اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان عزیزم و استاد عزیز و خانم شایسته زیبا.
دقیقا حق با شماست استاد من خودم به شخصه هر جایی منم منم کردم اخرش متوجه شدم نتیجه کارها خراب شده اما از وقتی شما این فایل رو گذاشتید و من گوشش دادم با گوش قلبم حالا متوجه میشم که هر جا کارهام خراب میشد سرچشمه اش کجا بود من در شروع کار اصلا نام خدا رو به زبون نمیاوردم و اصلا هم ازش کمک نمیخواستم فقط برای هر کاری که تازه و برای اولین بار میخواستم انجام بدم کلی خدا رو صدا میزدم که کمکم کنه اما بعد از اینکه دستم راه میفتاد توی اون کار دیگه کلا بلدم بلدم میکردم و اصلا از خدا کمک نمیخواستم اما حالا با عمل کردن به گفته های استاد در این فایل البته تقریبا در هر کاری به محض اینکه بخوام کارم رو شروع کنم از خداوند کمک میخوام وقتی میخوام چایی دم کنم از خدا میخوام که خدایا کمکم کن یه چایی خوشرنگ و خوش طعم درست کنم وقتی میخوام غذا درست کنم ازش کمک میخوام و جالب اینجاست که من قبلنا قبل و حین انجام اشپزی مخصوصا برای مهمون کلی استرس داشتم که وای نکنه غذام خراب بشه نکنه شفته بشه نکنه نکنه نکنه و خیلی نگرانی های دیگه داشتم اما حالا نسبت به قبل خیلی خیالم راحته انگار یه نیرویی تو وجودم هست مثل یک سراشپز بالا سرم یه بهم راهنمایی میده تقریبا اصلا استرس خراب شدن غذا رو ندارم اونقدر که خیالم راحته و نتیجه هم تقریبا همیشه غذاهام خوب میشه انصافا .
استاد درست میگن ما اگه زرنگ باشیم باید خدارو تو صدرصد زندگیم بهش اجازه بدیم که وارد بشه وارد بشه و کمکمون کنه این به نفع ماست اینجوری یه حس خیال راحتی همیشگی داریم و فقط کارمون میشه لذت بردن و لذت بردن .
ای خدای خوب من که از رگ گردن به من نزدیکتری گوش به فرمانم و به سوی تو میشتابم کمکم کن خدایا در هر لحظه از زندگیم خدایا من هیچی بلد نیستم تو دانایی تو عالمی تو توانایی تو سمیعی تو بصیری کمکم کن به من یاد بده حتی کارهایی رو که فکر میکردم بلدم ….
خدایا خودت تور گاید من باش این سفر رو توضیح بده برام من میخوام دستت رو بگیرم و تو راهو نشونم بدی من بهتر از تو کسیو نمیشناسم تنها تویی کمک کننده خدای من.
ای خدای من که همیشه مواظبمی تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مرا به راه راست هدایت کن خدایا شاخکامو تیز کن که تا خواستم یه ذره از مسیر حوشبختی و سعادت دور بشم سریع برگردم
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و دوستان هم فرکانسم
خدارو هزاران بار شکر میگم که هر روز دارم با توحید بیشتر انس میگیرم و بیشتر متوجه میشم که توحید یعنی چی
من حدود دو سال پیش خیلی دنبال این بودم که یه شغل داشته باشم و بتونم درآمدی کسب کنم
قشنگ یادمه که از خدا درخواست کردم خودت یه راه بهم نشون بده تو بهم بگو من چه کار کنم
که این الهام بهم شد که همکاری در فروش رو شروع کن چون من اون زمان تازه دخترم دنیا اومده بود دوست داشتم کاری باشه که بتونم توی خونه کار کنم .دوباره از خدا خواستم که راهنماییم کنه که منو هدایت کن که الان چه کار کنم خودت بهترین راه رو جلوم قرار بده
شروع کردم اینستا گرام به سرچ کردن و یه نفر رو پیدا کردم و کارم رو شروع کردم اوایل خیلی ذوق زده بودم و کارم هم خوب داشت پیش میرفت
اما انگار کم کم مغرور شدم و ذهنیت من خراب شد و دلیل اینکه من موفق بشم رو دادم به عواملی جز خداوند
اینکه حتما باید تبلیغ کنم تا موفق بشم باید فلان کار رو کنم تا موفق بشم
ذهنم همه جا میرفت جز اینکه از خداوند بخوام
من مغرور شده بودم و اعتبار رو به خداوند نمیدادم و فراموش کرده بودم همه این ها رو خداوند انجام داده نه من
شاید اون زمان من توحید رو درست درک نمیکردم اصلا نمیدونستم توحید یعنی چی
من تازه دارم توحید رو میشناسم
فایل های رایگان ثروت رو گوش میدادم عزت نفس رو گوش میدادم و میدونستم من یه جای کارم میلنگه
حدود دو ماهی هست که همکاری در فروش رو ول کردم
باز از خدا خواسته بودم که خدایا منو هدایت کن
انگار خدا بهم گفت دیگه این مدل کار کافیه باید لول خودت رو تغییر بدی و من بدون شک کارم رو ول کردم من هر بار از خدا خواستم خدا جوابم رو داده
و اینبار بهم گفت دیگه وقتشه برای خودت کار کنی
از خدا خواستم اول ایراد کارم رو بهم نشون بده
بهم بگو ایرادم کجاست بهم بگو کجای کار رو دارم اشتباه میرم
به قول استاد الهامات به صورت مختلف میاد و امکان داره از طریق یه شخص خدا بهت بگه چه کار کن اینبار از طریق همسر داداشم
جالب این جاست ایشون به من گفتن که من ایراد کارم رو پیدا کردم من فایل های توحید در عمل رو گوش دادم و ایراد کارم رو فهمیدم
من اون زمان چند روزی میشد فایل های استاد رو گوش نمیدادم
اما به من یه تلنگر زده شد سایت رو که باز کردم ناخودآگاه رفتم سمت فایل های توحید در عمل
و فهمیدم که من کجای کارم
فهمیدم چقد من مغرور بودم
هر روز دارم با شوق بیشتر فایل های توحید رو گوش میدم
احساس میکنم هر ثانیه به خدا بیشتر نزدیک میشم
خدا جونم ازت میخوام هیچ وقت دستم رو رها نکنی
و مثل همیشه منو هدایت کنی
خدا جونم هر بار که بیراهه رفتم خودت منو هدایت کردی
ازت میخوام نزار به بیراهه برم دیگه
خدا جونم تمام زندگیم رو سپردم دست خودت
تو بهم بگو قدم به قدم چه کار کنم
خدا جونم با من حرف بزن
من لایق دریافت الهامات از سمت تو هستم
من پذیرای دریافت الهامات از سمت تو هستم
من دربرابر تو هیچم
من دربرابر تو هیچ نمیدونم تو آگاه به همه اموری
پس از آگاهی خودت به من بده و منو هدایت کن به سمت خوبی ها و فراوانی نعمت هایت
خدا جونم ای بهترین رفیقم سپاسگزارم ازت که منو لایق دونستی و با من حرف زدی
و من تلاش میکنم لیاقتم رو بیشتر و بیشتر کنم و خودم رو آماده میکنم برای دریافت الهامات بیشتر
جان و روح من پذیرای وجود توست
تو منبع نور و خوبی هستی پس منو به سمت خودت هدایت کن ای خدای مهربانم
استاد عزیزم از شما سپاس گذارم و خدا رو شکر میکنم که شما رو سر راه من قرار داده و واقعا چقد زیبا شما توحید رو توضیح دادین و چقد زیباست این رسالتی رو که دارین
گسترش یکتاپرستی
خدایا ازت میخوام به منم کمک کن که بتونم تو این مسیر قرار بگیرم گسترش یکتاپرستی
و اینکه خدارو بهتر بشناسی و با خدا دوست بشی خییییییییییییلی زیباست هیچ لذتی بالاتر از این نیست
من قبلا هم این فایل را گوش کرده بودم ولی خیلی نکات را ازش نمی فهمیدم
و دوباره خود خداوند بهم فهموند
جمله به جمله را استپ کردم
کلمه به کلمه را خداوند داشت بهم می گفت
الله اکبر
الهی شکر
……
مثال مدیر فنی عزیز در سایت که استاد گفتند را جای خودم گذاشتم
و دیدم درسته کاملا هم درسته
چقدر راه را برای خودم ناهموار کردم
به یه دلیل ساده
چون باید همیشه متواضع باشم در برابر خداوند
و من نبودم من تواضع نداشتم در برابر خداوند
در برابر بنده ها متواضع بودم . آرام بودم ولی در برابر رب خودم ارباب خودم نه !!!
خدایی که در این نزدیکی است
خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر است
…..
هر روز خود خدا به یادم میآورد که بگو
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تنها تو را می پرستم
و تنها از تو یاری می جویم
……
خدایا آسان کن برام آسانی های جهانت را
من خیلی از دوره ها و فایل های استاد را نتیجه گرفتم
ولی باید اعتبارش را به خدا بدهم تا به راه های بهتر هدایتم کند
چقدر اعتماد کردم به این و اون
چه فایده ؟؟؟
هیچی صفر
ولی وقتی میگم خدایا خودت با بزرگیت هدایتم کن
همین من را آسان می کند برای آسانی ها
……
من مو به مو البته سعی کردم دوره عزت نفس استاد جونم را با عشق فراوان انجام می دادم
ولی فایل که به توحید می رسید فایل را رد می کردم
و می گفتم این که درسته
این را که می دونم
و همین شد خدا گفت : می دونی…. برو خودت برو جلو
تو که می دونی
تو که بلدی
تو که حالیت هست
من را کاره ای نمی دونی
و بعد جواب می گرفتم
ولی گذرا .
ولی به مو می رسید ولی پاره نمیشد
تا اینکه خودش باز هم به من لطف کرد مثل همیشه
و به من گفت :
به من بگو
به من اعتماد کن .
هر چی که هست
اعتبارش را به من بگو
خدایا ….
….
من قبلا این فایل را گوش کردم ولی گوش هام شنوا نبود
الان خود خدا داره بهم می فهمونه
خودش برام دارد توضیح میده
خدایا صد هزار مرتبه شکر
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
…..
همیشه نگاهم به دست این و اون بود به جای اینکه نگاهم به خداوند باشه
مثلا می شنیدم دو تا برادر و اون برادر کوچکتر به برادر بزرگتر پول داده و اون ماشین خریده
بعد صدا در گوشم می آمد که ببین خدا شانس بده . حالا یکی هم به ما همین طوری کمک می کرد
نتیجه هیچی . سقوط به اعماق چاه
یعنی نه تنها کسی کمک نمی کرد بلکه دست های گدایی این و اون هم طرف ما دراز میشد که به ما کمک کنید
من مشرک . من مشرک . من مشرک
الان خدا بهم گفت من هستم به خودم بگو چی می خواهی
من از خداوند خواستم
من الله بختکی اینجا نیستم
دارم کامنت می نویسم و خدا خدا می کنم
دوره ها را برام خرید
با استاد باهام به طرز معجزه آسایی آشنا کرد
و گفت همینه
همه را برام رام کرد
همه چیز را برام درست کرد
باز هم جای کار دارم می دونم و خودش می دوند و من نمی دونم
……
وقتی خدایی میشی اشک ها امانت نمی دهند مثل الان من
دوستان عزیزم
دوستان خدایی من
از اعماق جانم دوستتون دارم
من از توکل به لبیک اینجا هستم
خدایا خودت می دونی
من نمی دونم
یا منان یا منان یا منان
خدا دستانم را گرفت . همه جا نورانی شد ……
من کی هستم ؟؟؟؟
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
هر چه دارم از آنه توست
…..
همه جا من گفتم من حالیمه . من می دونم
جاهایی که به خودش تکیه کردم درهای فزونی به روی خودم و زندگیم باز شده
خدایا کمک کن
….
خدایا ازت بی نهایت سپاسگزارم برای تمام داشته هام و نداشته هام چون پلی شدند برای وصل شدن مداوم و پیوسته به خودت چون تو همه چیز منی
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم برای دوره هایی که از استاد عزیزم برام تهیه کردی ولی من شرک ورزیدم و تو را فراموش کردم و دوباره تو به من لطف کردی و منو به مسیر اصلی آوردی
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم برای تمرین ستاره قطبی که به استاد جانم یکی از بندگان خوب جهانت الهام کردی تا در اختیار من قرار بدهد و من اجراش کنم و هر آنچه را که می خواهم را بتونم داشته باشم در این جهان مادی
خدایا من بنده ام من نمی تونم قدردان تمام نعمت های تو باشم
تجربه من از اعتماد به خداوند و سپردن کارها به خداوند و اینکه بگم خدایا من نمیدونم تو به من بگو رو بارها توی محل کارم داشتم.
من توی آزمایشگاه کار میکنم و وقتی نوبت من میشه که برم توی اتاق نمونه گیری و از بیماران خون بگیرم هر جا گفتم خدایا من رگ مریض رو پیدا نمیکنم تو برام پیداش کنم، بعد یه بسم الله گفتم سریع رگ مریض میاد زیر دستم و راحت بدون اینکه دردی رو حس کنه از مریض خون گرفتم و بعد کلی ازم تشکر میکنه که تا حالا کسی به این راحتی ازم خون نگرفته بود و من اونجا توی ذهنم میگم این تیر رو من نزدم خدا زد، اما هر جا حتی مواقعی که فرد رگ مشخص و خوبی داشته و من گفتم این که برای من مثل آب خوردنه و بسم الله نگفتم اون رگ زیر دستم خراب شد و فرد با ناراحتی از روی صندلی بلند شده.
حالا سعی میکنم تا اونجایی که یادمه برای شروع هر کاری بسم الله بگم. برای آشپزی بارها تجربه کردم هر موقع بسم الله میگم و یه سوره والعادیات می خونم غذام خیلی خوشمزه میشه و برعکس هر موقع بسم الله نگفتم تجربه خوبی از آشپزیم نداشتم.
توی محل کارم حدود دو، سه ماه پیش برای اولین بار تست های هورمونی رو باید دستی انجام میدادم تا قبل از اون آزمایشگاه دیگه ای کار میکردم که این تست ها رو انجام نمیدادیم. خیلی سعی میکردم که نهایت دقتم رو داشته باشم که سمپلینگ خوبی داشته باشم و وقتی همکارانم تست های منو میخوندن میدیدن که چقدر جواب کنترلی که من گذاشتم به جواب کنترل کیت نزدیکه. بله هر جا مغرور نشدم و از خدا کمک خواستم واقعا نتایج خوب رقم خورده.
امیدوارم این کامنت اول به خودم بعد به دوستان عزیزم کمک کنه که باور کنیم باید همه جا به خدا اعتماد کنیم و فقط خدا رو توی ذهنمون بزرگ کنیم.
در پناه الله یکتا شاد ، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بخدا که توحید همه چیزه روزی هزار بار من این فایل رو گوش بدم بازم کمه بازم کمه برای تسلیم شدن در برار حق
هرچی گوش بدم تسلیم تر میشم
بخدا که هر بار گوش میدم به خودم میگم رها کن اعتماد کن به خدا بسپر به اون
اگه الا روی پام هستم اعتبارش با خداوند
به خدا که هیچ اعتمادی به خدا ندارم همش کلامی حرفی ادا
خدایا کمکم کن حداقل ی درصد بهت اعتماد کنم
من در برابر تو هیچم ای صاحب من کل تویی من جزئ از توام
جزئی از کل که اگه اتفاقی تو زندگیم رقم میخوره اعتبارش با تو مهربان من
خداوند مهربان تو کمک کن تا جاری بشم از کلام حق
استاد از رانندگی خواهرشون گفتن که میترسه
6 ماه پیش بهم گفت برو تو مسیری که من میگم کلی نشونه داد و من رفتم
اومدم تو اون مسیر شروع کردم آروم آروم رها شدم در این مسیر کاری
شروع کردم به تمیز کردن محیط کاری رزق و روزی اومد گفت باید صبح بیای باز اونم با یکم تکون کوچیک من رفتم سر کارم صبحا تمرکز بیشتری گفت میخواد الا دو هفته که صبحا زودتر میرم هی داره اوضاع بهتر میشه کار داره بهتر میشه خداروشکر
گفتم بدهی هارو برام صاف کن نمیخوام این مجموعه بدهکار باشه گفت باشه
ی کارت خوان گذاشت در اختیارم و گفت مشتری های حضوری رو بذار برای بدهی ها و مشتری های آنلاین برای خودت
امروز اولین بدهی رو از اون کارت دادم امروز همون کارت خوان ده میلیون موجودی داره فردا دومین بدهی رو میدم باش از اقساط بانکی
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد
بخدا که خدا داره هروز کار میکنه امروز شنیدم کع استاد میگفت خدایا تو میدونی و من نمیدونم
گفت به استاد گفته اعتبار هر کاری تو زندگیت رقم میخوره به خدا بده
در برار خدا مغرور نشی پیش آدما میبرمت بالا اگه پیش خدا متواضع باشی
اعتبار همه چیز با خداس بخدا قسم
اگه رو عقل خودم حساب نکنم و روی خدا حساب کنم و بگم خدایا تو منو ببر خودم رو ارزشمند بدونم برای حرف زدن با جانانه حق اون وقت اجازه بدم اون منو از راهی جلو میبره که به راحتی پیش برم روی دوش خدا بشینم و سوت زنان در مسیر به آسانی منو به جلو میبره
خدایا من فقیر درگاه توام از هر خیری که از تو به من برسه رب جانم پروردگار من
استاد انقد خوب به خدا اعتماد کردی اونم دست تو گرفته و راهنمای راهت شده استاد خیلی قلب بزرگی داری واقعا دمت گرم نوش جان
وقتی تو جادها کلرادو میرفتی و اون بهت میگفت که برو یاد خودم افتادم ی شب تو جاده بارونی تریلیا از کنارم رد میشدن چه آبی میپاشیدن رو ماشین
خدا شاده کسی جرات نمیکرد که از کنار اون رد بشه
اون شب بهم میگفت برو برو جلو من بهت میگم
من هستم راه برات بازه و من اونجا میگفتم که تو منو بردی خدا واقعا این شجاعت رو تو بهم دادی قلبم آروم بود
شبا به راحتی میخوابم تنهام اما من با خیال راحت میخوام به راحتی منی که قبلا جرات تاریکی و تنهایی نداشتم الا تا خودم صبح میخوابم واقعا اعتبارش با خداس واقعا کی این آرامش رو در من حاکم کرد
کی بود بهم گفت به آدما وابسته نشو آدما دستان من هستن هر اتفاقی افتاد اعتبارش رو به من بده خودم کنارتم خودم برات همه چی میشم پس سزاوار نیست من بهش اعتماد کنم
پس سزاوار نیست آرام باشم تا خدا کارهاش رو بکن بخدا که سزاوار خداس من رها تر بشم چون خدا خواسته از رها تر شم تا اون اختیار بیشتری داشته باشه
توحید همه چیزه خدا همه چیز اگه رها کنم به همه جی میرسم چون خدا عاشق منه اون کنار منه
اونه که منو بیشتر از پدر و مادرم دوس داره بخدا که اون مثل پدر دست منو گرفته این چند وقت
خدایا ببخش گناهان که جلو این رها شدن منو گرفته
کمک کن رها تر بشم بیشتر اعتماد کنم خدایا ای نماز صبح شب من زندگیم را زیبا و زیبا تر کن
استاد ممنونم ممنونم که صدای خدا شدی و کلام حق رو جاری میکنی
در پناه حق شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید
این دقیقا کاریه که من همیشه میکنم…ولی ناخودآگاه میکردم…
من یه نوازنده هستم و وقتی ساز میزنم همه کلی منو تحسین میکنن و کلی هم تعجب میکنن که چجوری توی این سن کم(از نظر اونا البته! وگرنه خیلی کوچیکتر از خودم دیدم که از من هم بهتر ساز میزنن) اینقدر خوب میزنم و اینا
منم همیشه درجواب تحسین هاشون میگفتم نبابا چیزی نیس که
خیلی آسونه که!
منکه کاری نکردم و فلان
کلا ادعا نمیکنم هیچوقت که من خیلی خفنم، نه. همیشه اینجوری فکر میکردم که…منکه کار خاصی نمیکنم، هرکس تمرین کنه میتونه انجام بده، چجوری اینا اینقدر تعجب میکنن و اینا…
و یچیزیم که هست اینه که، خدا کاری میکنه آهنگ های من به دل اونا بنشینه
یعنی خودم خیلی نوازنده دیدم که از لحاظ تکنیکی خوبن ولی خیلی خشک و بی احساس میزنن، ولی وقتی من ساز میزنم انگار…نمیدونم، ولی صداش از قلبم میاد و به دل بقیه مینشینه، خیلی وقتا هم دیدم طرف چنان مات و مبهوت مونده انگار خفنترین آهنگ دنیا رو شنیده
یا خیلی وقتا منو میبینن فقط میگن این آهنگو بزن، شده یبار یه آهنگی رو شاید پونصد بار واسه چندنفر اجرا کردم و بار پونصدم هم مسحور شدن و سیر نشدن از شنیدنش.
خیلیییی ازین تجربه ها داشتم که موقع ساز زدنم طرف اصن مونده…یا اگه آهنگ غمگین بوده اشک تو چشماش جمع شده و اینا
یا اونقدر ذوق کرده که هرجا میره به همه تعریف منو میکنه
یه دفتر میتونم پر کنم از مواقعی که من داشتم ساز میزدم و کسایی که اصن منو نمیشناختن یا حتی از من بدشون میومده، با صدای سازم مسخ شدن…انگار هیپنوتیزم شده باشن، همینجوری گیج و ویج موندن.
الان میفهمم همش بخاطر این بوده که من روی خودم حساب نمیکردم، میگفتم منکه کاری نکردم…و واقعا هم نکردم، این خداست که آهنگای منو به دل بقیه مینشونه، وگرنه منکه چیزی نیستم.
امروز 17 مرداد ماه ، خدا این فایلو بهم نشونه داد تا یه سری چیزای جدید بهم یاد بده و من انگار تازه میشنوم این حرفارو
این قسمت از فایل برای من پیام داشت که استاد میگفت
وقتی بهش فکر میکنم ، وقتی این سوالو میپرسم که خدا چرا راحت داره همه چی پیش میره
تنها جوابی که میاد اینه که
به خاطر اینکه تو به من اجازه دادی که من پیش ببرم
به خاطر اینکه فرمونو دادی دست من
حالا هر چقدر بهتر بتونی این کارو بکنی
میتونه راحت ترم پیش بره
هفته پیش که روند شکایتم به دادسرا رد شد و شواهد محکمی نداشتم برای پاره کردن تابلو نقاشیم که جریانشو تو رد پاهام نوشتم ، قرار بود یه متن اعتراض بنویسم
و من رفتم دفتر خدمات قضایی و اونجا به پسر داییم گفتم که چون وکیله بگه که چی بنویسم و گفت دست نگه دار آخر هفته میگم بنویسی
آخر هفته هم که همگی رفتیم پارک اونجا بهش گفتم گفت مینویسم و تا امروز هی من نگران بودم و انگار از درون میگفتم که چرا خبری ازش نشد ؟
چرا پسر داییم نگفت متن اعتراضو
اونموقع حواسم نبود که پنهانی دارم شرک میورزم و زبانی هی میگفتم خدایا هرچی تو بگی ،هرچی صلاحمه همون بشه ولی از درون و باورهام انگار شرک داشتم و فکر میکردم نوشته پسر داییم میتونه قاضی رو متقاعد کنه
من تا دیروز منتظر پسر داییم بودم که متن اعتراض رو برام بفرسته تا اینکه یه لحظه به خودم اومدم گفتم طیبه چرا نگرانی
اصلا چرا باید چشمت به گوشیت باشه و منتظر باشی پسرداییت بنویسه
و یکم که فکر کردم فهمیدم داشتم شرک میورزیدم و خدارو از درون از اینکه کمکم میکنه از یاد بردم
از خدا معذرت خواهی کردم و تصمیم گرفتم فردا صبح که آخرین مهلت اعتراضه خودم برم دفتر خدمات قضایی و متنی که خودم بنویسم ،که البته گفتم خدا من هیچی نمیدونم تو کمکم کن و شروع کردم متنی رو نوشتم
امروز من دفترمو برداشتم و از خدا کمک خواستم و نوشتم و گفتم دیگه به پسر داییم نمیگم پس کی میفرستی
چون پسر راییم هی امروز و فردا میکرد و کار داشت ،منم فکر کردم نمیفرسته و وقتی دقیق به رفتارام فکر کردم دیدم که شرک داشتم و از اون لحظه دیگه رها کردم
گفتم متنی که نوشتم رو میبرم و خدا خودش حامی منه خودش گفته راضیم میکنه
خودش گفته وکیل من هست
و شب میخواستیم بریم خونه مادربزرگم که دیدم پیام اومد
وقتی خوندم دیدم پسر داییم نوشته که متن اعتراض رو از ایتا برام ارسال کرده
یه حسی بهم گفت الان میتونی از این متن استفاده کنی چون رها شدی و متوجه اشتباهت شدی
ازش تشکر و سپاسگزاری کردم و اگر خدا بخواد فردا صبح اول وقت میرم دفتر خدمات تا اعتراضم رو ثبت کنم و باقی کارو به خدا میسپارم میدونم که حواسش بهم هست
وقتی من رهاش کردم و تصمیم گرفتم به خدا بسپرم روند کارمو یهویی پسر داییم پیام داد و متن اعتراض رو فرستاد
منم باید هر لحظه توی هر کاری که انجام میدم بیشتر از قبل حواسم باشه که هیچی نمیدونم و خداست که میدونه و کمکم میکنه در هر ایده و لحظه از زندگیم
و تلاشمو میکنم و سعی میکنم ان شاء الله
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
بهم بگو ،من هیچی نمیدونم ،تویی که عالمی و آگاهی و رحمان و رحیمی و میدونی
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
خدای ماچ ماچی جذاب من
آخه تو چقدر این همه ماچ ماچی و جذاب و خاصی
رد پای روز 17 مرداد رو با عشق مینویسم
اینبار خدا پیامش این بود که فقط از من بخواه و بگو که عاجزی
من شب از 1 تا 3 تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و بعد که جمع کردم و نشستم تو تاریکی شب ، خواستم با خدا صحبت کنم ، بهش گفتم خدا من نمیدونم راجع به چی باید باهم حرف بزنیم
اولش گفتم قرآن بخونم ؟ ولی چیزی حس نکردم
یکم سکوت کردم
و یاد حرفای استاد الهی قمشه ای افتادم که تو یه فایل میگفت انیشتین گفته اندیشه ها از پیش خدا میاد
و یکم فکر کردم و بعد به حرفای استاد عباس منش هم فکر میکردم که میگفت متواضع باشین در مقابل خدا
همینجور داشتم فکر میکردم به این حرفا ، به یکباره نقاشی دیواری سایت سازمان زیبا سازی تهران یادم اومد که طرحشو هنوز نکشیدم و آخرین مهلتش 30 مرداده
یه لحظه گفتم خدا من الان درمورد این باید باهات صحبت کنم ؟
من هیچی نمیدونم ،نمیدونم باید چه طرحی رو کار کنم
تو خودت بهم بگو
و البته این رو هم چند لحظه از خاطرم گذروندم که من لیاقت دریافت الهامارو دارم
به یکباره خیره شدم به در اتاقم که تو تاریکی سیاه دیده میشد و مادرم چراغ رو روشن کرد و یه نوری افتاد روی در و نور جالبی بود متفاوت تر بود بعد من همینجور خیره شده بودم و میگفتم نور در تاریکی عظمت توست خدای من
نور عظمت تو و تاریکی هم عظمت توست
بعد که چراغ خاموش شد ،دوباره تاریک شد و من همینجور خیره بودم
یه لحظه چشمامو بستم و وقتی باز کردم دیدم یه نور خطی براق انقدر نورش زیاد دیده میشد که توجهمو جلب کرد که دقیقا دستگیره در که استیل هست نور اونجا افتاده بود
ولی هرچی نگاه میکردم نورش بیشتر و بیشتر میشد
جالب بود برام، نور شدیدی از جایی بهش نمیتابید که اونجوری نور ازش منعکس بشه
یه لحظه درک کردم که تاریکی و نور
وقتی به دنیا میای تمام این آگاهی هارو فراموش کردی و موقعی این نور آگاهی شروع میشه که به مدرسه میری و تصمیم میگیری به خوندن و نوشتن که یاد بگیری
و کم کم یاد میگیری
همینجوری داشتم به خودم میگفتم و میپرسیدم که چه طرحی باید برای نقاشی دیواری بکشم ؟؟؟
که حس کردم بلند شو و بیرونو نگاه کن
وقتی نگاه کردم گنبد سبز مسجد کنار خونمونو که دیدم و روش سایه ساختمون رو بروییمون افتاده بود ،
دوباره حس کردم طرحت برای طراحی نقاشی دیواری همینه
سریع دفترمو برداشتم و عکس گنبدو تو تاریکی شب کشیدم و نور ملایمی که از بیرون به اتاقم میفتاد که طبقه 8 هستیم و قشنگ نور به سقف اتاقم میزنه مثل اینکه چراغ خواب روشن شده
وقتی طراحی کردم کنارش نرده بون کشیدم و بالاش که پرجم وصل بود به جای پرچم یه منبع دایره ای نور کشیدم و ساعت 3:38 بود
و 4 دقیقه بعدش اذان صبح بود
طرحشو کشیدم و نمازمم خوندم و بعد خوابیدم
وقتی صبح بیدار شدم از شدت گرما بدنم گرم بود و خوابم میگرفت تا 12 خوابیدم امروز 43 درجه بود
وقتی درجه هوا بیشتر میشه و شاکی میشم از گرمای شدید خونه مون ، هی به خودم یادآوری میکنم که طیبه ناشکری نکن
خونه خوبی دارین که برای خودتونه و اجاره نیستین
مهم تر از همه یه اتاق بزرگ داری که برای خودت هست و کلی حسن و زیبایی داره خداروشکر کن
و من باید همیشه سعی کنم سپاسگزار باشم
وقتی ظهر نمازمو خوندم اومدم نقاشی کار کنم که حس کردم باید نقاشی که امروز صبح ،خدا بهمالهام کرد رو تکمیل کنم
من شروع کردم به کشیدن گنبد و نمیدونستم چی باید بکشم که درمورد مدرسه و علم و دانش باشه
هی گفتم خدا من هیچی نمیدونم راهنماییم کن تو بهم بگو و خدا مرحله به مرحله طرح هایی که قرار بود بگه رو بهم نشون میداد و یا مثل چراغی که برق بزنه تو دلم میومد و من سریع میرفتم انجام میدادم
مثلا به جای نرده بون یهویی خدا بهم گفت حرف آ رو بذار و همین کارو کردم
بعد که طرحش تقریبا کامل شد
میخواستم فایلی از استاد عباس منش رو گوش بدم
گفتم خدا بهم بگو الان چی برام خوبه که بشنوم
وقتی دستمو رو یه فایل گذاشتم دیدم که
فایل توحید عملی قسمت 11 هست
اولشو که گوش دادم گفتم این که درمورد رانندگی خواهر استاد هست چی قراره باشه و فکرشو نمیکردم
درسته قبلا بارها گوش داده بودم ولی انگار جدید داشتم گوش میدادم
وقتی گفت در برابر خدا متواضع باشید و بگید که من هیچی نمیدونم واقعا موندم
نمیدونم هنوزم که هنوزه وقتی خدا دقیق بهم هدایت میده ، یه وقتایی متحیر میشم
با اینکه میدونم قانونش اینه که اگر بهش عمل کنی و هدایت بخوای در هر صورت هدایتت میکنه
ولی باز برام تازگی داره
من شروع کردم به گوش دادن فایل و دقیقا حرفای خودم که امروز به خدا گفتم و روزای قبل هم سعی میکردم که به خدا بگم که هیچی نمیدونم
و روزایی که گفتم هیچی نمیدونم واقعا خدا خیلی کمکم کرد و ازش سپاسگزارم
وقتی خواستم طرح بعدی رو بکشم دوباره پرسیدم که یادم اومد صبح وقتی داشتم طرح گنبد رو میکشیدم و بعد دراز کشیدم تا بخوابم به سقف اتاقم نگاه کردم که سایه چراغ اتاقم و نرده های بیرون افتاده بود به سقف
که چراغ اتاقم شبیه خورشیده که نور ازش میتابه
یه لحظه حس کردم که طرح دومم اینه و صبح طرح خورشید کشیدم و خوابیدم
ولی الان اون طرح به یادم اومد و جزئیات طرح پشت سرهم بهم گفته شد
حتی آیه هایی هم درمورد تصویر اول و دوم بهم گفته شد
برای تصویر اول آیه 4 و 5 سوره علق نشونه داد و تصویرشو بهم گفت
و برای تصویر دوم آیه 1 تا 4 سوره الرحمت رو نشونه داد
وقتی تموم شد و خواستم برم برای کشیدن طرحشون از انبار ورق بزرگ بیارم که حس کردم نه ، اول برو طرح سومم بکش بعد
درمورد طرح سوم نمیدونستم ولی میدونستم که خدا بهم میگه و یه درخت کشیدم و پایین درخت میخواستم چند تا پسر دبیرستانی بکشم که یهویی تصویر نوزادی تا بزرگسالی انسان اومد جلوی چشمم و انگار زیر درخت باید این طرحو میکشیدم
الان که طرحا مشخص شده ان شاء الله ،اگر خدا بخواد فردا طراحی اصلیشونو انجام میدم تا بعد شروع کنم به رنگش و بعد تو سایت ثبتنام کنم و طرحامو بفرستم
خیلی خوشحالم که خدا هر لحظه کمکم میکنه و ازش بی نهایت سپاسگزارم
تو فایل استاد میگفت درزمان مناسبش درمکان مناسبش هرآن چیزی که قراره گفته بشه گفته میشه
و من امرور بعد 7 روز درخواستی که کردم از خدا طرح دریافت کردم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
سلام به دوستان بهشتی ام که کنارشون بهترین حس دنیاس و استادم که عاشقانه بهترین ناب ترین اگاهی تمرینشو لقمه اماده تو دهن ما میزاره و منبع همه ی اینا این قانون منبع این عشق منبع این همه اگاهی قدرت وجرات و ایمان که رب غنی بخشنده ام هست که بی نهایته
از خودش هدایت میخام برای یه قدم طلایی سپاسگزاری جانانه وتمام کمال و عملی
مثلا میگم منکه انقد خوشگلم همه باید عاشقم بشن من از اون ها همه خوشگلترم
با اینکه من خودمو خیلی دوس دارم و خودم به چشممه خودمو خیلیا زیبایی میایی
استفاده از قانون ندانسته
ولی همه ما عالی هستیمویژه هستیم بکرو ارزشمند هستیم اینو زهرا یادت باشه و خودت با بقیه متفاوت نیستی همون بی نهایت زیباییم و خداروشکر چشم زیبا بینی دارم
ودیگه حالا عشق چرا ربی که به تو خشگلی داده ینی عاشقه تو نبوده سوال
چرااا معلومه خدا لحظه لحظه هاش مارو هدایت میکنه نفسمون به نفسش بنده انقد بهمون نزدیکه انقد روزی بخشمونه انقد ارزوهامون دونه دونه براورده کرده زهرا یکم بیشتر بفهم باور کن رب تمام کمال عاشق عاشق تک تکمون پس جای هیج نیاز کمبود عاطفه رو نزاشته فراوانی فراوان عشق عاطفه به قلبم روحم هر چی اسم که رو میشه گزاش روبه سراریزی بی نهایت شکررررت بهترین حس دنیاس واقعا گواری وجوددد
درس طلایی امشب
تو ارزشمندی بی دلیلی هستی برای فرمانروا رب
که بینهایت بخشندگی و نعمتشو ثروت عشق عزتو سلامتی هدایتو و…روت سوار کرده
خدای من بینهایت دستای ارزشمندت لطفای بی نهایتت تو این زندگی نابم شکر
من دیروز تقریبا همین ساعت ها بود هدایت شدم به این فایل گوش دادم خیلی روم تاثیر گذاشت خیلی حس خوبی داشتم و حسمو همینجا بیان کردم دوتا کامنت پایین تر کامنتم هست
داستان هدایتم به این فایل به اینکه اصلا از الهامات خدا و هدایتش استفاده کنم گفتم
امشب با همسرم بحثمون شد چون من هنوز دارم روی روابطم کار میکنم خیلی نتایج بزرگی از همین رابطمم گرفتم ولی هنوز جای کار داره و باید بیشتر وقت بزارم تا باورهامون پیدا کنم و روابطم بهبود ببخشم
امشب بحثمون شد و من یه لحظه حالم خیلی گرفته شد فقط اشک میریختم میگفتم خدایا من میدونم تو هدایتم میکنی میدونم این مسیری که درک کردم این خدای جدیدی که شناختم درسته میدونم این راه روش استاد که یادگرفتم اصل که درک کردم درسته نتیجه گرفتم ولی دیگه نمیخوام حتی اگه درسته نمیخوام ادامه بدم حالم خیلی بد شده بود من معمولا لحظه اول هرچقدم بهم بریزم خیلی خوب میتونم احساسمو کنترل کنم و خیلی نگذشته یه راه براش پیدا میکنم و خودمو آروم میکنم اما تو لحظه فقط تکرار میکردم من میدونم این راه درسته میدونم هدایتم میکنی ولی خسته شدم دیگه اصلا نمیخوام ادامه بدم هرچقد هم درست بعد رفتم داخل اینستاگرام
من اینستاگرامم دلیت اکانت زدم بخاطر چیزایی که درک کردم فقط یه پیج کاری دارم که دارم روش کار میکنم و ازش ثروت بسازم و باورهامو درست کنم و ثروت بسازم
وارد همون اکانتم شدم تو هشتگ های غمگین دنبال یه عکس غمگین بودم که حالمو توصیف کنه که نمیدونم اصلا چرا این کارو کردم ولی فقط داشتم دنبال یه عکس برای توصیف حال بدم میگشتم
همش داخل اون هشتگ فیلم بود یه عکس اون وسط بودم متنش نمیدیدم چشام پر از اشک بود زدم روش باورتون نمیشه خدا هدایتم کرد خدا واضح باهام حرف زد خدا واضح واضح جوابمو داد آرومم کرد تا حالا به این واضحی با خدا ارتباط نگرفته بودم حالم یجوری بود روی اون عکس نوشته بود « غم دل همیشگی نیست خدا هست غم مخور » میدونی من میدونستم هرچی غم هم دارم بخاطر باورامه ولی اون لحظه بخاطر حال بدم میگفتم نمیخام درستش کنم
با اینکه خدا واضح داشت باهام حرف میزد گفتم ن خدایا ن نمیخام خدایا نمیخام دیگه
زدم عکس بعدی ب همون خدا نمیدونم چجوری بگم باورم نمیشد خودم عکس بعدی نوشته بود « گاهی خدا نا امیدت میکنه چون به چیز اشتباهی دل بستی »
زدم عکس بعد هی اشک میریختم قشنگ هدایت خدا و حرفشو میدیدم اشک میریختم نمیدونم باورتون میشه یا ن عکس بعدی این بود « اینو همیشه یادت باشه پیش خدا ناممکنی وجود نداره»
عکس بعد «خدا جای تمام کسانی که دوستت ندارند دوستت دارد »
عکس بعد «تا اینجا رو تنها نیومدی از این ب بعد هم تنها نیستی »
عکس بعد «خدا درستش میکنه »
عکس بعد « خدا تورو میبینه»
همین الان که دارم مینویسم خودم خیلی حالم دگرگون شده سر این عکس که خدا تورو میبینه دیگه تسلیم شدم دیگه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود دیگه خدا خیلی آرومم کرده بود دیگه خیلی خیلی آرامش داشتم خیلی حالم خوب شد همه اون اتفاق از یاد بردم
تازه فهمیدم منی که دارم دو سه روزه رو الهام کار میکنم سعی میکنم شرک نورزم تو همین رابطه دارم شرک میورزم خدا ن تنها آرومم کرده بلکه به ترمز بهم نشون داد بهم نشون داد تو که داری رو خودت کار میکنی خیلی جاها داری شرک میورزی
اصلا فکر کردم شاید این اتفاق افتاده ترمزم پیدا کنم ایمانم قوی تر شه بیشتر هدایت خدا باور کنم بیشتر رو خودم کار کنم شرک پیدا کنم و حواسم بهش باشه و اینجا بود که با تموم وجود حس کردم که خدایا هرچی از تو به من برسه خیره
میخواستم این حال خوبم باهاتون به اشتراک بزارم که بگم حتما رو الهام و هدایت الهی کار کنید دربارش فایل گوش بدین تقویتش کنید خدا به همه ما نزدیکه خدا واضح با همه ما حرف میزنه خدا هر لحظه هدایتمون میکنه اگه باور کنیم اگه باور داشته باشم اگه خودمونو لایق بدونیم
میخواستم بگم که حواستون به رابطه هاتون باشه شرک نورزیم حواسمون باشه حال خوبمون به آدما گره نزنیم
حواسمون باشه نخواییم کاری کنیم که بقیه اذیت نشن حالشون خوب باشه من اینجوریم من فکر میکردم اگه به میل دیگران عمل کنم باعث میشم ناراحت نشن من قدرت به خودم داده بودم
من فکر میکردم که الان اگه فلان کار نکنم اون آدم تنهام بزاره مادر پدر هرکی شریک عاطفی من حال خوبم به آدما گره زدم من تو ذهنم بهشون قدرت داده بودم من شرک میورزیدم
من اونجوری که میگفتم عمل نکرده بودم
من یادم رفته بود که هم من خدارو دارم هم همه ی آدمای زندگیم اون خدارو دارن
یادم رفته بود هم من شرایط خودم خلق میکنم هم همه آدمای دنیا
من یادم رفته بود خدا به همه ما به یک اندازه نزدیکه
یادم رفته بود امیدم فقط به خدا باشه فقط به خودش تکیه کنم فقط دستم تو دست خودش باشه
من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد
تا الان فقط این جمله رو مینوشتم و حس خوبی داشتم ولی امشب با تمام وجودم حسش کردم
واقعا معجزه کرد
من به دستان خدا خیره شدممم معجزه کرد
من از امشب میخوام بیشتر حواسم به خدا به رفتارم به حرفام باشه بیشتر حواسم باشه فقط به خدا اعتماد کنم و امیدم فقط به خودش باشه فقط از خودش بخوام مسیر بهم بگه
حواسم باشه من هرچی دارم بخاطر خداست و خداست که همه اینارو به من داده همین ادمایی که دارمو خدا تو زندگیم گذاشته هرچی که هست از آن خداوند هست و من به کوچکترین خیری که از خدا بهم برسه محتاجم
خدایا ازت سپاسگذارم خدایا همین الانم میخوام خودت به مسیر درست هدایتم کنی و مسیر بهم بگی
سلام و احترام، چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ حرفهاتون واقعا به دلم نشست هر چند برام این حرفها و این پیش آمدها غریب نیست و نمودشو بارها تو زندگیم دیدم بارها و بارها و اولینش و شاید بزرگترینش سال 96 وقتی که کاملا ورشکست شده بودم و با صفر شدن تقریبا به اندازه پول دو ماشین پراید فاصله داشتم و زیر زیر صفر بودم و تمام ثانیه ها و دقایق شب و روزم توی وحشت میگذشت و نگران ایست قلبیم بودم و نگران تر از این بابت که اگر بمیرم همسر بیچاره م با این همه بدهی چکار کنه وحشت زده توی ساعت سه نصف شب و ناخودآگاه دستم سمت گوشیم رفت و از برنامه موبوگرام که تلگرام ایرانی بود یه کانال رندوم اومد دستم خورد روی یه کانال پیشنهادی و اولین عکس نوشته ای که اومد این بود لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ نترس و نگران نباش ما تو خانواده ات را نجات میدهیم . و دیگه از گریه پر شدم و الان هم بعد گذشت این همه سال بغض میکنم وقتی بهش فکر میکنم و چه قدر هم خوب خدا من و خانوادهدم رو جانانه نجات داد و از بحران رد شدیم. شاد و سر بلند در پناه خدا
به نام خدای مهربانم
سلام به همه دوستان عزیزم و استاد عزیز و خانم شایسته زیبا.
دقیقا حق با شماست استاد من خودم به شخصه هر جایی منم منم کردم اخرش متوجه شدم نتیجه کارها خراب شده اما از وقتی شما این فایل رو گذاشتید و من گوشش دادم با گوش قلبم حالا متوجه میشم که هر جا کارهام خراب میشد سرچشمه اش کجا بود من در شروع کار اصلا نام خدا رو به زبون نمیاوردم و اصلا هم ازش کمک نمیخواستم فقط برای هر کاری که تازه و برای اولین بار میخواستم انجام بدم کلی خدا رو صدا میزدم که کمکم کنه اما بعد از اینکه دستم راه میفتاد توی اون کار دیگه کلا بلدم بلدم میکردم و اصلا از خدا کمک نمیخواستم اما حالا با عمل کردن به گفته های استاد در این فایل البته تقریبا در هر کاری به محض اینکه بخوام کارم رو شروع کنم از خداوند کمک میخوام وقتی میخوام چایی دم کنم از خدا میخوام که خدایا کمکم کن یه چایی خوشرنگ و خوش طعم درست کنم وقتی میخوام غذا درست کنم ازش کمک میخوام و جالب اینجاست که من قبلنا قبل و حین انجام اشپزی مخصوصا برای مهمون کلی استرس داشتم که وای نکنه غذام خراب بشه نکنه شفته بشه نکنه نکنه نکنه و خیلی نگرانی های دیگه داشتم اما حالا نسبت به قبل خیلی خیالم راحته انگار یه نیرویی تو وجودم هست مثل یک سراشپز بالا سرم یه بهم راهنمایی میده تقریبا اصلا استرس خراب شدن غذا رو ندارم اونقدر که خیالم راحته و نتیجه هم تقریبا همیشه غذاهام خوب میشه انصافا .
استاد درست میگن ما اگه زرنگ باشیم باید خدارو تو صدرصد زندگیم بهش اجازه بدیم که وارد بشه وارد بشه و کمکمون کنه این به نفع ماست اینجوری یه حس خیال راحتی همیشگی داریم و فقط کارمون میشه لذت بردن و لذت بردن .
ای خدای خوب من که از رگ گردن به من نزدیکتری گوش به فرمانم و به سوی تو میشتابم کمکم کن خدایا در هر لحظه از زندگیم خدایا من هیچی بلد نیستم تو دانایی تو عالمی تو توانایی تو سمیعی تو بصیری کمکم کن به من یاد بده حتی کارهایی رو که فکر میکردم بلدم ….
خدایا خودت تور گاید من باش این سفر رو توضیح بده برام من میخوام دستت رو بگیرم و تو راهو نشونم بدی من بهتر از تو کسیو نمیشناسم تنها تویی کمک کننده خدای من.
ای خدای من که همیشه مواظبمی تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مرا به راه راست هدایت کن خدایا شاخکامو تیز کن که تا خواستم یه ذره از مسیر حوشبختی و سعادت دور بشم سریع برگردم
ای لایق و سزاوار پرستش .
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و دوستان هم فرکانسم
خدارو هزاران بار شکر میگم که هر روز دارم با توحید بیشتر انس میگیرم و بیشتر متوجه میشم که توحید یعنی چی
من حدود دو سال پیش خیلی دنبال این بودم که یه شغل داشته باشم و بتونم درآمدی کسب کنم
قشنگ یادمه که از خدا درخواست کردم خودت یه راه بهم نشون بده تو بهم بگو من چه کار کنم
که این الهام بهم شد که همکاری در فروش رو شروع کن چون من اون زمان تازه دخترم دنیا اومده بود دوست داشتم کاری باشه که بتونم توی خونه کار کنم .دوباره از خدا خواستم که راهنماییم کنه که منو هدایت کن که الان چه کار کنم خودت بهترین راه رو جلوم قرار بده
شروع کردم اینستا گرام به سرچ کردن و یه نفر رو پیدا کردم و کارم رو شروع کردم اوایل خیلی ذوق زده بودم و کارم هم خوب داشت پیش میرفت
اما انگار کم کم مغرور شدم و ذهنیت من خراب شد و دلیل اینکه من موفق بشم رو دادم به عواملی جز خداوند
اینکه حتما باید تبلیغ کنم تا موفق بشم باید فلان کار رو کنم تا موفق بشم
ذهنم همه جا میرفت جز اینکه از خداوند بخوام
من مغرور شده بودم و اعتبار رو به خداوند نمیدادم و فراموش کرده بودم همه این ها رو خداوند انجام داده نه من
شاید اون زمان من توحید رو درست درک نمیکردم اصلا نمیدونستم توحید یعنی چی
من تازه دارم توحید رو میشناسم
فایل های رایگان ثروت رو گوش میدادم عزت نفس رو گوش میدادم و میدونستم من یه جای کارم میلنگه
حدود دو ماهی هست که همکاری در فروش رو ول کردم
باز از خدا خواسته بودم که خدایا منو هدایت کن
انگار خدا بهم گفت دیگه این مدل کار کافیه باید لول خودت رو تغییر بدی و من بدون شک کارم رو ول کردم من هر بار از خدا خواستم خدا جوابم رو داده
و اینبار بهم گفت دیگه وقتشه برای خودت کار کنی
از خدا خواستم اول ایراد کارم رو بهم نشون بده
بهم بگو ایرادم کجاست بهم بگو کجای کار رو دارم اشتباه میرم
به قول استاد الهامات به صورت مختلف میاد و امکان داره از طریق یه شخص خدا بهت بگه چه کار کن اینبار از طریق همسر داداشم
جالب این جاست ایشون به من گفتن که من ایراد کارم رو پیدا کردم من فایل های توحید در عمل رو گوش دادم و ایراد کارم رو فهمیدم
من اون زمان چند روزی میشد فایل های استاد رو گوش نمیدادم
اما به من یه تلنگر زده شد سایت رو که باز کردم ناخودآگاه رفتم سمت فایل های توحید در عمل
و فهمیدم که من کجای کارم
فهمیدم چقد من مغرور بودم
هر روز دارم با شوق بیشتر فایل های توحید رو گوش میدم
احساس میکنم هر ثانیه به خدا بیشتر نزدیک میشم
خدا جونم ازت میخوام هیچ وقت دستم رو رها نکنی
و مثل همیشه منو هدایت کنی
خدا جونم هر بار که بیراهه رفتم خودت منو هدایت کردی
ازت میخوام نزار به بیراهه برم دیگه
خدا جونم تمام زندگیم رو سپردم دست خودت
تو بهم بگو قدم به قدم چه کار کنم
خدا جونم با من حرف بزن
من لایق دریافت الهامات از سمت تو هستم
من پذیرای دریافت الهامات از سمت تو هستم
من دربرابر تو هیچم
من دربرابر تو هیچ نمیدونم تو آگاه به همه اموری
پس از آگاهی خودت به من بده و منو هدایت کن به سمت خوبی ها و فراوانی نعمت هایت
خدا جونم ای بهترین رفیقم سپاسگزارم ازت که منو لایق دونستی و با من حرف زدی
و من تلاش میکنم لیاقتم رو بیشتر و بیشتر کنم و خودم رو آماده میکنم برای دریافت الهامات بیشتر
جان و روح من پذیرای وجود توست
تو منبع نور و خوبی هستی پس منو به سمت خودت هدایت کن ای خدای مهربانم
استاد عزیزم از شما سپاس گذارم و خدا رو شکر میکنم که شما رو سر راه من قرار داده و واقعا چقد زیبا شما توحید رو توضیح دادین و چقد زیباست این رسالتی رو که دارین
گسترش یکتاپرستی
خدایا ازت میخوام به منم کمک کن که بتونم تو این مسیر قرار بگیرم گسترش یکتاپرستی
و اینکه خدارو بهتر بشناسی و با خدا دوست بشی خییییییییییییلی زیباست هیچ لذتی بالاتر از این نیست
به نام خدا
من تسلیمم
من تسلیمم
من تسلیمم
من عاجزم
من عاجزم
من عاجزم
…..
این فایل خیلی عالی بود خدا را صد هزار مرتبه شکر
من قبلا هم این فایل را گوش کرده بودم ولی خیلی نکات را ازش نمی فهمیدم
و دوباره خود خداوند بهم فهموند
جمله به جمله را استپ کردم
کلمه به کلمه را خداوند داشت بهم می گفت
الله اکبر
الهی شکر
……
مثال مدیر فنی عزیز در سایت که استاد گفتند را جای خودم گذاشتم
و دیدم درسته کاملا هم درسته
چقدر راه را برای خودم ناهموار کردم
به یه دلیل ساده
چون باید همیشه متواضع باشم در برابر خداوند
و من نبودم من تواضع نداشتم در برابر خداوند
در برابر بنده ها متواضع بودم . آرام بودم ولی در برابر رب خودم ارباب خودم نه !!!
خدایی که در این نزدیکی است
خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر است
…..
هر روز خود خدا به یادم میآورد که بگو
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تنها تو را می پرستم
و تنها از تو یاری می جویم
……
خدایا آسان کن برام آسانی های جهانت را
من خیلی از دوره ها و فایل های استاد را نتیجه گرفتم
ولی باید اعتبارش را به خدا بدهم تا به راه های بهتر هدایتم کند
چقدر اعتماد کردم به این و اون
چه فایده ؟؟؟
هیچی صفر
ولی وقتی میگم خدایا خودت با بزرگیت هدایتم کن
همین من را آسان می کند برای آسانی ها
……
من مو به مو البته سعی کردم دوره عزت نفس استاد جونم را با عشق فراوان انجام می دادم
ولی فایل که به توحید می رسید فایل را رد می کردم
و می گفتم این که درسته
این را که می دونم
و همین شد خدا گفت : می دونی…. برو خودت برو جلو
تو که می دونی
تو که بلدی
تو که حالیت هست
من را کاره ای نمی دونی
و بعد جواب می گرفتم
ولی گذرا .
ولی به مو می رسید ولی پاره نمیشد
تا اینکه خودش باز هم به من لطف کرد مثل همیشه
و به من گفت :
به من بگو
به من اعتماد کن .
هر چی که هست
اعتبارش را به من بگو
خدایا ….
….
من قبلا این فایل را گوش کردم ولی گوش هام شنوا نبود
الان خود خدا داره بهم می فهمونه
خودش برام دارد توضیح میده
خدایا صد هزار مرتبه شکر
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
…..
همیشه نگاهم به دست این و اون بود به جای اینکه نگاهم به خداوند باشه
مثلا می شنیدم دو تا برادر و اون برادر کوچکتر به برادر بزرگتر پول داده و اون ماشین خریده
بعد صدا در گوشم می آمد که ببین خدا شانس بده . حالا یکی هم به ما همین طوری کمک می کرد
نتیجه هیچی . سقوط به اعماق چاه
یعنی نه تنها کسی کمک نمی کرد بلکه دست های گدایی این و اون هم طرف ما دراز میشد که به ما کمک کنید
من مشرک . من مشرک . من مشرک
الان خدا بهم گفت من هستم به خودم بگو چی می خواهی
من از خداوند خواستم
من الله بختکی اینجا نیستم
دارم کامنت می نویسم و خدا خدا می کنم
دوره ها را برام خرید
با استاد باهام به طرز معجزه آسایی آشنا کرد
و گفت همینه
همه را برام رام کرد
همه چیز را برام درست کرد
باز هم جای کار دارم می دونم و خودش می دوند و من نمی دونم
……
وقتی خدایی میشی اشک ها امانت نمی دهند مثل الان من
دوستان عزیزم
دوستان خدایی من
از اعماق جانم دوستتون دارم
من از توکل به لبیک اینجا هستم
خدایا خودت می دونی
من نمی دونم
یا منان یا منان یا منان
خدا دستانم را گرفت . همه جا نورانی شد ……
من کی هستم ؟؟؟؟
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
هر چه دارم از آنه توست
…..
همه جا من گفتم من حالیمه . من می دونم
جاهایی که به خودش تکیه کردم درهای فزونی به روی خودم و زندگیم باز شده
خدایا کمک کن
….
خدایا ازت بی نهایت سپاسگزارم برای تمام داشته هام و نداشته هام چون پلی شدند برای وصل شدن مداوم و پیوسته به خودت چون تو همه چیز منی
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم برای دوره هایی که از استاد عزیزم برام تهیه کردی ولی من شرک ورزیدم و تو را فراموش کردم و دوباره تو به من لطف کردی و منو به مسیر اصلی آوردی
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم برای تمرین ستاره قطبی که به استاد جانم یکی از بندگان خوب جهانت الهام کردی تا در اختیار من قرار بدهد و من اجراش کنم و هر آنچه را که می خواهم را بتونم داشته باشم در این جهان مادی
خدایا من بنده ام من نمی تونم قدردان تمام نعمت های تو باشم
من کوچک را ببخش
من حقیر را ببخش
من در حد خودم می تونم تو را بپرستم
من را رها نکن
دستم در دست تو است
………..
……………
…………………
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
تجربه من از اعتماد به خداوند و سپردن کارها به خداوند و اینکه بگم خدایا من نمیدونم تو به من بگو رو بارها توی محل کارم داشتم.
من توی آزمایشگاه کار میکنم و وقتی نوبت من میشه که برم توی اتاق نمونه گیری و از بیماران خون بگیرم هر جا گفتم خدایا من رگ مریض رو پیدا نمیکنم تو برام پیداش کنم، بعد یه بسم الله گفتم سریع رگ مریض میاد زیر دستم و راحت بدون اینکه دردی رو حس کنه از مریض خون گرفتم و بعد کلی ازم تشکر میکنه که تا حالا کسی به این راحتی ازم خون نگرفته بود و من اونجا توی ذهنم میگم این تیر رو من نزدم خدا زد، اما هر جا حتی مواقعی که فرد رگ مشخص و خوبی داشته و من گفتم این که برای من مثل آب خوردنه و بسم الله نگفتم اون رگ زیر دستم خراب شد و فرد با ناراحتی از روی صندلی بلند شده.
حالا سعی میکنم تا اونجایی که یادمه برای شروع هر کاری بسم الله بگم. برای آشپزی بارها تجربه کردم هر موقع بسم الله میگم و یه سوره والعادیات می خونم غذام خیلی خوشمزه میشه و برعکس هر موقع بسم الله نگفتم تجربه خوبی از آشپزیم نداشتم.
توی محل کارم حدود دو، سه ماه پیش برای اولین بار تست های هورمونی رو باید دستی انجام میدادم تا قبل از اون آزمایشگاه دیگه ای کار میکردم که این تست ها رو انجام نمیدادیم. خیلی سعی میکردم که نهایت دقتم رو داشته باشم که سمپلینگ خوبی داشته باشم و وقتی همکارانم تست های منو میخوندن میدیدن که چقدر جواب کنترلی که من گذاشتم به جواب کنترل کیت نزدیکه. بله هر جا مغرور نشدم و از خدا کمک خواستم واقعا نتایج خوب رقم خورده.
امیدوارم این کامنت اول به خودم بعد به دوستان عزیزم کمک کنه که باور کنیم باید همه جا به خدا اعتماد کنیم و فقط خدا رو توی ذهنمون بزرگ کنیم.
در پناه الله یکتا شاد ، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام حضرت حق
به نام ملک هستی که جان من تو هستی
ای مالک من ای صاحب من
سلام بر استاد عباس منش عزیزم
سلام بر مریم شایسته و همه دوستانم
توحید عملی قسمت 11
بخدا که توحید همه چیزه روزی هزار بار من این فایل رو گوش بدم بازم کمه بازم کمه برای تسلیم شدن در برار حق
هرچی گوش بدم تسلیم تر میشم
بخدا که هر بار گوش میدم به خودم میگم رها کن اعتماد کن به خدا بسپر به اون
اگه الا روی پام هستم اعتبارش با خداوند
به خدا که هیچ اعتمادی به خدا ندارم همش کلامی حرفی ادا
خدایا کمکم کن حداقل ی درصد بهت اعتماد کنم
من در برابر تو هیچم ای صاحب من کل تویی من جزئ از توام
جزئی از کل که اگه اتفاقی تو زندگیم رقم میخوره اعتبارش با تو مهربان من
خداوند مهربان تو کمک کن تا جاری بشم از کلام حق
استاد از رانندگی خواهرشون گفتن که میترسه
6 ماه پیش بهم گفت برو تو مسیری که من میگم کلی نشونه داد و من رفتم
اومدم تو اون مسیر شروع کردم آروم آروم رها شدم در این مسیر کاری
شروع کردم به تمیز کردن محیط کاری رزق و روزی اومد گفت باید صبح بیای باز اونم با یکم تکون کوچیک من رفتم سر کارم صبحا تمرکز بیشتری گفت میخواد الا دو هفته که صبحا زودتر میرم هی داره اوضاع بهتر میشه کار داره بهتر میشه خداروشکر
گفتم بدهی هارو برام صاف کن نمیخوام این مجموعه بدهکار باشه گفت باشه
ی کارت خوان گذاشت در اختیارم و گفت مشتری های حضوری رو بذار برای بدهی ها و مشتری های آنلاین برای خودت
امروز اولین بدهی رو از اون کارت دادم امروز همون کارت خوان ده میلیون موجودی داره فردا دومین بدهی رو میدم باش از اقساط بانکی
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد
بخدا که خدا داره هروز کار میکنه امروز شنیدم کع استاد میگفت خدایا تو میدونی و من نمیدونم
گفت به استاد گفته اعتبار هر کاری تو زندگیت رقم میخوره به خدا بده
در برار خدا مغرور نشی پیش آدما میبرمت بالا اگه پیش خدا متواضع باشی
اعتبار همه چیز با خداس بخدا قسم
اگه رو عقل خودم حساب نکنم و روی خدا حساب کنم و بگم خدایا تو منو ببر خودم رو ارزشمند بدونم برای حرف زدن با جانانه حق اون وقت اجازه بدم اون منو از راهی جلو میبره که به راحتی پیش برم روی دوش خدا بشینم و سوت زنان در مسیر به آسانی منو به جلو میبره
خدایا من فقیر درگاه توام از هر خیری که از تو به من برسه رب جانم پروردگار من
استاد انقد خوب به خدا اعتماد کردی اونم دست تو گرفته و راهنمای راهت شده استاد خیلی قلب بزرگی داری واقعا دمت گرم نوش جان
وقتی تو جادها کلرادو میرفتی و اون بهت میگفت که برو یاد خودم افتادم ی شب تو جاده بارونی تریلیا از کنارم رد میشدن چه آبی میپاشیدن رو ماشین
خدا شاده کسی جرات نمیکرد که از کنار اون رد بشه
اون شب بهم میگفت برو برو جلو من بهت میگم
من هستم راه برات بازه و من اونجا میگفتم که تو منو بردی خدا واقعا این شجاعت رو تو بهم دادی قلبم آروم بود
شبا به راحتی میخوابم تنهام اما من با خیال راحت میخوام به راحتی منی که قبلا جرات تاریکی و تنهایی نداشتم الا تا خودم صبح میخوابم واقعا اعتبارش با خداس واقعا کی این آرامش رو در من حاکم کرد
کی بود بهم گفت به آدما وابسته نشو آدما دستان من هستن هر اتفاقی افتاد اعتبارش رو به من بده خودم کنارتم خودم برات همه چی میشم پس سزاوار نیست من بهش اعتماد کنم
پس سزاوار نیست آرام باشم تا خدا کارهاش رو بکن بخدا که سزاوار خداس من رها تر بشم چون خدا خواسته از رها تر شم تا اون اختیار بیشتری داشته باشه
توحید همه چیزه خدا همه چیز اگه رها کنم به همه جی میرسم چون خدا عاشق منه اون کنار منه
اونه که منو بیشتر از پدر و مادرم دوس داره بخدا که اون مثل پدر دست منو گرفته این چند وقت
خدایا ببخش گناهان که جلو این رها شدن منو گرفته
کمک کن رها تر بشم بیشتر اعتماد کنم خدایا ای نماز صبح شب من زندگیم را زیبا و زیبا تر کن
استاد ممنونم ممنونم که صدای خدا شدی و کلام حق رو جاری میکنی
در پناه حق شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید
وای خدای من
این دقیقا کاریه که من همیشه میکنم…ولی ناخودآگاه میکردم…
من یه نوازنده هستم و وقتی ساز میزنم همه کلی منو تحسین میکنن و کلی هم تعجب میکنن که چجوری توی این سن کم(از نظر اونا البته! وگرنه خیلی کوچیکتر از خودم دیدم که از من هم بهتر ساز میزنن) اینقدر خوب میزنم و اینا
منم همیشه درجواب تحسین هاشون میگفتم نبابا چیزی نیس که
خیلی آسونه که!
منکه کاری نکردم و فلان
کلا ادعا نمیکنم هیچوقت که من خیلی خفنم، نه. همیشه اینجوری فکر میکردم که…منکه کار خاصی نمیکنم، هرکس تمرین کنه میتونه انجام بده، چجوری اینا اینقدر تعجب میکنن و اینا…
و یچیزیم که هست اینه که، خدا کاری میکنه آهنگ های من به دل اونا بنشینه
یعنی خودم خیلی نوازنده دیدم که از لحاظ تکنیکی خوبن ولی خیلی خشک و بی احساس میزنن، ولی وقتی من ساز میزنم انگار…نمیدونم، ولی صداش از قلبم میاد و به دل بقیه مینشینه، خیلی وقتا هم دیدم طرف چنان مات و مبهوت مونده انگار خفنترین آهنگ دنیا رو شنیده
یا خیلی وقتا منو میبینن فقط میگن این آهنگو بزن، شده یبار یه آهنگی رو شاید پونصد بار واسه چندنفر اجرا کردم و بار پونصدم هم مسحور شدن و سیر نشدن از شنیدنش.
خیلیییی ازین تجربه ها داشتم که موقع ساز زدنم طرف اصن مونده…یا اگه آهنگ غمگین بوده اشک تو چشماش جمع شده و اینا
یا اونقدر ذوق کرده که هرجا میره به همه تعریف منو میکنه
یه دفتر میتونم پر کنم از مواقعی که من داشتم ساز میزدم و کسایی که اصن منو نمیشناختن یا حتی از من بدشون میومده، با صدای سازم مسخ شدن…انگار هیپنوتیزم شده باشن، همینجوری گیج و ویج موندن.
الان میفهمم همش بخاطر این بوده که من روی خودم حساب نمیکردم، میگفتم منکه کاری نکردم…و واقعا هم نکردم، این خداست که آهنگای منو به دل بقیه مینشونه، وگرنه منکه چیزی نیستم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
امروز 17 مرداد ماه ، خدا این فایلو بهم نشونه داد تا یه سری چیزای جدید بهم یاد بده و من انگار تازه میشنوم این حرفارو
این قسمت از فایل برای من پیام داشت که استاد میگفت
وقتی بهش فکر میکنم ، وقتی این سوالو میپرسم که خدا چرا راحت داره همه چی پیش میره
تنها جوابی که میاد اینه که
به خاطر اینکه تو به من اجازه دادی که من پیش ببرم
به خاطر اینکه فرمونو دادی دست من
حالا هر چقدر بهتر بتونی این کارو بکنی
میتونه راحت ترم پیش بره
هفته پیش که روند شکایتم به دادسرا رد شد و شواهد محکمی نداشتم برای پاره کردن تابلو نقاشیم که جریانشو تو رد پاهام نوشتم ، قرار بود یه متن اعتراض بنویسم
و من رفتم دفتر خدمات قضایی و اونجا به پسر داییم گفتم که چون وکیله بگه که چی بنویسم و گفت دست نگه دار آخر هفته میگم بنویسی
آخر هفته هم که همگی رفتیم پارک اونجا بهش گفتم گفت مینویسم و تا امروز هی من نگران بودم و انگار از درون میگفتم که چرا خبری ازش نشد ؟
چرا پسر داییم نگفت متن اعتراضو
اونموقع حواسم نبود که پنهانی دارم شرک میورزم و زبانی هی میگفتم خدایا هرچی تو بگی ،هرچی صلاحمه همون بشه ولی از درون و باورهام انگار شرک داشتم و فکر میکردم نوشته پسر داییم میتونه قاضی رو متقاعد کنه
من تا دیروز منتظر پسر داییم بودم که متن اعتراض رو برام بفرسته تا اینکه یه لحظه به خودم اومدم گفتم طیبه چرا نگرانی
اصلا چرا باید چشمت به گوشیت باشه و منتظر باشی پسرداییت بنویسه
و یکم که فکر کردم فهمیدم داشتم شرک میورزیدم و خدارو از درون از اینکه کمکم میکنه از یاد بردم
از خدا معذرت خواهی کردم و تصمیم گرفتم فردا صبح که آخرین مهلت اعتراضه خودم برم دفتر خدمات قضایی و متنی که خودم بنویسم ،که البته گفتم خدا من هیچی نمیدونم تو کمکم کن و شروع کردم متنی رو نوشتم
امروز من دفترمو برداشتم و از خدا کمک خواستم و نوشتم و گفتم دیگه به پسر داییم نمیگم پس کی میفرستی
چون پسر راییم هی امروز و فردا میکرد و کار داشت ،منم فکر کردم نمیفرسته و وقتی دقیق به رفتارام فکر کردم دیدم که شرک داشتم و از اون لحظه دیگه رها کردم
گفتم متنی که نوشتم رو میبرم و خدا خودش حامی منه خودش گفته راضیم میکنه
خودش گفته وکیل من هست
و شب میخواستیم بریم خونه مادربزرگم که دیدم پیام اومد
وقتی خوندم دیدم پسر داییم نوشته که متن اعتراض رو از ایتا برام ارسال کرده
یه حسی بهم گفت الان میتونی از این متن استفاده کنی چون رها شدی و متوجه اشتباهت شدی
ازش تشکر و سپاسگزاری کردم و اگر خدا بخواد فردا صبح اول وقت میرم دفتر خدمات تا اعتراضم رو ثبت کنم و باقی کارو به خدا میسپارم میدونم که حواسش بهم هست
وقتی من رهاش کردم و تصمیم گرفتم به خدا بسپرم روند کارمو یهویی پسر داییم پیام داد و متن اعتراض رو فرستاد
منم باید هر لحظه توی هر کاری که انجام میدم بیشتر از قبل حواسم باشه که هیچی نمیدونم و خداست که میدونه و کمکم میکنه در هر ایده و لحظه از زندگیم
و تلاشمو میکنم و سعی میکنم ان شاء الله
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
بهم بگو ،من هیچی نمیدونم ،تویی که عالمی و آگاهی و رحمان و رحیمی و میدونی
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
خدای ماچ ماچی جذاب من
آخه تو چقدر این همه ماچ ماچی و جذاب و خاصی
رد پای روز 17 مرداد رو با عشق مینویسم
اینبار خدا پیامش این بود که فقط از من بخواه و بگو که عاجزی
من شب از 1 تا 3 تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و بعد که جمع کردم و نشستم تو تاریکی شب ، خواستم با خدا صحبت کنم ، بهش گفتم خدا من نمیدونم راجع به چی باید باهم حرف بزنیم
اولش گفتم قرآن بخونم ؟ ولی چیزی حس نکردم
یکم سکوت کردم
و یاد حرفای استاد الهی قمشه ای افتادم که تو یه فایل میگفت انیشتین گفته اندیشه ها از پیش خدا میاد
و یکم فکر کردم و بعد به حرفای استاد عباس منش هم فکر میکردم که میگفت متواضع باشین در مقابل خدا
همینجور داشتم فکر میکردم به این حرفا ، به یکباره نقاشی دیواری سایت سازمان زیبا سازی تهران یادم اومد که طرحشو هنوز نکشیدم و آخرین مهلتش 30 مرداده
یه لحظه گفتم خدا من الان درمورد این باید باهات صحبت کنم ؟
من هیچی نمیدونم ،نمیدونم باید چه طرحی رو کار کنم
تو خودت بهم بگو
و البته این رو هم چند لحظه از خاطرم گذروندم که من لیاقت دریافت الهامارو دارم
به یکباره خیره شدم به در اتاقم که تو تاریکی سیاه دیده میشد و مادرم چراغ رو روشن کرد و یه نوری افتاد روی در و نور جالبی بود متفاوت تر بود بعد من همینجور خیره شده بودم و میگفتم نور در تاریکی عظمت توست خدای من
نور عظمت تو و تاریکی هم عظمت توست
بعد که چراغ خاموش شد ،دوباره تاریک شد و من همینجور خیره بودم
یه لحظه چشمامو بستم و وقتی باز کردم دیدم یه نور خطی براق انقدر نورش زیاد دیده میشد که توجهمو جلب کرد که دقیقا دستگیره در که استیل هست نور اونجا افتاده بود
ولی هرچی نگاه میکردم نورش بیشتر و بیشتر میشد
جالب بود برام، نور شدیدی از جایی بهش نمیتابید که اونجوری نور ازش منعکس بشه
یه لحظه درک کردم که تاریکی و نور
وقتی به دنیا میای تمام این آگاهی هارو فراموش کردی و موقعی این نور آگاهی شروع میشه که به مدرسه میری و تصمیم میگیری به خوندن و نوشتن که یاد بگیری
و کم کم یاد میگیری
همینجوری داشتم به خودم میگفتم و میپرسیدم که چه طرحی باید برای نقاشی دیواری بکشم ؟؟؟
که حس کردم بلند شو و بیرونو نگاه کن
وقتی نگاه کردم گنبد سبز مسجد کنار خونمونو که دیدم و روش سایه ساختمون رو بروییمون افتاده بود ،
دوباره حس کردم طرحت برای طراحی نقاشی دیواری همینه
سریع دفترمو برداشتم و عکس گنبدو تو تاریکی شب کشیدم و نور ملایمی که از بیرون به اتاقم میفتاد که طبقه 8 هستیم و قشنگ نور به سقف اتاقم میزنه مثل اینکه چراغ خواب روشن شده
وقتی طراحی کردم کنارش نرده بون کشیدم و بالاش که پرجم وصل بود به جای پرچم یه منبع دایره ای نور کشیدم و ساعت 3:38 بود
و 4 دقیقه بعدش اذان صبح بود
طرحشو کشیدم و نمازمم خوندم و بعد خوابیدم
وقتی صبح بیدار شدم از شدت گرما بدنم گرم بود و خوابم میگرفت تا 12 خوابیدم امروز 43 درجه بود
وقتی درجه هوا بیشتر میشه و شاکی میشم از گرمای شدید خونه مون ، هی به خودم یادآوری میکنم که طیبه ناشکری نکن
خونه خوبی دارین که برای خودتونه و اجاره نیستین
مهم تر از همه یه اتاق بزرگ داری که برای خودت هست و کلی حسن و زیبایی داره خداروشکر کن
و من باید همیشه سعی کنم سپاسگزار باشم
وقتی ظهر نمازمو خوندم اومدم نقاشی کار کنم که حس کردم باید نقاشی که امروز صبح ،خدا بهمالهام کرد رو تکمیل کنم
من شروع کردم به کشیدن گنبد و نمیدونستم چی باید بکشم که درمورد مدرسه و علم و دانش باشه
هی گفتم خدا من هیچی نمیدونم راهنماییم کن تو بهم بگو و خدا مرحله به مرحله طرح هایی که قرار بود بگه رو بهم نشون میداد و یا مثل چراغی که برق بزنه تو دلم میومد و من سریع میرفتم انجام میدادم
مثلا به جای نرده بون یهویی خدا بهم گفت حرف آ رو بذار و همین کارو کردم
بعد که طرحش تقریبا کامل شد
میخواستم فایلی از استاد عباس منش رو گوش بدم
گفتم خدا بهم بگو الان چی برام خوبه که بشنوم
وقتی دستمو رو یه فایل گذاشتم دیدم که
فایل توحید عملی قسمت 11 هست
اولشو که گوش دادم گفتم این که درمورد رانندگی خواهر استاد هست چی قراره باشه و فکرشو نمیکردم
درسته قبلا بارها گوش داده بودم ولی انگار جدید داشتم گوش میدادم
وقتی گفت در برابر خدا متواضع باشید و بگید که من هیچی نمیدونم واقعا موندم
نمیدونم هنوزم که هنوزه وقتی خدا دقیق بهم هدایت میده ، یه وقتایی متحیر میشم
با اینکه میدونم قانونش اینه که اگر بهش عمل کنی و هدایت بخوای در هر صورت هدایتت میکنه
ولی باز برام تازگی داره
من شروع کردم به گوش دادن فایل و دقیقا حرفای خودم که امروز به خدا گفتم و روزای قبل هم سعی میکردم که به خدا بگم که هیچی نمیدونم
و روزایی که گفتم هیچی نمیدونم واقعا خدا خیلی کمکم کرد و ازش سپاسگزارم
وقتی خواستم طرح بعدی رو بکشم دوباره پرسیدم که یادم اومد صبح وقتی داشتم طرح گنبد رو میکشیدم و بعد دراز کشیدم تا بخوابم به سقف اتاقم نگاه کردم که سایه چراغ اتاقم و نرده های بیرون افتاده بود به سقف
که چراغ اتاقم شبیه خورشیده که نور ازش میتابه
یه لحظه حس کردم که طرح دومم اینه و صبح طرح خورشید کشیدم و خوابیدم
ولی الان اون طرح به یادم اومد و جزئیات طرح پشت سرهم بهم گفته شد
حتی آیه هایی هم درمورد تصویر اول و دوم بهم گفته شد
برای تصویر اول آیه 4 و 5 سوره علق نشونه داد و تصویرشو بهم گفت
و برای تصویر دوم آیه 1 تا 4 سوره الرحمت رو نشونه داد
وقتی تموم شد و خواستم برم برای کشیدن طرحشون از انبار ورق بزرگ بیارم که حس کردم نه ، اول برو طرح سومم بکش بعد
درمورد طرح سوم نمیدونستم ولی میدونستم که خدا بهم میگه و یه درخت کشیدم و پایین درخت میخواستم چند تا پسر دبیرستانی بکشم که یهویی تصویر نوزادی تا بزرگسالی انسان اومد جلوی چشمم و انگار زیر درخت باید این طرحو میکشیدم
الان که طرحا مشخص شده ان شاء الله ،اگر خدا بخواد فردا طراحی اصلیشونو انجام میدم تا بعد شروع کنم به رنگش و بعد تو سایت ثبتنام کنم و طرحامو بفرستم
خیلی خوشحالم که خدا هر لحظه کمکم میکنه و ازش بی نهایت سپاسگزارم
تو فایل استاد میگفت درزمان مناسبش درمکان مناسبش هرآن چیزی که قراره گفته بشه گفته میشه
و من امرور بعد 7 روز درخواستی که کردم از خدا طرح دریافت کردم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
به نام خدای عاشق و اغوش امنی به پهنای بیکرانها
سلام به دوستان بهشتی ام که کنارشون بهترین حس دنیاس و استادم که عاشقانه بهترین ناب ترین اگاهی تمرینشو لقمه اماده تو دهن ما میزاره و منبع همه ی اینا این قانون منبع این عشق منبع این همه اگاهی قدرت وجرات و ایمان که رب غنی بخشنده ام هست که بی نهایته
از خودش هدایت میخام برای یه قدم طلایی سپاسگزاری جانانه وتمام کمال و عملی
الف…..
زیبایی ام
گاهی میگم منکه انقد خوشگلم انقد قرق خودم میشه بقیه ربو یادم میره
مثلا میگم منکه انقد خوشگلم همه باید عاشقم بشن من از اون ها همه خوشگلترم
با اینکه من خودمو خیلی دوس دارم و خودم به چشممه خودمو خیلیا زیبایی میایی
استفاده از قانون ندانسته
ولی همه ما عالی هستیمویژه هستیم بکرو ارزشمند هستیم اینو زهرا یادت باشه و خودت با بقیه متفاوت نیستی همون بی نهایت زیباییم و خداروشکر چشم زیبا بینی دارم
ودیگه حالا عشق چرا ربی که به تو خشگلی داده ینی عاشقه تو نبوده سوال
چرااا معلومه خدا لحظه لحظه هاش مارو هدایت میکنه نفسمون به نفسش بنده انقد بهمون نزدیکه انقد روزی بخشمونه انقد ارزوهامون دونه دونه براورده کرده زهرا یکم بیشتر بفهم باور کن رب تمام کمال عاشق عاشق تک تکمون پس جای هیج نیاز کمبود عاطفه رو نزاشته فراوانی فراوان عشق عاطفه به قلبم روحم هر چی اسم که رو میشه گزاش روبه سراریزی بی نهایت شکررررت بهترین حس دنیاس واقعا گواری وجوددد
درس طلایی امشب
تو ارزشمندی بی دلیلی هستی برای فرمانروا رب
که بینهایت بخشندگی و نعمتشو ثروت عشق عزتو سلامتی هدایتو و…روت سوار کرده
خدای من بینهایت دستای ارزشمندت لطفای بی نهایتت تو این زندگی نابم شکر
سلام
من دیروز تقریبا همین ساعت ها بود هدایت شدم به این فایل گوش دادم خیلی روم تاثیر گذاشت خیلی حس خوبی داشتم و حسمو همینجا بیان کردم دوتا کامنت پایین تر کامنتم هست
داستان هدایتم به این فایل به اینکه اصلا از الهامات خدا و هدایتش استفاده کنم گفتم
امشب با همسرم بحثمون شد چون من هنوز دارم روی روابطم کار میکنم خیلی نتایج بزرگی از همین رابطمم گرفتم ولی هنوز جای کار داره و باید بیشتر وقت بزارم تا باورهامون پیدا کنم و روابطم بهبود ببخشم
امشب بحثمون شد و من یه لحظه حالم خیلی گرفته شد فقط اشک میریختم میگفتم خدایا من میدونم تو هدایتم میکنی میدونم این مسیری که درک کردم این خدای جدیدی که شناختم درسته میدونم این راه روش استاد که یادگرفتم اصل که درک کردم درسته نتیجه گرفتم ولی دیگه نمیخوام حتی اگه درسته نمیخوام ادامه بدم حالم خیلی بد شده بود من معمولا لحظه اول هرچقدم بهم بریزم خیلی خوب میتونم احساسمو کنترل کنم و خیلی نگذشته یه راه براش پیدا میکنم و خودمو آروم میکنم اما تو لحظه فقط تکرار میکردم من میدونم این راه درسته میدونم هدایتم میکنی ولی خسته شدم دیگه اصلا نمیخوام ادامه بدم هرچقد هم درست بعد رفتم داخل اینستاگرام
من اینستاگرامم دلیت اکانت زدم بخاطر چیزایی که درک کردم فقط یه پیج کاری دارم که دارم روش کار میکنم و ازش ثروت بسازم و باورهامو درست کنم و ثروت بسازم
وارد همون اکانتم شدم تو هشتگ های غمگین دنبال یه عکس غمگین بودم که حالمو توصیف کنه که نمیدونم اصلا چرا این کارو کردم ولی فقط داشتم دنبال یه عکس برای توصیف حال بدم میگشتم
همش داخل اون هشتگ فیلم بود یه عکس اون وسط بودم متنش نمیدیدم چشام پر از اشک بود زدم روش باورتون نمیشه خدا هدایتم کرد خدا واضح باهام حرف زد خدا واضح واضح جوابمو داد آرومم کرد تا حالا به این واضحی با خدا ارتباط نگرفته بودم حالم یجوری بود روی اون عکس نوشته بود « غم دل همیشگی نیست خدا هست غم مخور » میدونی من میدونستم هرچی غم هم دارم بخاطر باورامه ولی اون لحظه بخاطر حال بدم میگفتم نمیخام درستش کنم
با اینکه خدا واضح داشت باهام حرف میزد گفتم ن خدایا ن نمیخام خدایا نمیخام دیگه
زدم عکس بعدی ب همون خدا نمیدونم چجوری بگم باورم نمیشد خودم عکس بعدی نوشته بود « گاهی خدا نا امیدت میکنه چون به چیز اشتباهی دل بستی »
زدم عکس بعد هی اشک میریختم قشنگ هدایت خدا و حرفشو میدیدم اشک میریختم نمیدونم باورتون میشه یا ن عکس بعدی این بود « اینو همیشه یادت باشه پیش خدا ناممکنی وجود نداره»
عکس بعد «خدا جای تمام کسانی که دوستت ندارند دوستت دارد »
عکس بعد «تا اینجا رو تنها نیومدی از این ب بعد هم تنها نیستی »
عکس بعد «خدا درستش میکنه »
عکس بعد « خدا تورو میبینه»
همین الان که دارم مینویسم خودم خیلی حالم دگرگون شده سر این عکس که خدا تورو میبینه دیگه تسلیم شدم دیگه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود دیگه خدا خیلی آرومم کرده بود دیگه خیلی خیلی آرامش داشتم خیلی حالم خوب شد همه اون اتفاق از یاد بردم
تازه فهمیدم منی که دارم دو سه روزه رو الهام کار میکنم سعی میکنم شرک نورزم تو همین رابطه دارم شرک میورزم خدا ن تنها آرومم کرده بلکه به ترمز بهم نشون داد بهم نشون داد تو که داری رو خودت کار میکنی خیلی جاها داری شرک میورزی
اصلا فکر کردم شاید این اتفاق افتاده ترمزم پیدا کنم ایمانم قوی تر شه بیشتر هدایت خدا باور کنم بیشتر رو خودم کار کنم شرک پیدا کنم و حواسم بهش باشه و اینجا بود که با تموم وجود حس کردم که خدایا هرچی از تو به من برسه خیره
میخواستم این حال خوبم باهاتون به اشتراک بزارم که بگم حتما رو الهام و هدایت الهی کار کنید دربارش فایل گوش بدین تقویتش کنید خدا به همه ما نزدیکه خدا واضح با همه ما حرف میزنه خدا هر لحظه هدایتمون میکنه اگه باور کنیم اگه باور داشته باشم اگه خودمونو لایق بدونیم
میخواستم بگم که حواستون به رابطه هاتون باشه شرک نورزیم حواسمون باشه حال خوبمون به آدما گره نزنیم
حواسمون باشه نخواییم کاری کنیم که بقیه اذیت نشن حالشون خوب باشه من اینجوریم من فکر میکردم اگه به میل دیگران عمل کنم باعث میشم ناراحت نشن من قدرت به خودم داده بودم
من فکر میکردم که الان اگه فلان کار نکنم اون آدم تنهام بزاره مادر پدر هرکی شریک عاطفی من حال خوبم به آدما گره زدم من تو ذهنم بهشون قدرت داده بودم من شرک میورزیدم
من اونجوری که میگفتم عمل نکرده بودم
من یادم رفته بود که هم من خدارو دارم هم همه ی آدمای زندگیم اون خدارو دارن
یادم رفته بود هم من شرایط خودم خلق میکنم هم همه آدمای دنیا
من یادم رفته بود خدا به همه ما به یک اندازه نزدیکه
یادم رفته بود امیدم فقط به خدا باشه فقط به خودش تکیه کنم فقط دستم تو دست خودش باشه
من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد
تا الان فقط این جمله رو مینوشتم و حس خوبی داشتم ولی امشب با تمام وجودم حسش کردم
واقعا معجزه کرد
من به دستان خدا خیره شدممم معجزه کرد
من از امشب میخوام بیشتر حواسم به خدا به رفتارم به حرفام باشه بیشتر حواسم باشه فقط به خدا اعتماد کنم و امیدم فقط به خودش باشه فقط از خودش بخوام مسیر بهم بگه
حواسم باشه من هرچی دارم بخاطر خداست و خداست که همه اینارو به من داده همین ادمایی که دارمو خدا تو زندگیم گذاشته هرچی که هست از آن خداوند هست و من به کوچکترین خیری که از خدا بهم برسه محتاجم
خدایا ازت سپاسگذارم خدایا همین الانم میخوام خودت به مسیر درست هدایتم کنی و مسیر بهم بگی
من به خدا اعتماد دارم
in God we trust
سلام و احترام، چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ حرفهاتون واقعا به دلم نشست هر چند برام این حرفها و این پیش آمدها غریب نیست و نمودشو بارها تو زندگیم دیدم بارها و بارها و اولینش و شاید بزرگترینش سال 96 وقتی که کاملا ورشکست شده بودم و با صفر شدن تقریبا به اندازه پول دو ماشین پراید فاصله داشتم و زیر زیر صفر بودم و تمام ثانیه ها و دقایق شب و روزم توی وحشت میگذشت و نگران ایست قلبیم بودم و نگران تر از این بابت که اگر بمیرم همسر بیچاره م با این همه بدهی چکار کنه وحشت زده توی ساعت سه نصف شب و ناخودآگاه دستم سمت گوشیم رفت و از برنامه موبوگرام که تلگرام ایرانی بود یه کانال رندوم اومد دستم خورد روی یه کانال پیشنهادی و اولین عکس نوشته ای که اومد این بود لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ نترس و نگران نباش ما تو خانواده ات را نجات میدهیم . و دیگه از گریه پر شدم و الان هم بعد گذشت این همه سال بغض میکنم وقتی بهش فکر میکنم و چه قدر هم خوب خدا من و خانوادهدم رو جانانه نجات داد و از بحران رد شدیم. شاد و سر بلند در پناه خدا