زندگی، در همان کودکی و نوجوانی، به خوبی حساب نکردن روی آدمها را به من یاد داد. فقط کمی طول کشید تا دریابم، روی چه قدرتی باید حساب کنم.
کمی طول کشید تا درک کنم، آدمهایی که قدرتی برای رساندن من به خواستههایم ندارند، قدرتی هم برای مانع شدن در برابر ورود نعمتها به زندگیام ندارند. پس همانگونه که روی آنها حساب نمیکنم، از گزندشان هم بیمناک نمیشوم. مجموع این دو نگاه، توحید را برایم معنا کردو به من یاد داد تا روی چه نیرویی باید حساب کنم.
سپس هرچه بیشتر قرآن را خواندم، بیشتر ارتباط میان «توحید» و آنچه خداوند «سعادت دنیا و آخرت» میداند را درک کردم و فهمیدم، «توحید»، تنها اصل و اساس قوانین زندگی است.
به یقین، دلیل تمام موفقیتهای زندگیام، اجرای توحید در عمل بوده است. به همین دلیل رسالت من با اشاعه توحید در جهان آغاز شد و تمام آموزشهایم بر «درک و اجرای این اصل در تمام جنبههای زندگی» استوار گردیده است.
توحید یک اصلی درونی است. توحید نگاهی جدا از هر دین و مذهب است که میگوید: زندگی ما، تماماً توسط باورهای خودمان رقم میخورد.
توحید، منطق ابراهیم برای شکستن بتهاست تا نشان دهد آنها حتی قادر به نجات خودشان از گزند یک تبر نیستند، چه برسد به نجات آدمها.
توحید، یقین ابراهیم است که میتواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازهی او به ربّ متصلاند. پس با خیال راحت آنها را در بیابان میگذارد.
توحید، توکل، سرسپردگی، تسلیم و اعتماد ابراهیم به درستی الهاماتش است که، میتواند اسماعیل را به قربانگاه ببرد.
نگاه توحیدی، ایمان ابراهیم به عدم تأثیر هرگونه عوامل بیرونی است که خود را در عمل، هنگام ورود به آتش نشان میدهد. چون میداند حتی آتش قدرتی برای صدمه زدن به او ندارد، اگر قدرتش را باور نکند
ما که انتظار نعمتهای بیشمار را داریم، باید از خود بپرسیم چقدر توانستهایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!
و اگر این نگاه را ساختهایم، چرا دست از نگرانی درباره عوامل بیرونی برنداشته ایم؟!
چرا میترسیم حتی اگر مسیر درست را برویم، کار درست را انجام دهیم و باورهای خوبی بسازیم، ممکن است یک حادثه غیر مترقبه یا قدرت بیرونی مثل قانون دولتی، رأی یک سیاستمدار، لغو یک قانون، قیمت دلار، سیل و زلزله و … ریشه بنایی را ویران کند که، در تمام این سالها ساختهایم؟!
این نگرانیها همان بخشهای ساخته نشدهی توحید در نگاهمان است. همان منافذی است که برای ورود شیطان به عنوان نماد کمبود و ترس، باز گذاشتهایم و همان بخشهای ساخته نشدهی باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین است.
میزان ورود نعمتها به زندگی ما، به اندازه باورهای توحیدیمان است.
به اندازهی یقین به این قانون که: «فرکانسهای خودمان زندگیمان را خلق میکند»، توحیدی میشویم و به همان اندازه نیز، در آرامش میمانیم، از خطرها مصون میمانیم، آتش برایمان گلستان میشود، عدو سبب خیر میشود و برکتها راهشان را به سوی زندگیما پیدا میکنند.
تمام نتایج زندگی من، حاصل تلاش برای قدرت دادن به باورهای توحیدیام بوده است. تا روی آدمها حساب نکنم و روی قدرتی حساب کنم که، قدرت خلق هر خواستهای را به من بخشیده و هدایتگر من در مسیر هر خواستهای گشته.
این نگاه توحیدی است که، هر روز نعمتهای بیشتری را روانه زندگیام میسازد و عزّت، ثروت، عشق و سلامتی بیشتری به من میبخشد. نه به این دلیل که من فردی خاص هستم، بلکه اصل فقط توحید است و آدمهای زیادی درباره درک این اصل مهم، دچار سوء تفاهم شده و به فرعیات بیهوده چسبیدهاند.
اساسی ترین تلاشهای بشر در تمام اعصار تاریخ، صرف تأمین خوراک، پوشاک و مسکن بوده است. یعنی همیشه این موضوعات را اصل دانسته و به خاطرش اینهمه جنگ به راه انداختهاند. اما وقتی وارد قرآن میشویم و داستان زندگی پیامبران را میخوانیم، هیچ اثری از این دغدغهها که کل بشریت درگیرش بوده، نمیبینیم. دغدغه زندگی هیچ پیامبری تأمین سقف بالای سر، امرار معاش یا یافتن شغلی برای پرداخت هزینههایش نیست، چون اصل چیز دیگری است.
قرآن یکصدا توحید را فریاد میزند، آن را اصل میداند و خداوند همه چیز، جز شرک به خودش را میبخشد. چون امکان ندارد شرک بورزیم و تجربه خوبی از زندگی داشته باشیم. اما اگر توحید را درک و اجرا کنیم، قطعاً به مسیر راهکارهای ثروتآفرین هدایت میشویم و ثروت به صورت طبیعی راهش را به زندگیمان مییابد.
با این حال، آدمهای زیادی اصل را رها و درگیر فرعیاتاند. تداوم کسب و کارشان را درعوامل بیرونی میبینند و نه باورهای خودشان. برای همین هر دلیلی را بررسی میکنند الّا باورهایشان و روی هر عاملی حساب میکنند الّا خداوند.
به جای ساختن باورهای قدرتمندکننده و توحیدی، به دنبال آموختن روشهای بازاریابی، شیوه جلب مشتری، تبلیغات و … اند.
به جای ساختن باور احساس لیاقتِ تجربه عشق، به دنبال جراحی زیباییاند.
به جای ساختن باور فراوانی، به دنبال یافتن دنبالکنندگان و لایکهای بیشترند.
به جای ساختن باور توانایی بدن در ساختن سلامتی، به دنبال یک پزشک و داروی بهتراند.
آنها هزاران عامل را، به عنوان عامل اصلی لحاظ میکنند، الّا توحید و توکل را، که اصل است و این وعده را میدهد:
تو به عنوان بخشی از نیرویی که ذاتش فراوانی، سلامتی، ثروت و عشق است، میتوانی با باور کردن رابطهات با این نیرو و باور کردن فراوانی نعمتها، سلامتی و عشق، راه ورود آنها را به زندگیات را باز نگه داری و به شکلی طبیعی تجربهشان کنی.
وقتی در مسیر توحید قرار میگیری، مشتریها پیدایت میکنند، ایدههای ثروتساز سراغت میآیند، قلبهای مهربان اطرافت جمع میشوند و به تو عشق میورزند و بدنت ساختن سلولهای سلامت را آغاز میکند.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD471MB38 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۶30MB38 دقیقه
سلام.
بر خودم و بر اهل این سایت و همه
یکی از پیامبران خیلی قشنگ گفتند که
و ان لم تومنوا لی فاعتزلون
جناب ابراهیم هم تو یکی از نوشته هاشون گفته بودند
اگر قبول ندارید نادیده بگیریدش
خیلی قبول دارم و این سخن خیلی بدلم بنشست
و این رو توصیه میکنم
إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿٧۴﴾
بی تردید گناهکاران در عذاب دوزخ جاودانه اند. (۷۴)
75
لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ ﴿٧۵﴾
[عذاب را] از آنان سبک نگردانند و آنان در آنجا [از نجات خود] نومیدند، (۷۵)
76
وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ﴿٧۶﴾
و ما بر آنان ستم نکردیم، ولی آنان خود ستمکار بودند، (۷۶)
77
وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ ۖ قَالَ إِنَّکُمْ مَاکِثُونَ ﴿٧٧﴾
و فریاد می زنند: ای مالکِ [دوزخ! بگو:] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید. (۷۷)
لَقَدْ جِئْنَاکُمْ بِالْحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ ﴿٧٨﴾
به راستی ما حق را برای شما آوردیم، ولی بیشتر شما حق را خوش نداشتید، (۷۸)
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ﴿٧٩﴾
بلکه آنان کار [توطئه و نیرنگ بر ضد حق] را محکم کردند، پس ما هم کار [عذاب] را بر آنان محکم می کنیم. (۷۹)
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ ۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ﴿٨٠﴾
آیا آنان گمان می کنند که ما رازشان و سخنان در گوشی آنان را نمی شنویم؟ چرا می شنویم و فرستادگان ما [که فرشتگان نویسنده اعمال اند] نزد آنان حاضرند [و اعمالشان و رازهایشان را] می نویسند. (۸۰)
یا از حق اکراه داشتند و یا
انها در ابرام کردند پس ما هم ابرام کردیم
در جزا دادن انها
یک بازخورد طبیعی
اونها شک به خودشون راه ندادند در شک کردن به طرز رفتارشون
و اصرار کردند در اون
قطعیت زیاد به نظرم من یک چیز وحشتناکی هست
یقین یک امر رشدی و فردی و قلبی هست نه افراطی و تاکیدی و تعصبی و باید کم کم بهش رسید در یقین الی الله
یک شعری میگه
رود خونه ای کوچک به یک سنگ بزرگ میرسه و اون رودخونه
دراستاد و ابرام کرد کمی کند و کاوید و کوشش نمود زان سنگ خارا رهی برگشود
خلاصه ابرام میشه اصرار و اینطور چیزها
میگن یا مالک لیقض علینا ربک قال انکم ماکثون
و اینکه شما ابرام کردبد ما هم ابرام کننده ایم
کسی که قطعی بگه و روند زندگیش اینجوری باشه از این جنس ادم جذب میکند
شاید فقط در اخرت و شاید …..
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ ﴿۴۵﴾
و به راستى به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، که خداوند را بپرستید، آنگاه به دو گروه ستیزهجو تقسیم شدند (۴۵)
بعد از دعوی توحید حضرت صالح
ان زمان دو گروه خصیم شدند
اصلا جدال و خصم کی بوجود میاد
وقتی کسی بگه حق حتما با منه و کسی که مخالفش رو بگه و اونم تاکید و تعصب و حرارت روش داشته باشه
حمیه الجاهلیه داشته باشه بقول قران حکیم
تو فلسفه رو قبول داری ؟
نجس کافر
تو میگی خدا جسمه؟
مشرک
تو نظر برخی عرفا رو قبول دازی
چیز به چیز شده
اقا.
انما امرت ان اعبد…..
خدا ور ادامه این ایه بالا به پیامبرش میگه
لست منهم فی شیء
تو با اونها در هیچ چیز نیستی
کلا باهاشون فرق داری
بگذریم
قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الْحَسَنَهِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۶﴾
[صالح] گفت اى قوم من چرا عذاب را پیش از رحمت، به شتاب مىطلبید، چرا از خداوند آمرزش نمىخواهید، باشد که مشمول رحمت شوید (۴۶)
طبق حرفت های قبلیم استغفار با تغییر حالت و روش و رشد کردن همراهه که ایاتش رو اورده بودم
پس باید دست از مخاصمه میکشیدند
قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَنْ مَعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ﴿۴۷﴾
گفتند ما به تو و همراهانت فال بد زدهایم گفت فال شما با خداست، بلکه شما قومى هستید که در معرض آزمون قرار گرفتید
یک زمانی من اذیت میشدم وقتی ادم هایی رو میدیدم که دچار همچین مشکل هایی هستند
و وقتی این حالات رو در افرادی میدیدم که خیلی دوستشون داشتم زجر میکشیدم
خیلی ها مگن نمیخوام قانعت کنم
باید روحیه جدل و خصام از بین بره
نه اینکه ژست بگیرم و الکی یک چیزی بگم
مثلا بگم نمیخوام قانعت کنم
اگه فکر میکنی حرفت درسته پس تلاشت رو بکن
چرا نمیخوای؟
من درباره همین سه کلمه ای که خیلی ها هم با ژست فرهیختگی میگنش کلی نکته کشف کرده بودم
اما بعضی ها
و اینکه ممکنه کسی مثل من (چه قدر تواضع دارم خودم رو مثال میزنم خخخخ) حرف درستی بزنه اما جدل امیز یا به نیت جدل
ما ضربوه الا جدلا
مثلا یکبار با یکی از دوستانم بودم و خانمی گفت من از روی ظاهر و صورت ادم ها بیماری ها رو تشخیص میدم
دوستم گفت پس بیماری قلبی منو فهمیدین؟
گفت بله
بعدا دوستم گفت چه قدر چرت و پرت میگفت
من اصلا بیماری قلبی ندارم
اخه تو چه کار به اون داشتی
؟
اخرشم نمیخوام بگم معلوم شد که مشکل قلبی پنهان داشت….
حد اقل یاد بگیریم ما نخوایم بقیه رو سبک سنگین کنیم
و بفهمیم ادم درستی هستش یا نه
لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ ۖ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ ۚ وَادْعُ إِلَىٰ رَبِّکَ ۖ إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدًى مُسْتَقِیمٍ ﴿۶٧﴾
برای هر امتی عبادتی ویژه قرار داده ایم که آن را انجام میدهند؛ پس نباید در این امر با تو ستیز و نزاع کنند. و به سوی پروردگارت دعوت کن که بی تردید تو بر راهی راست قرار داری. (۶۷)
68
وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۶٨﴾
و اگر با تو [با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه برخورد خصمانه کنند و] مجادله ستیزآمیز نمایند، بگو: خدا به آنچه انجام میدهید، داناتر است. (۶۸)
69
اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۶٩﴾
خدا روز قیامت درباره آنچه با یکدیگر در آن اختلاف می کردید، داوری خواهد کرد [تا مؤمنان با ورود به بهشت و ستیزه جویان با ورود به دوزخ از هم مشخص و جدا شوند.] (۶۹)
70
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ۗ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَابٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ﴿٧٠﴾
آیا ندانسته ای که خدا آنچه را در آسمان و زمین است، می داند؟ مسلماً [همه] این [اعمالی که انجام می دهید] در کتابی [چون لوح محفوظ، ثبت] است [و] بی تردید [ثبت در آن کتاب] بر خدا آسان است. (۷۰)
وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ ۗ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ﴿٧١﴾
و [مشرکان] به جای خدا معبودانی را می پرستند که خدا هیچ دلیل و برهانی [نسبت] به [حق بودن] آنها نازل نکرده است؛ و معبودانی را می پرستند که به آن دانشی [برای استدلال بر ربوبیّت آنها] ندارند و ستمکاران را [در قیامت] هیچ یاوری نیست. (۷۱)
72
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ ۖ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا ۗ قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَٰلِکُمُ ۗ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿٧٢﴾
و هنگامی که آیات روشن ما را بر آنان می خوانند در چهره های کسانی که کافرند [اثرِ] انکار [و خشم] را می شناسی، آن چنان که نزدیک است [از شدت خشم] به کسانی که آیات ما را بر آنان میخوانند، بتازند، بگو: آیا شما را به بدتر از این [خشم و ناگواری که از شنیدن قرآن به شما دست می دهد] خبر دهم [آن] آتشِ [دوزخ] است که خدا آن را به کافران وعده داده است، و بد بازگشت گاهی است. (۷۲)
و ان جادلوک
اگر با تو مجادله کردند
بگو الله دانا تر هست به انچه عمل میکنید
و حکم میکند خدا …..
خیلی ها اصطلاحا میخوان ضایع کنند
بگن ما خوبیم
تحقیر کنند حتی تو ذهن خودشون
مثلا میخوان ببینند کسی که حرفی میزنه خودش عمل میکنه
این امر متوجه کسیه که میگه و اون باید مراقب باشه
نه اینکه بقیه باید ببینند که ان ادم درستیه بعد بهش گوش بدهند
اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون
لم تقولون ما لا تعلمون
که خیلی ها بدون علم حرف میزنن
و همین که کم سنجیده وبا علم کم و گاهی خیلی کلی و جهان شمول میگن
خودش یعنی حرف غلط
کلی بودنش خیلی مهمه
که فریبنده هم هست
حرف کلی بیشتر روی ادم تاثیر میذاره
همه فلان ها فلان
هر وقت فلان…..
اصلا جذبه داره
فریبنده هست
تاثیر گذاره خیلی زیاد
و حرف محکم
گاهی انقدر محکم میشه که میگن کسی غیر این بگه باید بریم بکشیمش
یا باهاش در نزاع باشیم
و حتی در تاریخ هستش که روی بعضی چیز ها گفتند اگه کسی با ما نیست نظرم نمیده بر علیه ماست و خبیث تر از مخالفین مستقیم ماست و منافقه
عین عبارت یک کتابی رو گفتم
یک اتفاقی افتاد بعدا من فهمیدم یک ادمی ممظورش از گفتن یک حرف این بود که ببینه من چه ادمیم
گاهی از این امتحان ها کاملا احمقانه هست
کاملا
و مهم تر ار اون بقول حضرت نوع بی شعوریه مثلا
فانما حسابهم علی ربی لو تشعرون
حضرت نوح در جواب کسایی که بهش میگن کسایی که از تو پیروی میکنن اراذل هستند
میگن من نمیگم کسایی که چشم شما حقیر نگاهشون میکنه خداوند بهشون خیر نمیده و من طرد کننده اونا نیستم
قبلا
چند سال پیش یک عزیزی رووخیلی دوست داشتم و چند ماه رفتم پیشش اما خورد تو کتف و بالم
خیلی اشتباهات مهمی داشت که باعث شد من خیلی ناامید بشم ازش
من از خیلی رفتار ها ممکنه ناامید بشم اما طرد نمیکنم
کسی رو
خدا حافظ همه
سلام دوست عزیز
دقیقا درست میگید منم تجربشو داشتم
بیرون رفتن حس و حال ادم رو عوض میکنه
فاذا فرغت فانصب
کسی که شرح صدر داره هرگاه فارغ شد میتونه برای خودت هدف مشخص کند و به سمت اون حرکت کنه
من یک استاد داشتم که خیلی دوستش دارم
به لحاظ علمی بی نظیرندنن واقعا
من تا بحال مثل ایشون ندیدم
حتی کسی که یکم شبیه ایشون باشه
چند روز داشتم فکر میکردم
به اینکه ادم چه طور میتونه از ضربه بقیه در امان باشه و ضد ضربه تر بشه
و یک فایل صوتی از ایشون رو به تازگی گوش دادم که میفرمودند
اگه کسی خجالتی هست و شجاعت اظهار نظر رو نداره این ادم منیت داره
چون میترسه بقیه دربارش چی فکر میکنند
نکنه اشتباه بگه مثلا
اما کسی که فقط خداود براش مهمه و حرف ادل و اخر رو میزنه
شجاعت انجام کار های مختلف رو داره
نه از بقیه میترسه نه از شکست نه از ضربه های بقیه
و ایشون همه رشد های اخلاقی و روحی رو مانند یک نردبون میدیدند نه مثل چند تا چیز که باید از روی زمین جمع کنی و پراتب قائل بودند نه اینکه نام ببرند اونها رو مثلا
بلکه همه چیزها رو زیر مجموعه منیت میدیدند و اینکه ادم باید فقط خداوند براش مهم باشه
و بغیر از خدا نبیند
خواب ایشون رو دیدم
ایشون الان هزاران نفر رو اموزش میدهند و در سرتاسر ایران شعبه دارند
به طبع بین اون شاگردان کسایی هستند که ایشون رو خیلی اذیت کنند
خواب دیدم افراد خیلی زیادی دارد ایشون رو میزنند و اون افرادی که میزدند طبق خاطرات من قوی ترین افراد بین دوستاشون بودند
با چوب و چکش و خیلی چیزها
اما استادم هیچیش نمیشد تقریبا
وقتی بلند میشد تا بره و بقیه در راه با همه قدرت میزدنشون
یک ذره روشون تاثیر نداشت که به جهتی متمایل بشن
به عقب یا جلو و اینا
من رفتم پرسیدم اینا اینجوری دارند شما رو میزنند چه طور هیچیتون نمیشه
یک حرفی بهم زدن که سریع نوشتمش بعد از بیدار شدن
گفتند ما میگیم خدای کیهان و منظومه ها خالق همه کائنات
اما ما چی
فلان خیابون فلان پس کوچه
و گفتند باور من اینه که این خدا بررگ درون منم هست و این خدا با منه
حس این باور هم به ادم قدرت میدهد
چه برسه که تبدیل به باور بشه
شاید من فکر کنم ایمان دارم
اما باید ایمان بیارم که ایمان دارم
باور کنم باور قوی خودم رو
و این در مقابل حس عذاب وجدانه و حتی کفر هست
اولئک یئسوا من رحمتی و لهم عذاب …..
علت جهنمی شدن کفار گناه و اینا نیست
مایوس شدن از رحمت خداونده
وقتی من باورم این باشه که خداوند با منه
با وجود اشتباهات و غفلت هایم در گذشته
خیلی باحاله
من تازگی دارم سعی میکنم باور هایم رو در سحر تغییر بدم
و بالاسحار هم یستغفرون
و یاد ایامی میافتم که خدا روبیشتر حس کردم و منو نجات داده از یک شرایط و افراد و ….
ذکرهم بایام الله
و جالب بود که امروز خوابی درباره شکست ناپذیری دیدم دوباره
اما این بار شکست ناپذیره خودم بودم بفضل خداوند
این نوشته هم خیلی هدایتی بود و من فقط به نشانه ها جواب دادم
فعلا خدا حافظ
سلام
منم متشکرم از شما
در روانشناسی یک اصطلاح هست بنام خود کم بینی
وقتی ادم عزت نفسش کم هست میخواد این ضعف روبپوشوته
و یک نوع حالت تکبر پیدا میکنه تا این ضعف درونی خودش رو بپوشونه
بنظر ایشون منیت ریشه نداشتن عزت نفس هست
من توی دو تا چیز نتونستم حرف ایشون رو قبول کنم
یکی دید عارفانه ایشون که نوع تعریفشون از خدا که مثل خورشید هست و ما نور او هستیم
و کاملا وابسته به او و از جنس او هستیم
اما من بهشونم میگفتم که
لا تضربوا لله الامثال
و اینکه ما بخشی از خدا نیستیم
خلاصه من نتونستم این رو بپذیرم
و اینکه میگفتند اگه منیت حل بشه تمام مشکلات اخلاقی برطرف میشه و هرچی لازم داریم فراهم میشه
من میگفتم منیت بره تقوا میاد
؟؟
ایشون میگفتند بله
ولی من قانع نمیشدم
بنظرم یک چیز میتونه ازریشه اش منیت باشه و هم غیر منیت و چیز دیگه ای
من اصلا اینطور نبودم که همش ساز مخالف بزنم
اما هر وقت نکته ای بنظرم میومد میگفتم
ایشون بمن میگفتند
استاد اعظم
چه دورانی بود
گاهی من نتیجه یک بحث رو قبلش میگفتم
مثلا وقتی میگفتند درسی رو توضیح بدم من نقد و تحلیلش هم میکردم
خیلی مفید و مختصر
اگر کسی توحید رو خوب درک کند و توحیدی باشد
تو جمع ترس نداره از تحقیر شدن توسط بقیه وقتی چیزی رو درست دونست با شجاعت میگه اگه لازم باشه
یک تعریف دیگه ای از منیت هست که میگه
منی وجود نداره
همه اوست
عبارات عجیبی دارند که خیلی هاش شاید به شرک نزدیک باشه
من خودم نتونستم با همچین دیدگاه هایی ارتباط بگیرم
یکی از چیز هایی که درخواست دونستنش برای ما ضرر افرین و غیر ممکنه درباره فهم کامل ذات الله
ما میتونیم خیلی با او ارتباط بگیریم اما
ما قدر الله حق قدره
هیچ کس انطور که حقش هست خدا رو نشناخت
یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا
روح خداوند خود اوست؟
مثلا عزیزی میگفت فوت ما خود ما نیست
خلاصه که….
در قران روح همواره مفرد امده از امر اوست تنزل الملئکه و الروح
ایدناه بروح القدس
و ما داده نشدیم از علم مگر کم
روح خداوند در ما دمیده شده اما اگه نتونیم نسبت بهش بی طرف باشیم
یعنی نتیجه گیری خاصی نکنیم که بگیم پس یعنی فلان
این علمی که به ما داده شده میتونه ما رو نابود کنه
این نظر منه
به نظر من استاد حرف خانم استرهیکس رو درباره خداوند میزنند
ولی درباره خود منیت میشه تحقیق کرد
مثلا وقتی ادمی زیاد افسرده میشه بعدش ممکنه حالت سرمستی عجیبی بگیره
چون بدن تحمل این همه ناراحتی رو نداره و میل شدید به خندیدن رو ایجاد میکنه
کسایی که مدتی افسردگی داشتند خنده هاشون خیلی از ته دل هست
و شاید کسی که خودش رو کم ببینه
متمایل میشه به اینکه خودش بالا تر از بقیه نشون بده
و این تظاهر میتونه این ادم رو فریب بده که فکر کنه واقعا عزت نفس دارد
ولی بنظر من میشه ادمی باشه که دو نفر براش دست بزنند و فکر کنه خیلی ادم بزرگی هست و عزت نفس نه
بلکه مستکبر بشه
و به تجربه برای من ثابت شده که وقتی ادم خودش رو در برابر خداوند عبد ببیند
و نسبت به اطرافیانش مودن داشته باشه و ذلیل باشه
اذله علی المومنین
یک تمایل درونی خاصی نسبت به عزت نفس پیدا میکنه
مثلا من قبلا جلوی بچه ها هم خیلی تواضع میکردم
و سعی میکردم واقعی باشه تواضعم
و این حالات حس عزت نفس خیلی عجیبی به ادم میدهد
که دربارش مختصری توضیح دادم تو یک نوشته دیگه
طبقاین تجربه خودم وقتی ادم برای خودش جلو عزیزانش مقام و منزلت قائله
منیت داره و عزت نفسش کم میشه
اما اگه تواضع داشته باشه عزت نفسش بالا میره
ک عشق وصف ناپذیری به خودش پیدا میکنه
ان العزه لله جمیعا
فعلا خدا حافط
سلام
خیلی خوش حالم که پیام های منو دنبال میکنید
خیلی متشکرم از دیدگاه قشنگتون
من وقتی دارم پیامی رو مینویسم خیلی عجیب زمان برام نمیگذره انگار
ساعت رو نگاه میکنم میبینم ساعت ها گذشته اما من حسش نکردم
برای همین خودمم بعدها روی متن هام خیلی فکر میکنم
تکه کلام استاد من برای اینکه بتونبم چیزی رو بفهمیم درگیری بیست و چهار ساعته با مسأله بود
من گاهی روی چیزی چند روز فکر میکنم و کم کم چیزی برام یکم واضح و واضح تر میشه
بازم متشکرم ازتون
واقعا خیلی انرژی گرفتم