توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شبنم مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 3320 روز

    سلام استاد عزیزم

    و سلام خانم شایسته عزیزم

    و سلام به همه دوستان خانواده صمیمی عباسمنش

    و سلام به اعضای فعال و پرانرژی گروه تحقیقاتی عباسمنش که با جان و دل برای سایت کارمیکنند.

    هیچوقت به این شدت احساس نکرده بودم که یه فایلی از استاد مخصوص من ساخته شده باشد.

    روزهایی بود که خود واقعی ام را گم کرده بودم و هرچه تلاش میکردم به جایی نمیرسیدم.

    بشدت درگیر عوامل بیرونی شده بودم.

    اعتماد بنفسی که ساخته بودم همه اش فروریخته بود.تا با تلنگری بخودم آمدم که دیدم امسال هیچ کاری در زندگیم انجام ندادم و فقط درجا میزدم و توهم رسیدن به رویاها را داشتم.

    فایلهای استاد را گوش میکردم و نمیکردم.تا با پوشه ای پر از فایلهای ندیده از استاد مواجه شدم که فقط آنها جمع آوری کرده بودم اما هیچکدامشان را گوش نکرده بودم.

    منی که روح و جانم به فایل نامه حضرت علی و عید 95 بسته بود،مدتها بود که حتی سری به آنها هم نزده بودم.

    فهمیدم که هیچ خواسته جدیدی نداشتم که بخواهم فایل جدیدی را ببینم یا گوش کنم درحالیکه پیش ازآن هرجوری بود همه را میدیدم و گوش میکردم بارها و بارها و یادداشت برداری میکردم.

    اما چندروزی است که بخاطر چندین تلنگر سنگین بخودم برگشته ام. من مغرور گذشته،که فقط توهم دانایی و آگاهی های زیاد داشتم و دیگران را در ذهنم بخاطر تصمیماتشان به باد سرزنش میگرفتم، تبدیل شده ام به آدمی فروتن و سربه زیر که دیگر آن توانایی و جرات گذشته را برای قضاوت کردن دیگران ندارم.

    از روزی که بخود بازگشتم ندایی روشن درونم میگفت برگرد به فایلی که اولین بار از استاد دیدی،”ایمان به قانون” را دوباره ببین و با جان و دل گوش بسپار که قطعا چیزهایی خواهی شنید که هرگز پیش از این نشنیده ای.

    پیش از آن این نجوا خیلی نهان و کمرنگ در قلبم و ذهنم بود که کسی مرا دعوت به دیدن دوباره فایل ایمان به قانون میکرد اما توجهی نمیکردم ولی روزی که بخودم بازگشتم این ندای درون روشن تر و واضحتر شد.

    ایمان به قانون را پلی کردم،با دیدن استاد اشکهایم سرازیر شد،دیدم چقدر دلتنگش بودم،چقدر دلم برای صدای گرم و محمکش،چقدر دلم برای وجود معنوی اش،برای چهره مهربان و باایمانش تنگ شده بود.

    برای حرفهایش که از خدا به او میرسید،

    حرفهایی که بمحض شنیدنش مرا تبدیل به بمب انرژی میکند و مرا وادار به حرکتهای ذهنی و فیزیکی میکند،

    حرفهایی که توانایی بینهایت و عزت نفس و ایمان خفته در درونم را به یکباره بیدار میکند،

    خواسته ها و رویاهای بچگی و الانم را به یادم میآورد،

    حرفهایی که از یقین و ایمان بالای استاد میآید و بر دل و جان مینشیند،

    عهد و پیمانی که بستم را بیادم میآورد،

    و هزاران موارد دیگر را بیادم میآورد.

    در این فایل ایمان به قانون چیزهایی را شنیدم،که به خدا قسم نشنیده بودم. همان چیزهایی بود که دوباره آتش اشتیاق و ایمان و عزت نفس، را در درونم بیدار کرد.

    وپس از آن فایلهای جدید استاد و همه آنهایی که روی هم جمع شده بود را دیدم.

    بمحض اینکه اراده کردم درهایی از رحمت و ایده و برکت به رویم بازشد.

    توحید عملی6 را انگاری که نه؛حتما برای من ضبط شده بود.

    برای من ساخته شده بود.

    تمام حرفهایش مخصوص من بود.

    برای منی که دوباره و تازه شروع کرده ام به انجام کاری که وجودم را سر شوق میآورد،که امید و ایمان را در دلم زنده میکند،کاری که عاشقش هستم و همان اولین بار که نوشتم چه بهایی باید پرداخت کنم برای رسیدن به آن،تمام آن بها را با تمام وجود پذیرفته ام که بپردازم.

    فایل توحید عملی6 تمام آن چیزهایی بود که باید بدانم و بکار ببرم.

    این روزها نشانه هایی دیدم که فقط ایمانم را برای بیشتر و بیشتر خواستن زیاد کرد و اینکه به کم راضی نشوم وقتی با خدایی طرف هستم که هرچقدر بخواهم بی حساب و کتاب میبخشد که خداوند به هرکس که بخواهد بی سبب روزی بیحساب میبخشد و تنها اوست مستجاب کننده هر دعایی.

    بچشم خود اینروزها دیدم که خداوند چقدر بی حساب میبخشد فقط کافیست من هم بخواهم.

    در فایل ایمان به قانون؛ استاد میگفت که مهم نیست اطلاعاتی که جمع میکنی مهم اینست که چقدر باور داری و چقدر عمل میکنی،مهم نیست که هزاران کتاب بخوانی یا 1صفحه از کتاب؛چقدر باور داری.

    یاد اولین بارها افتادم که وقتی این آیه “خداوند به هرکس که بخواهد،بی سبب روزی بیحساب میبخشد و تنها اوست مستجاب کننده هردعایی”؛ را در قرآن دیدم از شدت شوق سر از پا نمیشناختم و شد ورد زبانم و شد حال خوبم؛اینقدر که آنچنان مشتری سرم ریخت که نمیدانستم چگونه و کدام را بپذیرم،آنهم مشتریانی ثروتمند که قیمت برایشان مهم نبود.

    من کل قرآن را نخوانده بودم وفقط یه آیه را دیدم و آن را با تمام وجود باور کرده بودم و ایمان داشتم به آن،این آیه برای من همه چیز شد،

    سلامتی،معنویت،حال خوب،ایمان و باور،عزت نفس،کسب و کار پرمشتری و هرآنچه که شایسته آن بودم.

    خدایی که هرچه را بخواهم بمن میدهد، الان اینقدر در ذهن و در قلبم به آن چیزهایی که میخواهم نزدیک هستم که میخواهم دست دراز کنم و آنها را بردارم.

    خوشحالم که دوباره خواستم و به زندگی حقیقی بازگشتم.

    تا چندوقت پیش حسرت میخوردم بحال اولین بارهایی که به مسیر آمده بودم و تازه با استاد آشناشده بودم،که چقدر حالم خوب بود و انرژی داشتم،چقدر هرجایی که میرفتم محکم حرف میزدم، هرچه میخواستم فراهم میشد،از شدت احساس عالی که داشتم انگار روی ابرها پرواز میکردم،چقدر بالاوپایین میپریدم.

    اینقدر حالم خوب بود که نمیدانستم از شدت خوشحالی و آزادی بینهایت چکار کنم و این چندروزپیش عجیب حسرت میخوردم، اما این روزها که دوباره برگشته ام دیگر حسرت نمیخورم زیرا به حدی از ایمان و آزادی رسیده ام که میدانم هزاران بار بهترش را خواهم ساخت.

    احساس بینظیری دارم.حالتی شبیه به اینکه سرم سبک شده و از اسارات و زندان آزاد شده ام،روح آرامی دارم و ذهنی ساکت و بی هیاهو،چقدر دنیایم عوض شده،با کوله باری از تجربه بازگشته ام، تجربیاتی که حتی اگر از صفر هم شروع کنم مرا سریعتر از آنچه فکرمیکنم، هزاران بار به جلو پرتاب خواهد کرد.

    فقط میتوانم بگویم خدایا شکرت که همیشه حمایتگر و هدایتگرم بودی و هزاران مرتبه شکر که مرا به من حقیقی بازگرداندی.

    من حقیقی که سرشار از فراوانی و برکت و رحمت بینهایت است.

    فردای اون روزی که بیدارشدم دوباره، صبح زود داشتم میرفتم نون بخرم، نزدیک طلوع آفتاب بود نگاهم افتاد به منظره بینظیر طلوع خورشید،باخودم گفتم که قسم به این طلوع و قسم به آفریننده خورشید، هرگز به روزهای آشفتگی بازنخواهم گشت و حرکت خواهم کرد،مهم نیست چه بهایی باید بپردازم یا چقدر این بها سنگین است؛میپردازم بهای آن را با تمام وجود.

    زیرا خیلی سخت گذشت اینروزهای اخیر.

    درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

    زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

    گشته‌ام در جهان و آخر کار

    دلبری برگزیده‌ام که مپرس

    آن چنان در هوای خاک درش

    می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

    من به گوش خود از دهانش دوش

    سخنانی شنیده‌ام که مپرس

    سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

    لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

    بی تو در کلبه گدایی خویش

    رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

    همچو حافظ غریب در ره عشق

    به مقامی رسیده‌ام که مپرس

    حافظ

    و در پایان برای استاد و تمام دوستانم در گروه تحقیقاتی عباس منش؛بهترینها رو آرزودارم.

    و از خانم شایسته عزیزم بسیار سپاسگزارم بابت این سفرنامه شگفت انگیز که هر پیامش روحمان را تازه میگرداند.

    واین شعر روح انگیز تقدیم به استادعزیرم و تمامی دوستان خوبم

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

    واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

    بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

    باده از جام تجلی صفاتم دادند

    چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

    آن شب قدر که این تازه براتم دادند

    بعد از این روی من و آینه وصف جمال

    که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

    مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

    هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

    که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

    این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

    اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

    کیمیایی ست عجب؛بندگی پیرمغان

    خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند

    همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

    که ز بند غم ایام نجاتم دادند

    حافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    زهرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 3266 روز

    «الَّذینَ قالَ لَهُم النَّاسُ إنّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادهُم إِیمنًا و قَالوا حَسبُنا اللّهُ و ‌نِعمَ ‌الوَکِیل»

    کسانی که مردم گفتندشان که مردم برای جنگ با شما گرد آمده اند، از آنها بترسید و این سخن بر ایمانشان بیفزود و گفتند: خدا ما را بسنده است و چه نیکو یاوری است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    عباس دلور شاهولی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2599 روز

    با سلام به آقای عباس منش و دوستان عزیز همراه

    انگار یه چیزی رو فراموش کرده بودم

    به خاطر یه مشکل کوجیک ناشی از یه باور بسیار غلط بزرگ

    ارامش ذهنیم به هم ریخت

    و اون باور غلط این بود که کسای دیگه ای توی روزی و قسمت من می تونن دخیل باشن و میتونن درامد من رو کم یا زیاد کنن

    باور ی که به روشنی باطله ولی درعمل خیلی ها اون موقع و زمان لازم از یادمون میره که فقط خدا قدرت مطلقه منبع رزق و روزی مطلقه و هیجکس نمیتونه جای اون رو بگیره و هیجکس شریک قدرت اون نیست

    چقدر خدای مهربانم به موقع توسط استاد عباس منش این فایل رو فرستاد تا به خودم بیام تا نجوای شیطانی خاموش بشه تا بفهمم تمام قدرت و ثروت و سعادت و شادمانی و آسایش من و همه موجودات دست خداست او ن هست که منبع اصلیه و اینکه هیچکس نمی تونه تاثیری تو زندگی من داشته باشه چقدر خوب وبه موقع متوجه این موضوع شدم و انگار با شنیدن این فایل یک سکینه وآرامشی به دلم نازل شد که به خودم بیام ویاد آوری بشه که نترس من هستم من خدای تو هستم وهیجکس دیگه ای قدرت نداره راستش از اون موقعی که این فایل رو شنیدم دایما این آیه قرآن تو ذهنم تکرار میشه که ان قوت لله جمیعا همه قدرت از ان خداست و به همین خاطر ترس هام از بین میره و افرادی رو که بیخودی توی ذهنم بزرگ کرده بودم و قدرت داده بودم ناپدید شدند.

    خدایا بی نهایت ممنونم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    استاد عزیز عالی بود فایل چقدر آگاهی های این فایل لذت بخش و موثر بود

    عالی عالی عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3255 روز

    به نام خدای مهربان من میلاد مهتابی هستم و سپاس گذار خداوند هستم که این فرصتو داده در خدمت شما دلبندانم باشم باشم

    می خوام یک موفقعیتی که همین چند روز پیش برام اتفاق افتاد رو برای دوستان گلم توضیح بدم این داستان مربوط میشه به سال پیش بعد از این که خدمتم تموم شد تصمیم گرفتم برم دنبال شغل مورد علاقه ام که از بچگی عاشقش هشتم همون برنامه نویسی هست حالا من حوزه وب رو انتخاب کردم قبل از اون و قبل از خدمت سربازی من دانشجو بودم و کار های مختلفی رو امتحان کردم اما قلبم میگفت برو سراغ برنامه نویسی منم گذاشته بودم بعد از این که خدمتم تموم شد برم خلاصه من یک آموزشگاهی رفتم خیلی حس خوبی بهش داشتم میگفت هزینه دوره سه و نیم میلیونه به صورت حرفه ای آموزش میداد خب برام زیاد بود ی جا دیگه رفتم دوره دو ماهه دیدم قدرتمند تر از همه کار کردم تمرین هام بیشتر بود فعال تر بودم با پانصد هزار تومن به صورت مقدماتی یاد گرفتم نه ماه به صورت کاراموزی کار کردم تا حد خوبی مسلط شدم به یک قسمت از کد نویسی سایت همین سه هفته پیش بود که با همسایمون صحبت کردم و پروژه تمرینی ام مشکل داشت رفتم برام حل کرد و حسم گفت حالا وقتشه بری سراغ اون آموزشگاهه باهاش مشورت کردم یک آموزشگاه دیگه رو بهم پیشنهاد داد که زیاد حس خوبی نداشتم بهش خلاصه رفتم همین آموزشگاهی که اول از همه سراغش رفته بودم نمونه کارمو بهش نشون دادم و دوره سه و نیم میلیونی رو با دو میلیون تخفیف شرکت کردم یعنی یک و نیم میلیون دادم بهش منی که با پانصد هزار تومن رفتم یجا دیگه یاد گرفتم حالا یک و نیم میلیون سود کردم البته انصافا کار کردم تلاش کردم مطمعئنم بودم که نتیجه میگیرم اتفاق های جالبی برام افتاده توی اون شرکت قبلیه که اونو گفتم توی نظر های قبلی ام هست میتونید برید بخونید حالا این آموزشگاهه واقعا خوبه جلسه دومو روز سه شنبه رفتم راضی ام خوب تمرین میده نکات کلیدی رو میگه منم از پس کنجکاوم هی سوال می پرسم خیلی پر انرژی ام فرقمو با دیگران واقعا حس می کنم در انگیزه در انرژی در تمرکز در ایمان به این که نتیجه میگرم از همشون با انگیزه تر ام مصمم ترم جدی ترم با اشتیاق ترم

    استاد برای همین دوستم که رفتم پیشش داستانو تعریف کردم گفت که فکر کنم کار خوبی پیششون پیدا کنی ایشون ماهی دو نیم میلون درآمد داره و دور کای کار میکنه دور کاری از ایشون الگو گرفتم

    بیین استاد همه مستقیم و غیر مستقیم می گن موفق میشی هورررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    اون از مربی ام اون از دوستی که برنامه نویس ارشده این از این این از نتایجم این آز آرامشم

    حتی اون برنامه نویس ارشد یک آزمون روانشناسی گرفت ازم آزمون این بود توی چشم نگاه کن از 1 تا ده عدد انتخاب کن من همش بالا ترین عددو انتخاب کردم چند بار این آزمونو گرفت ازم زیر شش انتخاب نکردم قانون این بود که عدد تکراری انتخاب نکن

    آخرش گفت آزمون جاه طلبی بود تو جاه طلب خوبی هستی برنامه نویس خوبی می شی مربی هم با لبخند نظاره کر بود

    اینو کسی گفت که ماهی هشت تا دوازده میلیون درآمد داره دفعه پیش هم گفت من احساس می کنم ادم باهوشی هستی در مورد شغلمون صحبت می کردیم وقتی که مسابقه داشم

    استاد میخوام از تغییر دوباره فرکانسم بگم باز یک دوست گرامی و دوست داشتی پیدا کردم که ماهی هشت میلیون درآمد داره و باهاش صحبت میکنم در مورد کار و این چیزا ها سه سال از من بزگ تره هم باشگاهی هستیم و رابطه خوبی با هم داریم بعد باشگاه منو تا در شهرکمون میرسونه خیلی خوشحال شدم قبلا آدم هایی میدیدم که ماهی دو تومن داشتن این ی تغییر بزرگ فرکانسی هست

    استاد من خواسته ام اینه که به صورت دورکاری کار کنم وقتی که به اندازه کافی مسلط شدم به کد نویسی به سه دلیل اول این که محدود نباشم به مکان دوم این که داخل جامعه نرم سوم اینکه خسته کننده هست هر روز رفتن واومدن

    حالا دارم بیشتر آگهی دور کاری می بینم به این خاط که هر روز دلیل میارم که چرا می خوام دور کاری کار کنم

    حالا ی موضوع دیگه منی که پدرم ی بازنشته دولتی هست و اعتقادش اینه که سی سال کار کرده و بسشه دیکه نیمخواد کار کنه

    بیست و چهار ساعته روبروی تلویزون نشته و فقط اخبار نگاه میکنه همش هم خبر تکراری مثلا خبر ساعت نه صبح رو نگاه میکنه دو بعد از ظهر هفت شب دوازده شب حتی صداشو خیلی وقت ها می شنوم ای نامرد،این ای نامردو به فیلم هایی که میبنه می گه تمام سریال های تلویزون رو می بینه میدونید چرا میگه چون اون سریال ها نشون میدن آدما چقدر ناجورن چقدر بدن و هی بیشتر و بیشتر توی فرکانس شکست قرار میگیره خدا می دونه کی میخواد تغییر کنه هر چند وقت یکبار هم مریض میشه با این که تو فک و فایل توی بهداشتی بودن مشهوره خیلی داستان جالبی هست همین امشب بود که ی توی تلویزون داشت تبلیغ یک مستند میداد طبیعت رو نشون میداد من خیلی به طبیعت علاقه مند هستم به حیات وحش و این چیزا اینم بگم من نه سر سفره شام میخورم نه نهار چون اون لحظه هم بابام داره اخبار میبینه منم اصلا دوست ندارم خبر های مایوس کننده بشنوم ساعت یازده شب قرار بود پخش شه منم رفتم نشتم پای تلویزون و بعد از مدت ها هر وقت میشنم پیش خانواده ام بگو بخند راه می اندازم چون خانواده ام مخصوصا مادرم همیشه غمگین و بی انرژی هست وقتی ازش می پرسم مامان چرا انقدر غمگینی میگه من بد شانسم و اینا منم ی خاطره های خنده داری رو تعریف میکنم که بخنده ی خاطره گفتم کلی هممون خندیدیم اما مادرم اصلا نخندید منم گفتم مامان چرا نمیخندی غصه چی رو میخوری باز؟ هیچی نگفت بابام گفت من باید غصه بخورم که یازده میلیون ضرر کردم اینو که گفت شک شدم زود یاد حرف های استاد افتادم بعد کلی فکر کردم گفتم خداوندا سپاس گذارم چقدر قانونت دقیه چقدر جهان دقیقه البته از اون اتفاقی که بابام برای خودش پیش آورد خوشحال نیستم از این که قانون دقیق عمل میکنه خوشحالم یاد ی چیز دیگه افتادم در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد پدر و مادرم هر دوتاشون باور دارن بد شانسن و هم دیگه رو جذب کردن وقتی فکر بیشتر فکر کردم دیدم که اره ی روز بعد از ظهر بابام داره با یکی تلفنی صحبت میکنه شاید پانزده بیست روز قبل شنیدم که میگه من رسید ندارم و اینا بعد اون طرف هم گفت رسید نداری کاری نمیشه کرد که، بعد پیش خودم گفتم ببین چقدر دارم روی خودم کار میکنم که ی ناخواسته بعد از بیست روز به گوشم میرسه اونم برای پدرم که مقصر خودش بوده من و بابام داریم توی ی خونه زندگی میکنیم اما چقدر تفاوت فرکانسی داریم یاد فایل استاد افتادم توی این لحظه که میگه کره جنوبی و کره شمالی هر دو یک کشور واحد بودن سامسونگ داره به دنیا رهبری میکنه اما کره شمالی نون نداره بخوره اون فایلی هست که داره فیلم تایتانیک رو تحلیل میکنه و بسته روانشناسی ثروت رو معرفی میکنه که ایشالا من خریداریش میکنم ی روز دو تا نتیجه متفاوت برای یک نژاد انسانی منی که میرم اموزشگاه تخفیف دو میلونی میگرم با پدرم که توی فرکانس شکسته چقدر متفاوت هستیم

    استاد تازگیا دارم فایل ترس و ایمان رو بار ها گوش میدم و شما گفتین که ترس هایی که از بچگی تو وجودتت بوده رو بنویس میبینی هیچ کدوم اتفاق نیافتاده منم خود نزدیک یک ساعت فکر کردم دیدم وای خدای من من چقدر ترس داشتم که اتفاق نیفتاده برام چقدر خوشحال شدم بذارید دوستان چند مورد از ترس هایی که جهانیان داشتن و هرگز اتفاق نیافتاد رو براتون بازگو کنم یادتونه سال 2012 گفتن زمین نابود میشه و کلی داستان درست کردن و فیلم درست کردن اما حالا سال 2019 هست و زمین سالمه حتی یادمه اگه اشتباه نکنم وزیر امور خارجه استرالیا چند روز قبل از سال 2012 اومد پشت تریبون و گفت پایان زمین نزدیکه ما نابود میشیم اینو که من شانزده هفتده سالم بود دیدم البته اون موقع تلویزیون خیلی میدیم اما حالا اگه مستند حیات وحش پخش شه یادمه سال آخر هنرستان بودم رشته کامپیوتر معلم ریاضیمون بحث کامپیوتر و این چیزا کرد و گفت شما بچه بودید اون موقع ها میگفتن تمام کامپیوتر های دنیا به خاطر این که تاریخشون از سال 1999 به سال 2000 تغییر کنه داغون میشن و کلی داستان گفت م سال 2000 من پنج ساله بودم اما ببینید چقدر کامپیوتر ها پیشرفته تر شدن چقدر قدرتمند تر شدن چقدر هوش مصنوعی پیشرفت کرده برید توی یوتیوب و رباطی که شرکت هوندا ساخته ببینید حالا کسایی تا دیروز دغدغشون سال 2012 بود و تبدیل سال 1999 به 2000 حالا دغدشون شده هوش مصنوعی نکنه بر به انسان غلبه کنه انوقدر تبلیغ کرده بون که منم مدتی واقعا نگران شده بودم حتی از استاد پرسیده بودم از خانم شایسته توی عقل کل هم پرسیده بودم از دوستان و یک دوست گرامی اومد جواب خدا گونه ای داد و گفت نگران نباش دوست من هیچ چیز نمیتونه ازانسان قدرتمند تر شه و امروز کمی که به ترس هام فکر کردم و این قضایا رو به یاد آوردم این باور در من محکم تر و محکم تر شد

    استاد خیلی عجیبه من داشتم کتاب درسی خواهرم که سوم دبستان هست رو نگاه میکردم باور های محدود کننه توش پیدا کردم یکی از اون ها این بود که صراحتا گفه بود توی کتاب درسی اش که ما نمیتونیم هر چی که بخواهیم داشته باشیم یا اینه که حتی توی برنامه کودکی که نگاه می کنه نشون میده آدم های ثروتمند آدم های بدی هستن خدا میدونه چقدر من از بچگی این چیز ها رو دیدم البته من خواهرمو با شما آشنا کردم از اتوبوس شما خیلی خوشش میاد همونی که دوره جهان بینی توحیدی رو باهاش برگزار کردی نام شما رو هم میدونه امیدوارم بیشتر بیاد توی این فرکانس از همین بچگی منم از فرصت استفاده میکنم بهش می گم تو فوق العاده ای تو بی نظیری من خیلی خوشحالم که تو خواهرمی بر عکس پدرم که به خاطر درس نخوندنش بهش سرکوفت میزننه و برچسب بی عرزگی بهش می زنه وقتی فکر می کنم می بینم که چقدر منم به خاطر درس نخوندنم از جانب پدر عزیرم سرکوفت خوردم

    شاد پیروز باشید در هر دو جهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3512 روز

    به نام تنها قدرت جهان….

    سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

    وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

    گوهری که از صدف کون مکان بیرون است

    طلب از گم شدگان لب دریا می کرد…..

    استاد تقریبا. سه ساله با سایت شما آشنا شدم و شروع کردم‌ به تغییر و امروز اومدم اعتراف کنم من هیچ چی…هیچ چی نفهمیدم انگاری توی مسابقه بودم مسابقه ای که پایانی نداره…….همش عجله داشتم عجله عجله عجله…همش فکر می کردم خوب الان روی عزت نفس کار کرذم بعد برم روابط بعد ثروت بعد فلان بهمان…… که یهو جا نمونم از قافله…..ولی فهمیدم که من پایه خانه ام ویرانه سستتتته با هر بادی می لرزه فرو می ریزه…..فهمیدم هیچ‌وقت نذاشتم هیچ‌باوری تو‌وجودم ریشه بگیره.. انقدر که این عجله عجله عجله ترس توی وجودم ریشه داشتتتت…..یادمه توی دوره افرینش گفتین که شما شبیه پدر و‌مادرتون هستین حتی اگر رفتار اونا رو قبول نداشته باشین اون روزی که این جمله رو شنیدم خیلی باهاش مقاومت داشتم ولی از همون روز تا به الان روزی نیست که یک شباهت با مامانم پیدا کنم انگار کپی کپی مامانمم هر بار توی ذهنم یک ایرادی از مامانم گرفتم بعد نشستم فکر کرذم دیدم اون رفتار یا باور توی وجود خودم هست و این باور عجله هم از همون باور ورفتارست…..همیشه هر وقت مامانم دیدم یک جمله ای رو که صدها بار توی روز تکرار می کنه اینه وقت ندارم وقت ندارم نمی رسم هیچ کاری بکنم چقدر زمان کمه چقدر زود می گذره و حتی یادم مامانم وقتی صبح مثلا قرار بود ساعت ۸ بیدار شه ۹ بیدار میشد چقدر بهدخودش بد بیراه می گفت این در حالی که مامانم شاغل نیست کار خاصی هم نمی کنه…..و‌چقدر این باور توی وجود خودم هم هست و باور کمبوذ وقت و‌عجله کردن……اصلا همین باور کمبود باعث عجله میشه……. ووقتی ریشه همه این ها رو میگزم باز می رسم به بک‌چیز به ایمان نداشتن به خدا….به این که نعمت ها فرصتهای خدا همیشه هستن تموم نمیشن….. که همیشه زمان هستتت….که هدف اصلی شاد بودنه…رها بودنه لذت بردنه…..که هدف اصلی وصل شدن به خداستتت ، اعتماد بع خداست ، باور به این که خدا قدرت زندگیت بهت داده….بهت داده که بسازی…..بسازی و‌لذت بببری…… نه‌نگران باشی نگران زود رسیدن یا دیر رسیذن…… امروز اومدم بگم برای خودم و‌دوستانم که اگر نمی دونین از کجا شروع کنید……از توحید شزوع کنید….از خدا شروع‌کنید خدایی که یک انرژی که همه جا هستتتتتت یک انرژی که فیزیک نداره و‌نمیشه دیدیش ولی میشه حسش کرد خداییی که پیدا ترین پنهان روزگاره….خدایی نزد گمان بندگانشه……خدایی که هیچ شکلی نداره ولی ما می توانیم بهش شکل بدیم….. خدایی که اگر قدرتش باوز کنی……. خدایی که اگر درکش کنی از همه چیز همه کس بی نیاز میشی… خدایی که همیشه هستتتت….. خدایی که نزدیکهٍ…… خداییی که در وجود ماست…..خدایی که در ما جاریه….. اومدم بگم اول پایه های خونتون محکم بسازین یک جوری محکم بسازین که هیچ سیل ، زلزله ای خرابش نکنه…..اگه زیر بنا های ساختمون خونه تون محکم بلشه به راختی میشه رنگ‌خوشگل وسایل خوشگل توش چید……ولی اگه بنا محکم نبلشه با کوچکترین زلزلهه ای همه چی ویران میشه و‌همه اون وسایل زیبا رو هم میبره پایین.. اومدم بگم اشتباهات منو تکرار نکنید…..تا یک‌چیزی توی وجودتون ریشه نکرفته نرین سراغ چیز دیگه عجله نکنید…..بهدخدا خواسته هامون فرارنمی کنندد تموم‌نممیشن…..دیر نمیشه…..من روی هر‌موضوعی کار کزدم به اندازه کار کردنم نتیجه گرفتم….ولی ولش کردم…….چون همش عجله داشتم….و با این که بارها رسیدم به این که تو باور توحیدی ت مشکل داره…..تو باور نداری خالقی گفتم نه بابا چی میگی اگر باور نداشتم که‌ول می کرذم این مسیر.،بابا نتیجه دیذم ها…..ولی من فکر می کنم توی هر زمینه ای که نتیجه نمی بینیم و‌نگران میشم می ترسیم بهدخاطز این که باوز نکردیم حداقل توی اون زمینه باور نکردیم یا به طور ریشه ای باور نکردیم که خالقیممممم باور نکردیم که قدرت دست خداست و‌خدا این قدرت دادهددست ما……

    به امید این که هر روز و هر روز بتوانم با عمل کردن به توحیذ و بارها تکرار کردنش این شرک ها رو هر روز کمتر کمتز کنم…… به امید این که همه دوستانم در این مسیز روز به روز موفق تر مو فق تر بشن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2793 روز

    به نام ربم

    سلام.

    ساختنه باورهایه توحیدی و ایمان آوردن به این قدرت اساسی ترین و لازمه ی زندگی در این دنیاست.تا زمانیکه این باورها به چیزهایی که نباید آلوده باشند مثله داشتنه توقع از سایرین مثله نگرانی از عدم تایید توسط دیگری مثله نگرانی از به نتیجه رسیدنه پرونده ات در مسیر دادگاه مثله نگرانی از پیچیده شدنه مسایل کاریت و بوجود آمدن ناگهانیه اتفاقی که تصورشان را هم نمیکنی و نابود شدنه هدفی که در یک قدمیت بود و و و ….

    همه و همههههه افکاری هستند که به مرور زمان در ذهن ما به علت قدرت دادن به غیر و یا مهم دونستن حرفه مادر پدر خاله دایی یاا فلان شخص که به نظر انسان محکم و قوی می آید کاشته شدند و از اونجا که سخنه اون افراد برای ما حکم محکمی داشته به دنبال تایید شدنشون در پیرامونمون گشتیم و این نهااال ضعیف و کوچک را آنقدر تغذیه کردیم با تاییدات بیرونی و مهر محکم زدن به اون حرفهایه شرک آلوود که حاالا اون نهال های کووچک برایه خوودشان درختان تنومندی شدند.حالا وقتی میخواهیم فکر درست را جایگزین کنیم با شک و شبهه مواجه میشویم و گاهی حتی میگوییم اینهااا حرف هستنددد.پس اگر اینطور است چرا فلان و بیسار نشد و اونجا همونی شد که آقای فلانی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟

    موضوع اینه که برای ساختن و ایجاد باور درست مداومت خیلی مهمه.همچنیییییین باید بدونیم همییشه ترسه از تغییر چیزی بود که با سرشته آدمی همراه بوده.اماااااااااا اینم نباااید فراموووش کنیم کههه اصل و ریشه ی وجوودیه ماااا با رب و انرژیه مطلقه جاری در این دنیا و جهان و کهکشانهااا یکیه و متصل هستند حالااا چه ما باور کنیم و چه نکنیم.اییین خیلییی مسیر رو ساااده میکنههه.وقتی میخواهییم به سمته اصلمون بریم وقتییی میخواهیم در مسیر قرار بگیریم چون که هم جهت با مسیر اصلیه جهان میخواهیم قدم بردااریم خیلییی سریییع به نتیجه میرسیممم و شواهدش میااااد.خوووب حالا مااا بایید چیکاار کنیم؟؟؟؟؟؟

    اول از همههه باییید این باور رو بسااازیم که مسیول زندگیه مااا فقط و فقط خوودموونیم.بااا تمامه احترااامی که به سااایر بنده ها و مخلووقاته خداوند داریییم باااید بدوونیم که قدرته زندگیه ما دسته خوودموونه چووون ما جزیی ازین قدرته لایتناهی ربموون هستیم و مااهم قدرت سازندگی و خلق روو داریییم.پسسس ضروورتی ندااره هر حرفی یا هر چیزیو که میبینیم به عنوااانه وحی منزل بپذیریییم حتیی اگه از زبون مادرمون یا پدرمووون یاااا حتی رییس بااانک رییس جمهووور یا رییس دادگستری یا بقاله سر کووچه که شخصه مومنی به نظر میرسه دراوومده.مااا باید انقدر برایه این اتصااله با منبع اهمیت قاایل بشییم که خوودمون براش باور ایجاد کنیم.وقتی تو مسیر میریم میبینیم اوون درختااایه تنووومند چهه راااحت از رییشه در میااان و چههه راااحت باورهایه درست جاشونو میگیره.حالااا بایددد درختایه جدید و باورهایه جدید روو تغذیه کنیم و این کاار خیلییی راااحتتره.چوون با اصلموون و مسیییر گسترشه دنیااا هم مسیییره و فقط و فققط کاافیه توجه کنیییم و سپااسگذاری کنیییم از ربموون زماانیکه بهمون نشوون میده که آرههه قدرت دسته خوودتههه و مننن همه کاراتو ردیف میکنم و ببین اینم تاییدش.اوون وقت ماا باید ببینیم و توجه کنیم و تاایید کنیم و باورهایه جدیدمون رو تغذیه کنیم.باااید کنترل کنیم ورودی هاموون روو و توقعااتمون رو از ساایرین.مااا نیازی نداریم کسی کاری برامون بکنه وقتی خداایی داریم که هر چی ازش بخواهیم بر خودش واجب دونسته که برامون برآورده کنهههه حالا از هر طریقی.ماا نیازی به تااید شدنه کسی نداریم وقتی همیشه در حاله اتصال با ربمون باشیم و انننقدر دل بدیم بهش که الهاماتش رو خووب بفهمیم و عممل کنیم و نتیجه رو بگیریییم.حالا شاید مسیرمون بابه میله سایرین نبااشه.خوووب نباااشههههه مهم نیییست.

    وقتی قدرت رو میدیم دسته خدااا میبینیم که چه معجزه هایی میکنه برامون.وقتی توجهمون رو به نکاته مثبته زندگیمون میدیم وقتی سپاسگذااره نعمتاش هستیم یعنی در مسیریم و اوون وقت هست که تمامیه قوانین و خط و نشونایه بقیه و یااا حتی وعده وعیداااشون یا تهدیداتشووون برااایه ماااا مثله ساایرین نییستو تاثیری رو ما نداره.اصلا قوانین برایه ما عووض میشن چووون اوون خدااست که داره کارایه مارو ردیف میکنه.البتههه به وسیله ی وسیله هاااش.شاید به واسطه ی همونن رییس باانک یاا وکیل یا قاضیی یا رییس جمهوور برایه توو کاری میکنه که باااید بشه و حتیییی هزاران براابر بهترر و عاالی تر.جووری که فقط توو میفهمی این نتیجه ی چیی بود و بقیه احتمالا برچسبه شاانس و پارتی و یا هر چیزه دیگه رو بهش بزنن.امااا تو میدوونی از همووونجاایی نشات میگیره که تو با خداایه خوودت ربت کسی که قدرت آسمانها و زمین در دستانه اووست عشق بازی کردییی و قدرت رو دادی دستش و به الهاماتش توجه کردی و دل دادی بهشوون و عمل کردی و حرفه ساایرین برات اهمیتی ندااشت و نتیجه رو از خدا خواستی و از مسیر رسیدنت به نتیجه لذت بردیو شکرگذاری کردی و کااریم ندااشتی که چجوری و به چه نحوی به نتیجه میرسی و دست خداارو بااز گذاشتی که بهتت بهترین هاشووو ارزانی کنههههه.من این بااورهااایه اساسی رو میخوااام در خووودم اونایی رو که ایجااد کردم بارورتر کنمممم و بااورهای جدید تر رو با قدرت بسااازم و جاایگزینه باورهایه اشتباه کنم و میدوونم که لاازمش اینه که مداااومتتت داشته بااااشم.لااازمه ی آرامش و خووشبختی و لذت از زندگی و ملاقاته آدمایه موحد که بویه خدا میدن و تجربه ی بی نظیرترین روابط و جاهایه دیدنی و طبیعت هایه دنیااااا و هرآنچههه زیباایی که در این دنیا خدا برای ماا خلق کردههه تووحیییدههه.باااید حوااسم به افکارم باشه ریشه هاشونو پیدا کنم برایه خوودم ارزش قایل باشم که نذارم هر فکری با هر منبعی تو ذهنم جولاان بده.من بنده ی خداام من کسیم که وقتی خدا منو خلق کرد به فرشتگانش دستوور داد منو سجده کنن.من کسیم که که خدا آسمانها و زمین رو مسخر من کرده من کسیم که لیاقته هم صحبتی با خدااارو دااارم پسسسس باااید و بااااید به خودم احترام بذاارم وو تنها و تنها از خوودش همه چیوو بخواام و باورهامو درست کنمممم و باور درست ایجااد کنمممو بدوونم که هر چیزییی دارم به خااطر این بووده که خداا از قبل میخوااسته که به من ببخشه و خوودمم خودموو لااایق دوونستم و حالااا دارمشوون.پس کاملا واضحه که باید چیکاار کنم.

    الهی ربی ای بزززرگ فرمانرواایه کیهاان قدرتی به من عطا کن که توقعاتتم از ساایرین به صفر برررسه.خدا پروردگار من ، از اکنووون تماامه نگرانی هاامووو و ترس از آیندموو به توو میسپرممم وایمان داارم که تو همیشه ودر هر مکان و زمانی چه من باشم و چه نباشم به گونه ای از حق من دفااع میکنی و مرا بزرگوار میکنی که من نیاازی به کمک کسی ندارم و هر لطف و کمکی که از کسی به من میرسه میدونم که منبعش توویی و این رو با تماامه وجوودم درک مییکنم.خدایااا من رو به مسیرهایی هداایت کن که روابط زیبا و تجربه های لذت بخش و انسان هایه والایی رو بببینم.به مسیرهایی هدایت کن که ثروته لایزالت به سمتم سرازیر بااشه.به مسییرهایی که به هییچ کسی واابسته نبااشم.به مسیرهایی که عشقه بی کراانه تورو به بهترین وجه از طریقه بندگانه بی نظیرت تجربه کنممم.خدایااا من رو به مسیرهایی هدایت کن که همییشه غرقه شاادی و حضوور داایمی در پیشگاهه تو باشم.خدایااا همه ی مارووو به مسیرهایی هداایت کن که نعمت در آنهاست.ربه مننن ای کسی که قدرت آسمانها و زمین در دستاانه توووست از توو میخواااهم که به من قدرت و ثروت و آرامشی عطا کنی که بالاتر اززووون رو هنوز کسی ازت نخواسته و نداشته.خدایا ازت میخوام من رو آنقدر لایق کنی که واسطه ای باشم که از طریقه من محبتت رو به دیگران و ساایر بندگانت نشوون بدی و این عشق بازی من با تو منو سیرااابه نوورت کنه.آمین یاا رب العالمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1039 روز

      سلام نگین جان دوست خوبم

      کامنتونو خوندم دعای آخرشو رازونیاز زیبایی که در آخر نوشتی رو تو دفتر قشنگم نوشتم تا هر روز دعای هرروزم باشه و حالم و باهاش خوب کنم خیلی لذت بردم از کامنتتون عالی بود و عالی هستی اون قسمت حرفتون که در دعا هم ازش یاد کردی به صفر آوردن سطح توقعاتمون که این مشکل اساسی همه ما ایرانیاست چقد عالی میشه و اونروز زیباترین روز زندگی ما میشه وقتی از هیچکس حتی زن و بچهات هم انتظار وتوقع نداشته باشی چه برسه دیگران وای خیلی این دعا اجابت بشه زیباست خیلی شوق برانگیزه یعنی میشه خداااااا این دعامون اجابت بشه هرچی میکشم از همین مشکل که در خودم ایجاد کردم باید برنامشو با توحیدی شدنم در درونم پاک بشه و چقد خوش بحال ما توحیدی ها میشه که با توحیدی شدنمو ن تماااااااام این مشکلات اخلاقی رفتاری فکری خود بخود بدون هیچ تمرین سخت و فشار و تقلایی محو ومتلاشی میشه چقد این توحیدی شدن واسه منی که راحت طلب هستم عالیههههاا خدایااااااا شکرت و از شما نگین جان عزیز ممنونم که دلمو با کامنت زیبا و دعای آخرش گرم کردی و به قلبم نور تزریق کردین سپااااااااااس خواهر گلم سپااااااس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نگین گفته:
        مدت عضویت: 2793 روز

        درود و سلام بر دوسته الهی عزیزم آقا مجید عزیز

        سپاس از کامنت زیباتون.سپاس از توجهتون و شکر از خدای عزیزم ک از طریق شما منو به کامنتی که سال ها پیش نوشتم هدایت کرد.

        آقا مجید اصن باورتون نمیشه روح خودم از دعاهایی که اون سال ها نوشتم ب پرواز درومد.

        خدارو شاکرم برای این مجیب الدعوه دعا بودنش.وقتی به پشت سر نگاه میکنم میبینم الحق که چه خدای وهاب روزی بخش مهربان و بخشنده ای دارم.از هر چیزی که خواستم هزاران برابر بیشترش رو بهم داده.چیزایی بهم داده که حتی تصورشون رو نمیکردم.

        آقا مجید از شما صمیمانه سپاسگزارم.نمیدونم حکمت خداوند حتما اینه که بهم از طریق کامنت دستان الهیش همچون شما در کامنت هایی که سال های پیش به نگارش درآوردم بهم بگه نگین جانم تو این مسیر هارو طی کردی ادامه دادی ایمانت رو روز به روز به من بیشتر کردی و من وفادارتینم به عهدم و یادت بیاد که از کجا به کجا رسوندمت چوون ادامه دادی.حالا هم ادامه بده زیبای من عشق من که من بااازم هستم همیشه هستم و راضی و خوشحالم ازینکه بهم دل میدی و ازم درخواست میکنی.

        بخواه از من که من وقتی ازم بیشتر میخوای بیشتر ازت راضیم چون نشون میده بیشتر باورم داری.

        مجید عزیز خیلی از خدای شما که هدایتتون کرد به کامنت سال ها پیش من و سپاس از شما که به ندای رب پاسخ دادین و برای من هم نوشتین.خیلییی خوشحال شدم که دعاهایی که نوشتم به دل دریایی و نورانیتون نشست‌.

        آقا مجید بزرگوار از وابستگی و توقع داشتن گفتید.

        خداروشکر من درین زمینه خیلیییی خوب شدم و هیچ توقعی از کسی ندارم.میدونید هرآنچه که بیشتر با خودمون به صلح برسیم با خدای درونمون بیشتر به صلح برسیم و عمیقا درک کنیم که ما مسیول کوچیکتریییین اتفاقات زندگیمون تا بزرگترینشون هستیم پس دیگه جایی برای توقع داشتن از دیگران نمیمونه.

        زمانی که ما بدونیم دنیا آیینه ی تمام نماااای افکار و رفتارها و فرکانس های ماست اگر ما چیزی رو در بیرون از خودمون یعنی هر چیزییییی رو در بیرون از خودمون ببینیم که باب میل ما نیست سریعا به خودمون برمیگردیم که من چیکار کردم من بیشتر به چی فکر کردم من درونا چه رفتاری از شخصی رو فعال کردم که این نتیجه رو دیدم.

        پس من مسیولم.من کردم.من باید عوضش کنم و من میتوووونم که عوضش کنم.چووون من ربی دارم که تمام قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست و به من گفته ازم بخواه تا راه رو بهت نشون بدم و براااحتی ازش درخواست میکنیم و مطمینیم در لحظه پاسخ میده فقط من باید بیشتر روان شم که بهتر پیغام ها ونشانه هاشو بفهمم.

        میدونید آقا مجید من حتی زمان هایی هم که گیر میکنم در واقع به ناخواسته برخورد میکنم برای نحوه ی خواستن برای نحوه ی آرزو کردن و حتی نحوه ی پیدا کردن گیر و گورای ذهنی و فکریمم از خدا میخوام که هدایتم کنه.آره چرا ازش نخواهیم.

        بخواهیم.

        از رب العالمین کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست درخواست کنیم.اون خوشحال میشه که بریم پیش خودش نه کس دیگه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 1039 روز

          سلام خواهر گلم

          کامنت شما کمکم کرد که مهمترین نشتی انرژی و پاشنه آشیلم را بفهمم و از امروز بیشتر برای رفعش تلاش کنم به صفر کشیدن سطح توقعاتمون از غیر خدا که تمام نشتی انرژی ام 95درصدش الان که فکر میکنم اینه و بفکر اصلاح دیگران بودن اینارو حل کنیم مثل تیر کمانی که کشیده شده کشیده شده خیلی کشیده شده و بعد از چله کمان پرتاپ شده اوج میگیریم بسمت قله موفقیت خداروشکر برای این بیداری

          و ممنونم از کمکی که از شما دوست عزیزم بمن رسید متشکرم دوست خوبم خوشحالم و تحسینتون میکنم که گفتی کلی نعمت بهت رسید انشالله در مدار دریافت بیشتر بهترینها باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    A گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    سلام بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و بقیه اعضای محترم سایت ..

    من و همسرم در این سایت عضو هستیم و با هم داریم پیش میریم مثل دو تا دوست و همکلاسی ..

    دوره عزت نفس و روانشناسی ثروت یک و قدم ها رو تا قدم ۶ رو هم خریداری کردیم .اول عزت نفس رو کار کردیم و بعدش روانشناسی و همزمان با اون قدم ها رو …

    ولی یه حسی داشتم که مثل آدمی که گمشده ایی داشته باشه و نمیدونستم چی اون گمشده !!

    تا اینکه خیلی میگفتم و می‌نوشتم برای خدا و ازش درخواست میکردم بهم بگه گمشده ام چیه؟ازش دائم درخواست میکردم خودش رو بهم بشناسونه .بفهمم خدا کیه؟چیه؟چیکار میکنه ؟من چیکاره ام؟خلاصه با حجم خیلی خیلی زیاد سوال بی‌جواب تو ذهنم با خودم درگیر بودم…

    یه روزی حسی به من گفت برو تو دانلودها و یه نگا بنداز .رفتم و نمیدونم چه جوری شد که اجرای توحید در عمل رو زدم و شروع کردم به گوش دادن فایلها …

    یعنی ببین استاد عباسمنش یه غوغای در درونم ایجاد کردین شما که نگو …مثل اون یافتم یافتم ارشمیدس شده بودم …

    یعنی از سر ذوق و شوق فایلها رو گوش میدادم و کامنتها رو میخوندم ….

    ساعت ۲ شب میخوابم .۶بیدار میشم.سرحال …

    سریع شروع میکنم به کار کردن …

    یعنی واقعا” حالا پیدا کردم ..من دنبال ثروت و سلامتی و حال خوب و آرامش هستم .ولی در به در از این خونه به اون خونه .از این کوچه به اون کوچه ..از این شهر به اون شهر …

    نگو بابا یه منبع داره .آدرسش هم سرراست :

    توحید

    والسلام..

    یعنی بالاخره اون گمشده من پیدا شد …

    اون منبع آرامش و خیر و خوبی و ثروت و سلامتی و حال خوب و همه و همه و همه اینجاست کجا دارم الکی دور خودم میچرخم …

    خدا رو هزاران هزار بار شکر …

    استاد عزیز و محترم از شما سپاسگزارم بابت آگاهی های ناب و نامبر وان که میدین ..

    این از تجربه من که دوستان عزیز من راههای زیادی رو رفتم ولی تا الان اینقدر حس خوب رو تجربه نکردم.

    یعنی تا این ریشه توحیدی درست نشه فایده ایی نداره …

    من ابتدای سال برای خودم نوشتم :سال ۱۴۰۰ باید درخشان ترین سال زندگی من باشه..

    و همین که بعد از ۴۰ سال اصل اصلی رو درک کردم یعنی درخشش تمام …

    امیدوارم همگی مون به اون درک واقعی و حقیقی از توحید نزدیک و نزدیک تر بشیم و اون آرامشی که در ارتباط با این باور هست رو لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر حس کنیم که قابل مقایسه با هیچ آرامشی نیس …

    در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و در آرامش باشید ..

    سپاسگزارم🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1039 روز

      سلام و درود بر شما دوست خوب توحیدی

      بسیاااار خرسند و خوشحالم که در کنار همسرتون دارین رو خودتون کار میکنین و این نشون دهنده رشد یه خانواده شاد و صمیمی که قراره با رشدتون فرزندهای سالم و صالح رشدبدین برای رشد جامعه و توسعه جهانمون انشالله هر دوتاتون موفق باشین که مطمعنمممم هستین چون وقتی زن و شوهر پشت هم باشن خیلی خیلی میشه انرژی اتمی گرفت و راحتتر رشدکرد بهترین کارو کردین هم به شما و هم همسر گلتون تبریک میگم برای این درخشش و پیدا کردن گمشده تون که واقعااااا حس زیبایی هست

      و از شما بسیاااااار ممنونم که به منی که هنوز دوره ای رو نخریدم و در مدارش قرار نگ فتم بدونم خواستم بخرم از چه دوره های کلیدی شروع کنم برای خرید و کار کردن فوق العاده رو خودم بنظرم با این نظرتون بهترین کار شروع از دوره هایی است که روی توحید بودن تمرکز داره خیلیییییی متشکررررم از شما خواهر گلم و آرزوی موفقیت برای شما و همسر گلتون دارم .خیلی خیلی ممنونم که بیدارم کردی با آگاهی زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3429 روز

    سلام دوستای گلم.

    من یه پوشه درست کردم تو گوشیم فایلای توحید عملی رو ریختم توش و همیشه گوششون میدم این چند تا فایل جزو اون دسته فایلا هستن که من هر بار با گوش دادن بهشون به پهنای صورت اشک میریزم، خیلی درک میکنم استاد چی میگه چون تمام زندگیم رد پای این حرفا رو میتونم حس کنم.

    یادم هست خیلی سال پیش که توی یه شهر کوچیک معلم بودم بارها از حراست اداره بهم تذکر دادن که پوشش ات باید مناسب تر باشه یا حتما‌باید چادر بپوشی وگرنه ممکنه کارت در معرض خطر قرار بگیره.

    یادم هست یه روز یکی از دوستانم تماس گرفت گفت من امروز توی حراست اداره بودم داشتن در مورد تو صحبت میکردن و اینکه برات برنامه دارن و میگن‌ما اینو زیر نظر گرفتیم، داریم براش، میدونیم چیکارش کنیم، خلاصه با یه حالتی با آب و تاب داشت توضیح میداد که میخوای چیکار‌کنی اینطور که صحبتش شده پرونده ات خیلی پر و سنگینه این احتمال هست که کلا کارتو از دست بدی و از این صحبتا، بعدش هم ‌گفت من آشنا دارم برات سعی میکنم ردیف کنم که داستانی پیش نیاد، برگشتم بهش‌ گفتم نمیدونم چی میگی اصلا درکت نمیکنم بقیه رو هم درک نمیکنم مگه اونا به من شغل معلمی رو دادن که اونا بخوان ازم بگیرنش، اونا هیچ غلطی نمیتونن بکنن، توام نیازی ندارم کاری بکنی. چند وقت بعدش هم همونا که برام برنامه داشتن بدون اینکه‌ متوجه بشن نامه ی انتقالیم به مرکز استاد و یه محیط و فضای عالی تر با پست عالی تر امضا و من اومدم توی یه فضای آزادتر و خیلی خیلی رشد کردم.

    این قضیه مال سال هشتاد و شش هفت بود اون موقع من به سایت هدایت نشده بودم‌ فکر کنم هنوز استاد کارشونو شروع نکرده بودن تو تهران، حتی به قانون هم هدایت نشده بودم اما این رابطه از سن پایین بین من و خدام شکل گرفته بود.

    حتی یادمه ما خونه مون همیشه جاهایی بود که باغ بود و تاریکی و کوه و کلا تاریک بود هر کدوم از اعضای خانواده ام‌که میخواستن برن سرویس، یکی از اعضای خانواده رو بیدار میکردن که باهاشون بره، حتی داداشای بزرگم یا خواهرم، من تنها کسی بودم‌ که تو همون سن پایین هشت نه سالگی تنهایی میرفتم، حتی یادمه تو سن یازده دوازده سالگی میخواستم برای وضو بیدار شم سحر که تاریک بود همه جا کسی رو بیدار نمیکردم یا مزاحم کسی نمیشدم و از همون سن پایین تمرین میکردم که برم تو دل ترسام، حتی ضرورت این کارو نمیدونستم فقط میدونستم باید انجامش بدم.

    این قضیه که نباید از چیزی یا کسی ترسید و هیچ‌کس نمیتونه تاثیر منفی تو زندگیم داشته باشه رو من خیلی زود درکش کردم برعکس استاد، اما باز برعکس استاد و خیلیا اینکه روی کسی ام نباید حساب کنم دیر بهش رسیدم خیلی جاها درک نکردم و ازش ضربه خوردم و خدا به خاطر اینکه‌ روی کسی حساب کردم گوش مالی حسابی کرده منو جوری که دردش تا ماه ها توی قلبم بود، اما از وقتی عضو سایت شدم و با این آگاهی با وضوح بیشتر آشنا شدم دارم تمرین میکنم که نه از کسی یا چیزی بترسم و نه به کسی جز خدا تکیه کنم.

    خدا رو سپاسگزارم که من رو به مسیر توحید و یکتاپرستی هدایت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز

    امروز این فایل رو بارها گوش دادم

    و هربار یه شرک مخفی رو در وجودم در رفتارم و در باور هام پیدا کردم

    یک انسان موحد

    یک انسانه موفقه

    موحد بودن یعنی رها بودن

    مثل پرستو مثل مورچه مثل درخت

    موحد بودن یعنی شجاع بودن

    کسی که شجاع هست شجاع نه به معنی قلدر یا کله خراب

    شجاع یعنی کسی که بسیار مودب و محترم هست اما در عین حال در درونش ارامش بر قراره و هیچ ترس و غمی نمیتونه تاثیر زیادی روش بزاره

    یک انسان شاد یک انسان موحد هست

    من وقتی بچه بودم خیلی موحد بودم

    چون شاد بودم

    چون یقین داشتم خاسته هام محقق میشن فقط یکی یکی درخواست میدادم

    به چجوری و چه وقتی فکر نمیکردم

    به مرور که بزرگ شدم در این جامعه شرک زده من هم یک مشرک تمام عیار شدم

    یک انسان موحد نشونش اینه که بسیار عزت نفس بالایی داره

    چون وقتی پشتت به خدا گرم باشه

    سرت هم بالاست

    کسی که سرش پایینه یعنی اعتماد به نفس ضعیفی داره

    استاد قبل از اشنایی با شما

    اخرین باری که کلمه شرک رو شنیده بودم فک کنم کتاب دینی دوره راهنمایی بود

    و فکر میکردم مشرک ها فقط قبیله قریش بودن که با پیامبر دشمنی داشتن و بعد از اون دیگه اکثریت ایمان اوردن و الان 1400 ساله که ما در جهان مشرک نداریم

    خخخ

    الان که به خودم نگاه میکنم میبینم از ابوجهل بیشتر شرک داشتم تو زندگیم

    هنوزم دارم

    هنوز هم ترسهام

    غم هام و نداشتن عزت نفسم رو که میبینم میفهمم که از شرک میاد

    هر وقت بتونم مثل دوران کودکی رها و ازاد زندگی کنم میتونم بگم دارم بدون شرک زندگی میکنم

    البته خیلی خیلی بهتر شدم

    در طول روز تمام تلاشم رو میکنم که اگاهانه موحد باشم

    اما ناخداگاهم هنوز شرک زده هست

    و میدونم به میزانی که اگاهانه توحید رو عملی زندگی میکنم

    یواش یواش ناخدا گاهم میپذیره

    و وقتی اون بپذیره

    من رها از شرک خواهم بود

    خدایا من رو هدایت کن به سمت زندگی توحیدی در هر لحظه

    خدایا شکرت که حداقل این مفاهیم رو باهاش اشنا شدم و از نادانی در اومدم

    این که چقدر در عمل استفاده کنم به همت خودم بر میگرده

    استاد سپاس بی کران…

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سپیده رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    روز پنجاه و‌چهارم از سفرنامه من؛

    وااااای که من عاااااشق این فایلهای توحیدی هستم…

    خدایا هزااااااااران بار شکرت که انقدر قشنگ و به موقع هدایتم میکنی به سمت تک‌تک این گفته ها و آگاهی ها و آموزه های ناب و الهی از زبان استاد جان جانانم…

    فقط و فقط رو خدا حساب کن چون هیییییییچ قدرتی در جهان جز قدرت مطلق رب وجود نداره و هیییییییچ کس هیچ تاثیر مثبت با منفی نمیتونه تپ زندگیت داشته باشه، چون تو تنها خالق زندگی خودت هستی و بس…

    اگر اتفاقاتی تو زندگیت میفته که به ظاهر ناخوشنایند و نادلخواهه، آگاه باش و ایمان داشته باش که اوناهم برای تو خیر و خوبه چون تمام عوامل بیرونی به صورت رایگان دارن برای تو کار میکنن و به خدمت تو دراومدن چون دستی از دستان خدا هستن برای کمک رسانی به تو…

    واااااای خدای من این چه حجم از آگاهیه که من دارم بدست میارمو درک میکنم…؟!؟

    خدا و خدا و فقط و فقط خداااااااااا…

    خانوادم، همسرم، رییسم، صاحب خونم، رییس بانک، مدیرعامل کل، رییس جمهور، وزیر کشور، قانون، دولت، اقتصاد، دلار، گرونی، تورم و تمااااام عوامل بیرونی دیگه…

    هیییییییچ تاثیری تو زندگی من ندارن و تا زمانی که من ایمان و توکل ابراهیمی داشته باشم و بدونم که خدای من بهترینهارو برای من میخواد چون قدرت جهانیان در دست اوست،و این خودمم که دارم اتفاقات زندگیمو رقم میزنم، پس هرگز هیچ کس هیچ آسیبی بهم نمیتونه برسونه چون خدا با مومنین است…

    خدایا هزاااااران بار هم شکرتو به جا بیارم باز کمه…

    خدایا شکرت که این آگاهی هارو به استاد عزیزدل دادی تا ایشون هم دستی از دستان تو باشه و مثل ابراهیمت پند رسان و بشارت دهنده ما باشه تا ماهم بتونیم به توحید و ایمان بیشتر برسیم…

    خدایا شکرت که مریم گلی دوست داشتنی این سفرنامه الهی رو انقدر قشنگ و به روز درست کرد تا هر روز بتونم با نظم و به موقع به آگاهی های بیشتر برسم…

    خدایا شکرت که منو به این سایت الهی هدایت کردی و اینجا کنار دوستان بی نظیر و هم فرکانس قرار دارم تا به کمکشون و با خوندن کامنتاشون به درک بیشتری برسم…

    خدایا شکرت که هستی و برامون خدایی میکنی…

    در پناه الله یکتا و بی همتام شاد و‌سلامت و خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشیم…

    یا حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: