اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عزیزم درود بر شما و کلام زیباتون که برام پر از نشانه و هدایت الهی ایست . خیلی وقته تو مسیر های فرعی گم شده بودم و یادم رفته بود اصل و حقیقت ماجرا و جالبه یک هفته است اونقدر عاجز و درمانده شده بودم بین این همه استاد و راههای خودشناسی و اگاهی که عملا حس کردم دارم به جنون کشیده میشم و این عجز و درماندگی باعث شده بود مرتب بگم خدایا مرا به راه راست هدایت کن ، راه کسانی که به انان نعمت داده ایی و نه راه گمراهان و خدا درماندگی و ناامیدیم را دید ، دید از همه کس ناامید شده ام جز خودش ، دید برایم هیچ کس قدرت و شکوهی ندارد جز خودش و مرا هدایت کرد دوباره به سایت استاد عباسمنش .
استاد سالهاست در سایت شما عضوم ولی به خاطر همین ذهنی که مرتب دنبال دانش و اطلاعات بیشتر در زمینه خودشناسی ایست چند سالیست منحرف شدم به راههایی که فقط منو انبار اطلاعات بیهوده کردند و هیچ کمکی به من نشد ، خیلی چک و لگد این مسیر و خوردم ولی از اونجایی که گم شده بودم ، این چک و لگد ها رو تحمل میکردم و حس ریاضت میکردم اخ که چقدر گم شده بودم
و این هفته اونقدر حالم بد بود که فقط با درماندگی میگفتم خدایااا من و هدایت کن به مسیر مستقیم ، یا هادی
و امروز هدایت شدم به این فایل و چقدر با صحبت هاتون اشک ریختم و جواب سوالهام و گرفتم .
استاد عزیزم ، دستی از جانب خدا هستید چون لیاقتش رو دارید ، چون در اوج شهرت و محبوبیت باز منشا و اصل خودتون رو یادتون نرفته .
استاد عزیزم ، سپاس از خداوندی که شما رو در مسیر ما قرار داد ، زبانم قاصره از بیان تشکر ، دوستوووون دارم ، در عشق و سعادت و مسیر مستقیم بمانید ️️️️️️️
داشتم کامنت بچه ها رو میخوندم ومرتب این توی ذهنم می اومد که خدایا توچیکار کردی برام که الان توی ذهنم نیست!!!!امان از دست این ذهن چموش
یکم بعد یادم افتاد که بیام این داستان جذاب رو براتون تعریف کنم
من حدود 1سال ونیمی میشه که توی این سایت الهی هستم با اینکه زیاد فایل گوش میکردم ولی این شرک خفی توی وجودم بودش که توی محل کارم ریسمون بخاطر کار کرد واخلاقم از من خیلی خوشش اومدم منم یک دختر مجرد اونم یه پسر مجرد بود هرجفتمون رفتیم توی وادیه بهم علاقمند شدن ولی هیچ کدوممون نتونستیم ابراز کنیم کلامی
همینطور من عزیز دردونه ی ریسم شده بودم ومنم حسابی از مسیر خارج شدم حتی از خدا پرسیدم این به درد ازدواج یا رابطه میخوره برام یا نه چندین وچند بار بهم گفت اصلا به دردت نمیخوره رهاش کن بهش فکر نکن انقدر این شخص رو بزرگ نکن توی وجودت
گوش نکردم ونکردم نکردم تا اینکه اتفاقی افتاد ومن رفتم خبردادم که فلان همکار داره جلوی بچه ها میگه تو هوای من رو خیلی داری و الکی الکی داره ابروی من وشما میره با اینکه این حرف به نفع خودم وخودش بود ولی رفتار بد با من کرد
از اون روز به بعد این آدم به مراتب توی ذهن وقلب من ارزشش اومد پایین(از نظر اینکه اون رو شریک قرار داده بودم جای خدا)
کلی اتفاقات دیگه بعدش افتاد که واقعا اگر بنویسم کامنتم خیلی طولانی میشه
تا اینکه من بعدش من فهمیدم این آدم بسیار خوبی هست ولی نه برای ازدواج یا دوستی.
بعداز این اتفاقات من به مراتب حسم روخوب کردم و به لطف وعنایت خدای مهربانم شرایط کاری که به شدت ازش خسته شده بودم عوض شد والان همچنان توی همون شرکتم ولی جام عوض شده
الهی شکرت خدا که توباعث این اتفاقات قشنگ شدی برام
ممنونم بخاطر این فایلهای عالی ودرجه یکتون که وقتی گوش میکنم روح ام از بدنم جدا میشه.
سلام و درود به استاد عزیز. خانم شایسته مهربان و همه بچه های خانواده عباس منش.
من چهل و دو سالمه.
از بچگی یک سری تعارض ها رو در دین و عملکرد خودم واطرافیان میدیدم و دنبال حل این مشکلات بودم و اینها رو بلا و مصیبت میدونستم و باورهای باطل
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند.
با اینکه باورش مشکل بود اما باور شده بود و دنبال جواب بودم.
در اوایل ازدواجم و همچنین بچه دار شدن و خانه دار شدن من تجربه توکل واقعی به خدا رو داشتم اما چون قوانین رو نمیدونستم خیلی جاها با شرک درآمیخته میشد و چنان سیلی هایی جهان به من میزد که نمیفهمیدم.
و دو سال پیش خیلی با خدا صحبت میکردم و میگفتم خدایا.
ای که مرا خوانده ای. راه نشانم بده.
و نشانه ها از راه رسیدن. از وقتی این سایت رو پیدا کردم خیلی آرام و غیر محسوس که متوجه هم نمیشدم تغییرات آغاز شد. وسط راه یه اشتباه اما سریع برگشتم. به جرات میتونم بگم معنی توحید رو تو این یکسال و نیم از کل عمرم بهتر درک کردم.
آخرین نتیجه توکل بر خدا و توحید این بود که
من یک منزل رو سه سال پیش خریدم و قرار بود دو ماه بعد تحویل بده که نداد.
منم یک منزل اجاره کردم با 35 میلیون.
سه سال با همین پول پیش نشستم تا اینکه یک ماه پیش صاحب خونه گفت پاشو میخام منزل رو باز سازی کنم. منم بلافاصله گفتم باشه.
فقط با نیروی توکل. آرام و بدون استرس.
به خانمم گفتم وسایل ها رو چمع کن بریم خونه خودمون. اون خونه هم حدود 200 میلیون بدهی داشت.
همه اطرافیان از جمله خانمم میگفتن حتما پولی وامی ایده ای داره. و من و خدااااا
دو هفته بعد پول خونه به طور باور نکردنی جور شد. چون خام بود و تحویل نگرفته بودم باز خانمم نگران تجهیز بود و معجزه بعدی رخ داد.
دستهای خدا دست به کار شدند.
خواهرم و شوهرش برا مهاجرت همه وسایل و خونشون رو فروختن و برا چند روزی دنبال سوئیت بودن. تو دیوار یه خونه پیدا کردن 45 متری. زنگ زدن چند نفری گفت دو نفر. صاحبخونه گفت نه من تعداد زیاد میخام. تعجب. چند دقیقه بعد من زنگ زدم.
چند نفرید گفتم 6 نفر. گفت بیاید خونه رو ببینید رفتم دیدم 5 طبقه. همه خالی. یک واحد 180 متر. فقط اینجا باشید که خالی نباشه.
واااای خدااااا.
مگه میشه. یادم افتاد بله میشه.
به شرطی که الگوهای خوب تکرار بشه و الگو های اشتباه حذف بشه و این تبدیل به عادت بشه.
الان و هر وقت یاد خدا و مهربانی و قدرت و قوانین الهی میفتم فقط شکر میکنم با اشک.
خدایا شکررررررت.
برا همه خوبیهات.
برا خوب هایی که جلوی راه من قرار داده.
ممنون از همه خوبیها و خدای خوبیها.
خواستم این تجربه رو با همه عزیزان به اشتراک بزارم که باورها باید روز به روز تقویت بشه
شاد. سر بلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. انشاالله
این فایل دقیقان حال و روز الان م هست انگار این فایل رو استاد برای من آماده کرده بود از سال پیش تو یه دور باطل افتادم و خودمو استاد می دونستم و تموم می گفتم آره دیگه می تونم آره دیگه هر چی بخوام انجام می دم یه غروری منو گرفته بود که به قول استاد سیلی اول رو خوردم سیلی دوم رو خوردم ولی فکر می کردم باور هام درست شده و نتیجه این که دتا موضوع همزمان درگیرم کرد یکی بیماری که دیگه برای مدتی نمی تونستم کار کنم دومی بخاطر این که اون حس غرور و داشتم که دیگه خودم درستش می کنم می جنگم
یه چیزی ته ذهنم می گفت نیازی به جنگیدن نیست
به جای کار کردن روی خودم ساعت کار کردنم رو بیشتر کردم و باز نشد از یه جایی به بعد دیگه توان جسمی نداشتم چند بار به وضوح خداوند باهام صحبت کرد که کدوم راه رو برم ولی باز راه اشتباه و انتخاب می کردم تا جایی که دیگه یه جا کم آوردم اومدم گفتم خدایا تسلیم م نمی دونم چکار کنم نمی دونم که اصلان چیو نمی دونم به یکباره خدا دری رو باز کرد که خودم هم فکرشو نمی کردم از اون مسیر به پول برسم بازم اسرار نکردم گفتم خدایا تو می دونی گفتم مهاجرت کنم باز فایل های مربوط به مهاجرت رو خدا سر راهم گذاشت و باز اینجا می گم نمی دونم ولی یزره ایمان دارم که خدا هست به وضوح می بینم که چطور کمک می کنه چطور در ها رو باز می کنه و همزمان الان درگیری های مختلف دارم فقط بخاطر غرور فقط بخاطر اینکه از خدا دور شدم یه جوری خودمو گول می زدم که آره همه چیو بلدم و دیدم که چطور میشه وقتی می گی همه چیو بلدی اینجا که استاد گفت ایاک نعبد و ایاک نستعبن بخدا هر چی تو زندگیم دارم بخاطر تمرین ستاره قطبی و تمرین های که استاد یاد دادن که راجب ساده ترین چیز ها از خدا یار ی می گرفتم
و خداروشکر که الگوهای تکرار شونده رو راجب خودم خیلی زود فهمیدم و اینجا دیگه یه چیزی تو ذهنم می خوام بکارم که هر چقدر تکرار کنم کمه
که تو در برابر علم و دانش و توانایی خداوند هیچی نیستی
از خداوند می خوام که راهنمای ام باشه که از مسیر منحرف نشم و منو بیشتر و بیشتر به سمت توحید پیش ببره و این خواسته درم شکل بگیره خدایا که تو هستی و واقعان اگر تو نبودی شاید الان وجود نداشتم , از خدا می خوام که هر روز بیشتر و بیشتر منو نزدیک کنه به یکتا پرستی و ای وای از شرک که واقعان ظربه هام رو از شرک خوردم اونجا که می گه شرک در دل مومن به مانند مورچه ای در تاریکی شب ه واقعان درسته و وقتی ما بتونیم در هر شرایطی برای هر کاری بگیم که خدایا تو بگو که کدوم راه رو برم تو راهنما ی م باش
اینو می دونم اگر هر چه بیشتر به سمت مسیر یکتا پرستی پیش برم همونجا عشق هست عشق به کارت همونجا گنج هست همونجا خوشبختی هست همونجا انسان های خوب هستند
خدایا شب تاسوعاست.من دیگه خسته شدم ازاینکه روابطم به بن بست می خوره خسته شدم از قضاوت های دیگران خسته شدم از زبان و زخم زبان های دیگران.خدایا خودت برام بخواه من دیگه مغزم به راه حلی قطع نمیده نا امید بی پناه شدمجز تو هیچ کس ندارم جز تو ای رب العالمین نه پناهی دارمنه یار یاوری ای فریاد رس کسی که فریادرسی ندارد.کمکم کنمن از این سیکل معیوب خارج کن من دیگه خسته شدم دیگه همه کاری امتحان کردم همه راهی رفتم به همه دری زدم.فداکاری کردم اما نشد دیگه خسته شدم به خودت می سپارمگره کارمو خودت بازش کن من کسی جز تو ندارم
وقتی توی کامنت دوستان از مشکلات روابط میخونم فقط یاد خودم میفتم، این پاشنه آشیل وحشتناک من، این شرک وحشتناکی که توی وجودم بود و همچنان هم وقتی غافل میشم مثل علف هرز میاد بیرون و دوباره روز از نو و روزی از نو، دوباره تضاد دوباره اعصاب خوردی، دوباره ناراحتی، دوباره گفتگوهای ذهنی و خودخوری، و الان دیگه اون لحظه قششششنگ میفهمم دوباره مشرک شدم، و باز به خدا پناه میبرم از اغوای شیطان، و خدا هم مثل همیشه کمکم میکنه،
دوست عزیزم چیزی که خدا به من گفت توش مشکل دارم احساس شدید قربانی شدن بود که توی وجودم به صورت ناخودآگاه وجود داشت و من ازش اطلاعی نداشتم، الان برای این در پاسخ به کامنت شما ترغیب شدم که بنویسم چون با دوره احساس لیاقت استاد، گوهر وجودم و اون ارزشمندی که خدا برام قائل شده بود رو شناختم، استاد توی دوره دوازده قدم توی جلسه اول قدم اول میگه دوست دارم شما به جایی برسید که ناظر به افکار و ذهنتون باشید، من بعد از دوره احساس لیاقت فهمیدم ناظر به افکار و گفتگو های ذهن بودن یعنی چی، الان به جرات میتونم بگم خیلی خیلی خیلی بهبود پیدا کردم توی این زمینه خدا رو شکر، پیشنهادم به شما دوره احساس لیاقت هست، وقتی برای خودمون ارزش قائل میشیم، وقتی درک میکنم که ما جزئی از وجود خدا هستیم و خدا از روح خودش در ما دمیده و به همه دستور داد به ما سجده کنن انقدر که برامون ارزش و احترام قائل شد، اونوقت دیگه همه چیز درست میشه، همین چند وقت پیش بود که دوباره این شرک خفی تو وجودم رشد کرد و این توقع توی وجودم بوجود اومد که فلانی باید به من احترام بذاره اما خدا هدایتم کرد به این آیه قرآن که:
مطمنم که شما و کامنتتون هدایتی بوده از جانب خداوند رزاق برای من و من خودممم خیلی دنبال ترمزهام بودم و اگر بخش پاسخ هام بخونید متوجه خواهید شد خودمم خیلی از ترمزهام پیدا کردم و یکی از شرک هام همین احساس لیاقت و احساس قربانی شدن و دنبال احترام بودن هست. یک دنیا ممنون بابت وقتی که گذاشتید و پاسخ من دادید.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان ارزشمندم
شکرگزار خداوند مهربان هستم برای حضور و نفس کشیدن در مسیر توحید و توکل و یکتاپرستی
چند روزی بود که به دنبال بلیط قطار برای همسرم و بچه ها بودم که آخر هفته و تعطیلات رو به اصفهان سفر کنند. و مجدد لطف و رحمت و عنایت خداوند شامل حالم بشه که تنها بشم و متمرکزتر روی خودم و کارهام ، کار کنم. بلیط برگشت اوکی شده بود ولی برای بلیط برای امروز پیدا نمی شد و تصمیم گرفتیم که اگر بلیط پیدا نشد من با ماشین بچه ها رو ببرم و بلافاصله به تهران برگردم. تو این گرما و شلوغی تعطیلات کار سختی بود و همچنین وقت من رو هدر می داد و در ضمن ماشین هم مقداری کار داشت.90 درصد اتوبوس های کشور هم برای مراسم عاشورا و زائرین کربلا اختصاص داده شده بود و عملا ما به این نتیجه رسیدیم که بلیط پیدا نمیشه و باید امشب حرکت کنیم.
دیشب خیلی تصادفی گوشی رو برداشتم و متعجبانه دیدم که 5 نفر قطار اصفهان جا میده ! تا بخوام اطلاعات رو وارد کنم جا پرشد و ضد حال بدی خوردیم. دختر و پسرم هم خیلی دوست داشتند که سفر با قطار رو تجربه کنند. دیشب موقع خواب به خدا گفتم که خدایا ، می دونی که تصمیم من چیه .
می دونی که چقدر تعهد دادم به خودم که از تعطیلات این چند روز نهایت استفاده رو برای تمرکز تمام روی خلق دوره خودم بذارم و کلی برنامه برای خودشناسی و تنهایی و ادامه دوره 12 قدم و احساس لیاقت و … دارم. خودت کمک کن تا بلیط پیدا بشه و بتونم به آسانی بچه ها رو بفرستم اصفهان.
خودم هم باورم نمیشه که اون لحظه ای که 5 نفر برای چند دقیقه باز شد ، در وجودم یک شرکی شکل گرفت که این اتفاق تصادفی بوده و ربطی به هدایت الله نداشته !!!
وقتی کلی صفحه رو رفرش کردم و دیدم که هیچ خبری نیست ، بعد از نیم ساعت رفتم که بخوابم و برنامه این شد که امشب حرکت کنیم که کمتر گرما بخوریم.
وقتی روی تخت دراز کشیدم ، با خودم گفتم که آیا من شرک نورزیدم ؟؟
یعنی آیا من ، اون لحظه که 5 نفر خالی شد ، تو ذهنم این اتفاق رو به هدایت خدا ربطش ندادم ؟؟!!!
همون جا گفتم خدای من رو ببخش
خدایا من رو ببخش که خطا کردم …
طلب استغفار کردم
و سعی کردم بلافاصله خودم رو ببخش و به خودم بگم که جواد ، همین که سریع مسیر اشتباه رو فهمیدی و از مسیر برگشتی خوبه. باید از زاویه ای به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم.
بعدش به خدا قسم کاملا هدایتی و به شکل معجزه وار هدایت شدم به صفحه ای که پاسخ یکی از دوستان به کامنت من بود!
صفحه سوم پاسخ به کامنت ها رو زدم که صفحه
پاسخ افسانه عزیز ، جمال عزیز ، ارکان عزیز ، ژیلا عزیز و جمال عزیز درباره کامنت خودم و هدایت شدم به خوندن کامنت مجدد خودم
abasmanesh.com
حس بسیار عجیبی وجودم رو فرا گرفت . احساس غریبی پیدا کردم . یادم افتاد که 17 اسفند برای من و خانواده یک معجزه بزرگ رقم خورد.
آتشی که گلستان شد برای ما
و من نمی دونم چرا کلمه ابراهیم تو اون کامنت و در همون لحظه نوشتن گلستان شدن آتش به قلبم جاری شد . چند وقت پیش یکی از دوستان عزیز در پاسخ کامنتم به من ابراهیم خطاب کرده و بعد خود این دوست عزیزم همین ادامه داد که نمی دونم چرا ابراهیم به شما خطاب کردم .
و این کلمه ابراهیم و خوندن این کامنت دیشب برای من الهام بخش شد. بعدش بلافاصله هدایت شدم به گلچین این فایل که روزهاست دارم گوش می کنم و ایمانم رو قوی تر می کنم. کلی با خدا حرف زدم و اون هم با من حرف زدم و تو نت گوشی نوشتم و قلبم باز شد. بعدش پیش خودم گفتم آخه پسر ! چرا باز هم یادت رفت که روی خدا حساب باز کنی ؟
چرا یادت رفت که همه چیز خداست ؟
چرا یادت رفت که خدا همه کارها من رو می تونه انجام بده و خواسته هام رو اجابت کنه ؟
چرا ؟
یک لحظه از خودم و رفتارم نادم و پیشمون به خدا گفتم که خدایا تو می دونه که من انسان و ناشکر و فراموش کار ولی ، تو ربی و صاحب عزت و عظمت و قدرت و شوکت ، تو اگر من رو نبخشی من پیش کی برم ؟
مگه من غیر از تو کسی رو دارم ؟
خدایا همراه و محافظ و پشتیبان و خالق و مالک و صاحب اختیار من تویی ،
خودت من رو هدایت کن به مسیر نعمت و ثروت و آسانی و زیبایی و راحتی.
بعد با همین حال زیبا خوابم برد.
صبح که بیدار شدم بلافاصله بعد از قطه کردن آلارم گوشی ، خداوند بهم گفت بنده من خواسته تو اجابت شد ، برو و سایت بلیط قطار رو چک کن …
به خدا قسم باورم نمی شد که 20 نفر ظرفیت جدید روی سایت وجود داشته باشه…
بعدش با لپ تاپ یک کوپه بلیط رو اوکی کردم و پرداخت رو زدم و دقیقا چند دقیقه بعد تمام ظرفیت تکمیل شد.
اینقدر خوشحال و شاد بودم که نمی دونستم چطور از خدا تشکر کنم.
اون لحظه این اومد به ذهنم که
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان باور اعتقاد
واقعا چقدر لذت بخشه باور داشتن فقط به رب
چقدر شیرین که فقط از خودش بخوای بعد آروم به کارهات برسی و ایمان داشته باشی که اجابت میشه
چقدر شیرین ترِ وقتی که خواسته ها از همین روش اجابت میشه و باعث تقویت باورها میشه
چقدر شیرین بندگی کردن خداوند و رها کردن امور و دست و پا نزدن.
عصر امروز که می خواستم از محل کار بیام خونه ، نجوای ذهنم گفت که کارت شناسایی فرودگاه رو همراهت ببر که بتونی از گیت چک و بازرسی ایستگاه راه آهن رد بشی و وارد قطار بشی و تو جابجا کردن چمدان ها کمک کنی.
یک لحظه که کارت رو برداشت به الله قسم همون جا گفت که آیا به من اعتماد داری ؟
گفتم بله که دارم
گفت : اگه اعتماد داری به کارت نیازی نیست!
امشب ساعت 9 شب که رسیدیم راه آهن ، بعد از مدتی خط شماره 5 روی برد اطلاعات قرار گرفت و دیدم که این لاین جزو لاینی هست که چک خیلی دقیقی انجام میشه ، ولی خط 1 و 2 چک خاصی نداشتند.
پیش خودم گفتم عیبی نداره ، بدون اذن خداوند برگی از درخت بر زمین نمی افته ، خدا خودش ردیف می کنه.
بعد از چند دقیقه ، بهم گفت که برو برد اطلاعات رو دوباره چک کن ! در نهایت تعجب دیدم که خط قطار اصفهان به خط 2 تغییر کرده !! همون خطی که مانیتور و چک و بازرسی دقیق نداشت و وقتی در باز شد اولین نفر به راحت ترین شکل ممکن وارد لاین 2 شدیم و به بچه ها کلی کمک کردم و گفتیم و خندیدم.
همون موقع مامور واگن اومد جلو و مثل یک فرشته ای که از طرف خداوند اومده باشه ، با لبخند بسیار زیبا و با لهجه زیبای مشهدی گفت ، اگر بچه ها کمکی میخوان بفرمایید من انجام می دم ، گفتم اگه لطف کنید تو مقصد چمدان ها رو کمک کنید ممنون میشم دست همسرم درد می کنه ، بعد شماره کوپه رو پرسید و بعد از چند دقیقه گپ و گفت شیرین خداحافظی کردیم.
بعد از حرکت قطار یاد حرکت مستر بین افتادم و کلی تو لحظه حرکت قطار بچه ها رو خندوندم و خداحافظی کردم .
و الان که دارم این کامنت رو می نویسم از ایستگاه راه آهن برگشتم و تومسیر از خدا برای نوشتن این اتفاقات عالی و اجابت الله ، هدایت خواستم که این جلسه رو واضح برام الهام کرد.
چند روز پیش برای مطالب دوره و معرفی دوره مجددا از خداوند ایده خواستم ، به خدایی که می پرستم یک ایده بی نظیر رو به من الهام کرد که همون لحظه تایپ کردم ، 2 روز پیش که تو یوتیوب پادکست های چند پزشک مطرح آمریکا رو نگاه می کردم ، دیدم دقیقا همون الهام من رو اون پزشک مطرح ، در اول پادکست خودش بیان کرد!!!
این اتفاق به قدری ایمان من رو قوی کرد ، به قدری خیالم رو برای ادامه دادن مسیر و برداشتن قدم های بعدی راحت کرد که گفتم ببین ! وقتی سعی کنی ایمانت رو حفظ کنی و احساس خوب داشته باشی و نترسی و قدم برداری و تغییر کنی و وارد دل ترس هات بشی ، خداوند بهترین و ناب ترین ایده ها رو بهت میده . فقط باید باورت رو قوی کنی.
فقط باید با قلبت بگی من نمی دونم تو می دونی
الله مهربان تو عالمی
تو بصیری
تو کاملی
تو منزه و سبحان هستی
تو اول و آخری
تو از تمام امور آگاهی و به همه چیز احاطه داری
تو صاحب عزت و رحمت و ثروت و هدایت هستی
بهترین و عالی ترین و لذت بخش ترین و تنهاترین راه درست زندگی ، سپردن امور به توِ
هوشمندانه ترین کار اینِ که روی خودم حساب نکنم ، بلکه روی توانایی کسی که من رو خلق کرده حساب کنم
عاقلانه ترین راه حرکت و رشد و بینش و نگرش ، فراموشی کردن تجارب و پندها و صحبت ها و روش های زندگی گذشتگان و جامعه و فرهنگِ.
خدایا شکرت ، همین چند سال پیش من هم مثل بقیه ، لباس سیاه تنم بود
من هم مثل بقیه خودم رو بی ارزش خطاب می کردم
من هم مثل بقیه تو سرم می زدم و عربده می زدم و عزاداری می کردم
و فکر می کردم راه درست همینه
شرک می ورزیدم و از غیر خدا طلب می کردم
از عمر و زندگی و انرژی که خدا به من عطا کرده برای حرکت و توحید و خلق ارزش و خدمت به انسان ها و گسترش جهان و لذت بردن از زیبایی ها و زندگی ، بدو بدو می رفتم مجلس ، و هر کاری رو که اون شخصی که میکرفون دستش بود می گفت رو انجام می دادم و اگر کسی انجام نمی داد ، مورد خطاب و سرزنش قرار می گرفت.
من هم همین روزها مثل بقیه ، تو غم و اندوه و عزایی بودم که فقط داستانش رو شنیده بودم و یک بار هم با خودم فکر نکرده بودم آیا این رفتارها و فرهنگ و عزا و ماتم و شرک ورزیدن ، با قوانین خدا هماهنگِ؟
آیا خدا ما رو اشرف مخلوقات خطاب کرده یا سگ در خونه فلانی و بهمانی ؟
آیا وظیفه من دیدن زیبایی ها و تصدیق اونها و تمرکز و توجه بر قشنگی ها و شادی و تحسین انسان هاست ، یا لعن و نفرین و کینه و بغض و غضب نسبت به انسان های گذشته تاریخ ؟؟
آیا وظیفه من دیدن نکات مثبت امامان و درس گرفتن از رفتارهای درست اونهاست یا توسل کردن و شرک ورزیدن و وایطه قرار دادن اونها ؟
آیا ارباب و صاحب اختیار و آقا و سرپرست و ولی من خداست یا غیر خدا؟؟
آیا هدف خلقت ما نوکر بودن در خونه امامان و ارباب بودن آنها بوده ، یا تجربه کردن خودمون و کار کردن روی ایمان و گسترش زیبایی و ارزش در جهان ؟
آیا برای شفای جسمی و روحی باید به دنبال نذری خوردن رفت ، یا باید طبق قوانین الهی عمل کرد و توحید و توکل و عمل صالح و احساس خوب و شادی و نشاط رو علت شفا و حال خوب و سلامتی و تندرستی دونست ؟؟
ادامه راه پدران و جامعه و مردم ، همون نتایج اونها رو به همراه داره.
اون موقع که چنین باورهای ریشه دار و عجیب و غریبی رو داشتم ، چیزی از خدا و هدایت و الهامات و توحید و لذت بردن از داشته ها و هدفمند بودن و توانایی ها و گیفت های الهی و توانایی خلق ارزش و در کل ، چیزی به نام خالق بودن رو نمی دونستم.
اون موقع اتفاقا اهل بدرفتاری با همسرم و همکارانم بودم
اون موقع اهل غیبت و دروغ و تهمت بودم و هیچ انگیزه ای و برنامه ای برای بهبود شخصیت نداشتم . چون خودم در نتایج و شرایط و اتفاقات زندگی ، دخیل نمی دونستم. و فکر می کردم با توسل کردن امامان و اشک ریختن و شاد نبودن و ریش گذاشتن و سینه زدن و ماتم داشتن ، دل امامان رو به دست میارم ، اونها هم میگن آفرین عجب آدم خوبی ، بعد اونا میرن پیش خدا و من رو به خدا معرفی می کنند و سفارش دو قبضه می کنند و بعد ثروت وارد زندگیم میشه. کارهام درست میشه ، سلامت تر میشم و ….
فکر می کردم چون 60 روز محرم و صفر رو مشکی پوشیدم و خوب سینه زدم و عزاداری کردم و قشنگ به قاتلین فحش و بد و بیراه گفتم و لعن کردم ، الان دیگه بهترین بنده خدا شدم و جزو مقربین شدم !!!
و جالبه این که به دلیل باورهای غلط خودم هر کسی که در راه مذهب نبود رو در ذهنم نکوهش می کردم و قضاوت های شدید می کردم و برچسب های مختلفی بهش می زدم . اینها تازه نجوا بود و اگر پا میداد امر به معروف و نهی از منکر می کردم.
.
.
الهی فقط و فقط شکرت
شکرت که به من رحم کردی
هدایتم کردی به مسیر راست
به مسیر زیبا بینی
به درک بهتر قرآن و قوانین بدون تغییر
خدایا شکرت که مابقی زندگی رو عالی طی خواهم کرد ولو برای یک روز!
خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو ، شناخت خودم ، شناخت توانایی هام و رسالت و هدف خلقت خودم هدایتم می کنی
خدایا شکرت که در مسیر رشد و موفقیت و بهبود در سایت عباسمنش دات کام هستم
خدایا شکرت که بهترین استاد توحید و یکتاپرستی و موفقیت رو سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت برای وجود ارزشمند استادم و تمام دوستانم در این سایت مقدس و بی نظیر
الهی شکرت که شامل لطف و رحمت و فضل و رحمانیت و رحیم بودن تو هستیم
الهی شکرت که امید و توکل مون فقط به توست
الهی شکرت که حرکت می کنیم و ایمان داریم که هر آنچه برای تغییر و رشد و بهبود و خلق زیبایی و ارزش نیاز داریم رو به ما در زمان و مکان مناسب الهام می کنی.
خدایا شکرت که در مسیر آباد کردن دنیا و آخرت قدم بر می داریم
الهی شکرت که خودمون رو دوست داریم و برای خودمون ارزش قائل هستیم .
زندگی هر چقدر زیبا باشه بازهم می تونه زیباتر باشه ، به شرطی که به تو وصل باشم
زندگی هر چقدر آسان و راحت و لذت بخش باشه بازهم می تونه بیشتر آسان و راحت و لذت بخش باشه ، به شرطی که به تو در تمام کارها حتی کارهایی که فکر می کنم توش حرفه ای هستم ، روی خودم حساب نکنم و از تو کمک و هدایت بخوام.
رشد مالی و موفقیت های کاری هر چقدر بیشتر باشه باز هم می تونه بیشتر و عالی باشه ، به شرطی که در تمام امور روی قدرت و هدایت تو حساب کنم نه روی عقل ناقص خودم.
در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان ، شاد و موفق تندرست و خوشبخت و ثروتمند باشید.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.
ازاونجایی شروع میشه که من به یه تضادی خوردم و یمدتی رو باید توی شرایط به ظاهر نامناسب ازلحاظ محیطی سپری کنم که من خیلی بهم ریختم و این چند روز به اندازه چند سال برام سنگین بود و عذاب بود برام و خودمو گم کردم همه چیز بهم ریخته و تنها چیزی که الان میخوام اینه که میخوام باز برگردم به عاطی اون چند روز پیش میخوام باز حس زنده بودن کنم میخوام باز حس خوشبختی کنم میخوام باز حس خوشحالی کنم میخوام باز برای هرلحظم سپاسگذار خداوند باشم میخوام باز زندگی کنم میخوام خواب رو فقط برای خواب بخوام فقط برای استراحت کردن نه برای فرار از درگیری های ذهنی نه برای فرار ازنجواها نه برای فرار از بی ایمانیم به خدا.
استاد مثل اینکه کل اون اموزهارو فراموش کردم یذرهم به این فکر نکردم انقد توذهنم نجنگم و بچینم و ازخدا کمک بخوام اگه ایمانم به خدا قوی تر بود هیچ وقت این روزا برام عذاب اور نبود من حتی فعلا شرایط گوش کردن این فایل و ندارم و فقط با خوندن کامنت ها به خودم اومدم به خودم اومدم که نجنگم با هرچی بجنگم موندگار ترش میکنم ادم باید توی هرشرایطی زندگی کنه و سعی کنم از شرایط الان نکات مثبت شکار کنم انقدر سختش نکنم انقدر درگیر احساس بد و نگرانی نباشم چونکه این یه قانون احساس بد=اتفاقات بد
خدا جونم هدایتم کن به حس و حال و خوب به احساس زندگی به احساس خوشبختی به احساس زنده بودن من میخوام اینارو داشته باشم.
خداجونم هدایتم کن به یه مکان خوب و عالی و مجهز برای کار یه سالن عالی بایه سالندار عالی و محترم برای کار هدایتم کن من واقعا میخوام توی سالن مجهز کار
کنم.
خدا جونم من راهشو نمیدونم از یه طریقی هدفونی هنزفری چیزی بهم بده چون واقعا الان به داشتنش نیاز دارم.
و خودت درزمان و مکان مناسب هدایتم کن که برای مشتریم خدمات ارائه بدم.
خواستم اینارو توی نوت گوشیم بنویسم ولی گفتم کامنت کنم بهتره و از این دورام ردپایی بجا بذارم و الان بهترم الان سبکترم الان راحت تر میتونم بخوابم.
خداجونم سپاسگذارم که به این فایل هدایتم کردی و از طریق این صفحه با من حرف زدی سپاسگذارم نور من.
استاد واقعا ازتون سپاس گزارم بابت این فایل پر از الهام پر از عشق به خدا
چقد این فایلهای توحیدی من دوستدارم
چقد من عاشق خدا شدمه
هر روز این فالیهارو دارم نگاه میکنم و بیشتر عاشق خداوند میشم
و چقد من شرک ورزیدم که همیشه از غیر خدا کمک میخواستم و هیچ نتیجه ایی نمیگرفتم
یادمه تو خدمت گفتم خدایا کمکم کن خدمت قبل عید تمام بشه که عید خونه باشم ولی غافل از. اینکه توکل کنم به خدا و اجازه بدم خدا کارمو درست کنه ولی من میرفتم پیش این مسعول پیش اون رعیس بارها بارها وماها این کارو میکردم دیگ واقعا خسته شدم گفتم خدایا اصلا نمیخوام ولش کن کسری نمیخوام عید میمونم خسته شدم از این همه دوندگی باورتون نمیشه وقتی گفتم خدایا خسته شدم
خودت هر جوری میدونی ولی انجامش بده برام به طرز شگفت انگیزی چند روز بعد ی طرحی اومد که سه ماه از خدمت کسر شد ودقیقا با اعتصاب این سه ماه من ی ماه قبل عید تموم کرد خدمتم
و کلی اتفاق خوبه دیگه که من یادم رفته که هر موقع رو غیر خدا حساب باز میکردم به ی شکلی اون کاره نمیشد یا اگرم میشد ی ضرری بهم میزد
خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که این اگاهیارو داره به ی نهو درستی بهم میده
از استاد عزیزم سپاس گزارم که ایقد زیبا ومتین اگاهیارو به ما میرسونه
به نام خدا
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم
چقدر مثالها دارم که من اونها را فقط باور کردم و همون برای خودم پیش اومد
…..
پدرم در سخت ترین و تنگنا ترین شرایط خونه دار شد
دختر خاله ام
عمه ام
خودم هم قبلا با زور قرض و وام و قسط و چک خونه دار شدن و چون مسیر سنگلاخی بود همه پودر شد
باید این باور ساخته شود که
من به راحترین شکل ممکن لذت بخش ترین راه های ممکن در خونه ی رویایی خودم زندگی می کنم
زجری در کار نیست
اگر سختی در کار است اگر زجری دارن می کشم برای رسیدن به خواسته ام خودم برای خودم درست کرده ام
سد را بشکن و راه را هموار من برای خودت
حرف های دیگران را رها کن
و به زندگی خودم بچسبم
اگر این مثال ها و الگوهایی را که دارم را ادامه بدهم نتیجه نمی گیرم
باید الگو هایی را برای خودم پیدا کنم که به راحترین شکل ممکن به خواسته ی خودشون رسیده اند
و هم در مسیر لذت برده اند
و هم الان در خونه ی رویایی خودشون لذت را می چشند
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
استاد عزیزم درود بر شما و کلام زیباتون که برام پر از نشانه و هدایت الهی ایست . خیلی وقته تو مسیر های فرعی گم شده بودم و یادم رفته بود اصل و حقیقت ماجرا و جالبه یک هفته است اونقدر عاجز و درمانده شده بودم بین این همه استاد و راههای خودشناسی و اگاهی که عملا حس کردم دارم به جنون کشیده میشم و این عجز و درماندگی باعث شده بود مرتب بگم خدایا مرا به راه راست هدایت کن ، راه کسانی که به انان نعمت داده ایی و نه راه گمراهان و خدا درماندگی و ناامیدیم را دید ، دید از همه کس ناامید شده ام جز خودش ، دید برایم هیچ کس قدرت و شکوهی ندارد جز خودش و مرا هدایت کرد دوباره به سایت استاد عباسمنش .
استاد سالهاست در سایت شما عضوم ولی به خاطر همین ذهنی که مرتب دنبال دانش و اطلاعات بیشتر در زمینه خودشناسی ایست چند سالیست منحرف شدم به راههایی که فقط منو انبار اطلاعات بیهوده کردند و هیچ کمکی به من نشد ، خیلی چک و لگد این مسیر و خوردم ولی از اونجایی که گم شده بودم ، این چک و لگد ها رو تحمل میکردم و حس ریاضت میکردم اخ که چقدر گم شده بودم
و این هفته اونقدر حالم بد بود که فقط با درماندگی میگفتم خدایااا من و هدایت کن به مسیر مستقیم ، یا هادی
و امروز هدایت شدم به این فایل و چقدر با صحبت هاتون اشک ریختم و جواب سوالهام و گرفتم .
استاد عزیزم ، دستی از جانب خدا هستید چون لیاقتش رو دارید ، چون در اوج شهرت و محبوبیت باز منشا و اصل خودتون رو یادتون نرفته .
استاد عزیزم ، سپاس از خداوندی که شما رو در مسیر ما قرار داد ، زبانم قاصره از بیان تشکر ، دوستوووون دارم ، در عشق و سعادت و مسیر مستقیم بمانید ️️️️️️️
به نام خدای هدایتگرم
سلامی گرم به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم
این فایل رو بار دومی هست که دارم میبینم
بار اول فقط رانندگی خواهر استاد رو یادمه و کلمه خشوع رو ازش یادمه
ایندفعه از کامنت عزیزی دوباره هدایت شدم به این فایل …و از اونجایی که این فایل سرو صدایی کرده توی سایت و هر کسی که دیده اش یک جوری ازش تاثیر گرفته بود
من هم خواستم که ایندفعه عمیق ببینمش و ازش یاد بگیرم
در طول فایل که استاد از “خدا” گفت و گفت همه چیز رو از طرف خدا میدونه و گفت که تکرار کنید “خدایا همه چیز از توعه من هیچی نیستم ”
اینجا بود که من متوجه شدم از خدا فقط همون به نام خداش رو بلدم
اصلا و ابدا تا حالا انقدر عمیق و پیوسته خدا رو همه کاره ندونستم توی زندگیم
یه جاهایی که نورش به قلبم میخوره خیلی باهاش نزدیک میشم و اشگام میاد
خیلی میگم همه چی از خداست
اما میان گفتن و درک کردن از زمین تا آسمان تفاوت هست
دوست داشتم اینجا بنویسم که عمق اجرای توحید در زندگیم چقدره و اینجاست که خودم به خودم میگم تعجبی نداره که الان اینجای زندگی هستی
استاد چندین بار تکرار کرد ” باور داشته باشیم که لیاقت داریم خدا با ما حرف میزنه”
من این جمله رو خیلی دوست دارم
ولی از اونجایی که نتایج بزرگی ندارم متوجه شدم “”فقط”” دوست دارم این جمله رو و نتونستم این جمله رو زندگی کنم.
————————————————————————————————-
……..هر چقدر که بگم من نمیدونم در مقابل خداوند قلبم بازتر هست به همون اندازه هدایت ها رو بیشتر دریافت میکنم….و به همون نسبت من زندگی راحت تری دارم ….
—————————————————————————————————-
من لازم دارم هر روز یک صفحه از روی این جمله بنویسم
من لازم دارم توحید رو تمرین کنم
من لازم دارم خشوع بیشتری در برابر ربم داشته باشم
خدایا هزاران بار شکرت ….الان چندین ساعته توی سایتم دارم فایل گوش میدم و کامنت میخونم و مینویسم ….من رو آوردی تا برسونی به اینجا و به این خودشناسی
خدایا شکرت که با چک و لقد بهم نفهموندی ….خدایا شکرت مثل پدری مهربان بهم این درس رو دادی
با این فایل فهمیدم نامبرده رنج گنج میسر نمی شود از اون باورهایی هست که منم بچه گی زیاد شنیدمش و یادمه خودم هم توی دوران نوجوانی زیاد تکرار میکردم
و این یکی از اون باورهاییه که فهمیدم درون من وجود داره و باید روش کار کنم
موضوع اعتماد به نفس رو خیلی خوب در چند جمله اینجا شنیدم
اینکه پشتت به خدا گرمه به همین دلیل اعتماد به نفست هم بیشتر میشه
اینکه باید زجر بکشی تا لایق بشی برای نعمت های بیشتر ، هم از اون باورهاییه که منم از بچه گی زیاد شنیدمش
وای خدای من چقدر درس توی این فایل برای من داشت
باید فایل صوتی رو چندین بار گوش کنم تا جایی که قلبم ذوب بشه باشنیدن اینکه همه چیزتو بسپار به خدا …بسپار به فرمانروای این جهان
یکی از بی قیمتی ترین فایل های این سایت امروز دیدم و روزی امروزم بود خدایا هزاران بار شکرت
این فایل در زمانیکه ساعت 12:50 شب هست داره به من یاد میده خدا کیست و چگونه باید ازش کمک بخوام
باورم نمیشه انقدر از خدا فاصله دارم
چون خیلی معجزه ازش دیدم خیلی جاها صداش کردم
اما نه مثل استاد عباس منش
یک هزارم استاد عباس منش هم نتوستم
میلیارد شکر
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم بانو
داشتم کامنت بچه ها رو میخوندم ومرتب این توی ذهنم می اومد که خدایا توچیکار کردی برام که الان توی ذهنم نیست!!!!امان از دست این ذهن چموش
یکم بعد یادم افتاد که بیام این داستان جذاب رو براتون تعریف کنم
من حدود 1سال ونیمی میشه که توی این سایت الهی هستم با اینکه زیاد فایل گوش میکردم ولی این شرک خفی توی وجودم بودش که توی محل کارم ریسمون بخاطر کار کرد واخلاقم از من خیلی خوشش اومدم منم یک دختر مجرد اونم یه پسر مجرد بود هرجفتمون رفتیم توی وادیه بهم علاقمند شدن ولی هیچ کدوممون نتونستیم ابراز کنیم کلامی
همینطور من عزیز دردونه ی ریسم شده بودم ومنم حسابی از مسیر خارج شدم حتی از خدا پرسیدم این به درد ازدواج یا رابطه میخوره برام یا نه چندین وچند بار بهم گفت اصلا به دردت نمیخوره رهاش کن بهش فکر نکن انقدر این شخص رو بزرگ نکن توی وجودت
گوش نکردم ونکردم نکردم تا اینکه اتفاقی افتاد ومن رفتم خبردادم که فلان همکار داره جلوی بچه ها میگه تو هوای من رو خیلی داری و الکی الکی داره ابروی من وشما میره با اینکه این حرف به نفع خودم وخودش بود ولی رفتار بد با من کرد
از اون روز به بعد این آدم به مراتب توی ذهن وقلب من ارزشش اومد پایین(از نظر اینکه اون رو شریک قرار داده بودم جای خدا)
کلی اتفاقات دیگه بعدش افتاد که واقعا اگر بنویسم کامنتم خیلی طولانی میشه
تا اینکه من بعدش من فهمیدم این آدم بسیار خوبی هست ولی نه برای ازدواج یا دوستی.
بعداز این اتفاقات من به مراتب حسم روخوب کردم و به لطف وعنایت خدای مهربانم شرایط کاری که به شدت ازش خسته شده بودم عوض شد والان همچنان توی همون شرکتم ولی جام عوض شده
الهی شکرت خدا که توباعث این اتفاقات قشنگ شدی برام
ممنونم بخاطر این فایلهای عالی ودرجه یکتون که وقتی گوش میکنم روح ام از بدنم جدا میشه.
دردپناه الله مهربان باشیم.
سلام و درود به استاد عزیز. خانم شایسته مهربان و همه بچه های خانواده عباس منش.
من چهل و دو سالمه.
از بچگی یک سری تعارض ها رو در دین و عملکرد خودم واطرافیان میدیدم و دنبال حل این مشکلات بودم و اینها رو بلا و مصیبت میدونستم و باورهای باطل
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند.
با اینکه باورش مشکل بود اما باور شده بود و دنبال جواب بودم.
در اوایل ازدواجم و همچنین بچه دار شدن و خانه دار شدن من تجربه توکل واقعی به خدا رو داشتم اما چون قوانین رو نمیدونستم خیلی جاها با شرک درآمیخته میشد و چنان سیلی هایی جهان به من میزد که نمیفهمیدم.
و دو سال پیش خیلی با خدا صحبت میکردم و میگفتم خدایا.
ای که مرا خوانده ای. راه نشانم بده.
و نشانه ها از راه رسیدن. از وقتی این سایت رو پیدا کردم خیلی آرام و غیر محسوس که متوجه هم نمیشدم تغییرات آغاز شد. وسط راه یه اشتباه اما سریع برگشتم. به جرات میتونم بگم معنی توحید رو تو این یکسال و نیم از کل عمرم بهتر درک کردم.
آخرین نتیجه توکل بر خدا و توحید این بود که
من یک منزل رو سه سال پیش خریدم و قرار بود دو ماه بعد تحویل بده که نداد.
منم یک منزل اجاره کردم با 35 میلیون.
سه سال با همین پول پیش نشستم تا اینکه یک ماه پیش صاحب خونه گفت پاشو میخام منزل رو باز سازی کنم. منم بلافاصله گفتم باشه.
فقط با نیروی توکل. آرام و بدون استرس.
به خانمم گفتم وسایل ها رو چمع کن بریم خونه خودمون. اون خونه هم حدود 200 میلیون بدهی داشت.
همه اطرافیان از جمله خانمم میگفتن حتما پولی وامی ایده ای داره. و من و خدااااا
دو هفته بعد پول خونه به طور باور نکردنی جور شد. چون خام بود و تحویل نگرفته بودم باز خانمم نگران تجهیز بود و معجزه بعدی رخ داد.
دستهای خدا دست به کار شدند.
خواهرم و شوهرش برا مهاجرت همه وسایل و خونشون رو فروختن و برا چند روزی دنبال سوئیت بودن. تو دیوار یه خونه پیدا کردن 45 متری. زنگ زدن چند نفری گفت دو نفر. صاحبخونه گفت نه من تعداد زیاد میخام. تعجب. چند دقیقه بعد من زنگ زدم.
چند نفرید گفتم 6 نفر. گفت بیاید خونه رو ببینید رفتم دیدم 5 طبقه. همه خالی. یک واحد 180 متر. فقط اینجا باشید که خالی نباشه.
واااای خدااااا.
مگه میشه. یادم افتاد بله میشه.
به شرطی که الگوهای خوب تکرار بشه و الگو های اشتباه حذف بشه و این تبدیل به عادت بشه.
الان و هر وقت یاد خدا و مهربانی و قدرت و قوانین الهی میفتم فقط شکر میکنم با اشک.
خدایا شکررررررت.
برا همه خوبیهات.
برا خوب هایی که جلوی راه من قرار داده.
ممنون از همه خوبیها و خدای خوبیها.
خواستم این تجربه رو با همه عزیزان به اشتراک بزارم که باورها باید روز به روز تقویت بشه
شاد. سر بلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. انشاالله
به نام خدا
به نام خدایی که هدایتگر راه ما است به شرط باور به شرط ایمان
دوست عزیزم
من هم مدتی است این خواسته را دارم و
می خواهم به امید الله در خونه ی رویایی خودم با لذت و عشق زندگی کنم
کامنت شما یه پاسخ از طرف خداوند به من بود
که ببین بنده ی من همه چیز ممکن است
فقط من را باور کن
عوامل بیرونی را همه را حذف کن
فقط من را بپرست
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
وقتی برای شما امکان پذیر شده پس برای من هم میشود
خدایا شکرت
باید خواسته را کوچک کرد در برابر قدرت خداوند
خدایا خودت کمک کن
میشود براحتی هم میشود
میشود با لذت هم میشود
همین جوری که برای دوست هم خانواده ام درست کردی و به من نشونش دادی به من هم عطا می کنی
ممنون دست خداوند
خدایا شکرت
سلام بچه های عزیز سایت
این فایل دقیقان حال و روز الان م هست انگار این فایل رو استاد برای من آماده کرده بود از سال پیش تو یه دور باطل افتادم و خودمو استاد می دونستم و تموم می گفتم آره دیگه می تونم آره دیگه هر چی بخوام انجام می دم یه غروری منو گرفته بود که به قول استاد سیلی اول رو خوردم سیلی دوم رو خوردم ولی فکر می کردم باور هام درست شده و نتیجه این که دتا موضوع همزمان درگیرم کرد یکی بیماری که دیگه برای مدتی نمی تونستم کار کنم دومی بخاطر این که اون حس غرور و داشتم که دیگه خودم درستش می کنم می جنگم
یه چیزی ته ذهنم می گفت نیازی به جنگیدن نیست
به جای کار کردن روی خودم ساعت کار کردنم رو بیشتر کردم و باز نشد از یه جایی به بعد دیگه توان جسمی نداشتم چند بار به وضوح خداوند باهام صحبت کرد که کدوم راه رو برم ولی باز راه اشتباه و انتخاب می کردم تا جایی که دیگه یه جا کم آوردم اومدم گفتم خدایا تسلیم م نمی دونم چکار کنم نمی دونم که اصلان چیو نمی دونم به یکباره خدا دری رو باز کرد که خودم هم فکرشو نمی کردم از اون مسیر به پول برسم بازم اسرار نکردم گفتم خدایا تو می دونی گفتم مهاجرت کنم باز فایل های مربوط به مهاجرت رو خدا سر راهم گذاشت و باز اینجا می گم نمی دونم ولی یزره ایمان دارم که خدا هست به وضوح می بینم که چطور کمک می کنه چطور در ها رو باز می کنه و همزمان الان درگیری های مختلف دارم فقط بخاطر غرور فقط بخاطر اینکه از خدا دور شدم یه جوری خودمو گول می زدم که آره همه چیو بلدم و دیدم که چطور میشه وقتی می گی همه چیو بلدی اینجا که استاد گفت ایاک نعبد و ایاک نستعبن بخدا هر چی تو زندگیم دارم بخاطر تمرین ستاره قطبی و تمرین های که استاد یاد دادن که راجب ساده ترین چیز ها از خدا یار ی می گرفتم
و خداروشکر که الگوهای تکرار شونده رو راجب خودم خیلی زود فهمیدم و اینجا دیگه یه چیزی تو ذهنم می خوام بکارم که هر چقدر تکرار کنم کمه
که تو در برابر علم و دانش و توانایی خداوند هیچی نیستی
از خداوند می خوام که راهنمای ام باشه که از مسیر منحرف نشم و منو بیشتر و بیشتر به سمت توحید پیش ببره و این خواسته درم شکل بگیره خدایا که تو هستی و واقعان اگر تو نبودی شاید الان وجود نداشتم , از خدا می خوام که هر روز بیشتر و بیشتر منو نزدیک کنه به یکتا پرستی و ای وای از شرک که واقعان ظربه هام رو از شرک خوردم اونجا که می گه شرک در دل مومن به مانند مورچه ای در تاریکی شب ه واقعان درسته و وقتی ما بتونیم در هر شرایطی برای هر کاری بگیم که خدایا تو بگو که کدوم راه رو برم تو راهنما ی م باش
اینو می دونم اگر هر چه بیشتر به سمت مسیر یکتا پرستی پیش برم همونجا عشق هست عشق به کارت همونجا گنج هست همونجا خوشبختی هست همونجا انسان های خوب هستند
خدا رو شکر
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
خدایا شب تاسوعاست.من دیگه خسته شدم ازاینکه روابطم به بن بست می خوره خسته شدم از قضاوت های دیگران خسته شدم از زبان و زخم زبان های دیگران.خدایا خودت برام بخواه من دیگه مغزم به راه حلی قطع نمیده نا امید بی پناه شدمجز تو هیچ کس ندارم جز تو ای رب العالمین نه پناهی دارمنه یار یاوری ای فریاد رس کسی که فریادرسی ندارد.کمکم کنمن از این سیکل معیوب خارج کن من دیگه خسته شدم دیگه همه کاری امتحان کردم همه راهی رفتم به همه دری زدم.فداکاری کردم اما نشد دیگه خسته شدم به خودت می سپارمگره کارمو خودت بازش کن من کسی جز تو ندارم
سلام دوست عزیز من،
وقتی توی کامنت دوستان از مشکلات روابط میخونم فقط یاد خودم میفتم، این پاشنه آشیل وحشتناک من، این شرک وحشتناکی که توی وجودم بود و همچنان هم وقتی غافل میشم مثل علف هرز میاد بیرون و دوباره روز از نو و روزی از نو، دوباره تضاد دوباره اعصاب خوردی، دوباره ناراحتی، دوباره گفتگوهای ذهنی و خودخوری، و الان دیگه اون لحظه قششششنگ میفهمم دوباره مشرک شدم، و باز به خدا پناه میبرم از اغوای شیطان، و خدا هم مثل همیشه کمکم میکنه،
دوست عزیزم چیزی که خدا به من گفت توش مشکل دارم احساس شدید قربانی شدن بود که توی وجودم به صورت ناخودآگاه وجود داشت و من ازش اطلاعی نداشتم، الان برای این در پاسخ به کامنت شما ترغیب شدم که بنویسم چون با دوره احساس لیاقت استاد، گوهر وجودم و اون ارزشمندی که خدا برام قائل شده بود رو شناختم، استاد توی دوره دوازده قدم توی جلسه اول قدم اول میگه دوست دارم شما به جایی برسید که ناظر به افکار و ذهنتون باشید، من بعد از دوره احساس لیاقت فهمیدم ناظر به افکار و گفتگو های ذهن بودن یعنی چی، الان به جرات میتونم بگم خیلی خیلی خیلی بهبود پیدا کردم توی این زمینه خدا رو شکر، پیشنهادم به شما دوره احساس لیاقت هست، وقتی برای خودمون ارزش قائل میشیم، وقتی درک میکنم که ما جزئی از وجود خدا هستیم و خدا از روح خودش در ما دمیده و به همه دستور داد به ما سجده کنن انقدر که برامون ارزش و احترام قائل شد، اونوقت دیگه همه چیز درست میشه، همین چند وقت پیش بود که دوباره این شرک خفی تو وجودم رشد کرد و این توقع توی وجودم بوجود اومد که فلانی باید به من احترام بذاره اما خدا هدایتم کرد به این آیه قرآن که:
مَن کانَ یُریدُ العِزَّهَ فَلِلَّهِ العِزَّهُ جَمیعًا
و خداوند دوباره بهم گفت من عزت و احترام و ارزشمندیم رو از خدا گرفتم چرا دنبال اینم که احساس ارزشمندی رو بنده و مخلوق خدا بهم بده، خدا برای من کافیه،
با تمام قلبم میخوام خدا هدایتتون کنه تا دوره ارزشمند احساس لیاقت رو تهیه کنید و از نتایج پایدارش توی زندگیتون بهره مند بشین.
براتون آرزوی آرامش و لذت بردن از زندگیتون رو دارم.
سلام الهام قشنگ من
مطمنم که شما و کامنتتون هدایتی بوده از جانب خداوند رزاق برای من و من خودممم خیلی دنبال ترمزهام بودم و اگر بخش پاسخ هام بخونید متوجه خواهید شد خودمم خیلی از ترمزهام پیدا کردم و یکی از شرک هام همین احساس لیاقت و احساس قربانی شدن و دنبال احترام بودن هست. یک دنیا ممنون بابت وقتی که گذاشتید و پاسخ من دادید.
به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان ارزشمندم
شکرگزار خداوند مهربان هستم برای حضور و نفس کشیدن در مسیر توحید و توکل و یکتاپرستی
چند روزی بود که به دنبال بلیط قطار برای همسرم و بچه ها بودم که آخر هفته و تعطیلات رو به اصفهان سفر کنند. و مجدد لطف و رحمت و عنایت خداوند شامل حالم بشه که تنها بشم و متمرکزتر روی خودم و کارهام ، کار کنم. بلیط برگشت اوکی شده بود ولی برای بلیط برای امروز پیدا نمی شد و تصمیم گرفتیم که اگر بلیط پیدا نشد من با ماشین بچه ها رو ببرم و بلافاصله به تهران برگردم. تو این گرما و شلوغی تعطیلات کار سختی بود و همچنین وقت من رو هدر می داد و در ضمن ماشین هم مقداری کار داشت.90 درصد اتوبوس های کشور هم برای مراسم عاشورا و زائرین کربلا اختصاص داده شده بود و عملا ما به این نتیجه رسیدیم که بلیط پیدا نمیشه و باید امشب حرکت کنیم.
دیشب خیلی تصادفی گوشی رو برداشتم و متعجبانه دیدم که 5 نفر قطار اصفهان جا میده ! تا بخوام اطلاعات رو وارد کنم جا پرشد و ضد حال بدی خوردیم. دختر و پسرم هم خیلی دوست داشتند که سفر با قطار رو تجربه کنند. دیشب موقع خواب به خدا گفتم که خدایا ، می دونی که تصمیم من چیه .
می دونی که چقدر تعهد دادم به خودم که از تعطیلات این چند روز نهایت استفاده رو برای تمرکز تمام روی خلق دوره خودم بذارم و کلی برنامه برای خودشناسی و تنهایی و ادامه دوره 12 قدم و احساس لیاقت و … دارم. خودت کمک کن تا بلیط پیدا بشه و بتونم به آسانی بچه ها رو بفرستم اصفهان.
خودم هم باورم نمیشه که اون لحظه ای که 5 نفر برای چند دقیقه باز شد ، در وجودم یک شرکی شکل گرفت که این اتفاق تصادفی بوده و ربطی به هدایت الله نداشته !!!
وقتی کلی صفحه رو رفرش کردم و دیدم که هیچ خبری نیست ، بعد از نیم ساعت رفتم که بخوابم و برنامه این شد که امشب حرکت کنیم که کمتر گرما بخوریم.
وقتی روی تخت دراز کشیدم ، با خودم گفتم که آیا من شرک نورزیدم ؟؟
یعنی آیا من ، اون لحظه که 5 نفر خالی شد ، تو ذهنم این اتفاق رو به هدایت خدا ربطش ندادم ؟؟!!!
همون جا گفتم خدای من رو ببخش
خدایا من رو ببخش که خطا کردم …
طلب استغفار کردم
و سعی کردم بلافاصله خودم رو ببخش و به خودم بگم که جواد ، همین که سریع مسیر اشتباه رو فهمیدی و از مسیر برگشتی خوبه. باید از زاویه ای به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم.
بعدش به خدا قسم کاملا هدایتی و به شکل معجزه وار هدایت شدم به صفحه ای که پاسخ یکی از دوستان به کامنت من بود!
صفحه سوم پاسخ به کامنت ها رو زدم که صفحه
پاسخ افسانه عزیز ، جمال عزیز ، ارکان عزیز ، ژیلا عزیز و جمال عزیز درباره کامنت خودم و هدایت شدم به خوندن کامنت مجدد خودم
abasmanesh.com
حس بسیار عجیبی وجودم رو فرا گرفت . احساس غریبی پیدا کردم . یادم افتاد که 17 اسفند برای من و خانواده یک معجزه بزرگ رقم خورد.
آتشی که گلستان شد برای ما
و من نمی دونم چرا کلمه ابراهیم تو اون کامنت و در همون لحظه نوشتن گلستان شدن آتش به قلبم جاری شد . چند وقت پیش یکی از دوستان عزیز در پاسخ کامنتم به من ابراهیم خطاب کرده و بعد خود این دوست عزیزم همین ادامه داد که نمی دونم چرا ابراهیم به شما خطاب کردم .
و این کلمه ابراهیم و خوندن این کامنت دیشب برای من الهام بخش شد. بعدش بلافاصله هدایت شدم به گلچین این فایل که روزهاست دارم گوش می کنم و ایمانم رو قوی تر می کنم. کلی با خدا حرف زدم و اون هم با من حرف زدم و تو نت گوشی نوشتم و قلبم باز شد. بعدش پیش خودم گفتم آخه پسر ! چرا باز هم یادت رفت که روی خدا حساب باز کنی ؟
چرا یادت رفت که همه چیز خداست ؟
چرا یادت رفت که خدا همه کارها من رو می تونه انجام بده و خواسته هام رو اجابت کنه ؟
چرا ؟
یک لحظه از خودم و رفتارم نادم و پیشمون به خدا گفتم که خدایا تو می دونه که من انسان و ناشکر و فراموش کار ولی ، تو ربی و صاحب عزت و عظمت و قدرت و شوکت ، تو اگر من رو نبخشی من پیش کی برم ؟
مگه من غیر از تو کسی رو دارم ؟
خدایا همراه و محافظ و پشتیبان و خالق و مالک و صاحب اختیار من تویی ،
خودت من رو هدایت کن به مسیر نعمت و ثروت و آسانی و زیبایی و راحتی.
بعد با همین حال زیبا خوابم برد.
صبح که بیدار شدم بلافاصله بعد از قطه کردن آلارم گوشی ، خداوند بهم گفت بنده من خواسته تو اجابت شد ، برو و سایت بلیط قطار رو چک کن …
به خدا قسم باورم نمی شد که 20 نفر ظرفیت جدید روی سایت وجود داشته باشه…
بعدش با لپ تاپ یک کوپه بلیط رو اوکی کردم و پرداخت رو زدم و دقیقا چند دقیقه بعد تمام ظرفیت تکمیل شد.
اینقدر خوشحال و شاد بودم که نمی دونستم چطور از خدا تشکر کنم.
اون لحظه این اومد به ذهنم که
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان باور اعتقاد
واقعا چقدر لذت بخشه باور داشتن فقط به رب
چقدر شیرین که فقط از خودش بخوای بعد آروم به کارهات برسی و ایمان داشته باشی که اجابت میشه
چقدر شیرین ترِ وقتی که خواسته ها از همین روش اجابت میشه و باعث تقویت باورها میشه
چقدر شیرین بندگی کردن خداوند و رها کردن امور و دست و پا نزدن.
عصر امروز که می خواستم از محل کار بیام خونه ، نجوای ذهنم گفت که کارت شناسایی فرودگاه رو همراهت ببر که بتونی از گیت چک و بازرسی ایستگاه راه آهن رد بشی و وارد قطار بشی و تو جابجا کردن چمدان ها کمک کنی.
یک لحظه که کارت رو برداشت به الله قسم همون جا گفت که آیا به من اعتماد داری ؟
گفتم بله که دارم
گفت : اگه اعتماد داری به کارت نیازی نیست!
امشب ساعت 9 شب که رسیدیم راه آهن ، بعد از مدتی خط شماره 5 روی برد اطلاعات قرار گرفت و دیدم که این لاین جزو لاینی هست که چک خیلی دقیقی انجام میشه ، ولی خط 1 و 2 چک خاصی نداشتند.
پیش خودم گفتم عیبی نداره ، بدون اذن خداوند برگی از درخت بر زمین نمی افته ، خدا خودش ردیف می کنه.
بعد از چند دقیقه ، بهم گفت که برو برد اطلاعات رو دوباره چک کن ! در نهایت تعجب دیدم که خط قطار اصفهان به خط 2 تغییر کرده !! همون خطی که مانیتور و چک و بازرسی دقیق نداشت و وقتی در باز شد اولین نفر به راحت ترین شکل ممکن وارد لاین 2 شدیم و به بچه ها کلی کمک کردم و گفتیم و خندیدم.
همون موقع مامور واگن اومد جلو و مثل یک فرشته ای که از طرف خداوند اومده باشه ، با لبخند بسیار زیبا و با لهجه زیبای مشهدی گفت ، اگر بچه ها کمکی میخوان بفرمایید من انجام می دم ، گفتم اگه لطف کنید تو مقصد چمدان ها رو کمک کنید ممنون میشم دست همسرم درد می کنه ، بعد شماره کوپه رو پرسید و بعد از چند دقیقه گپ و گفت شیرین خداحافظی کردیم.
بعد از حرکت قطار یاد حرکت مستر بین افتادم و کلی تو لحظه حرکت قطار بچه ها رو خندوندم و خداحافظی کردم .
و الان که دارم این کامنت رو می نویسم از ایستگاه راه آهن برگشتم و تومسیر از خدا برای نوشتن این اتفاقات عالی و اجابت الله ، هدایت خواستم که این جلسه رو واضح برام الهام کرد.
چند روز پیش برای مطالب دوره و معرفی دوره مجددا از خداوند ایده خواستم ، به خدایی که می پرستم یک ایده بی نظیر رو به من الهام کرد که همون لحظه تایپ کردم ، 2 روز پیش که تو یوتیوب پادکست های چند پزشک مطرح آمریکا رو نگاه می کردم ، دیدم دقیقا همون الهام من رو اون پزشک مطرح ، در اول پادکست خودش بیان کرد!!!
این اتفاق به قدری ایمان من رو قوی کرد ، به قدری خیالم رو برای ادامه دادن مسیر و برداشتن قدم های بعدی راحت کرد که گفتم ببین ! وقتی سعی کنی ایمانت رو حفظ کنی و احساس خوب داشته باشی و نترسی و قدم برداری و تغییر کنی و وارد دل ترس هات بشی ، خداوند بهترین و ناب ترین ایده ها رو بهت میده . فقط باید باورت رو قوی کنی.
فقط باید با قلبت بگی من نمی دونم تو می دونی
الله مهربان تو عالمی
تو بصیری
تو کاملی
تو منزه و سبحان هستی
تو اول و آخری
تو از تمام امور آگاهی و به همه چیز احاطه داری
تو صاحب عزت و رحمت و ثروت و هدایت هستی
بهترین و عالی ترین و لذت بخش ترین و تنهاترین راه درست زندگی ، سپردن امور به توِ
هوشمندانه ترین کار اینِ که روی خودم حساب نکنم ، بلکه روی توانایی کسی که من رو خلق کرده حساب کنم
عاقلانه ترین راه حرکت و رشد و بینش و نگرش ، فراموشی کردن تجارب و پندها و صحبت ها و روش های زندگی گذشتگان و جامعه و فرهنگِ.
خدایا شکرت ، همین چند سال پیش من هم مثل بقیه ، لباس سیاه تنم بود
من هم مثل بقیه خودم رو بی ارزش خطاب می کردم
من هم مثل بقیه تو سرم می زدم و عربده می زدم و عزاداری می کردم
و فکر می کردم راه درست همینه
شرک می ورزیدم و از غیر خدا طلب می کردم
از عمر و زندگی و انرژی که خدا به من عطا کرده برای حرکت و توحید و خلق ارزش و خدمت به انسان ها و گسترش جهان و لذت بردن از زیبایی ها و زندگی ، بدو بدو می رفتم مجلس ، و هر کاری رو که اون شخصی که میکرفون دستش بود می گفت رو انجام می دادم و اگر کسی انجام نمی داد ، مورد خطاب و سرزنش قرار می گرفت.
من هم همین روزها مثل بقیه ، تو غم و اندوه و عزایی بودم که فقط داستانش رو شنیده بودم و یک بار هم با خودم فکر نکرده بودم آیا این رفتارها و فرهنگ و عزا و ماتم و شرک ورزیدن ، با قوانین خدا هماهنگِ؟
آیا خدا ما رو اشرف مخلوقات خطاب کرده یا سگ در خونه فلانی و بهمانی ؟
آیا وظیفه من دیدن زیبایی ها و تصدیق اونها و تمرکز و توجه بر قشنگی ها و شادی و تحسین انسان هاست ، یا لعن و نفرین و کینه و بغض و غضب نسبت به انسان های گذشته تاریخ ؟؟
آیا وظیفه من دیدن نکات مثبت امامان و درس گرفتن از رفتارهای درست اونهاست یا توسل کردن و شرک ورزیدن و وایطه قرار دادن اونها ؟
آیا ارباب و صاحب اختیار و آقا و سرپرست و ولی من خداست یا غیر خدا؟؟
آیا هدف خلقت ما نوکر بودن در خونه امامان و ارباب بودن آنها بوده ، یا تجربه کردن خودمون و کار کردن روی ایمان و گسترش زیبایی و ارزش در جهان ؟
آیا برای شفای جسمی و روحی باید به دنبال نذری خوردن رفت ، یا باید طبق قوانین الهی عمل کرد و توحید و توکل و عمل صالح و احساس خوب و شادی و نشاط رو علت شفا و حال خوب و سلامتی و تندرستی دونست ؟؟
ادامه راه پدران و جامعه و مردم ، همون نتایج اونها رو به همراه داره.
اون موقع که چنین باورهای ریشه دار و عجیب و غریبی رو داشتم ، چیزی از خدا و هدایت و الهامات و توحید و لذت بردن از داشته ها و هدفمند بودن و توانایی ها و گیفت های الهی و توانایی خلق ارزش و در کل ، چیزی به نام خالق بودن رو نمی دونستم.
اون موقع اتفاقا اهل بدرفتاری با همسرم و همکارانم بودم
اون موقع اهل غیبت و دروغ و تهمت بودم و هیچ انگیزه ای و برنامه ای برای بهبود شخصیت نداشتم . چون خودم در نتایج و شرایط و اتفاقات زندگی ، دخیل نمی دونستم. و فکر می کردم با توسل کردن امامان و اشک ریختن و شاد نبودن و ریش گذاشتن و سینه زدن و ماتم داشتن ، دل امامان رو به دست میارم ، اونها هم میگن آفرین عجب آدم خوبی ، بعد اونا میرن پیش خدا و من رو به خدا معرفی می کنند و سفارش دو قبضه می کنند و بعد ثروت وارد زندگیم میشه. کارهام درست میشه ، سلامت تر میشم و ….
فکر می کردم چون 60 روز محرم و صفر رو مشکی پوشیدم و خوب سینه زدم و عزاداری کردم و قشنگ به قاتلین فحش و بد و بیراه گفتم و لعن کردم ، الان دیگه بهترین بنده خدا شدم و جزو مقربین شدم !!!
و جالبه این که به دلیل باورهای غلط خودم هر کسی که در راه مذهب نبود رو در ذهنم نکوهش می کردم و قضاوت های شدید می کردم و برچسب های مختلفی بهش می زدم . اینها تازه نجوا بود و اگر پا میداد امر به معروف و نهی از منکر می کردم.
.
.
الهی فقط و فقط شکرت
شکرت که به من رحم کردی
هدایتم کردی به مسیر راست
به مسیر زیبا بینی
به درک بهتر قرآن و قوانین بدون تغییر
خدایا شکرت که مابقی زندگی رو عالی طی خواهم کرد ولو برای یک روز!
خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو ، شناخت خودم ، شناخت توانایی هام و رسالت و هدف خلقت خودم هدایتم می کنی
خدایا شکرت که در مسیر رشد و موفقیت و بهبود در سایت عباسمنش دات کام هستم
خدایا شکرت که بهترین استاد توحید و یکتاپرستی و موفقیت رو سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت برای وجود ارزشمند استادم و تمام دوستانم در این سایت مقدس و بی نظیر
الهی شکرت که شامل لطف و رحمت و فضل و رحمانیت و رحیم بودن تو هستیم
الهی شکرت که امید و توکل مون فقط به توست
الهی شکرت که حرکت می کنیم و ایمان داریم که هر آنچه برای تغییر و رشد و بهبود و خلق زیبایی و ارزش نیاز داریم رو به ما در زمان و مکان مناسب الهام می کنی.
خدایا شکرت که در مسیر آباد کردن دنیا و آخرت قدم بر می داریم
الهی شکرت که خودمون رو دوست داریم و برای خودمون ارزش قائل هستیم .
زندگی هر چقدر زیبا باشه بازهم می تونه زیباتر باشه ، به شرطی که به تو وصل باشم
زندگی هر چقدر آسان و راحت و لذت بخش باشه بازهم می تونه بیشتر آسان و راحت و لذت بخش باشه ، به شرطی که به تو در تمام کارها حتی کارهایی که فکر می کنم توش حرفه ای هستم ، روی خودم حساب نکنم و از تو کمک و هدایت بخوام.
رشد مالی و موفقیت های کاری هر چقدر بیشتر باشه باز هم می تونه بیشتر و عالی باشه ، به شرطی که در تمام امور روی قدرت و هدایت تو حساب کنم نه روی عقل ناقص خودم.
در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان ، شاد و موفق تندرست و خوشبخت و ثروتمند باشید.
خدانگهدار.
به نام خدای نور
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.
ازاونجایی شروع میشه که من به یه تضادی خوردم و یمدتی رو باید توی شرایط به ظاهر نامناسب ازلحاظ محیطی سپری کنم که من خیلی بهم ریختم و این چند روز به اندازه چند سال برام سنگین بود و عذاب بود برام و خودمو گم کردم همه چیز بهم ریخته و تنها چیزی که الان میخوام اینه که میخوام باز برگردم به عاطی اون چند روز پیش میخوام باز حس زنده بودن کنم میخوام باز حس خوشبختی کنم میخوام باز حس خوشحالی کنم میخوام باز برای هرلحظم سپاسگذار خداوند باشم میخوام باز زندگی کنم میخوام خواب رو فقط برای خواب بخوام فقط برای استراحت کردن نه برای فرار از درگیری های ذهنی نه برای فرار ازنجواها نه برای فرار از بی ایمانیم به خدا.
استاد مثل اینکه کل اون اموزهارو فراموش کردم یذرهم به این فکر نکردم انقد توذهنم نجنگم و بچینم و ازخدا کمک بخوام اگه ایمانم به خدا قوی تر بود هیچ وقت این روزا برام عذاب اور نبود من حتی فعلا شرایط گوش کردن این فایل و ندارم و فقط با خوندن کامنت ها به خودم اومدم به خودم اومدم که نجنگم با هرچی بجنگم موندگار ترش میکنم ادم باید توی هرشرایطی زندگی کنه و سعی کنم از شرایط الان نکات مثبت شکار کنم انقدر سختش نکنم انقدر درگیر احساس بد و نگرانی نباشم چونکه این یه قانون احساس بد=اتفاقات بد
خدا جونم هدایتم کن به حس و حال و خوب به احساس زندگی به احساس خوشبختی به احساس زنده بودن من میخوام اینارو داشته باشم.
خداجونم هدایتم کن به یه مکان خوب و عالی و مجهز برای کار یه سالن عالی بایه سالندار عالی و محترم برای کار هدایتم کن من واقعا میخوام توی سالن مجهز کار
کنم.
خدا جونم من راهشو نمیدونم از یه طریقی هدفونی هنزفری چیزی بهم بده چون واقعا الان به داشتنش نیاز دارم.
و خودت درزمان و مکان مناسب هدایتم کن که برای مشتریم خدمات ارائه بدم.
خواستم اینارو توی نوت گوشیم بنویسم ولی گفتم کامنت کنم بهتره و از این دورام ردپایی بجا بذارم و الان بهترم الان سبکترم الان راحت تر میتونم بخوابم.
خداجونم سپاسگذارم که به این فایل هدایتم کردی و از طریق این صفحه با من حرف زدی سپاسگذارم نور من.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
به نام خالق زیبایی ها خداوند یکتا
استاد واقعا ازتون سپاس گزارم بابت این فایل پر از الهام پر از عشق به خدا
چقد این فایلهای توحیدی من دوستدارم
چقد من عاشق خدا شدمه
هر روز این فالیهارو دارم نگاه میکنم و بیشتر عاشق خداوند میشم
و چقد من شرک ورزیدم که همیشه از غیر خدا کمک میخواستم و هیچ نتیجه ایی نمیگرفتم
یادمه تو خدمت گفتم خدایا کمکم کن خدمت قبل عید تمام بشه که عید خونه باشم ولی غافل از. اینکه توکل کنم به خدا و اجازه بدم خدا کارمو درست کنه ولی من میرفتم پیش این مسعول پیش اون رعیس بارها بارها وماها این کارو میکردم دیگ واقعا خسته شدم گفتم خدایا اصلا نمیخوام ولش کن کسری نمیخوام عید میمونم خسته شدم از این همه دوندگی باورتون نمیشه وقتی گفتم خدایا خسته شدم
خودت هر جوری میدونی ولی انجامش بده برام به طرز شگفت انگیزی چند روز بعد ی طرحی اومد که سه ماه از خدمت کسر شد ودقیقا با اعتصاب این سه ماه من ی ماه قبل عید تموم کرد خدمتم
و کلی اتفاق خوبه دیگه که من یادم رفته که هر موقع رو غیر خدا حساب باز میکردم به ی شکلی اون کاره نمیشد یا اگرم میشد ی ضرری بهم میزد
خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که این اگاهیارو داره به ی نهو درستی بهم میده
از استاد عزیزم سپاس گزارم که ایقد زیبا ومتین اگاهیارو به ما میرسونه