توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 5

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زبیده آزادی گفته:
    مدت عضویت: 627 روز

    به نام خداوندی که همیشه هست و هیچ وقت بنده هاشو تنها نمیزاره

    سلام استاد عزیز ومریم بانو جان

    سال نو رو بهتون تبریک میگم ان شاءالله سالی پراز شادی وسلامتی داشته باشین

    امروز صبح وقتی اومدم تو سایت واین فایل جدید رو دیدم چقدر زیاد خوشحال شدم خیلی ازخداوند سپاسگزارم که به شما الهام کرد که این فایل رو بزارین وخیلی هم از شما سپاسگزارم که اینقدر واضح همه چی رو توضیح میدین

    من بااینکه خیلی در مقابل هدایت های خداوند ضعیف هستم ولی بیشتر جاها ذهن زورش آزمون بیشتره وگول میخورم ودچار غرور میشم

    خیلی جاها بوده اگه یکی ضعیف تر از خودم بوده احساس غرور اومده سراغم وبعد دیدم اون خیلی از من بهتر عمل کرده

    وخیلی جاها چند لحظه بعدش پشیمون شدم که چرا چنین کردم

    ولی خداوند اینقدر مهربون توانا هستن که نمی زاره حتی همون غرور هم بنده هاشو بگیره

    خدا خیلی نزدیکه

    من از وقتی به فایل های شما گوش میدم خیلی بهتر خودم و خدا ی مهربونم رو میشناسم

    فایل های توحیدی خیلی راه گشای راه مستقیم به درک خداوند ونعمت هاش هستن

    از خدا می‌خوام هیچ وقت نزاره دچار غرور بشم

    ممنون از شما وحی وحال خوبی که در مورد هدایت های خدا به ما میدهی

    خیلی خوب هستین و خداوند رو به خاطر وجود تون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فاطمه حقی گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    سلام به استاد عزیز

    ممنونم بابت تمام فایلهایی که مستقیما در مورد توحید صحبت میکنید. ازتون هزاران بار سپاسگذارم این فایلها مثل نور قلب من رو روشن میکنن.

    من در مورد سپردن کارها به خدا و یا انجام دادن کاری به تنهایی و به قول شما غره شدن به خودم میخوام در مورد مهاجرتم صحبت کنم.

    مورد اول که خواستم خودم همه کارها رو انجام بدم :

    من قصد مهاجرت به کانادا رو داشتم ولی اون موقع شما رو نمی شناختم و اصلا به خدا این شکلی باور و اعتقاد نداشتم، شروع کردم به خوندن زبان و کارم رو رها کردم چون فکر میکردم چند ماهه قضیه تموم هست. ولی نگم از گاری هایی که به من وصل بود و خودم هم بیشترش کردم، کتابخونه ها بابت کرونا بسته شد و کانادا درها رو بست ولی من ول کن نبودم خوندم و بعد از دوسال امتحان دادم و نمره بسیار عالی گرفتم و با خوشحالی پرونده ام رو ثبت کردم ولی بابت کرونا چون کلی پرونده از قبل مونده بود من با وجود امتیاز خوب بابت شرایط تحصیلی، سن و نمره پذیرفته نشدم و کلا ماجرا مهاجرت برام بسته شد. اما نکته اصلی و بهترین دست اورد اون سالها برای من اشنایی با افرادی بودن که شما رو میشناختن و شما و سایت شما رو به من معرفی کردن و من شروع کردم به گوش دادن به فایل ها و ویس های سایت و تمرین و ارتباط مدام با دوستانی که دوره های شما رو میخریدن و تمرین انجام میدادن.

    بار دوم وقتی مسیر رو با توکل به خدا انجام دادم:

    تقریبا یک سال و نیم بعد با صحبتهای مدیر منابع انسانی شرکت مون( که مطمئنم از طرف خدا بود) من تشویق شدم برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد در ایتالیا، من خیلی راحت و ساده شروع کردم به جمع کردن تمام مدارک هام و اینقدر در مسیرم ادمهای مهربون و خوب قرار گرفتن که حد نداشت مدارک هام به بهترین شکل ممکن جمع شد و من برای پذیرش اقدام کردم و پذیرش گرفتم. من همیشه میگفتم اون زمانی که برای زبان قبلی گذاشتم بیهوده نبوده و خدا خیر این قضیه رو یک جایی به من نشون خواهد داد و خیرش برام محقق شد باید آیلتس آکادمیک میگرفتم( آزمون قبلی ام جنرال بود )، شروع کردم به خوندن و فقط 45 روز فرصت داشتم و نمیتونستم کارم رو ترک کنم پول رو لازم داشتم صبح ها پنج بیدار میشم عصرها هم تا شب درس میخوندم ولی تمام مدت به خدا میگفتم تو من رو هدایت کن به شرایط بهتر و امتحان ساده تر، دو روز مونده به امتحان ایران تمام امتحانات ایلتس کتبی رو کنسل کرد و من موندم هاج و واج و گریان تو راهرو شرکت که یکبار دیگه دست خدا رسید و من رو هدایت کرد و با کمک مدیرم ازمون رو تو استانبول رزرو کردم و امتحان دادم، یه معجزه شگفت انگیز در مورد بخش اسپیکینگ بود که من پایین تو کافه منتظر بودم که زمان امتحانم برسه به خدا گفتم من الان نمونه سوالات ایلتس ها رو باز میکنم تو هم سوالات رو به من میگی من که تا اینجا صد خودم رو گذاشتم دیگه نوبت تو، و به قول استاد الله اکبر نمیتونم بهتون حسم رو بگم دقیقا سوالات ازمون رو خوندم و رفتم بالا، اگزمینری که همه میگفتن بسیار بد اخلاق و لهجه بدی داره دقیقا همون سوالات رو با روی خوش و خندان از من پرسید و حتی کمک هم کرد و من نمره عالی تو ازمون گرفتم حتی نیم نمره بالاتر از نمره مورد نیازم. برگشتم ایران و فهمیدم گرفتن وقت سفارت به شدت بهم ریخته و همه دارن به دلال ها کار رو میسپرن به چندتا دلال گفتم ولی هیچی، بعد یادم اومد کی تا اینجا تو رو اورده دلال اصلی تو اون توکل کن به اون. شاید باورتون نشه یکی از دلال ها بهم پیام داد که شما خیلی خانم محترم و مهربونی هستین دلم نیومد بهتون نگم به سفارت ایمیل بدین و شرایط تون رو بگین بهتون خودشون وقت میدن. منم هر روز کلی ایمیل میفرستادم و نقطه عطف جایی بود که یکی از دوستانم که با افراد زیادی در ارتباط به من‌گفت چرا به من نگفتی من برات وقت بگیرم؟ تو خودخواه و مغروری حالا هم دیر شده ولی من برات تلاش میکنم، نمیدونین چه حالی شدم رفتم تو ماشینم زدم زیر گریه که خدایا من از خودت وقت میخوام این ها حق ندارن من رو اینجوری بشکنن، و مدام تو ذهنم تصویرسازی میکردم که وقت رو گرفتم و به اون دوستم زنگ زدم و گفتم خدای من وقت رو برام گرفت. در ضمن در تمام این مدت من هرشب با دوستم میرفتیم دو سه ساعت پیاده روی و فقط در مورد آموزشهای استاد صحبت میکردیم و من به همه اینها به چشم تمرین و فرکانس نگاه میکردم. و شد آنچه که باید میشد و از سفارت به من زنگ زدن و وقت دادن و اونقدر حس شگفت انگیزی بود که برای همه تون آرزوش میکنم، و میدونین که به دوستم زنگ زدم و لذت پز دادن خداوند قدرتمندم رو بردم️. بعد نوبت رسید به خرید دو هزار یورو، همه بچه ها تو کانالها میگفتن اصلا الان یورو نیست فقط و فقط حواله دلار هست برای اون هم باید یک روز کامل بری تو صف بمونی، من چندتا صرافی زنگ زدم و همه به من گفتن یورو ندارن و برای حواله دلار هم باید از شش صبح بیای صف وایستی، یکی از صرافی ها بعد از اینکه بهشون توضیح دادم دانشجو هستمگفت ما صفی نیستیم ولی من شماره تون رو یادداشت میکنم که اگر حواله ایی اومد بهت زنگ میزنم. منم یکی از فایلهای استاد رو گذاشتم تو گوشم و شروع کردم به ظرف شستن و اینکه دیگه به موضوع فکر نکنم، و شد آنچه باید میشد یک ربع بعد خانم تماس گرفت و گفت تو چقدر خوش شانسی همین الان حواله یورو یک مورد برامون ازاد شده و صرافی در فاصله یک ربعی با خونمون بود و من رفتم و خریدم، برای تحویلش هم تمام بانکها زمان میدادن برای چهل پنجاه روز بعد ولی مسئول بانک که ازش هزاران بار ممنونم با من همکاری کرد و همون روز یورو ها رو بهم داد. موردی که بچه ها شاید یک ماه درگیرش بودن برای من در کمترین و اسان ترین شکل ممکن انجام شد. بعد ویزام اومد و من و مامانم تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم، مامانم که رفت خرید میگفت فاطمه هرجا که میخواستم خرید کنم پنجاه درصد تخفیف بود و همه چیز با کمترین قیمت ممکن خریداری شد و اقوام برای من کلی کمک مالی انجام دادن به عنوان هدیه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم، یکی از دوستانم کمک کرد مابقی یوروهای موردنیازم رو به بهترین قیمت ممکن خریدم. بلیط خریدم و برای تحویل بارها که رفتیم مسئول تحویل چمدونها نگام کرد و گفت چی دیگه داری و تمام چمدونهام رو تحویل گرفت و من کمترین بار ممکن رو طی سفر با دست حمل کردم. وقتی رسیدم ایتالیا ادمها خودشون می اومدن و چمدونهام رو برام جابجا میکردن من به شدت حمل بار برام سخت و همیشه از خدا در این مورد کمک میخوام. برای کارهای ثبت نام که رفتم تمام موارد من به شکل کامل و بی نقص انجام شده بود و حتی مسئول ثبت نام به من گفت تو خیلی دختر خوش شانسی هستی، و من واقعا بابت داشتن چنین خدای مهربونی بی اندازه خوش شانسم. در مورد اجاره خونه هم باید بگم بزرگترین مساله تو ایتالیا قبض برق و گاز، ولی من خدایی دارم بزگتر از تمام کهکشانها، بله شد آنچه که باید میشد و من و دوستم خونه ایی کرایه کردیم که تمام قبض ها با اجاره بود یک خونه بزرگ نورگیر و دنج و راحت و من اینجا حتی از ایران هم راحت تر هستم. و معجزات و روندشون اینجا همچنان ادامه داره و من منتظر اتفاقات بسیار شگفت انگیزتری هستم.

    مورد دیگه ایی که وقتی دیدم و متوجه شدم برای همه دوستانم تعریف کردم تین هست که من مدام فایلهای سایت رو میدیدم و استاد از فلوریدا و اب و هوا و بارون اونجا میگفتن و من مدام اون تصاویر رو میدیم و الان تو شهری هستم که کاملا کاملا شبیه فلوریداست از لحاظ اب و هوا و بافت طبیعیت. حقیقتا الله اکبر️️️

    فقط چند مورد که به نظرم مهم میاد رو بگم که استاد کاملا درست میگن وقتی ما روی مدارهامون کار میکنیم به جای درست هدایت میشیم و همه چیز درون ماست نه بیرون درون رو که درست کنیم بیرون درست میشه و هیچ شکی نباید داشته باشیم. مهم ترین موضوع ایمان و توکل و من از خدای بزرگ میخوام که به من کمک کنه ایمانم بهش هر روز بیشتر و بیشتر بشه.

    استاد عزیزم ازتون ممنونم که شدید بهترین دست خداوند برای هدایت من به مسیر روشنتر و زندگی راحت تر.

    شاد سربلند سلامت موفق و ثروتمند و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 963 روز

      سلام و درود بر فاطمه عزیز

      چقددد لذت بردم از این داستان زیبای توحیدی تون چقد لذت بخش وقتی تو کشتی هستی که رو آبی شناور که خدا سکان دارش هست وای این حس و حال چقددد دوست دارم این حس امینیت و اعتماد و چقد دوست دارم تو عرشه کشتی رو صندلی تاشو دراز کشیده ای و غرق رویایی غرق لذت خدا داره کشتی رو برات میرونه نووووووش قاطمه جان نوش جانت این لدت توحیدی که تمام کارهاتو رله کرده بدون اینکه آب تو دلت تکون بخوره منم دلم میخواد برم در بهترین جای دنیا زندگی کنم جایی که همه آدمای خوب اونجا باشن و چشم و گوش و زبانم باشه خدا و من فقط عشق دنیارو ببرم و تمام کارامو بسپارم به او مثل استاد نازنین که داره عشق دنیارو میکنه و بدون محدویت پول میسازه ثروت میسازه عشق میسازه خدایا شکرت که خودتو در کارهای فاطمه عزیزمون نشون دادی تا انگیزه ای شود برای بالابردن ایمان ما

      فاطمه عزیز ازت ممنونم که داستان زیبایی را برامون به اشتراک گذاشتی داستان مهاجرت فاطمه عزیز به بهترین مکان دنیا نووووووش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرشته دارائی گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان قشنگم…

    (تواضع در برابر خداوند)

    من هم دقیقا به یاد آوردم زمان هایی که فکر کردم خودم میدونم به کل همه چیز برعکس شد و زمانهایی که میخواستم ؛هم رو توانمدی هام برای ارتقای اعتماد به نفس کار کنم؛ با خودم میگفتم خدایا تو قدرتمند ترین رب و تنها رب جهانی و تو خالقِ منی و تویی که این استعداد رو در درون من خلق کردی پس من نمیتونم مغرور باشم بااین استعداد و توانایی و فقط باید سرم بالا باشه و افتخار کنم که خداوند وهابم من رو با این توانایی ها خلق کرده و خودش هم هدایتم میکنه که چطور از این استعداد استفاده کنم..

    این منطق بهم کمک کرد که با به تیر دو نشون بزنم

    بعنی هم بیام تمرکز کنم رو توانایی هام رو جاهایی که خیلی با اراده بودم خیلی قوی بودم خیلی مسائلمو راحت حل کردم و اعتماد به نفسم رو ارتقا بدم هم از اینور این طرز فکر رو داشته باشم که آقا این توانایی این اراده این استعداد رو خالقم بمن هدیه داده و من باید سپاسگزارش باشم…

    و استاد این رو قشنگ میدونم که

    هرچقدررررررر تواضع و خاشع بودنمون بیشتر باشه نزد خدا به همون اندازه به قول خودتون اعتماد به نفسمون درمقابل غیر خدا بالاست…

    یعنی مصداق حرف شما:که وقتی رو شونه خدا نشستی از اون بالا اعتماد به نفست در مقابل غیر خداوند بالاست و یه ابر قدرت رو پشتیبانت حس میکنی و این موضوع باعث میشه

    کمتر بترسی …ایمانت قوی تر باشه…قدم هاتو محکم تر برداری…با وجود تضاد ها در زندگی گُرگیجه نگیری و به خدا اعتماد داشته باشی که در دل همین تضاد خیری وجود داره و همه چیز به نفع منی هست که به خداوند اعتماد و اعتقاد دارم و نگران نیستم…

    استاد سپاسگزارم از شما که فرشته ایی از من ساختی که بتونم به نوبه خودم ایمان داشته باشم آرامش رو پیدا کنم و خدا رو در بند بند وجودم حس کنم و اون همه ی کارهامو به راحتی برام انجام میده…دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تمرین:

    به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:

    الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

    – ما در گذشته با مفهوم هدایت اشنا نبودیم اما از نتایج زندگیمان مشخص است که حتما بر روی عقل خود و تجربیات حساب می کردیم و اکنون متوجه شدیم که بسیار مشرک بودیم در بحث ارتباطات افراد نا مناسب همواره در زندگی ما وجود داشتند در بحث کسب و کار و ثروت افراد کلاه بردار و کسانی که استعدادها و توانایی های ما را نا دیده گرفته و رفتار نا مناسبی با ما داشتند را جذب کرده و تبدیل به الگوی تکرار شونده شده بود. در بحث ارتباط با خداوند و توحید او را مانند انسان در نظر گرفته که با نذر های مختلف که دیگران به ما می گفتند خواسته های ما را بر اورده می کند که هیچ یک از اتفاقات مورد نظر ما رخ نمی داد. در بحث سلامتی نیز پیش از اشنا شدن با استاد و قانون سلامتی بیماری هایی گرفته و انرژی و انگیزه برای انجام هیچ کاری نداشتیم. در بحث هدف گذاری نیز هیچ هدفی برای خود نداشته و تصور نیز نمی کردیم که بتوانیم به هیچ یک از انها دست یابیم. موفقیت را به شانس ارث داشتنن والدین ثروتمند تحصیلات نوع شغل و پارتی نسبت می دادیم.

    در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟

    – اکنون در تمام کارهای خود از هدایت خداوند استفاده کرده و می دانیم که اگر او ما را هدایت نکند به همان مسیر قبلی باز خواهیم گشت و ما بدون خداوند و هدایتهای او هیچ هستیم و در تمام زمینه ها از خرید کردن گرفته تا تصمیمات بزرگ تر از هدایتهای خداوند بهره می گیریم و کارهای ما نیز به سادگی نسبت به گذشته انجام شده افراد نا مناسب از زندگی ما حذف هزینه های غیر مترقبه ما کاهش یافته انگیزه و علاقه ما برای داشتن هدف و رسیدن به ان بسیار بیشتر شده و به تدریج تمام خواسته های ما بر اورده می شود که یکی از بزرگترین انها پس از گوش دادن به دوره احساس لیاقت تغییر مکان بود که برای ما مهاجرتی بسیار شیرین و دلپذیر حساب می شود که پس از بیست سال رخ داد.

    ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

    – بله. صد در صد زندگی پیش از اشنا شدن با استاد را به خوبی به یاد داشته و هیچ گاه اتفاقات نا مناسب خود را فراموش نمی کنیم زندگی پر از تضاد که البته حتما برای رشد ما لازم و ضروری بوده است و باعث شده که ما قدر این همه نعمت هر چند که در نظر دیگران بسیار کوچک است را دانسته و به خاطر تک تک انها سپاسگذار باشیم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    mj گفته:
    مدت عضویت: 553 روز

    سلااااااام ب استاد عزیزم و بچه های سایت عباس منش

    استااااااااد این فایل چقدررررررر زیبا بود . بخدا من چندین ساله دنبال ی جوابی بودم و الاااااان بش رسیدم .

    پسررررررر الان میفهمم چرا اینقد زمانی ک مغرور شدم ضربه خوردم . الان میفهمم چرا وقتی منم منم میکردم و ب قول استاد وحشی بازی میکردم چقدر ضربه میخوردم .

    بخدا همین چن روز پیش خیلی مغرور شدم نسبت ب رانندگی با موتور . بعد همش میگفتم اقاااا من فلانم من رانندگیم عالیه من تا حالا زمین نخوردم من بهترین رانندم ، بعد رفتم چن قدم جلو تر ب بدترین شکل ممکن خوردم زمین و همون لحظه چقدر من ضایع شدم و خدا چ پس گردنیی ب من زد . یعنی دقیقا همون لحظه من فهمیدم نتیجه ی این غرورم رو .

    بخدا قسم زمانایی ک مغرور شدم و منم منم کردم همون لحظه بلاسرم اومد ن بعدش . دقیقا زمانایی ک مغرور شدم و خودمو گنده نشون دادم چقد سیلی خوردم .

    استااااد من چقدر منتظر چنین فایلی و چنین جوابی بودم .

    بخدا حرفاتون حقیقته محضه .

    بخدا من حرفاتونو تجربه کردم و واقعا چقد خدا منو دوست داشت ک همون لحظه وقتی ک مغرور شدم ، قشنگ با پس گردنی بهم فهموند ک اقاااا فک نکن ی توانایی عجیب و غریب داری ، همه ی کاراتو من دارم انجام میدم .

    استاد ازت ممنونم بخاطر این فایلتون بخدا وقتی ک داشتم گوش میدادم این فایلتونو دقیقا یاد چند روز پیش افتادم زمانی ک مغرور شدم و خوردم زمین .

    اما جالب اینجاست زمانایی ک مغرور نمیشدم خیلی خیلی خوب رانندگی میکردم و هیچ اتفاقی برام نمی افتاد .

    الان میفهمم ک چقد من از مسیر دور بودم و خدا چقد منو دوس داشت ک با پس گردنی منو اورد توی مسیر .

    خدایاااا شکرت بخاطر این همه آگاهی .

    بخدا توحید همه چیزه .

    الان ک دارم فک میکنم می بینم توحید همه چیزه و چقد آدم میتونه توحیدی باشه و توحیدی عمل کنه .

    چقد این فایل ارزشمنده . چقد منو توی فکر فرو برد .

    از خدا میخوام کاری کنه همیشه توی مسیر تواضع و فروتنی گام بردارم ن توی مسیر منم منم و تکبر .

    شاد و سلامت و پیروز باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    مرضیه جانقربان گفته:
    مدت عضویت: 753 روز

    سلام خدای عزیزم.

    الان انقدر حس خوب، پر از آرامش و حس نزدیک بودن به تو دارم که احساس میکنم مدت هاست تجربه ش نکردم و الان حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم.

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می جوییم

    ولی مدتهاست که تو را میپرستم به ظاهر، ولی چشمم دنبال حمایت بقیه ست،

    انقدر نجواهای شیطان و شرک در گوشم زیاد بوده که فراموش کردم تو از رگ گردن به من نزدیکتری تا از تو یاری و هدایت بخوام.

    هر بار که با فرمون خودم پیش رفتم،

    قطعا ته دره بودم و توی این 2سال هزاران مثال دارم که فکر کردم قطعا از پسش برمیام اما در نهایت یا ته دره بودم یا به لب پرتگاه رسیدم و صدات کردم و الله مهربانم مثل همیشه دستمو گرفتی و بلند کردی

    و منم از همون جا دوباره گفتم بقیه راه رو بلدم و دستمو از دستت بیرون کشیدم و خودم راهمو کشیدم و رفتم.

    من خیلی وقتا فراموش میکنم که هستی، صدات کنم و گوش شنیدن داشته باشم برای صدای پر مهرت و مسیر هموارت.

    من فراموش میکنم که تو رب جهانی و همه چی از آنِ توست.

    فراموش میکنم خدای من، همان خدای غفور، مهربان، رحیم ، رحمان ، رزاق ، منان، دیان ، ودود و همان الله مهربانیست که از هرکسی در جهان نسبت به من مهربانتره.

    اما تصمیم گرفتم در هر لحظه از زندگیم صدات کنم

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

    و ازت هدایت بخوام، از دستان بی منت خدایی که فقط باید صداش بزنی تا کن فیکون کنه.

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ

    و قطعا زندگی من از سرشار از نعمتهای بی انتهای توست که مثل همیشه فراموش میکنم از توست، انگار که از اول بوده ، انگار که باید باشه….

    استاد عزیزم پارت اخر به قدری به من آرامش داد که شاید بالای 20بار تماشاش کردم و چقدر امروز من از صبح نیاز داشتم به شنیدن صحبت هایی که ارامم کنه چون به قول شما گیر کرده بودم، نه راه پس داشتم نه راه پیش.

    سپاس گزارم از خداوند حکیمم که من توی این مسیر زیبای زندگی هستم و این آگاهی های ناب الهی رو میشنوم و بیدار میشم.

    و از الله مهربان میخوام هزاران برابر این حس ناب، به وجود پر‌مهر خودتون برگرده

    به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

    به دریا بنگرم دریا ته وینم

    به هرجا بنگرم کوه و درو دشت

    نشان روی ته وینم

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سانا گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    استاد جانم سلاام

    استاد من چقد وجود من نیاز داره به حرف های توحیدی، زمان هایی که فایل های توحیدی گوش میدم انگار از جسم و ذهن منطقی خودم خارج میشم و خود خداگونه من میشینه و خدا جلوم وای میسه و این حرفارو بهم میزنه، من عاشقتم استاد که شدی دست خدا برای ما.

    استاد زمان هایی که من از خدا خواستم و توکل کردم بهش، از بولد تریناش مثال میزنم:

    1_یه زمانی من استاد پول نداشتم خمیر دندونم تموم شده بود و شب اول هر چی فکر کردم نمیدونستم چیکار کنم و بدون مسواک زدن خابیدم و چقد من سختم شد و بدم میومد از اینکار، اما شب بعدش نشستم روی تختم گفتم خدا من نمیدونم چیکار کنم باید امشب دندونمو مسواک بزنم تو بگو چیکار کنم، خدا شاهده استاد همین که حرفم تموم شد، بهم گفت نمک بزن، یعنی استاد من زمانی که بهم گفت هنگ کردم گفتم وای چرا خودم دیشب به ذهنم نرسید اینکارو بکنم و بلند شدم نمک زدم و چقد حس خوبی داشت حس میکردم دندونم چقد تمیز شده

    2_یبار استادم بهم گفت باید بین دوتا گزینه یکی رو انتخاب کنی و بهم بگی و من اومدم خابگاه گفتم خدایا چیکار کنم نمیدونم کدوم بهتره، هرچی فکر میکنم به نتیجه نمیرسم تو بهم بگو و من سپردمش به خدا و روزی که قرار بود برم پیش استادم تا جوابم رو بگم، رفتم نشستم و استادم بهم گفت یه پیشنهاد دارم برات برو فلان کار بکن و زمانی که پیشنهادشو داد دقیقا جواب همون دو راهی بود، یعنی من اگه هزار سال هم فکر میکردم نمیتونستم به راهی که استادم پیشنهاد داد بهم برسم و من همون لحظه گفتم خدای من تو بودی که این پیشنهادو دادی استادم نبود

    3_یکبار یه وسیله ای رو گم کرده بودم و من کل چمدون رو زیر و رو کردم ولی پیدا نکردم، گفتم خدا تو بگو کجاس نمیدونم من، و گفت زیپ روی چمدونو بگرد و ذهن من مدام میگفت بابا اون جارو چند ثانیه قبل گشتی نبوده الکی نگرد ولی من گشتم همون لحظه و باورم نمیشه دقیقا همون جا بود و من هنگ کرده بودم که چرا دفعه قبل ندیدمش

    4_استاد زمانی بود که من میخاستم یه کاری رو انجام بدم و پیش خودم گفتم خدایا اگه انجام دادنش کار درستیه بهم نشونه بده و اگه انجام ندادنش غلطه بهم بگو و نشونه بفرست، خدا شاهده استاد رسیدم خابگاه و خدا برای من یه نشونه ای فرستاد که اگه من میخاستم هم نمیتونستم دیگه اونکارو انجام بدم و انجامش ندادم

    5_یه زمانی استاد میخاستم بگم یکنفر برام یه چیزی رو بخره و نیاز داشتم بهش ولی نمیخواستم از اون آدم درخواست کنم، پیش خودم گفتم خدایا من از اون آدم نمیخوام، من از تو میخوام، از تو توقع دارم نه کس دیگ خودت برام جورش کن، و به اون آدم نگفتم، همین که رسیدم خابگاه nمقدار پول اومد توی حسابم و من خودم رفتم اون چیزی که میخواستم رو خریدم و چقدر خداروشکر کردم

    6_یکبار استاد دوست نداشتم یه کاریو انجام بدم ولی بابام اصرار می‌کرد که باید انجامش بدی، بار اول که بابام بهم گفت انجام بده گفتم باشه، بعدش به خدا گفتم خدایا من دوس ندارم انجامش بدم تو بابام رو منصرف کن از این کار و استاد بابای من دیگ در مورد اون موضوع حتی یکبار هم حرف نزد، بابای من که انقد پافشاری می‌کرد و منو گذاشته بود تحت فشار دیگه حتی اسم اون کارم نیاورد و من چقدر خوشحال شدم

    7_یه بار من داشتم میرفتم سلف و غذا رزرو کرده بودم وقتی وارد سلف شدم دونوع غذا بود، و من یکی از اونهارو رزرو کرده بودم اما عجیب دوس داشتم اونروز اون یکی غذا رو بخورم، گفتم خدایا من هوس کردم اون یکی غذارو بخورم خودت هدایت کن و به رفتم که غذامو بگیرم، کسی که غذا می‌ریخت توی ظرف من با اینکه نگاه کرد تو سیستم و دید من چ غذایی رزرو کردم بازم اون یکی غذارو برام ریخت، همون غذایی که من هوس کرده بودم استاد

    8_زمانی بود که من خیلی راه رفته بودم و داشتم میرفتم و حالم خوب بود و داشتم با خدا صحبت می‌کردم که یه ماشین وایساد کنارم و اسنپ بود و بهم گفت خانوم من دارم میرم دنبال مسافرم اگه شما میخواید بیاید من تا هرجا شد شمارو برسونم، و استاد من با اینکه تشکر کردم و گفتم نه ممنون، ولی میدونستم این هدایت خداس و چقدر من از خدا تشکر کردم

    9_استاد یکبار من دنبال کار بودو و هرچی درخواست میدادم و رزومه می‌فرستادم نمیشد ولی میگفتم خدایا تو هدایتم کن به سمت کاری که بهتره برام من ناامید نمیشم از رد شدن توسط بقیه تو منو هدایت کن، و چند روز بعد من کاری برام جور شد که نه تنها با اینکه به صاحب کار گفتم در اون زمینه تخصص و تجربه ندارم بازم منو قبول کرد بلکه حقوق بالا تر از اون چیزی که فکر میکردم بهم پیشنهاد داد استاد و من چقدر خوشحال شدم

    10_یکبار من کار پرسش‌گری میکردم استاد و حقوق اون ماه من nمقدار میشد زمانی که کارفرما زنگ زد بهم گفت قراره nمنهای 1 بهت بدیم من گفتم ولی کمتر از چیز واقعیه و دیگه چیزی نگفتم ولی میدونستم خدا هدایتم میکنه و حالم عالی بود، زمانی که پیامک واریز اومد دقیقا همون مقداری بود که من میخواستم و من تعجب کردم ولی میدونستم که این همون هدایت خداس

    استاد اینا چیزایی بود که یادم بود و نوشتم و خدا میدونه چه چیزایی رو ننوشتم که خدا عاشقانه هدایتم کرده، با این حال زمانی که داشتم می‌نوشتم بعد از مثال 3دیگه یادم نمی اومد گفتم خدایا تو یادم بیار و دونه دونه یادم اومد و نوشتم، استاد اونجایی که گفتید می‌شنوید صدای خدارو من خیلی خوب میفهمم این صدای شنیدن رو، صدایی که تو مطمئنی نه نجوای شیطان و نه صدای ذهنت، مطمئن مطمئنی صدای خود خداس چون انقد قلبت آرومه وقتی خدا صحبت میکنه که خودت یقین پیدا میکنی، ولی استاد زمان هایی بوده که من درد جسمی داشتم و هزار یک مشکل و چقد طول کشید حل بشه و در مسیر حل شدنش گریه کردم، ناراحت شدم ولی یکبار هم نگفتم خدایا تو هدایتم کن برای همین رنج کشیدم تا اون موضوع حل شد، صبح که کلاس داشتم پیش خودم گفتم بعد کلاسم میخوام یه فایل توحیدی گوش بدم حتما و اومدم خابگاه و مستقیم وارد سایت شدم و دیدم خدای من فایل جدید اونم چ فایلی، توحیدی!! آخ که چقدر من نیاز داشتم و دارم همیشه به همچین حرفایی، بخدا استاد که انگار خود خدا داره اینارو بهم میگه و من موقع گوش دادن بغضم میگیره از اینکه حس میکنم تک تک کلمه ها از طرف خداس، من عاشقتم استاد جانم، چقدر شما عزیزید برای من سانا. انقد شما الگوی کاملی برای من هستید که اگه من ببینم شبه ولی شما بگید روزه میگم حتما روزه چون میدونم شما یکی از دستای قدرتمند خدایید برای هدایت من، هر چند همه حرف هایی که شما می‌زنید انقد با منطق انسان جوره که عقل آدمی خودش سکوت میکنه.

    خیلی لذت بردم و بازم تشکر میکنم از خدا و از شما، عاشقتم من استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    ملیحه کشمیری گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر/آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر/رنج از پِی زنج آید،زنجیر پِی زنجیر

    “مولانا”

    ==================================

    سلام استاد عزیزم،استاد قشنگم،استاد همه چیز تمامم…

    ماشالله چقدر جوانتر،خوشتیپتر،زیباتر،نورانی تر شدین

    چقدر من این تیپ آرمی و دوس دارم و دلم میخاد جایی زندگی کنم ک بتونم راحت این مدلی لباس بپوشم.

    هر جلسه ک میبینم شما جوانتر و نورانی تر شدین،بیشتر مطمئن میشم ک چقدر قانون سلامتی داره درست عمل میکنه،اخه منم روند بنجامین باتن رو پیش گرفتم.

    روز ب روز جوانتر،زیباتر،پوستم روشن تر شده طوری ک خانواده ام فک میکنن رنگم پریده.بس ک پوستم شفاف و روشن شده.

    استاد شما ی دونه ای،دُردونه ای فقط واسه نمونه ای.

    هر وقت ک فایل توحید عملی روی سایت میاد،هر وقت ک نگاه میکنم و گوش میدم،تو دلم ی حالت غوغایی میشه.مطمعنم شما درک میکنید چی میگم چون با همین حس خلوص کامل این فایلهای توحید و اجرا میکنید.

    از نگاهتون اون شعف دل و رقیق القلبی کاملا مشهوده.

    این شعری و ک اول کامنت نوشتم خودش گویای همه چیزه.

    اینکه فقط باید ب خدا سپرد.فقط باید از خدا هدایت خاست.

    از وقتی ک قدرتو از ادمای اطرافم گرفتم و بخدای خودم دادم،از وقتی ک فهمیدم مومن نه ترسی داره نه غمی،از وقتی ک خدای واقعی رو شناختم،همه چیو سپردم ب خودش.برای هر کار ب ظاهر کوچکی از خداوند هدایت میخام.

    بارها شده توی رانندگی خطر از 1 میلیمتریم رد شده،اگر خدا مراقبم نبوده یا ب فردی میزدم ک مثلا تو شب،لباس سیاه پوشیده بود و یکهو وسط بلوار ظاهر شد،یا ماشن هایی ک بی هوا جلوم پیچیدن و چقدر خدا بهم رحم کرد.

    و هزاران بار دیگه چ اونایی رو ک متوجه شون شدم چ اونایی رو اصلا نفهمیدم.

    استاد عزیزم من از خیلی جهات ب شما شبیهم از نظر خصوصیت اخلاقی و حتی چپ دست بودنم:)))

    منم هیچ وقت موافق کار سخت نبودم.

    تو کتم نمیره با زجر کشیدن ب جایی برسم.

    باید همه چیز راحت و اسون پیش بره.

    از وقتی ک اگاهانه روی خودم کار کردم و بابت هر چیزی از خداوند هدایت خاستم،آسان شدم برای آسانی ها.چرخ زندگیم روانتر شده.

    توی نازیباترین شرایط نمیدونم چرا انقدر حالم خوبه،خونسردم،مطمعنم.

    انگار دقیقا پشتم ب پدری قدرتمند گرمه.

    از این حالت خودم ب وجد میام و ب خودم افرین میگم.

    امروز قدم 7 رو شروع کردم ب دوره کردن.

    جلسه ی 1 و صبح زود ساعت 6 گوش دادم و در مورد مدارها و فرکانس بود.

    چقدر لذت بردم از شنیدن این فایل.

    الانم ک اومدم سر بزنم ب سایت و کامنت بخونم با دیدن فایل توحید عملی خدا بهم باز ی حال اساسی داد.

    این روزا ب خدا میگم:من قدم اول و برمیدارم باقیش با خودت.

    من نمیدونم چجوری. تو میدونی .تو علمت بر تمام جهان محیطه تو گردن کلفته . باید کارهامو انجام بدی .همونجوری ک برای موسی دریارو باز کردی،برای مریم غذا اوردی،برای اسماعیل اب رو اوردی،فرزند مادر موسی رو نجات دادی….من نمیدونم چطوری!!!من میخام و توانجامش میدی.

    من بندگی تورو میکنم وتوام باید ارباب خوبی برای من باشی،کارهامو انجام بدی،منو ب هدفم برسونی.

    اینا رو الان یک ساله هر روز صبح،دارم ب خودم تکرار میکنم‌.

    نتیجه اش شده همین اطمینان خاطری ک ب خدا دارم.

    همین ک ترس های تو دلم تو ذهنم کم و کمتر شدن.

    جسورتر و شجاعتر شدم.

    راحت برای خاسته هام پیشنهاد میدم،پذیرفته بشه خوشحال میشم اعتبارشو ب خدا میدم،پذیرفته هم نشه میگم حتما حکمتی بوده خدا قراره بهترشو برام بسازه.

    اتفاق های خیلی خیلی خوب و هیجان انگیزی داره تو زندگیم میوفته ک همش پاداش همین توحید در عمله ک بخدا نشون دادم.

    بزودی میام از همه ی اون اتفاق های ب دیده بقیه محال ولی ب دید و باور من و همه ی اعضای این سایت بهشتی،ممکن،میگم.

    خدایا سپاسگزارم بابت این فایل بینظیر،این سایت الهی،این استاد عشق،و همه ی همراهانم در این جمع بینظیر.

    در پناه الله مهربان باشید/

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  9. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2961 روز

    سلام به همه دوستان و استاد نازنینم

    من یه مدتی هست که تو یه برنامه یادم نیست کدوم ولی ازتون شنیدم که گفتید من اول هر صبح که میخواستم روزم رو با سپاسگذاری شروع کنم اولش می‌نوشتم خدایا من در مقابل تو هیچی نیستم من هر چی دارم از تو دارم هر چی دارم متعلق به اوست تو مالک و صاحب اختیار من هستی و بعد سپاسگذاریهام رو می‌نوشتم و روزم رو شروع میکردم و اینجوری ذهنم رو تربیت کردم و مدام به خودم متذکر میشدم جایگاه خودم و خدای خودم رو و این ویژگی نیازمند بودن محتاج خداوند بودن و متواضع بودن رو به این شکل در خودم پرورش دادم.

    همون روز من این نکته رو گرفتم و از اون روز هر روز صبح که می‌خوام ستاره قطبیمذرو شروع کنم با همین جملات شروع میکردم و الان یک ماهی هست فکر کنم دارم ادامه میدم روند رو.اما هر بار نجوا نیومد که دیگه خیلی داری کلیشه ای عمل می‌کنی نکنه داری خدا رو گول میزنی نکنه می‌ترسی از ترست و یه جورایی میخواست بگه پاچه خواری می‌کنی که اون کارات رو راه بندازه و من بازم سعی میکردم به یاد خودم بیارم این نیاز ها و قدرت پروردگار رو با تجسم جهان با به یاد آوردن کارکرد جهان با به یاد آوردن اینکه اون نیازمند پاچه خواری یا گریه زاری یا دعا هیچ چیز من نیست اون از این مسائل کاملا بینیازه این فقط داره به متواضع شدن و خضوع و خشوع من کمک می‌کنه این کار داره به دریافت هدایت بیشتر من کمک می‌کنه و این مسائل و خلاصه تلاش میکردم خلوص کارم رو بالا ببرم به این روشها.

    تا دوباره امروز باز نجواهه شکل گرفت و بخدا گفتم خدایا کمکم کن چرا هی این میاد اذیت می‌کنه کار منو زیر سوال می‌بره حال منو بد می‌کنه نکنه واقعا کارم اشتباهه یا روشم اشتباهه و مسیر رو دارم اشتباه میرم نکنه این دارم ضعیفم می‌کنه و باعث میشه من اعتماد به نفسم رو از دست بدم من احساس ضعیف بودن بکنم در مقابل دیگران.حالا این در صورتیه که صبح که بیدار شدم اصلا فایلی نبود الان سایت رو باز کردم دیدم این فایل اومده و دیدم در مورد همین موضوع هست و فهمیدم خداوند داره با من صحبت می‌کنه و یک سری پیام بهم میده که نه مسیر درسته اون نجوا کارش اینه که تو رو تا امید کنه کارش اینه تو رو گمراه کنه و کاری کنه از صراط مستقیم خارج بشی نه بنده من تو به میزانی که سرت در مقابل من پایین میاد من به همون اندازه در مقابل بنده هام بچسرت رو بلند میکنم بهت عزت میدم در ثانی تو خودتم خوب میدونی من نیازی به این چیزا دارن اینا فقط بخاطر خودته بخاطر اینکه راهو گم نکنی برای اینه که اتصالات با من قطع نشه فقط برای اینه تو به میزانی که منو می‌خونی و از من کمک میخوای و ذکر من بر زبانت هست بهمون نسبت راهت رو پیدا می‌کنی نفوذ و قدرت شیطان بر تو کمتر میشه حالت بهتره شاد تری سلامت تری اینا همش بخاطر خودته وگرنه من به دعای تو که نیازی ندارم نگذار شیطان گولت بزنه و اتصالات رو با من قطع کنه اون حسودیش میشه اون حسودی می‌کنه که تو بنده منی و خودش دیگه نیست برای همین همه کار می‌کنه تا تو هم مثل خودش بدبخت بشی.

    و باز تو مسیر که میومدم با خدا صحبت میکردم و یک سری صحبت‌ها میکردم و یک سری باورها رو مرور میکردم که خدا می‌دونه در هر لحظه نیازهای مردم چیه در هر درخواستها رو می‌دونه و می‌تونه بمن بگه دقیقا این نیازه و به دل من بندازه این محصول رو تولید کن این مسأله رو حل کن و با خودم در مورد اینا صحبت میکردم و از خدا خواستم که این ایمان این باور رو در دلم محکم‌تر و قویتر کنه و باز از زبان شما بهم گفت بله دقیقا میتونم دستت رو بگیرم بیارم بگذارم روی نقطه ای که از اول تا آخرش نیازه و به جای اینکه تو کالایی تولید کنی کاری کنی که تو به دنبال مشتری باشی چیزی تولید کنی که مشتری بشدت ده دنبالش باشه و یه نیازه و یه مسأله هست که باید حل بشه و تو میری دقیقا همون کارو انجام میدی و بوم اتفاقا میوفته اما کی زمانی که به این باور برسی که میشود که من میتونم من تمام جوابها رو می‌دونم و من تنها کسی هستم که تمام جوابها رو داره و می‌تونه به تو بگه و تو رو کمک کنه.و این احساس لیاقت رو هم بکنی در مورد خودت که تو لیاقت دریافت الهامات رو داری تو لیاقت راحت به جواب رسیدن و از اول و یک راست رفتن سر اصل مطلب رو داری تو لیاقت راحت پول ساختن رو داری.

    و از همه مهمتر ازش خواستم توی ستاره قطبیم صبح که منو آسان کن برای تمام آسانی ها خدایا درتمام امور زندگیم گشایش و آسانی قرار بده خدایا پول ساختن رو برای امری بشدت آسان و راحت کن وباز از زبان استاد به من گفت که تنها راهش بندگی و سر سپردگی کنه تنها راهش اینه دستان همیشه بالا باشه و بگی تسلیمم نمی‌دونم عزیزم من تو رو نفرستادن سختی بکشی پدرت در بیاد که من تو رو فرستادم عشق کنی لذت ببری و خودت رو تجربه کنی از اول بهت گفتم من هدایت میکنم از اول گفتم قراره تمام کارهات رو من انجام بدم تو فقط یه دستی که انجام میده مغز متفکر منم مشخص کننده راه و مسیر منم بسته به شرایط و موقعیت راه عوض میشه مسیر عوض میشه تو دل بسپار به من زور زدنی در کار نیست تقلایی نداریم چرا فکر می‌کنی سخته نمیشه تو اگر به من اعتماد کنی و کارو به من بسپاری من بهت میگم سر راست ترین مسیرها رو تو فقط راهور برو همین کلیدش همینه سرسپردگی و گوش سپردن به من تمام.

    وچقدر درها به روم باز شده چقدر گشایش در کارهام شده چقدر ذهنم باز تر شد قلبم آرامتر شد خیالم راحت تر شد میدونید ایمانم قوی تر شد به قول خودتون جا پام سفت تر شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 963 روز

      سلام و درود بر مرضیه عزیز

      هرکس تقوای الهی پیشه کند او را از هر گرفتاری بیرون میاورم و از جایی بهش روزی میدم که فکرشو نمیکنه

      و هرکس به من توکل کنه من برای او کافی هستم و تمام

      بسیاااااار از کامنتتون لذت بردم چون دقیقااااا یکهفته دارم با این حرفای استاد زندگی میکنم و با خدا حرف میزنم دقیقااااا همین نجواهارو منم دارم و چقد سوپرایز شدم با خوندن کامنت شما که گفتم خداجونم داری با من حرف میزنی چقددددد خوشحال شدم وای خدایا شگرررررررررررت

      چقد این حرفتون به دلم نشست و چقد لذت بردم و دیگه هروقت این نجواها اومد خوشحال میشم که راهم درسته آخه این درسته که نجوا بیاد شیطان خنگه زرنگ نیست خخخخخ وقتی هر کار تازه و خوبی که انجام بدیم نجواها از راه میرسن تا مانع بشن و ما باید ازاین خنگ بازی شیطان استفاده کنیم و کم نیاریم و بفهمیم که راهمون درسته و با همین فرمون بریم جلو تا با لودر توحیدی خورد وخمیرش سازیم و در آغوش خدا از خلقمون لذت ببریم که خدا با ما انجامش داده الهی شکرت برای این آگاهی

      خواهرگلم ازت ممنونم خیلی خیلی سپاسگزارم که چه چیزی رو اشاره کردی و چه آگاهی نابی بوسیله کامنتتون بمن تزریق شد سپااااااس

      دوست من موفق و موید باشی همیشههههههه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم

    استاد چه کردی با دل ما چه کردی ما چشم های ما….اشک امونم رو برید…

    وقتی حرف ها و تجربه هاتون رو می‌شنیدم یاد تک تک خاطره ها و اتفاقی میفتادم که برای خودم افتاده بود…

    یکی از واضح ترین خاطره هام وقتی بود که درمورد فوتبال بازی کردن گفتید…منم تو بازی ها خیلی این تجربه رو داشتم و دارم….یادمه یه سری با دامادمون داشتم بازی می‌کردم از این گلف های اسباب بازی بود خیلی باید دقت و نشونه گیری میکردی.منم تو بازی اینجوریم که طرف کری میخونه من رگ غیرتم میزنه بالا وگرنه خیلی برام مهم نیست ببرم یا ببازم…خلاصه ایشون شروع کرد کری خوندن و جلو هم بود ازم…آقا هیچی دیگه من افتادم دنبال اینکه من باااااید اول بشم…حالا بازیه ها مرگ و زندگی نیست…اولش تمرکز دقت فلان بهمان ایشون هم از اونور هی کری میخوند نمیشه نمیتونی من بردم…دیدم نه نمیشه هی دارم بدتر عقب میفتم…همون لحظه دست به دامان خدا شدم.گفتم خدایا تو کمکم کن تو هدایتم کن.این توپ اختیارش دست تو.این توپ رو بزن بره تو گل.بشو دست من بشو چشم من بشو دقت و تمرکز من.اصلا تو بجای من بیا بازی کن.من نمیدونم….نمیدونید چی شد نمیدونید چی شد چنان بازی رو بردم که فکر کنم اختلافمون رسید به ده امتیاز…هیچ وقت یادم نمیره اون قضیه رو هرجا کم میارم میگم ببین خدا اونجا چطور به دادت رسید.پس تواناییشو داره بسپرم به خودش.میلیارد ها میلیارد مثال این شکلی دارم که تو موقعیت های مختلف تو بازی تو روابط تو ثروت رسیده به دادم….

    اصلا نمیدونم چجوری بگم وقتایی بوده که گفتم سپردم به خودت ولی ته دلم هنوز اون تسلیم بودنه نبوده و اتفاقه هم نیوفتاده.وقتایی بوده درگیر وابستگی شدم.چسبیدم به خواسته هی زور بزن هی برو بالا بیا پایین نشده که نشده به محض اینکه ولش کردم و رها کردم اتفاق افتاده….

    بارها شده به خاطر وابستگی ها به خاطر زنجیر هایی که خودم دور خودم پیچیدم با سختی و مشقت خواستم به خواسته ام برسم ولی بدتر ازش دور شدم.تو موقعیت های مختلف وابستگی مسیرم رو بسته و به بن بست خوردم.نمونش همین امروز صبح…از کسی درخواست کردم یه کاری رو برام انجام بده ولی ته دلم حالش خوب نبود و منم چند هفته است که منتظرم اون اتفاقه بیفته ولی باز نشد که نشد….دلیلشو خوب می‌فهمم چون وابسته شدم.چون قدرت رو دادم دست کسی غیر خدا.خوشی و خوشحالیمو دادم دست غیر خدا…

    جالبه جاهایی که مقاومت ندارم یا خیلی خواسته مثل مثال بازی خیلی برام اهمیتی نداره و کاملا رها هستم در لحظه خواسته ام خلق میشه.میشم ان اقول لهو کنفیکون…یه مثال دیگش مسافرتی بود که تازگی رفتم…قبل عید از خدا درخواست کرده بودم که یه سفر به یه جای خوش آب و هوا برام جور کنه ولی اصلا جای خاصی رو مشخص نکرده بودم و کاملا دست خدارو برای هدایت باز گذاشتم.. جور شد و به راحتی رفتیم و کلییییی بهم خوش گذشت و میتونم بگم یکی از بهترین سفرهای عمرم بود

    البته این باور خطرناکم من دارم که باید زجر بکشی تا لایق بشی…کلا تو بحث لیاقت خیلی ضعف دارم و به لطف دوره احساس لیاقت دارم روش کار میکنم.این باور که تو لایق هدایت خدا نیستی و…. توی دوره استاد یه حرفی زدین که اصلا ذهنمو جابجا کرد.قشنگ نشست تو وجودم.گفتید هدایت برای هرکسی شخصی سازی شدست با توجه به شرایط و موقعیتی که داره.تو بحث مقایسه و تقلید کردن…چون بارها شده من اومدم از هدایت کس دیگه ای تقلید کردم ولی جواب نگرفتم…اون جمله خیلی تووجودم نشست که هدایت شخصیه فقط ماله توست برای تو جواب میده همین جمله احساس لیاقت آدم رو میبره بالا…

    همین کار کردن رو دوره چقدررر باعث شده رفتار جهان باهام تغییر کنه از برخورد آدم ها باهام.از دست هایی که برای کمک برام میفرسته و خودشون بدون اینکه من حرفی بزنم یا چیزی بگم میخوان بهم کمک کنن…اصلا خودم تعجب می‌کنم.میرم فروشگاه خرید.فروشنده چنان با عزت و احترام و روی خوش باهام برخورد میکنه که کپ میکنم انگار من فامیلشم یا دوست جون جونی یا رئیسشم…در صورتی که با یه نفر قبل از من اصلا اینجوری نبوده هااا.اینارو وقتی میبینم چقدر سپاسگزار خداوند میشم که خدایا شکرت که هدایتم کردم.قبلا اگه بگم برخورد آدم ها باهام چطور بوددد.باورتون نمیشه من همون آدمم…

    خلاصه احساس میکنم چرخ زندگیم نسبت به قبل روون تر شده اما بادیدن این فایل حس کردم یه جاهایی با شرک و وابستگی خودم چوب گذاشتم لای چرخ این زندگی.کلا تو بحث وابستگی تا آخر عمرم باید کار کنم.واقعا پاشنه آشیل غولیه برام بااینکه من همیشه فکر میکردم من اصلا آدم وابسته ای نیستم!!!!در صورتی که وابستگی فقط به آدما تو روابط نیست شما اگه خوشی و ناخوشیتو به خودکار تو دستت گره بزنی چوب گذاشتی لای چرخت…همین قدر ساده آدم مشرک میشه.به قول پیامبر که میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در در دل تاریکی شب مخفیه…اگه بتونم این ترمز وابستگی رو حذف کنم کنار بذارمش جریانی که نعمت ها وارد زندگیم میشه…خدایا کمکم کن…این جمله خدایا کمکم کن اصلا کلیده.وقتی واقعی و از ته قلب باشه اصلا کن فیکون میکنه.انگار خدا خودش میاد بغلت میکنه و خیلی شیک و مرتب میبره اونجایی که تو میخوای…

    هرروز صبح یکی از شکرگزاری هام اینه که هدایت شدم به این مسیر.مثل مثال بازی با تمام وجودم گفتم خدایا کمکم کن خدایا هدایتم کن و قدم به قدم دستمو گرفت…

    من هنوز خیلی جای کار دارم برای اینکه موحد باشم.یه پاشنه آشیل دیگم غروره…آخ که چقدر از این یکی هم ضربه خوردم که گفتم من دیگه خدام من دیگه خرم از پل گذشت و خدا گفت ااا راست میگی باشه برو خودت بقیه راهو برو ببینم چیکار میکنی…دو قدم بعدش با سر خوردم زمین و سقوط کردم…

    وای استاد بااین فایلتون چه انقلابی تو وجودم به پا کردید هی داره مثال های بیشتری یادم میاد چه کوچک چه بزرگ.فکر نکنم به اندازه هیچ کدوم از فایل هاتون به اندازه این فایل من تجربه و خاطره داشته باشم…

    منم بچگی هام خیلی رو خدا حساب میکردم.یه امتحان تستی رو همین جوری که شما گفتید هدایتی رفتم جلو و یادمه خیلی نمره خوبی گرفتم و جز نفرات برتر شدم…خیلی مثال داره یادم میاد الان هم خیلی روش حساب میکنم ولی جاهایی که مقاومت دارم کارم پیش نمیره که نمیره.

    وای خدایا.این فایل رو اگه پونصد بار دیگه هم ببینم بازم کمه.اون کلیپ آخر که دیگه دیوانه ام کرد میخواستم فقط جیغ بزنم….

    من حتی برای خرید و اینکه از کدوم طرف برم الان چه حرفی بزنم و…. از خدا هدایت میخوام.البته اینم با آموزه های شما یاد گرفتم ولی ذهن میاد میگه اینا چیه بابا این چه هدایتیه باید در مورد پول و خونه و ماشین و رابطه هدایت بخوای.اونا چرا جواب نمیده در صورتی که خودش میدونه دلیلش چیه…باورهای شرک آلود و فقیری که راجب مسائل مالی و روابط داره باعث شده که انقدررر مقاومت ایجاد بشه و به صورت قطره ای اتفاق بیفته…

    ولی با همه این مقاومت ها و نجواهای ذهن من خیلی خدارو شکر میکنم که الان اینجام و دارم این متن رو تایپ میکنم.اگه این هدایت رو نمی‌پذیرفتم که اینجا باشم خدا میدونه چه اتفاقات و بلاهایی سر خودم میاوردم.جاهایی که به موفقیت رسیدم همیشه او بوده که کارهارو انجام داده من هیچی نبودم.من هیچ کاری نکردم فقط تسلیم بودم گفتم چشم.

    خدایا صد میلیارد بار شکرت.عاشقتم

    اینها درک و آگاهی هایی بود که تا اینجا بهش رسیدم مطمئنم اگه برم چندبار دیگه هم فایل رو ببینم باز اینجا ردپا میذارم.

    استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که این مسیرو رو انتخاب کردید و الان اینجا کنار هم داریم رشد میکنیم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: