نمیتونم روی خودم کار کنم ، تمرکز داشتن رو وصل کرده بودم به دیدن فایلهای جدید از شما، اصلا وقتی فایلی نذاشته بودید حتی حالم بد شده بود ، تمام هدایت هایی که از خدا میخواستمو در گزینه نشانه روزانه دنبالش بودم ، یعنی تا وقتی شما فایل جدید نذاری و نشانه روزانه هم نباشه انگار هدایت خدا قطع میشه و من ناتوان میشم در کار کردن روی خودم چون فایل و مطلب جدیدی نیست که روش کار کنم(به کل دوره هارو گذاشته بودم کنار و این یکماه کلا تو در و دیوار بودم)
بعد خدا یه هدایتی یه الهامی بهم کرد و گفت این شرکه. یعنی خدا از جای دیگه نمیتونه هدایتت کنه؟مگه استاد نمیگه هدایت خدا همیشه هست و در هر لحظه ما داریم هدایت میشیم، پس چرا تا به مسئله ای برمیخوری فکر میکنی تو سایت هدایت میشی؟چرا قفلی میزنی روی اینکه چرا استادفایل جدید نذاشته یا قفلی میزنی نشانه جدیدتو ببینی؟مگه عمل کردی به اونچه تاحالا دیدی؟ مگه فایل های استادو تاحالا نشستی کار کنی؟ کتاب رویاهارو چند بار خوندی؟دوره دوازده قدم و روانشناسی ثروت رو مگه کار میکنی؟ چیزی که الان داریو نمیبینی بازم چیز جدید میخوای؟مگه نشانه های خدا فقط از سمت سایت بهت داده میشه؟ آخه اینهمه فایل جدید استاد سال گذشته گذاشت کدومشو دوباره رفتی ببینی و وجدانن به کدومش یکبار عمل کردی
منم دیدم بابا چقدر این طرز نگاهم به هدایت و نشانه های خدا اشتباه بوده ، کلا شرک داشتم که فقط سایت عباسمنش.کام بهت هدایت و راه حل میده
از اون وقتی که این الهامو از خدا دریافت کردم دیگه بصورت ذهنی هدایت و نشانه مطلق رو از سمت سایت و شما ندیدم و باز جمله معروف به ذهنم اومد که من به هر خیری از تو برسه فقیرم. خدا بینهایت دست داره برای هدایت من ، بی نهایت روش برای هدایت هست، بهترین روشش قرآنه ، و بهترین روش اعتماد به خودشه که بهت نشونه میده و هدایتت میکنه ، من باید زندگیم و مسائلشو به خدا بسپارم و خدا از هرطریقی که به نفع و خیر منه منو هدایت میکنه و نشونه بهم میده ، حالا یبار سایته یبار جای دیگه چیز دیگه ، از هررررطریقی و هر روشی که برای تو قابل فهم تره هدایت میشی وقتی به خودش بسپاری و توکل کنی به خدای خودت
از وقتی به این باور رسیدم هدایت شدم به یک سایت خیلی جذاب برای هدایت، شما توی گوگل سرچ میکنی آیه تصادفی ، بعدش یه آیه بعنوان نشانه بهت نشون داده میشه ، که میتونی با مطالعه قبل و بعد آیه بفهمی خدا چی داره بهت میگه
مثلا من توی عقل کل راجب بهبود روابطم سؤال کرده بودم و 90درصد پاسخها مهاجرت و جابه جایی من از خونه پدریم به خونه دیگه بود ، بعد چند روز وقتی این سایتو پیدا کردم و یه آیه برام اومد دیگه ایمانمو قویتر کرد، اومد گفت موسی ، شبانه خانواده خودتو بگیر و از اینجا ببر
بدنم مور مور شد وقتی الانم گفتم دوباره
یعنی یک آیه بهم داد و اون آیه همین بود که ای موسی شبانگاه دست خانوادتو بگیر و از اینجا برو ، دقیقا حل مسئله من بهم گفته شد، گفته شده بود ولی خدا واضحش کرد
من دیگه هیچ وابستگی به سایت ندارم و قویّاً سعی میکنم به قدم اولی که بهم گفته شده عمل کنم
استاد من در کامنت قبلیم بصورت الهامی و قلبی متنی نوشتم که مثلا اگه خودتو جای خدا بذاری چی میبینی، میخوام اونو کپی کنم اینجا چون احساس میکنم جای اون تیکه از کامنت اینجاست، چون حس میکنم اون حرفا حرفای خداست که داره خودشو از دید یه انسان میبینه ، اون حرفای من نیست
امیدوارم دوباره در این مسیر دوباره دچار گمراهی نشم
خدایا ازت میخوام کمک کنی دچار سوء برداشت از قوانین نشم و نخوام قوانین رو به نفع خودم توجیح کنم و دور بزنم
من بدون خدا و هدایتهای او هیچی نیستم و همواره محتاجم به هرخیری از سمت او
دیگه باید خدا رو یک راه حل ببینم ، خدا رو مطلق ببینم و کوتاهی نکنم از عمل به اونچه که تا الان بهم گفته شده
خدایا توکل به خودت
.
فکر کن تو جای خدا هستی ، عاشق و دیووانه چیزی هستی که خلق کردی ، با اینکه خیلی چیزا خلق کردی ولی این یکیو خیلی بهش بهادادی ، کل مخلوقاتت رو به حمد این مخلوقت فراخوندی
تا اینجا اوکی ؟
بعد این مخلوق تو ، خودش خواسته بره توی زمین و احساسی که توی خدا داریو تجربع کنه ، خودش خواسته بره و آزاد و خود مختار چیزی که میخوادو خلق کنه
بعد تو که خالقش هستی این اجازرو بهش دادی ، فرستادیش زمین ، اما انقدر عاشقش بودی نتونسی تنهاش بذاری ، یه بخشی از وجودت رو باخودش برد زمین
وقتی این مخلوق تو ، بدنیا میاد پاکه ، ولی از اونجایی که خواسته ازاد باشه و خودش باشه ، شروع میکنه به خلق کردن چیزایی که ناخواستشه
اون بخشی از وجودت که باهاش به زمین فرستادی از این زندگی مخلوقت راضی نیست ، اون بخش زیبای وجودت دلش میخواد این مخلوق تو در زمین هم همه چی داشته باشه ، توهم که عاشقشی ، خب چیکار کردی؟ دوباره روی زمین همه چیزو در اختیارش گذاشتی ، همه کار و همه فداکاریی برای این مخلوقت کردی ، ولی این مخلوق تورو یادش رفت ، گمراه شد ، متکبر شد ، فکر کرد چقدر توانمنده ، چقدر خود ستا شد ، این مخلوق اومد به هم نوعان خودش قدرت داد و فکر کرد اونا میتونن بهش نعمت بدن ثروت بدن کار بدن پارتی کنن براش ، یعنی به کل یادش رفت اومده زمین که خلق کنه ، که تجربه کنه مثل تو بودن رو
ولی باز ، باز دلت نیومد این بندتو ول کنی ، بخش وجودیت که باهاش به زمین فرستادیو گذاشتی راهنماش ، انقدر تضاد تو زندگیش ایجاد کردی که این مخلوق هدایت شد به اصل خودش
تورو دوباره یادش اومد ، ولی خودش نخواست که ، تو یادش انداختی ، یعنی عشقی که تو به این مخلوق داری باعث شد دوباره یه چیزایی یادش بیاد ، میبینی چقدر بخشنده ای؟
با خودت گفتی حالا که این مخلوق سر به زیر شده ، حالا که خواسته هاش مشخص شده حالا که تنها قدرت رو در وجود من میبینه ، حالا وقتشه اون یکاری کنه
تویی که خالقشی اومدی قانونی بهش یاد دادی ، قانون عاشقی ، با اینکه این مخلوق اینهمه بدی بهت کرد ، تورو یادش رفت ، اومدی دستشو گرفتی
بازم ازش چیزی نخواستی ، با اینکه اینقدر عاشقشی
با اینکه اینقدر بهش بها دادی و کل مخلوقاتت رو به سجدش نشوندی بازم ازش انتظاری نداشتی ، بازم نخواستی برای تو یکاری بکنه ، بهش گفتی برو و کارهایی رو انجام بده که لذت میبری ، بهش گفتی ای مخلوق ، به چی علاقه مندی ؟ برو اونکارو بکن ، منم هواتو دارم
تمام نعمت های دنیا رو فدای سرش کردی ، بخاطر چی اخه ؟ یعنی انقدر تو خاکی هستی انقدر تو خوبی که نیومدی بهش بگی خودتو فدای من کن ، بهش گفتی عشق و حال کن ، من پاداش میدم بهت
میبینی چقدر سخاوتمندی تو ؟
تو که خالق همه چیز و هیچ چیز هستی با این همه دبدبه و کبکبه ، خودتو در اختیار بندهت قرار دادی!
نعمتهایی رو بهش دادی که هیچ سودی برات نداشت ، ولی انقدر عاشقشی که از لذت بردن مخلوقت بیشتر لذت میبری ، دنیارو جوری ساختی که همه چیز حول محور لذت بردن این مخلوقت باشع ، و پاداش خودت چی؟پاداش اینهمه فداکاری که برای بندت کردی چی ؟ هیچی!
خودتو جوری شرطی کردی که فقط وقتی این مخلوقم لذت برد و حالش و احساسش خوب بود ، اونموقعست که اونم برات جبران کرده ، یعنی این بنده های تو ، اگه تو زندگی زمینیشون هرچقدر بیشتر لذت ببرن و بیشتر عشق و حال کنن تو هم بیشتر لذت میبری ، سپاسگذاریو گذاشتی در لذت بردن مخلوقاتت از نعماتی که بهش دادی
میبینی چقدر خدای عاشقی هستی تو ؟
همه کاری براش کردی فقط ازش انتظار داشتی لذت ببره از چیزایی که داره ، لذت ببره از انجام دادن کارایی که عاشقشه ، این عشق واقعیه ، عشقی بدون چشم داشت ، عشقی که حاصلش لذت بردن مخلوقاتته ، و لذت بردن مخلوقاتت میشه لذت بردن تو