توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 39

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    سلام به تمام اعضای خانواده ام????من هم چند روز پیش متوجه این نشونه شدم که سفرمون 40 روز شد و با خودم گفتم این باید یه نشونه باشه و وقتی که خانوم شایسته ی عزیزم هم نوشتم بیشتر مطمئن شدم، خدا رو سپاس که با خدا و در مسیر خدا هستیم و به سمت او پیش میرویم???بیشتر وقتها وقتی جایی میخوام برم مهمونی یا… از خدا جون میخوام که باهام حرف بزنه و پیامش رو بهم برسونه، دو سه روز پیش داشتم یه برنامه ی کودک نگاه میکردم از خدا خواستم که باهام حرف بزنه دوست نداشتم برنامه دیدنم هم یه کار الکی باشه که خدای مهربونم آخر همون برنامه که داشت اسم های تهیه کنندگانش رو می‌نوشت این ها رو گفت که یه مقدارش و مینویسم. هیچ وقت نمیتونی حدس بزنی چقدر به من نزدیکی، میخوام دست بندازم دور گردنت و یه عالمه قصه ی حیرت انگیز برات بگم(خودم فکر میکنم منظور خدا دوره ی قرآن هست) من طرف توام، ما هر دو با دنیا رو به رو میشیم کارهایی میکنیم که تا حالا هیچ کسی انجام نداده و این شکاف بزرگ دیگه اون قدرها هم عریض به نظر نمیاد(شب قبلش خیلی گریه کرده بودم و از خدا میخواستم که این شرک رو از توی وجودم برداره، آخه این واقعا برام بزرگ بود و درد داره) از اولش قرار بوده که ما با هم باشیم، اینو توی دلم حس میکنم، این تازه اولشه،من طرف توام، بیا سوار شیم، ما باهم با دنیا رو به رو میشیم، کاری میکنیم که تا حالا هیچ کس انجام نداده و این شکاف بزرگ دیگه اونقدرها هم عریض به نظر نمیاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    صابر دهواری گفته:
    مدت عضویت: 2449 روز

    باسلام خدمت دوستان واستاد گرامی

    مطلبی به ذهنم رسید که خواستم بیانش کنم باورهایی که همجهت با خواسته هامون باشن با تکرار در ما احساس آفرینش رو ایجاد میکنن همون حسی که من اوایل فکر میکردم که حس رسیدن به خواسته این حس شیرین وقوی واحساس خوب رو در من ایجاد کرده قبل رسیدن به خواسته در صورتی که وقتی خیلی دقیق شدم روی این موضوع دیدم که اون حس رسیدن به خواسته که توائم با باور توحیدی باشه باعث رسیدن به حس ایمان به غیب و باور به قدرت خدارو در من ایجاد کرده که چنین حس شیرین و معنویی رو داره پس ما وقتی به خواسته هامون میرسیم قدرت معنوی ما هم بیشتر میشه وهر وقت که ما نعمتی رو دریافت میکنیم مثلا بعد از رسیدن به اعتماد به نفس هرچند کم احساس قدرت میکنیم واین حس در ما ایجاد میشه که من هم میتوانم بیشتر ازقبل پی به توانایی خداوند می بریم که میشیم مصداق کسی که خودش را شناخت رب خودش را هم شناخته پس با ورود نعمتها به زندگیمون ما بیشتر از قبل پی به قدرت خداوند میبریم واعتمادمون به ربمون بیشتر میشه ونوع نگاهمون متفاوت تر یعنی با هر باوری که ما داریم کار میکنیم چه سلامتی وچه ثروت وهرچیز دیگه ای داریم روی معنویت وشناخت صفات خداوند که سلام و رحمان ورزاق بودن خداونده بیشتر پی میبریم البته که جداگانه روی باورتوحیدی باید کار کنیم اما با این نگاه من حس بهتری برای رسیدن به خواسته هام پیدا میکنم وبرام حس رسیدن به خواسته هامو معنوی تر میکنه . ممنون از دوستایی که وقت گذاشتن و کامنتمو خوندن.

    رب من از خواسته های من بزرگتر وقدرتمند تره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2860 روز

    احساس خوب پشتوانه میخواهد

    بله!

    احساس خوب پشتوانه میخواهد ، و این پشتوانه در درون من است همانند زنبور عسل در انیمیشن (bee)

    من هم مثل زنبور عسل، آن معجون، آن پشتوانه که تمام جهات زندگیم را تأمین میکند در درونم دارم به اندازه باور فروانی سلیمان که بی حد و اندازه است قدرتش.

    این پشتوانه همان نگاه همیشگی روح است

    همان اصلی هست که هر بار با تضادی روبرو شدم به آن برای احیا زندگیم متوسل شدم یعنی او بود که مرا سوق میداد تا مرا تشویق کند که بیشتر از چیز دیگری با او باشم

    همان باوری که میگوید من هستم

    تأکــــــــــــــــــــید میکنم مــــــــــن

    من هستم که خلق میکنم تک تک لحظه های زندگیم را

    رفتار آدم های غریبه و آشنا را

    آن باوری که میگوید تو هستی که میسازی و هیچ نیروی قدرت غلبه بر فرکانس هایی که فرستاده ای ندارد

    هیچ نیرویی ،

    هربار که با این اصل ناهماهنگ میشوم روح مرا دوباره به سمت این نگاه همیشگی اش هدایت میکند

    و من چه آسان و با لذت تضاد ها حل میکنم

    قدرت را از اطرافیانم میگیرم و در شریان وجودی خودم جاری میکنم

    عین کره کوچیکی ، زندگی در کف دستانم قرار میگیرد

    به راحتی آبِ خوردن ،

    چقدر همه چیز راحت و آسان میشود

    این پشتوانه

    تنها از نگاه من همین باورست که من هستم که خلق میکنم و میسازم ثانیه به ثانیه زندگیم را در هر زمینه و حوزه ای

    این نگاه به من میگوید که تو هر لحظه این توانایی را داری که زندگیت را به هر شکلی. که میخواهی خلق کنی یعنی بخواهی تغییرش دهی میتوانی بلافاصله تصمیم بگیری

    بخوای در جهت خواسته تغییر دهی یا

    ناخواسته

    یعنی اگر تا دیروز تمام توجهت بر ناخواسته بود و پر بودی از احساس بد و نفرت و بدی

    اگر از امروز تصمیم بگیری که توجهت را بر خواسته و پر کنی خودت را از احساس خوب

    عشق و خوبی را در خودت جاری کنی

    هدایت یافته ای

    هدایت میشوی از زمانی که بخواهی

    از ثانیه ای که تصمیم به اجرای روش جدید در زندگیت میشوی

    مثل هر باری که من به تضاد خوردم و تصمیم گرفتم و همه چیز را بهتر کنم

    به مرور زمان

    و هر چقدر این پشتوانه در وجودم نفوذ پیدا کند

    چقدر ثابت قدم تر میشوم

    چقدر مصمم تر میشم برای آنکه کنترل کنم نجوایی که به هوای گمراه کردنم ورود پیدا میکنند

    من از این باور حس توحید گونه ای گرفتم

    و دوست دارم برای تو توضیح دهم

    من حس دوس داشتن توحید در وجودم پدیدار شده که این مسیر را پیش ببرم

    چون خواسته های ما همگی توحید گونه است

    بیشتر هر چیز دیگری داشتن سبک شخصی و آزادی در همه موضوعات مرا درگیر این کرد که چگونه بتوانم قدرت را از اطرافیان و عوامل خارجی بگیرم و به خدایی بدم که به قول استاد اختیار خلق کردن زندگی را به من داده و قدرتش را او تأمین میکند

    این باور توحیدی هست

    چرا که نمیگوید برای ثروت مند شدن باید از دیگری کمک بگیری

    نمیگوید برای مسافرت رفتن باید از خانواده و همسر و نزدیکان حتما باید اجازه بگیری و آنها اجازه بدهند و جز این نمیشود بروی

    نمیگوید که بخاطر اینکه پدر و مادرت با سبک شخصی تو موافق نیستند تسلیم شو و

    چون آنها موافق نیستند قید همه چیز را بزن

    نمیگوید که برای خوردن و نوشیدن و تأمین چیزهای مادی زندگیت به انسانها و تصمیاتشان

    به اجازه پدر

    به سلیقه مادر

    به میل همسر

    به خوشنودی جامعه و آشنایان نیازمندی

    نمیگوید که صلاح زندگی تو را فقط پدر و مادرت میدانند و بس

    و هزاران نمیگوید ها

    چرا نمیگوید ؟ چون تمامشان حامل پیامی هستند با این مضمون که

    همه چیز تو در دست پدر و مادر و همسر و جامعه و تصمیات دیگران است

    یعنی شرک ، یعنی این پدر من هست که به من قدرت میدهد سبک شخصی خودم را داشته باشم و اگر ندهد من نمیتوانم ان را داشته باشن

    یعنی این همسر من هست که اجازه داشتن این توانایی را میتواند به من بدهد و اگر او نخواهد من نمیتوانم مسافرت را تجربه کنم

    در این. نوع زندگی خدایی وجود ندارد دنیا میشود فقط دنیای آدمها و قدرت هایشان

    این درحالیست که همین ها برای یک گلبول قرمزشان که هیچ برای یک سلول کوچک بدنشان قدرتی برای خلق و ایجادش ندارند

    و خدا اگر بخواهد میگیرد هرآنچه را که در زندگی دارند

    باورهای شرک آلود انقدر در این جامعه دست به دست شده اینقدر در لحظه به لحظه زندگی ام شنیدم

    که صدای قلبم که یکصدا توحید فریاد میزد نمیشنیدم و تردید مرددم کرده بود

    و درگیر فرعیان بی ارزش شده بودم

    سوالم این بود که حجاب چیست یا خدا حجاب را چگونه تعریف کرده

    یا نماز چگونه است یا میشود فلان لباس را پوشید

    یا فلان لباس کوتاه تر از حدی هست که میپوشیدم

    یا چقدر موهایم بیرون باشد امکان هست !!؟

    دختر کوچولو تو هنوز،، توی جزئی ترین مسیله زندگیت خدا رو باور نکردی

    تو هنوز برا خیلی چیزا از پدر و مادرت که قدرتشون به اندازه یه سلول نیست در مقابل خدا میترسی

    تو هنوز…

    تو هنوز خدای خودتو کامل نشناختی

    تو هنوز اصل باور نکردی کامل

    تو هنوز نتوانستی قدرت خدا رو در همه ابعاد زندگیت باور کنی

    هنوز آنقدر جدی نگرفتی حرف خدا رو که میگه من همه چیز میبخشم جززززززز شرک به خودم

    تو هنوز معنی شرک را کامل درک نکردی

    مدتهاست. که قلبت توحید فریاد میزنه

    ولی تو هنوز به آن مرددی و

    آنقدر فرعیات ذهنت را پر کرده که کم رنگ ترین چیز شده توحید

    یقینا باورهای شرک الودم شاه کلید هستی را بر من پوشانده بود

    و الان باید بیشتر از هرچیزی به آن قدرت ببخشم چون که حس میکنم ضعیف است و اگر الان قدرت ندهم کاری میشود که به فراموشی میسپرم

    تصمیم دارم که این مسیر را پیش بگیرم به حرف خدا که از زبان استاد جاری شد ایمان بیاروم توحید شوی

    همه چیز و همه مسائل که الان برایت دقدقه شده حل میشود خود به خود

    این کار همان ایمان به غیب است

    قفسه سینه ام در این حین به شدت میسوزد

    تنها یاد اوری تمام چیزایی که گفتم خیالم را از همه چیز راحت کرد

    دو مثال واضح از زندگیم که نتیجه شرک و توحید را نشان میدهد را اینجا میگویم

    خیلی دوس دارم که بیشتر بگردم و ردپای توحید را بیشتر هر چیز دیگری پیدا کنم تا یقین خود را قدم به قدم به آن بیشتر کنم

    من وقتی تصمیم گرفتم که به دانشگاه نرم با حملات از نجواها روبرو شدم و از طرفی هم خانوادم که شده بودن کمک حال نجواها

    تهدید ها شدم که نمیزاریم پاتو در خونه بزاری بیرون

    یا در باشگاه اتیش میزنیم

    وبقیه..

    هر روز حرف حرف حرف

    من تصمیمم رو گرفته بودم یه جاهایی میخواستم منصرف بشم ولی نشدم

    خیلی زیاد تهدید شدم

    که نمیزاریم بری فوتسال

    بابات نمیزاره تو چطوری میخوای بری

    و ,.

    من تسلیم اون تهدید ها نشدم یعنی قدرت گرفتم در این حوزه و دادم به خدا دادم به اختیار خودم که از درونم میومد

    نتیجه این عمل توحیدانه من نتایج زیادی داشت که به مرور زمان فهمیدم خداوند به فرکانس های توحیدی من چه پاسخ هایی داده جدا از اون حس های که درونم جاری میشد

    پاداشش این بود که همسری توحیدی کنارم باشه

    بال پرواز من

    که میدونم چنین تصمیمی نگرفته بودم بخاطر فرکانسهای شرک الودم

    رابطمون به اینجا نمیکشید ، ک بخوایم دست قدرتمند هم دیگه باشیم نه به عنوان کسی که فقط میاد راهنمایی میکنه ، نهه.

    به عنوان همسر

    چیزی که در آینده رابطمون میبینم چیزی هست که در ظرف ذهن بقیه نمیگنجه

    یعنی نهایت آزادی و بدون بند و زنجیر بودن

    چون فهمیدم نه ثبت ازدواج توی دفترخونه علاقه تعیین میکنه

    نه جشن عروسی برای روز اول عروسی و خیلی چیزا که دارم میفهمم بیشتر

    این یکی از نتایجش بود

    من بعد از این ماجرا اتفاقا بارها بارهاا تنهایی و شب پام بیرون گذاشتم

    و فوتسال رفتم

    همه چیزش تأمین شد از کفش و جوراب ولباس و شهریه تا حتی پول بستنی که تو راه میخوردیم

    حتی. جرئت پوشیدن لباس هایی پیدا کردم که به شدت مامان و بابام مخالف بودن

    و بارها با شلواری ِکه مامانم خوشش نمیومد پیاده از باشگاه اومدم ?

    نتیجش هدایت بی نهایتی بود در زندگیم سرازیر شد

    و همینکه الان دارم این چیزا رو هم مینویسم هم هدایت بوده

    و این چیزهایی هست که الان به ذهنم خطور کرد حتما بیشتر از اینم هست که باید فکر کنم

    حالا نتیجه شرک

    توی قضیه رفتنم به مغازه واسه فروشندگی. دقیقا اینکه نتونستم ادامه بدم و همین نشدنِ سبب شد که بفهمم باید روی باوراام خیلی کار کنم

    من بخاطر باورهای شرک الود از یه جایی بهه بعد نتونستم قدم بیشتری بردارم

    چرا چون دوتا ترمز خطرناک باهاش مواجهه شدم

    اولش پدرم بود که توی ذهنم قدرت داشت و ترسهایی که از این بابت اگر بیاد همه چی بهم بزنه و آبروم ببره

    اینکه نزاره برم

    و با خودم اون موقع میگفتم اگر این مغازه نتونستم برم حتما فرصت های دیگه ای پیدا میکنم که برم فروشندگی

    مامانم میگفت تو دختر پاک و خوبی هستی صاف و ساده ای ولی…….

    دنیا اینطوریه و فلان میشه و…

    این جور حرفا خیلی شنیدم یعنی الان استاد توی فایل توحید عملی6 گفت این موضوعوو که مثلا فیلما اینو کردن توی مخمون که اگر یه نفر در مسیر درست باشه ولی یه موقع که خودشم نمیدونه یه بلایی وارد زندگیش میشه

    یعنی این پیام میده عامل بیرونی تأثیر گذار توی زندگی اون فرد

    وااای که چقدر من از این حرفای شرک الود شنیدم

    خونه ی ما توی این همه سال یه بار دزد نیومده ولی میگن نه نمیشه خودت تنها بمونی تو خونه اگر یکی اومدچی

    تو خوب و پاک اگر یکی اومد سروقتت چی

    خودت تنها نرو بیرون یه موقع دیدی یه چیزیت شد

    خودت تنها شب نرو یکی بات ببر اگر یه چیزی شد چی

    اینقدددددد این حرفا تو گوشم بوده که کردن که باید بشینم ریز به ریز پیدا کنم و درست کنم و بفهمم کجاهاا

    دارم شرک می ورزم

    من واقعا درک نمیکنم حالا اگر خواهرم یا مادرم باهام باشه چه قدرتی داره که بتونه حاااالا بر فرص اینکه یه اتفاقی افتاد کاری کنه مگه اون در حد خدا قدرت داره که بخواد از من محافظت کنه

    خداروشکر که فهمیدمش این موضوع خیلی ریزی بود که واقعا روش کار کنم خیلی شرکا از بین میره و من و هر کسی دیگری آزاد تر میشه

    دوم بابت اون سِفته 20 میلیون بود

    که تا شنیدم کلی ترس از اینکه اگر چیزی بشع و یکی بیادوسیله ای از مغازه بدوزه ببره من 20 تومن از کجا بیارم

    بعد جالبه با خودم میگفتم خدا کمک میکنه اون موقع 20 تومن جور شه??

    بخاطر این باور شرک الود بود که نشد جور شه

    و. اما خب همش خیر شد که به چیزهای مهم تری برسم

    اینا چیزایی بود که به ذهنم خطور کرد البته بیشتریاش توی نوشتن ذهنم خودش جاری کرد

    تا نوشته هایی بعد حسم گفت حتما میزارم توی این قسمت توحید عملی 6

    ممنون از استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 2965 روز

      سلام خانم درویشی تبریک میگم بهت بابت رشد وپیشرفتت کامنت هات ونوشته هات در سال قبل کجا و تجربه و مداری که الان کسب کردی کجا خیلی تغییر در نوشته هات و تجربه هات حس کردم ودرس و تجربه گرفتم مخصوصا این دوتجربه ی اخرت هم بهم کمک کرد وقانون یادآوری شد برام خوشحالم بابت حال و احساس خوبت

      وامیدوارم هر لحظه موفق و پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مریم درویشی گفته:
        مدت عضویت: 2860 روز

        سلام مرضیه عزیزم

        بله عزیزم من واقعا مریم پارسال نیستم

        یعنی پارسال همین موقع واقعا این حجم از آگاهی نداشتم

        و شجاعت ها نداشتم

        و الان مدتی هرچند کوتاه هست که دارم ثابت قدم تر میشم

        وقتی که فهمیدم اصل و توحید سرفصل هر موضوع و مسئله ای هست

        منو واقعا ثابت قدم تر از هر روزم کرد

        دلیل افت و خیزام توی گذشته برمیگرده به یک تمرکز خطرناک که مدتی هست خدا هدایتم کرده و من فهمیدمش

        خیلی ریز بود

        و واقعا خودمم اولش باورم نمیشد

        میدونستم منشأ ثابت قدم نبودم از کمالگرایی میاد

        ولی همین کمالگرایی از یه موضوعی توی درونم میومد که کمالگرایی ایجاد کرده بود

        اونم ثابت کردن خودم به دیگران که من به فلان جا رسیدم

        و فلان چیز دارم

        خیلی ریشه ای بود

        ولی خدا هدایتم کرد و فهمیدمش

        وقتی متوجه میشی دقیقا کجا باور مخرب اشتباه داری واقعا خیلی با ارامش و بهتر میتونی درستش کنی

        نمیدونم واقعا. چرا این چیزا گفتم ولی حتما انگار باید بهت میگفتم

        خیلی خوبه پیگیر هستی و میخونی دیدگاها رو حتما بهش ادامه بده

        چون منم همون یه دیدگاهی هم که میخونم واقعا عین فایل میمونه برام

        مچکرم که وقت گذاشتی برای خوندن روند پیشرفت و تکامل من

        امیدوارم 1000 برابرش وارد زندگیت بشه

        برات بهترین ها رو آرزو میکنم

        چون جدا از اینکه کی هستی و چه جایگاهی داری توی اجتماع و چقدر باورات تغییر کرده و چقدر نتیجه گرفتی

        یک انسان هستی و اگر فکر کنی بهش خودِ انسان بدون در نظر گرفتن دست اورد هاش هم وجودش منشا لیاقتِ

        و شایسته بهترین هاست چون

        خداوند قبل از اینکه انسان پاش بزار رو زمین کل عالم مسخرش کرد

        در پناه خدای مهربون باشی???

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      نیره حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2343 روز

      لایک داری دوست عزیزممممم چقدر واضح وقشنگ ترمز های منم رو شد با این کامنت شماااا ؛؛؛ قشنگ معنی کردی این فایلو به زبان ساده تا حالا چن بار خوندم واین مصادیق شرکو متوجه شدم ازتون بی نهایت سپاسگزارم واسه دیدگاه عالی تون ممنونم از خدای عزیزم که منو هدایت کرد ؛؛؛ شاد وپیروز باشین🌷🌷🌷🌷🌷🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      شهلا صدوقی گفته:
      مدت عضویت: 1727 روز

      واقعا عالی بود خیلی ریز به چندمورد ازشرکایی که مادر زندگی میورزیم اشاره کردی خیلی موشکافانه توحید رو از دل اینا درآوردی و راه درست رو بیان کردی واقعا همینطوره ما هنوز خودمون نمیدونم درگیر چه باورهای شرک آلودی هستیم خیلی لذت بردم ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مسعودزارع گفته:
    مدت عضویت: 2675 روز

    وای بازم مثل همیشه عالی و تاثیر گزار…

    استاد عزیز وعباسمنشیای دوست داشتنی سلام

    واقعا نمیدونم چجوری حسی که الان دارمو بیان کنم ولی میدونم حس خیلی عالی ای هست و از خدا بابتش سپاسگزارم

    دوستان لطفا بابت راهکار های توحیدی که برای خودتون ایحاد کردین وانحام میدین یزره کمکم کنین من هنئز که هنوزه بعد از اینهمه مدت نحوا های شیطانیه زیادی تو سرم میاد اما جدیدا سعی کردم که جملات تاکیدی بابت خدا بگم وتوحیدمو بیشتر کنم ممنون میشم اگه کمکم کنین با چه روشی همه ی زندگیمو بسپرم دست خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیده سمانه لایق گفته:
      مدت عضویت: 3335 روز

      سلام روزبخیر

      من یه جا میخوندم نوشته بود یه نقاش معروف که توجهان اول شده (اسمش یادم نیست الان)اینطور میگه :

      هروقت نقاشی می کشی و صدایی درون تو میگوید تونقاش نیستی ،محکم و با تمام وجود نقاشی کن و در این کار مداومت داشته باش ..آن صدا خاموش خواهد شد !

      من ازش استفاده کردم گفتم شاید به دردتون بخوره..

      الهی همیشه در مسیر خدا باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    Kazemi NEDA گفته:
    مدت عضویت: 2860 روز

    سلام ب همگی ..من وقتی فایل توحیدی و نگاه کردم از خدا خواستم که دیگه همه چیو از خودش بخوام اصلن دلیله اینکه درجا زدم اینه ک ب پدرم وابستم و همیشه میدونم تو لحظه اخر از راع میرسه و …..حتی دیگه از پدرم توقع پول تو جیبی نداشته باشمممم .ازش خواستم ک اصلن پول تو جیبی از طرف پدرم قط شه تا خودم حرکتی کنم .ولی فردای همون شبی ک از خدا خواستم ..پدرم دو و نیم میلیون تومن بهم داد ….من نمیتونم درک کنم ….این چی میتونه باشه ؟؟؟یه نشونه ازطرف خدا …که نه نشونه ایی نیست همیشه ته بی پول شدنم پدرم از راه میرسع واین یه کار تکرار شدنیه …میدونستم میداد ؟؟؟پس چیع …؟؟؟ من میخام از راههای دیگه از دستای دیگه باشه …یا مثلان فردای همون شب یه جا کار پیدا شد ک برای کار ناچیز و تقریبا اسون گفتن سه تومن میدم ..منم گفتم حتما کلکی تو کارع …ینی چی .سه تومن برای چند ساعت ؟؟؟بعد گفتم این یه نشونس …دیشب فایلای توحیدی وگوش دادی و واقعا درک کردی ک خدا بعت نشون بدع حالا چرا میگی اینا چیزی نیست نمیدونم ..شاید درکم از قانون کمه که سردرگممم ..یا مدارم داغونه ک نشونه ها وقتی از راه میرسنم میگم اینا ک نشونه نیست قبلنم بودن …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه ملکی گفته:
      مدت عضویت: 3993 روز

      دوست عزیز سلامم

      دیدگاه شمارو خوندم و یه حسی بهم گفت بیام و چند خط رو برای شما بنویسم

      جواب شما اینه که اینا نشونس

      وقتی چشمتون به دست پدرتون نبود خدابه شما جایزه داد

      خواستی راه دیگه ای برای ورود ثروت باشه کار راحت برات فراهم کرد

      پس شاکر باش و نشونه هارو تأیید کن که روزهای خوب در راهه.

      در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهدی سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 2375 روز

    به نام خالق یکتا

    از خدا سپاسگذارم به خاطر اینکه با استاد عباس منش اشنا شدم و منو در این مسیر قرار داد.

    من هر وقت میترسم هر وقت اظطراب و دلشوره دارم هروقت نا امیدم و هر وقت حالم خرابه و یا هر حال بدی سراغم میاد فقط دلیلش اینکه از توحید دورم و دارم مرتکب شرک میشم بارها و بارها در خودم جستجو کردم و تنها دلیلش این بوده یه جایی یه چیزی باوری شده شرک الود و وقتی شروع به رفعش کردم نیرو گرفتم و حالم عالی شده. با سپاس. از استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    نوشا گفته:
    مدت عضویت: 3141 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان خانواده ی صمیمی من

    من دوسال و سه ماه هست ک با این خانواده همراهم،محصولات زیادی رو خریدم و ساعت ها فایل گوش کردم و به معنای حرفها توجه کردم،ب اموزه هام عمل کردم و انصافا نتایج بزرگی روهم تو زندگیم دیدم،تو تمام جنبه های زندگیم خیلییی نتایج بی نظیری رو خلق کردم،چه تو رابطه ی عاشقانه م،درامدم،سلامتی م،حال خوبی ک الان دارم و نعمت های بی شماری ک احاطه م کردن،واقعا از الله یکتا سپاسگذارم ک منو با این اموزه ها و این استاد عزیز و خانواده ی صمیمی اشنا کرد ولی بعد ازین همه نعمت و فایل و تکرار انگار تازه با این فایل متوجه شدم ک اصل چیه و ب چه شکل میشه ازش استفاده کرد،دقیقا مثل اون صحبت استاد عباس منش ک گفتن حتی اگه هزار بار یه فایل و گوش کنید،دفعه ی هزار و یکمین بار با خودتون میگید این سخن و من اصن انگار نشنیدم و انگار نه انگار ک این همه گوش کردمش،منم تازه بعد ازین همه سابقه ای ک گفتم،با این فایل متوجه شدم ک شالوده ی تمام این حرفها توحیده،الان ک فکر میکنم ب تمام محصولاتی ک از استاد تهیه کردم و استفاده کردم متوجه میشم ک تک تک شون برمبنای توحید بودن و استاد با تمام وجودشون میخاستن توحیدو اشاعه بدن ولی من خیلی خوب درکش نکردم گاهی،اینکه دوره قران داره اماده میشه منو خیلییی خوشحال میکنه،ذوق دارم براش،خیلی زیاد دلم میخاد دوره قرانو از دید نگاه توحیدی استاد بخونم و درکش کنم،من قبل ترها هم قرانو خوندم ولی چون اندیشه م متفاوت با الانم بود،با چشم هایی ک شسته شده ن و قضاوت نمیکنن بهش نگاه نکرده بودم و تفسیرها و برداشت های شخصی مو واردش میکردم،بنابراین لذت بخش نبود برام این کتاب اسمانی و ساده نبود ب اندازه ای ک الان هست و درکش نمیکردم براهمین خیلی زود ازش فاصله میگرفتم و احساس خوبی بهم نمیداد ولی الان مدتهاست ک احساسم بی نظیره وقتی ب توحید فک میکنم،وقتی فک میکنم ک قدرت خلق زندگیم در دست منه و وقتی فک میکنم ب اینکه چقدر استاد حرف درستی میزنن ک جامعه ی ما،اکثریت جامعه ب طرز عجیبی بیماره و باورهاشون متفاوته،من الان تو هیچ کانال تلگرامی نیستم،تلویزیون نمیبینم سالهاست،اخبارو گوش نمیکنم ولی گاهی از لابلای حرف های خانواده متوجه میشم ک چطور با ناامیدی در مورد قیمت دلار و تحریم ها و …. صحبت میکنن،من اظهارنظر نمیکنم و ترجیح میدم طوری شرایطو برا خودم ایجاد کنم ک نشنوم ادامه ی حرف هارو ولی دلم میسوزه واقعا،چقدر ما مردم مشرکیم و چقدر خود من پیش ازین مشرک بودم و قدرتو از خودم گرفتم و از خدای خودم و ب عوامل بیرونی دادم،این باور ب نظر من بزرگترین و قوی ترین باور برای موفقیت و خوشبخت شدن انسانها در طول تاریخه،همین ک منشا تمام اتفاقات و سرنوشت وزندگیمون از خودمونه و ماهستیم ک قدرتمندیم هریک ب تنهایی و هرکدوم از ما خداهایی هستیم ک نمود قدرت الله یکتا روی زمینیم و جزیی ازو هستیم و قادریم زندگیمونو هرطور ک دلمون میخاد خلق کنیم و هیچ عامل خارجی کوچکترین تاثیری روی ما نداره،قدرت در دستان ماست و در دستان پروردگار توانای ما ک فرمانروای کل کایناته و از لطف و محبت و بخشش این قدرت رو ب ماهم بخشیده

    درک این باور بزرگترین موهبت زندگی من بوده تا این لحظه و ایمان دارم ک فقط با باور همین یدونه،زندگی مو طوری میسازم ک ب قول استاد عباس منش “هیچ ربطی ب گذشته م نداشته باشم”

    متشکرم ازتون استاد عزیزم ک این فایل و منتشر کردید

    دوستون دارم

    در پناه الله یکتا باشید :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  8. -
    مسلم محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2586 روز

    هرگاه توی هرکاری به دیگران التماس و زاری کردم؛نه تنها نتیجه ای نگرفتم بلکه کارم بدتر نیز شد. وقتایی هم که کارم رو سپردم به خداوند، بدون هیگونه منتی کارم انجام شد. خوبی انجام کار توسط خدا اینه که منتی نمیزاره و در حین انجام کار تا رسیدن به نتیجه ی دلخواه،آرامش فوق العاده ای دارم.

    اگر شکر گزاری کنید بر شما می افزایم/ ابراهیم آیه 7

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    جواد. ا گفته:
    مدت عضویت: 2464 روز

    سلام آقا محمد امین واقعا.عالی عالی خیلی خوب خیلی خوب. برای منم دعا کنید این باور رو بسازم که خودم هستم که اتفاقات وشرایط رو با افکارم با باورهایم رقم میزنم.تلنگر جدی زدین . واقعا اگر باور داشته باشم بیشتر وسیعتر عمل میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: