بالاترین انگیزه ی من از ثروتمند شدن، اشاعه توحید عملی در جهان بوده تا با دلیل و مدرک به همه بگویم که وقتی شخصیت شما به معنای واقعی کلمه توحیدی می شود، آنوقت به مسیری هدایت می شوی که نتیجه اش تجربه سعادت در دنیا و آخرت است و به قول قرآن، «لعلک ترضی» را به معنای واقعی کلمه تجربه می کنی.
شخصیت توحیدی به معنای باور به اینکه:
تنها یک قدرت، یک نیرو در جهان است
و رابطه من با این نیرو همیشگی است
و این نیرو هدایت مرا بر خود واجب کرده است
و قدرت خلق زندگی ام را در دست باورها و فرکانس های خودم قرار داده شده است
و هیچ عاملی بیرون از من، توانایی ضرر و زیان زدن یا سود رساندن به من را ندارد
و راه سعادت دنیا و آخرت من، حساب کردن روی این نیرو است
و میزان تجربه ی من از نعمت های بی انتهای جهان، به میزان باورهای توحیدی من است
و توانایی من درباره دریافت الهامات و تشخیصِ هدایت های این نیرو، به اندازه ی ایمان، توکل و سرسپردگی ام در برابر این نیرو است
و اعتبار تمام دستاوردهایم، عمل به هدایت های این نیرو است
وقتی توحید با این مفاهیم در وجودت ساخته بشود، دیگر نمی توانی ثروت را از خداوند جدا بدانی
نمی توانی سلامتی را از خداوند جدا بدانی
نمی توانی عشق را از خداوند جدا بدانی
نمی توانی آرامش را از خداوند جدا بدانی
من رابطه ای توحیدی را با خداوند ساخته بودم که مرا به بی نهایت عشق، آرامش، سلامتی و هدایت پروردگار رسانده بود. پر شده بودم از عشق خداوند، مدام اشک شوق می ریختم و همه کارم صحبت درباره توحید و تجربه چنین رابطه ای با خدا بود. در زندگی ام ثروت نبود نه به این دلیل که این خدا که چنین عشقی به من بخشیده، نمی تواند ثروت ببخشد، بلکه دلیلش باورهای بیمارگونه ام درباره ثروت بود.
یادم می آید آنقدر ذهنم درباره ثروت محدود بود که حتی تصور توانایی خریدن یک ۲۰۶ را نداشتم. فکر می کردم تنها راهش این است که یک فرد ثروتمند چنین هدیه ای به من ببخشد. در تصوراتم فرد ثروتمندی را می دیدم که به خاطر آموزش های من تحولی اساسی در روابط، سلامتی یا معنویت برایش رخ می دهد و به عنوان تشکر یک ۲۰۶ قرمز رنگ به من هدیه می کند!!!
باورهایم درباره ثروت شرک آلود بود به همین دلیل عشق را از خدا خواسته بودم اما ثروت را نه!
وقتی با چنین شور و اشتیاقی سوزان از عشق بی نهایتی که با خدا تجربه می کردم، می گفتم، کم کم، از افراد زیادی در گوشه و کنار شنیدم که می گفتند، مگر این خدا چکار کرده؟ چقدر ثروت به تو بخشیده؟ خانه و ماشین هایت کو؟ حساب بانکی ات چقدر است؟
این اتفاقات مرا به فکر فرو برد که:
چرا نباید ثروت را نیز از همان خدایی بخواهم که چنین عشقی به من بخشیده؟
اصلا چرا ثروت را چیزی جدا از او می دانم؟
پس جهادی اکبر برای تغییر آن باورهای بیمارگونه و شرک آلود به راه انداختم. از خدا خواستم آنقدر به من ثروت ببخشد تا وقتی درباره توحید صحبت می کنم:
آنقدر در فرکانس کلامم یقین و اطمینان جاری باشد که حریف هر نگاه شکاکانه ای نسبت به نقش توحید عملی در میزان تجربه خوشبختی آدمها با هر دین و مذهبی باشد. تا آنجا که بتوانم با قدرت بگویم این خدا که خوشبختی، سلامتی و رابطه عاشقانه می دهد، ثروت هم می بخشد. تنها همین خدا برایت کافی است که وعده داده:
«من نزدیکم و اجابت می کنم درخواست هر اجابت کننده ای را به شرط آنکه او هم مرا اجابت نماید. به شرط آنکه تنها مرا بپرستد و تنها از من یاری بجوید و تنها مرا کافی بداند.»
جلسه ۹ و ۱۰ دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، قدرتمندکننده ترین باورهایی را توضیح می دهد که باید درباره خداوند بسازی زیرا اگر رابطه بین تو و یکتاپرستی درست شود، همه نعمت ها خود به خود وارد زندگی ات می شود همانگونه که وارد زندگی ام شد.
این خدا را باور کن تا هم خوب زندگی نمایی و هم کمک کنی تا جهان جای بهتری برای زندگی باشد.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت ۳771MB28 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۳25MB30 دقیقه
سلام. من هم روزگاری مثل استاد عباس منش پر از عشق و توحید و خالی از ثروت مادی بودم. واقعا اینکه میگن آدم کمبود چیزی رو در اون موقع حس نمیکنه، درسته. بهترین ساعتها و لحظه های زندگیم رو در اون چند ماه طلایی پشت سر گذاشتم. تا سالها با حسرت به اون ایام نگاه می کردم. دیروز که این فایل و گوش دادم برام محرز شد که توحید عملی با ثروت قابل جمعه. چون عقاید سرسختانه ای خلاف جهتی که استاد میگن داشتم. عارف مسلک بودم و تفکرم بر این پایه بنا شده بود که خداوند عاشق انسان عارفی هست که بر فقر صبر میکنه و در مصائب صبوری پیشه میکنه. من هم شب و روز تلاش میکردم عیناً این باور رو عملی کنم و از ثروت و ثروتمندان دوری کنم.اما وقتی فقر چند سال گریبانگیر شد، اسیر نجواهای شیطان شدم .پاشنه آشیلی که هنوز دارمش .با آشنا شدن با فایل های ارزنده استاد عباس منش فهمیدم ، توحید برگ دیگری هم داره که کمتر کسی جسارت داره سمتش بره. همین الان نجوایی آمد که چون تو ترسویی پس بی خیال این راه شو. عباس منش مرد میدانه نه تو! دوست دارم اینبار فقط از خودش بخوام ، دنبال نشانه هابودم و هستم. دلم برای اون روزهای پاک و معصومانه ای که با خالق داشتم یک ذره شده. روزهایی که همه ش شوق حضور در محضر پروردگار بود . اتفاقا من هم اون زمان توی یک خانه کاهگلی زندگی میکردم اما عجباکه در ، دیوار، وسایل خونه آدمها برام نشان بهشت رو داشتند و من همیشه در لحظه حال بودم .دوست ندارم بگم تجربه تکرار نشدنی..امیدوارم با گوش دادن به فایل ها و انجام تمرینات بتونم دوباره بهتر از قبل به اون دوران برگردم. دیروز که داشتم تمرین میکردم ، اشک از صورتم پایین میریخت و عرض کردم خدایا تو آنقدر من و در تضاد ها انداختی که بهم بگی فلانی اینبار ثروت رو هم بخواه. ثروت رو بهت میدم ازش رد میشی و میایی پیش خودم. تو فقط از من بخواه .