اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
واقعاً جا دارد یک تشکر خیلی ویژه هم بکنم از بعضی دوستان من در این سایت که با کامنت هایشان نشان میدهند چقدر خوب مطلب را درک کردهاند و چه خاطرات جالبی از عمل به توحید می نویسند تا همه ما ایمان مان تقویت شود.
خدایا من هیچ چیز نمی دانم و بر هیچ چیز توانا نیستم، مگر آن که تو به من لطف کنی و مرا دانا و توانا کنی
خدایا من بی تو هیچم
من بعضی وقت ها که در مورد توحید با خودم حرف می زنم، میگم خدایا من ذره ای بسیار ناچیز هستم در اقیانوس بی عظمت و بی نهایت خلقت
بعد کمی که فکر میکنم، خودم شرم میکنم که بگویم من چیزی «هستم» حتی اگر بگویم بسیار ناچیزم.
یعنی برای خودم هیچ «هستی» در مقابل خدای مهربان قائل نیستم
به همین دلیل ترجیح میدهم بگویم خدایا من هیچی «نیستم» و همه چیز تویی
من چند سالی بیشتر نیست که پا بر این کره خاکی گذاشته ام ولی تو میلیاردها میلیارد سال و قرن است که خدایی میکنی و خواهی کرد
آن وقت که من تک سلولی بودم تو هوادار من بودی و الان هم تو همان خدایی و من همان بنده ناچیز ناتوان
خدایا در تک تک ثانیه های عمرم، در تک تک گفت و شوندهایم، در تک تک آنچه که به ذهن و فکرم خطور می کند و در تک تک دم و بازدم هایم، تمام امورم را صد در صد به تو واگذار میکنم و از تو میخواهم مرا به بهترین مسیرها و شیرین ترین رویدادها رهنمون باشی
یک مدتی بود که قشنگ احساس کردم از مسیر درست خارج شدم و خیلی سردرگم شدم و از مسیر تمریناتم خارج شده بودم و خیلی اتفاقی امروز وارد سایت شدم و این فایل رو دیدم
اصلا احساس میکنم خدا داشت از طریق استاد باهام حرف میزد
در مورد سوال استاد از تجربه های خودم بخوام بگم :
من مغازه ای دارم و سعی کردم مهارت فروش رو یاد بگیرم و تمریناتی مثل شکرگزاری و … برای افزایش فروشم انجام دادم و دقت که میکنم همیشه رو این موضوعات حساب باز میکردم
و نتیجه دلخواهم حاصل نمیشد
و امروز وقتی این فایل رو دیدم و از ته قلب درکش کردم و فقط از خدا کمک خواستم ولله فروش مغازم امروز انفجاری بود
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان گرامی
به لطف خدای مهربان درسهایی که از شما استاد عزیز یاد گرفتم بعد از 20 سال کار در شرکت اونو رها کردم و کسب و کار شخصی خودمو که تاسیسات و تعمیرات لوازم خانگی هست رو راه اندازی کردم
مدتی بود با خودم کلنجار میرفتم تا باورهایی و عبارت تاکیدی در مورد شغلم بسازم و برای تمرکز و توجه بیشتر تکرارشون کنم
با فایل جدیدی که تو سایت گذاشتید جواب سوالم رو گرفتم و یه الگویی تو ذهنم شکل گرفت که هر عبارتی که میخوام بسازم توحیدی باشه و برای رشد و پیشرفت و موفقیت تو کارم همه کارامو به خود خداوند رزاق بسپارم
چون با تمام تبلیغات بنر پوستر و… که تو این مدت انجام دادن نتیجه دلخواهمو نگرفتم
موضوع جالب دیگهای که امروز تو مغازه ذهنمو مشغول کرد این بود که یه بنده خدایی که رفتگر شهرداری هست هر چند روز یک بار میاد پیشم و دیدم هر وقت که میاد یه موردی همیشه تکرار میشه واینکه با دقت به مغازه نگاه میکنه و به من میگه که زیر میز کارت آشغال هست و یا سطل آشغال رو نگاه میکنه و میگه اونا رو خالی کن
این منو به فکر برد که واقعاً هرکی تو هر شغلی که هست تمرکزش به همون کار و تخصصه و این برای من یه درسی بود که اگه میخوام موفق بشم تمرکزم صد در صد تو زمینه کاری و تخصصم باشه و فقط فایل فیلم و الگوهای موفق که در کارم به من کمک میکنه رو ببینم
استاد عزیز با تمام وجود دوستتون دارم و همیشه از خدا میخوام من هم به مسیری که شما رفتید هدایت بشم انشاالله
من اینجا میخوام موضوعی رو تعریف کنم در مورد قضاوت کردن و غیبت
من دیشب خواب دیدم که یک نفر یک زن مرده رو دارا تکه تکه میکنه و من داشتم این را می دیدم و دو زن دیگه هم بودن که متوجه کار اون بنده خدا نبودن .اون بنده خدا میگفت میخوام براتون فسنجون درست کنم که یک دفعه یک نفر با گله ای از گوسفند وارد شد و اون مرد جسد زن رو برداشت جابجا کرد که اون دو تا زن هم متوجه جسد زن شدن که شروع کردن به جیق کشیدن که من از خواب پریدم ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت ده به چهار و نزدیک اذان صبحه و بلند شدم رفتم وضو گرفتم و نمازم رو خواندم و دوباره دراز کشیدم و از خدای درونم پرسیدم علت این خواب چی میتونه باشه و خداوند شروع کرد تمام اتفاقات روز رو برام مرور کردن که خانمت اول صبح در مورد یه خانم که کار صدور مدرک کارشناسی اش رو به تعویق انداخته داره با من صحبت میکنه که آره این خانم عمدا داره به تعویق می ندازه و کلی قضاوت های دیگه و من هم داشتم یه جورایی تایید میکردم و از خدا خواستم جزئیات رو برام روشن کنه و اینگونه گفت که گناه تو که از عواقب قضاوت کردن آگاهی حتما بیشتره نسبت به خانمت که در مدار خودسازی نیست آخه از لحظه ای که اون مرده داشت اون جسد رو تکه تکه میکرد من داشتم با جزئیات کامل می دیدم و رنج می کشیدم ولی اون دوتا خانم مشرف به دیدن نبودن و در یک لحظه جسد رو دیدن پس من که در مدار خود سازی هستم باید بیشتر مواظب باشم تا قضاوت نکنم ودر همون لحظه از خدا خواستم بابت این اشتباهم مرا ببخشد و خواستم هر وقت که در چنین شرایطی قرار گرفتم همون لحظه این خواب رو به یاد من بیاره .
دوستان من اصلا خوابهایم یادم نمی مونه ولی این خواب بحدی واضح بود که همه چیزش رو با جزئیات یادم مونده
از خداوند میخواهم حتی به اندازه چشم بر هم زدنی ما را به حال خودمان وا نگذارد
خداوندها تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
همه از خدایم و به خدا بر می گردیم .
پاسخ سوال الف :
من تازه دارم موانع زندگیم می شناسم
در سال کنکورم رفتار من مصداق همین شرک بود
از آن جهت که من خودم خیلی باهوش می دانستم و می گفتم من خیلی توانمند هستم
و تعریف ها و تمجید ها دیگران باعث شده بود من خودم خیلی بالا ببینم و درحالی که هرجا مغرور بشم دقیقا شکست می خورم.
حالا این غرور کاذب باعث چی میشه ؟
اولا به قول استاد وقتی فکر می کنیی خیلی رانندگی بلدی دیگه قوانین رعایت نمی کنی نتیجه تصادف خیلی شدید می کنی
حالا همین بیار داخل تحصیل باعث میشه تلاش خیلی کافی نکنی و درنهایت شکست
دوما اینکه من خیلی قدرت خدا دست کم گرفته بودم شاید ب ظاهر کلمات مسلمان بودم و نمازم می خوندم اما اسلام نیاورده بودم مثل ابراهیم یکتا پرست نبودم یعنی چی
یعنی نمی گفتم خدایا تو باید کمکم کنی من تلاش می کنم نتیجه به تو می سپرم اما من میگفتم عمرا من موفق بشم شرک می ورزیدم الله های دیگر قبول داشتم یعنی اینکه می امدم موفقیت به پول موفیقت به شرایط خانوادگی موفقیت به سهمیه موفقیت به هزار و یک عوامل بیرونی نسبت می دادم
در حالی که این جهان بر پایه یک رب العالمین است .
و بعد من وقتی نتایج امد کلی گریه و کفر ناسپاسی که خدایا تقصیر تو در حالی که من مقصر بودم و دوباره کنکور دادم و باز همان نتیجه چرا چون نا امید بودم
چون اعتقاد داشتم شکست خورده ام و شکست خوردم
و من خدا خواست هدایت شدم به رشته روانشناسی در حالی که من این رشته دوست نداشتم در حالی که خداوند می دانست به صلاح من این رشته است و من نمی دانستم و خدا می دانست .زمانی که کرونا امد و کلی پرستار فوت می کردن من متوجه شدم خدا خواست من با قبول نشدن در این رشته ازم محافظت بشه.
چون دقیقا اگر خونده بودم در اون سال باید به عنوان یک پرستار مشغول به کار میشدم .
خدایا تو چقدر بزرگی واقعا و الان متوجه شدم چقدر من عاشق رشته روانشناسی هستم و چقدر خدا می دانست
و من در برابر عظمت خداوند نادان هستم .
خدایا من در برابرتو نادانم تو می دانی من هدایت کن .
این برای دوستان در حال تحصیل می نویسم
جز خدا از هیچ کس کمک نخواهید چون همه چیز،در ید قدرت خدااوند هست.
من حدودا یکساله برای جذب رابطه دلخواهم ازخداکمک خواستم و متاسفانه با باورهای اشتباهم رابطه ای روجذب کردم که باید براش رمزگشایی کنم تا بفهمم طرفم منظورش چیه – ولی امروز خدابمن الهام کرد پرنیا جان خودتو دست کم نگیر وبه یک توجه و یک لایک و یک رمزگشایی قانع نباش -تولیاقتت در رابطه خیلی زیاده وباید مردت برات واضح زمان بزاره -شفاف باهات صحبت کنه -دنبالت باشه – رابطه دوطرفه باشه – ازلحاظ عاطفی -مالی – توجه – امنیت – واضح وشفاف هدفش باشم باهم خصوص صحبت کنیم – برام وقت بزاره – و تماس تلفنی باهاش داشته باشم -بتونم حضوری ببینمش -من لایق این رابطه هستم وبه کمتراز این قانع نمیشم – وتازمانی که به خواستم نرسم وبه سراغم نیاد باتماس تلفنی منم پیامی ارسال نمیکنم – چون نمیخام فقط به رمزگشایی وصحبتهای پشت پرده قانع باشم اینطوری ارزش من پایین میاد آخرشم میگه توازهمون اول ارزون بودی -منم اهداف با ارزش خودمو دارم -وقت نمیکنم بفهمم طرفم منظور پشت پرده صحبتهاش چیه – من ارزش ولیاقت عالی دارم که همسر دلخواهم برام وقت بزاره اولویتش باشم مردامن من باشه -تکلیفش باخودش مشخص باشه بمن حس اعتماد وامنیت بده – اینوگفتم برای اون شخصی که خدا سر راهم گذاشته برای من و قبلا بمن( گفته اگرمتوجه صحبتهام نمیشی برام بنویس چطور باهات صحبت کنم که بفهمی – منم همونجورباهات صحبت کنم این دقیقا مثل جمله اون شخص هست) بمن قول داده پشیمون نمیشی اگر رابطه روبامن شروع کنی – منم الان بهم الهام شد که برات بنویسم منم یک رابطه وآشنایی نرمال میخام -میخام باتماس تلفنی باهم صحبت کنیم – نمیخام صحبتهای پشت پرده را رمزگشایی کنم اینطوری نه میفهمم چی میگی – نه باورهام تقویت میشه .حالمم بدمیشه – ما زنها لایق بهترینها هستیم استاااااااااد – اینطوری سوتفاهماتی بوجودنمیاد -سوتفاهمات برطرف میشه – امیدوارم استاد کامنتم رومنتشرکنی تا پیامم رو شخص موردنظرم دریافت کنه وخانمها هم ازاین تجربه 8ماهه من درس بگیرن من درسموگرفتم – خواسته هامم واضحترشده که تورابطه جدید چی میخام ازهمسرم – چون میخام مردانگی شخص مورد نظرمم عالیتربشه ومنم بهش فضا بدم که روشن وشفاف تلاش کنه منو بدست بیاره قلب منو برای خودش بکنه – کارنیمه تمامو تمام کنه اینطوری حال خودشم بهترمیشه – قانع بودن زیادی من باعث میشه جفتمون قدم درمسیراشتباه بزاریم و حال هموبدکنیم – من یک رابطه شفاف ویک رابطه باتماس تلفنی وقرارحضوری میخام – من در رابطه اعتماد وامنیت و تکلیف روشن میخام – به کمترازاینم قانع نمیشم استااااااااد .
مثلا نمیخام ادمین اینیستاگرام شخص مورد نظر من-پاسخموبده میخام خودش شخصا برام وقت بزاره باهم صحبت کنیم – رک وبدون حاشیه وبدون پرده صحبت کنیم – من نشانه های واضح رودریافت کردم الان بحثه لیاقته من چون لایق بهترینها هستم باید لیاقت خودمو با خواستن ازش واینکه بخوام ازشخص موردنظربرام انجام بده لیاقتمونشون بدم.
خدایا تو راسپاس که بهترین هدایت ها را در بهترین زمان انجام میدی .
خداجونم قربونت برم که چقدر عاشقمی
استاد بهترین زمان ها ,زمانیه که فایل های توحید عملی را میشنوم که انگار خدا از زبان شما سخن میگه .
این بنده هزاران موردی واضح وعینی را میتونم مثال بزنم که هر جامتواضع بودم، خداوند آسان شد برام وهرجا گفتم بلدم بلدم قشنگ با مخ خوردم زمین .
یه نمونه واقعی مثال میزنم
حدود 20سال میشه گواهینامه رانندگی دارم
دقیقا اوایل رانندگی فقط میگفتم خدایا کمکم کن وذکر میگفتم تا به مکانی میخواستم برسم واقعا هم خداوند کمکم میکرد .
تا اینکه دوسال پیش که دیگه یه غروری در رانندگی داشتم که من بلدم ودست فرمونم خوبه ،سوار ماشین شدم ودرذهنم همش به خودم میگفتم تو خوب بلدی رانندگی کنی چقدر خوبه دست فرمونت نیم ساعت هم نشد به طور خیلی ساده با اینکه همه قوانین را رعایت میکردم وارام تر از همیشه هم رانندگی میکردم در دور زدن یه پژو محکم زد وماشین داغون شد .
همون موقع فهمیدم که غرور اومده سراغم وخداوند هم میگه خب اگر بلدی بفرما این تو واین ماشین .
یه مثال از زمانی که واقعا از خدا خواستم وقشنگ جوابم داد.
برای یه نفر کار میکردم که مدارکم دستش بود به خاطر غرور که داشتم که میگفتم من کار راحت پیدا کردم وبلدم باعث شد تهمت زده بشه به من و مدارکم را تحویلم ندادوحقوقم هم هیچی.
اومدم از مامان وهمسرم درخواست کردم که باصاحب کارم صحبت کنه که مدارکم را بهم بده .
فکر میکردم مادر وهمسرم قوی هستند و میتونند درستش کنند ولی مدارکم که به من برنگشت حتی مادرم هم حرف صاحب کارم را بیشتر از حرف من پذیرفت وگفت درست میگه صاحب کار.
خلاصه اینقدر درمانده شده بودم که توحید عملی 10اومد روسایت وانگار آب رواتیش بود برام .
انگار خدا داشت باهام صحبت میکرد.
مخصوصا اون قسمتی که گفته شد رو شانه های خدا بشینیم وخدا را بزرگ ببینیم وبذاریم مارا ببرد.
به خداوندی خدا بعد از شنیدن توحید عملی 10مسئله ام حل شد و مدارکم را با اسنپ به دستم رسوند .
اینجا خیلی درک کردم که وقتی قدرت را بدم به غیر خدا ،همون افراد برعلیه ام میشن .
ولی وقتی قدرت را بدم فقط به خدا اینقدر آسان کارها را جلو میبره که اگر همه دنیا جمع بشن نمیتوانند اینقدر راحت انجام بدهند .
چقدر حرف دارم تو این موردها
الان هی داره مرور میشه
همین دیروز که سفر رفته بودم تا اجناسم را بفروشم وقتی مشتری داشت ایراد میگرفت از اجناس و تست کرد و به لطف خدا تایید شد فهمیدم خدا داره تایید میکنه و تبلیغ میکنه برام .
قبلا که تولید میکردم مشتریها ناراضی بودند
ولی الان با هدایت خدا داره همه کارها پیش میره به راحتی وروانی .
همین الان هم به یه چالش برخوردم که چند روزی درگیرم کرده ولی میدونم خدا دیر نمیکنه وبه موقع درستش میکنه فقط من باید تسلیم باشم وفقط وفقط از خدا هدایت بطلبم .
نه پدر نه مادر نه خواهر نه برادر هیچ کدوم قدرتی ندارند وهیچی نمیدونند .
اخیرا رفتیم سفر و سفری رویایی بود هر چی میخاستم توش بود کلی ارزوهام توش براورده شد به راحتی پول داشتم و احساسم خوب بود واقعا لدت میبردم احساس میکردم رب پشتمه و همه چی رویایی پیش میرفت و نسبت مسافرتم با بقیه قشنگ رویایی طوری که اصلن فکرشو نمیکردم انقد لدت بخش باشه همه چی اوکی باشه
و بقیه احساس میکردم شوهراشون مثل کوه دنبالشون بودند من احساس میکردم رب پشتو پناهمون هست و اونجا میرفتیم رستوران و خرجی و خریدی چیزی بود واقعا هیجان داشتم و ارام بودم واقعا لدت میبردم با اینکه من ظاهرش یهجوریه اقایی بی پوله و هی سسگار میکشید ولی باطنش واقعا من سپاسگزار بودم از ربب که سفری که این همه توش لدت و راحتی خنده و ارزشمندی هست سپاسگزار بودم و هر چیزی میخاستم بخرم میگفتم چی بخرم فرمانروای دانا ی من میگفت فلان اسپره فلان کرم فلان لباس کلی هم با عزت و راحت خرید کردیم تازه این همه خرید یکمش فقط خرج شد و همواره احساس فراوانی لطف ربمو بهم یاد اوری میکردی
سلام استاد عزیزم
بابت این فایل عالی بی نهایت از شما متشکرم
واقعاً جا دارد یک تشکر خیلی ویژه هم بکنم از بعضی دوستان من در این سایت که با کامنت هایشان نشان میدهند چقدر خوب مطلب را درک کردهاند و چه خاطرات جالبی از عمل به توحید می نویسند تا همه ما ایمان مان تقویت شود.
خدایا من هیچ چیز نمی دانم و بر هیچ چیز توانا نیستم، مگر آن که تو به من لطف کنی و مرا دانا و توانا کنی
خدایا من بی تو هیچم
من بعضی وقت ها که در مورد توحید با خودم حرف می زنم، میگم خدایا من ذره ای بسیار ناچیز هستم در اقیانوس بی عظمت و بی نهایت خلقت
بعد کمی که فکر میکنم، خودم شرم میکنم که بگویم من چیزی «هستم» حتی اگر بگویم بسیار ناچیزم.
یعنی برای خودم هیچ «هستی» در مقابل خدای مهربان قائل نیستم
به همین دلیل ترجیح میدهم بگویم خدایا من هیچی «نیستم» و همه چیز تویی
من چند سالی بیشتر نیست که پا بر این کره خاکی گذاشته ام ولی تو میلیاردها میلیارد سال و قرن است که خدایی میکنی و خواهی کرد
آن وقت که من تک سلولی بودم تو هوادار من بودی و الان هم تو همان خدایی و من همان بنده ناچیز ناتوان
خدایا در تک تک ثانیه های عمرم، در تک تک گفت و شوندهایم، در تک تک آنچه که به ذهن و فکرم خطور می کند و در تک تک دم و بازدم هایم، تمام امورم را صد در صد به تو واگذار میکنم و از تو میخواهم مرا به بهترین مسیرها و شیرین ترین رویدادها رهنمون باشی
سلام خدمت استاد عزیزم
یک مدتی بود که قشنگ احساس کردم از مسیر درست خارج شدم و خیلی سردرگم شدم و از مسیر تمریناتم خارج شده بودم و خیلی اتفاقی امروز وارد سایت شدم و این فایل رو دیدم
اصلا احساس میکنم خدا داشت از طریق استاد باهام حرف میزد
در مورد سوال استاد از تجربه های خودم بخوام بگم :
من مغازه ای دارم و سعی کردم مهارت فروش رو یاد بگیرم و تمریناتی مثل شکرگزاری و … برای افزایش فروشم انجام دادم و دقت که میکنم همیشه رو این موضوعات حساب باز میکردم
و نتیجه دلخواهم حاصل نمیشد
و امروز وقتی این فایل رو دیدم و از ته قلب درکش کردم و فقط از خدا کمک خواستم ولله فروش مغازم امروز انفجاری بود
اصلا امروز نه تبلیغی کردم نه کار خاصی
همه مشتری ها رو خدا به سمت من هدایت میکرد
به نام الله هدایتگرم
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان گرامی
به لطف خدای مهربان درسهایی که از شما استاد عزیز یاد گرفتم بعد از 20 سال کار در شرکت اونو رها کردم و کسب و کار شخصی خودمو که تاسیسات و تعمیرات لوازم خانگی هست رو راه اندازی کردم
مدتی بود با خودم کلنجار میرفتم تا باورهایی و عبارت تاکیدی در مورد شغلم بسازم و برای تمرکز و توجه بیشتر تکرارشون کنم
با فایل جدیدی که تو سایت گذاشتید جواب سوالم رو گرفتم و یه الگویی تو ذهنم شکل گرفت که هر عبارتی که میخوام بسازم توحیدی باشه و برای رشد و پیشرفت و موفقیت تو کارم همه کارامو به خود خداوند رزاق بسپارم
چون با تمام تبلیغات بنر پوستر و… که تو این مدت انجام دادن نتیجه دلخواهمو نگرفتم
موضوع جالب دیگهای که امروز تو مغازه ذهنمو مشغول کرد این بود که یه بنده خدایی که رفتگر شهرداری هست هر چند روز یک بار میاد پیشم و دیدم هر وقت که میاد یه موردی همیشه تکرار میشه واینکه با دقت به مغازه نگاه میکنه و به من میگه که زیر میز کارت آشغال هست و یا سطل آشغال رو نگاه میکنه و میگه اونا رو خالی کن
این منو به فکر برد که واقعاً هرکی تو هر شغلی که هست تمرکزش به همون کار و تخصصه و این برای من یه درسی بود که اگه میخوام موفق بشم تمرکزم صد در صد تو زمینه کاری و تخصصم باشه و فقط فایل فیلم و الگوهای موفق که در کارم به من کمک میکنه رو ببینم
استاد عزیز با تمام وجود دوستتون دارم و همیشه از خدا میخوام من هم به مسیری که شما رفتید هدایت بشم انشاالله
به نام الله
خدایا شکرت
چقدر بوی خدایی گرفته استاد عزیزم با این فایل توحیدی که روی سایت قرار دادید
همه را خدایی کردید
نمی دونم خودتون چقدر حال و هوا تون عوض شده
مطمینم و قطع به یقین حال و هواتون خیلی این روزها عوض شده
اصلا سلسله برنامه ها و فایل های توحیدی خیلی حال خوب کنه
خدایا شکرت
خدایا نمی دونم چطوری شکر تو را به جا بیارم
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
امروز در یه مهمونی بودم و قبلش خدا را در وجودم حس کردم و تجسم هم کردم و به مهمونی رفتم
اونقدر اون مهمونی همه بهم احترام گذاشتند
همه به پایم بلند شدند
اینها اعتبارش از کیه
اینها اعتبارش از کیه
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
این روزها دیگه معنی قرآن را که می خونم تند تند نمی مونم که فقط تموم شه و بروم دنبال کارهام
نه نه نه
بلکه با آرامش
به خودم میگم چرا عجله
چرا بدو بدو
آرام
کاری دیگه غیر از خداپرستی و یکتا پرستی ندارم
تا خدا را در وجودم پیدا نکنم
تا ندا را در وجودم احساس نکنم
چرا زنده ام
خدایا من بدون تو هیچم
خدایا من بدون تو پوچم
یاریم کن
کمکم کن
..……………….
بنام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
سلام خدمت دانشجویان مکتب توحید
من اینجا میخوام موضوعی رو تعریف کنم در مورد قضاوت کردن و غیبت
من دیشب خواب دیدم که یک نفر یک زن مرده رو دارا تکه تکه میکنه و من داشتم این را می دیدم و دو زن دیگه هم بودن که متوجه کار اون بنده خدا نبودن .اون بنده خدا میگفت میخوام براتون فسنجون درست کنم که یک دفعه یک نفر با گله ای از گوسفند وارد شد و اون مرد جسد زن رو برداشت جابجا کرد که اون دو تا زن هم متوجه جسد زن شدن که شروع کردن به جیق کشیدن که من از خواب پریدم ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت ده به چهار و نزدیک اذان صبحه و بلند شدم رفتم وضو گرفتم و نمازم رو خواندم و دوباره دراز کشیدم و از خدای درونم پرسیدم علت این خواب چی میتونه باشه و خداوند شروع کرد تمام اتفاقات روز رو برام مرور کردن که خانمت اول صبح در مورد یه خانم که کار صدور مدرک کارشناسی اش رو به تعویق انداخته داره با من صحبت میکنه که آره این خانم عمدا داره به تعویق می ندازه و کلی قضاوت های دیگه و من هم داشتم یه جورایی تایید میکردم و از خدا خواستم جزئیات رو برام روشن کنه و اینگونه گفت که گناه تو که از عواقب قضاوت کردن آگاهی حتما بیشتره نسبت به خانمت که در مدار خودسازی نیست آخه از لحظه ای که اون مرده داشت اون جسد رو تکه تکه میکرد من داشتم با جزئیات کامل می دیدم و رنج می کشیدم ولی اون دوتا خانم مشرف به دیدن نبودن و در یک لحظه جسد رو دیدن پس من که در مدار خود سازی هستم باید بیشتر مواظب باشم تا قضاوت نکنم ودر همون لحظه از خدا خواستم بابت این اشتباهم مرا ببخشد و خواستم هر وقت که در چنین شرایطی قرار گرفتم همون لحظه این خواب رو به یاد من بیاره .
دوستان من اصلا خوابهایم یادم نمی مونه ولی این خواب بحدی واضح بود که همه چیزش رو با جزئیات یادم مونده
از خداوند میخواهم حتی به اندازه چشم بر هم زدنی ما را به حال خودمان وا نگذارد
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
به نام خداوند مهربان وبخشنده
سلام ودرود خدمت استاد عباسمنش عزیزم
نمیدونم استاد چراازشنیدن این فایل سیر نمیشم
هرروز گوش میدم،احساسمیکنم روحوجانم فقط تشنه ی اینه که این حرفاروبشنوه
فقط دلم میخواد هرلحظه وهرجا از خداوند بشنوم
احساس میکنم عاشق خداشدم
بعضی وقتا که میخوام سپاسگذاری کنم گریه م میگیره
اونقد نعمتهای خدا توزندگیم زیاد شده که نمیتونم بشمارمشون
خدایا شکرت که حالم خوبه
شکرت که هروقت روی توحساب کردم کاری کردی همه چی برام عالی پیش بره درحدی که خودمم باورم نشه من این کاروکردم
خدایا هر نعمتی توزندگیم هست ازلطف توهست
هرخیری بهم میرسه ازتوهست بقیه هیچکارن
هرلحظه به لطف خدا همه چی درزندگیم بهتر میشه
خدایاشکرت
عااااشقتم
من هرچی دارم توبه من دادی
من ازخودم هیچی ندارم
اعتراف میکنم که من درمقال توهیچی نیستم
من درمقابل توضعیف وناتوانم
همه چی روبه تومیسپرم
من نمیدونم
هیچی نمیدونم
همه چی باتو
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
خداوندها تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
همه از خدایم و به خدا بر می گردیم .
پاسخ سوال الف :
من تازه دارم موانع زندگیم می شناسم
در سال کنکورم رفتار من مصداق همین شرک بود
از آن جهت که من خودم خیلی باهوش می دانستم و می گفتم من خیلی توانمند هستم
و تعریف ها و تمجید ها دیگران باعث شده بود من خودم خیلی بالا ببینم و درحالی که هرجا مغرور بشم دقیقا شکست می خورم.
حالا این غرور کاذب باعث چی میشه ؟
اولا به قول استاد وقتی فکر می کنیی خیلی رانندگی بلدی دیگه قوانین رعایت نمی کنی نتیجه تصادف خیلی شدید می کنی
حالا همین بیار داخل تحصیل باعث میشه تلاش خیلی کافی نکنی و درنهایت شکست
دوما اینکه من خیلی قدرت خدا دست کم گرفته بودم شاید ب ظاهر کلمات مسلمان بودم و نمازم می خوندم اما اسلام نیاورده بودم مثل ابراهیم یکتا پرست نبودم یعنی چی
یعنی نمی گفتم خدایا تو باید کمکم کنی من تلاش می کنم نتیجه به تو می سپرم اما من میگفتم عمرا من موفق بشم شرک می ورزیدم الله های دیگر قبول داشتم یعنی اینکه می امدم موفقیت به پول موفیقت به شرایط خانوادگی موفقیت به سهمیه موفقیت به هزار و یک عوامل بیرونی نسبت می دادم
در حالی که این جهان بر پایه یک رب العالمین است .
و بعد من وقتی نتایج امد کلی گریه و کفر ناسپاسی که خدایا تقصیر تو در حالی که من مقصر بودم و دوباره کنکور دادم و باز همان نتیجه چرا چون نا امید بودم
چون اعتقاد داشتم شکست خورده ام و شکست خوردم
و من خدا خواست هدایت شدم به رشته روانشناسی در حالی که من این رشته دوست نداشتم در حالی که خداوند می دانست به صلاح من این رشته است و من نمی دانستم و خدا می دانست .زمانی که کرونا امد و کلی پرستار فوت می کردن من متوجه شدم خدا خواست من با قبول نشدن در این رشته ازم محافظت بشه.
چون دقیقا اگر خونده بودم در اون سال باید به عنوان یک پرستار مشغول به کار میشدم .
خدایا تو چقدر بزرگی واقعا و الان متوجه شدم چقدر من عاشق رشته روانشناسی هستم و چقدر خدا می دانست
و من در برابر عظمت خداوند نادان هستم .
خدایا من در برابرتو نادانم تو می دانی من هدایت کن .
این برای دوستان در حال تحصیل می نویسم
جز خدا از هیچ کس کمک نخواهید چون همه چیز،در ید قدرت خدااوند هست.
14:26
سلام ودرودبه استادعزیزم
سلام به دوستان گلم
من حدودا یکساله برای جذب رابطه دلخواهم ازخداکمک خواستم و متاسفانه با باورهای اشتباهم رابطه ای روجذب کردم که باید براش رمزگشایی کنم تا بفهمم طرفم منظورش چیه – ولی امروز خدابمن الهام کرد پرنیا جان خودتو دست کم نگیر وبه یک توجه و یک لایک و یک رمزگشایی قانع نباش -تولیاقتت در رابطه خیلی زیاده وباید مردت برات واضح زمان بزاره -شفاف باهات صحبت کنه -دنبالت باشه – رابطه دوطرفه باشه – ازلحاظ عاطفی -مالی – توجه – امنیت – واضح وشفاف هدفش باشم باهم خصوص صحبت کنیم – برام وقت بزاره – و تماس تلفنی باهاش داشته باشم -بتونم حضوری ببینمش -من لایق این رابطه هستم وبه کمتراز این قانع نمیشم – وتازمانی که به خواستم نرسم وبه سراغم نیاد باتماس تلفنی منم پیامی ارسال نمیکنم – چون نمیخام فقط به رمزگشایی وصحبتهای پشت پرده قانع باشم اینطوری ارزش من پایین میاد آخرشم میگه توازهمون اول ارزون بودی -منم اهداف با ارزش خودمو دارم -وقت نمیکنم بفهمم طرفم منظور پشت پرده صحبتهاش چیه – من ارزش ولیاقت عالی دارم که همسر دلخواهم برام وقت بزاره اولویتش باشم مردامن من باشه -تکلیفش باخودش مشخص باشه بمن حس اعتماد وامنیت بده – اینوگفتم برای اون شخصی که خدا سر راهم گذاشته برای من و قبلا بمن( گفته اگرمتوجه صحبتهام نمیشی برام بنویس چطور باهات صحبت کنم که بفهمی – منم همونجورباهات صحبت کنم این دقیقا مثل جمله اون شخص هست) بمن قول داده پشیمون نمیشی اگر رابطه روبامن شروع کنی – منم الان بهم الهام شد که برات بنویسم منم یک رابطه وآشنایی نرمال میخام -میخام باتماس تلفنی باهم صحبت کنیم – نمیخام صحبتهای پشت پرده را رمزگشایی کنم اینطوری نه میفهمم چی میگی – نه باورهام تقویت میشه .حالمم بدمیشه – ما زنها لایق بهترینها هستیم استاااااااااد – اینطوری سوتفاهماتی بوجودنمیاد -سوتفاهمات برطرف میشه – امیدوارم استاد کامنتم رومنتشرکنی تا پیامم رو شخص موردنظرم دریافت کنه وخانمها هم ازاین تجربه 8ماهه من درس بگیرن من درسموگرفتم – خواسته هامم واضحترشده که تورابطه جدید چی میخام ازهمسرم – چون میخام مردانگی شخص مورد نظرمم عالیتربشه ومنم بهش فضا بدم که روشن وشفاف تلاش کنه منو بدست بیاره قلب منو برای خودش بکنه – کارنیمه تمامو تمام کنه اینطوری حال خودشم بهترمیشه – قانع بودن زیادی من باعث میشه جفتمون قدم درمسیراشتباه بزاریم و حال هموبدکنیم – من یک رابطه شفاف ویک رابطه باتماس تلفنی وقرارحضوری میخام – من در رابطه اعتماد وامنیت و تکلیف روشن میخام – به کمترازاینم قانع نمیشم استااااااااد .
مثلا نمیخام ادمین اینیستاگرام شخص مورد نظر من-پاسخموبده میخام خودش شخصا برام وقت بزاره باهم صحبت کنیم – رک وبدون حاشیه وبدون پرده صحبت کنیم – من نشانه های واضح رودریافت کردم الان بحثه لیاقته من چون لایق بهترینها هستم باید لیاقت خودمو با خواستن ازش واینکه بخوام ازشخص موردنظربرام انجام بده لیاقتمونشون بدم.
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خدایا تو راسپاس که بهترین هدایت ها را در بهترین زمان انجام میدی .
خداجونم قربونت برم که چقدر عاشقمی
استاد بهترین زمان ها ,زمانیه که فایل های توحید عملی را میشنوم که انگار خدا از زبان شما سخن میگه .
این بنده هزاران موردی واضح وعینی را میتونم مثال بزنم که هر جامتواضع بودم، خداوند آسان شد برام وهرجا گفتم بلدم بلدم قشنگ با مخ خوردم زمین .
یه نمونه واقعی مثال میزنم
حدود 20سال میشه گواهینامه رانندگی دارم
دقیقا اوایل رانندگی فقط میگفتم خدایا کمکم کن وذکر میگفتم تا به مکانی میخواستم برسم واقعا هم خداوند کمکم میکرد .
تا اینکه دوسال پیش که دیگه یه غروری در رانندگی داشتم که من بلدم ودست فرمونم خوبه ،سوار ماشین شدم ودرذهنم همش به خودم میگفتم تو خوب بلدی رانندگی کنی چقدر خوبه دست فرمونت نیم ساعت هم نشد به طور خیلی ساده با اینکه همه قوانین را رعایت میکردم وارام تر از همیشه هم رانندگی میکردم در دور زدن یه پژو محکم زد وماشین داغون شد .
همون موقع فهمیدم که غرور اومده سراغم وخداوند هم میگه خب اگر بلدی بفرما این تو واین ماشین .
یه مثال از زمانی که واقعا از خدا خواستم وقشنگ جوابم داد.
برای یه نفر کار میکردم که مدارکم دستش بود به خاطر غرور که داشتم که میگفتم من کار راحت پیدا کردم وبلدم باعث شد تهمت زده بشه به من و مدارکم را تحویلم ندادوحقوقم هم هیچی.
اومدم از مامان وهمسرم درخواست کردم که باصاحب کارم صحبت کنه که مدارکم را بهم بده .
فکر میکردم مادر وهمسرم قوی هستند و میتونند درستش کنند ولی مدارکم که به من برنگشت حتی مادرم هم حرف صاحب کارم را بیشتر از حرف من پذیرفت وگفت درست میگه صاحب کار.
خلاصه اینقدر درمانده شده بودم که توحید عملی 10اومد روسایت وانگار آب رواتیش بود برام .
انگار خدا داشت باهام صحبت میکرد.
مخصوصا اون قسمتی که گفته شد رو شانه های خدا بشینیم وخدا را بزرگ ببینیم وبذاریم مارا ببرد.
به خداوندی خدا بعد از شنیدن توحید عملی 10مسئله ام حل شد و مدارکم را با اسنپ به دستم رسوند .
اینجا خیلی درک کردم که وقتی قدرت را بدم به غیر خدا ،همون افراد برعلیه ام میشن .
ولی وقتی قدرت را بدم فقط به خدا اینقدر آسان کارها را جلو میبره که اگر همه دنیا جمع بشن نمیتوانند اینقدر راحت انجام بدهند .
چقدر حرف دارم تو این موردها
الان هی داره مرور میشه
همین دیروز که سفر رفته بودم تا اجناسم را بفروشم وقتی مشتری داشت ایراد میگرفت از اجناس و تست کرد و به لطف خدا تایید شد فهمیدم خدا داره تایید میکنه و تبلیغ میکنه برام .
قبلا که تولید میکردم مشتریها ناراضی بودند
ولی الان با هدایت خدا داره همه کارها پیش میره به راحتی وروانی .
همین الان هم به یه چالش برخوردم که چند روزی درگیرم کرده ولی میدونم خدا دیر نمیکنه وبه موقع درستش میکنه فقط من باید تسلیم باشم وفقط وفقط از خدا هدایت بطلبم .
نه پدر نه مادر نه خواهر نه برادر هیچ کدوم قدرتی ندارند وهیچی نمیدونند .
فقط خداست که عالم به همه چیه .
تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری میجویم
به نام خدای بخشنده مهربان
موضوع توحید در عمل
اخیرا رفتیم سفر و سفری رویایی بود هر چی میخاستم توش بود کلی ارزوهام توش براورده شد به راحتی پول داشتم و احساسم خوب بود واقعا لدت میبردم احساس میکردم رب پشتمه و همه چی رویایی پیش میرفت و نسبت مسافرتم با بقیه قشنگ رویایی طوری که اصلن فکرشو نمیکردم انقد لدت بخش باشه همه چی اوکی باشه
و بقیه احساس میکردم شوهراشون مثل کوه دنبالشون بودند من احساس میکردم رب پشتو پناهمون هست و اونجا میرفتیم رستوران و خرجی و خریدی چیزی بود واقعا هیجان داشتم و ارام بودم واقعا لدت میبردم با اینکه من ظاهرش یهجوریه اقایی بی پوله و هی سسگار میکشید ولی باطنش واقعا من سپاسگزار بودم از ربب که سفری که این همه توش لدت و راحتی خنده و ارزشمندی هست سپاسگزار بودم و هر چیزی میخاستم بخرم میگفتم چی بخرم فرمانروای دانا ی من میگفت فلان اسپره فلان کرم فلان لباس کلی هم با عزت و راحت خرید کردیم تازه این همه خرید یکمش فقط خرج شد و همواره احساس فراوانی لطف ربمو بهم یاد اوری میکردی