توحید عملی | قسمت ۶

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

زندگی‌، در همان کودکی و نوجوانی‌، به خوبی حساب نکردن روی آدمها را به من یاد داد. فقط کمی طول کشید تا دریابم، روی چه قدرتی باید حساب کنم‌.

کمی طول کشید تا درک کنم‌‌، آدمهایی که قدرتی برای رساندن من به خواسته‌هایم ندارند‌، قدرتی هم برای مانع شدن در برابر ورود نعمت‌ها به زندگی‌ام ندارند. پس همانگونه که روی آنها حساب نمی‌کنم‌، از گزندشان هم بیمناک نمی‌شوم. مجموع این دو نگاه، توحید را برایم معنا کردو به من یاد داد تا روی چه نیرویی باید حساب کنم.

سپس هرچه بیشتر قرآن را خواندم‌، بیشتر ارتباط میان «توحید‌» و آنچه خداوند «سعادت دنیا و آخرت» می‌داند را درک کردم و فهمیدم‌، «توحید»‌، تنها اصل و اساس قوانین زندگی است.

به یقین‌، دلیل تمام موفقیت‌های زندگی‌ام‌، اجرای توحید در عمل بوده است. به همین دلیل رسالت من با اشاعه توحید در جهان آغاز شد و تمام آموزش‌هایم بر «درک و  اجرای این اصل در تمام جنبه‌های زندگی» استوار گردیده‌ است.

توحید یک اصلی درونی است. توحید نگاهی جدا از هر دین و مذهب است که می‌گوید: زندگی ما‌، تماماً توسط باورهای خودمان رقم می‌خورد.

توحید، منطق ابراهیم برای شکستن بت‌هاست تا نشان دهد آنها حتی قادر به نجات خودشان از گزند یک تبر نیستند‌، چه برسد به نجات آدمها.

توحید‌، یقین ابراهیم است که می‌تواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازه‌ی او به ربّ‌ متصل‌اند. پس با خیال راحت آنها را در بیابان می‌گذارد.

توحید‌، توکل، سرسپردگی، تسلیم و اعتماد ابراهیم به درستی الهاماتش است که‌‌، می‌تواند اسماعیل را به قربانگاه ببرد.

نگاه توحیدی‌، ایمان ابراهیم به عدم تأثیر هرگونه عوامل بیرونی است‌ که‌ خود را در عمل، هنگام ورود به آتش نشان می‌دهد. چون‌ می‌داند حتی آتش قدرتی برای صدمه زدن به او ندارد‌، اگر قدرتش را باور نکند

ما که انتظار نعمت‌های بیشمار را داریم‌، باید از خود بپرسیم چقدر توانسته‌ایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!

و اگر این نگاه را ساخته‌ایم، چرا دست از نگرانی درباره عوامل بیرونی برنداشته ایم؟!

چرا می‌ترسیم‌ حتی اگر مسیر درست را برویم‌، کار درست را انجام دهیم‌ و باورهای خوبی بسازیم‌، ممکن است یک حادثه غیر مترقبه یا قدرت بیرونی مثل قانون دولتی‌، رأی یک سیاستمدار‌، لغو یک قانون‌، قیمت دلار‌، سیل و زلزله و … ریشه بنایی را ویران کند که‌، در تمام این سالها ساخته‌ایم؟!

این نگرانی‌ها همان بخش‌های ساخته نشده‌ی توحید در نگاه‌مان است. همان منافذی است که برای ورود شیطان به عنوان نماد کمبود و ترس‌، باز گذاشته‌ایم و همان بخش‌های ساخته نشده‌ی باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین است.

میزان ورود نعمت‌ها به زندگی ما‌، به اندازه باورهای توحیدی‌مان است.

به اندازه‌ی یقین به این قانون که: «فرکانس‌های خودمان زندگی‌‌مان را خلق می‌کند»، توحیدی می‌شویم و  به همان اندازه نیز‌، در آرامش می‌مانیم‌، از خطرها مصون می‌مانیم‌، آتش برای‌مان گلستان می‌شود‌، عدو سبب خیر می‌شود و برکت‌ها راه‌شان را به سوی زندگی‌ما پیدا می‌کنند.

تمام نتایج زندگی من‌، حاصل تلاش برای قدرت دادن به باورهای توحیدی‌ام بوده است. تا روی آدم‌ها حساب نکنم و روی قدرتی حساب کنم که‌، قدرت خلق هر خواسته‌ای را به من بخشیده و هدایتگر من در مسیر هر خواسته‌ای گشته.

این نگاه توحیدی است که‌، هر روز نعمت‌های بیشتری را روانه زندگی‌ام می‌سازد‌ و عزّت‌، ثروت‌، عشق و سلامتی بیشتری به من می‌بخشد. نه به این دلیل که من فردی خاص هستم‌، بلکه اصل فقط توحید است و آدمهای زیادی درباره درک این اصل مهم‌، دچار سوء تفاهم شده‌ و به فرعیات بیهوده چسبیده‌اند.

اساسی ترین تلاش‌های بشر در تمام اعصار تاریخ‌، صرف تأمین خوراک‌، پوشاک و مسکن بوده است. یعنی همیشه این موضوعات را اصل دانسته و به خاطرش اینهمه جنگ‌ به راه انداخته‌اند. اما وقتی وارد قرآن می‌شویم‌ و داستان زندگی پیامبران را می‌خوانیم‌، هیچ اثری از این دغدغه‌ها که کل بشریت درگیرش بوده‌، نمی‌بینیم. دغدغه زندگی هیچ پیامبری تأمین سقف بالای سر‌، امرار معاش یا یافتن شغلی برای پرداخت هزینه‌هایش نیست‌، چون اصل چیز دیگری است.

قرآن یکصدا توحید را فریاد می‌زند‌، آن را اصل می‌داند و خداوند همه چیز‌‌، جز شرک به خودش را می‌بخشد. چون امکان ندارد شرک بورزیم و تجربه خوبی از زندگی داشته باشیم. اما اگر توحید را درک و اجرا کنیم‌، قطعاً به مسیر راهکارهای ثروت‌آفرین هدایت می‌شویم و ثروت به صورت طبیعی راهش را به زندگی‌مان می‌یابد.

با این حال‌، آدمهای زیادی اصل را رها و درگیر فرعیات‌اند. تداوم کسب و کارشان را درعوامل بیرونی می‌بینند و نه باورهای خودشان. برای همین هر دلیلی را بررسی می‌کنند‌ الّا باورهای‌شان و روی هر عاملی حساب می‌کنند الّا خداوند.

به جای ساختن باورهای قدرتمندکننده و توحید‌ی‌، به دنبال آموختن روش‌های بازاریابی‌، شیوه جلب مشتری‌، تبلیغات و … اند.

به جای ساختن باور احساس لیاقت‌ِ تجربه عشق، به دنبال جراحی زیبایی‌اند.

به جای ساختن باور فراوانی‌، به دنبال یافتن دنبال‌کنندگان و لایک‌های بیشترند.

به جای ساختن باور توانایی بدن در ساختن سلامتی‌، به دنبال یک پزشک و داروی بهتراند.

آنها هزاران عامل را‌، به عنوان عامل اصلی لحاظ می‌کنند‌، الّا توحید و توکل را‌، که اصل است و این وعده را می‌دهد:

تو به عنوان بخشی از نیرویی که ذاتش فراوانی‌، سلامتی‌، ثروت‌ و عشق است‌، می‌توانی با باور کردن رابطه‌ات با این نیرو‌ و باور کردن فراوانی نعمت‌ها‌، سلامتی و عشق‌، راه ورود آنها را به زندگی‌ات را باز نگه داری و به شکلی طبیعی تجربه‌شان کنی.

وقتی در مسیر توحید قرار می‌گیری‌، مشتری‌ها پیدایت می‌کنند‌، ایده‌های ثروت‌ساز سراغت می‌آیند‌، قلب‌های مهربان اطرافت جمع می‌شوند و به تو عشق می‌ورزند‌ و بدنت ساختن سلولهای سلامت را آغاز می‌کند.


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    471MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۶
    30MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا احمدی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و صد سلاااام بر دوستانِ جااان…

    سلامی به زیبایی قرآن کریم که سوغاتیِ قافله سالاری است بنام حضرت محمد از عالمِ پاکِ “فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ”

    سلامی به زیبایی “وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی” که اگر گوشه از حقائق آن را متوجه شویم دیوانه یِ دیوانه یِ دیوانه میشویم…

    سلامی به زیبایی سجده فرشتگان در برابر کسی که فرمانروایِ کیهان او را با نیتِ “إِنِّی جَاعِلࣱ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَه” ، رهسپارِ سیاره زمین کرد…

    سلامی به زیبایی این بیتِ شاه نعمت الله ولی که به برکت این آگاهی قرآنی و علمی ؛ میخواهیم در عمق آن سفر میکنیم و بفهمیم که گنجی در درون ما نهفته است و…

    ای بر لب بحرُ تِشنه در خواب شده

    ای   بر  سر  گنجُ  وَز  گِدایی  مُرده

    پس باید به محفلِ زیبارویان عالم برویم به شوقِ نوشیدنِ شرابی بهشتی از جنسِ…

    ….وَسَقَاهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابࣰا طَهُورًا

    …و پروردگارشان شرابی پاک کننده به آنان نوشاند

    [سوره انسان ، آیه 21]

    حال برای رفتن به این مهمانی باید آماده شویم ، مهمانی ای که زمانش در تایمِ مقدسِ سحر است ، همان تایمی که حافظ شیرازی از آن به عنوانِ سکویِ پرتابی برای خودش یاد میکند…

    هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ

    از  یُمنِ دعایِ شبُ  و وِردِ سَحَری بود

    همان تایمی که دانشمندانِ متافیزیکی از آن به عنوان یک تایم طلایی یاد میکنند زیرا که ارتعاشِ زمین و به تعبیری دیگر که نام آن طنینِ شومان است ، در بالاترین سطح خود است….

    همان تایمی که خدا در آن ، فرمانِ بیدار باش به حضرت محمد میدهد برای آماده شدنِ ایشان به جهت حضور در محفل زیبارویان عالم جهت دریافتِ یک شراب ناب و پاک از جنسِ “سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلࣰا ثَقِیلًا”

    وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَهࣰ لَّکَ عَسَىٰۤ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامࣰا مَّحۡمُودࣰا

    و ای محمد ؛ پاسی از شب را به نماز بیدار باش ، این تکلیفی است برای تو ؛ چه بسا 《به برکت این شب زنده داری ات》 ، پروردگارت تو را به مقامی پسندیده برانگیزاند

    [سوره اسرا ، آیه 79]

    و طبیعتا در یکی از همین نیمه های شب بود که حضرت محمد به چنان حقائقی از عالم میرسند که راه چندین و چند ساله را در آن شب طی میکنند و “لَیۡلَهُ ٱلۡقَدۡرِ خَیۡرࣱ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرࣲ”….. ؛ همان شبی که مبارک بود ، به تعبیر قرآن…

    إِنَّاۤ أَنزَلۡنَـٰهُ فِی لَیۡلَهࣲ مُّبَـٰرَکَهٍ…

    همانا ما قرآن را در شبی مبارک نازل کردیم…

    [سوره دخان ، آیه 3]

    همان شبِ مبارکی که برای حافظ هم اتفاق افتاد و از آن اینگونه یاد میکند..

    چه مبارک‌سَحَری بود و چه فرخنده‌شبی

    آن  شبِ  قدر  که  این  تازه‌ بَراتم  دادند

    آری ، از این تایمِ طلایی و مقدس نباید غافل شد زیرا که همه بزرگان از آن به نیکی یاد کرده اند ، مثلِ مولانای عزیز که میفرماید…

    رو بر در دل بنشین ، کان دلبرِ پنهانی

    وقتِ  سحری آید  یا  نیمِ شبی باشد

    پس باید آماده شد تا به مهمانی برویم و بنوشیم شرابی را که ناپاکی ها را از درونِ ما بزداید و تنها حقیقت عالم را که همان عشق است ، در وجود ما زنده کند که هر کس که به عشق زنده شد ، ماندگار شد و نامش به همراه جسمش به زیر خاک نرفت ، به تعبیر حافظ شیرازی…

    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

    ثبت   است   بر   جَریدهٔ عالم   دوامِ   ما

    حال باید کمی تفکر کنیم در این مقوله که عشق چیست ؟؟؟!!!

    اگر میکروفونی به دست بگیریم و به میان مردم برویم و آنها را مخاطب این سوال قرار دهیم ؛ جواب های متنوعی میشویم و‌…

    یادم می آید که چندین سال پیش برای یک ورکشاپ خوشنویسی به شهرِ زیبای یزد دعوت شدم و کار من این بود که جملاتِ درخواستی مردم را خوشنویسی میکردم و تقدیم آنان میکردم…

    حال نکته قابل توجه این است که شخصی نزد من آمد و درخواست این جمله را به من داد که…

    عشق ، یعنی دایی شدن

    من هم بدون هیچ قضاوتی خوشنویسی کردم و تقدیمش کردم و بعدها روی این جمله فکر کردم که معنای عشق نمیتواند این باشد….

    طبیعتا عشق با خودش جاودانگی و ماندگاری می آورد و از طرفی ما انسان های زیادی دیده ایم که دایی شدند ولی نامشان در تاریخ ماندگار نشده است ، پس نمیتوان در جواب سوال عشق چیست؟! ، واژه دایی شدن را قید کنیم….

    البته نباید منکر این امر شد که هیچ عشقی در رابطهِ بین یک مرد و خواهرزاده اش که نسبت دایی بودن را به وجود می آورد ، وجود ندارد بلکه وجود دارد منتها آن عشق از پایین ترین درجات عشق است و ما بدنبال عالی ترین درجه عشق هستیم ، همان عشقی که همه این عشق ها را در برمیگیرد..

    عالی ترین درجه عشق همان مرتبه ای است که وقتی که کسی به آن برسد ، به چنان جایگاهی میرسد که به تک تک ذرات این عالم با دیدهِ عشقُ و احترام نگاه میکند ؛ به تعبیر مولانا…

    غرق عشقی ام که غرق است اندرین

    عشق هایِ       اولین      و     آخرین

    حال باید جوابی برای این سوال پیدا کنیم که این عالی ترین درجه عشق چیست؟؟!!

    به نظر می آید برای پیدا کردن این سوال باید نظر کسانی را بپرسیم که طعم چنین عشقی را چشیده اند و به برکتِ خاصیتی که این نوع عشق دارد ، در تاریخ ماندگار شده اند…

    شاید زیباترین تعریف از عشق ، این نگاه مولانا باشد که در 700 سال پیش از ما زندگی میکرده و بدون هیچ اینترنتُ و فضای مجازی ای ، خودش را در تاریخ ماندگار کرد به گونه ای که اشعار او ، در و دیوارهایِ شهرهایِ ما را زینت بخشیده… ؛ حال او در یک مصرع زیبا اینگونه میفرماید که….

    گویند عشق چیست ؛ بگو ترک اختیار

    عهه ، چه جالب ؛ یعنی قدرتِ اختیار خودم را ترک کنم و خودم را به دستان خدا بسپارم؟؟!!

    خب دیگه آره ، مگر وقتی که ما وارد اتاق عمل میشویم و اجازه این امر را به دکتر میدهیم که ما را بیهوش کند ، اختیار خودمان را ترک نمیگوییم و آن را به دستانِ دکتر نمیسپاریم؟؟!!

    عه ، چه جالب شد ؛ من به دکترِ جراح مراجعه میکنم و در برابر او بیهوش میشوم و ترک اختیار میکنم و خودم را با صد وجود تقدیم او میکنم تا مرا خوب کند تا بتوانم چند روزِ بیشترِ دیگر در این سیاره خاکی زندگی کنم ،حال که چنین است باید این سوال را از خودم بپرسم که….

    آیا دوست دارم که حاضر شوم تا اختیارِ خویش را ترک گویم و خودم را به دستانِ پادشاهِ عالم بسپارم تا برای ابد ماندگار شوم؟؟!!

    عه ، چه جالب ؛ خب منم میخوااام… پس من هم مثل امام حسین علیه السلام در دعای عرفه این چنین میگویم که…

    إلهی اغننی بتدبیرک عن تدبیری و باختیارک عن اختیاری

    خدایا با تدبیر خودت مرا از تدبیر ضعیفم بی نیازم گردان و اختیار مرا به دست خود گیر و از اختیار خود بی نیازم ساز

    همین دیگه ، مطلب واضحه دیگه که چی شد که اینگونه امام حسین علیه السلام در تاریخ ماندگار شد….

    گویا که کمی این مساله ترک اختیار ترسناک بیاید که آخه یعنی چی؟؟؟!!!

    خب بله ، اولش کمی ترسناک است همانگونه که اتاق عمل هم کمی ترس دارد ولی تنها یک کلمه است که این ترس را به کلی محو میکند و آن اعتماد است…

    آری ، مطلب بسیار واضح است ؛ اعتماد من به آن پزشک و توانایی هایش این اطمینان خاطر را به من میدهد که او پزشکی تواناست و کارش را به خوبی انجام میدهد ، پس وقتی که قرار است زیر دستان او عمل شوم پس خیالم جمع جمع جمع میشود و ترسم میریزد و….

    حال با الهام از پاراگراف بالا باید این سوال را از خودم بپرسم که….

    مرا چه شده است که به این خدایی که اینهمه عظمت و قدرتش را به رخ من کشیده ، اعتماد نمیکنم؟؟؟!!!

    آیا از اینکه در دروان 9 ماهه ای که در شکم مادرم بودم و تسلیم محضِ خدا بودم و او دست به کار شد و زیباترین چشم و بینی و ابرو و… را به من داد ، پشیمانم؟؟!!

    خب پس بسم الله ، من هم تلاش میکنم تا ترکِ اختیار کنم و خودم را به دستان او بسپارم مثل سعدی شیرازی که میفرماید….

    من اختیار خود را تسلیم عشق کردم

    همچون زَمامِ اُشتر بر دست ساربانان

    آری ، باید ترکِ اختیار کرد…

    مگر از آن زمان نه ماهه ای که در شکم مادرم بودم و در مرحله ترکِ اختیار بودم  ، پشیمانم؟؟!!

    پس بهتر است که جهاد اکبری درون خویش به را بیندازم و تلاش کنم تا بتوانم مثل حافظ شیرازی ترک اختیار کنم و راه تسلیمِ محض را در پیش بگیریم و اینگونه بگویم که…

    در    دایرهِ    قسمت    ،     ما   نقطهِ    تسلیمیم

    لطف آن چه تو اندیشی ، حُکم آن چه تو فرمایی

    آری ، مطلب واضح است ؛ خودم را به درمانگاه الله یکتا میبرم تا مرا پاک کند از تمام ناخالصی ها و ناپاکی هایی که در‌ من ریشه دوانده است و مرا مریض کرده است… ، درمانگاهی از جنسِ…

    وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ

    و هنگامی که مریض میشوم ، پس او مرا شفا میدهد.

    [سوره شعراء ، آیه 80]

    آری ، دوست دارم که همچون نی ای توخالی شوم در دستان یک نوازنده که در ابتدا نیِ خود را پاک میکند و سپس دهانِ خود را بر آن میگذارد و در‌ آن میدمد و یک نوای دل نشین را ایجاد میکند…

    آره ، خود خود خودشه ؛ تلاش میکنم همچون نی ای شوم در دستان نوازنده ای به اسم خدا تا بچشم گوشه از آنچه را که حضرت محمد چشید….

    وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ وَلَـٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ

    و ای محمد ، این تو نبودی که تیر انداختی بلکه خدا بود که تیر انداخت

    [سوره انفال ، آیه 17]

    همین دیگه….

    مسلما این پنج الگویِ ماندگاری که ذکر شدند ؛ ما را به سمتِ بهترین جواب برایِ سوالِ “عشق چیست؟؟!!” ؛ هدایت کردند و….

    چه مقدمه ی طولانی ای شد و هر چه بود زیبا شد…

    و اما تفسیرِ این آیه قرآن با یک نشانه ی علمی حاضر در برابر چشمانمان…

    وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی

    و از روح خودم در آن دمیدم

    [سوره حجر ، آیه 29]

    خب الحمدلله به برکت هوش مصنوعی و ساخت ربات های انسان نما ، میتوانیم کمی زیباتر به حقیقت و گنج نهفته در این آیه قرآنی پی ببریم ؛ گنج نه ها بلکه گنننننننننننننننننج ، همان گنجی که اکثریت ما از آن غافلیم‌ و به تعبیر عطار نیشابوری….

    بر سرِ گنجیُ گِدائی میکنی!؟

    خب مساله بسیار واضح و روشن است…

    دانشمندان یک سری وسایل و تراشه ها و سیم ها و…. را سر هم میکنند و یک ربات خلق میکنند ، ربات هایی که روز بروز به انسان شبیه تر میشوند به گونه ای که تشخیص آنها در برابر یک انسانِ واقعی کمی سخت میشود….(کافیست عبارت ربات انسان نمای سوفیا را در‌اینترنت سرچ کنیم و ببینیم که…)

    خب حالا سوال این است که این دانشمندان به چه نیتی این ربات هایِ انسان نما را میسازند؟؟!!

    خب مساله واضح است که آنها را میسازند تا جانشین نیرویِ انسانی شوند…(لطفا به لفظ جانشینِ انسان دقت کنید)

    چه قدر داره زیبا میشه…

    یعنی این ربات ها جانشین انسان هستند و این قدرت را دارند که کارهای انسان گونه کنند…(لطفا به لفظ کارهای انسان گونه دقت کنید)

    و اما نکته پایانی…

    خب این ربات ها وقتی که ساخته میشوند مثل مجمسمه ای بیش نیستند و برای به حرکت درآمدن نیاز به یک نیرو و قدرتی دارند….

    آره خودِ خودِ خودشه ؛ این ربات ها جسم دارند ولی فاقد روح هستند که در اینجا انسان ها با زدن یک دکمه این اجازه و قابلیت را به آنان میبخشد که بروید و کارهای انسان گونه بکنید و جانشین ما باشید….

    مطلب واضحه دیگه؟؟؟؟!!!!

    این فقط یک مثال بسیار سطحی بود تا کمی زیباتر این حقیقت آسمانی نهفته دروَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِیرا درک کنیم هر چند که این مثال زمینی ربات ها قابل مقایسه با خلقتِ ملکوتی ما نیست ولی یک نشانه زیبا است تا کمی قشنگتر عظمتِ خویشتن را بیابیم…

    پس با الهام گرفتن از این مثال ساده به یک سفر علمی_تخیلی به کارخانه فوق پیشرفته خلقتِ خدا میرویم ، همان کارخانه ای که ما در آنجا خلق شدیم و…

    مطلب خیلی واضحه دیگه…

    خاک ما برگزیده شد برای انسان شدن…

    وَمِنۡ ءَایَـٰتِهِۦۤ أَنۡ خَلَقَکُم مِّن تُرَابࣲ…

    و از جمله نشانه های اوست که شما را از خاکی آفرید…

    [سوره روم ، آیه 20]

    بله دیگه ، از خاک بوجود آمده ایم و آخرش هم به خاک برمیگردیم

    در اینکه از خاک بوجود آمده ایم ؛ کافیست تامل کنیم در آن میوه ها و سبزیجاتی که از دل خاک بوجود آمده اند که مادر من در دوران بارداری اش میخورد و انرژی آنها تبدیل به دست و پا و…برای من میشد…

    در اینکه به خاک هم برمیگردیم ؛ کافیست به قبرستان های متروکه ای که تخریب شده اند برویم و نگاهی بیندازیم و متوجه شویم که آن اشخاصی که چندین سال پیش در اینجا دفن شدند تبدیل به خاک شدند ، به تعبیر حضرتِ حافظ شیرازی…

    آخر الامر ، خاکِ گلِ کوزه گران خواهی شد

    حال بعد از آنکه خاکِ ما برگزیده شد برای انسان شدن ؛ تبدیل به گٍل شد…

    وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَـٰنَ مِن سُلَـٰلَهࣲ مِّن طِینࣲ

    و همانا انسان را از چکیده ای از گِل آفریدیم

    [سوره مومنون ، آیه 12]

    و  بعد از آن همچون مجمسمه ای بی روح بودیم که برای به حرکت درآمدن ، نیاز به روح داشتیم که خدا آمد و از روح خودش در ما دمید و از قدرتش به ما بخشید و ما را جانشین خودش کرد و….

    إِنِّی جَاعِلࣱ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَه

    همانا من قراردهنده ی جانشینی در‌ زمین هستم

    [سوره بقره ، آیه 30]

    خب واضحه دیگه….

    همانگونه که آن ربات انسان نما که ساخته شده توسط انسان است ؛ کارهای انسان گونه میکند ، ما هم میتوانیم کارهای خارق العاده ی خداگونه بکنیم زیرا که ما ساخته شده در کارخانه یِ خلقت فوق پیشرفته خدای قدرتمند هستیم…

    و این همان نکته است که عیسی مسیح به آن پی برد که کارهای خدا گونه ای میکرد از قبیل زنده کردن مردگان و شفادادن کور مادرزاد و…. ، همان کارهایی که در آیه 49 سوره آل عمران آمده است….(خوش بحال کسی که در مدار خواندن و تفکر در این آیه قرآن باشد)

    آری ، همه چیز آماده است برای یک‌زندگی باشکوه ولی مساله این است که آیا من آماده هستم یا نشستم و مشغول تحلیل افزایش قیمت خیارسبز از 10 هزارتومان به 11 هزارتومان هستم و در غفلت محض نسبت به استعدادهای خدادادی ام به سر میبرم ، به تعبیر حافظ

    ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی

    اسباب جمع  داری  و  کاری نمی‌کنی

    باشد که به خودآییم قبل از اینکه دیر شود….

    ٱسۡتَجِیبُوا۟ لِرَبِّکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمࣱ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَکُم مِّن مَّلۡجَإࣲ یَوۡمَئذࣲ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرࣲ

    پیش از آن که روزى بیاید که از جانب پروردگار بازگشت ندارد، پروردگارتان را اجابت کنید که در آن روز پناهگاهى ندارید و کسى از شما دفاع نمى‌کند

    [سوره شوری ، آیه 47]

    قطع به یقین کسی که به خودآید به خدا رسیده است

    عه ، چه جالب شد ؛ زیرا که خُدا یک کلمه ای است که تشکیل شده است از خود+آ …. ، به تعبیر حضرت علی علیه السلام….

    مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ

    هر کس که خودش را شناخت ، پروردگار خویش را شناخته است

    و به تعبیر حضرت مولانا…

    بیرون زِ تو نیست هر چه در عالم هست

    از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    باشد که به مدد الله یکتا این توفیق را پیدا کنیم که پرده های غفلت را کنار بزنیم و بیدار شویم و به خود آییم قبل از اینکه روزی برسد که بیداری هیچ سودی ندارد که ندارد…، به تعبیر آقای رهی معیری…

    از رهِ   غفلت به   گدایی  رسی

    ور به خود آیی به خدایی رسی

    والسلام

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 89 رای: