دیدگاه زیبا و تأثیرگزار شکیبا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
استاد
نمیدونم چی بگم
که این فایل ارزشش فراتر از چیزیه که بشه با پول، کلام یا عشق اون رو خرید، واقعا بعضی از فایل های شما خریدنی نیستند، انقدر که ناب هستن و من و بقیه تشنه گوش دادن به این اگاهی های ناب هستیم. چون ذهن تشنه و گشنه من رو سیر میکنه اما سیراب نه…
هرگز خسته نمیشم حتی اگر روزی ده ها بار یک فایل رو گوش بدم، این اگاهی ها انقدر وسیع هستن که تکراری نمیشن.
به نظر من هیچکس اونقدرها اگاهی نداره که بخواد به زندگی بدبین باشه. من به تازگی دوره ارزش تضاد شما رو خریدم، و نمیدونید، نمیدونید هموووون جلسه اولش باهام چیکار کرده، ترکیب فایلهایی که گوش میدم هر روز من رو دیوانه تر میکنه استاد، هرچی که جلوتر میرم ساکت تر میشم…
من وقتی دوره ارزش تضاد رو خریدم، حس کردم تو یک روز به اندازه سالها تغییر کردم، انقدر که راه برام ساده تر شد، انقدر که این اگاهی ها برام واضح تر شد، انقدر که تونستم با خودم و شرایطی که رقم میزنم بیشتر در صلح باشم.
گریم میگیره میگم اینارو استادچقدر شما درست میگید، شما از همون اول نقش پدر خردمند من رو داشتید، من هر شب قبل از خواب با خدا صحبت میکنم، ازش بخاطر نعمتهاش تشکر میکنم، بعدش از شما تشکر میکنم، بخاطر این همه اگااااهی….
امروز پدر خردمندم به من گفت که مهم نیست چقدر یاد بگیری، هنوز ضعف هایی داری که باید حلشون کنی، هنوز باید روی خودت کار کنی. و با پوست و گوشت و استخونم این حرف های شما رو درک میکنم، چون به چشم دیدم که برخی، کسی رو که بهشون کمک کرده رو نادیده میگیرن، صرفا به این دلیل که این اگاهی ها رو درست درک نکردن، صرفا بخاطر اینکه میترسن مشرک شناخته بشن، چه در ذهن بقیه، چه در ذهن خودشون، از طرف مقابل سپاسگزاری نمیکنن و با گفتن جملاتی مثل مرسی کمکم کردی ولی این تو نبودی که کمکم کردی خدا بود، اگه تو نبودی یکی دیگه کمکم میکرد، طوری سرد برخورد میکنن که با خودت میگی من درست متوجه نشدم یا اینها دارن قانون سپاسگزاری رو بد متوجه میشن؟ همیشه اینها رو به خودم یاداوری میکنم استاد
من وقتی شروع کردم به قدم گذاشتن تو این مسیر عاشقانه، مثل نوزادی بودم که بلد نیست راه بره، بلد نیست حرف بزنه، بلد نیست عاقلانه رفتار کنه اما حداقل ادای والدینش رو در میاره. من سعی میکردم رفتار های شما رو زیر نظر داشته باشم، گوش ها و چشم هام رو تیز میکردم، ببینم چیکار میکنید. عه استاد سپاسگزاره، پس منم همون کار رو میکردم، عه استاد سپاسگزاری رو به زبون میاره، پس منم همون کار رو میکردم، انقدر الگو برداری کردم ازتون تا همه این رفتارها جزوی از خودم شد، و متوجه شدم، اگر کسی عصبانیت و خشم از خودش نشون میده، به این دلیله که اون ویژگی رو در درون خودش داره، و من باید بفهمم چرا این رو در درونم ذخیره کردم تا به بقیه بروزش بدم؟ با دیدن روزانه شما، دیدم که درونتون پر از عشقه، پر از سپاسگزاریه، پر از توحیده، خود انسان موحد بودین، نه کسی که ادای موحد بودن رو در میاره.
منی که فردی افسرده و گوشه گیر بودم، بخاطر وجود شما و یادگیری از شما، به یک فرد سپاسگزار تبدیل شدم استاد،
کسی که برای کوچک ترین چیزها سپاسگزاری میکنه، از بنده ای که با عشق بهش کمک کرده، و همینطور از خدایی که صاحب اون بنده عاشقش هست.
منظور من از سپاسگزاری، یک تشکر ساده نیست استاد
شما با جون و دل به من یاد دادید که سپاسگزاری باید احساس بشه، باید حس بشه، قلبت رو گرم کنه، شما به من یاد دادید وقتی خواهرم برام کاچی، ماقوت یا عدس پلو درست میکنه، وقتی ازش تشکر میکنم، چشمام برق بزنه، از شادی بغض کنم، و با ذوق و همراه با حس سپاسگزاری غذام رو بخورم، چقدرم وقتی با این حس غذا میخورم غذام زودتر هضم میشه☺️واقعا میگم.
اصلا حس میکنم غذایی که با حس سپاسگزاری خورده بشه، ویتامین های بیشتری ازش به بدنم میرسه…
فقط کافیه دل بسپاریم به این اگاهی هایی که شمابمهمون میدین، مخصوصا همین فایل هایی که همش وصلید به خدا و ادم قلبش میلرزه وقتی به صداتون گوش میده، تک تک موهای تن ادم سیخ میشه… فقط کافیه ذهنم روببندم وبدون قضاوت به این فایل ها گوش بدم، اونوقته که مثل عطری که در فضا پیچیده شده، ذره ذره این اگاهی ها بر تن و ذهن و روحم میشینه و عطرش همه جا رو فرا میگیره
سال اولی که شما رو میشناختم و به فایلهاتون گوش میدادم، فقط لب و دهن بودم استاد، به بقیه میگفتم این راه درسته، این ایمان درسته و …. الان که به اون موقع فکر میکنم یه حس خجالت بهم دست میدهکه چرا صبر نکردم تا اول این اگاهی ها با من یکی بشه.
بعدش که تصمیم قطعی گرفتم و بدون قضاوت دوره دوازده قدم رو شروع کردم، تو همه زمینه های زندگیم بیگ بنگ رخ داد. دیدم بابااااااا، ادا در اوردن نه تنها فایده ای نداره، بلکه تو ذهن خودت و دیگران هم بد جلوه میکنی، درونت هم خبر داره که داری ادا در میاری، ولی از دست این ذهن که دلش میخواد نقش بازی کنه همش.
دیدم از وقتی زیپ دهنمو بستم و فقط رو خودم تمرکز کردم و به بقیه دیگه دیگه اصلااا کاری نداشتم، ژندگیم هدفمند تر شده، روابطم چقدرررر بهتر شده، خجالتم ریخته، عزت نفسم داره میره بالاتر، پول داره میاد تو زندگیم، دیدم بله! از اول باید این ادا اصولارو میزاشتم کنار و مثل یه بچه ادم مینشستم به حرفای بابا عباس منشم گوش میدادم، بدون اینکه به ذهنم گوش بدم، چون ذهن دوست نداره چیزی که هست رو بشنوه، دوست داره چیزی رو که دلش میخواد رو بشنوه، و گاهی اگه ببینه اون شنیده ها ارضاش نمیکنه، مجبور میشه به دست بزنه توهم و خیال بافی، که حتی گاهی بعد از مدتها کار کردن روی خودت وقتی برمیگردی به فایل های قبلی با خودت میگی عهههه من چرا قبلای چیز دیگه میشنیدم پس:)
استاااااد جووونم، عشق من
با لهجه مشهدی بگم
شوما کارِت نِبِشه مو عاشقتوم، انقد از ما دل نبر یره
خلاصه اینکه استاد، این فایل بی نظیر بود، طلای خالص بود
ممنونم ازتون استاد، سپاسگزارم از شما، از خانوم شایسته، حتی از اون مرغای رنگی رنگیتون سپاسگزارم که دل ما رو شادتر میکنن.
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1140MB76 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 769MB76 دقیقه
به نام الله یکتا سلام به استادمهربان و مریم عزیز و همه ی دوستان گرامی. این فایل مخصوص من بود من این سه ماهی که رو که دارم جدی تر روی خودم کار میکنم خیلی جاها بهم الهام شده که دیگران رو نصیحت نکن بهشون نگو که کار درست چیه چندین بار تمرین کردم و کمترش کردم ولی از یه راه دیگه وارد میشد مثلن پدر من به یه مشکل مالی برخورده بودن و من بهشون میگفتم این مسیری که میرین اشتباه هست و شما باید توکل کنین به خدا و… حرف هام اشتباه نبود خودمم تا مقدار زیادی سعی کرده بودم توکلم به خدا باشه ولی بازم این طور رفتار کردنم و پافشاری رو اینکه باید تغیر کنن (در صورتی که باید هزارام بار به خودن بگم به من ربطی نداره من فقط مسئول خودم هستم خداوند با اون خداوند بودنش کسی رو زور نکرده و گفته هرکسی خواست هدایت و راهنمایی میشه هرکسی هم نخواست موردی نیست پس من کی باشم که بخوام به دیگران خوب و بد رو بگم) بحث هایی رو بین خودم و پدر به وجود میاورد و من رو باز از مسیر دور میکرد. من تمرین کردم و دیگه به پدرم کاری نداشتم و کلن سعی میکردم کسی رو نصیحت نکنم وکم شده بود تا موقعی که خواهرم هم شروع کرد با فایل های شما کار کردن و من همش میخواستم بهش بگم اینجا اینطوری برو چرا اینجا اینجوری میری و توهم باید مثل من بری جلو اینجا اینجوری نرو وگرنه به مشکل برمیخوری چرا اینقدر شل میگیری فلان فایل رو گوش کن,چرا کامنت های سایت رو نمیخونی,در صورتی که خوب من سه سال که ارام ارام با هدایت های الله و ازمون و خطا کردن به اینجا رسیدم و هر بار به من الهام میشد که تو دخالت نکن اون باید خودش بره جلو و هدایت بشه از سمت من تو چیکاره ای .من دوباره دیدم دارم با این کار این بار با نصیحت خواهرم از مسیر دور میشم و کمش کردم ولی هنوز وجو داشت و دیدم دارم هر روز خسته تر و ناامید تر میشم و از مسیر دور میشم تا دیشب که من به قانون عمل نکردم و با مادر و خواهرهام نشستم و فیلمی رو دیدم که درباره ی احضار روح و این حرف ها بود و من خیلی اذیت شدم چون با چیزهایی که از قانون درک کرده بودم این چیزها خیلی مغایرت داشت و فقط منفی بافی و ترس و ناراحتی بود و برای کسانی اتفاق می افتاد که قانون های بدون تغییر خداوند رو نمیشناختن و من بعد از فیلم سر مسائلی که در فیلم گفته بود و قبول نداشتم با مادرم بحث کردم و ایشون حرف هایی زدن که بوی شرک میداد و من میخواستم ثابت کنم که اشتباه میگین و توحید این هست و این,هیچی دیگه حالم بد شد و در طول بقیه شب باعث قضاوت کردن دیگران و بعد احساس گناه از این که وای من الان قضاوت کردم پس حتمن یه جایی مچم توسط دنیا گرفته میشه چون من امتحان کردم و واقعا همینطوره هر جایی که کسی رو قضاوت کردم یا نصیحت کردم که تو چرا اینجا اشتباه کردی خداجوری میذاره تو کاسم که بفرما بگو ببینم شما اینجا چند مرده حلاجی و کلن دیشب حالم اوکی نبود.امروز صبح من گفتنم ایرادی نداره دوباره شروع میکنم پس شروع کردم دوباره کار کردن و هدایت شدم به نوشته های دوستان عزیزم که چقدر کاربردی بودن و متوجه شدم که باید بنویسم که چه چیزی های نادرستی در رفتار من هست و من رو از مسیر دور میکنه و دیدم بله یکی از مسائل بزرگ همین نصیحت کردن هست و من هنوز جای کار دارم و چون مثل اون اوایل روش کار نکردم دوباره داره زیاد میشه و من دوباره دارم خوب و بد رو به دیگران میگم که درست نیست و بعد از نوشتن و اعتراف کردنم به خودم که من مقصر شرایط الانمم,ب هوسیله ی الله مهربانم هدایت شدم به سایت و با این فایل استاد عزیز روبرو شدم و دیدم بله نه تنها در نصیحت کردن بلکه من خیلی در دیدگاه توحیدی افراط گر شدم و بعضی جاها که دیگران کاری برام انجام دادن من یادم رفته ازشون سپاسگذاری کنم و حتی چندین بار به پدرم گفتم شما رزق ما رو نمیدی این ها همه کار خداست مرسی استاد واقعا از شما سپاسگذارم که من رو اگاه کردید که باید مراقب باشم و من هم بعد از دیدن فایل وقتی پیش مادرم رفتم از ایشون سپاسگذاری کردم و خیلی از لبخند ایشون احساس خوبی پیدا کردم.راستی استاد من یک چیزی رو هم که چند وقتی هست درون خودم پیدا کردم اینکه من یسری جاها زیاده روی میکنم و افراط میکنم در مسائل قانون و مخصوصن مسئله ی توحید مثلن یک جایی خداوند یه شخصی رو دست کرده که یک کمکی به من برسونه ولی من میگفتم نکنه من دارم شرک میورزم و به این شخص وابسته شدم خدایا من رهاش میکنم تو از یه راه دیگه کمکم کن چندین بار نشونم میده بابا بیا اینم کمک من ولی من از بس این شکم قوی بود که قبول نکردم و بعد هم گفتم پس چرا هدایت و کمک الله نیومد ,یا مثلن یه درخواستی داشتم از خداوند ولی میگفتم نه من همیشه وابسته به پدرم بودم و از اون پول میگرفتم میدونم که دست خدا هست ولی من چون بهش وابسته هستم شرکه پس من باید رهاش کنم و منتظر باشم خدا از یه راه دیگه کمک کنه و انقدر خودم رو عذاب میدادم که نگو دو صچرتی که خدا میگفت بابا تو چیکاره ای من میخوام از ایم راه کمکت کنم چرا به خودت شک داری اخه, ولی بعد از چندین بار ازمون و خطا و گوش دادن به خداوند متوجه شدم که خداوند از بی نهایت طریق برای من رزق میرسونه که یکی از اون طریق ها پدر خودم هست و من دارم زیاده روی میکنم وقتی من اعتقاد دارم که پدرم یکی از دستانه خداوند هست پس من وابسته نیستم و شرک نورزیدم نباید این قدر وسواس بخرج بدم و این ذهنم هست که داره گولم میزنه.استاد من واقعا قبول میکنم که در بحث سپاسگذاری از دیگران کمکاری کردم و حتی یک سری جاها به خواهر خودم هم که کلن خیلی تشکر میکنه حتی از خود من میگم اشتباه نکن من کسی نیستم خداوند بوده و چرا تو حواست رو مجع نمیکنی اخه و امروز که شما گفتین واقعا یه لحظه از این جدیت شما ترسیدم و فکر کردم روبه روی شما نشستم و دارین من رو دعوا میکنین😂😂😂و همون حین گفتم ببخشید استاد عصبانی نباشین(واقعا ازتون ترسیده بودما)😂😂من قول میدم اینجا که دیگه حواسم و جمع کنم و سپاس گذار اطرافیانم باشم و نصیحت نکنم و فقط رو خودم کار کنم البته نمیگم صددرصد میتونم در این زمینه عالی بشم ولی نهایت تلاشم رو میکنم.بازم از خدای خوبم بی نهایت برای هدایتم سپاسگذارم و از شما و مریم عزیز هم برای این فایل عالی سپاس گذارم چون خیلی خیلی من رو تکون داد و خیلی به خودم اورد.