توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم
من یه راهنمایی لازم دارم امشب خیلی سرزده بعد از چند مدت سری به پروفایل خودم زدم و واقعا شوکه شدم من حدود سه سال عضو سایت بودم بدون پیشرفت چشمگیری با اینکه تمام فایل های رایگان استاد رو دانلود کردم بدون اینکه یدونه ازاونا ازقلم افتاده باشه و تمام فصل های کتاب رویا هایی که رویا نیستند رو هم خریداری کردم واینا رو هم خوندم .
من یه مسئله ای ذهنم رو در گیر کرده و خیلی بهش فکر میکنم که این کار درسته یا اشتباه .
راستش من 22 سالمه و خیلی آدم رقابتی هستم نه اینکه سر چیزی با کسی رقابت کنم این رقابت با خودمه و من همیشه از دست خودم ناراضی هستم اگه بخوام براتون مثال بزنم از شغل خودم میگم من یه فروشنده هستم و همیشه دلم میخواد توی کارم برنده باشم و اکه توی یک روز یک مشتری رو از دست بدم خودم رو سرزنش میکنم که کجای کارم مشکل داشته هر چیز خوبی ببینم دلم میخواد اونو داشته باشمش و اکه به اون نرسم هی میگم حتما کم کاری کردم چون رشته معماری هستم توی کلاس بعضی ها کارهاشون بهتر از من بود با خودم گفتم اگه اون تونسته چرا من نتونم رفتم و اینقدر تمرین کردم که ترم بعد بالاترین نمره و بهترین کار رو بین همه داشتم و بازم وقتی دیدم کسانی توی کارشناسی کارای خوبی دارن با اینکه سطحشون از من بالاتر بود بازم از کار خودم نا امید شدم پیش خودم فکر می کنم که چه باور های بازدارنده ای دارم اونا رو مینویسم وساعت ها بدون وقفه فقط باور های درست اونا رو با خودم تکرار میکنم وقتی که توی اون زمینه خوب میشم با اولین شکست فکر می کنم که من کم کاری کردم لطفا بهم کمک کنید.
اگر این شکل کارم اشتباهه یا درسته بهم بگید من فکر میکنم اینجوری در سته که همیشه از خودم توقع کار و انرژی بیشتری دارم و الان هزینه خریداری دوره هدف گزاری رو ندارم و فکر میکنم آدم بی هدفی هستم :(
همیشه میگن که دانستن عیب نیست ندانستن عیب است من ممنون هر کسی هستم که بتونه به من کمک کنه تا پیشرفت کنم و این توقع رو از استاد عزیز دارم که اگه وقت گزاشت و این کامنت رو خوند جواب این سوال من رو شخص خودشان بده یا محبت کنن و فایلی رو در این زمینه آماده کنه شاید چندین نفر دیگه هم این سوال رو داشته باشن .استاد جان به سنم نگاه نکنید یه وقت فکر نکنید که کله من بوی قرمه سبزی میده حاضرم تا پای جونم برای رسیدن به هدف هام پیش برم خوشحال میشم اگه لطف کنید و جوابمو بدید.
به قول خودتون در پناه الله یکتا شاد باشید سالم و ثروت مند در دنیا و آخرت
از طرف دانش آموخته ی با استعدادتون امیر علی
سلام دوست عزیز
دوست من خیلی خوبه که با خودت رقابت کنی وسعی کنی هر روز بهتر از روز قبلت باشی ولی این مثال هاییی که شما زدی رقابت با خودت نبود…… من فکر می کنم شما خیلی کمال گرا هستی و عزت نفست مشکل داره مهم ترین ویژگی عزت نفس اینه که از خودت راضی باشی وخودت سرزنش نکنی…… و البته هر روز سعی کنی بهتر از قبل باشی ولی شما همش داری خودت تخریب می کنی و این کمکی بهت نمی کنهجز حال بد… پیشتهاد من اینه که روز عزت نفست کار کنی…. موفق باشی
سلام و سپاس از استاد عزیز باتوجه به صحبتهاتون زمانی که توقعمون از روی ادمها بر میداریم و میگذاریم روی خدا تجربه ای که دارم این بوده ادمها خودشون میام که کمک کنن و پیشنهاد میدن که کمکمون کنن
ممنون از فایلهاتون
سلام به استاد عزیز و خونواده عزیزم.
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم ، شغلم را ، دوستانم و تمامی وابستگی های زندگی را به فراموشی سپارم. به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خداوند صحبت کنم و اگر نتوانستم دلیلی برای ادامه زندگی بیابم به آن نیز خاتمه دهم ، به خدا گفتم :
_ آیا می توانی دلیلی برای ادامه این زندگی برایم بیاوری؟
و جوابش مرا سخت شگفت زده کرد . او گفت :
_ آیا سرخس و بامبو را می بینی؟
_ بلی
خداوند فرمود :
_ هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم به خوبی از آن ها مراقبت نمودم ، به آن ها نور و آب و غذای کافی دادم . دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت ، اما از بامبو خبری نبود و من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخس ها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره ای کننده ای به زمین بخشیدند، اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ولی من همچنان بامبوها را رها نکردم و این داستان ادامه یافت و در سال های سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند ، اما من همچنان از آن ها قطع امید نکردم. در سال پنجم بود که جوانه های کوچکی از بامبو نمایان شد که در مقایسه با سرخس بسیار کوچک و کوتاه بود ، اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن ارتفاع آن به 100 فوت رسید. پنج سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه ی کافی قوی شوند. ریشه ها ، بامبو را قوی ساختند و آنچه را که برای زندگی بدان نیاز داشت ، فراهم کردند.
و خداوند در ادامه فرمود:
_ آیا تو میدانی در تمام این سال ها که تو درگیر مبارزه با سختی ها و مشکلات خودت بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ساختی ؟ و من در تمامی این مدت تو را رها نکردم. همانگونه که بامبوها را رها نکردم ، پس هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن ! بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند ؛ اما هرکدام به نوبه خود به زیبایی جنگل کمک می کنند و زمان تو نیز فرا خواهد رسید و تو نیز رشد می کنی و قد می کشی.
و من پرسیدم :
_ من چه قدر قد می کشم؟
به جای پاسخ از من پرسید :
_ بامبو چه قدر رشد می کند؟
جواب دادم:
_ هر چه قدر که بتواند
و او گفت :
_ تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی ، هر اندازه که بتوانی ، ولی به یاد داشته باش که من هرگز تو را رها نخواهم کرد و در هر زمان پشتیبان تو خواهم بود ،
پس هرگز نا امید نشو !
……………………………………..
خدایا شکرت به خاطر وجود استاد عباس منش که منو توی این مسیر زیبا قرار دادی
درود،درود، درود، استاد عزیز من هرگز نمیدانستم نباید روی کسی حساب کنم ، و هرگز هم نفهمیدم روی کی حساب کنم ، حتی پس از اینکه وقتی فایل ( فقط روی خدا حساب کن) شما را چندین بار گوش دادم ، اینو میخوام بگم که این باور در من خیلی زیاد اشکال داره، و وقتی برمیگردم به دوره های مختلف زندگیم و اتفاقات متوجه شرکم میشم. شرک ورزیدن باعث میشه ما به هدفهامون نرسیم، راه صحیح را گم کنیم و بعد از خدا دورتر و دورتر بشیم، و دور خودمون بچرخیم الکی.استاد ممنون که این فایل را برامون آماده کردید.براستی وقتی همین موضوع که اصلی ترین موضوع هست درست بشه بقیه حوزه های زندگی مان هم کیفیت بهتری می یابند. استاد در یک عبارت کوتاه : ممنون که هستی!
سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی اعضای این خانواده ی بزرگ
استاد راجب فایل های توحیدی نمیدونم اصلا چی باید گفت فقط میدونم باید روزها راجب این فایل ها تامل کرد و البته به اون ها عمل کرد از خدا میخوام همه ی مارو توی مسیر نگه داره وتوان مقابله با نجواهای شیطان رو بهمون عطا کنه تا به همه ی خواسته هامون برسیم
پروردگارا ببخش برای همه ی درهایی که زدم ولی در خانه ی تو نبود
به نام رب
سلام.سلام اقا سید.سلام استاد دلها.سلام استاد قلبها.سلام دستی از دست های پروردگار.سلام حال خوش معنوی.سلام احساس فوق العاده خوب وعزییزم.وسلامی به گرمی قلب اقا سید حسین به دونه دونه ی خانواده عزیزم عباس منش.
اول شکر ربم که بعد از سه سال اموزش با سایت استاد عباس منش گلم امشب برای اولین بار بهم الهام شد و فرکانسم رسید تا این کامنت رو یادداشت کنم.
استاد به خود ربم قسم که دارم توی ابرها زندگی میکنم و همه چیز فوق العاده خوب عالی شده و منی که شدیدا افسرده وهمیشه منتقد به همه چی بودم و هیچ موقع خودم نبودم وکلی اتفاق های نامناسب دیگه.
استاد جان الان اون چیز هایی که قبلا دیگران بهم گفته بودن معجزست یا غیر ممکنه. برام اتفاق افتاده و دارم از نزدیک تو لحظه به لحظه زندگیم لمسشون میکنم ……الله اکبر……..سبحان الله……..الحمدالله……..
استاد اگر از مقدار کمی از نتایج ظاهری خودم رو بخوام بگم …همه ی اطرافیانم وشهرم و سلامتیم و ظاهرم و رفتارم و بیانم و… تغیر مثبت کردن و منی که تو دبیرستان وهنرستان از لحاظ علمی و معدل همیشه جز ضعیف ترین ها وپایین ترین ها بودم.بعد اشنایی با سایت عباس منش دانشجو برق دانشگاه تهران شدم و رتبه 250 کنکور کاردانی و 29 کنکوری کارشناسی امسال شدم .و نقاب بچه مذهبی الکی بودنم رو برداشتم و… .
و در نهایت استاد عزیزم مرسی که مثل خودت هستی و کپی نیستی. دمت خیلی گرم رفیق…چون نتایج تو همه جای این سایت بهشتی نشانه ی اون هست..
سلام استاد
من یک خواهشی دارم که ربطی به این ویدیو نداره اما نمیدونستم کجا باید بگم. چون مخاطب اصلی کامنتم خودتون(استاد عباسمنش) هستین، فکر کردم بهتره در عقل کل ننویسم چون اون قسمت رو ممکنه کمتر ببینید. از طرفی، سوال مشابه اونجا پرسیده شده ولی جواب کاملی نگرفتم.
اصل حرفم اینه: امکانش هست که درباره ی قانون رهایی بیشتر توضیح بدید؟
من تمام فایلهای رایگان رو دارم. از عقل کل استفاده کردم و بخش راهکارها رو هم میخونم اما هنوز قانون رهایی برای اهداف مالی برام جا نیفتاده.
من تجربه ی رها کردن و رسیدن به یک سری از خواسته هام رو دارم اما درباره ی اهداف مالی دقیقا نمیدونم چجور باید رها کرد. مثلا من طبق صحبتهای شما در فایل سه برابر کردن درآمد، یک رقمی رو برای خودم در تعهدم نوشتم و بعد سعی کردم باور کنم که رسیدن به اون مبلغ بدیهیه. در نهایت من به جایی رسیدم که اون عدد برام دیگه خیلی بزرگ و عجیب و غریب به نظر نمیومد. ظاهرا برام عادی و تبدیل به باور شده بود، هرچند اصلا نمیدونستم چجوری قراره به اون درآمد پایدار برسم. به هر حال، من با امید فراوون رهاش کردم و گفتم خدا مسیر رو به من نشون خواهد داد. یعنی سعی کردم دیگه دائم بهش فکر نکنم(البته هنوز روی باورهای ثروت کار میکردم) اما بعد از چند روز که از این «نچسبیدن به هدف» گذشت، احساس کردم افکار منفی ضد ثروت دارن برمیگردن و دوباره رسیدن به اون هدف برام دور و غیرممکن به نظر میرسه. خیلی عجیب بود برام. من که باور کرده بودم! این برگشتن افکار منفی یعنی من واقعا باور نکرده بودم؟ آخه خودم اینجور احساس نمیکردم. احساسم خیلی مثبت و حالم عالی بود.
حالا که دوباره دارم بیشتر روی این موضوع کار میکنم، یه مشکلی دارم. اونم اینکه حس میکنم رها کردن برام سختتر شده! میدونم که رهایی یعنی از لحظه ی حال لذت ببرم و اجازه بدم جهان خودش منو به سمت هدفم هدایت کنه. واقعیت اینه که تا حد زیادی لذت هم دارم میبرم. حالم با چند ماه پیش قابل مقایسه نیست خدارو شکر. با این حال، فکر اینکه هنوز درآمد پایدار ندارم و به پدر و مادر وابستگی مالی دارم اذیتم میکنه. یعنی نمیدونم چجور از اینکه هنوز باید از پدرم پول بگیرم لذت ببرم. میدونم که حتی پدرم هم دست خداست که به من روزی برسونه و چیزی هم کم نمیذاره ولی خب حسم کاملا مثبت نشده نسبت به این موضوع. از وابستگی مالی چجوری لذت ببرم؟تا زمانی که به استقلال مالی برسم این وابستگی وجود داره و هر بار که باید از پدرم پول بگیرم، با اینکه رفتارش بسیار مثبته و هیچ مشکلی از سمت پدرم نیست، احساس من بد میشه. خجالت میکشم و میدونم این احساس بد خودش داره منو از هدفم دور میکنه. البته سعی میکنم سریع حسم رو خوب کنم. من برای کنترل ذهنم خیلی کارها میکنم. همه ی زندگیم رو پاکسازی کردم. دوستان، کتابها، آهنگها، افکار، فیلمها و… میخوام بگم همه ی این کارها رو میکنم. حالم هم بیشتر لحظات شبانه روز خوبه و حس خوبی دارم. با این حال، این فکر که« در سنی که طبیعیه مستقل باشم، هنوز وابستگی مالی دارم» اجازه نمیده رهاتر از این باشم. برای من رها کردن بقیه ی چیزها راحتتر از اهداف مالیه. دنبال راه حلش هستم و در عقل کل تقریبا همه میگن که راه حلش در دوره ی کشف قوانین زندگی یا روانشناسی ثروته. واقعیت اینه که تا این لحظه که دارم مینویسم درآمد من خیلی پراکنده و ناپایدار بوده. به همین علت هنوز نتونستم این دوره ها رو تهیه کنم. از طرفی، نمیخوام پولش رو از پدرم بگیرم. واقعیتش خانواده ی من اصلا خبر ندارن که من چه دنیای جدیدی برای خودم دارم میسازم. نمیخوام براشون توضیح بدم به همون دلایلی که خودتون بهتر میدونید. حالا سوال من اینه، در این شرایط، من چجور این قانون رو درک کنم؟ میدونم فایلهای رایگان به اندازه ی چندین دوره تاثیرگذارن. با این حال، فکر میکنم کمتر در فایلهای رایگان درباره ی این قانون صحبت شده. من همین الان به درک کردن عمیقتر قانون رهایی نیاز دارم. چون اگه من این قانون رو کاملا درک نکنم، درآمدی هم برای تهیه ی اون دوره نخواهم داشت. آیا اشتباه فکر میکنم؟ کجای مسیر رو دارم اشتباه میرم؟
امیدوارم در آینده ویدیویی درباره ی قانون رهایی در سایت قرار بگیره. البته، از دوستان هم خواهش میکنم اگر راه حلی به ذهنشون میرسه لطفا در اختیار من و امثال من بذارن. خیلی متشکرم :)
شب و روزتون به خیر
سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه
من تقریبا ۶،٧ ماهی هست که با سایت و استاد عباس منش اشنا شدم و خیلی چیزا حس میکنم که یاد گرفتم از ایشون اما
بنظرم مهمترین درسی که استاد به من دادن همین بحث توحید و دوری از شرک هست که به زندگی من خیلی کمک کرد خیلی تونستم تغییر کنم
من انسان خیلی ترسویی بودم در گذشته
میخوام داستان شنا یاد گرفتنمو براتون بگم که خیلی مربوط میشه به بحث توحید بنظر خودم
من قبلا٢ دوره اموزشی برای شنا ثبت نام کردم اما انقدر ترس داشتم که نمیتونستم قسمت عمیق شنا کنم خیلی از دوستام و فامیلام تلاش میکردن که شنا رو یادم بدن و ترس منو نسبت به اب از بین ببرن اما هیچکس نمیتونه ترس کس دیگه رو از بین ببره تا خودش نخواد تا اینکه با استاد اشنا شدم فایلی که از استاد گوش دادم و توحید های عملی استاد خیلی بهم کمک کرد که با ترسام روبرو بشم و شکستشون بدم چند وقت پیش یکی از دوسام گفت بیا بریم استخر بعد از یک سال و من هم قبول کردم قبله استخر با خودم کلی صحبت کردم گفتم محمد اینجا باید توکلتو نشون بدی اگه واقعا ایمان داری به خدایی که حافظ توعه پس این ترسی که تمام وجودتو گرفته بیخوده یا همینجا به خودت و خدای خودت ثابت کن که مسلمان و خداپرستی یا هیچی و واقعا وقتی به خدای خودم توکل کردم و ازش خواستم که یاد بگیرم شنا رو ترسم ریخت و رفتم توو استخر و از دوسم خواستم که شنا رو یادم بده وقتی انجام داد و من هم انجام دادم دیدم که توو قسمت عمیقم و دارم واسه خودم شنا میکنم بدون هیچ ترسی از دوستم خیلی تشکر کردم و دوستم قطعا دستی از طرف خدا بود که به من شنا رو توو یه جلسه یاد بده بعد از اون همه دوره اموزشی که رفته بودم و بازم ترس داشتم و وقتی شنا رو یاد گرفتم خیلی اعتماد به نفسم بالا رفت با خودم گفتم که من با این خدایی که دارم به هرچی که بخوام میرسم فقط کافیه ازش بخوام و توکل کنم بهش و فقط روی خودش حساب کنم?
دوستان اینم بگم که بلد نبودن شنا یکی از ترمز های من بود برای داشتنه خونه ی استخر دار که تونستم پامو از روش بردارم و حالا عاشق خونه استخر دار و شنا و اب هستم ??
خواستم یکی از مواردی که توکل کردم و نتیجه گرفتم رو براتون تعریف کنم و اینکه استاد عزیزم واقعا ممنونم ازت که خداپرستی و ایمان رو بهم یاد دادی???
امیدوارم به تمام هدفاتون یکی یکی برسین و من با دیدنشون هی روحیه بگیرم و بیشتر تلاش کنم
درود به همه تغییرکنندگان
یک سری اتفاقات زنجیره وار در زندگیم را شاهد می باشم نمی دونم مقصد کجاست اما میدونم رهاشدن باعث میشود راه ها بازبشه ..گوش کردن این فایل هم یکی از آن اتفاقات بود اینکه تمام قدرت خداهست …چه زیبا و ساده گفته شد .تمام آشفتگی ها جدا شدن از قدرت مبدا است .و حالا فیلمی را مشاهده کردم که گویی تمام شنیده ها را برام به تصویر کشید پیشنهاد میکنم این فیلم فوق العاده را بازبان اصلی همراه زیرنویس، یک بار نه چندین بار مشاهده کنید نکاتی را درراستای مواردی که آقای عباس منش به ما چندین بار اشاره کرده است مشاهده خواهید نمود.The Celestine Prophecy
شاد و سرشاراز آگاهی باشید
سلام خدمت استاد عزیزم و اعضای این خانواده صمیمی
چقدر من این فایل های توحید عملی رو دوست دارم، واقعا که توحید اصلی ترین و اساسی ترین عامل خوشبختیه و شرک عامل بدبختی و رنج.
یادمه به شدت داشتم روی خودم کار میکردم و کلی نشونه از در و دیوار میومد، هرکار میکردم انگار توی دور باطل بودم و بعد با طلبکاری از خدا پرسیدم که خدایا اشکال کار من کجاست؟ من که اینهمه روی خودم کار میکنم، بزرگترین مشکل من چیه؟ همین الان جوابم رو بده!
همون لحظه یه حسی بهم گفت که قرآن بخون! گفتم کجای قرآنو بخونم؟ گفت مگه نگفتی که همین الان جوابم رو بده؟
ساعت رو نگاه کردم 10:36 بود، اینطور برداشت کردم که سوره دهم، آیه سی و شش رو باید بخونم.
وقتی رفتم سراغ قرآن و چشمم به اون آیه افتاد انگار پاهام یهو خالی شد و سست شدم، همینطور که میخوندم ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیر میشد:
وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾
و بیشترشان جز از گمان پیروى نمى کنند [ولى] گمان به هیچ وجه [آدمى را] از حقیقت بى نیاز نمى گرداند آرى خدا به آنچه مى کنند داناست (۳۶)
بعله!! مشکل اصلی من اینه که ایمان ندارم، ایمان ندارم به رَبّ، ایمان ندارم به قوانینش، فکر میکنم که باورهام عوض شده و روی خودم دارم کار میکنم، ولی دارم زور الکی میزنم، دارم روی تردمیل میدوم و میگم چرا جلو نمیرم، من ایمان ندارم که خودم خالق زندگیم هستم، توی همین مرحله اول گیر کردم، با اینکه این همه نشونه از در و دیوار داره میاد، داره فریاد میزنه، من نمیبینم، این منم که نمیشنوم.
استاد، خوب راهی رو داری میری، خوب رسالتی رو انتخاب کردی و چقدر عالی داری انجامش میدی، با همین فرمون برو که ما هم داریم میایم پشت سرت، ممنون که جای پاهای مشخصی توی مسیر واسمون گذاشتی. خدا رو شکر میکنم که به این مسیر هدایت شدم.
بیصبرانه منتظر دوره ی قرآن هستم که باهاش بیوفتم به جون تمام بت های توی وجودم.
از خدا میخوام که هر روز توحیدی تر بشیم