زندگی، در همان کودکی و نوجوانی، به خوبی حساب نکردن روی آدمها را به من یاد داد. فقط کمی طول کشید تا دریابم، روی چه قدرتی باید حساب کنم.
کمی طول کشید تا درک کنم، آدمهایی که قدرتی برای رساندن من به خواستههایم ندارند، قدرتی هم برای مانع شدن در برابر ورود نعمتها به زندگیام ندارند. پس همانگونه که روی آنها حساب نمیکنم، از گزندشان هم بیمناک نمیشوم. مجموع این دو نگاه، توحید را برایم معنا کردو به من یاد داد تا روی چه نیرویی باید حساب کنم.
سپس هرچه بیشتر قرآن را خواندم، بیشتر ارتباط میان «توحید» و آنچه خداوند «سعادت دنیا و آخرت» میداند را درک کردم و فهمیدم، «توحید»، تنها اصل و اساس قوانین زندگی است.
به یقین، دلیل تمام موفقیتهای زندگیام، اجرای توحید در عمل بوده است. به همین دلیل رسالت من با اشاعه توحید در جهان آغاز شد و تمام آموزشهایم بر «درک و اجرای این اصل در تمام جنبههای زندگی» استوار گردیده است.
توحید یک اصلی درونی است. توحید نگاهی جدا از هر دین و مذهب است که میگوید: زندگی ما، تماماً توسط باورهای خودمان رقم میخورد.
توحید، منطق ابراهیم برای شکستن بتهاست تا نشان دهد آنها حتی قادر به نجات خودشان از گزند یک تبر نیستند، چه برسد به نجات آدمها.
توحید، یقین ابراهیم است که میتواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازهی او به ربّ متصلاند. پس با خیال راحت آنها را در بیابان میگذارد.
توحید، توکل، سرسپردگی، تسلیم و اعتماد ابراهیم به درستی الهاماتش است که، میتواند اسماعیل را به قربانگاه ببرد.
نگاه توحیدی، ایمان ابراهیم به عدم تأثیر هرگونه عوامل بیرونی است که خود را در عمل، هنگام ورود به آتش نشان میدهد. چون میداند حتی آتش قدرتی برای صدمه زدن به او ندارد، اگر قدرتش را باور نکند
ما که انتظار نعمتهای بیشمار را داریم، باید از خود بپرسیم چقدر توانستهایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!
و اگر این نگاه را ساختهایم، چرا دست از نگرانی درباره عوامل بیرونی برنداشته ایم؟!
چرا میترسیم حتی اگر مسیر درست را برویم، کار درست را انجام دهیم و باورهای خوبی بسازیم، ممکن است یک حادثه غیر مترقبه یا قدرت بیرونی مثل قانون دولتی، رأی یک سیاستمدار، لغو یک قانون، قیمت دلار، سیل و زلزله و … ریشه بنایی را ویران کند که، در تمام این سالها ساختهایم؟!
این نگرانیها همان بخشهای ساخته نشدهی توحید در نگاهمان است. همان منافذی است که برای ورود شیطان به عنوان نماد کمبود و ترس، باز گذاشتهایم و همان بخشهای ساخته نشدهی باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین است.
میزان ورود نعمتها به زندگی ما، به اندازه باورهای توحیدیمان است.
به اندازهی یقین به این قانون که: «فرکانسهای خودمان زندگیمان را خلق میکند»، توحیدی میشویم و به همان اندازه نیز، در آرامش میمانیم، از خطرها مصون میمانیم، آتش برایمان گلستان میشود، عدو سبب خیر میشود و برکتها راهشان را به سوی زندگیما پیدا میکنند.
تمام نتایج زندگی من، حاصل تلاش برای قدرت دادن به باورهای توحیدیام بوده است. تا روی آدمها حساب نکنم و روی قدرتی حساب کنم که، قدرت خلق هر خواستهای را به من بخشیده و هدایتگر من در مسیر هر خواستهای گشته.
این نگاه توحیدی است که، هر روز نعمتهای بیشتری را روانه زندگیام میسازد و عزّت، ثروت، عشق و سلامتی بیشتری به من میبخشد. نه به این دلیل که من فردی خاص هستم، بلکه اصل فقط توحید است و آدمهای زیادی درباره درک این اصل مهم، دچار سوء تفاهم شده و به فرعیات بیهوده چسبیدهاند.
اساسی ترین تلاشهای بشر در تمام اعصار تاریخ، صرف تأمین خوراک، پوشاک و مسکن بوده است. یعنی همیشه این موضوعات را اصل دانسته و به خاطرش اینهمه جنگ به راه انداختهاند. اما وقتی وارد قرآن میشویم و داستان زندگی پیامبران را میخوانیم، هیچ اثری از این دغدغهها که کل بشریت درگیرش بوده، نمیبینیم. دغدغه زندگی هیچ پیامبری تأمین سقف بالای سر، امرار معاش یا یافتن شغلی برای پرداخت هزینههایش نیست، چون اصل چیز دیگری است.
قرآن یکصدا توحید را فریاد میزند، آن را اصل میداند و خداوند همه چیز، جز شرک به خودش را میبخشد. چون امکان ندارد شرک بورزیم و تجربه خوبی از زندگی داشته باشیم. اما اگر توحید را درک و اجرا کنیم، قطعاً به مسیر راهکارهای ثروتآفرین هدایت میشویم و ثروت به صورت طبیعی راهش را به زندگیمان مییابد.
با این حال، آدمهای زیادی اصل را رها و درگیر فرعیاتاند. تداوم کسب و کارشان را درعوامل بیرونی میبینند و نه باورهای خودشان. برای همین هر دلیلی را بررسی میکنند الّا باورهایشان و روی هر عاملی حساب میکنند الّا خداوند.
به جای ساختن باورهای قدرتمندکننده و توحیدی، به دنبال آموختن روشهای بازاریابی، شیوه جلب مشتری، تبلیغات و … اند.
به جای ساختن باور احساس لیاقتِ تجربه عشق، به دنبال جراحی زیباییاند.
به جای ساختن باور فراوانی، به دنبال یافتن دنبالکنندگان و لایکهای بیشترند.
به جای ساختن باور توانایی بدن در ساختن سلامتی، به دنبال یک پزشک و داروی بهتراند.
آنها هزاران عامل را، به عنوان عامل اصلی لحاظ میکنند، الّا توحید و توکل را، که اصل است و این وعده را میدهد:
تو به عنوان بخشی از نیرویی که ذاتش فراوانی، سلامتی، ثروت و عشق است، میتوانی با باور کردن رابطهات با این نیرو و باور کردن فراوانی نعمتها، سلامتی و عشق، راه ورود آنها را به زندگیات را باز نگه داری و به شکلی طبیعی تجربهشان کنی.
وقتی در مسیر توحید قرار میگیری، مشتریها پیدایت میکنند، ایدههای ثروتساز سراغت میآیند، قلبهای مهربان اطرافت جمع میشوند و به تو عشق میورزند و بدنت ساختن سلولهای سلامت را آغاز میکند.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD471MB38 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۶30MB38 دقیقه
سلام استاد عزیز و دوستان هم خانواده
چندماهی است که در سایت فعالیتی نداشتم، البته نیم نگاهی به تغییرات سایت و فعالیت استاد داشتم چون همیشه بهترین الگوها رو برای ادامه دادن از استاد میگیرم
ولی دیروز که سایت رو باز کردم فایل استاد با نام توحید عملی 6 را دیدم
بلافاصله نیم نگاه رو به نگاه کامل تبدیل کردم و فایل رو دانلود کردم تا در موقعیت عالی ازش استفاده کنم
و الان ساعت 2 شب هست که دارم مینویسم چون الان به پایان رسید
لازم دونستم درباره موضوع توحید بنویسم
چون میدانم هم استاد از خواندن بازخورد اعضای خانواده اش لذت می برد و هم دوستان هم خانواده ام مشتاق خواندن نتایج دوستانشان هستند
من از سال فکر کنم اواخر 93 با استاد آشنا شدم و در این چند سال به اندازه ای تغییرات در جنبه های مختلف زندگی تجربه کردم که هر وقت میخوام به شروع آشناییم فکر کنم ناخودآگاه تصور میکنم بیست یا سی سال گذشته است ولی فقط 4 سال سپری شده است.
4 سال که نتایج آن به اندازه 400 سال به سبک قبلی زندگیم است
و اما دلیل نوشتنم برای این فایل چه بوده است؟
تمام نتایج من از روز آشنایی با استاد عباس منش یک طرف و نتایج من از فایل توحید عملی 5 تا امشب یک طرف دیگر
وقتی فایل توحید 5 را گوش دادم در شرایط بیسیار مبهمی قرار گرفتم
در آنچه استاد درباره شرکت میگفت در افکارو رفتار من بود
با آنکه تغییرات عالی داشتم و نتایج بسیار خوبی کسب کرده بودم ولی وقتی نشانه های شرک را در خودم دیدم بهت زده شدم که چقدر مخفی در حال شرک ورزیدن هستم و از آن بدتر چقدر رفتار و تصمیمات چند ماه قبلم شرک آلودتر شده بود.
فایل توحید 5 را خلاصه کردم، و شاید صد بار گوش دادم، و هر بار سعی کردم نشانه های شرک را در روابطم با همسرم جستجو کنم، چقدر موضوع برایم واضح شده وقتی دیدم نگاهم به همسرم شرک آلود است و نظر او را در تصمیماتم مدنظر قرار میدهم.
چند باور شرکت آلود در رابطه باهمسرم پیدا کردم و تصمیم گرفتم آنها را برطرف کنم
کار بسیار سختی بود چون سالها بود برای هر تصمیم زندگیم به واکنش او در ذهنم فکر میکردم و معمولا تصمیماتم را جوری اتخاذ میکردم که همسو با نظرات او باشد
این باور و نحوه فکر کردن و تصمم گیری عزت نفس من را خدشه دار کرده بود
جهاد اکبر را شروع کردم و از تصمیمات خیلی کوچک شروع کردم به مهار افکارم که به هنگام تصمیم گیری قدرت را از همسرم بگیرم و به خداوند بدهم که مرا آزاد خلق کرد و وعده داده که حامی موحدین است
چند هفته روی این موضوع کار کردم و نتایج بسیار عالی بود، آرامش بهتری گرفتم و رابطه من با همسرم بهتر شد و نجواهای شیطانی کم تر شد و احساس اعتماد به نفس بیشتری کردم
بعد ا اینکه مطمئن شدم در مسیر درستی هستم به سراغ موضوع شرک در کسب و کارم رفتم
خیلی اوضاع خراب بود
وقتی مرور کردم دیدم چند ماه است که تصمیمات من یکی بعد از دیگری شرک آلود است و بجای اینکه قدرت را به خداوند داده باشم همش به فکر رضایت مردم از خودم بوده ام که چگونه رفتار کنم که مشتری ها از من راضی باشند یا متقاعد شوند که در دوره های من شرکت کنند
تصمیم گرفتم به پاکسازی شرک در کسب و کارم بپردازم
از خداوند کمک خواستم و درخواست کردم مرا هدایت کند که تصمیمات بهتری بگیرم
دو سه روز گذشت و اولین الهام را به طور واضح دریافت کردم
به من الهام شد گروه تلگرامت را پاک کن
وحشت سراپای وجودم را گرفت
سه سال برای این گروه زحمت کشیده بودم و کلی از شرکت کننده های در دوره ها در این گروه بودند و محل بسیار خوبی برای جذب مشتری های بیشتر بود چون افراد وارد این گروه می شدند و وقتی با شرکت کننده ها چت می کردند و رضایت اونها رو مشاهده میکردند در دوره های من ثبت نام می کردند
و کلی مزایای دیگه برای من داشت
اما دستور پاک کردم آن گروه بود
غوغایی در ذهن من برپا شد که چرا باید این کار رو انجام بدم؟
چرا باید مجرایی که سه سال است برایش زحمت کشیده ام را با دست خودم از بین ببرم
نتوانستم این ایده را عملی کنم، کلی توجیه آوردم و خودم را قانع کردم که طریق فعالیتش را تغییر میدهم و فلان میکنم و بهمان میکنم، حتما که نباید تعطیل شود، میتوانم نحوه مدیریت و برخورد با مشتری را ا حالت شرک آلود بودن پاکسازی کنم
دو سه روز رفتارم را و نوشته هایم را تغییر دادم و به طریق توحیدی تری مینوشتم و پاسخ میدادم اما قلبم راضی نبود
بار دیگر فایل توحید 5 را گوش دادم و به یقین رسیدم که الهامی که از سوی خداوند به من شده است در جهت پاکسای شرک بوده است
یک روز دیگر با خودم خلوت کردم و گفتم اینبار هم اعتماد میکنم و کلی دلیل برای خودم آوردم که هر بار اعتماد کرده ام نتیجه عالی گرفته ام پس چرا اینبار ترسیدن مانع اقدام کردنم میشود
همان شب گروه هزار و خورده ای نفری را مسدود کردم و اعلام کردم دیگر در این گروه فعالیتی نداریم و فقط از طریق کانال و سایت میتوانید پیگیر مطالب من شوید
خیلی ها پیام میدادند و ابراز نگرانی میکردند که چرا این کار را کرده ام و گروهی به این خوبی را مسدود کرده ام
اما تصمیم را گرفته بودم و مصمم بودم که به الهامات عمل کنم
چند روز سپری شد و یواش یواش صفحه تلگرام من خلوت تر و خلوت تر شد
تلگرامی که هر بار بازش میکردم بالای صد پیام داشت الان بعد از چند ساعت بازش میکردم دو سه پیام از شرکت کننده های قبلی بود
هیچ پیامی برای از طرف افرادی که تمایل به شرکت در دوره های اموزشی را داشته باشند نبود
شرایط بسیار ترسناک بود
ورودی مالی من به صفر رسید و هفته ها روال به همین اوضاع سپری شد
بارها فایل توحید 5 را گوش میدادم و سعی میکردم از همه آموزشهای استادم استفاده کنم تا احساس خودم را خوب نگه دارم
اما مگر شیطان کوتاه می آمد
هجوم افکار منفی به سوی من روان بود، تحقیرم میکرد، کارم را تمام شده میدانست، خنده های اطرافیانم را به یاد من می آورد که به من میگویند بالاخره شکست خوردی و کلی افکار منفی دیگر را برایم مرور میکرد
به سراغ فایل های توحید عملی 1 رفتم و فایل جلسه ششم را بارها گوش دادم
هر بار آرام میشدم و باز چند ساعت بعد اوضاع ذهنی من خراب میشد و باز گوش میدادم
کار من شده بود گوش دادن به فایل 6 تا 10 توحید عملی 1 که البته خلاصه کرده بودم
فایل های توحید 1 تا 5 را بارها گوش دادم و خلاصه کردم و به شدت به دنیال درک توحید عملی بودم
با خودم گفتم تا حالا توحید من تئوری بوده است و باید اینبار عملی آن را تجربه کنم
چون هفته ها هیچ درآمدی نداشتم و از آن درآمد خوب به صفر رسیده بودم یواش یواش همسرم شروع به ابراز نگرانی کرد و یه جورای مرا سرزنش میکرد که چرا گروه ها رو پاک کردی و همه چی رو خراب کردی
حالا قراره چه اتفاقی بیوفته
و اون روز فهمیدم چرا قبل از شرک در کسب و کار به سراغ پاکسازی شرک در روابطم رفتم چون حرفهایش تاثیر بسیار کمتری روی من میگذاشت و من در تصمیم خودم مصمم بودم و هرگز شک نکردم که اشتباه کرده ام چون جنس الهامات را می شناختم
و اینبار از خدا درخواست هدایت برای توحیدی تر شدن کرده بودم و مطمئن بودم الهاماتش ترس آور خواهد بود چون توحید در واقع به معنای غلبه بر ترس هاست
روزها سپری میشد و من فقط سعی میکردم با رفتن به طبیعت و خواندن قرآن و گوش دادن به فایل های استاد درباره توحید ذهنم را آرام کنم
فقط فایل های توحیدی را گوش میدادم و هیچ آموزش دیگری را گوش نمیدادم چون چیز دیگری باقی نمانده بود و هرچه از تمرینات دوره های مختلف استاد یاد گرفته بودم را به کار می بستم تا فقط ذهنم را آرام کنم
چند هفته گذشت و به مرور بر ترس هایم غلبه کردم، نشانه هایی از مشتری های جدید دریافت کردم اما هچکدام به سرانجام نمی رسید ولی بهم اطمینان می داد که اتفاقاتی رخ داده است
بعد از چند هفته احساسم گفت برای پربازدید کردن سایت کاری انجام بده
تا آن زمان سایت داشتم ولی تمام تمرکزم روی تلگرام بود و خیلی به سایت کاری نداشتم
البته خیلی هم اطلاعات نداشتم
گفتم این قدم بعدی است، قدم اول که همه چیز باید خراب می شد، و این قدم بعدی است که قرار است چیزه دیگری ساخته شود
در گوگل این عبارت را جستجو کردم
چگونه سایت خود را پر فروش کنیم
چند عنوان معرفی شد
یک عنوان نظر من را جلب کرد، بازش کردم، توضیحات کتابی بود و ویدیویی کوتاه درباره نویسنده آن قرار داده شده بود
ویدیو رو دیدم و تصمیم گرفتم آن کتاب را بخرم
هرچند حوصله کتاب خواندن در آن شرایط را نداشتم ولی گفتم هدایت من به این سایت بی دلیل نبوده
کتاب را سفارش دادم و بعد از چند روز کتاب به دستم رسید
با اشتیاق خواندنش را شروع کردم
مقدمه را که شروع کردم بهت زده شدم که چه باورهایی قشنگی را بیان کرد که اصلا در ذهن من هم نبوده
اشتیاقم بیشتر شد
فصل اول را شروع کردم و تمام تمرکز من روی درک مطالب ارائه شده بود
تصمیم گرفتم به هر ایده ای که میگوید عمل کنم و با خودم گفتم این همان الهامی است که استاد بارها گفته است از طریقی به تو گفته میشود
در شرایطی که هیچ فروشی ثبت نشده بود انجام ایده ها کار خنده داری بود چون ایده های برای فروش بی نهایت بود در صورتی که هفته ها بود در کسب و کار من یک فروش هم ثبت نشده بود
ایده های جدید را با نگاه توحیدی و اینکه خداوند کاراصلی را انجام میدهد و من فقط باید با هدایت افکارم به شکل صحیح خودم را همسو با خواست پروردگارم کنم انجام میدادم
دو سه روز بعد از اجرای اولین ایده یک فروش از سایت ثبت شد
سراپا غرق شادی شدم و مطمئن شدم که مسیرم درست است
با اشتیاق بیشتری ادامه دادم و یکی بعد از دیگری ایده هایی که در لابلای خواندن آن کتاب بهم الهام میشد را در کسب و کارم اجرایی کردم
و در دی ماه بالاترین رکورد فروش ماهانه در طی این چند سال ثبت شد، با تلاش بسیار کمتر از قبل
بدون چت کردن های طولانی، بدون سعی در راضی کردن مشتری و بدون خیلی کارهای دیگه
سال 95 در یک سمینار موفقیت در شهر خودم شرکت کردم و مجری سوال کرد چند نفر درباره رویای خودشان صحبت کنند
در آن جلسه اعلام کردم رویای من رسیدن به درآمد ماهیانه 30 میلیون تومان است
صدای خنده کلی از حاضرین بلند شد و آن روز مطمئن بودم که رویای من دست یافتنی است چون برای خیلی ها خنده دار بود
و به لطف خدا دیماه 97 درآمد ماهانه من دقیقا 30 میلیون تومان شد
و نکته بسیار جالب این است که در ده روز اول بهمن ماه آن 30 میلیون تومان مجددا تکرار شده است
و باز هم خداوند فراتر از انتظار من عمل کرده است
بارها در این چند سال فراتر از حدانتظارم عمل کرده بود ولی اینبار با تغییر باورهایم درباره پول و درآمد این تغییر شکل گرفته و به شکل عالی در حال پیشرفت است
تمام توضیحات که فکر کنم طولانی شد را نوشتم که تاکید کنم
از روزی که فایل توحید 5 را استاد قرار دادند هرآنچه در این چند سال کسب کرده بودم را در این چند سال به شکل مضاعف تجربه کردم
احساس آرامشی که در این چند ماه دارم با گذشته من قابل مقایسه نیست
ایمانی که به موفقیت و حمایت الله دارم قایل مقایسه نیست
ایده هایی که به سادگی به من داده میشود و به آنها عمل میکنم
و نکته بسیار مهم این است که چقدر عملگرا شده ام
قبلا صد تا گوش میدادم و یکی را عمل میکردم
اما الان سعی میکنم هرچه میشنوم را عمل کنم
این روزها وقتی بار دیگر آموزشهای استاد را مرور میکنم چقدر برداشتم متفاوت است
چقدر راهکارهای ساده ای پیدا میکنم که فقط با انجام دادنش نتایج بزرگ و بزرگ تر میشود
استاد عزیز من به شخصه به این ادعای شما که گفتید اصل توحید است ایمان آوردم
ایمان را تجربه کردم نه فقط احساس کنم یا روی کاغذ بنویسم
واقعا سیستمی بودن خداوند را تازه دارم تجربه میکنم
اینکه خداوند احساسی نیست و فقط پاسخ دهنده است را تازه دارم درک میکنم
و توصیه ای به خودم و دوستانم دارم که باید ادامه دهیم
انقدر ادامه دهیم، انقدر تکرار کنیم تا زنگ ها پاک شود و نور حقیقت دریافت شود
وقتی تصور میکنم در این چند ماه فقط با تغییر باورهای توحیدی چقدر نتایج زندگی من تغییر کرده است و چقدر ساده تر و بدون زحمت کمتر نتایج بزرگ تر شده است به وضوح درک میکنم که استاد میگوید وقتی اصل را پیدا کنی بقیه موارد خودبخود بوجود می آید یعنی چه
البته تازه مسیر را پیدا کرده ایم و گویی تازه کار بلد شده ام، اشتیاقم برای خلق نتایج بزرگتر بی نهایت شده است و دیگر موضوع کسب درآمد و گسترش نیست بیشتر مشتاقم خدا را بزرگتر باور کنم
با نتایج بزرگتر خدا هم در نظرم بزرگتر خواهد شد
بزرگی خدا را در نتایج زندگی خودم جستجو میکنم نه در کتابها و اشعار
خواندن و شنیدن دیگر کافی است، عمل کردن و تجربه کردن را شروع کنیم
به آموزشهای استاد عمل کنیم، گوش دادن بخش کوچک کار است، عمل کردن است که نتایج را رقم میزند
شنونده خوبی باشیم و عمل کننده ای ماهر و با خلق نتایج بزرگی خدا را تجربه کنیم
این تصمیم من برای ادامه زندگی است
استاد عباس منش که هرچه دارم از خدای تو است و آموزش های فوق العاده ات و همت و پشتکار عالیم
دوستت دارم
تا ابد
سلام و درود آقا محمد عزیز و دوستان هم خانواده
چقدر از خوندن نوشته شما خوشحال شدم
از اینکه حالت خراب شده خوشحال شدم
از اینکه به بن بست خوردی و نمی دونی چیکار کنی لذت بردم
همه ما تجربه کلافه شدن و بهم ریختن رو داریم
الان من 40 ساله دارم در دنیا زندگی می کنم
40 ساله به دلایل مختلف حالم بد شده، بهم ریختم، عصبانی شدم ولی زندگی ادامه داشته
تا سن 35 سالگی هر روز بهم می ریختم، عصبانی، آشفته و آه و نالم بلند بود
از همه چی شکایت داشتم و همه رو مقصر زندگی و شرایطم می دونستم
پدر و مادر، فامیل دور و نزدیک، همسر و بچه، خانواده همسر، محل زندگی، مسئولین کشور، رئیس جمهور آمریکا، طالبان، اسرائیل، ایام سوگواری، ماه رمضان و خلاصه صدها دلیل داشتم واسه بروفق مراد نبودن زندگی
از 35 سالگی به بعد که با استاد عباس منش آشنا شدم بازم حالم بد می شد ولی این بد شدن حال خیلی با قبلا تفاوت داشت
این بار بجای مقصر دونستن بقیه به خودم می گفتم: حقته!
الکی سر و صدا نکن و به این و اون گیر نده
خودت کردی حالا بخور از کاسه ات
حالم بد می شد ولی همین که دیگران رو مقصر نمی دونستم خیلی با حال خرابی های قبلی تفاوت داشت
هربار حالم بد می شد به جای بد و بیراه گفتن به بقیه فکر می کردم چطور باشم که حالم بهتر باشه
چه فکری داشته باشم، چه نگاهی داشته باشم، چطور قضاوت کنم، چطور عمل کنم که حالم بهتر باشه
قدم به قدم من بزرگ شدم و الان رسیدم به اینجا که خیلی از اون موضوعاتی که سالها حالم رو بد می کرد الان در زندگیم نیست
الانم یه چیزهایی حالم رو بد می کنه ولی من بجای ناراحت شدن خوشحال می شم که یه درز دیگه، یه جای خراب دیگه، یه نگرش اشتباه دیگه داره خودش رو نشون میده و من باید ببینم چطور می شه درستش کرد.
تفاوت حال خرابی امروز من با قبلا اینه که به فکر درست کردنش هستم
من به فکر درست کردنش هستم
قبلا همش منتظر بودم تا دیگران برام درستش کنند
این ها خیلی با هم تفاوت داره
وقتی نوشته شما رو خوندم خوشحال شدم که حال خرابی شما از نوع دومه
از نوعی که فرد حال خراب به فکر اصلاح خودشه
این خرابی ها خوشحالی داره نه ناراحتی
این همه آدم هر روز حالشون بده ولی مثل شما فکر نمی کنند که کجای افکار و نگرش اونها اشتباه بوده
همش به دنبال مقصر جدید هستند تا یکی دیگه به مقصرهای زندگیشون اضافه کنند
از یه جایی به بعد که خدا هم بعنوان مقصر و متهم ردیف اول شناخته میشه
خدا نخواست
خدا نمی ذاره
خدا لج کرده
خدا قهر کرده
من به جایی رسیده بودم که رسما اعلام می کردم خدا با من سر لج داره، نمی تونه ببینه آب خوش از گلوم پایین می ره، راه به راه یه بلایی سر من میاره
ولی الان اگه حالم بد بشه می گم خدا به دادم رسیده
یه جای خراب رو داره نشونم میده که برم ترمیمش کنم
یه فکر کج و کوله رو داره نشونم میده که باید راستش کنم
یه نگرش اشتباه که باید اصلاح بشه
یه عمل اشتباه که باید رفع نقص بشه
الان خدا رو راهنمای خودم می دونم
یه مشاور کار بلد که سر از هرکاری در میاره
راه ارتباطش با من از طریق احساسه
یه وقت هایی احساس من بد می شه که توجه من رو سمت یه خرابی در افکار و نگرشم جلب کنه
پس ازش استقبال می کنم
و از اونجایی که مطمئنم خودش راهکارش رو بلده دیگه تو حال بد نمی مونم
حالم بد می شه می گم خوب گرفتم خدا
یه جای کار خرابکاری کردم
حالا بگو چیکار کنم؟!!!
و وقتی اقدام می کنم و انجام می دم و احساسم بهتر می شه می فهمم که کار درست انجام شده و جلوی نشتی انرژی گرفته شده
خوش بحال اونایی که حالشون بد می شه به دنبال پیدا کردن مقصر در دنیای اطرافشون نیستند
به خودشون توجه می کنند، سکوت می کنند، تامل می کنند و نشتی انرژی رو پیدا می کنند و به مسیرشون ادامه میدن
خوش بحالت محمد عزیز که در بازی زندگی مسائل و مشکلات رو کیش و مات می کنی