این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
سلام استاد عزیز و سلام به مریم جان و دوستانم در سایت؛
من زهرا هستم.
من زمانی که دو سال پیش همسرم رو از دست دادم، خیلی نگران آینده و بزرگ کردن فرزندانم شدم.
بعضی از اطرافیانم من رو که میخواستم مستقل بشم، از سختی بزرگ کردن بچه ها به تنهایی ترسوندند.
از طرفی من باید به یک سری کارهای اداری رسیدگی میکردم که برام خیلی تازگی داشت.
این مسئله رو خیلی شنیده بودم که تو اداره ها حرف ی زن رو خیلی توجه نمیکنن،
باید همیشه ی مرد همراهت باشه و ازین حرفها.
ولی خدا شاهده من ته ذهنم به خودش ایمان داشتم. و رفتم تو دل کار.. هرکاری که پیش اومد.
و..
من تو این دو سال 99 درصد آدمهایی که باهاشون سر و کار داشتم آدمهای درست ، کمک کننده و با ملاحظه ای بودن.
تو اداره ها کار منو بی توجه به جنسیتم راه انداختن و من یاد ندارم که احساس کرده باشم که مورد تبعیض قرار گرفتم.
اتفاقا به خاطر شرایط خاصم کمکم هم کردند.
از بابت بچه ها هم نمیگم عالی، ولی 70 درصد شرایط اوکی بوده که شاید از خیلی ها شرایط برای ما بهتر هم بوده.
استاد عزیز ، من چند وقت پیش به صورت تجربی تونستم درک کنم که ذهن چقققدر تحت تأثیر اون چیزیه که میبینه و میشنوه، و در یک کلام ورودی ها.
چند وقت پیش به اصرار چند تا از نزدیکان رفتیم اتاق فرار.
برای دوستانی که نمیدون عرض کنم که اتاق فرار ی جاییه برای ایجاد ی ترسی مث فیلم های ترسناک، با داستان سازی و ایجاد دکور ترسناک که واقعی بنظر برسه.
ی جورایی ورژن پیشرفته ی همون تونل وحشت خودمونه.
خلاصه ما رفتیم، من میگفتم خوب این که معلومه که الکیه، عوامل این مجموعه هستن که ما رو میترسونن، این که مث فیلم نیس که آدم بره تو جو ساختگی فیلم.
ولی واقعیت اینه که من انققققدر ترسیدم که نمیتونستم چشمام رو باز کنم. از ترس حالت تهوع گرفته بودم.
و بعدش که فکر کردم گفتم این که من مطمئن بودم این الکیه اصن باعث نشد من مث ی تئاتر به قضیه نگاه کنم.
ذهنم قشنگ هر چی که دید پذیرفت و منم اون ترس شدید رو نوش جان کردم.
بعدا تصمیم قطع گرفتم که هرگز سمت اتاق فرار و شهربازی هیجانی نرم ، چون خودمو شناختم.
از شما چه پنهان خودمو بابت اینکه رفتم اتاق فرار و اون ترس رو با دستهای خودمو به جون خودم ریختم سرزنش میکردم.
ولی یکبار از دید شناختی بهش که نگاه کردم واقعا دیدم این تجربه هم برام درس مهمی داشته.
وقتی ذهنم دروغ بودن چیزی که میتونم قسم بخورم دروغه، باور نمیکنه، پس آنچه که عده ای ادعا می کنند واسش رفتن تحقیق کردن و آزمایش و …. فلان، اون که واقعا ذهن جرئت نمیکنه به این آسانی ها انکارش کنه.
تنها راه شناخت قدرت باورها ست، و اینکه بفهمیم هر باوری که بسازیم از همون نتیجه میگیریم.
پس ببینیم چه باوری به من کمک میکنه.
واقعیت هایی که بعضاً پخش میشه به عنوان حقیقت، مث جهان های موازیه که میتونه برای هر کسی که باورش میکنه ی جهانی رو بسازه.
امیدوارم که حالا که لایق دریافت این آگاهی های ناب شدیم، عامل به آن هم باشیم.
متشکرم که کامنت منو مطالعه کردین.
سلام سید علی،
بازم خوشحال مون کردی با ی کامنت عالی دیگه، ازت ممنونم.
چقدر دوست دارم وقتی میبینم آنقدر با قرآن اخت شدی و درکش می کنی.
دست مریزاد.
واقعا درست میگی.
من فکر میکنم وقتی روز قیامت میشه و حقایق زندگی برملا میشه،
همه از سادگی حقیقت زندگی مبهوت میشیم.
اون وقته که حسرت دیگه فایده ندارن.
به قول قرآن دست به دندان میگزیم..
که ای دل غافل..
مث اینکه سر امتحان جواب ی سوالی رو غلط نوشتیم ، بعد میفهمیم جوابش رو بلد بودیم قبلا، خوبم بلد بودیم. فقط اشتباه برداشت کردیم،
واقعا نوشته هات مثل چراغی برای ذهن تاریک منه،
شنیدن جزئیات مسیری که میری، به عنوان یکی از شاگردان خوب استاد واقعا روشنگره راه بقیه س.
برات حال خوب، نور هدایت و برکت آرزو میکنم.