اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز که هر دفعه کولاک میکنند.اول که خدا رو بسیار بسیار شاکرم خوشحالم که لطف خداوند هست در مداری قرار دارم در فضایی قرار دارم که لایق شنیدن این کلمات ارزشمند این کلمات روشن و نورانی را از زبان کسی دارم که به معنای کلمه استاد هستند و لطف خداوند بر اوست و از کسانی که (انعمت علیهم) هستند.
سپاسگزارم و خوشحالم از مدار افسردگی غم اندوه ترس به مدار شادی هدایت امید توکل و انشالله خشوع رسیده و این مطلب جز با کمک الله که با هدایت بر قلبها امید و روشنی میده ،هدایت شدم به خواندن قرآن و یاری گرفتن در مسئله بزرگی که داشتم بود.
خوشحال و سرمست باید باشیم که خداوند ما رو با چنین کلمات روشن و ساده هدایت میکنه جز تلاش ما و عمل ما چیز دیگری نمیتونه سپاسگزاری قدردانی باشه.
سالی پیش بود که من فایلهای استاد میشنیدم و گوش میدادم در مدار عمل کردن نبودم و با مشکلات زندگی متعددی برخورد کردم مشکلات خانوادگی مدرسه نگاه جامعه ضعف در تحصیل کردم و در تمام این دوران بود که من فکر میکردم ،خودم میتوانم از پس مشکلاتم بربیام و فکرم این بود با اینکه میدونم و میشنوم که خدا بزرگه بخشنده است گناهان و میبخشه بخشنده نعمت خواسته ها هست .احساس گناه بی لیاقتی احساس دوری احساس بنده بد و ناشنوا و ناسپاس و بندگی که حرف رو میشنوه ولی باز نمیتونه عمل بکنه فکرها بود که حتی نمیگذاشت احساس لیاقتی کنم که درخواست کنم خدایا کمکم کن منم بندهات هستم و فلان درخواستهای منو به اجابت برسون .یک روزمشکلات خانوادگی سختی دچار شدم شب که رسیدم خونه اونقدر حالم بد بود ای هزار بار طلب بخشش و توبه کردم هزار بار طلب یاری کردم طلب عفو کردم نتونستم برم خونه تا صبح دیر وقت بیرون بودم و خدا هدایتم کرد به رستوران یکی از دوستان اون زمان تیم ایران با پرتغال جام جهانی داشت وارد غذاخوری شدم دوستم یک غذا برام آورد خیلی وقتی ندیدمت خوش بش. خوردیم سرحال اومدیم وبرعکس همیشه واقعا جو اونجا خیلی مثبت بود حرف این بود که ایران میتونه بچههای بچههای ایرانی میتونه و بچههای ایرانی هیچی از پرتغالیها کم ندارند و این حرفا حسهای مثبتی در من ایجاد میکرد با خودم عهد کردم کار جدیدی پیدا کنم سر پای خودم بایستم طوری که استاد گفتند آدمی زمانی با دل کمک میخواهد هدایت خداوند درهای هدایت و نعمت خداوند به رویش باز میشه .
همین بود که از خداوند طلب عزت کردم طلب روزی کردم گفتم من به هیچکس رو نمیاندازم من دیگر روی هیچکس جز خودت حساب باز نمیکنم هیچکس بزرگ نمیکنم به خودت مشکلم را حل کن و حالم را خوب کن با خودم میگفتم قدم اول خدا میگه رو بردار بعدی گفته میشه .علی با اینکه قدرت نداری میترسی احساس ضعف در درونت میکنی باز هم با قدرت به ترسهات حمله کن مثل سوار اسب هستی با سرعت حمله میکنی به دشمن .الهام بهم میداد و قوی هم میکرد .با فردی برخورد کردم با همون نجوا نمیشه و ازکجا که داشتم با فردی برخورد کردم فردی شریف پاکدل پاکدامن و فردی قوی و متوکل زمانی که رفتم برای ایشون کار کنم گفتم من حاضرم و هرچی شما بگید با تمام وجود یاد میگیرم من میخواهم کار بکنم اینجا. فکرم این بود من نمیخواهم برگردم به شرایط قبلی من نمیخواهم قربانی باشم من عذر و بهانهای برای هیچی وهیچ کسی بذارم که با تمام وجود هر مشکلی را میپذیرم و شروع کردم کار چالشهای کار با اعتماد به نفس ضعیفی که داشتم خیلی سخت بود ولی متعهد بودم و چاره دیگهای برای خودم نذاشتم از خدا هر لحظه طلب آمرزش و کمک میکردم من محتاج بودم به هر چیزی که برسد .خدا کمکم کرد . صاحب کارم حرفهای قوی میزد منو میخندون و میگفت بخند و با مشتریها گرم برخورد داشته انرژی مثبت بده تا انرژی مثبت به تو بازگردد ایشون خیلی خیلی برخورد خوبی با من داشت و خیلی عادتهای مثبت یاد گرفتم لطف خدا بود که نه تنها کار میکردم بلکه با یک فرد عالی و مثبت بودم ازش یاد میگرفتم.ولی با خودم میگفتم:
خدایا من تورو دارم حتی ایشون هم ازطرف تو بود،یاد حرفهای استاد بودم استاد میگفت: هرکی هر خوبی کرد بدون از خداست هر خوبی میدیدم با خودم تکرار میکردم، از تو ای خدای من نه اون.تو اصل هستی .شبها با خودم میگفتم خدایا کمکم کن عزتم رو برگردون کمکم کن عقب نرم ایمانم رو نگه دارم خدا همشو بهم تمام مردمی که میومدن اونجا تو یه چیز دیگه ای ،آدم عجیبی هستی اکثر افرادی که اونجا میومدن در مغازه بخاطر دیدن من میومدن یعنی این انرژِی مثبت هست که دل آدم ها رو نرم میکنه بقول استاد جذابیت شما چیز دیگه ای میشه.
گوشهام تیز بود چشمهام تیز میکردم قلبم آروم بود چون میخاستم دریافت کنم پیام ها رو خاص بودن یک سری حسها که بهم وارد میشد رو میفهمیدم .کلمات از زبان مردم میفهمیدم خاص بودن بعضی کلمات میشینه بر وجودم. به قول استادلامپ توی ذهنم روشن میشه .روزی از همین روزها بود حال دلم خیلی ناراحت بود.یکسری سوالات و مشکلات که اذیتم میکرد داشتم. سوالم این بود خدایا این آدمها رو با این همه گناه این همه بدی این همه گوش نگرفتن به حرفت این همه تکذیب و دروغ همه بدی کردنا دوست داره خودم این مشکلات این بدیها رو داشتم .حال خیلی بدی داشت حموم کردن زیر دوش آب گرم برام حس خوبی داشت. من به عجز رسیده بودم.
رفتم توی حموم زیر دوش آب گرم زدم .زیر گریه آب مثل بارون میریخت روی سرم همش این سوال رو میپرسیدم و اشک میریختم آیا منو دوست داری آیا منو دوست داری ؟؟بهم الهام شد شنیدم دریافت کردم بر قلبم نشست نشست بهم گفت :بله من همه رو دوست دارم وقتی که گفته شد تمام وجودم یک دفعه آروم شد مثل همون آیهای که میگه کن فیکون وجودم یکباره با اون کلام قدرتمند آروم شدم. و آب دوش رو بستم و اومدم بیرون اون الهامی که شده بود رو به دوستم گفتم . گفتم که بهم گفت من همه آدمها رو دوست دارم ،همه رو پذیرفتم.(بنده ها م رو با تمام گناه ها پذیرفته ام )
الان که فکر میکنم منطقی هست واقعی هست که درسته خدا جزا میکنه ولی همه خلقت شن
همه ما نبودیم از عدم بودیم و خلق شدیم زنده شدیم و انسان شدیم ، این حاصل از جز عشق و رحمت و مثبت بودن نیست.
هر زمان فکر میکنم اگر من عدم بودم و خلق شدم وجودم میلرزه و میترسم و
وقتی فکر میکنم ممکن بود هیچ زمان وجود نداشته باشم ، حس غریبی میکنم.
و هر که را خدا هدایت کند گمراه کننده اى ندارد مگر خدا نیست که نیرومند کیفرخواه است.
آیات 36 و 37 سوره زمر
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته یار و همراه همیشگی شان و دوستان هم فرکانسی ام در این سایت توحیدی و کشتی نجات بخش.
خداوندا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم، مرا به راه راست هدایت کن، راه کسانیکه به آنها نعمت دادی نه کسانیکه بر آنها غضب نمودی و نه گمراهان.
خدایا نمی دانم می خواهم چه بنویسم، فقط می دانم به حرف دلم گوش داده و به اذن و اختیار و با اراده و قدرت تو بر صفحه کلید می فشارم تا بنگارم هر آنچه که تو دیکته می نمایی؛
تا بنگارم عشقی را که با تمام وجود از تو جاری می گردد بر قلب و بر ذهن و روحم، به این انگشتانی که از تو فرمان می برند و این کلماتی که زیبایی و عظمت و عشق ابدی و لایتناهی تو را به تصویر می کشند؛
خدایا به دستانم و انگشتانم توان بده و ذهنم را آرام نما و قلبم را که از وجود بی کران تو در حال فوران است و با تمام قدرت تلاش می کند از سینه ام بیرون بیاید و فریاد بزند عظمت و بزرگی و جلال و جبروت تو را، آرامش عطا کن؛
نمی دانم، باز هم غافلگیر شدم و زبانم قاصر از بیان این همه اخلاص و توحید و یکتاپرستی، از این همه عشق و شوق و احساس بندگی، از این همه خلوص نیت و کلام گهرباری که هر بار زیباتر و خالص تر از جانب او بر زبان استاد عزیزم جاری شده و چونان شهدی شیرین بر جان نشسته و کام ما را همچون عسلی که توصیفش در نهرهای بهشتی شده است گوارا می نماید؛
خدایا هر بار با شنیدن این سخنان و دیدن نشانه های بیشتر آن در کلمه کلمه کامنت های دوستان عزیزی که بحق شاگردان پرورش یافته در این دانشگاه توحید و یکتاپرستی هستند، حس می کنم قلبم به شدت بر سینه ام فشار می آورد و هر آن است که سینه ام را بشکافد و بیرون بیاید؛
حس می کنم و البته که اطمینان دارم که هر بار لبخند زیبای خدا را در چهره آرام و دلنشین استاد می بینم و کلامش را از زبان و لبهای استاد می شنوم و با چشم دل می بینم و با گوش جان می شنوم که مرا صدا می زند و به خود می خواند؛
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده؛
اکنون نمی دانم کجایم و چه می گویم، فقط می دانم که تمام وجودم را عظمت و شکوهی در برگرفته و احساس کسی را دارم که بعد از مدتها که هر روز یک توصیفی از یار گمشده اش می شنود که فقط گاه گاهی یک وصف کوچکی از او می شنیده و الان مدتی است که با شنیدن توصیف های زیباتر و بیشتر از یارش دلش و قلبش را برای دیدنش پاکتر و بازتر کرده و با این کار برای دیدن روی ماه و باعظمتش لحظه شماری می نماید؛
این روزها خیلی بهتر آن احساسی را که استاد سالها پیش در خیابان های بندرعباس و در آن گرمای تابستان راه می رفتند و با خدای خود صحبت می کردند و اشک می ریختند را درک می کنم و تجربه می کنم؛
نمی دانم چه شده است که این قدر دلم روشن شده و یا بهتر بگویم دل نازک شده ام و تا نام و یاد خداوند بر قلب و زبانم جاری می شود، به دنبال آن اشک است که از دیدگانم جاری می گردد و قلبم مالامال از وجود بی کرانش شده و تمام جهان و اطرافم را به فراموشی می سپارم و در عالم دیگر سیر می کنم، انگار که جز وجود او هیچ نمی بینم و جز صدای او هیچ نمی شنوم؛
در این لحظه دارم به این فکر می کنم که؛
چرا می گویند خدا دیدنی نیست؟
چرا می گویند که صدای خداوند شنیدنی نیست؟
چرا می گویند که نمی توان خدا را لمس کرد؟
به خود می گویم: شاید برای این است که سالهای سال در مدارس و خانواده و جامعه و محافل به اصطلاح مذهبی آنقدر این خزعبلات را به خوردمان داده اند که اصلا هیچ جوره نمی توانیم باور کنیم که ما هم لیاقت دیدن و شنیدن و حس کردن وجودش را داریم؛
شاید برای این است که آنقدر خودمان را دست کم گرفته ایم و وجود خودمان را فراموش کرده ایم و ذات خودمان را از یاد برده ایم که دیگر اصلا جرات به یادآوردن آن را هم به خودمان نمی دهیم؛
ولی می توانم به عظمت و شکوهش سوگند یاد کنم که دیدم؛
دیدم تمام عظمتش را در گلی که در باد می رقصید و لبخندش را با تمام وجود به من ارزانی می داشت و دامان گرمش را برای زنبور و پروانه ای گسترانده بود که رزقش را بی حساب از آن لبخند زیبا بگیرد؛
به بزرگش اش سوگند که شنیدم؛
شنیدم صدای شیوا و رسایش که ابتدای صبح و قبل از طلوع خورشید و در کنار این گل زیبای همیشه خندان از حنجره ی یک گنجشگ زیبایی که آوازی سرمست سر می داد و عظمت و بزرگی اش را می ستود و بخاطر زندگی دوباره اش و بخاطر روز زیبایی دیگر او را شکر می گفت و شاد و مسرور بود؛
به جلال و جبروتش سوگند که با تمام وجودم حس کردم؛
حس کردم آن همه عشق و محبتی که به تمام جهان و جهانیان عرضه داشته و بی حساب می بخشد به همگان، حس کردم در دل تاریکی شب وجود آرامشش را در هستی و احساس کردم زندگی و لذت هایش را در روشنایی روز و جزء جزء هستی و آفرینش با زندگی دوباره و شادی و شور و مستی شان؛
من دیدم آن خدایی را که همه می گویند نادیدنی است؛
آری دیدم او را، اما نه با چشم سری که مادیات را با آن می بینم؛
دیدم او را با چشم دل، با قلبی که فقط با شنیدن این فایل های توحیدی و باور کردنش به اندازه درک اندک خودم تا این لحظه فقط توانستم کمی آن را غبارروبی کنم و شاید یک لایه از هزاران لایه زنگارهایی که سالها بخاطر دوری از او بر روی آن نشسته بود را پاک کنم؛
شنیدم او را با گوش جان، نه با گوشی که بارها و روزها و لحظه ها خزعبلات و ناملایمی ها و نامردمی ها را می شنوم؛
شنیدم او را با گوشی که با قلبم پیوند خورده و یک روزنه کوچکی از آن به اندازه سرسوزنی به رویش باز شده و نور وجودش از همین روزنه کوچک به درون تابیده و کورسویی در تاریکی مطلق پدیده آورده که بتوانم کم کم چشمانم را به این نور و این زیبایی و عظمت باز کنم؛
حس کردم او را؛ نه با احساسی که بارها با آن مادیات را احساس کردم؛
احساس کردم او را با تمام وجود و با روحی که متعلق به خودش بوده و هست و من آن را فراموش کرده بوده و بخاطرش عذر تقصیر به درگاهش دارم و می دانم که پذیرای آن است؛
چون این روزها حس می کنم که با کس دیگری عشق بازی می کنم؛
حس می کنم کسی در وجودم زنده و بیدار شده است و عظمتی را در وجودم یافته ام که با او می توانم پا روی تمام کاستی ها و غم ها و نگرانی های دنیا بگذارم و فقط او را بس است برایم، تا پایان این جهان؛
این روزها هر جا می نگرم او را می بینم، هر چه می شنوم پیامی است از جانب او برای من، هر چه احساس می کنم خوبی و عظمت و عشق او در آن نهفته است و با تمام وجودش تقدیمم می کند؛
این روزها بیشتر او را در کنارم حس می کنم و به عظمتش سوگند می بینم آن وجود نادیده را از وقتی که صبح چشم می گشایم و شکر می کنم، در هر لحظه؛
در پلک زدن هایم، در قدم برداشتن هایم، در حرف هایم، در گوش دادن هایم، در نسیمی که صبح گاه می وزد، در پروانه ای که اطراف درخت گل محمدی و زیبای باغچه خانه ام می رقصد، در زنبوری که برای جمع آوری شهد اطراف گل ها می چرخد، در صدای گنجشکی که روی شاخه های آن نشسته و آواز سرمی دهد، در یاکریمی که هر صبح با عشق صدای زیبایش را می پراکند، در لبخند زیبای یک کودک و در لطافت بهاری که نسیمش هر صبح و شام بر چهره ام می وزد، از لبخند و احترامی که حتی از عابرهایی که نمی شناسم و کسانیکه می شناسم بهتر و زیباتر از روزهای قبل دریافت می کنم و در ثانیه به ثانیه روزهایم که آنقدر زیبا و بی نظیر است که اصلا گذر زمان را احساس نمی کنم؛
آنقدر حسم عالی شده و حواسم و فکرم به اوست که حتی در هر کلمه از فیلمی که می بینم صدا و پیام او را به وضوح می شنوم؛
امروز فیلمی می دیدم که یک جمله از آن من را میخکوب کرد؛
جمله ای که یک استاد به شاگردش می گفت و آن این بود که:
انسانها به خاطر علم کمی که دارند فکر می کنند که همه چیز را می دانند، در حالیکه هیچ نمی دانند،*
ولی اگر قلب و دل خود را از زنگارها و آلودگی ها پاک کنند آن وقت به وضوح درک می کنند و اسرار را می فهمند و می شنوند؛
الله اکبر، از این همه هماهنگی و نظم و قانون دقیق و کاملی که در این جهان و به این زیبایی قرار گرفته است،
قانونی که وقتی در مدار دریافت آگاهی قرار می گیری، حتی از چیزهایی که فکرش را هم نمی کنی نشانه و هدایت و الهام دریافت می کنی و این چیزی نیست جز رزق بی حسابی که وعده اش داده شده است؛
چقدر زیبا وقتی در خواب ناز هستی و کارت را به خودش واگذار کرده ای و صبح چشمانت را می گشایی، می بینی که به زیبایی هر چه تمام تر آن کار به انجام رسیده است و تو فقط مات و مبهوت شکرش را به جای می آوری و اشک می ریزی؛
چقدر زیبا وقتی به اداره ای می روی که شاید قبل تر از اینها روزها باید به خاطر یک نامه دوندگی می کردی، ولی او آنقدر زیبا همه چیز را برایت ردیف کرده است که به راحتی و بدون اینکه ذره ای احساس نگرانی و ناراحتی داشته باشی، کار چند روزه در عرض یک ساعت انجام شده و نامه به دست و خوشحال آنجا را ترک می کنی و تنها با یک «خدایا شکرت» ساده از او تشکر می کنی؛ ولی باز هم به لطف و فضلش ایمان داری و باورش داری که هدایت و حمایتت می کند و این چیزی نیست جز رحمت بی پایانش بر من؛
به بزرگی اش سوگند در این نیم قرنی که از خداوند عمر گرفته ام، می توانم بگویم که این بهار یکی از بهترین و زیباترین بهارهای عمرم بود، بهاری بود که در لحظه لحظه آن و در هر برگی و در هر وزش بادی و در هر رقص پروانه ای و در هر صدا و نوایی او را دیدم و حس کردم و شنیدم؛
به وضوح می بینم که روحم لطیف تر شده و آرامتر شده ام؛
آن هم فقط به این واسطه که اندکی او را باور کرده و به او توکل کرده ام و شاید توانستم فقط یک لایه از آلودگی ها و زنگارهایی که قلب و دلم را سیاه و تاریک کرده بوده را بزدایم و به الماس درونم نزدیک تر شوم و سعی بر این دارم که هر لحظه از زندگی ام را به لطف او، با یاد و نامش سپری کنم؛ که هزار البته با توکل بر خودش و ایمان و باوری راسخ به هدایت ها و الهامات هر لحظه اش؛
جایی شنیده بودم که سکوت راه رسیدن به خداست؛
ولی اکنون با شجاعت تمام فریاد می زنم که: سکوت فریاد بلند خداوند است که با آن جان و قلب ما را جلا می دهد؛
سکوت بسیار زیباتر از آنست که می پنداشتم، چون در سکوت است که او را می یابم و می توانم بهتر و راحت تر صدایش را بشنوم و در لابلای این سکوت او را ببینم و با عشق در آغوشش بکشم؛
سکوت فریادی است که از درون سر می دهم تا ندای ملکوتی و صدای رسای پروردگارم را با جان و دل بشنوم؛
تا از هیاهوی این دنیا و وابستگی ها و دلبستگی هایش رهایی یابم و فقط و فقط به او و دلداده هایش گوش جان فرا دهم، که این میسر نمی گردد مگر با سکوتی دلنشین همراه به آرامش و ایمان و توکل به ذات مقدسش؛
در کامنت دوست و هم فرکانسی عزیزم، خانم نفیسه حاجی محسن خواندم که نوشته بودند در حال نشر پست هایی هستند با محتوای الهی و توحیدی؛
با خواندن این جمله ایشان جانی تازه در وجودم شکل گرفته و احساس می کنم که من هم تمام وجودم در حال فریادزدن توحید و یکتاپرستی شده است؛
سالها نماز می خواندم و به اصطلاح بر درگاهش سجده می کردم، ولی چه سود که همگی از روی ترس و نیاز و شاید هم از روی اجبار و تاییدطلبی و خیلی وقتها هم بخاطر تقلیدهای کورکوانه ای بود که از خانواده و اطرافیان و جامعه به ارث برده بودم؛
و با وجود اینکه این اواخر خیلی نسبت به خواندن نماز احساس بهتری پیدا کرده بودم و وقتی در پیشگاهش سجده می کردم (نمی توانم بگویم همیشه ولی به جرات می گویم که بیشتر مواقع) بخاطر وجود نازنین خودش و سپاسگزاری بود؛
ولی دوباره کامنت جناب سیدعلی جان خوشدل من را به فکری عمیق واداشت؛
به این فکر کردم که واقعا برای چی و چرا نماز می خوانم و برای او سجده می کنم؟
نه اینکه بخواهم نماز خواندن را ترک کنم و یا بگویم که دلایل ام برای سجود و یا رکوع در پیشگاهش خوب است یا بد!!!
فقط می خواهم دلیل آن را برای خودم منطقی تر کنم و اصل انجام این کار را برای خودم واضح و روشن کنم و ببینم که اصلا با خودم چند چند هستم؛
راستش شاید من هم خیلی وقت ها تصمیم گرفتم نماز نخوانم، البته نه اینکه بخواهم از یاد و ذکر او غافل شوم، ولی اینکه حتی خیلی قبل تر از این هم فکر می کردم که چرا باید اینگونه نماز خواند؟
با خود می گویم: چرا در بین این جمعیت 10 میلیاردی کره زمین فقط مسلمانان که شاید جمعیت شان یک پنجم جمعیت جهان باشد اینگونه نماز می خوانند؟
آیا آنها که به این شکلی که ما با خدا رابطه داریم و او را عبادت می کنیم، خدا را نمی شناسند و او را یاد نمی کنند!!! و اگر بخاطر اینگونه نماز نخواندن از یاد او غافلند پس چرا زندگی شان خیلی بهتر از کسانیکه است (یا بهتر است بگویم خیلی بهتر از زندگی من است) که مرتب نمازهایمان را حتی سروقت می خوانیم؟
خیلی از جواب هایم را در فایل های سفر به دور آمریکا و صحبت ها و فایل های استاد گرفتم و وقتی خودم بیشتر قرآن را خواندم و آیاتی را دیدم که در مورد نماز خواندن ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و یوسف و موسی و سلیمان و عیسی و دیگر پیامبران در قرآن صحبت شده است و در مورد این گفته شده است که فرشتگان و زمین و آسمان ها و کوهها و تمام ذرات عالم برای خداوند سجده می کنند و تسبیح او می گویند، بیشتر به فکر افتادم و عمیق تر موضوع را بررسی کردم؛
به خودم گفتم آیا یک درخت و یا یک برگ و یا یک کرم و یک گنجشک و یا پروانه و زنبور و گل و یا هر چیز دیگری که حداقل من می شناسم و اسمشان را می دانم هم همانند ما و یا من سجود و رکوع می کنند و خداوند را اینگونه تسبیح می گویند و عبادت می کنند؟
مخصوصا این اواخر و یا این چند روز، خیلی بیشتر به این موضوع فکر می کنم که چطور خداوند را عبادت کنم و یاد نمایم که حق او را به بهترین شکل ممکن ادا نمایم و شایسته و سزاوار خداوندگاری او و عبودیت و بندگی من باشد؛
چطور در مقابلش خضوع و خشوع داشته باشم که لایق و سزاوار پرستش اش باشد و در سرای آخرت بخاطر کوتاهی شرمسارش نباشم؛
راستش تا این لحظه که این کامنت را می نویسم هنوز به نتیجه ای نرسیده ام، و تصمیم دارم که کماکان مانند قبل او را عبادت کنم و در پیشگاهش سجود و رکوع داشته باشم، البته با دلی پاک تر و خلوصی بیشتر و درک بهتری از اینکه این کار برای رشد خودم می باشد و با علم به اینکه خداوند نیازی به این صلاه من و یا هر عبادت دیگری ندارد و این من هستم که محتاج و نیازمند لطف و رحمت اویم؛
بارالها به هر خیری نیکی که از تو به من برسد فقیر و محتاجم؛
پس سعی می کنم که همیشه و در هر لحظه یاد او را در وجودم و در دلم زنده نگه دارم و فقط و فقط از او یاری و مدد می جویم و درخواست دارم تا عنایت و فضل بی کرانش را بر من بتاباند و خودش هر لحظه هادی و هدایتگرم باشد و مرا به بهترین و زیباترین مسیرها برای سپاسگزاری بهتر و بیشتر و قلبی بازتر هدایت و راهنمایی نماید و عالی ترین راه عبادت و بندگی اش را نشانم دهد؛ الهی آمین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
همیشه و هر لحظه یاد او را در دلم زنده و پاینده نگه دارم و با تمام وجودم او را ستایش نمایم تا شیطان را در آن جایگاهی نباشد و تمام وجودم از عشق و نام و یاد خودش لبریز گردد، چرا که خودش در آیه 36 سوره زخرف فرموده :
و هر که از یاد خداى رحمن روى گردان شود شیطانى بر او مىگماریم که همراه و دمساز وى گردد.
و یک تشکر ویژه ای هم از جناب آقای رضا احمدی عزیز دارم که واقعا به درک بالایی در آیات و روایات نائل آمده و ما را هم از این توفیقی که از طرف پروردگار نصیب اش شده سهیم می نماید و از کامنت ها و مطالب زیبایش آموختم و تجربه کسب کردم و الحق و والانصاف که شاگرد ممتازی این دانشگاه بزرگ و الهی برازنده ی افرادی همچون شماست که مطالب را عالی تر درک کرده و برای درک بهتر بر و بچه های سایت با خلوص نیت و پاکی دل دانسته ها و یافته های خود را در اختیار ما قرار داده و به رشد و پیشرفت مان کمک شایانی می نمایید (بخصوص در مورد مستندهایی که معرفی کرده بودید که حداقل برای من خیلی خیلی عالی و آموزنده و دست اول بودند). دست مریزاد و خدا قوت
و در پایان هم از استاد عزیز و یار همیشگی شان خانم شایسته عزیز سپاسگزاری خالصانه و عاشقانه دارم بخاطر این مطالب و این فضای روحانی و ملکوتی و توحیدی که برای رشد و پیشرفت تمام مشتاقان فراهم نموده و با عشق و خلوص نیت این آگاهی ها را در اختیار می گذارند.
لطف بیکران حضرت حق بر لحظه لحظه زندگی تان و قلبهاتان جاری باد؛
سلام ب عزیزترین استاد جان و آگاهی و سلام ب مریم خانم ک پراز شایستگی بودن هستند، در کنار استاد یکتاپرست و توحیدی و الگوی ما اهالی این خانواده بزرگ معنوی
وقتی استاد از توحید و یکتاپرستی صحبت میکنند روح آدم پر میکشه میره تو گذشته تو تجربیات خودش و مرور میکنه تمام لحظاتی ک خودش تونسته ارتباطش رو با خداوند جهان هستی برقرارکنه و کاملتر بگم تونسته بیاد خودش بیاره ک ب کی وصله از کجا اومده با قدرت و با اطمینان و اعتماد متصل بشه و هرچی میخواد چه نیرو و توان بالا باشه چه اطلاعات چه پشتوانه چه حس دلگرمی چه حس شادی و هر نیازی ک داشتهرو بدون واسطه از خودمنبع اصلی تا بالاترین حد توان خودش دریافت کنه.
وقتی استاد از توحید میگه انگار ابراهیم اومده نزدیک آتیش میگه آتیش هم خود تویی پس بسوزونه تو سوزوندی ازبین ببره تو ازبین بردی و منو ب اون چیزی ک خودت میخواهی تبدیلم میکنی منو تو خودت ذوب میکنی پس من در هر حالتی بازهم بیشتر و بیشتر در تو ذوب میشم یه حس یه قدرت یه کمال دیگه از تو رو تجربه میکنم پس هر کاری دلت میخواد بکن من ک خود توام من ک تسلیم توام من ک جدااز تو نیستم من ک تو بغل توام تو دستای توام پس بریم یه جنبه دیگه از تو رو ببینیم.
من فایلهای توحیدی استاد رو خیلی دوست دارم
ولی واقعا نمیتونم با اسلام با خدای جلاد و ستیزهجو و منتقم و کینهجو و قاتل غیر مسلمونا، با الله خدای بزرگ محمد، ک دستور جهاد، جنگ و خونریزی و کشتن کساییکه حرف محمد رو قبول نمیکنن و بسیار ترسناک هشداردهنده دائمی، آویزون کننده از مو، صاحب دوزخ وحشتناک و جهنم سوزان و ….. نمیتونم اعتقاد داشته باشم و ارتباطی برقرارکنم.
خدا از نظر من اون انرژی بیپایان و بینهایت جهان هستی ست ک یکسری قانون و نظم، یه سیستم هوشمندانهی کاملا با ظرافت برنامهریزی شده رو از ابتدا بنا نهاده ک این جهان با میلیاردها سال سن رو بدون هیچ گونه اشتباه و ایراد ب این مرحله از حیات رسونده و میلیاردها سال دیگه هم میتونه ب زندگیش ادامه بده.
اون انرژی واحد و توحیدی ک تمام آگاهیهای عالم هستی رو تو یک سلول جا داده ک وقتی میتوز میکنه بدون هیچ اشتباهی چندتا چشم چندتا دست یا پا یا اندام دیگه تولید نمیکنه و کارش رو کاملا دقیق انجام میده، انرژی تک و تنهایی ک اگر 2 تا بود امکان اشتباه و تداخل نظرات و عدم تفاهم بینشون پدیدار میشد، انرژی خالص منبا و سرچشمه همه چیز ک من هم خودم از اون هستم جزعی از وجودش ، هیچ جدایی بین من و او نیست، مثل ابراهیم ک هیچ آتشی نمیدید و هرچی میدید فقط او بود و او و دیگر هیچ.
من اون خدایی رو دوست دارم ک بحدی منو دوست داره ک هر اشتباهی کنم هر خطایی داشته باشم میگه تو از منی و با منی پس نگران هیچ چیز نباش خیالت راحت من پشتتم نه کسی میتونه بهت اذیت و آزاری برسونه و نه قراره از من آسیبی ببینی من تورو دوستت دارم و همیشه هواتو دارم همیشه حواسم بهت هست خیالت راحت، تا هرجا میخوای پیش برو منم هستم حتی اگه کوهها جلوی راهت رو بگیرن من از همه چیز و همه کس قدرتمندتر پشت و پشتیبان توام.کوه ک چیزی نیست پشتت رو ب من تکیه بده ک کل هستی از ابتدا تا انتها فقط منم فقط من.
یه دیدگاهی دارم کمی همراه و کمی متفاوت با استادعزیزم؛
در مقابل این نیرو ( خدا ) هیچ وقت دوست ندارم خودم رو کوچک و ناتوان ببینم و بگم من هیچی نیستم هیچی نمیدونم چون من خودشم، پس همهچیز هستم و همهچیز رو میدونم ولی مغرور نمیشم چون اینجا همون مرز بین دونستن ذهن و مغز من پیش میاد با دونستن قلب و روح من، نکته اینجاست ک خیلی ظریف میشه.
من با قدرت جلو میرم من تو رانندگی واقعا حرفهای هستم ولی وحشی بازی در نمیارم چون همون مرز دونستن من میگه ؛ بیاحتیاطی امکان اشتباه رو بالا میبره امکان تصادف و خطا کردن بالا میره ولی با همهی اعتمادبنفس و ادعا بله ادعایی ک تو رانندگی دارم سالیان ساله ک خداروشکر تصادفی نداشتم، چون احتیاطم در حال حاضر از سن 13-14 سالگیم ک بی اجازه ماشین برمیداشتیم و با ماشین خیلی کارهای پرریسک میکردم بیشتر هم شده.
الان خیلی مواقع خودم رو ناتوان و ناچیز در برابر انرژی جهان هستی دربرابر خودآ نمیبینم من همون خودآ هستم خودآ ، خدای من خدای محمد نیست، خدای من خودآ ست ک باید ب خودم بیام ب خودآ.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو رسونده باشم
«مرز بین قلب و روح با مغز و ذهن خیلی ظریفه خیلی حساسه، من هم همهچیز رو میدونم و مغرور ب دونستن هستم چون قلب و روح دارم و هم مغرور نمیشم از دانستههام چون مغز و ذهنم امکان اشتباه و خطا رو داره»
هم اعتمادبنفس دارم و ب خودم مغرورم ک انرژی جهان در اختیارمه هم نباید مغرور بشم چون اگر یادم بره انرژی جهان رو، و فقط ب فکر و ذهن خودم تکیه کنم دانستههام ک کامل نیست پس امکان داره اشتباه کنم و خطا برم.
ب امید موفقیت برای همهشون اعضا خانواده بزرگ عباسمنش
درود به همگی .واقعا خداروشکر که به این فایل هدایت شدم بعد از مدتها هست که میخوام کامنت بنویسم .من 6 سال هست که درگیر آزمون وکالت شدم چند بار آزمون دادم و قبول هم نشدم که بعدها فهمیدم که چرا قبول نشدم و فک میکردم باید این آزمون رو قبول بشم و فقط از همین طریق میتونم به موفقیت و ثروت و آرامش برسم و اینکه من علاقه نداشتم و فقط به خاطر اینکه بقیه بگن wow وکالت قبول شده در صورتی که من اصلا روحیاتم با این رشته سازگار نیست و مدام میخواستم وانمود کنم که علاقه دارم و …..چندین باور اشتباه هم بود گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم جدی روی خودم کار کنم اول از همه سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم و به نکات مثبت زندگیم توجه کردم و اوضاع خیلی بهتر شد و رفتیم ترکیه برای انجام کارهای انگشت نگاری برای کشور کانادا .…. و در همین حین مدام بهم الهام میشد که کتاب های دانشگاه و هر آنچه مربوط به وکالت هست رو به کتابخانه یا به دوستت ببخش و من مردد بودم تا اینکه همین کار کردم و در این مدت هم مدام روی خودم کار می کردم و دو تا دوره رو همزمان کار کردم البته کامل نه ،دوره کشف قوانین و شیوه حل مسائل و روز به روز همه چی بهتر شد و تا اینکه ویزای من و همسرم اومد و من خیلی خوشحال بودم و سپاسگزار خداوند که راهی رو باز کرد و از قبلش هم دوست داشتم مهاجرت کنم و الان حدود 5 ماه هستیم که اومدیم و من خیلی دوست دارم بمونم ولی همسرم میخواد برگرد ایران. می دونم که من باید روی خودم کار کنم که در این مدت کار کردم و از بخش عقل کل هم کمک گرفتم و فهمیدم باور اشتباه من کجاست فهمیدم که من قدرت رو از خدا گرفتم و دادم به همسرم فکر میکنم همسرم باید تو این مهاجرت جور منو بکشه و اون باید منو حمایت کنه و اینکه فکر می کنم مهاجرت خیلی سخته .در این مدت هم سعی کردم روی این باور اشتباه کار کنم .و میدونم که نمی تونم نظر و دیدگاه همسرم رو عوض کنم و با جنگ و دعوا هم هیچی درست نمیشه و این بود از چک و لگدی که از جهان خوردم و خداروشکر که فهمیدم الان هم دارم حالم خوب نگه میدارم و از خدا کمک میخوام که بهم چه کار کنم و وقتی به این نتیجه میرسم که همه کاره خدا هست و اون منو هدایت می کنه حالم خوب میشه . الان هم به الهام قلبم گوش کردم و کامنت نوشتم .خیلی ممنون از استاد عزیز و برای همه دوستان آرزوی بهترین ها رو میکنم
سلام استاد عزیزو بزرگوارم مریم بی نظیرم بنده های عزیز شده ی خدا و دوستان عزیزم همه ی کسانی که در این سایت هستند مورد لطف خدا هستند
حتی شروع کردن با نام خدا رو هم از استاد عزیزم آموختم و چقدر وقتی این تیتر از شروع رو می نویسم در دفترم وجودم پر از عشق و انرژی میشه
اعتقاد قلبی من اینه که در هر دوره کسانی باید باشند تا هدایتگر بنده های خدا باشند و استاد عباسمنش عزیزم پیامبر زمان ماست که برای هدایت ما از طرف خداوند نازل شدند
اخه ادم لذت میبره این مگه به غیر از اینه که آدم مورد لطف و رحمت خدا باشه اینکه از همه ی جوانب کامل باشی و زیبا زندگی کنی انقدر وجودت پر از عطر خدا باشه و انقدر بی نظیر زندگی کنی بخدا که همش زیر سره توحیده اگر استاد فقط یک ماه توحید رو کنار بزاره (استاد رو مثال میزنم که انسان توحیدی کاملی هستش ) تمام زندگیش از این رو به اون رو میشه توحید اصله و استاد اصل رو پیدا کرده وقتی اصل رو داشته باشی همه چیز رو داری باهم داری
توحید اصله که استاد با وجود توحید آرامش داره ثروت داره لذت های دنیایی و اخرتش رو داره وقتی میاد چنین فایلی میزاره که وجوده هزاران نفر رو پر از عشق به خدا میکنه خداوند در بهشت براش خانه ای بنا کرده من آدمی رو ندیدم مثل استاد که تو زندگی همه چیز رو باهم داشته باشن بلاخره هر کسی از ی جایی میلنگه مگر کسی که از شاگردان استاد باشه و شبیه استاد عمل کنه توحید زیباترین اصلی هست که وقتی ترس کنار میره نگرانی کنار میره جاش نعمت و ثروت قرار میگیره
مرد بزرگ سید عزیز با وجود نازنیت انقدر عاشق قرآن شدم انقدر ازش لذت میبرم هر بار که میخونم نکات جدید که دیدم رو تغیر داده قرآن کتابی هست که به من داره یاد میده چطور زندگی کنم انقدر زیبا شده کتاب قرآنم مثل کتابهای درسی پر از هایلایت زیر نکات مهم و زیبا یادداشت آیات فرکانسی و قانون جذبی و در هر صفحه کاغذ چسبوندم و آیات زیبا اون صفحه رو برای خودم بازکردم و اینها رو شما به من یاد دادی و خداوندی که من رو هدایت کرد ه به سایت شما و من چه کردم که بنده ی عزیز خدا شدم که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بی نظیر مگه میشه ادم سنش بالاتر بره ولی زیباتر و جذاب تر و سالم تر از قبل بشه بله شما رو میگم استاد عزیزم چقدر با تغیر فیزیکتون احساس میکنم تکاملتون در فن بیانتون هم عالی تر و بهتر و زیباتر شده چقدر فایل های توحیدیتون رنگ و بوی دیگری پیدا کرده من خیلی وقته که هیچ کامنتی در سایت نزاشته بودم ولی الان با گوش دادن به این فایل زیبا خونم به جوش اومد اخه چقدر بی نظیری استاد چقدر روز به روز داری کلامت شیواتر فیزیکت بهتر و ایمانت قوی تر میشه
استاد عزیز ی تجربه هم از خودم بگم در مورد ایمان قوی به خداوند
من حدود 3 سال پیش خواهرم رو از دست دادم و حواسم به زندگی فرزندان غذا تحصیل همه چی خلاصه بود در زندگی خواهرم و این قضیه باعث شد من خیلی رشد کنم انقدر ی در این دوره ایمان و توکلم به خداوند زیاد شده بود که احساس میکردم در آغوش خدا هستم و بعد از 1 سال و نیم که همسر خواهرم ازدواج کرد من یک هفته بعدش تو خواب دیدم که ی الهی به من گفت که تو شدی اهدنا صراط مستقیم
صراط الذین انعمت الیهم تا اینجای آیه و گفت سوره وضحی برای تو برو بخون و من انقدر اشک ریختم که واقعا خداوند هیچوقت خوبیهای ما رو دست کم نمیگیره و به من با این خواب یاد آور شد که من حواسم هست تو چیکار کردی در صورتی که من تنها دوره ی از زندگیم که بدون چشم داشت و بدون توقع و لذت میبردم از خدمت به خانواده ی خواهر م این کارارو انجام میدادم و همیشه وقتی یاد خوابم میفتم وجودم پر از عشق میشه که وقتی که با تمامیتت فقط و فقط برای رضای خودش کار انجام بدی چطوری جواب میگیری و ناگفته نمونه که تنها دوره ی از زندگیم که از لحاظ مالی پیشرفت کردم و تونستم دوتا خونه بخرم فقط اون دوره بود و من الان هم مات و مبهوت از اینکه چطوری ما این خونه ها رو خریدم اصلا بگم باورتون نمیشه با پول نقد خیلی کم و کاملا هدایتی واقعا توحید همه چیزه همه چیز
استاد عزیزم و دوستان عزیزم خدا رو شکر میکنم که در کنار انسانهایی قرار دارم که همگی عطر خدا در وجودشون جاریه
حدود 5 ماه پیش وقتی کلا بیکار شدم، و توانایی تامین نیازهای اولیه زندگی ام رو نداشتم، بعد از چند سال خیلی اتفاقی یوتیوب رو باز کردم و نوشتم سپاسگزاری و فایل استاد عزیز اومد بالا، فایل استاد در زمینه سپاسگزاری رو گوش دادم و با تمام وجودم سپاسگزاری رو شروع کردم، به طرز شگفت انگیزی بعد از حدود 1 ماه یک روز تلفنم زنگ خورد، از طرف کسی که من حتی یکبار برای کار بهش چیزی نگفته بودم و ندیده بودمش، کاری با درآمدی چندین چند برابر قبل بهم پیشنهاد شد، خواستم اول شرایط رو براتون بگم، الان از صمیم قلبم خداوند متعال رو سپاسگزارم که همواره ما را هدایت می کنه، و شما استاد عزیز رو مثل الهام و آگاهی در مسیر حرکت ما قرار میده، که عاشقانه از شما سپاسگزارم، الان در شروع مسیر هستم چند ماه دیگه باز هم میام و تغییرات فوق العاده ی خودم رو که همه از جانب خداست براتون می نویسم، استاد عزیز از صمیم قلبم به خاطر فایل های فوق العاده و اثربخش شما سپاسگزارم. ممنونم که در کنار ما هستین.دوستان من، من دارم تلاشم رو میکنم که چیزی رو از بیرون نبینم، همه چیز از درون ماست.
به نام خدایی که من را خالق آفرید و هدایتم میکند تا بهترینها را خلق کنم
مدتها بود کامنت نگذاشته بودم، (شاید چون احساس میکردم که خیلی به قول استاد “حرفهای شدم!”
و پاسخ امروز و هدایتی که طلبیدم و بعد از مدتها دوباره وارد سایت شدم، این بود که مشکل از همین نوع نگاهت هست که فکر میکنی “بلدی”
اول از هر چیز دوست داشتم به استاد عزیزم سلامی دوباره عرض کنم و بگم که چقدر دوستش دارم و همیشه حرفهاش در طول سالهای استفاده از فایلها و محصولاتش در نقاط حساس زندگیم چراغ راه بوده، همون حرفها و آموزشهای توحیدی که از من آدم دیگهای با نتایجی متفاوت ساخت، خدا رو صدهزار مرتبه شکر بابت وجودت! استاد خوب و دوست داشتنی
به لطف خدا نتایج خیلی خوبی در این سالها گرفتم که اگر نتایج رو اینجا بخوام بنویسم خیلی خیلی گسترده و بنیادین و شگفت انگیز هست و قطعا هر فردی از شنیدنش ذوق زده میشه، اما دوست دارم باز هم بزرگتر بشه بعد بیام و بگم.
اما مدتی بود که احساس سردرگمی میکردم، با اینکه احساس میکردم همه چیز رو دارم درست انجام میدم اما اون نتایج خیلی خیلی بزرگتری که میخوام توی راه گیر کرده و حاصل نمیشه
بعد از مدتها دوباره سایت رو باز کردم و هدایت طلبیدم و همین فایل توحیدی شماره 11 جواب بود و همون دقایق اولیه مشاهده فایل لبخند زدم و گفتم، آهان همینه!
بعنوان فردی که به لطف خدا نتیجه گرفته و به قول استاد “حرفهای شده” یا حداقل کمی این ادعا رو داره (البته با هدایت الله)، همیشه در ذهنم از خدا طلب هدایت در لحظه به لحظه زندگی میکنم اما احساس میکنم عمقش کمه یا مدتی هست که کم شده
نه تنها باید لحظه به لحظه هدایت بطلبیم و جزئی از عادتهامون بشه بلکه باید مواظب باشیم به روزمرگی تبدیل نشه و این معجزه دریافت پیامهای هدایت برامون ساده و پیش پا افتاده جلوه نده
باید همیشه از این معجزه بینظیر احساس شگفت زدگی و سپاسگذاری از عمق وجود کنیم، باید همیشه برامون تازگی داشته باشه، باید عطر خدا رو همیشه در زندگی جاری ببینیم و رایحهش را حس کنیم وگرنه حتی با وجود دریافت هدایت همیشگی باز هم فکر میکنیم: ” این که طبیعیه! ”
بله طبیعیه ولی یک لطف بی انتهاست که داری از اون استفاده میکنی! نباید برات پیش پا افتاده و سطحی جلوه کنه و فراموش کنی که این یک موهبت بزرگ هست!
نباید مغرور بشم چرا که حتی اگر در دریافت هدایت و پاسخ هم از خداوند، مغرور بشم و شکل معجزه گونهش رو اگر فراموش کنم باز هم بر میگردم سر خونه اول و با وجود دریافت پیام هدایت الله باز هم جاهایی احساس یاس و نا امیدی و حتی ناسپاسی میکنم و جریان خلوص هدایت و پیام رو کمرنگ میکنم!
خلاصه که خیلی به این فایل و موضوع مهم
“تسلیم”
“عجز”
و “خشوع” همیشگی در برابر فرمانروای کائنات نیاز داشتم.
خدا رو شکر بابت این یادآوری و هدایتی که دوباره از این سایت دوست داشتنی و خالص دریافت کردم.
کدام کار است که خداوند انجام داده نتواند؟ کدام خواسته ات است که خداوند برایت داده نتواند؟
خداوند بر هر کاری تواناست خداوند بر همه چیز داناست خداوند قدرتی است که همه چیز در دست خودش است دست خداوند بالاترین دست هاست خداوند میگوید موجود باش و موجود میشود
خداوند قدم به قدم هدایت ات میکند با تو صحبت میکند خواسته هایت را اجابت میکند میگوید من نزدیکت هستم نترس غمگین نشو من برای تو کافی هستم از غیر من نترس ایمان داشته باش
من برایت کارها را انجام میدهم
من برایت کارها را انجام میدهم
من برایت کارها را انجام میدهم
من دستت را میگیرم و به مسیر دلخواهت میبرم من دستت را میگیرم و روی راه حل مسله ات میگذارم من برایت انجام میدهم به آسان ترین مسیر و نزدیک ترین مسیری که میان تو و خواسته ات است هدایت ات میکنم
به من توکل کن خودت را به من بسپار خواسته هایت را به من بسپار برای من ناممکن وجود ندارد مرا باور کن قدرت مرا باور کن نه حرف مردم را
از من که بخواهی همه چیز ممکن میشود
از من که بخواهی همه چیز ممکن میشود
از من که بخواهی همه چیز ممکن میشود
کارهایی برایت انجام میدهم که ظاهرش برای دیگران ناممکن باشد من میتوانم ایاک نعبد و ایاک نستعین فقط از من بخواه به پول اش فکر نکن به مسیر اش فکر نکن به سختی فکر نکن دستت را بگذار در دست خداوند خودش همهی کارها را انجام میدهد.
به نام خدا
سلام به استاد عزیز که هر دفعه کولاک میکنند.اول که خدا رو بسیار بسیار شاکرم خوشحالم که لطف خداوند هست در مداری قرار دارم در فضایی قرار دارم که لایق شنیدن این کلمات ارزشمند این کلمات روشن و نورانی را از زبان کسی دارم که به معنای کلمه استاد هستند و لطف خداوند بر اوست و از کسانی که (انعمت علیهم) هستند.
سپاسگزارم و خوشحالم از مدار افسردگی غم اندوه ترس به مدار شادی هدایت امید توکل و انشالله خشوع رسیده و این مطلب جز با کمک الله که با هدایت بر قلبها امید و روشنی میده ،هدایت شدم به خواندن قرآن و یاری گرفتن در مسئله بزرگی که داشتم بود.
خوشحال و سرمست باید باشیم که خداوند ما رو با چنین کلمات روشن و ساده هدایت میکنه جز تلاش ما و عمل ما چیز دیگری نمیتونه سپاسگزاری قدردانی باشه.
سالی پیش بود که من فایلهای استاد میشنیدم و گوش میدادم در مدار عمل کردن نبودم و با مشکلات زندگی متعددی برخورد کردم مشکلات خانوادگی مدرسه نگاه جامعه ضعف در تحصیل کردم و در تمام این دوران بود که من فکر میکردم ،خودم میتوانم از پس مشکلاتم بربیام و فکرم این بود با اینکه میدونم و میشنوم که خدا بزرگه بخشنده است گناهان و میبخشه بخشنده نعمت خواسته ها هست .احساس گناه بی لیاقتی احساس دوری احساس بنده بد و ناشنوا و ناسپاس و بندگی که حرف رو میشنوه ولی باز نمیتونه عمل بکنه فکرها بود که حتی نمیگذاشت احساس لیاقتی کنم که درخواست کنم خدایا کمکم کن منم بندهات هستم و فلان درخواستهای منو به اجابت برسون .یک روزمشکلات خانوادگی سختی دچار شدم شب که رسیدم خونه اونقدر حالم بد بود ای هزار بار طلب بخشش و توبه کردم هزار بار طلب یاری کردم طلب عفو کردم نتونستم برم خونه تا صبح دیر وقت بیرون بودم و خدا هدایتم کرد به رستوران یکی از دوستان اون زمان تیم ایران با پرتغال جام جهانی داشت وارد غذاخوری شدم دوستم یک غذا برام آورد خیلی وقتی ندیدمت خوش بش. خوردیم سرحال اومدیم وبرعکس همیشه واقعا جو اونجا خیلی مثبت بود حرف این بود که ایران میتونه بچههای بچههای ایرانی میتونه و بچههای ایرانی هیچی از پرتغالیها کم ندارند و این حرفا حسهای مثبتی در من ایجاد میکرد با خودم عهد کردم کار جدیدی پیدا کنم سر پای خودم بایستم طوری که استاد گفتند آدمی زمانی با دل کمک میخواهد هدایت خداوند درهای هدایت و نعمت خداوند به رویش باز میشه .
همین بود که از خداوند طلب عزت کردم طلب روزی کردم گفتم من به هیچکس رو نمیاندازم من دیگر روی هیچکس جز خودت حساب باز نمیکنم هیچکس بزرگ نمیکنم به خودت مشکلم را حل کن و حالم را خوب کن با خودم میگفتم قدم اول خدا میگه رو بردار بعدی گفته میشه .علی با اینکه قدرت نداری میترسی احساس ضعف در درونت میکنی باز هم با قدرت به ترسهات حمله کن مثل سوار اسب هستی با سرعت حمله میکنی به دشمن .الهام بهم میداد و قوی هم میکرد .با فردی برخورد کردم با همون نجوا نمیشه و ازکجا که داشتم با فردی برخورد کردم فردی شریف پاکدل پاکدامن و فردی قوی و متوکل زمانی که رفتم برای ایشون کار کنم گفتم من حاضرم و هرچی شما بگید با تمام وجود یاد میگیرم من میخواهم کار بکنم اینجا. فکرم این بود من نمیخواهم برگردم به شرایط قبلی من نمیخواهم قربانی باشم من عذر و بهانهای برای هیچی وهیچ کسی بذارم که با تمام وجود هر مشکلی را میپذیرم و شروع کردم کار چالشهای کار با اعتماد به نفس ضعیفی که داشتم خیلی سخت بود ولی متعهد بودم و چاره دیگهای برای خودم نذاشتم از خدا هر لحظه طلب آمرزش و کمک میکردم من محتاج بودم به هر چیزی که برسد .خدا کمکم کرد . صاحب کارم حرفهای قوی میزد منو میخندون و میگفت بخند و با مشتریها گرم برخورد داشته انرژی مثبت بده تا انرژی مثبت به تو بازگردد ایشون خیلی خیلی برخورد خوبی با من داشت و خیلی عادتهای مثبت یاد گرفتم لطف خدا بود که نه تنها کار میکردم بلکه با یک فرد عالی و مثبت بودم ازش یاد میگرفتم.ولی با خودم میگفتم:
خدایا من تورو دارم حتی ایشون هم ازطرف تو بود،یاد حرفهای استاد بودم استاد میگفت: هرکی هر خوبی کرد بدون از خداست هر خوبی میدیدم با خودم تکرار میکردم، از تو ای خدای من نه اون.تو اصل هستی .شبها با خودم میگفتم خدایا کمکم کن عزتم رو برگردون کمکم کن عقب نرم ایمانم رو نگه دارم خدا همشو بهم تمام مردمی که میومدن اونجا تو یه چیز دیگه ای ،آدم عجیبی هستی اکثر افرادی که اونجا میومدن در مغازه بخاطر دیدن من میومدن یعنی این انرژِی مثبت هست که دل آدم ها رو نرم میکنه بقول استاد جذابیت شما چیز دیگه ای میشه.
گوشهام تیز بود چشمهام تیز میکردم قلبم آروم بود چون میخاستم دریافت کنم پیام ها رو خاص بودن یک سری حسها که بهم وارد میشد رو میفهمیدم .کلمات از زبان مردم میفهمیدم خاص بودن بعضی کلمات میشینه بر وجودم. به قول استادلامپ توی ذهنم روشن میشه .روزی از همین روزها بود حال دلم خیلی ناراحت بود.یکسری سوالات و مشکلات که اذیتم میکرد داشتم. سوالم این بود خدایا این آدمها رو با این همه گناه این همه بدی این همه گوش نگرفتن به حرفت این همه تکذیب و دروغ همه بدی کردنا دوست داره خودم این مشکلات این بدیها رو داشتم .حال خیلی بدی داشت حموم کردن زیر دوش آب گرم برام حس خوبی داشت. من به عجز رسیده بودم.
رفتم توی حموم زیر دوش آب گرم زدم .زیر گریه آب مثل بارون میریخت روی سرم همش این سوال رو میپرسیدم و اشک میریختم آیا منو دوست داری آیا منو دوست داری ؟؟بهم الهام شد شنیدم دریافت کردم بر قلبم نشست نشست بهم گفت :بله من همه رو دوست دارم وقتی که گفته شد تمام وجودم یک دفعه آروم شد مثل همون آیهای که میگه کن فیکون وجودم یکباره با اون کلام قدرتمند آروم شدم. و آب دوش رو بستم و اومدم بیرون اون الهامی که شده بود رو به دوستم گفتم . گفتم که بهم گفت من همه آدمها رو دوست دارم ،همه رو پذیرفتم.(بنده ها م رو با تمام گناه ها پذیرفته ام )
الان که فکر میکنم منطقی هست واقعی هست که درسته خدا جزا میکنه ولی همه خلقت شن
همه ما نبودیم از عدم بودیم و خلق شدیم زنده شدیم و انسان شدیم ، این حاصل از جز عشق و رحمت و مثبت بودن نیست.
هر زمان فکر میکنم اگر من عدم بودم و خلق شدم وجودم میلرزه و میترسم و
وقتی فکر میکنم ممکن بود هیچ زمان وجود نداشته باشم ، حس غریبی میکنم.
بنام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿36﴾
آیا خدا کفایت کننده بنده اش نیست و [کافران] تو را از آنها که غیر اویند مى ترسانند و هر که را خدا گمراه گرداند برایش راهبرى نیست.
وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ ﴿37﴾
و هر که را خدا هدایت کند گمراه کننده اى ندارد مگر خدا نیست که نیرومند کیفرخواه است.
آیات 36 و 37 سوره زمر
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته یار و همراه همیشگی شان و دوستان هم فرکانسی ام در این سایت توحیدی و کشتی نجات بخش.
خداوندا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم، مرا به راه راست هدایت کن، راه کسانیکه به آنها نعمت دادی نه کسانیکه بر آنها غضب نمودی و نه گمراهان.
خدایا نمی دانم می خواهم چه بنویسم، فقط می دانم به حرف دلم گوش داده و به اذن و اختیار و با اراده و قدرت تو بر صفحه کلید می فشارم تا بنگارم هر آنچه که تو دیکته می نمایی؛
تا بنگارم عشقی را که با تمام وجود از تو جاری می گردد بر قلب و بر ذهن و روحم، به این انگشتانی که از تو فرمان می برند و این کلماتی که زیبایی و عظمت و عشق ابدی و لایتناهی تو را به تصویر می کشند؛
خدایا به دستانم و انگشتانم توان بده و ذهنم را آرام نما و قلبم را که از وجود بی کران تو در حال فوران است و با تمام قدرت تلاش می کند از سینه ام بیرون بیاید و فریاد بزند عظمت و بزرگی و جلال و جبروت تو را، آرامش عطا کن؛
نمی دانم، باز هم غافلگیر شدم و زبانم قاصر از بیان این همه اخلاص و توحید و یکتاپرستی، از این همه عشق و شوق و احساس بندگی، از این همه خلوص نیت و کلام گهرباری که هر بار زیباتر و خالص تر از جانب او بر زبان استاد عزیزم جاری شده و چونان شهدی شیرین بر جان نشسته و کام ما را همچون عسلی که توصیفش در نهرهای بهشتی شده است گوارا می نماید؛
خدایا هر بار با شنیدن این سخنان و دیدن نشانه های بیشتر آن در کلمه کلمه کامنت های دوستان عزیزی که بحق شاگردان پرورش یافته در این دانشگاه توحید و یکتاپرستی هستند، حس می کنم قلبم به شدت بر سینه ام فشار می آورد و هر آن است که سینه ام را بشکافد و بیرون بیاید؛
حس می کنم و البته که اطمینان دارم که هر بار لبخند زیبای خدا را در چهره آرام و دلنشین استاد می بینم و کلامش را از زبان و لبهای استاد می شنوم و با چشم دل می بینم و با گوش جان می شنوم که مرا صدا می زند و به خود می خواند؛
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده؛
اکنون نمی دانم کجایم و چه می گویم، فقط می دانم که تمام وجودم را عظمت و شکوهی در برگرفته و احساس کسی را دارم که بعد از مدتها که هر روز یک توصیفی از یار گمشده اش می شنود که فقط گاه گاهی یک وصف کوچکی از او می شنیده و الان مدتی است که با شنیدن توصیف های زیباتر و بیشتر از یارش دلش و قلبش را برای دیدنش پاکتر و بازتر کرده و با این کار برای دیدن روی ماه و باعظمتش لحظه شماری می نماید؛
این روزها خیلی بهتر آن احساسی را که استاد سالها پیش در خیابان های بندرعباس و در آن گرمای تابستان راه می رفتند و با خدای خود صحبت می کردند و اشک می ریختند را درک می کنم و تجربه می کنم؛
نمی دانم چه شده است که این قدر دلم روشن شده و یا بهتر بگویم دل نازک شده ام و تا نام و یاد خداوند بر قلب و زبانم جاری می شود، به دنبال آن اشک است که از دیدگانم جاری می گردد و قلبم مالامال از وجود بی کرانش شده و تمام جهان و اطرافم را به فراموشی می سپارم و در عالم دیگر سیر می کنم، انگار که جز وجود او هیچ نمی بینم و جز صدای او هیچ نمی شنوم؛
در این لحظه دارم به این فکر می کنم که؛
چرا می گویند خدا دیدنی نیست؟
چرا می گویند که صدای خداوند شنیدنی نیست؟
چرا می گویند که نمی توان خدا را لمس کرد؟
به خود می گویم: شاید برای این است که سالهای سال در مدارس و خانواده و جامعه و محافل به اصطلاح مذهبی آنقدر این خزعبلات را به خوردمان داده اند که اصلا هیچ جوره نمی توانیم باور کنیم که ما هم لیاقت دیدن و شنیدن و حس کردن وجودش را داریم؛
شاید برای این است که آنقدر خودمان را دست کم گرفته ایم و وجود خودمان را فراموش کرده ایم و ذات خودمان را از یاد برده ایم که دیگر اصلا جرات به یادآوردن آن را هم به خودمان نمی دهیم؛
ولی می توانم به عظمت و شکوهش سوگند یاد کنم که دیدم؛
دیدم تمام عظمتش را در گلی که در باد می رقصید و لبخندش را با تمام وجود به من ارزانی می داشت و دامان گرمش را برای زنبور و پروانه ای گسترانده بود که رزقش را بی حساب از آن لبخند زیبا بگیرد؛
به بزرگش اش سوگند که شنیدم؛
شنیدم صدای شیوا و رسایش که ابتدای صبح و قبل از طلوع خورشید و در کنار این گل زیبای همیشه خندان از حنجره ی یک گنجشگ زیبایی که آوازی سرمست سر می داد و عظمت و بزرگی اش را می ستود و بخاطر زندگی دوباره اش و بخاطر روز زیبایی دیگر او را شکر می گفت و شاد و مسرور بود؛
به جلال و جبروتش سوگند که با تمام وجودم حس کردم؛
حس کردم آن همه عشق و محبتی که به تمام جهان و جهانیان عرضه داشته و بی حساب می بخشد به همگان، حس کردم در دل تاریکی شب وجود آرامشش را در هستی و احساس کردم زندگی و لذت هایش را در روشنایی روز و جزء جزء هستی و آفرینش با زندگی دوباره و شادی و شور و مستی شان؛
من دیدم آن خدایی را که همه می گویند نادیدنی است؛
آری دیدم او را، اما نه با چشم سری که مادیات را با آن می بینم؛
دیدم او را با چشم دل، با قلبی که فقط با شنیدن این فایل های توحیدی و باور کردنش به اندازه درک اندک خودم تا این لحظه فقط توانستم کمی آن را غبارروبی کنم و شاید یک لایه از هزاران لایه زنگارهایی که سالها بخاطر دوری از او بر روی آن نشسته بود را پاک کنم؛
شنیدم او را با گوش جان، نه با گوشی که بارها و روزها و لحظه ها خزعبلات و ناملایمی ها و نامردمی ها را می شنوم؛
شنیدم او را با گوشی که با قلبم پیوند خورده و یک روزنه کوچکی از آن به اندازه سرسوزنی به رویش باز شده و نور وجودش از همین روزنه کوچک به درون تابیده و کورسویی در تاریکی مطلق پدیده آورده که بتوانم کم کم چشمانم را به این نور و این زیبایی و عظمت باز کنم؛
حس کردم او را؛ نه با احساسی که بارها با آن مادیات را احساس کردم؛
احساس کردم او را با تمام وجود و با روحی که متعلق به خودش بوده و هست و من آن را فراموش کرده بوده و بخاطرش عذر تقصیر به درگاهش دارم و می دانم که پذیرای آن است؛
چون این روزها حس می کنم که با کس دیگری عشق بازی می کنم؛
حس می کنم کسی در وجودم زنده و بیدار شده است و عظمتی را در وجودم یافته ام که با او می توانم پا روی تمام کاستی ها و غم ها و نگرانی های دنیا بگذارم و فقط او را بس است برایم، تا پایان این جهان؛
این روزها هر جا می نگرم او را می بینم، هر چه می شنوم پیامی است از جانب او برای من، هر چه احساس می کنم خوبی و عظمت و عشق او در آن نهفته است و با تمام وجودش تقدیمم می کند؛
این روزها بیشتر او را در کنارم حس می کنم و به عظمتش سوگند می بینم آن وجود نادیده را از وقتی که صبح چشم می گشایم و شکر می کنم، در هر لحظه؛
در پلک زدن هایم، در قدم برداشتن هایم، در حرف هایم، در گوش دادن هایم، در نسیمی که صبح گاه می وزد، در پروانه ای که اطراف درخت گل محمدی و زیبای باغچه خانه ام می رقصد، در زنبوری که برای جمع آوری شهد اطراف گل ها می چرخد، در صدای گنجشکی که روی شاخه های آن نشسته و آواز سرمی دهد، در یاکریمی که هر صبح با عشق صدای زیبایش را می پراکند، در لبخند زیبای یک کودک و در لطافت بهاری که نسیمش هر صبح و شام بر چهره ام می وزد، از لبخند و احترامی که حتی از عابرهایی که نمی شناسم و کسانیکه می شناسم بهتر و زیباتر از روزهای قبل دریافت می کنم و در ثانیه به ثانیه روزهایم که آنقدر زیبا و بی نظیر است که اصلا گذر زمان را احساس نمی کنم؛
آنقدر حسم عالی شده و حواسم و فکرم به اوست که حتی در هر کلمه از فیلمی که می بینم صدا و پیام او را به وضوح می شنوم؛
امروز فیلمی می دیدم که یک جمله از آن من را میخکوب کرد؛
جمله ای که یک استاد به شاگردش می گفت و آن این بود که:
انسانها به خاطر علم کمی که دارند فکر می کنند که همه چیز را می دانند، در حالیکه هیچ نمی دانند،*
ولی اگر قلب و دل خود را از زنگارها و آلودگی ها پاک کنند آن وقت به وضوح درک می کنند و اسرار را می فهمند و می شنوند؛
الله اکبر، از این همه هماهنگی و نظم و قانون دقیق و کاملی که در این جهان و به این زیبایی قرار گرفته است،
قانونی که وقتی در مدار دریافت آگاهی قرار می گیری، حتی از چیزهایی که فکرش را هم نمی کنی نشانه و هدایت و الهام دریافت می کنی و این چیزی نیست جز رزق بی حسابی که وعده اش داده شده است؛
چقدر زیبا وقتی در خواب ناز هستی و کارت را به خودش واگذار کرده ای و صبح چشمانت را می گشایی، می بینی که به زیبایی هر چه تمام تر آن کار به انجام رسیده است و تو فقط مات و مبهوت شکرش را به جای می آوری و اشک می ریزی؛
چقدر زیبا وقتی به اداره ای می روی که شاید قبل تر از اینها روزها باید به خاطر یک نامه دوندگی می کردی، ولی او آنقدر زیبا همه چیز را برایت ردیف کرده است که به راحتی و بدون اینکه ذره ای احساس نگرانی و ناراحتی داشته باشی، کار چند روزه در عرض یک ساعت انجام شده و نامه به دست و خوشحال آنجا را ترک می کنی و تنها با یک «خدایا شکرت» ساده از او تشکر می کنی؛ ولی باز هم به لطف و فضلش ایمان داری و باورش داری که هدایت و حمایتت می کند و این چیزی نیست جز رحمت بی پایانش بر من؛
به بزرگی اش سوگند در این نیم قرنی که از خداوند عمر گرفته ام، می توانم بگویم که این بهار یکی از بهترین و زیباترین بهارهای عمرم بود، بهاری بود که در لحظه لحظه آن و در هر برگی و در هر وزش بادی و در هر رقص پروانه ای و در هر صدا و نوایی او را دیدم و حس کردم و شنیدم؛
به وضوح می بینم که روحم لطیف تر شده و آرامتر شده ام؛
آن هم فقط به این واسطه که اندکی او را باور کرده و به او توکل کرده ام و شاید توانستم فقط یک لایه از آلودگی ها و زنگارهایی که قلب و دلم را سیاه و تاریک کرده بوده را بزدایم و به الماس درونم نزدیک تر شوم و سعی بر این دارم که هر لحظه از زندگی ام را به لطف او، با یاد و نامش سپری کنم؛ که هزار البته با توکل بر خودش و ایمان و باوری راسخ به هدایت ها و الهامات هر لحظه اش؛
جایی شنیده بودم که سکوت راه رسیدن به خداست؛
ولی اکنون با شجاعت تمام فریاد می زنم که: سکوت فریاد بلند خداوند است که با آن جان و قلب ما را جلا می دهد؛
سکوت بسیار زیباتر از آنست که می پنداشتم، چون در سکوت است که او را می یابم و می توانم بهتر و راحت تر صدایش را بشنوم و در لابلای این سکوت او را ببینم و با عشق در آغوشش بکشم؛
سکوت فریادی است که از درون سر می دهم تا ندای ملکوتی و صدای رسای پروردگارم را با جان و دل بشنوم؛
تا از هیاهوی این دنیا و وابستگی ها و دلبستگی هایش رهایی یابم و فقط و فقط به او و دلداده هایش گوش جان فرا دهم، که این میسر نمی گردد مگر با سکوتی دلنشین همراه به آرامش و ایمان و توکل به ذات مقدسش؛
در کامنت دوست و هم فرکانسی عزیزم، خانم نفیسه حاجی محسن خواندم که نوشته بودند در حال نشر پست هایی هستند با محتوای الهی و توحیدی؛
با خواندن این جمله ایشان جانی تازه در وجودم شکل گرفته و احساس می کنم که من هم تمام وجودم در حال فریادزدن توحید و یکتاپرستی شده است؛
سالها نماز می خواندم و به اصطلاح بر درگاهش سجده می کردم، ولی چه سود که همگی از روی ترس و نیاز و شاید هم از روی اجبار و تاییدطلبی و خیلی وقتها هم بخاطر تقلیدهای کورکوانه ای بود که از خانواده و اطرافیان و جامعه به ارث برده بودم؛
و با وجود اینکه این اواخر خیلی نسبت به خواندن نماز احساس بهتری پیدا کرده بودم و وقتی در پیشگاهش سجده می کردم (نمی توانم بگویم همیشه ولی به جرات می گویم که بیشتر مواقع) بخاطر وجود نازنین خودش و سپاسگزاری بود؛
ولی دوباره کامنت جناب سیدعلی جان خوشدل من را به فکری عمیق واداشت؛
به این فکر کردم که واقعا برای چی و چرا نماز می خوانم و برای او سجده می کنم؟
نه اینکه بخواهم نماز خواندن را ترک کنم و یا بگویم که دلایل ام برای سجود و یا رکوع در پیشگاهش خوب است یا بد!!!
فقط می خواهم دلیل آن را برای خودم منطقی تر کنم و اصل انجام این کار را برای خودم واضح و روشن کنم و ببینم که اصلا با خودم چند چند هستم؛
راستش شاید من هم خیلی وقت ها تصمیم گرفتم نماز نخوانم، البته نه اینکه بخواهم از یاد و ذکر او غافل شوم، ولی اینکه حتی خیلی قبل تر از این هم فکر می کردم که چرا باید اینگونه نماز خواند؟
با خود می گویم: چرا در بین این جمعیت 10 میلیاردی کره زمین فقط مسلمانان که شاید جمعیت شان یک پنجم جمعیت جهان باشد اینگونه نماز می خوانند؟
آیا آنها که به این شکلی که ما با خدا رابطه داریم و او را عبادت می کنیم، خدا را نمی شناسند و او را یاد نمی کنند!!! و اگر بخاطر اینگونه نماز نخواندن از یاد او غافلند پس چرا زندگی شان خیلی بهتر از کسانیکه است (یا بهتر است بگویم خیلی بهتر از زندگی من است) که مرتب نمازهایمان را حتی سروقت می خوانیم؟
خیلی از جواب هایم را در فایل های سفر به دور آمریکا و صحبت ها و فایل های استاد گرفتم و وقتی خودم بیشتر قرآن را خواندم و آیاتی را دیدم که در مورد نماز خواندن ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و یوسف و موسی و سلیمان و عیسی و دیگر پیامبران در قرآن صحبت شده است و در مورد این گفته شده است که فرشتگان و زمین و آسمان ها و کوهها و تمام ذرات عالم برای خداوند سجده می کنند و تسبیح او می گویند، بیشتر به فکر افتادم و عمیق تر موضوع را بررسی کردم؛
به خودم گفتم آیا یک درخت و یا یک برگ و یا یک کرم و یک گنجشک و یا پروانه و زنبور و گل و یا هر چیز دیگری که حداقل من می شناسم و اسمشان را می دانم هم همانند ما و یا من سجود و رکوع می کنند و خداوند را اینگونه تسبیح می گویند و عبادت می کنند؟
مخصوصا این اواخر و یا این چند روز، خیلی بیشتر به این موضوع فکر می کنم که چطور خداوند را عبادت کنم و یاد نمایم که حق او را به بهترین شکل ممکن ادا نمایم و شایسته و سزاوار خداوندگاری او و عبودیت و بندگی من باشد؛
چطور در مقابلش خضوع و خشوع داشته باشم که لایق و سزاوار پرستش اش باشد و در سرای آخرت بخاطر کوتاهی شرمسارش نباشم؛
راستش تا این لحظه که این کامنت را می نویسم هنوز به نتیجه ای نرسیده ام، و تصمیم دارم که کماکان مانند قبل او را عبادت کنم و در پیشگاهش سجود و رکوع داشته باشم، البته با دلی پاک تر و خلوصی بیشتر و درک بهتری از اینکه این کار برای رشد خودم می باشد و با علم به اینکه خداوند نیازی به این صلاه من و یا هر عبادت دیگری ندارد و این من هستم که محتاج و نیازمند لطف و رحمت اویم؛
بارالها به هر خیری نیکی که از تو به من برسد فقیر و محتاجم؛
پس سعی می کنم که همیشه و در هر لحظه یاد او را در وجودم و در دلم زنده نگه دارم و فقط و فقط از او یاری و مدد می جویم و درخواست دارم تا عنایت و فضل بی کرانش را بر من بتاباند و خودش هر لحظه هادی و هدایتگرم باشد و مرا به بهترین و زیباترین مسیرها برای سپاسگزاری بهتر و بیشتر و قلبی بازتر هدایت و راهنمایی نماید و عالی ترین راه عبادت و بندگی اش را نشانم دهد؛ الهی آمین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
همیشه و هر لحظه یاد او را در دلم زنده و پاینده نگه دارم و با تمام وجودم او را ستایش نمایم تا شیطان را در آن جایگاهی نباشد و تمام وجودم از عشق و نام و یاد خودش لبریز گردد، چرا که خودش در آیه 36 سوره زخرف فرموده :
وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36)
و هر که از یاد خداى رحمن روى گردان شود شیطانى بر او مىگماریم که همراه و دمساز وى گردد.
و یک تشکر ویژه ای هم از جناب آقای رضا احمدی عزیز دارم که واقعا به درک بالایی در آیات و روایات نائل آمده و ما را هم از این توفیقی که از طرف پروردگار نصیب اش شده سهیم می نماید و از کامنت ها و مطالب زیبایش آموختم و تجربه کسب کردم و الحق و والانصاف که شاگرد ممتازی این دانشگاه بزرگ و الهی برازنده ی افرادی همچون شماست که مطالب را عالی تر درک کرده و برای درک بهتر بر و بچه های سایت با خلوص نیت و پاکی دل دانسته ها و یافته های خود را در اختیار ما قرار داده و به رشد و پیشرفت مان کمک شایانی می نمایید (بخصوص در مورد مستندهایی که معرفی کرده بودید که حداقل برای من خیلی خیلی عالی و آموزنده و دست اول بودند). دست مریزاد و خدا قوت
و در پایان هم از استاد عزیز و یار همیشگی شان خانم شایسته عزیز سپاسگزاری خالصانه و عاشقانه دارم بخاطر این مطالب و این فضای روحانی و ملکوتی و توحیدی که برای رشد و پیشرفت تمام مشتاقان فراهم نموده و با عشق و خلوص نیت این آگاهی ها را در اختیار می گذارند.
لطف بیکران حضرت حق بر لحظه لحظه زندگی تان و قلبهاتان جاری باد؛
هر روز در پناه الله یکتا بدرخشید؛
تا درودی دیگر بدرود
علیرضا (پدر خانواده)
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک می شود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده می شود
و بقدر ایمان تو کارگشا می شود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می شود
و به قدر دل امیدواران گرم می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر می شود
عقیمان را فرزند می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها، نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود؟
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود؟
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود؟
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید؟
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
نمیدونم چیبگم… از کجا بنویسم … برای خدای خودم چی بنویسم؟
به وقتی باهاش حرف میزنم میبینم برام همه چیز میشه…هرچیزی که دلم میخواد میشه ، اشک هامه که فقط جاری میشه …
خدایا
خدای شیرین من
خدای عزیز من
چقد برای تو مینویسم و تو چقدر با دقت به من گوش میدی ، چقدر از عشق تو بدنم به لرزه در میاد، ایمانم کمه ولی عشق من زیاده
ایمانم رو قوی کن ، بدن سست و لرزانم رو محکم کن ، من رو حتی یک لحظه رها نکن
تو نباشی
از من هیچ باقی نخواهد ماند
چطور روز هایی وجود داشت که دیگری رو به خلوتم راه دادم وقتی خدایی مثل تو دارم!؟
چطور در قلبم رو رو به کسی جز تو باز کردم
وقتی که تو از رگ گردنم به من نزدیک بودی
«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»
چطور شب هایی که اشک ریختم فکر کردم که تو این اشک هارو پاک نمیکنی؟
چطور وقتی خندیدم فکر کردم تو همراه من نمیخندی ؟!
هر لحظه کنارمی
با تو که حرف میزنماشک هام جاری میشه از عشق تو، از روحی که در وجودم دمیدی و به شوق میاد …
الان که دارم این هارو مینویسن باورم نمیشه که این منم …
چقدر صبورتر شدم
از وقتی به تو توکلم محکم تر شده از صبرت به من بیشتر بخشیدی ، هرچی که میخوام تو برام فراهم میکنی …
قلبم ، از آن توس مهربان خدای من
سلام ب عزیزترین استاد جان و آگاهی و سلام ب مریم خانم ک پراز شایستگی بودن هستند، در کنار استاد یکتاپرست و توحیدی و الگوی ما اهالی این خانواده بزرگ معنوی
وقتی استاد از توحید و یکتاپرستی صحبت میکنند روح آدم پر میکشه میره تو گذشته تو تجربیات خودش و مرور میکنه تمام لحظاتی ک خودش تونسته ارتباطش رو با خداوند جهان هستی برقرارکنه و کاملتر بگم تونسته بیاد خودش بیاره ک ب کی وصله از کجا اومده با قدرت و با اطمینان و اعتماد متصل بشه و هرچی میخواد چه نیرو و توان بالا باشه چه اطلاعات چه پشتوانه چه حس دلگرمی چه حس شادی و هر نیازی ک داشتهرو بدون واسطه از خودمنبع اصلی تا بالاترین حد توان خودش دریافت کنه.
وقتی استاد از توحید میگه انگار ابراهیم اومده نزدیک آتیش میگه آتیش هم خود تویی پس بسوزونه تو سوزوندی ازبین ببره تو ازبین بردی و منو ب اون چیزی ک خودت میخواهی تبدیلم میکنی منو تو خودت ذوب میکنی پس من در هر حالتی بازهم بیشتر و بیشتر در تو ذوب میشم یه حس یه قدرت یه کمال دیگه از تو رو تجربه میکنم پس هر کاری دلت میخواد بکن من ک خود توام من ک تسلیم توام من ک جدااز تو نیستم من ک تو بغل توام تو دستای توام پس بریم یه جنبه دیگه از تو رو ببینیم.
من فایلهای توحیدی استاد رو خیلی دوست دارم
ولی واقعا نمیتونم با اسلام با خدای جلاد و ستیزهجو و منتقم و کینهجو و قاتل غیر مسلمونا، با الله خدای بزرگ محمد، ک دستور جهاد، جنگ و خونریزی و کشتن کساییکه حرف محمد رو قبول نمیکنن و بسیار ترسناک هشداردهنده دائمی، آویزون کننده از مو، صاحب دوزخ وحشتناک و جهنم سوزان و ….. نمیتونم اعتقاد داشته باشم و ارتباطی برقرارکنم.
خدا از نظر من اون انرژی بیپایان و بینهایت جهان هستی ست ک یکسری قانون و نظم، یه سیستم هوشمندانهی کاملا با ظرافت برنامهریزی شده رو از ابتدا بنا نهاده ک این جهان با میلیاردها سال سن رو بدون هیچ گونه اشتباه و ایراد ب این مرحله از حیات رسونده و میلیاردها سال دیگه هم میتونه ب زندگیش ادامه بده.
اون انرژی واحد و توحیدی ک تمام آگاهیهای عالم هستی رو تو یک سلول جا داده ک وقتی میتوز میکنه بدون هیچ اشتباهی چندتا چشم چندتا دست یا پا یا اندام دیگه تولید نمیکنه و کارش رو کاملا دقیق انجام میده، انرژی تک و تنهایی ک اگر 2 تا بود امکان اشتباه و تداخل نظرات و عدم تفاهم بینشون پدیدار میشد، انرژی خالص منبا و سرچشمه همه چیز ک من هم خودم از اون هستم جزعی از وجودش ، هیچ جدایی بین من و او نیست، مثل ابراهیم ک هیچ آتشی نمیدید و هرچی میدید فقط او بود و او و دیگر هیچ.
من اون خدایی رو دوست دارم ک بحدی منو دوست داره ک هر اشتباهی کنم هر خطایی داشته باشم میگه تو از منی و با منی پس نگران هیچ چیز نباش خیالت راحت من پشتتم نه کسی میتونه بهت اذیت و آزاری برسونه و نه قراره از من آسیبی ببینی من تورو دوستت دارم و همیشه هواتو دارم همیشه حواسم بهت هست خیالت راحت، تا هرجا میخوای پیش برو منم هستم حتی اگه کوهها جلوی راهت رو بگیرن من از همه چیز و همه کس قدرتمندتر پشت و پشتیبان توام.کوه ک چیزی نیست پشتت رو ب من تکیه بده ک کل هستی از ابتدا تا انتها فقط منم فقط من.
یه دیدگاهی دارم کمی همراه و کمی متفاوت با استادعزیزم؛
در مقابل این نیرو ( خدا ) هیچ وقت دوست ندارم خودم رو کوچک و ناتوان ببینم و بگم من هیچی نیستم هیچی نمیدونم چون من خودشم، پس همهچیز هستم و همهچیز رو میدونم ولی مغرور نمیشم چون اینجا همون مرز بین دونستن ذهن و مغز من پیش میاد با دونستن قلب و روح من، نکته اینجاست ک خیلی ظریف میشه.
من با قدرت جلو میرم من تو رانندگی واقعا حرفهای هستم ولی وحشی بازی در نمیارم چون همون مرز دونستن من میگه ؛ بیاحتیاطی امکان اشتباه رو بالا میبره امکان تصادف و خطا کردن بالا میره ولی با همهی اعتمادبنفس و ادعا بله ادعایی ک تو رانندگی دارم سالیان ساله ک خداروشکر تصادفی نداشتم، چون احتیاطم در حال حاضر از سن 13-14 سالگیم ک بی اجازه ماشین برمیداشتیم و با ماشین خیلی کارهای پرریسک میکردم بیشتر هم شده.
الان خیلی مواقع خودم رو ناتوان و ناچیز در برابر انرژی جهان هستی دربرابر خودآ نمیبینم من همون خودآ هستم خودآ ، خدای من خدای محمد نیست، خدای من خودآ ست ک باید ب خودم بیام ب خودآ.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو رسونده باشم
«مرز بین قلب و روح با مغز و ذهن خیلی ظریفه خیلی حساسه، من هم همهچیز رو میدونم و مغرور ب دونستن هستم چون قلب و روح دارم و هم مغرور نمیشم از دانستههام چون مغز و ذهنم امکان اشتباه و خطا رو داره»
هم اعتمادبنفس دارم و ب خودم مغرورم ک انرژی جهان در اختیارمه هم نباید مغرور بشم چون اگر یادم بره انرژی جهان رو، و فقط ب فکر و ذهن خودم تکیه کنم دانستههام ک کامل نیست پس امکان داره اشتباه کنم و خطا برم.
ب امید موفقیت برای همهشون اعضا خانواده بزرگ عباسمنش
درود به همگی .واقعا خداروشکر که به این فایل هدایت شدم بعد از مدتها هست که میخوام کامنت بنویسم .من 6 سال هست که درگیر آزمون وکالت شدم چند بار آزمون دادم و قبول هم نشدم که بعدها فهمیدم که چرا قبول نشدم و فک میکردم باید این آزمون رو قبول بشم و فقط از همین طریق میتونم به موفقیت و ثروت و آرامش برسم و اینکه من علاقه نداشتم و فقط به خاطر اینکه بقیه بگن wow وکالت قبول شده در صورتی که من اصلا روحیاتم با این رشته سازگار نیست و مدام میخواستم وانمود کنم که علاقه دارم و …..چندین باور اشتباه هم بود گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم جدی روی خودم کار کنم اول از همه سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم و به نکات مثبت زندگیم توجه کردم و اوضاع خیلی بهتر شد و رفتیم ترکیه برای انجام کارهای انگشت نگاری برای کشور کانادا .…. و در همین حین مدام بهم الهام میشد که کتاب های دانشگاه و هر آنچه مربوط به وکالت هست رو به کتابخانه یا به دوستت ببخش و من مردد بودم تا اینکه همین کار کردم و در این مدت هم مدام روی خودم کار می کردم و دو تا دوره رو همزمان کار کردم البته کامل نه ،دوره کشف قوانین و شیوه حل مسائل و روز به روز همه چی بهتر شد و تا اینکه ویزای من و همسرم اومد و من خیلی خوشحال بودم و سپاسگزار خداوند که راهی رو باز کرد و از قبلش هم دوست داشتم مهاجرت کنم و الان حدود 5 ماه هستیم که اومدیم و من خیلی دوست دارم بمونم ولی همسرم میخواد برگرد ایران. می دونم که من باید روی خودم کار کنم که در این مدت کار کردم و از بخش عقل کل هم کمک گرفتم و فهمیدم باور اشتباه من کجاست فهمیدم که من قدرت رو از خدا گرفتم و دادم به همسرم فکر میکنم همسرم باید تو این مهاجرت جور منو بکشه و اون باید منو حمایت کنه و اینکه فکر می کنم مهاجرت خیلی سخته .در این مدت هم سعی کردم روی این باور اشتباه کار کنم .و میدونم که نمی تونم نظر و دیدگاه همسرم رو عوض کنم و با جنگ و دعوا هم هیچی درست نمیشه و این بود از چک و لگدی که از جهان خوردم و خداروشکر که فهمیدم الان هم دارم حالم خوب نگه میدارم و از خدا کمک میخوام که بهم چه کار کنم و وقتی به این نتیجه میرسم که همه کاره خدا هست و اون منو هدایت می کنه حالم خوب میشه . الان هم به الهام قلبم گوش کردم و کامنت نوشتم .خیلی ممنون از استاد عزیز و برای همه دوستان آرزوی بهترین ها رو میکنم
بنام خداوندی که همه چیزم از انه اوست
سلام استاد عزیزو بزرگوارم مریم بی نظیرم بنده های عزیز شده ی خدا و دوستان عزیزم همه ی کسانی که در این سایت هستند مورد لطف خدا هستند
حتی شروع کردن با نام خدا رو هم از استاد عزیزم آموختم و چقدر وقتی این تیتر از شروع رو می نویسم در دفترم وجودم پر از عشق و انرژی میشه
اعتقاد قلبی من اینه که در هر دوره کسانی باید باشند تا هدایتگر بنده های خدا باشند و استاد عباسمنش عزیزم پیامبر زمان ماست که برای هدایت ما از طرف خداوند نازل شدند
اخه ادم لذت میبره این مگه به غیر از اینه که آدم مورد لطف و رحمت خدا باشه اینکه از همه ی جوانب کامل باشی و زیبا زندگی کنی انقدر وجودت پر از عطر خدا باشه و انقدر بی نظیر زندگی کنی بخدا که همش زیر سره توحیده اگر استاد فقط یک ماه توحید رو کنار بزاره (استاد رو مثال میزنم که انسان توحیدی کاملی هستش ) تمام زندگیش از این رو به اون رو میشه توحید اصله و استاد اصل رو پیدا کرده وقتی اصل رو داشته باشی همه چیز رو داری باهم داری
توحید اصله که استاد با وجود توحید آرامش داره ثروت داره لذت های دنیایی و اخرتش رو داره وقتی میاد چنین فایلی میزاره که وجوده هزاران نفر رو پر از عشق به خدا میکنه خداوند در بهشت براش خانه ای بنا کرده من آدمی رو ندیدم مثل استاد که تو زندگی همه چیز رو باهم داشته باشن بلاخره هر کسی از ی جایی میلنگه مگر کسی که از شاگردان استاد باشه و شبیه استاد عمل کنه توحید زیباترین اصلی هست که وقتی ترس کنار میره نگرانی کنار میره جاش نعمت و ثروت قرار میگیره
مرد بزرگ سید عزیز با وجود نازنیت انقدر عاشق قرآن شدم انقدر ازش لذت میبرم هر بار که میخونم نکات جدید که دیدم رو تغیر داده قرآن کتابی هست که به من داره یاد میده چطور زندگی کنم انقدر زیبا شده کتاب قرآنم مثل کتابهای درسی پر از هایلایت زیر نکات مهم و زیبا یادداشت آیات فرکانسی و قانون جذبی و در هر صفحه کاغذ چسبوندم و آیات زیبا اون صفحه رو برای خودم بازکردم و اینها رو شما به من یاد دادی و خداوندی که من رو هدایت کرد ه به سایت شما و من چه کردم که بنده ی عزیز خدا شدم که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بی نظیر مگه میشه ادم سنش بالاتر بره ولی زیباتر و جذاب تر و سالم تر از قبل بشه بله شما رو میگم استاد عزیزم چقدر با تغیر فیزیکتون احساس میکنم تکاملتون در فن بیانتون هم عالی تر و بهتر و زیباتر شده چقدر فایل های توحیدیتون رنگ و بوی دیگری پیدا کرده من خیلی وقته که هیچ کامنتی در سایت نزاشته بودم ولی الان با گوش دادن به این فایل زیبا خونم به جوش اومد اخه چقدر بی نظیری استاد چقدر روز به روز داری کلامت شیواتر فیزیکت بهتر و ایمانت قوی تر میشه
استاد عزیز ی تجربه هم از خودم بگم در مورد ایمان قوی به خداوند
من حدود 3 سال پیش خواهرم رو از دست دادم و حواسم به زندگی فرزندان غذا تحصیل همه چی خلاصه بود در زندگی خواهرم و این قضیه باعث شد من خیلی رشد کنم انقدر ی در این دوره ایمان و توکلم به خداوند زیاد شده بود که احساس میکردم در آغوش خدا هستم و بعد از 1 سال و نیم که همسر خواهرم ازدواج کرد من یک هفته بعدش تو خواب دیدم که ی الهی به من گفت که تو شدی اهدنا صراط مستقیم
صراط الذین انعمت الیهم تا اینجای آیه و گفت سوره وضحی برای تو برو بخون و من انقدر اشک ریختم که واقعا خداوند هیچوقت خوبیهای ما رو دست کم نمیگیره و به من با این خواب یاد آور شد که من حواسم هست تو چیکار کردی در صورتی که من تنها دوره ی از زندگیم که بدون چشم داشت و بدون توقع و لذت میبردم از خدمت به خانواده ی خواهر م این کارارو انجام میدادم و همیشه وقتی یاد خوابم میفتم وجودم پر از عشق میشه که وقتی که با تمامیتت فقط و فقط برای رضای خودش کار انجام بدی چطوری جواب میگیری و ناگفته نمونه که تنها دوره ی از زندگیم که از لحاظ مالی پیشرفت کردم و تونستم دوتا خونه بخرم فقط اون دوره بود و من الان هم مات و مبهوت از اینکه چطوری ما این خونه ها رو خریدم اصلا بگم باورتون نمیشه با پول نقد خیلی کم و کاملا هدایتی واقعا توحید همه چیزه همه چیز
استاد عزیزم و دوستان عزیزم خدا رو شکر میکنم که در کنار انسانهایی قرار دارم که همگی عطر خدا در وجودشون جاریه
به نام خدایی که همه چیزم از آن اوست.
حدود 5 ماه پیش وقتی کلا بیکار شدم، و توانایی تامین نیازهای اولیه زندگی ام رو نداشتم، بعد از چند سال خیلی اتفاقی یوتیوب رو باز کردم و نوشتم سپاسگزاری و فایل استاد عزیز اومد بالا، فایل استاد در زمینه سپاسگزاری رو گوش دادم و با تمام وجودم سپاسگزاری رو شروع کردم، به طرز شگفت انگیزی بعد از حدود 1 ماه یک روز تلفنم زنگ خورد، از طرف کسی که من حتی یکبار برای کار بهش چیزی نگفته بودم و ندیده بودمش، کاری با درآمدی چندین چند برابر قبل بهم پیشنهاد شد، خواستم اول شرایط رو براتون بگم، الان از صمیم قلبم خداوند متعال رو سپاسگزارم که همواره ما را هدایت می کنه، و شما استاد عزیز رو مثل الهام و آگاهی در مسیر حرکت ما قرار میده، که عاشقانه از شما سپاسگزارم، الان در شروع مسیر هستم چند ماه دیگه باز هم میام و تغییرات فوق العاده ی خودم رو که همه از جانب خداست براتون می نویسم، استاد عزیز از صمیم قلبم به خاطر فایل های فوق العاده و اثربخش شما سپاسگزارم. ممنونم که در کنار ما هستین.دوستان من، من دارم تلاشم رو میکنم که چیزی رو از بیرون نبینم، همه چیز از درون ماست.
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که گل های تر دارد
سلام
فایل فوق العاده ای بود مثل همیشه
میدونید منو برگردوند به دوران کودکیم
به اون موقعی که توی شکم مادرم بودم
که چطور منو پرورش داد
که چه کارهایی برام کرده تا الان
و من حواسم بهش نبوده
به اینکه چقدر مغرورانه زندگی کردم
ولی اون مهربانانه ادامه داده
و همچنان هست و خواهد بود
به خودم قول میدم که ازین به بعد
کمک خواستن ازش فراموشم نشه
تقویت کنم باور هدایت و
در پناه خداوند باشید
به نام خدایی که من را خالق آفرید و هدایتم میکند تا بهترینها را خلق کنم
مدتها بود کامنت نگذاشته بودم، (شاید چون احساس میکردم که خیلی به قول استاد “حرفهای شدم!”
و پاسخ امروز و هدایتی که طلبیدم و بعد از مدتها دوباره وارد سایت شدم، این بود که مشکل از همین نوع نگاهت هست که فکر میکنی “بلدی”
اول از هر چیز دوست داشتم به استاد عزیزم سلامی دوباره عرض کنم و بگم که چقدر دوستش دارم و همیشه حرفهاش در طول سالهای استفاده از فایلها و محصولاتش در نقاط حساس زندگیم چراغ راه بوده، همون حرفها و آموزشهای توحیدی که از من آدم دیگهای با نتایجی متفاوت ساخت، خدا رو صدهزار مرتبه شکر بابت وجودت! استاد خوب و دوست داشتنی
به لطف خدا نتایج خیلی خوبی در این سالها گرفتم که اگر نتایج رو اینجا بخوام بنویسم خیلی خیلی گسترده و بنیادین و شگفت انگیز هست و قطعا هر فردی از شنیدنش ذوق زده میشه، اما دوست دارم باز هم بزرگتر بشه بعد بیام و بگم.
اما مدتی بود که احساس سردرگمی میکردم، با اینکه احساس میکردم همه چیز رو دارم درست انجام میدم اما اون نتایج خیلی خیلی بزرگتری که میخوام توی راه گیر کرده و حاصل نمیشه
بعد از مدتها دوباره سایت رو باز کردم و هدایت طلبیدم و همین فایل توحیدی شماره 11 جواب بود و همون دقایق اولیه مشاهده فایل لبخند زدم و گفتم، آهان همینه!
بعنوان فردی که به لطف خدا نتیجه گرفته و به قول استاد “حرفهای شده” یا حداقل کمی این ادعا رو داره (البته با هدایت الله)، همیشه در ذهنم از خدا طلب هدایت در لحظه به لحظه زندگی میکنم اما احساس میکنم عمقش کمه یا مدتی هست که کم شده
نه تنها باید لحظه به لحظه هدایت بطلبیم و جزئی از عادتهامون بشه بلکه باید مواظب باشیم به روزمرگی تبدیل نشه و این معجزه دریافت پیامهای هدایت برامون ساده و پیش پا افتاده جلوه نده
باید همیشه از این معجزه بینظیر احساس شگفت زدگی و سپاسگذاری از عمق وجود کنیم، باید همیشه برامون تازگی داشته باشه، باید عطر خدا رو همیشه در زندگی جاری ببینیم و رایحهش را حس کنیم وگرنه حتی با وجود دریافت هدایت همیشگی باز هم فکر میکنیم: ” این که طبیعیه! ”
بله طبیعیه ولی یک لطف بی انتهاست که داری از اون استفاده میکنی! نباید برات پیش پا افتاده و سطحی جلوه کنه و فراموش کنی که این یک موهبت بزرگ هست!
نباید مغرور بشم چرا که حتی اگر در دریافت هدایت و پاسخ هم از خداوند، مغرور بشم و شکل معجزه گونهش رو اگر فراموش کنم باز هم بر میگردم سر خونه اول و با وجود دریافت پیام هدایت الله باز هم جاهایی احساس یاس و نا امیدی و حتی ناسپاسی میکنم و جریان خلوص هدایت و پیام رو کمرنگ میکنم!
خلاصه که خیلی به این فایل و موضوع مهم
“تسلیم”
“عجز”
و “خشوع” همیشگی در برابر فرمانروای کائنات نیاز داشتم.
خدا رو شکر بابت این یادآوری و هدایتی که دوباره از این سایت دوست داشتنی و خالص دریافت کردم.
استاد خوبم، سیدحسین دوست داشتنی، دوستت دارم، خدا حفطت کنه
خدارو شکر که هستی و هستیم و خدا هست و لیاقت ارتباط و دریافت پیام هدایت رو از الله داریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
کدام کار است که خداوند انجام داده نتواند؟ کدام خواسته ات است که خداوند برایت داده نتواند؟
خداوند بر هر کاری تواناست خداوند بر همه چیز داناست خداوند قدرتی است که همه چیز در دست خودش است دست خداوند بالاترین دست هاست خداوند میگوید موجود باش و موجود میشود
خداوند قدم به قدم هدایت ات میکند با تو صحبت میکند خواسته هایت را اجابت میکند میگوید من نزدیکت هستم نترس غمگین نشو من برای تو کافی هستم از غیر من نترس ایمان داشته باش
من برایت کارها را انجام میدهم
من برایت کارها را انجام میدهم
من برایت کارها را انجام میدهم
من دستت را میگیرم و به مسیر دلخواهت میبرم من دستت را میگیرم و روی راه حل مسله ات میگذارم من برایت انجام میدهم به آسان ترین مسیر و نزدیک ترین مسیری که میان تو و خواسته ات است هدایت ات میکنم
به من توکل کن خودت را به من بسپار خواسته هایت را به من بسپار برای من ناممکن وجود ندارد مرا باور کن قدرت مرا باور کن نه حرف مردم را
از من که بخواهی همه چیز ممکن میشود
از من که بخواهی همه چیز ممکن میشود
از من که بخواهی همه چیز ممکن میشود
کارهایی برایت انجام میدهم که ظاهرش برای دیگران ناممکن باشد من میتوانم ایاک نعبد و ایاک نستعین فقط از من بخواه به پول اش فکر نکن به مسیر اش فکر نکن به سختی فکر نکن دستت را بگذار در دست خداوند خودش همهی کارها را انجام میدهد.