توحید عملی | قسمت 7

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار شکیبا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد

نمیدونم چی بگم

که این فایل ارزشش فراتر از چیزیه که بشه با پول، کلام یا عشق اون رو خرید، واقعا بعضی از فایل های شما خریدنی نیستند، انقدر که ناب هستن و من و بقیه تشنه گوش دادن به این اگاهی های ناب هستیم. چون ذهن تشنه و گشنه من رو سیر میکنه اما سیراب نه…

هرگز خسته نمیشم حتی اگر روزی ده ها بار یک فایل رو گوش بدم، این اگاهی ها انقدر وسیع هستن که تکراری نمیشن.

به نظر من هیچکس اونقدرها اگاهی نداره که بخواد به زندگی بدبین باشه. من به تازگی دوره ارزش تضاد شما رو خریدم، و نمیدونید، نمیدونید هموووون جلسه اولش باهام چیکار کرده، ترکیب فایلهایی که گوش میدم هر روز من رو دیوانه تر میکنه استاد، هرچی که جلوتر میرم ساکت تر میشم…

من وقتی دوره ارزش تضاد رو خریدم، حس کردم تو یک روز به اندازه سالها تغییر کردم، انقدر که راه برام ساده تر شد، انقدر که این اگاهی ها برام واضح تر شد، انقدر که تونستم با خودم و شرایطی که رقم میزنم بیشتر در صلح باشم.

گریم میگیره میگم اینارو استادچقدر شما درست میگید، شما از همون اول نقش پدر خردمند من رو داشتید، من هر شب قبل از خواب با خدا صحبت میکنم، ازش بخاطر نعمتهاش تشکر میکنم، بعدش از شما تشکر میکنم، بخاطر این همه اگااااهی….

امروز پدر خردمندم به من گفت که مهم نیست چقدر یاد بگیری، هنوز ضعف هایی داری که باید حلشون کنی، هنوز باید روی خودت کار کنی. و با پوست و گوشت و استخونم این حرف های شما رو درک میکنم، چون به چشم دیدم که برخی، کسی رو که بهشون کمک کرده رو نادیده میگیرن، صرفا به این دلیل که این اگاهی ها رو درست درک نکردن، صرفا بخاطر اینکه میترسن مشرک شناخته بشن، چه در ذهن بقیه، چه در ذهن خودشون، از طرف مقابل سپاسگزاری نمیکنن و با گفتن جملاتی مثل مرسی کمکم کردی ولی این تو نبودی که کمکم کردی خدا بود، اگه تو نبودی یکی دیگه کمکم میکرد، طوری سرد برخورد میکنن که با خودت میگی من درست متوجه نشدم یا اینها دارن قانون سپاسگزاری رو بد متوجه میشن؟ همیشه اینها رو به خودم یاداوری میکنم استاد

من وقتی شروع کردم به قدم گذاشتن تو این مسیر عاشقانه، مثل نوزادی بودم که بلد نیست راه بره، بلد نیست حرف بزنه، بلد نیست عاقلانه رفتار کنه اما حداقل ادای والدینش رو در میاره. من سعی میکردم رفتار های شما رو زیر نظر داشته باشم، گوش ها و چشم هام رو تیز میکردم، ببینم چیکار میکنید. عه استاد سپاسگزاره، پس منم همون کار رو میکردم، عه استاد سپاسگزاری رو به زبون میاره، پس منم همون کار رو میکردم، انقدر الگو برداری کردم ازتون تا همه این رفتارها جزوی از خودم شد، و متوجه شدم، اگر کسی عصبانیت و خشم از خودش نشون میده، به این دلیله که اون ویژگی رو در درون خودش داره، و من باید بفهمم چرا این رو در درونم ذخیره کردم تا به بقیه بروزش بدم؟ با دیدن روزانه شما، دیدم که درونتون پر از عشقه، پر از سپاسگزاریه، پر از توحیده، خود انسان موحد بودین، نه کسی که ادای موحد بودن رو در میاره.

منی که فردی افسرده و گوشه گیر بودم، بخاطر وجود شما و یادگیری از شما، به یک فرد سپاسگزار تبدیل شدم استاد،

کسی که برای کوچک ترین چیزها سپاسگزاری میکنه، از بنده ای که با عشق بهش کمک کرده، و همینطور از خدایی که صاحب اون بنده عاشقش هست.

منظور من از سپاسگزاری، یک تشکر ساده نیست استاد

شما با جون و دل به من یاد دادید که سپاسگزاری باید احساس بشه، باید حس بشه، قلبت رو گرم کنه، شما به من یاد دادید وقتی خواهرم برام کاچی، ماقوت یا عدس پلو درست میکنه، وقتی ازش تشکر میکنم، چشمام برق بزنه، از شادی بغض کنم، و با ذوق و همراه با حس سپاسگزاری غذام رو بخورم، چقدرم وقتی با این حس غذا میخورم غذام زودتر هضم میشه☺️واقعا میگم.

اصلا حس میکنم غذایی که با حس سپاسگزاری خورده بشه، ویتامین های بیشتری ازش به بدنم میرسه…

فقط کافیه دل بسپاریم به این اگاهی هایی که شمابمهمون میدین، مخصوصا همین فایل هایی که همش وصلید به خدا و ادم قلبش میلرزه وقتی به صداتون گوش میده، تک تک موهای تن ادم سیخ میشه… فقط کافیه ذهنم روببندم وبدون قضاوت به این فایل ها گوش بدم، اونوقته که مثل عطری که در فضا پیچیده شده، ذره ذره این اگاهی ها بر تن و ذهن و روحم میشینه و عطرش همه جا رو فرا میگیره

سال اولی که شما رو میشناختم و به فایلهاتون گوش میدادم، فقط لب و دهن بودم استاد، به بقیه میگفتم این راه درسته، این ایمان درسته و …. الان که به اون موقع فکر میکنم یه حس خجالت بهم دست میدهکه چرا صبر نکردم تا اول این اگاهی ها با من یکی بشه.

بعدش که تصمیم قطعی گرفتم و بدون قضاوت دوره دوازده قدم رو شروع کردم، تو همه زمینه های زندگیم بیگ بنگ رخ داد. دیدم بابااااااا، ادا در اوردن نه تنها فایده ای نداره، بلکه تو ذهن خودت و دیگران هم بد جلوه میکنی، درونت هم خبر داره که داری ادا در میاری، ولی از دست این ذهن که دلش میخواد نقش بازی کنه همش.

دیدم از وقتی زیپ دهنمو بستم و فقط رو خودم تمرکز کردم و به بقیه دیگه دیگه اصلااا کاری نداشتم، ژندگیم هدفمند تر شده، روابطم چقدرررر بهتر شده، خجالتم ریخته، عزت نفسم داره میره بالاتر، پول داره میاد تو زندگیم، دیدم بله! از اول باید این ادا اصولارو میزاشتم کنار و مثل یه بچه ادم مینشستم به حرفای بابا عباس منشم گوش میدادم، بدون اینکه به ذهنم گوش بدم، چون ذهن دوست نداره چیزی که هست رو بشنوه، دوست داره چیزی رو که دلش میخواد رو بشنوه، و گاهی اگه ببینه اون شنیده ها ارضاش نمیکنه، مجبور میشه به دست بزنه توهم و خیال بافی، که حتی گاهی بعد از مدتها کار کردن روی خودت وقتی برمیگردی به فایل های قبلی با خودت میگی عهههه من چرا قبلای چیز دیگه میشنیدم پس:)

استاااااد جووونم، عشق من

با لهجه مشهدی بگم

شوما کارِت نِبِشه مو عاشقتوم، انقد از ما دل نبر یره

خلاصه اینکه استاد، این فایل بی نظیر بود، طلای خالص بود

ممنونم ازتون استاد، سپاسگزارم از شما، از خانوم شایسته، حتی از اون مرغای رنگی رنگیتون سپاسگزارم که دل ما رو شادتر میکنن.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی‌، کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1140MB
    76 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 7
    69MB
    76 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امین» در این صفحه: 2
  1. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر شیرین ترین استاد دنیا

    سلام بر صادق ترین استاد دنیا

    سلام بر ابراهیم من ……

    استاد عزیز و نازنینم واقعا حرف و کلامی نمیتونم پیدا کنم برای این سیصدو چند روزی که با شما آشنا شدم

    نه قادرم با کلام سپاسگزاری این نعمت و شکر نعمت رو به جا بیارم

    چه از الله مهربان و چه از ابراهیم زمانش ….

    اولین باری که اسم شما رو شنیدم..

    دوره یه استادی رو گذرونده بودم و احساس میکردم خدای قانون جذب هستم و البته الحق دوره اون استاد هم تو اون مداری که بودم برای من خیلی خوب بود و منو آماده کرد برای آشنا شدن با شما و همینجا ازش سپاسگزاری میکنم

    خلاصه تو اون حال و هوا یه شخصی رو که اصلا نه دیده بودم و نه میشناختمش به نیت کمک اومدم و اون استاد رو بهش معرفی کردم …

    و اون شخص در جواب من گفت من میشناسم کسی رو که میگی ولی من با استادی آشنا شدم که با همه فرق داره

    من بهش گفتم بابا این که من دورش رو گذروندم دیگه تهشه و ازین حرفا

    ولی اون دوست الهی یه جمله گفت و اون جمله رو هرچه بیشتر با استاد آشنا شدم

    بیشتر و بیشتر فهمیدمش

    بهم گفت : استاد عباس منش با همه فرق داره

    استاد عباس منش یه استاد تو حیدی هست

    قسم میخورم به الله یکتا

    منی که معنی فارسی قرآن رو خونده بودم و اهل مطالعه بودم

    از مولانا و سعدی و عطار بگیرید تا ادبیات غرب و حتی انجیل و ………

    یعنی کلمه ای نبود که من ندونم چیه معنیش

    ولی وقتی گفت استاد عباس منش یه استاد توحیدیه

    یه لحظه هنگ گردم

    یعنی تو این همه سال فقط توحید رو شنیده بودم جز اصول دین و ازش رد شده بودم

    واصلا به اینکه این توحید چی هست فکر نکرده بودم و یه چیز یبود برام تو مایه های اعتقاد به وجود خدا

    که فکر میکردم خب صد در صد من یه آدم توحیدی هستم

    خلاصه …

    اسم استاد رو تو گوگل سرچ کردم

    یادمه اول سایت رو که باز کردم

    یه عکس استاد بود که لخت خوابیده بود کنار دریاچه

    یه چند تا عکسم دیدم با موتور و اینا …

    که بعدها فهمیدم زندگی در بهشت بوده —

    وقتی عکس لخت استاد رو دیدم یه پوزخندی زدم

    گفتم بابا اینو باش

    ورداشته کیو به من معرفی کرده به عنوان استاد

    خلاصه صفحه سایت رو بستم

    این دوست یه کانال تلگرامم بهم معرفی کرد و گفت سخنرانیاش این تو هم هست

    که من همون موقع عضو شدم ولی بعد بستن سایت یادم رفت از اون گروه بیام بیرون

    خلاصه فرداش بود یا پس فردا یادم نیست دقیقا

    دیدم یه نوتیف اومد از سخنرانی های استاد

    که :

    قانون آفرینش رو میخوایم مجدد دوباره آغار کنیم

    و یه حسی بهم گفت امین گوش بده ببین اصلا چی میگه و راستش کنکاو شدم که یه آدم لخت کنار دریاجه با کلی موتور پشت سرش چطوری میتونه یه آدم توحیدی و یا قرآنی باشه

    من همیشه تو زندگیم به دنبال یه شمس و یه مرشد و یه خصر بودم

    ولی تصورم ازش یه پیرمرد با به لباس سفید و ریش های سفید و چشمانی روشن بود

    و یک دردصد شباهت نداشت به این آدمی که بهم معرفی شده بود

    خلاصه از سر کنجکاوی شروع کردم به گوش دادن

    و این تاثیر گذاری استاد با من کاری کرد که اصلا دیگه سخنرانی هیچ کسی به جز صدایی که میشنیدم برام جذاب نبود

    من کلی سخنرانی داشتم از آفراد گوناگون و اصلا عادت داشتم به شنیدن

    ولی دلم نمیومد به جز صدای استاد چیز دیگه ای گوش بدم

    تا اینکه یه شب مادرم به خوابم اومد

    خواب دیدم تمام آکوارویمم رو لجن گرفته و من دارم لجن ها رو پاک میکنم

    و مادرم از اون ور شیشه آکواریوم بهم گفت امین چرا پول دوره استاد رو نمیدی …

    خلاصه فرداش از خواب پاشدم و دوباره اسم سایت استاد رو سرچ کردم و پاینی صفحرو که خوندم

    کاملا متوجه همه چی شدم

    قبل آشنایی با استاد هم من چیزی که کسی راضبی نباشرو استفاده نمیکردم و به هیمن دلیل با اینکه خیلی عادت کرده بودم و مشتاق بودم برای شنیدن استاد

    ولی گروه رو ترک کردم ..

    و از اون روز شدم خونزاد سایت عباس منش

    سایتی که من به خونه پیامبر تشبیهش میکنم

    که هر که واردش میشد دلش نمیومد از اون جا بیرون بره و جایی دیگه باشه

    و انقلاب و تولد من با شنیدن فایل های رایگان شروع شد

    اصلا باورم نیمشد این همه فایل رایگان و با این کیفیت

    و مثل یه گرسنه ای بودم که افتاده تو یه انبار مواد غذایی….

    و هر چه بیتشر گذشت

    بیشتر با کلمه توحید آشنا شدم

    هنوز یه طفلم در این راه توحید

    ولی تازه فهمیدم وقتی میگن توحید دارن از چی صحبت میکنن

    و قسم میخورم منی که هر روز نان استاپ سالها متن فارسی قرآن رو میخوندم بارها کلمه هدایت رو هم خونده بودم و اصلا نفهمیده بودم که اصلا هدایت چی هست ….

    و الانم نمیتونم بگم که میدونم البته

    ولی توحید و هدایت

    دو الماسی بود که من تو این سایت پیدا کردم که قسم میخورم تو هیچ کتاب و جلسه و جزوه و سخنرانی و …

    به این شکل نشنیده بودم

    و حالا میفهمم اون دوستی که گفت استاد عباس منش یه استاد توحیدی هست

    چی میگفت اون روز

    متاسفانه اصلا هیچ شماره ای و هیچ دیتایی از اون دوست ندارم و لی همینجا میخوام با تمام وجود ازش سپاسگزاری کنم برای معرفی استاد به من

    از خدا میخوام هدایت بشه به این متن و اینو بخونه

    که من آدرس بزرگترین گنج زندگیم رو از کسی گرفتم که اصلا نمیشناختمش …..

    خدارو شکر میکنم برای این هدایت و بی نهایت دستانش

    حالا میفهمم

    معنی آیه

    یدالله فوق ایدیهم رو

    و استاد نازنینم و مریم بانوی عزیز من نمیدونم چطور ازتون سپاسگذاری کنم

    استاد یه طرف

    مریم بانو یه طرف

    من یه سایت موق دارم به لطف الله و میدونم یه آدمی مثل مریم بانو رو داشتن برای یه ادمین سایت فقط از لحاظ کاری چه گنجیه

    دقیقا انگار تو دو نفری ……

    حالا اینو بزاریم کنار تمام کمالاتی که این بانو دارن و من هیمشه و هیمشه و همیشه

    تو هر فایلی

    حتی فایل هایی که اسمشون نیست و صداشون نیست و میدونم فقط دارن فیلم میگیرن و یا اونجا حضور دارن

    با تمام وجودم و از قلبم ازشون تشکر میکنم

    و اگر شوق این بانو برای فیلم گرفتن و ثبت زیبایی ها نبود

    قطعا ما شاهد این حجم مستند از زندگی استاد نبودیم

    مریم بانوی عزیز برای تک تک ثانیه هایی که آگاهی و عشق رو برای ما ضبط میکنید

    ازتون سپاسگزارم

    خدا میدونه چه امین و امین هایی رو شما از اسفل السافلین شرک

    با همین فایل های تصویری

    آوردید تو جاده توحید …

    من بخوام از خودم بگم

    یه آدمی بودم که از سایه خودمم می ترسیدم

    حتی جرات ندا شتم اسمم رو بگم به مشتری ها

    حتی فامیلیم رو بر عکس میگفتم

    شاید اطرافیان فکر میکردن من خیلی آدم قوی و موفقی هستم

    ولی خودم می دونستم تو درونم چه خبره

    دقیقا این بوقلمون زیبای پرادایس

    جو رو میبینم که همش خودشو باد کرده یادخودم و امثال خودم میفتم

    که همش باده هواست …..

    و بعد از پیشرفت های عالی و درآمد رویایی

    به خاطر همون شرک ها و ترس ها

    چک و لگد های روزگار شروع شد

    تو ظاهر من داشتم به کلی آدم کمک میکردم از لحاظ مالی

    تو راه هر پیرزنی بود بارش رو بلند میکردم و تا دم خونش میرسوندم و کلی از این کارها

    و فکر میکردم دیگه همه چی تمومم

    ولی همون شرک های مخفی درونم

    کار خودشون رو کردن

    و چک و لگدها شروع شد

    به قول استاد سر همرو اگه کلاه بزاری

    سر خودتم کلاه بزاری

    سر جهان و قانین جهان و الله یکتا رو نمیشه کلاه گذاشت

    و الله خیر الماکرین ……..

    و بعد از آَشنایی با استاد و بعد از سرگردانی

    تاکید میکنم سرگردانی

    واقعا نمیدونستم دیگه باید چه کار کنم

    چون من فکر میکردم دارم کار الهی میکنم

    و حالا که به این روز افتادم

    دیگه برام سخت بود پیدا کردن مسیر

    و استاد و این سایت الهی چراغی شد برام

    از جنس همون نوری که موسی دید

    از جنس همون آتشی که موسی دید

    و خدا به هش گفت

    فخلع نعلیک

    موسی کفشاتو درار

    و من حس میکنم بهش گفت موسی

    باورای اشتباه و تعلقات و شرک ها و همه رو رها کن

    بیا به سمت من ..

    بعد آشنایی با استاد

    هر بار که اتفاقی افتاد و یه گشایشی برام پیش اومد

    فکر کردم دیکه من تهش شدم

    ولی هر چه گذشت دیدم بابا من چقدر فقیرم به این آگاهی ها

    من چقدر جای کار دارم

    و هر بار این کلام موسی رو با خودم تکرار میکنم

    که خدایا من تسلیم توام و به هر خیری از جانب تو فقیرم …

    یعنی منو الان با روز اول ورود به سایت مقایسه کنن

    با اینکه از هر جهت به لطف الله و نور استاد زندگی عالی تر شده

    ولی بسیار بسیار مشتاق تر و تشنه ترم به این جنس آگاهی های استاد

    گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

    ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شد

    استاد عزیزم از اون امینی که از سایه خودش هم میترسید

    امینی که پول داشت ولی میترسید بره مسافرت

    پول داشت ولی میترسید یه رستوران بره با خیال راحت

    امینی که شیطان شده بود رفیق گرمابه و گلستانش

    و تو هر کس و شرایط و مکانی

    دنبال عیب ها و نکات منفی اونجا بود

    از امینی که دقیا همه رو نصیحت میکرد

    و فکر میکرد که همه دارن حروم میخورن و فقط خودش حلال خوره

    همه ناپاک اند و خودش فقط بنده خوبه خدا هست ..

    تبدیل شدم به امینی که هر روز نسبت به روز قبل داره با یه دونه از ترساش مبارزه میکنه

    و خدا میدونه چقدر کار بود که من بهش حتی نزدیک نشده بودم

    ولی بعد از َآشنایی با شما و مفهوم توحید و اصلا مفهموم خدا

    دونه به دونه انجامشون دادم و دارم انجام میدم

    و البته برکاتش رو مشاهده کردم تو زندگیم

    استاد نازنینم اتفاقا شیرین ترین قسمت هیا فایل های توجیدی

    همین اجرای توحید در عمل بوده و هست برای من

    چون من استاد توحید در حرف

    و شاگرد رفوزه توحید در عمل بودم

    دو تا فایل شما هست من نان استاپ در کنار همه سخنرانی ها و فایل هاتون

    هر چند روز یه بار گوش میدم

    یکی فایل باورهای ما در باره خدا

    که آغاز یه راهی شد برای شناخت درست من از خودم و خدا

    و توحیدی ترین فایلی که من از شما شنیدم

    که روی هیچ کسی غیر خدا حساب نکن

    اصلامن بعد این دو تا فایل شدم یه آدم دیگه

    و بعدش هدایت شنیدم به شنیدن داستان هدایت ۱ و ۲

    که دیگه اونجا مبهوت شدم

    و همه

    دو دو تا چهارتا های

    عقلم از هم پاشید

    استاد نازنین من

    ابراهیم من

    با تبرهای نیرومندت

    که همین فایل ها و زندگی در بهشت و دوره ها و …

    خدا میدونه چه بت هایی رو در ما شکوندی و خواهی شکوند

    بت های غول آسای سیمانی که صدها متر در زمین وجوم ریشه داشتن

    ولی انرژی الهی که از نور شما گرفتم بهم کمک کرد تا بتونم از بیخ و بن بعضی هاشون رو بکنم

    و البته در تلاشم برای کندن بقیشون به امید الله

    استاد نازنین من هر چه بیشتر شما رو گوش دادم

    قسم میخورم بیشتر عاشقتون شدم از اون روز اولی که با شما َآشنا شدم

    درست بر عکس اکثر رابطه های دنیا

    که وقتی تو زندگی یه کسی ریز میشی بالاخره یه چیزایی میبینی که دلت رو میزنه

    ولی به الله یکتا قسم

    یه مورد نبوده که بگم حالا با این یه مورد رفتاری و کلام استاد موافق نیستم و قلبم قبولش نداره ولی ولش کن بقیه حرفاشو گوش میدم

    و الان که فکر میکنم

    مهمترین دلیلش

    عمل شماست …..

    دیدن عملکرد شما

    تو هیمن زندگی در بهشت و ….

    اینکه تو دل شرایط غیر متعارف جهان ابرایهم وا ر فرزندتون رو فرستادید به ایران

    و بخوام بنویسم هزاران مورد باید بنویسم

    اینکه تو یه سری جاها که ۹۹ درصد جامعه نظرشون بر عکس شما بود

    ولی مثل یه مرد اومدید و نظرتون رو گفتید و قلب من گفت امین داره درست میگه

    افتخار میکنم به شاگردی در محضر شما

    استاد عزیزم

    و مهمترین چیزی که بهم دادید

    اون توحید درونیم رو زنده کردید

    یادم آوردید که یه بار به خدا بله گفتم

    وقتی بهم گفته بود

    الست بربکم .

    و من گفته بودم بله

    و همین باعث شد بتونم توکل کنم و حرکت کنم و برم تو دل ترسام

    استاد نازنینم فقط خودم و خدای خودم میدونه

    چه زنجیرهای قطوری به دست و پام از باورهای غلط و ترس بسته شده بود

    که به نور الهی شما دونه دونه در حال گسستن هستن

    و دارم تازه نفسسسسسسسسسسسسسس

    میکشم

    راستش رو بخوایید

    تا انجا که من اومدم جلو سر کلاس درس استاد

    باید بگم توحید همه چیزه

    البته توحید عملی

    همه ما میدونیم کل قانون اینه

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    و من اینو با پوست و خون و گوشت و استخونم

    اینو درک کردم بدون توحید و اعتقاد به ربوبیت الله

    احساس خوب معنی نداره و شاید لحظاتی خوش باشیم

    ولی ترس ها آنچنان قدرتمندند بدون اعتقاد به توحید

    که همون لذت ها و شادی ها و نعمت ها رو میتونه به تلخ ترین زهرها تبدیل کنند

    من اینو با همه وجود درک کردم که ترس میتونه تا کجا انسان رو بیره تا لب دره اسف السافلین

    خدیا شکرت برای اینکه تا لب این دره منو بردی

    به مویی رسید

    ولی پاره نشد

    یه چیزی بگم در آخر در باره این بحث دست خدا که استاد به استادی کامل مطلب رو روشن کردن برای ما

    من تو طول این مدت که استاد تاکید داشتن بر سپاسگزاری از ذستان خدا

    با خودم گفتم خب چه اتفاقی میفته طبق قانون

    وقتی ما داریم از دستای خدا سپاسگزاری میکینم

    و دیدم وقتی ما از کسی میخوایم تشکر کنیم

    قطعا قبلش به یه خصوصیت مثب و یه کار خوبیکه اون فرد کرده داریم فکر میکنیم

    مثلا کسی یه لیوان آب بهمون داره و خیلی چیزای دیگه

    و ما برای کارهای منفی و ناخواسته

    که از دیگران سپساسگزاری نمیکنیم که ..

    و دیدم خب این خودش میشه یه تمرکز عالی بر روی نکات مثبت

    و وقتی داریم تشکر میکنیم

    تمرکز کردیم رو ی رفتار یا خصوصیتی که دوسش داشتیم و خوشمون اومده

    و طبق چیزی که از استاد و قانون یاد گرفتیم

    همین تمرکز بر روی نکات مثبت و تشکر کردن زبانی و قلبی و توجه به اونها

    اتفاقات بیشتری رو از اون جنس وارد زندگیمون میکنه

    و این طوری کلام استاد بر جانم نشست

    و همون وسط حرفای استاد فایل رو استاپ کردم

    گفتم باید از همین لحظه انسان سپاسگزارتری باشم

    و تلفن رو برداشتم و از خانوم خونه ای که دیروز ما مهمان افطاریش بودیم

    خودم شخصا تشکر کردم در حالیکه این کار رو قبلن خانومم انجام میداد و من خیلی رو م نمیشد

    ولی این بار تلفن رو برداشتم و خودم تلفنی تشکر کردم

    و البته که طبق قوانین بدون تغییر خداوند

    احساس بهتری پیدا کردم و شروع کردم به گوش دادن این فایل الهی و نورانی

    خدایا شکرت

    استاد و مریم بانوی عزیزم برای همه چیز سپاسگزارم

    این شعر حضرت سعدی تقدیم به شما دو عزیز

    گوشه ای از ارادت قلبی من به شما دو بزرگوار و دو فرشته الهی و دو دست پاک رب العالمین

    از در درآمدی و من از خود به در شدم

    گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

    گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

    صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

    چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

    مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

    گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

    ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

    دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

    چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

    تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

    از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

    من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

    کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

    او را خود التفات نبودش به صید من

    من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

    گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

    اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

    اکسیر ندای توحیدی شما عزیزان بر وجودم افتاد و من تازه متولد شدم …

    خدایا شکرت برای شنیدن و نوشتن برای این فایل الهی

    خدایا شکرت برای این استاد و بانو

    خدایا شکرت برای همه چیز

    خدایا شکرت برای وجود خوت

    که هستی و همیشه هستی

    خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    سلام بر سید علی خوشدل عزیز

    که فکر میکنم این اسم و فامیلی رو خود خدا برای شما انتخاب کرده برادر عزیزم

    الحق که خوشدلی برازنده شماست

    با این شعر بی نظیر سعدی و متنی که نوشتی اشک رو از دید گانم جاری کردی

    اشکی که خود شما حتما جنس و حالشو متوجه میشی

    وافعا برام سخته سعدی بخونم و از این عاشقگی و شوریدگی چشمانم تر نشه

    سپاسگزارم برادر خوشدل عزیزم

    علی جان برادر عزیزم

    راستش قبل آشنایی با استاد

    حسم این بود که باید از این دنیا برم تا درک کنم فضای این عاشقی که سعدی و مولانا ازش سخن گفتن

    ولی استاد تو همین دنیا دستم رو گرفت و تاتی تاتی منو از شعر و سخن آورد به فضای شهود و هدایت

    به قول خودت رفت سراغ اصل جنس

    همونی که سعدی و مولانا تو همین دنیا و کره خاکی حسش کردن و درکش کردن

    حضرت عشق

    حضرت سعدی

    قطعا تو همین دنیا این جنس توحیدی که استاد و ابراهیم زمانم داره فریادش میکنه حس کرده که اینطوری سروده :

    چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

    که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

    دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

    خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

    مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

    در سرای نشاید بر آشنایان بست

    در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست

    من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست

    غلام دولت آنم که پای بند یکیست

    به جانبی متعلق شد از هزار برست

    مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت

    اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست

    نماز شام قیامت به هوش بازآید

    کسی که خورده بود می ز بامداد الست

    نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول

    معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست…

    علی جان منو تو یه حال و هوایی بردی که توصیف نشدنیه

    خداروشکر میکنم برادر عزیزم برای حضور در باغ الهی این سایت با گل هایی همچون شما و بچه های الهی این سایت

    یکی از یکی خوشبوتر و دل انگیز تر

    من اون باغ بهشتی و مومنانی که روبروی هم در تخت ها نشستن رو که تو قرآن به تصویر کشیده شده

    به لطف الله یکتا و نور استاد و حضور دوستانی مثل شما تو این دنیا دیدم …

    الهی شکر

    علی جان بزرگترین آرزوم برات اینه که مثل اسم و نام فامیلی زیبات

    همیشه و هر لحظه و هر دم

    خوشدل باشی و غرق در شادی

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: