این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
سلام بر حمید حنیف عزیز
من بی مقدمه بگم استاد میتونن یه دوره ای رو درست کنن بنام دوره کامنتهای حمید حنیف
بابا دمت گرم خداییش حقته اگه بشنویم که داری برای ایلان ماسک هواپیما میسازی
آفرین
اما بعد
یه خاطره میخام بگم
من بچه بودم بابام تراشکار بود
من تابستونها میرفتم در مغازه که هم توی خونه با بچه ها دعوا نکنیم همم چیزی یاد بگیرم
بگذریم
یه قطعه ای هست بنام زنبورک که در دوچرخه هم از اون استفاده میشد اینو توی یه قطعه ای مثلا از موتور ایژ بابام با خلاقیت خودش گذاشته بود.بعد توش پر از ساچمه های خیلی ریز اندازه مثلا ارزن
من ورمیداشتم این ساچمه ها رو سر جاش بزارم دونه دونه
وای خدا مثلا از صبح تا ظهر
باز دستم تکون میخورد همه میریختند کف ، دوباره بچین و خلاصه ناراحت و گریه و فلان
بابام میومد میگفت چیه میریختمشو روی میز و میگفتم بیا خودت من نمیتونم
بابام یه انگشت میزد توی گریس و همه رو گریسی میکرد و توی یه حرکت همه ساچمه ها میچسبیدند سر جاشون
من هم در حین گریه تعجب هم میکردم و خنده ام هم میگرفت
ما همش دنبال راههای سخت و پیچیده هستیم چون معزمون اینشکلیه اما راههای هدایت خیلی خنده دار و ساده است
اول بگم خود افشایی ،الانم کمی همینطوریم
اگه داشته باشم کاری انجام بدم مثلا خراب بشه اولین کسی که اون دور و بر باشه به گردنش میندازم که تقصیر تو بود مثلا سرفه کردی حواسم پرت شد (نخندین خودتونم دارین از این موارد) (استیکر چشمک 3 عدد +استیکر خنده 2 عدد)
خلاصه تا چند سال قبل مثلا یه کاری انجام میدادم، تعمیری چیزی،به خانمم میگفتم دوربرم نیا که به لنگ تو نندازم اگه خراب بشه . یعنی تا این حد عیب کار رو میدونستم ولی لاینحل
الان اندکی بهتر شدم ولی با اونا سکوت میکنم اما تو دلم گاهی میگم ببین تقصیر پسرم یا دخترم یا … بود که این افتاد از دستم و …
الان یه کوچولو بهتر شدم بقول استاد دارم تمرین میکنم زیپ دهنمو ببندم
چقدر مشکله
شکایت نکنیم به گردن کسی نندازیم اصلا نمیشه خداییش
چون خیلی راحته ها
راحت میشی با این کار
من برای شروع اومدم روی بحث بخشش کار کردم
مگه میشد لامصب خیلی سخت بود اما انجامش دادم
و خیلی کم شد اما مثل همون علفهای هرزه هر وقت ولشون کنی میان بیرون
راستی حمید جان
ما یه علف هرز داریم بهش میگیم سلام علیک (استیکر تعجب و خنده)
مثل همون موسی کو تقی اختصاصی بود
این توی باغ و مزرعه در میاد امروز درو میکنیش فردا میای دوباره میبینی اه اینکه اینجاست باز دوباره داره سلام علیکت میکنه
بعد جای ما اونایی که از در ردشون میکنی از پنجره میان رو میگیم علف سلام علیکم
باورا هم همینجورین باید همیشه بزنیدشون سرتو برگردونی دوباره سلام علیکم …در پناه حق محفوظ باشی