زندگی، در همان کودکی و نوجوانی، به خوبی حساب نکردن روی آدمها را به من یاد داد. فقط کمی طول کشید تا دریابم، روی چه قدرتی باید حساب کنم.
کمی طول کشید تا درک کنم، آدمهایی که قدرتی برای رساندن من به خواستههایم ندارند، قدرتی هم برای مانع شدن در برابر ورود نعمتها به زندگیام ندارند. پس همانگونه که روی آنها حساب نمیکنم، از گزندشان هم بیمناک نمیشوم. مجموع این دو نگاه، توحید را برایم معنا کردو به من یاد داد تا روی چه نیرویی باید حساب کنم.
سپس هرچه بیشتر قرآن را خواندم، بیشتر ارتباط میان «توحید» و آنچه خداوند «سعادت دنیا و آخرت» میداند را درک کردم و فهمیدم، «توحید»، تنها اصل و اساس قوانین زندگی است.
به یقین، دلیل تمام موفقیتهای زندگیام، اجرای توحید در عمل بوده است. به همین دلیل رسالت من با اشاعه توحید در جهان آغاز شد و تمام آموزشهایم بر «درک و اجرای این اصل در تمام جنبههای زندگی» استوار گردیده است.
توحید یک اصلی درونی است. توحید نگاهی جدا از هر دین و مذهب است که میگوید: زندگی ما، تماماً توسط باورهای خودمان رقم میخورد.
توحید، منطق ابراهیم برای شکستن بتهاست تا نشان دهد آنها حتی قادر به نجات خودشان از گزند یک تبر نیستند، چه برسد به نجات آدمها.
توحید، یقین ابراهیم است که میتواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازهی او به ربّ متصلاند. پس با خیال راحت آنها را در بیابان میگذارد.
توحید، توکل، سرسپردگی، تسلیم و اعتماد ابراهیم به درستی الهاماتش است که، میتواند اسماعیل را به قربانگاه ببرد.
نگاه توحیدی، ایمان ابراهیم به عدم تأثیر هرگونه عوامل بیرونی است که خود را در عمل، هنگام ورود به آتش نشان میدهد. چون میداند حتی آتش قدرتی برای صدمه زدن به او ندارد، اگر قدرتش را باور نکند
ما که انتظار نعمتهای بیشمار را داریم، باید از خود بپرسیم چقدر توانستهایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!
و اگر این نگاه را ساختهایم، چرا دست از نگرانی درباره عوامل بیرونی برنداشته ایم؟!
چرا میترسیم حتی اگر مسیر درست را برویم، کار درست را انجام دهیم و باورهای خوبی بسازیم، ممکن است یک حادثه غیر مترقبه یا قدرت بیرونی مثل قانون دولتی، رأی یک سیاستمدار، لغو یک قانون، قیمت دلار، سیل و زلزله و … ریشه بنایی را ویران کند که، در تمام این سالها ساختهایم؟!
این نگرانیها همان بخشهای ساخته نشدهی توحید در نگاهمان است. همان منافذی است که برای ورود شیطان به عنوان نماد کمبود و ترس، باز گذاشتهایم و همان بخشهای ساخته نشدهی باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین است.
میزان ورود نعمتها به زندگی ما، به اندازه باورهای توحیدیمان است.
به اندازهی یقین به این قانون که: «فرکانسهای خودمان زندگیمان را خلق میکند»، توحیدی میشویم و به همان اندازه نیز، در آرامش میمانیم، از خطرها مصون میمانیم، آتش برایمان گلستان میشود، عدو سبب خیر میشود و برکتها راهشان را به سوی زندگیما پیدا میکنند.
تمام نتایج زندگی من، حاصل تلاش برای قدرت دادن به باورهای توحیدیام بوده است. تا روی آدمها حساب نکنم و روی قدرتی حساب کنم که، قدرت خلق هر خواستهای را به من بخشیده و هدایتگر من در مسیر هر خواستهای گشته.
این نگاه توحیدی است که، هر روز نعمتهای بیشتری را روانه زندگیام میسازد و عزّت، ثروت، عشق و سلامتی بیشتری به من میبخشد. نه به این دلیل که من فردی خاص هستم، بلکه اصل فقط توحید است و آدمهای زیادی درباره درک این اصل مهم، دچار سوء تفاهم شده و به فرعیات بیهوده چسبیدهاند.
اساسی ترین تلاشهای بشر در تمام اعصار تاریخ، صرف تأمین خوراک، پوشاک و مسکن بوده است. یعنی همیشه این موضوعات را اصل دانسته و به خاطرش اینهمه جنگ به راه انداختهاند. اما وقتی وارد قرآن میشویم و داستان زندگی پیامبران را میخوانیم، هیچ اثری از این دغدغهها که کل بشریت درگیرش بوده، نمیبینیم. دغدغه زندگی هیچ پیامبری تأمین سقف بالای سر، امرار معاش یا یافتن شغلی برای پرداخت هزینههایش نیست، چون اصل چیز دیگری است.
قرآن یکصدا توحید را فریاد میزند، آن را اصل میداند و خداوند همه چیز، جز شرک به خودش را میبخشد. چون امکان ندارد شرک بورزیم و تجربه خوبی از زندگی داشته باشیم. اما اگر توحید را درک و اجرا کنیم، قطعاً به مسیر راهکارهای ثروتآفرین هدایت میشویم و ثروت به صورت طبیعی راهش را به زندگیمان مییابد.
با این حال، آدمهای زیادی اصل را رها و درگیر فرعیاتاند. تداوم کسب و کارشان را درعوامل بیرونی میبینند و نه باورهای خودشان. برای همین هر دلیلی را بررسی میکنند الّا باورهایشان و روی هر عاملی حساب میکنند الّا خداوند.
به جای ساختن باورهای قدرتمندکننده و توحیدی، به دنبال آموختن روشهای بازاریابی، شیوه جلب مشتری، تبلیغات و … اند.
به جای ساختن باور احساس لیاقتِ تجربه عشق، به دنبال جراحی زیباییاند.
به جای ساختن باور فراوانی، به دنبال یافتن دنبالکنندگان و لایکهای بیشترند.
به جای ساختن باور توانایی بدن در ساختن سلامتی، به دنبال یک پزشک و داروی بهتراند.
آنها هزاران عامل را، به عنوان عامل اصلی لحاظ میکنند، الّا توحید و توکل را، که اصل است و این وعده را میدهد:
تو به عنوان بخشی از نیرویی که ذاتش فراوانی، سلامتی، ثروت و عشق است، میتوانی با باور کردن رابطهات با این نیرو و باور کردن فراوانی نعمتها، سلامتی و عشق، راه ورود آنها را به زندگیات را باز نگه داری و به شکلی طبیعی تجربهشان کنی.
وقتی در مسیر توحید قرار میگیری، مشتریها پیدایت میکنند، ایدههای ثروتساز سراغت میآیند، قلبهای مهربان اطرافت جمع میشوند و به تو عشق میورزند و بدنت ساختن سلولهای سلامت را آغاز میکند.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD471MB38 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۶30MB38 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم…
وسلام به تک تک دوستانم
روز سی ویکم،روزشمار توانایی تشخیص اصل از فرع…
استاد شما همیشه از توحیدی بودن ویکتاپرست بودن ابراهیم خلیل الله حرف میزنید وبارها هم گفتید که اون اون حد از توحید ابراهیم چطور شکل گرفته در طی تکامل…
همونطور که تو سوره های مختلف خداوند داستان یکتاپرست شدن ابراهیم رو توضیح میده…
از اون اول که رفت سراغ خورشید وماه وستاره و دید نه نمیشه اینا خداباشند، خدا کسی هست که همیشگی وپایداره، نمیشه که گاهی باشه گاهی نباشه، گاهی نور داشته باشه وگاهی بی نور بشه…
اونجا که وقتی خداشو پیدا کرد باز به زنده شدن آدمها شک کرد واز خدا خواست براش شاهدی بیاری، که خدا گفت مگه شک داری وابراهیم گفت میخوام دلم اروم بگیره( یعنی به یقین برسم) که خدا گفت چندتا پرنده بگیر سرشون رو ببر تکه تکه کن باهم مخلوط کن بعد بذارشون جاهای مختلف رو کوه وسخره بعد اسمشون رو صدا بزن، می بینی که هرکدوم به سمت تو صحیح وسالم برمیگردن وهمونم شد!!
خب اینها شواهد محکمی بودند تا ابراهیم خدا وروز قیامت رو باور کنه ….
بعد درطی تکاملش به جایی رسید که بخواد سر پسرشو ببره ..، بت هارو بشکونه…از آتش نترسه و همسرو فرزندش رو تو بیابون رها کنه….
برای هرکسی که میفته تو مسیر پیدا کردن حق و روشنی، لازمه که هوشیارانه زندگی کنه، چون خداوند به درخواست ها پاسخ میده…
منم اوایل رابطم با خدا اینجوری بود میگفتم تومیخوای من اینطوری باشم این حرفو بزنم اصلا سکوت کنم حرف نزنم، این کارو انجام بدم یا اون کارو انجام ندم، از این مسیر برم یا از اون مسیر نرم؟؟؟
پس برام انجامش بده، بذار بهت اعتماد کنم بذار قلبم اروم بگیره، بذاره به یقین برسم …
والهی هزاران بار شکر که هر بار برام انجامش داد و 90 درصد مواقع من ناسپاس نبودم کور وکر نبودم وسعی کردم هوشیارانه هدایتها والهامات رو دنبال کنم تا به معجزه ها برسم وهربار که به قول شما لطف خداوند رو دیدم وسپاسگزاری وقدر دانی کردم، هربار که تو سختی ها سعی کردم بیاد بیارم الطاف خداوند وبزرگی و بخشندگی ومهربانیش رو تونستم ایمانم رو فعال نگهدارم وبار رو زمین بذارم تا خداوند باز هم کمکم کنه وانجامش بده…
بازم به قول شما باید خیلی کافر وناسپاس باشم که نبینم تو با اون شرایط بد، از اون شرایط بد دوسه سال پیش چطور منو آورد به شرایطی که اگه صدسال هم میگذشت من قدرتش انجامش ودرست کردنش رو نداشتم…
دستمو گرفت رهام نکرد منم رهاش نمی کنم…
من همیشه به لطف خودش سعی می کنم بیاد بیارم که چقدر در حقم لطف داشته وداره…چرا بترسم ؟ از کی بترسم؟ از چی بترسم؟
وقتی نگهدار ونگهبان وصاحب اختیاری به این بزرگی و عظمت وبه این مهربانی دارم؟؟
کی می تونست تا این حد امکانات وشرایط و راحتی رو برای من وفرزندم فراهم کنه؟؟
پدرو مادر وخانوادم؟ که حتی هنوزم تو کار وبار و زندگیشون لنگ میزنن؟!!!!
یا مردیکه بیاد وادعا کنه اومده من و فرزندم رو خوشبخت کنه؟؟؟!!!
کی واقعا؟ مگر اینکه خدای من از سر لطف ورحمتش کاری کنه هرکسی سر راهم قرار گرفت مامور شده باشه تا امورات زندگی من و پسرم رو به انجام برسونه …
آدمها ومکانها وشرایطی که خدا جاری وساری میشه درونشون، تا از طریق اونها مهروعشق ولطف وبزرگیشو بهم نشون بده …
خدا رو هزاران بار شکر که جاهل وکافر از دنیا نرفتم..