توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 50
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/09/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-09-27 07:44:252024-06-27 06:37:43توحید عملی | قسمت ۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
کامنت توحید عملی 2
سلام به خدایی که هر وقت میخوام با هر احساسی (شادی-غم-عصبانیت-خشم-ترس) میرم سراغش ، همیشه با خنده و آرامش منو در آغوش میگیره
سلام به خانم شایسته و استاد
چقدر خوشحالم که توی جمع صمیمی خانواده خودم هستم
چقدر این فایل لذت بخش بود و درس داشت و نکته داشت .
استاد عزیز واقعا شما درست میگین که فایل های دانلودی دست کمی از دوره ها نداره اگر که ما عملگرا باشیم.
استاد درس مهمی که به من دادین از این فایل ، این بود که با این جمله :شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه بر روی ………. فهمیدم خیلی جاها شرک دارم و گیر و گور دارم .
قبلا نجواها و شیطان همیشه به من میگفتن اگه به این خواسته نرسیدی تقصیر تو نیس تقصیر فلان هس .
اگا این اتفاق نمی افته تقصیر فلانیه و ….
اما اگه الان اینو نداری بهتره چون به خدا نزدیکتری .
شیطان اجازه نمیداد ۱ درصد هم احتمال بدم که مشرکم و الان میفهمم و یقین پیدا کردم که مشرکم و خوشحالم که فهمیدم .
من ۷ ساله بودم که پدر و مادرم میخواستند برن مکه و قبل از رفتن ما رو سپردن به خاله من .
و من و خواهر برادرام فک کردیم که خاله دیگه حسابی هوامون رو داره و اگه مشکلی داشتیم خیالمون راحته .
خاله برای مدت ۱ ماه با پسر خالم اومد خونمون .
من بارها تبعیض ها رو دیدم و بد اخلاقی ها رو دیدم . یه بار یادمه با پسر خالم بحثم شد و گلاویز شدیم و خاله زود اومد جدامون کرد و بمن گفت چرا دعوا میکنی منم گفتم تقصیر اینه و قبول نکرد و دوباره جوابشو دادم و اون بهم گفت خیلی پر رو هستی و منم جوابشو دادم . باورم نمیشه با اون وزن سنگین و ۸۰ کیلوییش منو خوابوند و نشست روی سینم و گفت بگو غلط کردم . منم که ترسیده بودم و نفسم هم به زور بالا می اومد گفتم غلط کردم و من بلند شدم و گریه کنون رفتم توی حیاط . انگار دنیا رو ازم گرفته بودن . دلم شکسته بود و فک میکردم در غیاب پدر و مادر میتونم به خالم تکیه کنم ولی اون آدم چوشی بود و اخلاق خوبی نداشت و اونروز هم از پدر و مادرم بدم اومد هم از خالم .
یاد حضرت یوسف افتادم ، وقتی برادرانش خواستند او را به چاه بیندازند لب چاه شروع به خندیدن کرد به او گفتند: «این چه جای خنده است؟» گفت: «زمانی من پسر سیزده چهارده ساله به شما که ده برادر قوی هستید، نگاه کردم گفتم: به به! با وجود این برادران چه کسی میتواند به من بگوید: بالای چشمت ابروست! دیگر نان من در عسل و روغن است با وجود این برادران قوی دیگر غصهای ندارم حالا میبینم به همان برادرانی که تکیه کردم همانها میخواهند مرا به چاه بیندازند!.
منهم حال عجیبی داشتم و دوست نداشتم زنده باشم .
من زمانی ۱۷ ساله بودم و بشدت عاشق موتور . بخصوص موتور تریل . حدودا سال ۷۲ بود که در کارخانه ریسندگی کار میکردم و نسبت به هم سن و سالام وضعم بهتر بود خلاصه با تکیه روی حقوقم موتور تریل سبز فسفری رو به صورت قسطی برداشتم . و بعد از چند ماه پرداخت قسط حقوق عقب افتاد و از پس پرداخت بر نیومدم و صاحب موتور موتور منو پس گرفت .
من در جوانیم چند مرتبه بیکار شدم و ازدواجی که کردم فکر میکردم خانمم آدم بسازی هست و با بد و خوب من صبر میکنه و توی یکی از این بیکاریها . عدم مسئولیت پذیری ها منو ترک کرد و رفت . من تکیه کرده بودم به خانمم که همیشه در کنارمه ولی نموند .
من حدودا ۲۵ ساله بودم که یه زمین قسطی از پدرم برداشتم که فکر میکردم اگه اتفاقی افتاد و نپرداختم اینقد وضع پدرم خوب هست که به من کمک کنه اما کمک نکرد و زمین رو پس گرفت و به مادرم داد و مادرم شد مالک زمین .
اما تمام این اتفاقات تقصیر خودم هست که مسئولیت پذیر نبودم اما غیر از این اومدم به جای خدا روی دیگران حساب باز کردم .
استاد عزیز
من هنوزم روی دیگران برای کمک مالی حساب باز میکنم
من هنوز هم روی خانمم بابت نیاز عاطفی حساب باز میکنم و فک میکنم اگه نباشه بدبختم .
من هنوزم روی مدیرم برای اضافه کاری بیشتر حساب باز میکنم .
من هنوزم روی سایت حساب باز میکنم و فک میکنم اگه از دستشون بدم بدبخت میشم و تنها امیدم به فنا میره .
من هنوزم روی حقوقم حساب باز میکنم و میترسم اگه حقوقم عقب بیفته کی میخواد اقساط بانک رو بده .
من هنوزم روی چند خانواده ای که گروهی میریم تفریح حساب باز میکنم و میگم اگه اونا ماشین نیارن یا ماشین هاشون جا نداشته باشن من و خانوادم تفریحمون کنسل میشه
من هنوزم روی نسیه دادن سوپری محل حساب باز میکنم .
من هنوزم روی وامی که همسرم میخواد بگیره حساب باز میکنم تا بدهی های خورده خورده تموم و یکجا بشه .
من از اونجایی که آدم ترسویی بودم و همیشه از دعوا میترسیدم همیشه سعی کردم با آدمایی ارتباط داشته باشم که از لحاظ زور و پول و ارتباطات قوی باشن تا بتونم ازشون کمک بگیرم مثل رئیسم که یکی از افراد مهم شهره و من از وقتی این سمت رو پیدا کرده خیلی به خودم میبالم .
من توی ارتباطاتم ترس قضاوت و …دارم چون میخوام به هر شکلی نگهشون دارم .
من نمیدونستم که اگه فردی از زندگی من بره بیرون با توکل به خدا خدا فرد بهتری رو وارد زندگیم میکنه .
من نمیدونستم که خداوند میتونه به هر شکلی که من میخوام ، خودشو توی ذهنم بسازه و وارد زندگیم بشه .
خیلی دلم میخواد باور بسازم و خدا رو اینجوری درک کنم :
خدا همیشه به من با خنده استقبال میکنه
خدا همیشه برام بهترین ها رو میخواد
خدا همیشه در مکان و زمان و موقعیت مناسب منو با بهترین آدما کانکت میکنه .
استاد ممنونم ازتون .
من مشکل اجرای توحید در عمل دارم .
امیدوارم بتونم عمل گرا بشم.
سپاسگذارم
سلام استادعزیزم
سلام مریم جان
سلام به همه دوستان به خانواده عزیز عباس منش
استاد نمی دونم از کجا شروع کنم و با چه جمله ای احساسی را که با شنیدن آموزههای شما و صحبت های شماپیدامیکنمبیان کنم؟
به حدی برام قوت قلبه و به حدی یاد خدا رو توی دلم زنده میکنه و بزرگی خدا رو برای من قابل لمس تر و قابل باور میکنه که حدی نداره .من ایمان واقعی ،کلام خدا،راه راست رو توی صحبتهای شما حس میکنم.حتی شما آخرهمین کلیپ تالحظه خدافظی چطور بایه احساس خاص،بایه ایمان عمیق درونی به مامیگیدکه فقط به خدا ایمان داشته باشید همه چیز رو همه چیز رو در همه زمینهها به شما میده. اصلا نمیدونم با چه کلمات و جملاتی بیان کنم شما واقعاً یکی از دستان خداوند هستید برای هدایت انسان های بسیاری توی ایران و خیلی دیگه از جهان.
همیشه از کوچیکی احساس میکردم یه گمشده ای دارم احساس می کردم که زندگی باید بهتر از اون چیزی که هست بشه، زندگی فقط همین روزمره وهمین چیزی که ما ازادمای اطرافمون میبینم نیست دنبال یه هدف والاتر یه چیزی که به زندگی معنای ویژه تری بده بودم
زندگی باید فراتر از آن چیزی باشه که ما در حد روزمره گی ازش انتظار داریم. یه هدف نابی که که آدم وقتی دنبالشه تابهش برسه اصلا متوجه شب و روز نشه متوجه خستگی و گرسنگی نشه اون قدر این کار براش لذت بخش باشه حاضر باشه جونش رو هم در راه اون کارش فدا بکنه واین هدف تالحظه آخرعمرش ادامه داشته باشه نه مثل بعضی ازخواسته هامون که وقتی بهش رسیدیم دیگه متوقف بشیم ودیگه بشینیم یجا.
و کاری باشه که در اون کار احساس رضایت و احساس نزدیک بودن به خدا را بیشتر و بیشتر احساس کنم و کاری که با صحبت کردن و انجام دادن اون در واقع یه جوری یادآوری و یه جور تذکر به خودم باشه .آگاهی ای که اول برای خودم ازش استفاده وعمل کنم و بعد برای دیگران.
همیشه دنبال یه راهی بودم که هم خودم ازش استفاده کنم و هم بتونم دیگران را به این آگاهی برسونم. من خیلی کارهای دیگه رو دوست داشتم ولی هیچکدوم منو راضی نمیکرد.
الان خیلی آرزو دارم مسیری که شما رفتین رو من هم بتونم برم و فکر میکنم فقط فقط فقط این مسیره که منو آروم میکنه، منو به آرزوهام میرسونه و امیدوارم که یه روزی که خیلی هم دیر نباشه بتونم استاد عزیزم و مریم جان رو از نزدیک ببینم و به قول یکی از دوستان که کامنت گذاشته بود وگفتن دوس دارن یک مزرعه گندم زار بزرگ داشته داشته باشند و سردر اون بنویسن خانواده صمیمی عباس منش .امیدوارم که این دوست عزیزمون هم به آرزوش برسه وبچههای عباس منشی یه روز همه دور هم جمع بشیم تو مزرعه اون دوست عزیزموم و استاد و مریم جان هم دعوت کنیم که به جمع ما تشریف بیارن و دور هم یه روز خیلی خوب را داشته باشیم و بتوانیم در کنار هم به جمع بزرگتری از انسانها این آگاهیها را برسونیم.
امیدوارم که یه روز این اتفاق بیفته همون جوری که استاد عزیزم همه این چیزهایی که الان دارن یه روزی آرزوشو داشتن و بهش رسیدن و به قول خودشون وقتی یکی تونست ما هم میتونیم .استاد خدا حفظت کنه، خدا بهت عمر طولانی بده، خدا تورو واسمون نگهداره. خدا خیرت بده ،خدا ما رو به راهی که شما رفتی هم هدایت بکنه.من فقط به عشق شما که هردفعه توکلیپاتون میگین ازخوندن کامنتهای ماخوشحال میشید کامنت میزارم. ۱۴۰۰/۷/۱بهاره
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
همین یک مورد اگر در بین تمام آموزه های شما من تمرین اش کنم،ایمان و باورم رو قوی کنم در ،خیلی میتونه به من کمک کنه برای اینکه پیشرفت کنم در کار و زندگی …
همه این درجا زدنها گویا بخاطر دور شدن از خداوند هست،خدای واقعی که شما به ما نشون دادید.
در پناه خدا هستید💚
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و دوستان هم فرکانسی
روز ۳۴ سفرنامه، خدایا شکرت
استاد عزیزم از وقتی با قانون آشنا شدم زندگیم در همه ابعادش دچار تغییر شد و میشه، و یکی از اون تغییرات این بود که من برام یکی دو بار پیش اومد که وقتی دنبال کار میگشتم و با بی میلی اون صاحب کار مواجه میشدم، بدون اینکه ناراحت بشم میگفتم خب من که این مسیر و شروع کردم و مطمئنم که اگه مسیرم درست باشه، این نشه خدا از یکی از دستان دیگه اش کمکم میکنه و کار و برام اوکی میکنه و میگذشتم
شاید اگه این اتفاقات قبل از آشنایی من با قانون اتفاق می افتاد هیچوقت با این دیدگاه به موضوع نگاه نمیکردم
اما از وقتی فهمیدم کل جهان فقط در یک کلام برمیگرده به توحید، دیدگاهم نسبت به همه چی عوض شده و سعی میکنم توحید رو در عمل هم نشون بدم
سپاسگزار خداوندم که من رو به این مسیر زیبا هدایت کرد و سپاسگزار استاد عزیزم هستم که این آموزه های عالی رو در اختیار ما میزارن
عاشقتونم، در پناه حق
بسم الله الرحمن الرحیم
روزشمار روز سی و چهارم من
با خدا باش و پادشاهی کن
به یقین میگویم که:
خداوند امید کسی را به او دل بسته ناامید نمیکند
دارم با خودم فکرمیکنم که در انتخابات دلمان را خوش میکنیم به وعده های نامزدهای انتخاباتی ولی دلمان را به وعده های خداوندی که همه قدرت ها در دست اوست خوش نمیکنیم
خدا صریح تر از این بگه که :
من به شما وعده بخشش و فراوانی داده ام
(آیه ۲۶۸ سوره بقره)
پس چرا به این وعده خدا دلمون خوش نیست؟
چرا نگران گرانی و تورم و… هستیم؟
اصلا در شان مخلوق خدا هست که نگران باشه و بترسد؟
همه این نگرانی و ترس ها نشان از فاصله ما با خداوند به عنوان نیروی برتری که اداره جهان به دست اوست دارد ولی خبر خوب این است که می توانیم این فاصله را کم کنیم و با یادآوری مداوم به خود این نیروی برتر را باور کنیم
یاد لحظاتی بیفتیم که خدا دستمان را گرفته و به خودمان یادآوری کنیم که خدا هست و برایم کافیست
آن وقت این فاصله کم میشود و خبر خوبتر این است که وقتی ما یکقدم بریم به سمت خدا خدا صدها قدم میاد به سمت ما
به قول شاعر:
لیلی از مجنون بسی مجنون تر است
خدایا تو از قلب من آگاهی که میخواهم ایاک نعبد و ایاک نستعین را در زندگی ام جاری سازم پس کمکم کن که یکتاپرست باشم آنگونه که تو دوست داری باشم
استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار از شما ممنونم که مرا با وادی توحید آشنا ساخته و با این فایل های الهی اشتیاق ما را بیشتر میکنید
سلام و درود خدمت استاد بزرگوارم
سپاس بیکران بابت این صحبتهای ارزشمند که اعتماد و ایمان و توکل رو در قلب ما زنده تر و تابنده تر میکنه .سپاس بابت حضور ارزشمندتون در این جهان
خدارو شکر بابت حس حضورش در تک تک لحظه هامون
پروردگار جهانیان سپاسگزارم بابت ، بودنت داشتنت ، داده ها و نداده هایت و تمامی نعمتها و هدایتها و حفاظت ها و حمایت های آشکار و پنهانت
همواره در من جاری باش و از طریق من عمل کن
خدایا خود را تسلیم تو میدارم با من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی 🙏🙏🙏🙏🙏♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
سلام و درود خداوند بر شما استاد نازنینم خدا رو صد هزار مرتبه شاکر و سپاسگزارم که منو هم فرکانس شما کرد خدا رو شکر میکنم که عضو خانواده بزرگ عباسمنشم استاد گرانقدر چقدر این فایل حس خوبی بهم داد انگار این فایل برای من ضبط شده استاد وقتی که فایلو شنیدم و کامنتای بچه ها رو خوندم بغضم گرفت چقد من روی دیگران حساب باز میکردم همش چشمم به دست دیگران بود ی جورایی میگفتم فلانی که اینقد خدا بهش داده چرا به من کمک نمیکنه خیلی مسخرست بخدا خجالت میکشم که چرا من حواسم به خدایم نبوده و چشم انتظار کمک بنده های خدا بودم خدا رو شکر میکنم که دارم بشدت روی باورهای توحیدیم کار میکنم خیلی خوشحالم که فهمیدم همه چیز فقط خداست خیلی خوشحالم که دارم تمام تلاشمو میکنم که فقط روی خدا حساب باز کنم چقد ر ارامشم بیشتر شده چقد ته دلم قرص شده که خدا رو دارم استاد واقعا نمیدونم از خدا چی بخوام براتون تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که از خدا بخوام تر چی که میخواین بهتربنشو بهتون ببخشه استاد خیلی وقت بود که آرزو میکردم یکی پیدا بشه که من بتونم بهش اعتماد کنم و تمام سوالاتی که در مورد خدا دارم رو بهم بگه که خدا رو شکر اون شخص رو خدا بهم نشون داد و هر روز دارم کلی فایل توحیدی ازش میشنوم و کم کم دارم خدا رو درک میکنم کم کم دارم به این درک میرسم که با خدا به همه چی میتونم برسم هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم که بتونم با تمام وجودم باورش کنم و ایمان دارم خودش منو هدایت کرده به این سایت خودشم بقیشو واسم ردیف میکنه خدا خودت کمکم کن بتونم باورت کنم بتونم فقط روی خودت حساب باز کنم، خدایا کمکم کن بتونم بهت توکل کنم، کمکم کن منم ابراهیمت باشم، استاد عزیزم و دوستان فوق العاده عاشقتونم
به نام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و دوستان🌹
استاد من عاشق فایل هایی ام که شما توش از خدا صحبت میکنید ، یعنی اینقدر بهم ارامش میده که اصلا نمیتونم احساسمو بنویسم براتون .
عاشق جمله ی با خدا باش پادشاهی کن هستم
واقعا همینطوره اگه به خدا توکل کنی همه چیز رو واست درست میکنه .
این فایل تجربیاتی که توی گذشته داشتم رو یادم اورد و وقتی فکر میکنم میبینم من توی گذشته خیلی روی دیگران حساب میکردم و در نهایت با شکست مواجه میشدم .
خیلی وقته که دیگه روی کسی حساب نکردم و نمیکنم هرگز و مدام اینو با خودم تکرار میکنم که خدا برای من کافیست .
همیشه توی هر شرایطی توکلم به خداست و واقعا دارم میبینم که چقدر همه چیز به نفعم داره پیش میره و از جاهایی که من حتی فکرشم نمیکردم به خواسته هایی که داشتم رسیدم .
سپاسگزارم 🙏
با آرزوی بهترینها برای شما.
دوستون دارم💖
سلام براستاد عزیز . استادجان من با وجود اینکه با همسرم دوره ثروت1 و قانون افرینش و عزت نفس و ارزش تصاد و 12قدم رو تهیه کردیم و من مرتب گوش دادم و نوشتم و همچنان درحال نوشتن و گوش دادن هستم. ولی من فایل توحیدعملی رو خیلی دوست دارم و خیلی گوش میدم و هرآنچه گوش بدم امکان نداره یک روز یک جلسه توحید گوش ندم چون من دوست دارم رسالتم پیدا کنم و خدا رو بیشتر درک کنم ولی هنوز ب اون هدف نرسیدم و الان دچار ناامیدی شدم.
ما برای هدفی خیلی تلاش کردیم و براساس نشانه ها رفتیم جلو و گفتیم همینه و اون مسیر اینه چون خودش داره میاد سمتمون و ازونجایی ک خوشایندمون بود میدونستیم درسته تا جایی ک قرار شد کار ما کسی انجام بدهد و وقتی گفت متاسفانه ممکنه انجام نشود ما با حس خوب اصلا کلمه متاسفانه رو نشنیدیم و گفتیم افراد چکاره ان که بخوان نظر بدن و بگن متاسفانه.. تا اینجاش ما همه مسیرها رو رها کردیم و امدیم سمت این مسیری که خودش ب سمت ما امد پس قطعا انتهای این مسیر همان است که ما میخواهیم ولی بعد گذشت 2ماه دقیقا همان جمله متاسفم اون شخص درست شد. با وجود اینکه اونروز از انرژی ما کم نشد ولی الان دارم فکر میکنم میگم خب دقیقا همان شد که قانون میگه و همان شد که این شخص گفت.. پس دست خدا کجا ماند؟ این میتونست انجام بشود و اصلا کار خاصی نبود. الان دچار این مشکل شدم که ما توکل کردیم و گفتیم خدا بالاترینه و امکان نداره اینا تعیین کنن که بشود یا نشود پس چرا نشد؟ همیشه مینویسم ایاک نعبد و ایاک نستعین و یا اینکه خدا زیر وعده اش نمیزنه
اما من الان از دنبال کردن نشانه ها هراس دارم و نمیدونم ایا درسته یا دارم اشتباه میکنم. دارم فقط با ذهن منطقیم مبارزه میکنم که توحید درسته ولی به این نتیجه فکر میکنم میگم خب مسیر کدامه؟ مرتب دارم قران میخونم و میگم هدایتم کن. مرتب فایلای شما گوش میدم و فقط ی چی میخوام و مینویسم و اون اینه که رسالتم در این دنیا بشناسم .
امیدوارم با یک جمله و یک راهنمایی بتونم بیام تو مسیر
ضمنا من خیلی تلاش کردم که حالم بخاطر این نتیجه بد نشه ولی گاهی میاد تو ذهنم ولی سریع ازش دور میشم ولی چه کنم تا کاملا دور شه طول میکشه
به نام خداوند ستوده خداوندی که در ذات غنی و بی نیازه
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه ی همسفرهای عزیزم
روز سی و چهارم سفرنامه
استاد تمام اتفاقات کودکی تا امروزم از جلوی چشمام رد شد وقتی این فایل رو گوش دادم.
استاد من خیلی وقتا از همون بچگی با سن خیلی کم سینه سپر میکردم برای مخصوصا اعضای خانواده ام اگه کسی به مادرم چیزی میگفت من باهاش چپ میشدم ! قهر میکردم باهاش ، تحویلش نمیگرفتم. اگه کسی به پدرم حرفی میزد عین خیالش نبود ولی من بهم برمیخورد ! باهاش دعوا میکردم ، قهر میکردم و… همینطور برای برادرام!!! همیشه هوای همه رو داشتم ولی از همون بچگی هیچکس هوای منو نداشت حتی مادرم !!!
یادمه که همیشه از مادرم انتظار داشتم در مقابل دیگران از من دفاع کنه، جوابشونو بده و … اما دقیقا عکس این موضوع اتفاق می افتاد و مادرم همیشه منو میکوبید به خاطر دیگران!!!! و من فقط خودمو کوچیک میکردم ، فقط خودمو نادیده می گرفتم و هر بار سردرگم تر از بارهای قبل که چرا این اتفاقات برای من میوفته؟! کجای کار میلنگه؟!
نمیدونستم که من دارم روی آدم های اطرافم حساب میکنم ! اونها رو صاحب قدرتی میدونستم که هرگز نداشتن!!
و برای همین هم هست که روابط خوبی با اعضای خانواده ام ندارم ! استاد راست میگید روی هر کسی حساب کنیم به هرکسی قدرت بدیم بدترین ضربه ها رو از همون شخص میخوریم! استاد راست میگید که وقتی روی آدم ها حساب میکنیم تغییر میکنن ! اونوقت ما مظلوم میشیم و اونها ظالم !
استاد من برای اعضای خانواده ام جنگیدم ! دعوا کردم ! قهر کردم ولی هیچکس برای من کاری نکرد حتی همخون های من!
استاد شرک عامل بدبختیه ، شرک باعث خفت و خواری و سرافکندگیه.
استاد حتی همین الان هم دلیل بزرگترین تضاد زندگیم و منبع احساس گناهم همین شرکی هست که خیلی هم پنهانه و هزاران ماسک و بزک داره که خودش رو پنهان کنه!
استاد وقتی روی خدا حساب کردم با احترام و عزت کارم انجام شد ، هر وقت روی خدا حساب کردم منت هیچکس روی سرم نبود ، هر وقت خدا بود نه سرافکندگی بود نه منت نه قهر و …
استاد به محض اینکه دست خدا رو جای جای خدا می نشونیم هر وقت بنده ، خدا میشه برامون اونوقت اون نعمت اون موقیعت اون احساس خوب از بین میره و من این چندین بار تجربه کردم متاسفانه !
خداروشکر که دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم و ان شاءالله عمل میکنم
خدایا شکرت