توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 33

سلام بر خداو فرمانروای کیهان و دستان خدا در زندگیم استاد عباس منش

باز هم اشک مجالم نمی دهد الان ساعت نزدیک ۳نیمه شب ،،موقع خواب وارد سایت شدم مرا به نشانه ام هدایت کن را زدم اومدم توی این فایل ،،همینطور که گوش می دادم خوابم برد نیم ساعت پیش بیدار شدم عجیب حس سرحالی و حس خوبی داشتم دوباره فایل را گوش دادم ،،،خدای من،،،چقدر این روزها هدایتم می کنی تا باوری که از کودکی در درونم بوده و هزاران بار در مواقعی که هیچ کس ،،هیچ کس را نداشته ام در سخت ترین شرایط به درونم برگشتم و از تو یاری گرفتم را دوباره زنده تر و پویاتر کنی،،،دیدگانم از سخنان استاد خیس شد و با تمام وجودم با تک تک سلول های بدنم حرفای استاد را درک کردم ،،،بارها و بارها در زندگیم بخاطر اینکه دیده شوم خدمات دادم از هنرهای مختلف که داشتم تا توانایی ها ی فوق العاده ام هر کس با من آشنا می شد می گفت مگه میشه یه نفر و این همه استعداد و توانایی ،،،من همه را لطف خدا می دانم و اصلا یه بار بخدا یه بار به خودم مغرور نشدم و سپاسگزارم الله یکتا بودم دلم می خواست در زندگی مشترکم درک شوم تلاش می کردم با اینکه زن بودم خانواده ام را به خواسته هاشون برسونم وهر بار با ایمان بخدا موفق میشدم یقین و باور داشتم و دارم که هو عندالله یرزق من تشا بغیر الحساب ،،،،و بی حساب روزی می داد فقط مشکل اینجا بود که من بخاطر برخورد خانواده ی همسرم که هر چه تلاش می کردم ولی باز مرا در جمع خود پذیرا نبودم و البته این باور غلط به خاطر عدم عزت نفس در من بوجود آمده بود،،، همیشه مورد انتقاد بقیه قرار می گرفتم

بارها شوهرم را از ورشکستگی نجات دادم همه ی آدم ها حتی برادرانم که ادعا می کردند در کنار من بودند هیچ کس هیچ کس حتی پدرشوهرم یه یک ریالی به ما کمک نکردند و من با این باور که خدا مرا در این زندگی قرار داده تا بتوانم به کمک خدا یه نفر را نجات بدهم و طبق حدیث پیامبر از زنانی باشم که بدون بازخواست وارد بهشت می شوند به شوهرم کمک کردم براش دوباره زندگی ساختم ماشین عالی خونه مغازه و زمین و..‌اما به اینجا رسیدم که همه چی هست ولی یه چیزی در درونم کمه ،،،الان به قول خیلیا همه چی مهیاست خوشبختی هست اما نه من باز هم در درونم احساس خلا می کردم و حدود دو ماه پیش آنچنان شبانه روز خدا را صدا زدم و او را از خودش طلب کردم و دریافتم که غیر او هیچ کسی را ندارم و از او ارامش را خواستم و خدا رو شکر خدا رو بی نهایت شکر که شما را در مسیر هدایتم قرار داد.

سالها در هر کار به قلبم رجوع می کردم و از قلبم هدایت می گرفتم و همیشه نتایج عالی ،،،همیشه در کارم رضایت خدا را مورد نظر قرار می دادم و البته ۲۰سال زندگی که الان که در حال جدایی از همسرم هستند وکیل و مشاوره تعجب می کنند که چطور با خصوصیات اخلاقی و رفتاری همسرم توانسته ام دوام بیاورم الان در شرایط فوق العاده ایده ال جدا شدم و فقط و فقط در پی عشقم شناخت خود و خدای خودم هستم همان خدایی که در بدترین شرایط رهایم نکرد و همه مونده بودند که ون چطوری این همه مشکل را تحمل کردم بله یه قسمت از این تحمل کردن ها هم شرک بوده و الان که فهمیدم کامل موحد شدم ،،،الان زن ۴۲ساله ای هستم که فقط و فقط بخدا قسم ،،،خدا را دارم همه ی مهریه ام را بخاطر رهایی و آزادیم بخشیدم فرزندانم را به دلایلی که باید عزتم نزد اونها برگرده به پدرشون دادم و الان زنی هستم تنهای تنها ولی در اوج ارامش و لذت بردن از خدای خودم و خدا رو شکر که با شما آشنا شدم ،،،،دنبال رسالتی که به عهده دارم و بخاطر اون خلق شده ام می روم

من چندین سال تدریس پایه اول و دوم دبستان را انجام می دادم و الانم مدیر یه دبستان دخترانه ام ،،بچه ها را فرشتگان اسمانی می دانم و از انها بی نهایت انرژی می گیرم….انها بسیار عالی زبان من را می فهمند و در زمینه تدریس فوق العاده خلاق و عالی هستم همیشه با کمک قرآن و استفاده از دعای حضرت موسی که خدایا سینه ام را گشاده کن و کارم را آسان کن وگره ها از از کلامم بکشا تا حرفم را بفهمند من تدریس و ارتباط با بچه ها را انجام دادم و نتایج عالی گرفتم الان ایده ای دارم که با امید و توکل بخدا می خوام انجامش بدم و یه روز از نتایج عالی اون برای خانواده بزرگ عباس منش خواهم نوشت

در پناه الله یکتا سالم و شاد و خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید.

در ضمن من با شرکت در دوره عزت نفس و اجرای تمرینات اون روز به روز بهتر و زیباتر زندگی می کنم.سپاسگزار خدای یکتایم