اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب استاد عزیز و دوستای عزیزم تو این مکان توحیدی ..
جایی ک فقط از خدا حرف ب میون میاد و سراسر پاکی و زیبایی و سلامتی و شادی و نور و عشقه ..
خدای مهربونم رو شکر میکنم ک ب من اجازه داد ک تو این مکان باشم و بنویسم ..
استاد وقتی شروع کردید ب صحبت کردن و راجع ب رانندگی گفتین ، اصلا شگفت زده شدم ، چون من دقیقا این روزا دنبال یادگیری رانندگی هستم و انگار این فایل رو برا من ضبط کرده بودید .. من مو به مو ب حرفاتون با عشق گوش کردم و لذت بردم از اینکه خدا داره هدایتم میکنه .. حتی همین فایل هدایت خدابود ..
زندگی من پره از لحظاتی ک وقتی عاجزانه از خودش خواستم و از بقیه بریدم ، ب چ اسونی جواب منو داده ..
ی چنتا مثال ملموس میزنم ک ب تازگی برام اتفاق افتاده و ثبتش میکنم تا برای خودم یاداوری باشه..
تو عید بود ک من ی شیفت شبکاریم رو جایی دعوت بودم و خیلی تلاش کردم ک جابجا کنم و ب چنتا از همکارام گفتم ولی کسی قبول نکرد ، بعد گفتم خدایا من نمیدونم چیکار کنم ، تو اگه صلاح میدونی ک برم ب این مهمونی ، خودت برام جابجا کن و دیگه بیخیالش شدم چون ب کسی هم امید نداشتم .
حدودا دوساعت مونده ب شیفت ، مسئول بخشمون پیام داد ک سمانه جان امشب رو اف شدی!
و من ماتو مبهوت مونده بودم ک چی شده ، شیفتی ک میخواستم جابجاش کنم ، چطوری خودبخود اف شده .. من از این کار خدا ب وجد اومدم و اینقدر خوشحالی کردم ک حد نداشت ، نه ب خاطر اینکه میتونم برم مهمونی ، نه ، ب خاطر اینکه از خدا خواستم و چ اسون نتیجه داد .. و ی قطعه از دستگاه خراب شد و من اف شده بودم.
یا ی شیفت دیگه باز ، صبحش رو مشکل داشتم و دیدم خود مسئول بخش زنگ زد ک ی نفر استعلاجی اورده و تو ب جای صبح ، شیفت شبش رو بیا و من باز مبهوت کار خدا بودم ..
چیزی ک هست اینه ک حتی هدایت هم تکامل میخواد . من باید اینقدر این چیزای کوچیک رو ک خدابرام حل کرده و هدایتم کرده ب خودم گوشزد کنم و قدرت خدا رو ب ذهن منطقیم نشون بدم ک کم کم ، برای چیزای بزرگتر هم هدایت بشم، وگرنه برای خدا ک فرقی نمیکنی کوچیک یا بزرگ بودن خواسته ما و فقط این ذهن منه ک باید مدار ب مدار رشد کنه..
دقیقا استاد اینکه گفتین همیشه بار اول برای هرکاری از خدا هدایت میخوایم چقدر تو زندگیمون واضحه نشونه هاش ..
مثلا خودم اولین باری ک کیک درست کردم ، یا سوپ یا ی غذای جدید ، فوق العاده خوشمزه میشد و دفعه های بعد وقتی فکر کردم دیگه کامل بلدم ، خوب نشده اون غذا و همیشه هم میگفتم ک اون اولین باری ک درست کردم اصلا ی چیز دیگه بود ..
خدای قشنگ و مهربونم
این روزا خیلی دلم قرص تره ، چون میدونم تو کنارمی ، تو بامنی و تو خود منی و من از تو جدا نیستم .. چقد خیالم راحت شده و هر وقت نگرانی میاد سراغم ، سریع میگم خدا هست و این خداهست خیلی متفاوته با قبل و از اعماق وجودمه و من چقد این حس رو دوست دارم ..
استاد عزیزم ، تشکر از شما ب حرف نمیاد و من هرچقدر ممنون شما باشم ک منو با توحید اشنا کردید بازم کمه ، شما خدا رو ب ما نشون دادید ، شما از توحید گفتید و ما اشک ریختیم، شما از زیبایی ها گفتید و ما خدارو تحسین کردیم ، شما از هدایت گفتید و ما ب قدرت خدا پی بردیم .. شما مارو با خدا آشتی دادین.. من بی نهایت از شما ممنونم .. و سپاسگزار خدایی هستم ک منو ب این سمت هدایت کرد .
سلام به همه دوستان اعضای گروه سایت وخانواده عباسمنش این فایل برای من از طرف خدا آمده که منو راهنمایی وهدایت کنه به مسیر درست جملات زیبا و عاشقانه استاد منو متحول کرد و نا خودآگاه سجده کردم شکر خدا کردم و کلی اشکم سرازیر شد و قدرت خداوند متعال رو احساس کردم که چقدر قدرتمند هست این خدا و انرژی خدا من این فایل رو وحی منزل میدانم و نمیتوانم احساس خودمو بیان کنم که چقدر من متحول شدم خداروشکر که لایق شنیدن این فایل تأثیر گذار بودم ذخیره کردم دانلود کردم و بارها میخام گوشش بدم من قدم دوازدهم هستم از دوره دوازده قدم این فایل تأثیر گذار و تکمیل کننده اون دوازده قدم بود ممنون از لطف خدا ولطف استاد عباسمنش وعاشق مریم شایسته هستم و یه شب هم خواب دیدم استاد و مریم بانو به منزل ما آمده بودند گفتم استاد باورم نمیشه شما اینجا منزل من هستید استاد عباسمنش گفت همه چیز باوره باورکن خدا را شکر برای این آگاهی های ناب که از طرف خدا برای من امده
سلام به کسی که چشم و دل مرا نسبت به خدا ودین بصورت واقعی و با تجربه زندگیش باز کرده…
دوستان سلام ،دوستان خداوند ما رو خیلی دوستدارد،چون در زمانه ای هستیم که فردی بنام استاد عباس منش راهنما ما برای رسیدن به رب واقعی میباشد..
خدایا شکرت بابت نعمت آگاهی …
تجربه شخصی خودم رو براتون بازگو میکنم..
من به شخصه کار خطا بسیار فراوان داشتم و به دیگران و جامعه بسیار خسارت میزدم و از انجا که خدا دوست واقعی من هست کمک کرد تا تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد کنم ،فقط خدا تونست بهم کمک کنه..
عدل خدا میگه روح الله تو بسیار انسان نابهنجار و خطا کاری بودی پس جای بخشش نداری وباید به بدترین شکل مجازات شی ،استاد عزیز و دوستان گرامی اینکه میگم خطا منظورم به جز قتل نفس هر کاری بگی کرده بودم و از لحاظ بشری فکر کنم حیوانی بیش نبودم ولی از انجا که دو دو تای خدا چهار تا نمیشه فضل و کرم و بخشش وهاب بودن الله مهربان اینجا به چشم میخوره به من کمک کرد و نجات پیدا کردم و از باتلاقی که خودم باعث شده بودم نجات ام داد من خدا رو تو زندگیم لمس میکنم و هدایتی که من کرده به وضوح دارم میبینم به درجه ای از عجز و ناتوانی رسیده بودم که توان بیدار شدن هم دیگر نداشتم چه برسه به خوابیدن و دیگر غرایز زندگیم خلاصه چه خدای دارم من …
بسیار وهاب ..بسیار ستار ،،بسیار هدایتگر،،
خدایا دوستدارم ، خدایا متشکرم ، خدایا ممنونم
کاری برای من کرده که الان مسئولیت یه خانواده 5 نفره رو به دوش میکشم من دوتا پسر دارم یه دختر همسرم هم هفته ای دو روز شب کار بیمارستان و من میمونم و این سه تا بچه که یکیش 9 ماه یکیش 4 سال و یکیش هم مدرسه کلاس اول …
اگه خودم باشم من خودم رو به زور جمع میکنم ولی چون خدا رو دعوت کردم به همکاری میاد کمک میکنه چه کمکی ، چه رسیدگی ،چه نگهداری میکنه از من بیشتر دوستام میگن تو توهم میزنی از ارتباط با خدا ولی استاد شما میدونی من چی میگم انقدر حالم خوبه انقدر با خدا عشق بازی میکنم انقدر قربون صدقه خدا میرم که نگو ،،،
خدایا ممنونم بابت اینکه به خودم توان دادی میتونم با سه تا بچه کنار بیام ..
خوب من گوشه ای از زندگی شخصیم رو باز گو کردم که بگم ببینید فضل چه کاری میکنه اگه واقعا بی خیال کارهای بد گذشته خودت بشی تازه من هنوز قشنگ قلبی ایمان پیدا نکردم اگه قلبی بشه که دیگه نگو بعد از اینکه استاد گفت اگه به خدا ایمان داشته باشی برات کار انجام میده من به خودم نگاه کردم دیدم خیلی از جاهای زندگیم فقط کلامی متوسل شدم قلبی خیر …کار زیاد داره درون من تازه تازه دارم درک میکنم که معنی رب یعنی چی ..
بله من به خدا اعتقاد دارم ولی آیا اعتماد دارم همه چیز زندگیم رو بهش بسپارم.
کل کل نکنم سر هوای نفسم
همش دنبال اراده شخص خودم هستم نه اراده خداوند
سپردم ولی هروز ازش میگیرم دوباره بهش تحویل میدم و انقدر مهربون که نگو و نه گلایه میکنه و نه نق میزنه و باز دوباره کارش انجام میده ولی چون من همش فکر میکنم که خودم میتونم و خودم میدونم دو چاره مشگل میشم استاد درست میگه که ما باید اعتبار زندگیم رو بدیم به خدا چون پرورش دهنده در زندگیم در حال حاضر الله مهربان و دوستداشتنی هست.
من پلیس درونم و بکمک و هدایت خداوند بیدار کردم و هر گاه در اشتباه و خطا هستم گوش ام میگیره و اگه توجه نکنم تو سری میزنه تا برگردم سر جام تا دوماه قبل از عید تو کارم داشتم پول میساختم و دروغ میگفتم و حرام و حلال میکردم و اتفاقی که افتاد خدا گوشم و گرفت و منو آورد تو مدارام چرا چون خودم بهش گفتم من نمیتونم و نمیدونم درست زندگی کردن چه جوری ولی تو خدای منی پس وظیفه رب بودن اینکه دست منو تو این بازار شلوغ دنیا ول نکنی منم ولت کردم تو ولم نکن چون به یه چشم بهم زدن گم میشم ،منم ،غرور،تکبر،ورم میداره…
درست تو کاری که میکردم الان دیگه در آمدی ندارم و خدا من تو خونه کاشته که رو خودم کار کنم و بیشتر خودم رو بشناسم و این اتفاق با مطالعه قرآن صورت گرفته .ناگفته نمونه همسرم که یکی از خوبان عالم میباشد به من خیلی انگیزه میده که خدا با تو روحالله کار داره و داره خرابت میکنه تا از دوباره بسازه باید رو خودت کار کنی تا بیشتر خودت و بشناسی و این اتفاق با گفته های استاد زودتر داره پیش میره..
معبود من سرور من پرودگار من ،،،،هرگز مرا به حالم خودم وا مدار هرگز از زندگیم خروج نکن
این گوشه ای از تجارب زندگیم بود شاید به کسی کمک کنه ،،
امید به خدا دوستان بالاترین سرمایه است چون اگه تو زندگیم نباشه انگیزه ای برای ادامه ندارم
من الان که دارم این مطالب رو مینویسم بسیار انسان خدا شناس و لایقی هستم که تو این سایت و دوستانی مثل شما دارم ..
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
واقعا من نمیتونم مسیر خودم رو پیدا کنم من باید توکل کنم من باید برسم به احساس عاجز بودن در مقابل رب العالمین من مدت هاست همه کار انجام دادم نتونستم راه خودم رو پیدا کنم چقدر من شغل عوض کردم گنجشک این شاخه به اون شاخه بودم چی شد ؟
تونستم به 1درصد خاسته هام برسم .خدا شاهده نتونستممم
من عاجزم من اگه خدا کمکم نکنه نمیتونم اصلا نمیتونم ادامه بدم واقعااااااااا نمیتونم زندگی رو ادامه بدمممم…
ولی از وقتی که دارم تلاشم رو میکنم توی این مسیر زندگیم راحت تر شده لذت بخش تر شده سپاس گذارتر شدم خاشع تر شدم و به همین دلیل نعمت ها هم بیشتر شده حالا میخام نعمت ها بیشتر بشه باید همین مسیر رو ادامه بدم…
من زندگی رو یه مسیر تا لحظه مرگم میبینم نه مسیر 10ساله یا 5ساله تا خاسته هام و این نگاه باعث شده عجله ایی نداشته باشم این حقیقت و این باور بازگشتم به سوی خداست باعث شده به مراتب خاشع تر و فروتن باشم و خیلی خوشحالم خیلی زیاد بعضی مواقع هم مثل دیروز ذهنم خیلی بهم فشار میاره اما خیلی تغییر کردم و خیلی هنوز جای کار دارم
واقعا همه چیز ذهنی هست همه چیز من باید بشینم ذهنم رو مرتب کنم ذهن من مثل یه کارخونه کتاب هست که هر برگی از هر کتاب پاره شده و همه جا پخش شده و کل کارخونه رو گرفته و الان من باید هر برگ رو بردارم ببینم نگاه کنم تفکر کنم اگه خوب بود نگهش دارم توی کارخونم اگر خوب نبود بسوزونمشششش آتیششش بزنم و این کار زمان بری هست و من شروع کردم و از خداوند میخام که هدایتم کنه و خداروشکر که توی این مسیر هستم واقعا سپاس گذارم از خداوند متعال
و استاد عزیزم از شما هم سپاس گذارممم…
خیلی جاها بوده که من فروتن بودم به طور غیر آگاهانه و شرایط کاملا به نفعم شده :
به خاطر میارم که زن بابام ازم شکایت کرده بود و رفتم دادگاه و توی شورای حل اختلاف من فروتن شدم به طور غیر آگاهانه و گفتم هر چی این خانم میگع درسته در صورتی که حق این نبود و خداوند همه چیز رو به نفع من تمام کرد و من یه تعهد دادم و آمدم بیرون و خیلی جاهای دیگه فروتن نبودم و لح شدم کاملا لح شدممم …
پس ترجیح میدم از این به بعد کاملا فروتن و خاشع باشم کاملا توی مسیر درست باشم
من تا همین یکسال و نیم پیش خودم رو لایق هم صحبتی با خداوند نمیدونستم به همین دلیل هم نمیتونستم الهامات رو دریافت کنم هر چند زمانهایی بود که من ناخودآگاه به الهاماتم عمل میکردم …
ولی از زمانی که فهمیدم که قرار نیست کار عجیب و غریبی بکنم تا لایق هم صحبتی با خداوند بشم و میتونم همین الان با همین شرایطی که دارم شروع کنم به درخواست کردن تقریبا همیشه این کارو میکنم…
بیشترین موردی که حالا به ذهنم میرسه در این مورد در رابطه با شغلم هست ..که من هروقت که نگران بودم یا استرس داشتم تو روزای خاصی همه جوره گفتم خدایا من نمیدونم و تو میدونی …تو به وسیله ی دستان من این کارو انجام بده کاری که تو انجام بدی قطعا نتیجه اش عالی میشه و من بارها و بارها و بارها تو کارم نتیجه این تسلیم بودن در برابر خداوند نتیجه ی این خضوع و خشوع رو گرفتم….و همیشه هر باری که با تمام وجود همه چیو به خدا سپردم و نگران نبودم همه چی عالی پیش رفته…
حتی جدیدا من وارد لاین آموزش شدم و دارم مهارتم رو به هنرجوهام آموزش میدم…همین اول هفته اولین هنرجو بهم مراجعه کرد برای آموزش…تقریبا یکسال بود که هرکاری میکردم موفق نمیشدم وارد لاین آموزش بشم…بعد متوجه شدم ترمز عدم احساس لیاقت دارم و همین باعث شده بود من به شدت بترسم از اینکه بخوام به کسی آموزش بدم چون باور نداشتم کار من ارزشمنده و بنابراین اگر کسی بهم برای آموزش پیام میداد ناخودآگاه جوری جوابشو میدادم که طرف پشیمون شه چون میترسیدم نکنه بلد نباشم آموزش بدم پس یه کاری کنم طرف منصرف شه و همیشه برام سوال بود که خدایا اینهمه من دارم تلاش میکنم وارد لاین آموزش بشم پس چرا یه نفرم میاد درخواست میده من خودم ردش میکنم دلیل اینهمه ترس و نگرانی چیه که خداوند تو یک آن بهم گفت عدم احساس لیاقت…از روزی که این ترمز رو پیدا کردم اصلا انگار یه حجم سنگینی از روی قلبم برداشته شد انگار خودو به خود دارم هول داده میشم تو مسیر آموزش بدون اینکه کوچکترین کاری بخوام بکنم….چندنفر بهم درخواست آموزش دادن و من هم با اعتماد به نفس خیلی عالی و توکل به خداوند جوابشون رو دادم…اول این هفته با اولین هنرجوم آموزش رو شروع کردم…قبلش هیچ چیزی رو آماده نکرده بودم تو ذهنم…چون روزای قبلش خیلی مشغلم زیاد بود و تا شب قبلش به شدت خسته بودم و ذهنم اصلا نمیکشید که بخوام حداقل یه مروری بکنم که از کجا باید آموزش رو شروع کنم و چیو باید آموزش بدم…ولی دلم قرصه قرص بود گفتم خدایا من هیچی بلد نیستم فقط به خودت سپردم…صبحش که رفتم سالن قبل از اینکه هنرجو بیاد یه مشتری داشتم…همزمان که داشتم کار مشتری رو انجام میدادم هنرجو هم رسید…اومد پیشم وایستاد و من آخرای کار مشتری رو داشتم انجام میدادم .بهم گفت میشه همین مدل رو بهم آموزش بدی؟ با خودم گفتممم خداااای مننننن تو داری چیکار میکنی با من؟ دیگه از این ساده ترم مگه میشد آخه؟ همین مدلی که الان یه بار زدم و کاملا مرور شده برام همینو هنرجو از من میخواد…و بعدش چقدررر کارم آسون شد چون واقعا نمیدونستم از کجا باید شروع کنم و از کدوم مدل شروع کنم …که خودش راهنما داد…روز دوم هم به همین شکل گذشت و من باز هم توکل کردم به خدا گفتم خدایا بازهم خودت هدایت کن که نتیجه ی کار فوق العاده شد یعنی خداشاهد به هیچ عنوان فکرشم نمیکردم که این مدل رو بخوام آموزش بدم و اصلا خود به خود انگار هدایت شدم که اون مدل خاص رو زدم که نتیجه اش عالی بود…
خلاصه این دوروز باعث شد اعتماد به نفسم بچسبه به سقف و دیگه خیالم راحت شد که بابا آموزش که چیزی نداره و من بلدشم…
دیشب هم یه نفر تو اینستا بهم پیام داد که میام بیام برای آموزش و من هم خیلی مطمئن هزینه رو بهش گفتم بدون اینکه احساس کنم که این مبلغ زیاده و با اینکه چند بار ازم درخواست کردن به هیچ عنوان تخفیف ندادم.تا اینکه آخر شب اومدم که بخوابم اومدم تو سایت دیدم استاد فایل توحید عمل گذاشته خیلییی ذوق کردم با اینکه خیلی دیر وقت بود ولی گوشش کردم….وااااااااااااای خدایییییی من الله اکبرررررر…
هنوز هیچی نشده من دچار غرور شدم که من دیگه بلدم…من دیگه میدونم باید چیکار کنم….وای خدای مننننننننننن….تمام دیروز داشتم با خودم مرور میکررم که خب دیگه فهمیدم تا الان مشکل از عدم احساس لیاقت من بوده اینو که درست کنم دیگه حله…خداااااایا چطووووررررر شکرت کنم که همین اول راهی گوشمو پیچوندی…خدایا چطوررررررر سپاسگذاری کنم که نذاشتی بیشتر از این جلو برم و تو کبر و غرور خودم غرق شم…
من هر لحظه به هدایت تو احتیاج دارم….خدایا ممنونم که بازهم هدایتت رو دریافت کردم قبل از اینکه دیر بشه…
خیلی وقتا میشه وقتی یه کاری رو ازش مطمئنم دیگه رو عقل خودم حساب میکنم و میگم اینو دیگه خودم بلدم وااای استاد جانم تو چقدددددررررر فوق العاده ای چقدرررر قشنگ قوانین رو درک کردی و چقدر قشنگ انتقال میدی….
واقعا وقتی تو هر کاری و هرکاری و هرکاری هدایت میخوای از خدا و میگی من نمیدونم محاله که جوابت رو نده و من چون تجربه اش رو کردم میگم که هیچ قدرتی بالاتر از این نیست که بگی خدایا من هیچ نمیدونم و فقط تو میدونی…خدایا خودت هدایتم کن
من تازه عضو سایت شدم این فایل یکی از بهترین درسهایی بود که میتونستم دریافت کنم در طی این چهل سال زندگی
در پیرو صحبتهای شما این تجربه من هست
هر چی خودمو کنکاش کردم طی صحبتهای شما در خودم غرور و نخوت نمیبینم که من خودم حالیمه یا خودم از پسش برمیاد مشکل من در نحوه ارتباطم به خدا هست
الان که دقیق تر نگاه میکنم از نگاه بسیار خرد بودنه خودمه یا شرک خیلی بزرگ خودم
واضح تر بگم پیش خودم میگفتم مگر خدا بیکاره بیاد مشکلات مسخره تو رو برطرف کنه یا این روتین های زندگی هست دیگه چه ربطی داره خودت باید از پسش بربیا
یا اینکه تو آدم پست و دون مایه ای هستی پر از کناه و اشتباه خدا فقط پیامبران را هدایت مبکند یا فقط افرادی را که دین دار هستن هدایت میکنه چون تو بنده خوبی نیستی خدا هم کاری بهت نداره
یعنی خدا رو به شکل یه والد سخت گیر میدیدم که تا این اعمال انجام ندی تا دختر خوبی نباشی یا غیره و غیره من کاری بهت ندارم
دفیقا مصادف آدمی بودم که باید برای هر دستاوردی خیلی زحمت بکشی تا اون دستاورد بدست بیاد حتی در ارتباط با خداوند
نکته دیگر فکر من که از کودکی بهم بشدت تزریق شده بود اینکه اگر بخوای در دنیای دیگه که سرای باقیست و همیشگی در رنج نباشی در این دنیا باید پدرت دربیاد این دنیا سرای راحتی و خوشی نیست هر چی این دنیا بیشتر بدبختی بکشی اون دنیا جات بهتره
سلام به روی ماه و دلنشین استاد عزیزم و مریم بانوی عشق و همه ی دوستان نابی که اینجا باهم داریم یاد می گیریم. یه شیفت شب شیردهی دیگه و من هستم و این فایل و کامنتای فوق العاده ی دوستای خوبم. وای که چه فایل خوبی بود. استاد واقعا هرچی فکر می کنم هیچ جور نمیشه از اینهمه لطف و محبت شما تو آموزشهاتون که بسیاریش هم مثل این رایگان هست تشکر کنیم بجز با نتایج عالی که از خدا می خوام کمک کنه تا همین کار رو بکنم. چقدر خوبین شما استاد مگه میشه؟ مگه داریم آخه؟ عاشقتونم استاد. خدا رو هزاران بار شکر که این سعادت رو داشتم که با شما و با قوانین آشنا بشم و از جهل و تاریکی بیام به سوی نور و نعمت و سعادت. وای اصلا فکرش رو می کنم اگه من با شما آشنا نشده بودم الان چه وضعی داشتم مو به تنم سیخ میشه… خداجونم شکرت
عجب نکته ی ظریفی بود استاد این قضیه، هرچقدر تو هرکاری قوی تر میشیم کمتر از خدا هدایت می خوایم وقتی اول کاریم کلی از خدا هدایت می خوایم و می دونیم که خودمون توانش رو نداریم ولی بعد کم کم یادمون می ره و زیادی رو خودمون حساب می کنیم و خودمون رو درواقع از هدایت خداوند محروم می کنیم. وقتی اینو گفتین همه گفتیم عه آره درسته! چطور تاحالا بش فکر نکرده بودم!
اینکه چقدر الهامات و هدایت های خداوند رو دریافت می کنیم به این بستگی داره کهچقدر باور داریم خداوند ما رو هدایت می کنه چقدر باور داشته باشیم لیاقت دریافت پیامهای خداوند رو داریم
خدارو شکر که این احساس لیاقت برای دریافت الهامات و اینکه خدای من باهام صحبت کنه عاشقم باشه نوازشم کنه بغلم کنه داره هی بهتر و بهتر میشه بخصوص بعد از دوره ی بی نظیر احساس لیاقت… یادمه دقیقا همینجوری که گفتین استاد، قبل از آشنایی با قوانین، قشنگ باور من این بود که نه بابا من که لایق هم صحبتی با خدا نیستم باید بنده ی خاص خدا باشی باید انقدر نماز شب بخونی تا به اون مدارج برسی… غافل از اینکه هیچکس خاصتر از خودم نیست چون هر کسی به نحو خودش خاص هست . بخصوص اگر گناهی ازم سر می زد اونوقت هم احساس عذاب وجدان و هم اینکه اگر فلان اتفاق بد افتاد بخاطر گناه من بوده رو داشتم… عجب خدایی داشتم واقعا بیشتر از اینکه رحمن و رحیم باشه ظاهرا مچ گیر بوده ومنتظر که ببینه کی خطا می کنم… خداجونم چه خوب شد که پیدات کردم چقدر تو خوب و مهربونی چه خدای یکتا و فوق العاده ای هستی…
حتی اگر مسیر اشتباه رفتیم تو زندگیمونبپذیرینم که خداوند ما رو هدایت می کنه و بر خودش واجب کرده که ما رو هدایت کنه ان علینا للهدی چی دلگرم کننده تر از این آخه؟! فارغ از اینکه چقدر اشتباه رفته باشم خداوند هدایتمون می کنه . جریان رحمت و هدایت خداوند همیشه هست وقتی ما گیرنده مون درست کار می کنه و دریافت می کنیم که باور داشته باشیم که دریافت می کنیم هدایت خداوند رو، یعنی فرکانس رو موج درست تنظیم شه و تمام. اون وقت آماده ایم برای دریافت پیام خداوند
بپذیزیم که خودمون چیزی نمی دونیم. اون علمی که داریم در مقابل آگاهی خداوند هیچ نیست،ظرفمون رو خالی کنیم اینم یه نکته ایه که همیشه باید به خودمون یاداوری کنیم… من چند وقتیه دارم سعی می کنم آگاهانه بیشتر برای هر مورد کوچیک و بزرگی از خداوند هدایت بخوام حتی تو چیزای خیلی ساده… ولی تو کارم و رشته م هم باید حواسم باشه که من واقعا در مقابل خدا هیچی نمی دونم و ازش هدایت بخوام موقع باتری ساختن موقع نوشتن نتایج، مقاله و غیره… برای ایده ای که بخوام بدم تو کارم، برای همه ی اینا باید حواسم باشه که از خودش کمک بخوام و الان کلی ذوق دارم که بعد از مرخصی زایمان که برگردم سرکار چقدر متفاوت خواهد بود بخاطر همین درخواست هدایت تو تمام جنبه ها…
وقتی خدا پشت و پناهت باشه احساس گیر کردن نمی کنی
همبشه یه اطمینانی داری که خدا داره هدایتت می کنه، حتی اگه الان نمی دونم جیکار کنم می دونم در زمان مناسب دریافت می کنم. مثال پدر فوق العاده پولدار خیلی مثال خوبیه، واقعا اون احساس اطمینان که هر مشکلی پیش بیاد بابام حلش می کنه یا اعتبار بابام حلش می کنه قابل تصوره… تازه اون بابای فوق العاده پولدار ممکنه به هر دلیلی نخواد ساپورت کنه ولی خدا قربونش برم نه تو کارش نیست… چرا ما درک نمی کنسم یا بهتزه بگم حواسمون نیست به این واقعیت… خدایی که در هر لحظه داره تمام کائنات رو هدایت می کنه مثل آب خوردن من رو هم می تونه هدایت کنه فقط باید بخوام ازش…
هرکاری که می خوام بکنم بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین
استاد خیلی توضیحاتتون کمک کننده بود و اینکه گفتین خداوند با هر فردی به شکل خودش ارتباط برقرار می کنه جنس رابطه برای هر شخصی فرق می کنه من تا چندوقت پیش سکم درگیر این بودم که چطور باید صدای خداوند رو بشنوم وقتی ازش هدایت می خوام یا سوالی می پرسم، بعد هم تو کامنتا بیشتر گشتم دنبالش هم یادمه از سعیده ی نورانی سایت پرسیدم و حالا کم کم دارم می شنوم اون صدا رو و واقعا خوشحالم و یه آرامش خاصی به آدم می ده… اینکه می دونی هر آن به خدایی وصلی که جواب همه ی سوالا پیش اونه، قدرت مطلق اونه و تو بخشی از خدایی…
استاد اون تصاویر و لبیک الهم لبیک عالی بود چقدر حس خوبی داد بهمون. یک دنیا نه هزاز دنیا ممنونم از شما و مریم بانوی گل که مطمئنم اون قسمت آخر کار ایشون بوده (کلی چشمای قلبی).
به یاد آورید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سر شما قرار دادیم و گفتیم آنچه براى شما فرستادیم، محکم بگیرید و درست بشنوید، گفتند: شنیدیم و مخالفت کردیم، و به خاطر کفرشان دل به گوساله دادند اگر شما مؤمنید، ایمانتان بد دستوراتى را به شما مى دهد،
چه عجــب من فراموش کردمت.
ولی تویی که با بزرگیت با مهربانیت با عظمتت فراموشم نکردی
ببخش خدایا ببخش
منی که غره شدم و تورو فراموش کردم روی خود و روی غیر تو حساب کردم باز هم کار های منو راه انداختی
اخـــــــــــــــــــه تو کـی هستی ها
خدایا مرسی بابت همهی این خوبی هات
مهربانیت عشقی که بهم میورزی سپاسگزارم
و از شما استاد عزیزم هم ممنونم بابت این فایل های زیبا و توحیدی
نمیدونم باور میکنید یا نه ولی توضیحات این فایل دقیقا اتفاقات دیروز من بود. من رفتم یه جایی برای حل یه مشکل توی نرم افزار Excel که برای من که مهندس نرم افزارم و برنامه نویسم واقعا هیچی به نظر میومد اما 2 بار رفته بودم که درستش کنم مسئله رو اما نشد؛ این بار هم به اجبار رفتم و مدام سرچ میکردم درباره راه حلش و اون شخصی که روی سیستمش کار انجام میدادم بالای سرم بود. مشکل حل نمیشد…
فقط یک لحظه، “توی قلبم گفتم: خدایا من ایده ای ندارم تو حلش کن”…
نمیدونم باورتون میشه یا نه ولی ناخودآگاه چند تا کلیک کردم و انجام شد….
ببینید مهم نیست چقدر میدونید یا تجربه دارید توی کارتون. من 10 ساله کارم به صورت تخصصی نرم افزاره و این مسئله برای من مثل جمع کردن 2+2 عه ظاهرا! اما نمیشد دیگه حل نکردم! ولی به محض اینکه گفتم خدایا حلش کن، حل شد!
دقیقا همونطوری که استاد میگه فکر نکن که بلدی! این بایده، این عین یه ستون اصلی قانون میمونه که اگه رعایتش نکنی کل اون سقف میریزه و مهم نیست که سقفی که ساختی طلا باشه و از بهترین کیفیت! میریزه و خراب میشه.!!!
یه مثال دیگه که واقعا همیشه یادم میاد و هرموقع که یادش میوفتم اشک توی چشمام جمع میشه اینه که من فیلد جدیدی رو توی شغلم شروع کردم و رفتم سره کار و وقتی که رفتم سره کار، به صورت واقعی صففففر بودم! واقعا صفرا اصلا نمیخوام فروتن یا متواضع باشم. صفر بودم.
ولی از خدا فقطط خواستم “خدایا من به فلان دلیل رفتم سره کار و امیدم به توعه، آبروم رو حفظ کن”
نمیدونم باور میکنید یا نه: خدا کارهارو برام انجام میداد. واقعا انجام میداد. نمیخوام بزرگ نمایی کنم یا بزرگش کنم الکی نه
خیلی منطقی خدا انجام میداد!
و من یک سال و نه ماه توی اون شرکت و موقعیت شغلی کار کردم و الان هم 1 خط کدی که اون موقع میزدم رو واقعا نمیوتم بزنم!
الان هم من باااید اون تواضع رو داشته باشم و تکرار کنم
خدایا اگه راه رو به من نشون ندی من هیچی بلد نیستم و این واقعا هست، من توی زندگیم هرکاری که انجام شده رو برمیگردم و نگاه میکنم میبینم آره خدا انجام داده و اصلا نبوده توی چیزایی که من خونده بود و کار کرده بودم.
من اولین باری که سره کار رفتم به عنوان کارآموز، وااقعا فقط به خدا توکل کردم و کارها به صورت کااملا طبیعی برام انجام شد و خداوند میگفت بهم که چیکار کن و چی سرچ کن و همه چیز خوب پیش رفت
ننداختنم بیرون
گاف ندادم
اتفاقات بد نیوفتاد
چیزی خراب نشد
اینا همه کاراییه که خدا میکنه به شرطی که “از خدا بخای”
این اصله
این واجبه
اگه میخای پیش بری باید این خصوصیت رو داشته باشی
من هرروز، توحید عملی 10 رو گوش میدم چون لازم دارم. چون جایی که هستم رو خدا داده بهم و جز این هیچی نیست! و این فایل رو هم هرروز امیدوارم که گوش کنم و روز به روز پیش خداوند خاشع تر باشم
سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوست داشتنی و مریم جان نازنین
چقدررر نیاز داشتم به این گفته ها،وقتی اولین روز دیدم که این فایل روی سایت آپلود شده،ناخودآگاه اشک ریختم بخاطر اسمش بخاطر توحید که انگار قلبم شدیدا بهش احتیاج داشت و من ازش غافل بودم
الان دقیقا تو نقطه ای هستم که خدا اون پس گردنی رو بهم زد و گفت چی داری میکنی؟؟؟کجا داری میری؟؟چرا اینقدر سخت؟؟چقدررر مگه بلدی تو؟؟؟مگه چقدرر دانایی و توانایی داری؟؟خسته نشدی؟؟؟
با گوش دادن این فایل تمام لحظه های کنکور کارشناسیم برام تدائی شد و یادم اومد که منم یه تجربه ی توحید داشتم و چقدرررر خدا برای کنکور کارشناسی کمکم کرد.نعمتی که خدا برای کنکور کارشناسی بهم داد اینقدرر راضی کنندس که هنوزم که هنوزه وقتی 5 سال ازش میگذره بازم میگم این بهترینی بود که خدا برام قرار داد. بهترین دانشگاه بهترین رشته بهترین دانشکده بهترین اساتید که تنها عاملشم توحید میدونم، بخدا قسم که تنها عامل خوشبختی من توی تمام نقطه های زندگیم توحید بوده و بس
2سال پشت کنکور موندم،هر کاری که فکر کنی رو برای قبولی دانشگا دولتی کردم،جوون بودم و کم سن، فکر میکردم خب بابا من بلدم چی کار کنم قبول میشم میره دیگه،کنکور 95 نشد، کنکور 96 نشد، هر کاری که به ذهن هر ادمی برسه من تو این 2سال انجام دادم،مشاوره ای تو شهرمون و حتی تهران نبود که من زنگ
نزده باشم یا نرفته باشم،تمام درسای عمومی و تخصصی رو کلاس کنکوری میرفتم،یه بار کنکور ریاضی دادم یه بار کنکور تجربی،میگفتم شاید بشه، شاید باز بشه تمام این درهای بسته، با همه حرف میزدم و میگفتم چی کار کنم، با خودم میگفتم شاید راه حلش این باشه که باید برم کتابخونه مرکزی ،یک ماه هر روز ساعت 8صبح میرفتم کتابخونه تا 8 شب،خیلی شرایط سختی بود ولی میگفتم اشکال نداره شاید راهش این باشه، شما هر کاری که به ذهنت برسه رو من انجام دادم،به فکر خرید سوالای کنکور بودم که ببینم کسی هست این پارتی بازی رو برام بکنه، میگفتم صندلی میخرم به این کار هم فکر کردم چون شنیده بودم بعضیا پول میدن صندلی دانشگاه هارو میخرن، برای رشته تجربی گرون ترین استاد زیست رو گرفتم که توی شهر ما خیلی معروف بود و خیلییی قیمتش بالا بود ولی من این کار رو هم کردم
به همون خدا قسم کاری نمونده بود که نکنم،2 سال چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم و هر بار بیشتر توی گرداب فرو میرفتم،
از همه ی این ها بدتر حرف هایی بود که اطرافیان بهم میزدن که باز موندی پشت کنکور،چرا درس نمیخونی،کی میخوای شروع کنی،ترازت چقدر شد،آزمون قلم چی رو نوشتی، سنجش رو چی کار کردی؟؟
تو این 2 سال هیچ کدوم از اینا منو کمک نکرد بدتر سردرگمم میکرد تا 2ماه اخر سال 97 که خسته ی خسته بودم و از همه جا ناامید
هیچ کاری نبود ک نکرده باشم،راهی نبود که نرفته باشم و به انتها رسیده بودم
گفتم هر چی شد شد فقط میخوام نجات پیدا کنم و دیگه هیچی برام مهم نیست
فقط دنبال ارامش بودم،قید دانشگاه دولتی رو زدم واقعااا قیدشو زدم چون خیلییی خسته شده بودم خیلییی حرف شنیده بودم،6صبح بیدار میشدم که نماز بخونم و ارامش بگیرم،یادمه قبل کنکور ماه رمضون بود برنامه علیخوانی رو نگاه میکردم و لذت میبردم،میرفتم برای افطار نون میخریدم و سعی میکردم فقط لحظه رو زندگی کنم،درس هم میخوندم ولی اصلااا اون درس خوندن من جوابگوی دانشگاه دولتی و رشته ی دلخواه من نبود.
ولی دیگه برام مهم نبود اصلاا برام مهم نبود،تسلیم تسلیم بودم،فقط دنبال ارامش بودم،به یه ثانیه بعد خودم فکر نمیکردم، هیچ ایده ای برای بعد کنکورم نداشتم.
دوماه رو با تمام وجودم زندگی کردم،درس هم میخوندم ولی میگم اصلا امیدی به اون درس خوندنم نداشتم.
به یه رهایی خیلیی عجیبی رسیده بودم،یه رهایی از جنس خدا،یه سبکی و ارامش عمیق،فقط چیزی که برام مهم بود اون ارامشی بود که به دست ابرده بودم دیگه هیچی برام مهم نبود،برام مهم نبود2 سال از هم سن و سال های خودم عقب موندم و دانشگاه نرفتم،برام مهم نبود ادم ها بهم کنایه میزدن که نتونست قبول بشه،فقط اون ارامشه برام مهم بود و اون موقع ندونسته توی توحید بودم،نمیدونستم اون ارامش بخاطر چیه ولی الان میدونم که همش بخاطر توحید من بود،بخاطر این بود که خدا رو اصل قرار داده بودم و به خودش وصل شده بودم و تسلیمِ تسلیم بودم.
روز کنکور شد،با ارامش و در بیخیالی تمام رفتم سر جلسه، خواهر دوقلوی من جلوی من نشسته بود، من چپ دست و الهام راست دست، بخاطر چپ دست و راست دست بودنمون به برگه های هم کاملا مشرف بودیم و به راحتی اب خوردن میتونستیم توی اون سالن بزرگ تقلب کنیم ولی خدا شاهده اصلا به فکرم هم خطور نکرد چون من خدا رو میدیدم نه قدرت خودم رو،اون برگه ی من رو خدا پر کرد نه من، من هیچ کاره بودم از دست من کاری ساخته نبود اگه من میخواستم خودم رو نجات بدم اون 2 سال که دورامو زدم به خودم کمک میکردم،من قدرتش رو نداشتم،تقلب هم نکردم چون به خدا سپرده بودم.
رتبه هامون اومد، اینقدر من رها بودم که حتی نرفتم چک کنم که ببینم رتبم چند شده چون واقعا دیگه برام مهم نبود، وقتی نتیجه رو دیدم اصلا باورم نمیشد، دانشگاه دولتی با بهترین رشته ی مهندسی قبول شدم،تو رویامم فکر نمیکردم بشه.
خدای من تو با من چی کار کردی؟؟
تو چی کار کردی با من؟؟
نتیجه اصلاااا در حد تلاش من نبود،من کجا و این دانشگاه بزرگ کجا؟ این رشته عالیی کجا؟؟
خدا برای من تمام سختی ها و نشدن هارو جبران کرد چون فقط خودش رو دیدم، چیزی رو برای من قرار داد که تا الان که 5 ساله تواین دانشگام، لذت بردم ودرس خوندم، جز بهترین سال های زندگی من شد، تجربه های فوق العاده ای داشتم که تصورشم نمیکردم، محیطش برای من مثل بهشت می مونه کلی باغ و درخت و دریاچه و زیبایی، دوستایی رو پیدا کردم که بهترینن، خدا برای من جبرانش کرد.
من همین جا میگم من هیچی نداشتم برای تجربه این نعمت بی نظیر هیچی نه دانشش رو نه علمش رو نه توانایی و قدرتش رو، بخدا قسم که هیچی تو دستم نداشتم هیچی نداشتممم که بگم بخاطرش این نعمت به این بزرگی رو دریافت کردم.
دستم خالییی بود، اینقدر خالی که درصدی فکر نمیکردم با اون مقداری که خوندم بتونم این دانشگاه دولتی تاب رو قبول شم، خدا بهم داد، من هیچ کاری نکردم چون اصلا توانایش رو نداشتم و خسته بودم.
صندلی این دانشگاه برای من آرزو بود،هر بار با ماشین از جلوی درش رد میشدم با حسرت میگفتم یعنی میشه یکی از صندلی های این دانشگاه مال من بشه؟
خدا همه ی اون 2 سال رو برای من جبران کرد.
الان من جز استعدادهای درخشان رشته خودمونم،جز اعضای بنیاد نخبگانم، الان ارشد میخونم و با یکی از مطرح ترین استادهای جهان کار میکنم، الان جایگاه خودم رو دارم، کل دانشگاهمون من رو میشناسن، هنوز بعد از گذشت 5 سال بازم میگم این جایگاه، درس و دانشگام بهترینی هست که خدا برای من قرار داد. اگه من رو توی یکی از بهترین دانشگاه های دنیا هم میزاشتن اینقدرر من رو راضی نمیکرد، چون خدا برام چید،چون اون میدونست که چی برای من از همه چی بهتره
باور کنید و باور کنم که همه چی توی این دنیا توحیده، هر جای زندگیم رو نگاه میکنم، وقتی به خدا توکل کردم و عمیقا بهش سپردم،وقتی توحید داشتم،خدا به من نعمتی داده که معجزه ی زندگی من بوده، اینقدررر عالیی که اسمشو گذاشتم معجزه و هر جا با کله ی خودم رفتم و هر جا فکر کردم من میتونم من بلدم، درجا زدم و بیشتر گم شدم.
سلام ب استاد عزیز و دوستای عزیزم تو این مکان توحیدی ..
جایی ک فقط از خدا حرف ب میون میاد و سراسر پاکی و زیبایی و سلامتی و شادی و نور و عشقه ..
خدای مهربونم رو شکر میکنم ک ب من اجازه داد ک تو این مکان باشم و بنویسم ..
استاد وقتی شروع کردید ب صحبت کردن و راجع ب رانندگی گفتین ، اصلا شگفت زده شدم ، چون من دقیقا این روزا دنبال یادگیری رانندگی هستم و انگار این فایل رو برا من ضبط کرده بودید .. من مو به مو ب حرفاتون با عشق گوش کردم و لذت بردم از اینکه خدا داره هدایتم میکنه .. حتی همین فایل هدایت خدابود ..
زندگی من پره از لحظاتی ک وقتی عاجزانه از خودش خواستم و از بقیه بریدم ، ب چ اسونی جواب منو داده ..
ی چنتا مثال ملموس میزنم ک ب تازگی برام اتفاق افتاده و ثبتش میکنم تا برای خودم یاداوری باشه..
تو عید بود ک من ی شیفت شبکاریم رو جایی دعوت بودم و خیلی تلاش کردم ک جابجا کنم و ب چنتا از همکارام گفتم ولی کسی قبول نکرد ، بعد گفتم خدایا من نمیدونم چیکار کنم ، تو اگه صلاح میدونی ک برم ب این مهمونی ، خودت برام جابجا کن و دیگه بیخیالش شدم چون ب کسی هم امید نداشتم .
حدودا دوساعت مونده ب شیفت ، مسئول بخشمون پیام داد ک سمانه جان امشب رو اف شدی!
و من ماتو مبهوت مونده بودم ک چی شده ، شیفتی ک میخواستم جابجاش کنم ، چطوری خودبخود اف شده .. من از این کار خدا ب وجد اومدم و اینقدر خوشحالی کردم ک حد نداشت ، نه ب خاطر اینکه میتونم برم مهمونی ، نه ، ب خاطر اینکه از خدا خواستم و چ اسون نتیجه داد .. و ی قطعه از دستگاه خراب شد و من اف شده بودم.
یا ی شیفت دیگه باز ، صبحش رو مشکل داشتم و دیدم خود مسئول بخش زنگ زد ک ی نفر استعلاجی اورده و تو ب جای صبح ، شیفت شبش رو بیا و من باز مبهوت کار خدا بودم ..
چیزی ک هست اینه ک حتی هدایت هم تکامل میخواد . من باید اینقدر این چیزای کوچیک رو ک خدابرام حل کرده و هدایتم کرده ب خودم گوشزد کنم و قدرت خدا رو ب ذهن منطقیم نشون بدم ک کم کم ، برای چیزای بزرگتر هم هدایت بشم، وگرنه برای خدا ک فرقی نمیکنی کوچیک یا بزرگ بودن خواسته ما و فقط این ذهن منه ک باید مدار ب مدار رشد کنه..
دقیقا استاد اینکه گفتین همیشه بار اول برای هرکاری از خدا هدایت میخوایم چقدر تو زندگیمون واضحه نشونه هاش ..
مثلا خودم اولین باری ک کیک درست کردم ، یا سوپ یا ی غذای جدید ، فوق العاده خوشمزه میشد و دفعه های بعد وقتی فکر کردم دیگه کامل بلدم ، خوب نشده اون غذا و همیشه هم میگفتم ک اون اولین باری ک درست کردم اصلا ی چیز دیگه بود ..
خدای قشنگ و مهربونم
این روزا خیلی دلم قرص تره ، چون میدونم تو کنارمی ، تو بامنی و تو خود منی و من از تو جدا نیستم .. چقد خیالم راحت شده و هر وقت نگرانی میاد سراغم ، سریع میگم خدا هست و این خداهست خیلی متفاوته با قبل و از اعماق وجودمه و من چقد این حس رو دوست دارم ..
استاد عزیزم ، تشکر از شما ب حرف نمیاد و من هرچقدر ممنون شما باشم ک منو با توحید اشنا کردید بازم کمه ، شما خدا رو ب ما نشون دادید ، شما از توحید گفتید و ما اشک ریختیم، شما از زیبایی ها گفتید و ما خدارو تحسین کردیم ، شما از هدایت گفتید و ما ب قدرت خدا پی بردیم .. شما مارو با خدا آشتی دادین.. من بی نهایت از شما ممنونم .. و سپاسگزار خدایی هستم ک منو ب این سمت هدایت کرد .
دست حاجت که بری ، پیش خداوندی بر
که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود…
سلام به همه دوستان اعضای گروه سایت وخانواده عباسمنش این فایل برای من از طرف خدا آمده که منو راهنمایی وهدایت کنه به مسیر درست جملات زیبا و عاشقانه استاد منو متحول کرد و نا خودآگاه سجده کردم شکر خدا کردم و کلی اشکم سرازیر شد و قدرت خداوند متعال رو احساس کردم که چقدر قدرتمند هست این خدا و انرژی خدا من این فایل رو وحی منزل میدانم و نمیتوانم احساس خودمو بیان کنم که چقدر من متحول شدم خداروشکر که لایق شنیدن این فایل تأثیر گذار بودم ذخیره کردم دانلود کردم و بارها میخام گوشش بدم من قدم دوازدهم هستم از دوره دوازده قدم این فایل تأثیر گذار و تکمیل کننده اون دوازده قدم بود ممنون از لطف خدا ولطف استاد عباسمنش وعاشق مریم شایسته هستم و یه شب هم خواب دیدم استاد و مریم بانو به منزل ما آمده بودند گفتم استاد باورم نمیشه شما اینجا منزل من هستید استاد عباسمنش گفت همه چیز باوره باورکن خدا را شکر برای این آگاهی های ناب که از طرف خدا برای من امده
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر..
سلام استاد عزیز و خانم شایسته ..
سلام به کسی که چشم و دل مرا نسبت به خدا ودین بصورت واقعی و با تجربه زندگیش باز کرده…
دوستان سلام ،دوستان خداوند ما رو خیلی دوستدارد،چون در زمانه ای هستیم که فردی بنام استاد عباس منش راهنما ما برای رسیدن به رب واقعی میباشد..
خدایا شکرت بابت نعمت آگاهی …
تجربه شخصی خودم رو براتون بازگو میکنم..
من به شخصه کار خطا بسیار فراوان داشتم و به دیگران و جامعه بسیار خسارت میزدم و از انجا که خدا دوست واقعی من هست کمک کرد تا تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد کنم ،فقط خدا تونست بهم کمک کنه..
عدل خدا میگه روح الله تو بسیار انسان نابهنجار و خطا کاری بودی پس جای بخشش نداری وباید به بدترین شکل مجازات شی ،استاد عزیز و دوستان گرامی اینکه میگم خطا منظورم به جز قتل نفس هر کاری بگی کرده بودم و از لحاظ بشری فکر کنم حیوانی بیش نبودم ولی از انجا که دو دو تای خدا چهار تا نمیشه فضل و کرم و بخشش وهاب بودن الله مهربان اینجا به چشم میخوره به من کمک کرد و نجات پیدا کردم و از باتلاقی که خودم باعث شده بودم نجات ام داد من خدا رو تو زندگیم لمس میکنم و هدایتی که من کرده به وضوح دارم میبینم به درجه ای از عجز و ناتوانی رسیده بودم که توان بیدار شدن هم دیگر نداشتم چه برسه به خوابیدن و دیگر غرایز زندگیم خلاصه چه خدای دارم من …
بسیار وهاب ..بسیار ستار ،،بسیار هدایتگر،،
خدایا دوستدارم ، خدایا متشکرم ، خدایا ممنونم
کاری برای من کرده که الان مسئولیت یه خانواده 5 نفره رو به دوش میکشم من دوتا پسر دارم یه دختر همسرم هم هفته ای دو روز شب کار بیمارستان و من میمونم و این سه تا بچه که یکیش 9 ماه یکیش 4 سال و یکیش هم مدرسه کلاس اول …
اگه خودم باشم من خودم رو به زور جمع میکنم ولی چون خدا رو دعوت کردم به همکاری میاد کمک میکنه چه کمکی ، چه رسیدگی ،چه نگهداری میکنه از من بیشتر دوستام میگن تو توهم میزنی از ارتباط با خدا ولی استاد شما میدونی من چی میگم انقدر حالم خوبه انقدر با خدا عشق بازی میکنم انقدر قربون صدقه خدا میرم که نگو ،،،
خدایا ممنونم بابت اینکه به خودم توان دادی میتونم با سه تا بچه کنار بیام ..
خوب من گوشه ای از زندگی شخصیم رو باز گو کردم که بگم ببینید فضل چه کاری میکنه اگه واقعا بی خیال کارهای بد گذشته خودت بشی تازه من هنوز قشنگ قلبی ایمان پیدا نکردم اگه قلبی بشه که دیگه نگو بعد از اینکه استاد گفت اگه به خدا ایمان داشته باشی برات کار انجام میده من به خودم نگاه کردم دیدم خیلی از جاهای زندگیم فقط کلامی متوسل شدم قلبی خیر …کار زیاد داره درون من تازه تازه دارم درک میکنم که معنی رب یعنی چی ..
بله من به خدا اعتقاد دارم ولی آیا اعتماد دارم همه چیز زندگیم رو بهش بسپارم.
کل کل نکنم سر هوای نفسم
همش دنبال اراده شخص خودم هستم نه اراده خداوند
سپردم ولی هروز ازش میگیرم دوباره بهش تحویل میدم و انقدر مهربون که نگو و نه گلایه میکنه و نه نق میزنه و باز دوباره کارش انجام میده ولی چون من همش فکر میکنم که خودم میتونم و خودم میدونم دو چاره مشگل میشم استاد درست میگه که ما باید اعتبار زندگیم رو بدیم به خدا چون پرورش دهنده در زندگیم در حال حاضر الله مهربان و دوستداشتنی هست.
من پلیس درونم و بکمک و هدایت خداوند بیدار کردم و هر گاه در اشتباه و خطا هستم گوش ام میگیره و اگه توجه نکنم تو سری میزنه تا برگردم سر جام تا دوماه قبل از عید تو کارم داشتم پول میساختم و دروغ میگفتم و حرام و حلال میکردم و اتفاقی که افتاد خدا گوشم و گرفت و منو آورد تو مدارام چرا چون خودم بهش گفتم من نمیتونم و نمیدونم درست زندگی کردن چه جوری ولی تو خدای منی پس وظیفه رب بودن اینکه دست منو تو این بازار شلوغ دنیا ول نکنی منم ولت کردم تو ولم نکن چون به یه چشم بهم زدن گم میشم ،منم ،غرور،تکبر،ورم میداره…
درست تو کاری که میکردم الان دیگه در آمدی ندارم و خدا من تو خونه کاشته که رو خودم کار کنم و بیشتر خودم رو بشناسم و این اتفاق با مطالعه قرآن صورت گرفته .ناگفته نمونه همسرم که یکی از خوبان عالم میباشد به من خیلی انگیزه میده که خدا با تو روحالله کار داره و داره خرابت میکنه تا از دوباره بسازه باید رو خودت کار کنی تا بیشتر خودت و بشناسی و این اتفاق با گفته های استاد زودتر داره پیش میره..
معبود من سرور من پرودگار من ،،،،هرگز مرا به حالم خودم وا مدار هرگز از زندگیم خروج نکن
این گوشه ای از تجارب زندگیم بود شاید به کسی کمک کنه ،،
امید به خدا دوستان بالاترین سرمایه است چون اگه تو زندگیم نباشه انگیزه ای برای ادامه ندارم
من الان که دارم این مطالب رو مینویسم بسیار انسان خدا شناس و لایقی هستم که تو این سایت و دوستانی مثل شما دارم ..
با سپاس از استاد عزیز….
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
واقعا من نمیتونم مسیر خودم رو پیدا کنم من باید توکل کنم من باید برسم به احساس عاجز بودن در مقابل رب العالمین من مدت هاست همه کار انجام دادم نتونستم راه خودم رو پیدا کنم چقدر من شغل عوض کردم گنجشک این شاخه به اون شاخه بودم چی شد ؟
تونستم به 1درصد خاسته هام برسم .خدا شاهده نتونستممم
من عاجزم من اگه خدا کمکم نکنه نمیتونم اصلا نمیتونم ادامه بدم واقعااااااااا نمیتونم زندگی رو ادامه بدمممم…
ولی از وقتی که دارم تلاشم رو میکنم توی این مسیر زندگیم راحت تر شده لذت بخش تر شده سپاس گذارتر شدم خاشع تر شدم و به همین دلیل نعمت ها هم بیشتر شده حالا میخام نعمت ها بیشتر بشه باید همین مسیر رو ادامه بدم…
من زندگی رو یه مسیر تا لحظه مرگم میبینم نه مسیر 10ساله یا 5ساله تا خاسته هام و این نگاه باعث شده عجله ایی نداشته باشم این حقیقت و این باور بازگشتم به سوی خداست باعث شده به مراتب خاشع تر و فروتن باشم و خیلی خوشحالم خیلی زیاد بعضی مواقع هم مثل دیروز ذهنم خیلی بهم فشار میاره اما خیلی تغییر کردم و خیلی هنوز جای کار دارم
واقعا همه چیز ذهنی هست همه چیز من باید بشینم ذهنم رو مرتب کنم ذهن من مثل یه کارخونه کتاب هست که هر برگی از هر کتاب پاره شده و همه جا پخش شده و کل کارخونه رو گرفته و الان من باید هر برگ رو بردارم ببینم نگاه کنم تفکر کنم اگه خوب بود نگهش دارم توی کارخونم اگر خوب نبود بسوزونمشششش آتیششش بزنم و این کار زمان بری هست و من شروع کردم و از خداوند میخام که هدایتم کنه و خداروشکر که توی این مسیر هستم واقعا سپاس گذارم از خداوند متعال
و استاد عزیزم از شما هم سپاس گذارممم…
خیلی جاها بوده که من فروتن بودم به طور غیر آگاهانه و شرایط کاملا به نفعم شده :
به خاطر میارم که زن بابام ازم شکایت کرده بود و رفتم دادگاه و توی شورای حل اختلاف من فروتن شدم به طور غیر آگاهانه و گفتم هر چی این خانم میگع درسته در صورتی که حق این نبود و خداوند همه چیز رو به نفع من تمام کرد و من یه تعهد دادم و آمدم بیرون و خیلی جاهای دیگه فروتن نبودم و لح شدم کاملا لح شدممم …
پس ترجیح میدم از این به بعد کاملا فروتن و خاشع باشم کاملا توی مسیر درست باشم
استاد واقعا سپاس گذارم مریم خانم سپاس گذارم
در پناه خدا شاد باشید
بنام یکتای هستی بخش
سلام…
من تا همین یکسال و نیم پیش خودم رو لایق هم صحبتی با خداوند نمیدونستم به همین دلیل هم نمیتونستم الهامات رو دریافت کنم هر چند زمانهایی بود که من ناخودآگاه به الهاماتم عمل میکردم …
ولی از زمانی که فهمیدم که قرار نیست کار عجیب و غریبی بکنم تا لایق هم صحبتی با خداوند بشم و میتونم همین الان با همین شرایطی که دارم شروع کنم به درخواست کردن تقریبا همیشه این کارو میکنم…
بیشترین موردی که حالا به ذهنم میرسه در این مورد در رابطه با شغلم هست ..که من هروقت که نگران بودم یا استرس داشتم تو روزای خاصی همه جوره گفتم خدایا من نمیدونم و تو میدونی …تو به وسیله ی دستان من این کارو انجام بده کاری که تو انجام بدی قطعا نتیجه اش عالی میشه و من بارها و بارها و بارها تو کارم نتیجه این تسلیم بودن در برابر خداوند نتیجه ی این خضوع و خشوع رو گرفتم….و همیشه هر باری که با تمام وجود همه چیو به خدا سپردم و نگران نبودم همه چی عالی پیش رفته…
حتی جدیدا من وارد لاین آموزش شدم و دارم مهارتم رو به هنرجوهام آموزش میدم…همین اول هفته اولین هنرجو بهم مراجعه کرد برای آموزش…تقریبا یکسال بود که هرکاری میکردم موفق نمیشدم وارد لاین آموزش بشم…بعد متوجه شدم ترمز عدم احساس لیاقت دارم و همین باعث شده بود من به شدت بترسم از اینکه بخوام به کسی آموزش بدم چون باور نداشتم کار من ارزشمنده و بنابراین اگر کسی بهم برای آموزش پیام میداد ناخودآگاه جوری جوابشو میدادم که طرف پشیمون شه چون میترسیدم نکنه بلد نباشم آموزش بدم پس یه کاری کنم طرف منصرف شه و همیشه برام سوال بود که خدایا اینهمه من دارم تلاش میکنم وارد لاین آموزش بشم پس چرا یه نفرم میاد درخواست میده من خودم ردش میکنم دلیل اینهمه ترس و نگرانی چیه که خداوند تو یک آن بهم گفت عدم احساس لیاقت…از روزی که این ترمز رو پیدا کردم اصلا انگار یه حجم سنگینی از روی قلبم برداشته شد انگار خودو به خود دارم هول داده میشم تو مسیر آموزش بدون اینکه کوچکترین کاری بخوام بکنم….چندنفر بهم درخواست آموزش دادن و من هم با اعتماد به نفس خیلی عالی و توکل به خداوند جوابشون رو دادم…اول این هفته با اولین هنرجوم آموزش رو شروع کردم…قبلش هیچ چیزی رو آماده نکرده بودم تو ذهنم…چون روزای قبلش خیلی مشغلم زیاد بود و تا شب قبلش به شدت خسته بودم و ذهنم اصلا نمیکشید که بخوام حداقل یه مروری بکنم که از کجا باید آموزش رو شروع کنم و چیو باید آموزش بدم…ولی دلم قرصه قرص بود گفتم خدایا من هیچی بلد نیستم فقط به خودت سپردم…صبحش که رفتم سالن قبل از اینکه هنرجو بیاد یه مشتری داشتم…همزمان که داشتم کار مشتری رو انجام میدادم هنرجو هم رسید…اومد پیشم وایستاد و من آخرای کار مشتری رو داشتم انجام میدادم .بهم گفت میشه همین مدل رو بهم آموزش بدی؟ با خودم گفتممم خداااای مننننن تو داری چیکار میکنی با من؟ دیگه از این ساده ترم مگه میشد آخه؟ همین مدلی که الان یه بار زدم و کاملا مرور شده برام همینو هنرجو از من میخواد…و بعدش چقدررر کارم آسون شد چون واقعا نمیدونستم از کجا باید شروع کنم و از کدوم مدل شروع کنم …که خودش راهنما داد…روز دوم هم به همین شکل گذشت و من باز هم توکل کردم به خدا گفتم خدایا بازهم خودت هدایت کن که نتیجه ی کار فوق العاده شد یعنی خداشاهد به هیچ عنوان فکرشم نمیکردم که این مدل رو بخوام آموزش بدم و اصلا خود به خود انگار هدایت شدم که اون مدل خاص رو زدم که نتیجه اش عالی بود…
خلاصه این دوروز باعث شد اعتماد به نفسم بچسبه به سقف و دیگه خیالم راحت شد که بابا آموزش که چیزی نداره و من بلدشم…
دیشب هم یه نفر تو اینستا بهم پیام داد که میام بیام برای آموزش و من هم خیلی مطمئن هزینه رو بهش گفتم بدون اینکه احساس کنم که این مبلغ زیاده و با اینکه چند بار ازم درخواست کردن به هیچ عنوان تخفیف ندادم.تا اینکه آخر شب اومدم که بخوابم اومدم تو سایت دیدم استاد فایل توحید عمل گذاشته خیلییی ذوق کردم با اینکه خیلی دیر وقت بود ولی گوشش کردم….وااااااااااااای خدایییییی من الله اکبرررررر…
هنوز هیچی نشده من دچار غرور شدم که من دیگه بلدم…من دیگه میدونم باید چیکار کنم….وای خدای مننننننننننن….تمام دیروز داشتم با خودم مرور میکررم که خب دیگه فهمیدم تا الان مشکل از عدم احساس لیاقت من بوده اینو که درست کنم دیگه حله…خداااااایا چطووووررررر شکرت کنم که همین اول راهی گوشمو پیچوندی…خدایا چطوررررررر سپاسگذاری کنم که نذاشتی بیشتر از این جلو برم و تو کبر و غرور خودم غرق شم…
من هر لحظه به هدایت تو احتیاج دارم….خدایا ممنونم که بازهم هدایتت رو دریافت کردم قبل از اینکه دیر بشه…
خیلی وقتا میشه وقتی یه کاری رو ازش مطمئنم دیگه رو عقل خودم حساب میکنم و میگم اینو دیگه خودم بلدم وااای استاد جانم تو چقدددددررررر فوق العاده ای چقدرررر قشنگ قوانین رو درک کردی و چقدر قشنگ انتقال میدی….
واقعا وقتی تو هر کاری و هرکاری و هرکاری هدایت میخوای از خدا و میگی من نمیدونم محاله که جوابت رو نده و من چون تجربه اش رو کردم میگم که هیچ قدرتی بالاتر از این نیست که بگی خدایا من هیچ نمیدونم و فقط تو میدونی…خدایا خودت هدایتم کن
به نام خدا
با سلام خدمت شما
من تازه عضو سایت شدم این فایل یکی از بهترین درسهایی بود که میتونستم دریافت کنم در طی این چهل سال زندگی
در پیرو صحبتهای شما این تجربه من هست
هر چی خودمو کنکاش کردم طی صحبتهای شما در خودم غرور و نخوت نمیبینم که من خودم حالیمه یا خودم از پسش برمیاد مشکل من در نحوه ارتباطم به خدا هست
الان که دقیق تر نگاه میکنم از نگاه بسیار خرد بودنه خودمه یا شرک خیلی بزرگ خودم
واضح تر بگم پیش خودم میگفتم مگر خدا بیکاره بیاد مشکلات مسخره تو رو برطرف کنه یا این روتین های زندگی هست دیگه چه ربطی داره خودت باید از پسش بربیا
یا اینکه تو آدم پست و دون مایه ای هستی پر از کناه و اشتباه خدا فقط پیامبران را هدایت مبکند یا فقط افرادی را که دین دار هستن هدایت میکنه چون تو بنده خوبی نیستی خدا هم کاری بهت نداره
یعنی خدا رو به شکل یه والد سخت گیر میدیدم که تا این اعمال انجام ندی تا دختر خوبی نباشی یا غیره و غیره من کاری بهت ندارم
دفیقا مصادف آدمی بودم که باید برای هر دستاوردی خیلی زحمت بکشی تا اون دستاورد بدست بیاد حتی در ارتباط با خداوند
نکته دیگر فکر من که از کودکی بهم بشدت تزریق شده بود اینکه اگر بخوای در دنیای دیگه که سرای باقیست و همیشگی در رنج نباشی در این دنیا باید پدرت دربیاد این دنیا سرای راحتی و خوشی نیست هر چی این دنیا بیشتر بدبختی بکشی اون دنیا جات بهتره
ووووای خدایا چقدر احمق بودم
من باور داشتم که لیاقت ندارم
سلام به روی ماه و دلنشین استاد عزیزم و مریم بانوی عشق و همه ی دوستان نابی که اینجا باهم داریم یاد می گیریم. یه شیفت شب شیردهی دیگه و من هستم و این فایل و کامنتای فوق العاده ی دوستای خوبم. وای که چه فایل خوبی بود. استاد واقعا هرچی فکر می کنم هیچ جور نمیشه از اینهمه لطف و محبت شما تو آموزشهاتون که بسیاریش هم مثل این رایگان هست تشکر کنیم بجز با نتایج عالی که از خدا می خوام کمک کنه تا همین کار رو بکنم. چقدر خوبین شما استاد مگه میشه؟ مگه داریم آخه؟ عاشقتونم استاد. خدا رو هزاران بار شکر که این سعادت رو داشتم که با شما و با قوانین آشنا بشم و از جهل و تاریکی بیام به سوی نور و نعمت و سعادت. وای اصلا فکرش رو می کنم اگه من با شما آشنا نشده بودم الان چه وضعی داشتم مو به تنم سیخ میشه… خداجونم شکرت
عجب نکته ی ظریفی بود استاد این قضیه، هرچقدر تو هرکاری قوی تر میشیم کمتر از خدا هدایت می خوایم وقتی اول کاریم کلی از خدا هدایت می خوایم و می دونیم که خودمون توانش رو نداریم ولی بعد کم کم یادمون می ره و زیادی رو خودمون حساب می کنیم و خودمون رو درواقع از هدایت خداوند محروم می کنیم. وقتی اینو گفتین همه گفتیم عه آره درسته! چطور تاحالا بش فکر نکرده بودم!
اینکه چقدر الهامات و هدایت های خداوند رو دریافت می کنیم به این بستگی داره کهچقدر باور داریم خداوند ما رو هدایت می کنه چقدر باور داشته باشیم لیاقت دریافت پیامهای خداوند رو داریم
خدارو شکر که این احساس لیاقت برای دریافت الهامات و اینکه خدای من باهام صحبت کنه عاشقم باشه نوازشم کنه بغلم کنه داره هی بهتر و بهتر میشه بخصوص بعد از دوره ی بی نظیر احساس لیاقت… یادمه دقیقا همینجوری که گفتین استاد، قبل از آشنایی با قوانین، قشنگ باور من این بود که نه بابا من که لایق هم صحبتی با خدا نیستم باید بنده ی خاص خدا باشی باید انقدر نماز شب بخونی تا به اون مدارج برسی… غافل از اینکه هیچکس خاصتر از خودم نیست چون هر کسی به نحو خودش خاص هست . بخصوص اگر گناهی ازم سر می زد اونوقت هم احساس عذاب وجدان و هم اینکه اگر فلان اتفاق بد افتاد بخاطر گناه من بوده رو داشتم… عجب خدایی داشتم واقعا بیشتر از اینکه رحمن و رحیم باشه ظاهرا مچ گیر بوده ومنتظر که ببینه کی خطا می کنم… خداجونم چه خوب شد که پیدات کردم چقدر تو خوب و مهربونی چه خدای یکتا و فوق العاده ای هستی…
حتی اگر مسیر اشتباه رفتیم تو زندگیمونبپذیرینم که خداوند ما رو هدایت می کنه و بر خودش واجب کرده که ما رو هدایت کنه ان علینا للهدی چی دلگرم کننده تر از این آخه؟! فارغ از اینکه چقدر اشتباه رفته باشم خداوند هدایتمون می کنه . جریان رحمت و هدایت خداوند همیشه هست وقتی ما گیرنده مون درست کار می کنه و دریافت می کنیم که باور داشته باشیم که دریافت می کنیم هدایت خداوند رو، یعنی فرکانس رو موج درست تنظیم شه و تمام. اون وقت آماده ایم برای دریافت پیام خداوند
بپذیزیم که خودمون چیزی نمی دونیم. اون علمی که داریم در مقابل آگاهی خداوند هیچ نیست،ظرفمون رو خالی کنیم اینم یه نکته ایه که همیشه باید به خودمون یاداوری کنیم… من چند وقتیه دارم سعی می کنم آگاهانه بیشتر برای هر مورد کوچیک و بزرگی از خداوند هدایت بخوام حتی تو چیزای خیلی ساده… ولی تو کارم و رشته م هم باید حواسم باشه که من واقعا در مقابل خدا هیچی نمی دونم و ازش هدایت بخوام موقع باتری ساختن موقع نوشتن نتایج، مقاله و غیره… برای ایده ای که بخوام بدم تو کارم، برای همه ی اینا باید حواسم باشه که از خودش کمک بخوام و الان کلی ذوق دارم که بعد از مرخصی زایمان که برگردم سرکار چقدر متفاوت خواهد بود بخاطر همین درخواست هدایت تو تمام جنبه ها…
وقتی خدا پشت و پناهت باشه احساس گیر کردن نمی کنی
همبشه یه اطمینانی داری که خدا داره هدایتت می کنه، حتی اگه الان نمی دونم جیکار کنم می دونم در زمان مناسب دریافت می کنم. مثال پدر فوق العاده پولدار خیلی مثال خوبیه، واقعا اون احساس اطمینان که هر مشکلی پیش بیاد بابام حلش می کنه یا اعتبار بابام حلش می کنه قابل تصوره… تازه اون بابای فوق العاده پولدار ممکنه به هر دلیلی نخواد ساپورت کنه ولی خدا قربونش برم نه تو کارش نیست… چرا ما درک نمی کنسم یا بهتزه بگم حواسمون نیست به این واقعیت… خدایی که در هر لحظه داره تمام کائنات رو هدایت می کنه مثل آب خوردن من رو هم می تونه هدایت کنه فقط باید بخوام ازش…
هرکاری که می خوام بکنم بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین
استاد خیلی توضیحاتتون کمک کننده بود و اینکه گفتین خداوند با هر فردی به شکل خودش ارتباط برقرار می کنه جنس رابطه برای هر شخصی فرق می کنه من تا چندوقت پیش سکم درگیر این بودم که چطور باید صدای خداوند رو بشنوم وقتی ازش هدایت می خوام یا سوالی می پرسم، بعد هم تو کامنتا بیشتر گشتم دنبالش هم یادمه از سعیده ی نورانی سایت پرسیدم و حالا کم کم دارم می شنوم اون صدا رو و واقعا خوشحالم و یه آرامش خاصی به آدم می ده… اینکه می دونی هر آن به خدایی وصلی که جواب همه ی سوالا پیش اونه، قدرت مطلق اونه و تو بخشی از خدایی…
استاد اون تصاویر و لبیک الهم لبیک عالی بود چقدر حس خوبی داد بهمون. یک دنیا نه هزاز دنیا ممنونم از شما و مریم بانوی گل که مطمئنم اون قسمت آخر کار ایشون بوده (کلی چشمای قلبی).
خداجونم عاشقتم و خوشحالم که دارمت :))
بنام خداوند مهــــربان
ســــــلام استاد نازنینم دلم براتون یک زره شده بود
امــــــیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه
اللهاکبر
دوباره فایل توحید عملی
چقدر لذت میبرم از این جنس از فایل هاتون که فقط بوی خدایی میدهد،
غرور تکبر در برابر خداوند چقـدر این فایل امشب منو به فکر فرو برد چقـــدر من روی خودم حساب کردم
من بودم که من من کردم،
من بودم که گفتم فلانی ممنون بابت فلان کاری که برام کردی،
یادم رفت که همون فلانیی که کارتو راه انداخت خدا فرستادتش چرا گفتی فلانی مگه من نبودم مگه قبلش از من درخواست نکرده بودی که الان دل به فلانی بستی
بقره 93
وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّهٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِی
به یاد آورید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سر شما قرار دادیم و گفتیم آنچه براى شما فرستادیم، محکم بگیرید و درست بشنوید، گفتند: شنیدیم و مخالفت کردیم، و به خاطر کفرشان دل به گوساله دادند اگر شما مؤمنید، ایمانتان بد دستوراتى را به شما مى دهد،
چه عجــب من فراموش کردمت.
ولی تویی که با بزرگیت با مهربانیت با عظمتت فراموشم نکردی
ببخش خدایا ببخش
منی که غره شدم و تورو فراموش کردم روی خود و روی غیر تو حساب کردم باز هم کار های منو راه انداختی
اخـــــــــــــــــــه تو کـی هستی ها
خدایا مرسی بابت همهی این خوبی هات
مهربانیت عشقی که بهم میورزی سپاسگزارم
و از شما استاد عزیزم هم ممنونم بابت این فایل های زیبا و توحیدی
در پناه الله شاد و پیروز باید
سلام خدمت همگی
نمیدونم باور میکنید یا نه ولی توضیحات این فایل دقیقا اتفاقات دیروز من بود. من رفتم یه جایی برای حل یه مشکل توی نرم افزار Excel که برای من که مهندس نرم افزارم و برنامه نویسم واقعا هیچی به نظر میومد اما 2 بار رفته بودم که درستش کنم مسئله رو اما نشد؛ این بار هم به اجبار رفتم و مدام سرچ میکردم درباره راه حلش و اون شخصی که روی سیستمش کار انجام میدادم بالای سرم بود. مشکل حل نمیشد…
فقط یک لحظه، “توی قلبم گفتم: خدایا من ایده ای ندارم تو حلش کن”…
نمیدونم باورتون میشه یا نه ولی ناخودآگاه چند تا کلیک کردم و انجام شد….
ببینید مهم نیست چقدر میدونید یا تجربه دارید توی کارتون. من 10 ساله کارم به صورت تخصصی نرم افزاره و این مسئله برای من مثل جمع کردن 2+2 عه ظاهرا! اما نمیشد دیگه حل نکردم! ولی به محض اینکه گفتم خدایا حلش کن، حل شد!
دقیقا همونطوری که استاد میگه فکر نکن که بلدی! این بایده، این عین یه ستون اصلی قانون میمونه که اگه رعایتش نکنی کل اون سقف میریزه و مهم نیست که سقفی که ساختی طلا باشه و از بهترین کیفیت! میریزه و خراب میشه.!!!
یه مثال دیگه که واقعا همیشه یادم میاد و هرموقع که یادش میوفتم اشک توی چشمام جمع میشه اینه که من فیلد جدیدی رو توی شغلم شروع کردم و رفتم سره کار و وقتی که رفتم سره کار، به صورت واقعی صففففر بودم! واقعا صفرا اصلا نمیخوام فروتن یا متواضع باشم. صفر بودم.
ولی از خدا فقطط خواستم “خدایا من به فلان دلیل رفتم سره کار و امیدم به توعه، آبروم رو حفظ کن”
نمیدونم باور میکنید یا نه: خدا کارهارو برام انجام میداد. واقعا انجام میداد. نمیخوام بزرگ نمایی کنم یا بزرگش کنم الکی نه
خیلی منطقی خدا انجام میداد!
و من یک سال و نه ماه توی اون شرکت و موقعیت شغلی کار کردم و الان هم 1 خط کدی که اون موقع میزدم رو واقعا نمیوتم بزنم!
الان هم من باااید اون تواضع رو داشته باشم و تکرار کنم
خدایا اگه راه رو به من نشون ندی من هیچی بلد نیستم و این واقعا هست، من توی زندگیم هرکاری که انجام شده رو برمیگردم و نگاه میکنم میبینم آره خدا انجام داده و اصلا نبوده توی چیزایی که من خونده بود و کار کرده بودم.
من اولین باری که سره کار رفتم به عنوان کارآموز، وااقعا فقط به خدا توکل کردم و کارها به صورت کااملا طبیعی برام انجام شد و خداوند میگفت بهم که چیکار کن و چی سرچ کن و همه چیز خوب پیش رفت
ننداختنم بیرون
گاف ندادم
اتفاقات بد نیوفتاد
چیزی خراب نشد
اینا همه کاراییه که خدا میکنه به شرطی که “از خدا بخای”
این اصله
این واجبه
اگه میخای پیش بری باید این خصوصیت رو داشته باشی
من هرروز، توحید عملی 10 رو گوش میدم چون لازم دارم. چون جایی که هستم رو خدا داده بهم و جز این هیچی نیست! و این فایل رو هم هرروز امیدوارم که گوش کنم و روز به روز پیش خداوند خاشع تر باشم
سلام به دوستان گلم
سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوست داشتنی و مریم جان نازنین
چقدررر نیاز داشتم به این گفته ها،وقتی اولین روز دیدم که این فایل روی سایت آپلود شده،ناخودآگاه اشک ریختم بخاطر اسمش بخاطر توحید که انگار قلبم شدیدا بهش احتیاج داشت و من ازش غافل بودم
الان دقیقا تو نقطه ای هستم که خدا اون پس گردنی رو بهم زد و گفت چی داری میکنی؟؟؟کجا داری میری؟؟چرا اینقدر سخت؟؟چقدررر مگه بلدی تو؟؟؟مگه چقدرر دانایی و توانایی داری؟؟خسته نشدی؟؟؟
با گوش دادن این فایل تمام لحظه های کنکور کارشناسیم برام تدائی شد و یادم اومد که منم یه تجربه ی توحید داشتم و چقدرررر خدا برای کنکور کارشناسی کمکم کرد.نعمتی که خدا برای کنکور کارشناسی بهم داد اینقدرر راضی کنندس که هنوزم که هنوزه وقتی 5 سال ازش میگذره بازم میگم این بهترینی بود که خدا برام قرار داد. بهترین دانشگاه بهترین رشته بهترین دانشکده بهترین اساتید که تنها عاملشم توحید میدونم، بخدا قسم که تنها عامل خوشبختی من توی تمام نقطه های زندگیم توحید بوده و بس
2سال پشت کنکور موندم،هر کاری که فکر کنی رو برای قبولی دانشگا دولتی کردم،جوون بودم و کم سن، فکر میکردم خب بابا من بلدم چی کار کنم قبول میشم میره دیگه،کنکور 95 نشد، کنکور 96 نشد، هر کاری که به ذهن هر ادمی برسه من تو این 2سال انجام دادم،مشاوره ای تو شهرمون و حتی تهران نبود که من زنگ
نزده باشم یا نرفته باشم،تمام درسای عمومی و تخصصی رو کلاس کنکوری میرفتم،یه بار کنکور ریاضی دادم یه بار کنکور تجربی،میگفتم شاید بشه، شاید باز بشه تمام این درهای بسته، با همه حرف میزدم و میگفتم چی کار کنم، با خودم میگفتم شاید راه حلش این باشه که باید برم کتابخونه مرکزی ،یک ماه هر روز ساعت 8صبح میرفتم کتابخونه تا 8 شب،خیلی شرایط سختی بود ولی میگفتم اشکال نداره شاید راهش این باشه، شما هر کاری که به ذهنت برسه رو من انجام دادم،به فکر خرید سوالای کنکور بودم که ببینم کسی هست این پارتی بازی رو برام بکنه، میگفتم صندلی میخرم به این کار هم فکر کردم چون شنیده بودم بعضیا پول میدن صندلی دانشگاه هارو میخرن، برای رشته تجربی گرون ترین استاد زیست رو گرفتم که توی شهر ما خیلی معروف بود و خیلییی قیمتش بالا بود ولی من این کار رو هم کردم
به همون خدا قسم کاری نمونده بود که نکنم،2 سال چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم و هر بار بیشتر توی گرداب فرو میرفتم،
از همه ی این ها بدتر حرف هایی بود که اطرافیان بهم میزدن که باز موندی پشت کنکور،چرا درس نمیخونی،کی میخوای شروع کنی،ترازت چقدر شد،آزمون قلم چی رو نوشتی، سنجش رو چی کار کردی؟؟
تو این 2 سال هیچ کدوم از اینا منو کمک نکرد بدتر سردرگمم میکرد تا 2ماه اخر سال 97 که خسته ی خسته بودم و از همه جا ناامید
هیچ کاری نبود ک نکرده باشم،راهی نبود که نرفته باشم و به انتها رسیده بودم
گفتم هر چی شد شد فقط میخوام نجات پیدا کنم و دیگه هیچی برام مهم نیست
فقط دنبال ارامش بودم،قید دانشگاه دولتی رو زدم واقعااا قیدشو زدم چون خیلییی خسته شده بودم خیلییی حرف شنیده بودم،6صبح بیدار میشدم که نماز بخونم و ارامش بگیرم،یادمه قبل کنکور ماه رمضون بود برنامه علیخوانی رو نگاه میکردم و لذت میبردم،میرفتم برای افطار نون میخریدم و سعی میکردم فقط لحظه رو زندگی کنم،درس هم میخوندم ولی اصلااا اون درس خوندن من جوابگوی دانشگاه دولتی و رشته ی دلخواه من نبود.
ولی دیگه برام مهم نبود اصلاا برام مهم نبود،تسلیم تسلیم بودم،فقط دنبال ارامش بودم،به یه ثانیه بعد خودم فکر نمیکردم، هیچ ایده ای برای بعد کنکورم نداشتم.
دوماه رو با تمام وجودم زندگی کردم،درس هم میخوندم ولی میگم اصلا امیدی به اون درس خوندنم نداشتم.
به یه رهایی خیلیی عجیبی رسیده بودم،یه رهایی از جنس خدا،یه سبکی و ارامش عمیق،فقط چیزی که برام مهم بود اون ارامشی بود که به دست ابرده بودم دیگه هیچی برام مهم نبود،برام مهم نبود2 سال از هم سن و سال های خودم عقب موندم و دانشگاه نرفتم،برام مهم نبود ادم ها بهم کنایه میزدن که نتونست قبول بشه،فقط اون ارامشه برام مهم بود و اون موقع ندونسته توی توحید بودم،نمیدونستم اون ارامش بخاطر چیه ولی الان میدونم که همش بخاطر توحید من بود،بخاطر این بود که خدا رو اصل قرار داده بودم و به خودش وصل شده بودم و تسلیمِ تسلیم بودم.
روز کنکور شد،با ارامش و در بیخیالی تمام رفتم سر جلسه، خواهر دوقلوی من جلوی من نشسته بود، من چپ دست و الهام راست دست، بخاطر چپ دست و راست دست بودنمون به برگه های هم کاملا مشرف بودیم و به راحتی اب خوردن میتونستیم توی اون سالن بزرگ تقلب کنیم ولی خدا شاهده اصلا به فکرم هم خطور نکرد چون من خدا رو میدیدم نه قدرت خودم رو،اون برگه ی من رو خدا پر کرد نه من، من هیچ کاره بودم از دست من کاری ساخته نبود اگه من میخواستم خودم رو نجات بدم اون 2 سال که دورامو زدم به خودم کمک میکردم،من قدرتش رو نداشتم،تقلب هم نکردم چون به خدا سپرده بودم.
رتبه هامون اومد، اینقدر من رها بودم که حتی نرفتم چک کنم که ببینم رتبم چند شده چون واقعا دیگه برام مهم نبود، وقتی نتیجه رو دیدم اصلا باورم نمیشد، دانشگاه دولتی با بهترین رشته ی مهندسی قبول شدم،تو رویامم فکر نمیکردم بشه.
خدای من تو با من چی کار کردی؟؟
تو چی کار کردی با من؟؟
نتیجه اصلاااا در حد تلاش من نبود،من کجا و این دانشگاه بزرگ کجا؟ این رشته عالیی کجا؟؟
خدا برای من تمام سختی ها و نشدن هارو جبران کرد چون فقط خودش رو دیدم، چیزی رو برای من قرار داد که تا الان که 5 ساله تواین دانشگام، لذت بردم ودرس خوندم، جز بهترین سال های زندگی من شد، تجربه های فوق العاده ای داشتم که تصورشم نمیکردم، محیطش برای من مثل بهشت می مونه کلی باغ و درخت و دریاچه و زیبایی، دوستایی رو پیدا کردم که بهترینن، خدا برای من جبرانش کرد.
من همین جا میگم من هیچی نداشتم برای تجربه این نعمت بی نظیر هیچی نه دانشش رو نه علمش رو نه توانایی و قدرتش رو، بخدا قسم که هیچی تو دستم نداشتم هیچی نداشتممم که بگم بخاطرش این نعمت به این بزرگی رو دریافت کردم.
دستم خالییی بود، اینقدر خالی که درصدی فکر نمیکردم با اون مقداری که خوندم بتونم این دانشگاه دولتی تاب رو قبول شم، خدا بهم داد، من هیچ کاری نکردم چون اصلا توانایش رو نداشتم و خسته بودم.
صندلی این دانشگاه برای من آرزو بود،هر بار با ماشین از جلوی درش رد میشدم با حسرت میگفتم یعنی میشه یکی از صندلی های این دانشگاه مال من بشه؟
خدا همه ی اون 2 سال رو برای من جبران کرد.
الان من جز استعدادهای درخشان رشته خودمونم،جز اعضای بنیاد نخبگانم، الان ارشد میخونم و با یکی از مطرح ترین استادهای جهان کار میکنم، الان جایگاه خودم رو دارم، کل دانشگاهمون من رو میشناسن، هنوز بعد از گذشت 5 سال بازم میگم این جایگاه، درس و دانشگام بهترینی هست که خدا برای من قرار داد. اگه من رو توی یکی از بهترین دانشگاه های دنیا هم میزاشتن اینقدرر من رو راضی نمیکرد، چون خدا برام چید،چون اون میدونست که چی برای من از همه چی بهتره
باور کنید و باور کنم که همه چی توی این دنیا توحیده، هر جای زندگیم رو نگاه میکنم، وقتی به خدا توکل کردم و عمیقا بهش سپردم،وقتی توحید داشتم،خدا به من نعمتی داده که معجزه ی زندگی من بوده، اینقدررر عالیی که اسمشو گذاشتم معجزه و هر جا با کله ی خودم رفتم و هر جا فکر کردم من میتونم من بلدم، درجا زدم و بیشتر گم شدم.